در باره ی تاریخ ادبیات آلمان (3)

Page 1

‫ادبیاتِ آلمان‪3-‬‬

‫برخی دیدگاههای ادبی‬ ‫و برخی ایستارهای سیاسی‪/‬اجتماعیِ‬ ‫ادیبانِ آلمان‬ ‫(ترجمه)‬

‫م‪ .‬نماری‬ ‫‪6931‬‬


‫فهرست‪:‬‬

‫صفحه‬

‫‪ -6‬چند اشاره‬

‫‪3‬‬

‫‪ -2‬هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترینادبیات‬

‫هانس ماگنوس اِنسِنْزْبِرگِر ‪5‬‬

‫‪ -9‬تولیدِ دوبارهی ناآشنایی‬

‫ديتر وِلِرْزْهوف‬

‫‪41‬‬

‫‪ 41 -4‬نكته در بارهى ادبیاتِكارگرىِ آلمانِغربى (برنامه)‬

‫‪41‬‬

‫‪ « -5‬گروهِ ‪ 14‬دورتموند » (برنامه)‬

‫‪12‬‬

‫‪ -1‬شعرِ سدهی بیستم‪ .‬موادی برای شعرشناسی‬

‫کالوُس شُومَن‬

‫‪11‬‬

‫‪ -7‬گوته‪ :‬درخدمتِ نظمِ كهنه‬

‫‪34‬‬

‫‪ -8‬بیانیهها‪" :‬فراخوانِ آفرینندهگانِ فرهنگ"‬

‫‪15‬‬

‫‪ -3‬بیانیهها‪" :‬دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلر"‬

‫‪11‬‬

‫‪ -61‬بیانیهها‪" :‬بیانیهی‪"33‬‬

‫‪14‬‬


‫چند اشاره‪:‬‬ ‫() تاريخِادبیاتِ همهیجوامع‪ ،‬ولی بهويژه برخیاز آنها‪ ،‬بخشیمهم از تاريخِعمومیِ آنها است‪.‬‬ ‫در بارهی[تاريخِ]ادبیاتِآلمان‪ ،‬تاکنون ترجمهی مطالبیرا در دو دفتر آوردهام‪ :‬دفترِ اوّل‪ ،‬ترجمه‬ ‫ی شعرهايیاز شاعرانِآلمان؛ و دفترِ دوّم‪ ،‬ترجمهیپیشگفتار و پسگفتارِ کتابِ سودمندی از‬ ‫ادبیاتشناسِآلمانیهانس مایِر با نامِ"آگاهیِنگونبخت‪ ،‬در بارهی تاريخِادبیاتِآلمان"‪.‬‬ ‫در ايندفترِ سوّم‪ ،‬ترجمهی چند مطلب را گِرد آوردهام‪:‬‬ ‫‪ -6‬چند نوشته از برخی از اديبانِآلمان است که ديدگاههایشان را در بارهی برخیمسائلی‬ ‫بیان میکنند که نوعی از ادبیاتِ در آلمان با آنها در دههی‪ 11‬و‪71‬م درگیر بوده است؛ اين‬ ‫نوشتهها‪ ،‬هم ادبیاند و هم اجتماعی‪ .‬و به هرحال‪ ،‬بخشی از تاريخِ ادبیاتِ آلمان هستند‪.‬‬ ‫‪ -2‬همچنین مطلبی ترجمه کردهام در بارهی کتابِ در نوعِ‪/‬خود‪/‬جالبی از كالوُس شُومَن‪ ،‬از‬ ‫دههی‪31‬م‪ ،‬که میتوان آنرا تاريخِ تدوينِشعرشناسی در سدهی‪21‬م از زبانِ شاعرانِآلمانیِ‬ ‫اينسده دانست‪ .‬در حقیقت‪ ،‬اينگونهمسائل‪ ،‬بخشیاز تاريخِادبیاتِآلمان بايد بهشمار آيد‪.‬‬ ‫‪ -9‬مطلبیرا ترجمه کردهام در بارهیکارکردِ گوته‪ ،‬شاعرِ نامدارِ آلمان‪ ،‬بهمثابهِ وزير و سیاست‬ ‫مدار‪ -‬در دورانیکه او بهکار در حکومتِمحلّیِ وایمار پرداختهبود‪ -‬و در بارهیِ مواضعِاجتماعی‬ ‫‪/‬سیاسیِ خودِ گوته و نیز آثارِادبیِاو‪ .‬ايننوشته در سالهایپايانیِسدهی‪21‬و آغازينِسدهی‪26‬م‬ ‫چاپشد‪ .‬درآنسالها بهبهانهی"سالِگوته" بارِديگر بحثهایفراوانی در محافلِفکری‪ ،‬سیاسی‪،‬‬ ‫ادبیِآلمان درگرفت و نوشتهها و کتابهایچندیچاپشدند که هم در بارهیارزيابی از میراثِ‬ ‫ادبیِگوته بودند‪ ،‬هم در بارهی تأثیرهای سیاسی‪/‬اجتماعیِ اينمیراث‪ ،‬و نیز همچنین در بارهی‬ ‫رابطهی میانِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری و ادبیات‪ ،‬و نیز سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری و اديبان‪.‬‬ ‫‪ -4‬دو مطلب هم در بارهی"بیانیههایِادبیِگروههایِادبی"هست‪ .‬در آلمان‪ ،‬از همان سدهی‪61‬‬ ‫و بهويژه‪67‬م که آغازِ ادبیاتِ آلمان در دورانِ نوين است‪ ،‬شکلگیریِ گروهها و يا محافلِ ادبی‬ ‫وجود داشته است‪ .‬و دهها از اينگروه ها پديد آمدند و ناپديد شدند و باز هم همچنان پديد‬ ‫میآيند‪ .‬تاريخِ اين گروهها‪ ،‬بخشی از تاريخِ ادبیاتِ اين کشور بايد بهشمار آيد‪.‬‬ ‫‪ -5‬سه بیانیهرا نیز در ايندفتر آوردهام که از سویِ دانشمندان و فرهنگیانِآلمان‪ ،‬که در میانِ‬ ‫شان اديبانِآلمانهم هستند‪ ،‬امضاءشدند‪ ،‬در هواداریاز حکومتِقیصرِآلمان در جنگِجهانیِاوّل‬ ‫‪ ،‬و از رژيمِ فاشیستیِ ناسیونال‪/‬سوسیالیستِهیتلِر[نازیها]‪ .‬بیانیههایديگریهم هستند که به‬ ‫لحاظِمواضع‪ ،‬در برابرِ اينبیانیهها ايستادهاند‪ .‬از اينگونهبیانیهها کم نیستند‪ .‬شايد آخريننمونه‬ ‫هایآنها‪ ،‬بیانیهها و مواضعِاديبانِآلمان در مخالفتياموافقت با جنگِآمريکا در عراق‪ ،‬و جنگِ‬ ‫سازمانِپیمانِآنتالنتیکِشمالی(ناتو) در بالكان باشد‪ .‬در اينبیانیهها میشود صف‪/‬بندیِ میانِ‬ ‫خواه بشردوست در يکسو‪ ،‬و اديبانِآزادی‪/‬گريزِ بشر‪/‬ستیز در سویِديگر را آشکارا‬ ‫اديبانِآزادی ِ‬ ‫ديد‪ .‬جالباستکه در اينصفبندیها‪ ،‬گرچه نه برایهمه ولی برایبسیاری از اديبان‪ ،‬اختالف‬ ‫ها در ديدگا ِهادبی و سَبکِادبیِشان نقشِ چندانی ندارند‪.‬‬ ‫() در اينترجمهها‪ ،‬هر آنچه که در میانِ[‪]...‬آمدهاند و نیز زيرنويسها از مترجم هستند‪.‬‬ ‫() ترجمهی نوشتهها بهمعنای پذيرفتن و يا نپذيرفتنِ ديدگاههای آنها نیست‪.‬‬ ‫مترجم‪6931-‬‬


‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫‪4‬‬

‫هانس ماگنوس اِنسِنْزْبِرگِر‬

‫(‪)6‬‬ ‫(‪)2‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترینادبیات‬

‫یوزِفینه بر حقّانیتِ خود پافشارى مىکند‪ ،‬اين هیچِ در صدا‪ ،‬اين هیچِ در کارکرد‪ ،‬بر حقّانیت خود پافشارى مىکند‪،‬‬ ‫و راهِ خودرا بهسویما مىگشايد‪ .‬لذّتبخش است در اينباره فکرکردن‪ .‬ما يک آوازهخوانِ واقعى را‪ ،‬اگر که اصالً چنین‬ ‫آوازهخوانى در میانِما مىشد که پیدا شود‪ ،‬درچنینروزگارى قطعاً تحمّل نخواهیم کرد و بىمعنايیِ چنینپیشآمدى‬ ‫[چنین رو‪/‬در‪/‬روشدن]را با رأىِ يکپارچه رد مىکنیم‪ .‬ایکاش یوزفینه محفوظ داشته شود در برابرِ اين آگاهى‪ ،‬که‬ ‫اينواقعیتکه ما بهاو گوشمىدهیم يک سند و مدرك برضدِّ آوازِ اوست‪...‬وضعِ یوزفینه امّا بايد وخیمتر شود‪ .‬بهزودى‬ ‫زمانِآن خواهد رسید‪ ،‬که آخرينجیغ‪/‬ويغِ او طنین بیاندازد و خاموش شود‪ .‬او يک حادثهیزودگذرِ کوچک است در‬ ‫سرگذشت[داستانِ]جاويدِ خلق ما‪ ،‬و خلق‪ ،‬اين ضايعه را از سر خواهد گذراند‪.‬‬ ‫( ‪)9‬‬

‫فرانتس كافكا «يوزفینه‪ ،‬زنِ آوازهخوان يا ملّتِموشها»‬

‫‪ -6‬مؤسّسهىخاكسپاری‪ .‬اکنون باری ما باز دوباره صدایزنگمىشنويم‪ ،‬صدایناقوسِ‬ ‫مرگبرایادبیات‪ .‬تاجگلهایکوچک با ورقههایفلزیکه با دقّت کار شدهاند بهاو پیچانده‬ ‫مىشوند‪ .‬فراخوانها برای خاكسپاری مثلِتگرگ میبارند‪ .‬خوراکیهایخوشمزهیمردهگانى‪،‬‬ ‫چنانکه گفته مىشود‪ ،‬مُشترىهاى بسیارى دارد‪ :‬يک نماشگاهِ کاالهاى پُرفروش‪.‬‬ ‫بهنظر مىرسد که در میانِ مهمانانِسوگوارى‪ ،‬کمتر اندوهى چیره باشد‪ .‬بیشتر يک نشاط و‬ ‫شادىِ مؤدّبانهاستکه پخشوپَهن مىشود‪ .‬يک خشموقهرِ شادمانه و شنگول‪ .‬فقط برخىها که‬ ‫پراکنده در گوشه و کنار‪ ،‬عمیقاً بهفکرفرورفتهاند‪ ،‬بهظاهر مُخلِّ مراسماند‪ .‬آنها بهشیوهى ساده‬ ‫و تجربیِخودشان نشئهاند‪ ،‬بیغم‪ ،‬انگار برگِ گیاهانِ مخدِّر در پیپ دارند‪.‬‬ ‫گروهِ همراهىکنندهیپیکر‪ ،‬در پشتِسرِخود گردوغبارى از نظريهها بهجا مىگذارد‪ ،‬نظريههايى‬ ‫که تازه و نو در میانِشان اندك است‪ ،‬اديبان‪ ،‬پايانِ ادبیات را جشن میگیرند‪ .‬شعرسرايان‪،‬‬ ‫بهخود و بهديگران امکانناپذيرىِ شعرسرودن را ثابت مىکنند‪ .‬منتقدين‪ ،‬سرودِ ناپديدشدنِ‬ ‫قطعیِ نقدوسنجش را سرمىدهند‪ .‬پیکرتراشان‪ ،‬تابوتهاىپالستیکى مىسازند براه تابوتها‪.‬‬ ‫همهى اينبرگزارى‪ ،‬يکسره خودرا با نامِ انقالبِفرهنگى بَزَك کردهاست‪ ،‬ولى بهطرزى درمانده‬ ‫‪ -6323 Hans Magnus Enzensberger -6‬شاعرِ پُرآوازهیآلمانِغربی در پساز جنگ دوِمِجهانی‪ .‬شعرهای او‬ ‫دارای زبانی نیرومند و نقدِ گزنده و بیواسطهیاجتماعى است‪ .‬او همچنین‪ ،‬نويسنده و مترجم است و نیز يکى از‬ ‫پايهگزاران يک نشريه بهنامِ ‪[Kursbuch‬کتابِدوره يا کتابِراهنما]در سال‪6315‬بوده‪ ،‬و امروز ناشرِ «کتابخانهی‬ ‫ديگر» است‪ .‬او در جنبشهاى دههی‪ 11‬آلمان نقشِمؤثّرى داشت‪ .‬انسنزبرگر در‪ 2119‬به هواخواهى از لشکرکشیِ‬ ‫حکومتِ بوش‪/‬آمریكا به عراق برخاست‪.‬‬ ‫‪ -2‬اينمقاله از «کتابِدوره(راهنما)‪6313»65-‬برگرفته از کتابِ‪]Grenzverschiebung :‬جابهجايیِمرز]‪ ،‬بهکوششِ‪:‬‬ ‫‪ Renate Matthaei‬رِناته ماتايی‪ .‬چاپِ‪ P&K-6371‬گرفته شده است‪.‬‬ ‫‪" -9‬يوزِفینهی آوازهخوان يا ملّتّ موشها" آخرين اثرِ فرانس کافکا‪ ،‬و يکی از چهار قصّهی مجموعهای است که با نامِ‬ ‫"يک هنرمندِ گرسنه" در سال‪ 6324‬چاپ شده است‪ ...‬اين يک طنزِ تلخ در نوشتههای کافکا است که هنرمندان و‬ ‫مخاطبان نمیتوانند همديگر را بفهمند‪...‬هنرمند را يک فشارِ درونی برمیانگیزد؛ مخاطب خواهانِ يک سرگرمیِ‬ ‫کوتاهمدّت است‪ ...‬حتّی موشی که يوزِفینه نام دارد هم‪ ،‬از مخاطبانِ خود دور است‪...‬داستانِ"يوزِفینه يا‪ "...‬داستانِ يک‬ ‫موش است که يوزِفینه نام دارد با ملّتِ موشها‪...‬يوزِفینه باور دارد که هنرمند است‪...‬او میخواهد که از کارکردن آزاد‬ ‫باشد تا بههنرِ خود بپردازد‪...‬مخاطب‪ -‬ملّتِموشها‪ -‬اينرا اجاز نمیدهد‪...‬يوزِفینه خودرا کنار میکشد‪ ،‬کمتر میخوانَد‪،‬‬ ‫و سرانجام از ديدهها و از شنیدهها محو میشود‪" ...‬ويکیپِديا"‬


‫‪5‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫همانند است با يک بازارِ مکّاره‪ .‬آن ثانیههايى که درآنها موضوع جدّى مىشود‪ ،‬بسیار کماند و‬ ‫جرقّهوار و زودگذر‪ .‬آنچه مىماند را رسانهیتصويرى تقديم مىکند‪ :‬بحثهاى روحوضى در‬ ‫بارهى نقش نويسنده در جامعه‪.‬‬ ‫‪ -2‬مُهلَتِ تأمّل‪ .‬بسیار کسان خواهانِ قاطعیتاند‪ ،‬حتّى اگر که[اينقاطعیت] اينباشد‪ ،‬که‬ ‫نوشتن مُردهاست و دورانِآن سپرى شدهاست‪ .‬تازه ايننیزهنوز گونهایتسکیناست‪ .‬ولى آسوده‬ ‫رویِبدجنسیآنديگران[شادمانیِناشیاز‬

‫‪/‬خاطریاينيک‪ ،‬هماناندازه زودهنگاماستکه شادمانیِاز‬ ‫ديدنِزيانِديگران]‪ .‬عاداتِکهنهشده سرسختاند؛ آنانکه عمیقاًشاعرند‪ ،‬حتّى با[گذراندنِ]دورههاى‬ ‫طوالنىِ درمانِگوشهگیریهم‪ ،‬از روحیّه و خُلقوخویِخود برنمىگردند؛ سروصداها و جیغوُ ويغ‬ ‫های ارّهها هیچجايى براى فريبخوردن در اينباره نمىگذارد‪ ،‬که اينشاخهایکه او [ادبیات]‬ ‫بر روى آن است‪ ،‬هنوز تا چه اندازه سِتَبر است‪.‬‬ ‫ايننیز‪ ،‬که همین"مرگِادبیات"‪ ،‬خود‪ ،‬يک استعارهیادبیاتى است‪ ،‬آدم را به تأمّل وامىدارد‪،‬‬ ‫[استعارهاى] البتّه نه نو و تازه‪ .‬دستِکم در طولِ‪611‬سال‪ ،‬بگويیم از زمانِ ‪ )4(Lautreamont‬اين‬ ‫[ادبیات‪ ،‬که]مُرده قلمداد شده‪ ،‬اين‪ ،‬که با جامعهیسرمايهدارى نهچندان بدونِتشابهاست‪ ،‬در‬ ‫يک وضعیتِ مبارزه‪/‬با‪/‬مرگ است‪ ،‬و همچون اينيک[جامعهىسرمايهدارى]دريافتهاستکه چهگونه‬ ‫بحرانِويژهیخودرا به پايه و اساسِ موجوديتِخود بَدَلکند‪ .‬مراسمِهمراهی بهسویِخاك‬ ‫سپارىاش‪ ،‬مراسمىاست که پايانِ آنرا نمىتوانديد؛ و همزمان با مراسم‪ ،‬اين پژمُرده‪ ،‬خودرا‬ ‫در يک تازهگیِبسیاربزرگ‪ ،‬همیشه خراشخورده و همیشه تند بَزَكکارىشده‪ ،‬نمايان مىکند‪.‬‬ ‫همراهیکنندهگان‪ ،‬محدود بهخودند‪ ،‬دقیقتر گفتهشود‪ ،‬در اقلّیتاند‪ .‬آنچه بهتوده برمىگردد‪،‬‬ ‫آنها نگرانىهاى کامالً ديگرى دارند‪ .‬آنها نه از نا‪/‬زندهگىِ اينادبیات‪[ ،‬ادبیاتى] که هرگز از‬ ‫دکّهها جلوتر نیامدهاست‪ ،‬مىخواهند خبرى داشتهباشند و نه از زندهگیِآن‪ .‬حتّی بازارِ کتاب‬ ‫هم هرگز دلیلى برای نگرانى ندارد‪ ،‬زيرا صبح در ساعتِ‪ ،7‬آنگاه که اين از رَمَقافتاده‪ ،‬حسابی‬ ‫خواب کرد‪ ،‬جهان‪ ،‬دوباره بهنظم است‪.‬‬ ‫با اينحال‪ ،‬با وجودِ نظريههایبىمايه‪ ،‬میانپردههایکوتاه‪ ،‬و بَعبَعهایکسلکننده که تابوت را‬ ‫همراهى مىکنند‪[ ،‬اگر ما] در رابطه با ايننمايش و هیاهوى سوكوارى‪[ ،‬فقط] شانهها را باال‬ ‫بیاندازيم کافىنیست‪ .‬زيرا اينفضا که بهتحلیل مىبَرَد و هیچ توضیحى نمىپذيرد‪ ،‬فضاى‬ ‫بسیاربدى است‪ .‬نشانههاىضعف و ناتوانى را نمىشود انکار کرد‪ .‬نهفقط تولیدِ[ادبىِ]کنونى‪ ،‬که‬ ‫ترديد‪/‬به‪/‬خودرا بهمقولهیچیره و مسلّطِ زيباشناختىاش بَدَل کردهاست‪ ،‬از اينفضا متأثّر است؛‬ ‫ناآرامى‪ ،‬ناشکیبايى و بىمیلى‪ ،‬نويسندهگان و خوانندهگان را در چناناندازه دربرگرفتهاست که‬ ‫دستِکم براى دوّمینجمهوریِآلمان‪ ،‬تازه و باورنکردنى است‪ .‬هر دو [نويسنده و خواننده] ناگهان‬ ‫دريافتهاند آنچهاى را‪ ،‬که خود همیشه چنین بود‪ :‬اينکه‪ ،‬قانونِبازار‪ ،‬بههماناندازه که ديگر‬ ‫فراوردهها را‪ ،‬بارى شايد هنوزهمبیشتر از ديگر فراوردهها‪ ،‬ادبیات را بهخود مطیع ساخته‬ ‫است‪ .‬ولى از آنجا که تولیدِ روغنِمارگارين[نباتى]‪ ،‬از لحاظِتمرکز‪ ،‬آشکارا سادهتر هدايت‬ ‫مىشود تا تولیدِ ادبیات‪ ،‬يک چنینقصد و فکرى‪ ،‬کارگاهِ او[بازار] را مستقیماً بهزيرِسؤال‬

‫‪ Comte de Lautréamont -4‬نامِ اصلی‪ :‬ايزيدوره لوسین دوکاسه ‪-6841 . Isidore Lucien Ducasse‬‬ ‫‪6871‬شاعرِ فرانسوی‪ .‬شعرِ او با نامِ آوازهای مالدورُور‪ ،‬بهنوشتهى کلیدىِ سوررئالیسم بَدَل شد‪.‬‬


‫‪1‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫مىکشد‪ .‬فرمانِبازار ايناست‪ :‬حملکردن بلعیدن حملکردن بلعیدن؛ آنگاه که نويسنده و‬ ‫خواننده درمىيابند‪ ،‬آنکسکه[کاال را]حمل مىکند بلعیده مىشود و آنکس که مىبلعد نابود‬ ‫است‪ ،‬آنگاه اين[فرمان] به راهبَست مىانجامد‪.‬‬ ‫همانا مَنِشِنُخبهوارِ ادبیاتِما‪ ،‬اينادبیات را براى چنینتحوّلهاىناگهانى مستعد مىکند‪ .‬او‬ ‫[ادبیات]مىتواند تا آنمدّت بىمشکل کار کند‪ ،‬که آگاهىاش در بارهیوضعیتِخودِ او در‪/‬هم‪/‬‬ ‫ريخته باشد‪ .‬از آنجا که اينادبیات از سوى شمارِ کمى براى شمارِ کمى انجام مىگیرد‪ ،‬فقط‬ ‫يک شمارِ کمی[نويسنده]کفايت مىکند تا آنرا از تعادل بیاندازند‪ .‬زمانیکه هوشمندترين‬ ‫مغزها‪ ،‬میان‪ 21‬و‪ 91‬سالهگى‪ ،‬بیشتر روى يک الگوى سیاسى‪/‬تبلیغى مايه مىگذارند تا روى‬ ‫(‪)5‬‬ ‫يک"متنِتجربى"؛ زمانیکه اينها ترجیحمىدهند وقايعنگاریکنند تا داستانهایسَمَکِعیّار‬ ‫بنويسند‪ ،‬زمانیکه اينها مىخندند بر اين‪ ،‬که براى سرگرمى بنويسند يا بخرند؛ اينها البتّه‬ ‫نشانهايى خوباند‪ ،‬ولیاينها بايد فهمیده شوند‪.‬‬ ‫‪ -9‬نشریهیمحلّى‪ .‬درهمینحال‪ ،‬بهآسانى بهلکنت دچارمىشود آنکسى‪ ،‬که کلمهى دوران‬ ‫همینطور صاف و ساده از دهاناش بیرونآيد‪ ،‬و آنکسى که بخواهد در بارهیادبیات‪ ،‬کامل و‬ ‫بهمعناى واقعى‪ ،‬چیزى بگويد‪ .‬جهانىساختنِشتابزده‪ ،‬معموالً ويژهگیِشرايطرا‪ ،‬که حتماً‬ ‫مىبايستى روشن گردد‪ ،‬پنهانمىسازد‪ .‬بهبرخیدانستنىهایموقّتى‪ ،‬بیشتر [آنگاه]مىتوان‬ ‫دستيافت‪ ،‬که مسئله‪ ،‬محلّى و بومى در نظر گرفته شود‪.‬‬ ‫جامعهی آلمانِغربى‪ ،‬در پساز جنگِجهانیدوّم‪ ،‬به"زندهگیِفرهنگى"بهطورِکلّى‪ ،‬و بهادبیات‬ ‫بهويژه‪ ،‬نقشِعجیبیداد‪ .‬يکیاز مجلّههایراهبَر در دورهیپساز جنگ‪" ،‬دگرديسى[استحاله] نام‬ ‫داشت‪ .‬يکهمچهدگريسیای را بهآلمانیها‪ ،‬و از اينبیشتر‪ ،‬به جهانِخارج ارائهدادن‪ ،‬چنینبود‬ ‫وکالتِادبیاتِآلمان‪ .‬بههماناندازهکه در بارهیدگرگونىهایواقعیِاجتماعى‪ ،‬در بارهى جابهجايیِ‬ ‫روابط[مناسباتِ]قدرت و مالکیت‪ ،‬کمتر انديشهگری مىشد‪ ،‬براى جامعهیآلمانغربی ضرورتِ‬ ‫يک دلیلو شاهد براى اتّهامزدايى‪ ،‬در روبنا بیشتر ناگزير میشد‪ .‬همزمان‪ ،‬انگیزههای کامالً‬ ‫مختلفی خودرا يکپارچه ساختند در يک اتّحاديهی نوعِتازه‬ ‫ اينآرزو‪ :‬ورشکستهگیِکاملِرايشِآلمانرا دستِکم بهکمکِ"کارکردهایِفکرى"جبرانکردن؛‬‫ ايننیازمندیِآشکارا فورى‪ :‬بىتوجّه بهجناياتِبزرگِدستهجمعی‪ ،‬مثلِگذشته يا بارِ ديگر‪ ،‬به‬‫مثابهِ"ملّتى فرهنگى» قلمدادشدن؛‬ ‫ اشتهاى يکحکومت‪ ،‬که با آن هیچکسى کارى نمىتوانست کرد‪ ،‬فرقى نمىکرد برپايهی چه‬‫آبرو و اعتبارى؛‬ ‫ يک"ايدهالیسمِ" بهاندازهیِکافیشناختهشده‪ ،‬که مىخواست وجدان خودرا‪ ،‬که در رابطه با‬‫افزايش همهگیرِ مصرف ناآرام بود‪ ،‬با تأثراتِ ضدّ ِشهرنشینی[ضدِّ تمدّن] آرام سازد؛‬ ‫ يک ضدِّ فاشیسم‪ ،‬که بسنده کرده بود‪( ،‬فقط)سلیقهى بهترى از فاشیستها داشتهباشد‪ .‬يک‬‫ضدِّفاشیسمى‪ ،‬که باورهایدموکراتیکِ خودرا بهاينصورت نمايش میداد که آنچهرا که فاسد‬ ‫‪ ، Schelmenroman (pikaresker Roman) -5‬شکل ويژهاى از داستانِ ماجرايى‪ ،‬در بارهى ضدِقهرمانهاى با‬ ‫خاستگاه اجتماعى « پست » که با حیله در خدمت اربابان مختلف زندهگى را مىگذرانند‪ .‬در اروپا اين گونه داستان‬ ‫در نیمه ى دوم سدهى‬ ‫‪ 61‬در اسپانیا پديدآمد‪( .‬م‪).‬‬


‫‪7‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫نامیده شدهبود‪ ،‬خريدارى کند‪ :‬نقاشىهايیکه در آنها هیچچیزی يافتنمیشد‪ ،‬و شعرهايی‬ ‫که در آنها هیچچیز نبود؛‬ ‫ هوسِ[دستيابیبه]سطحیجهانی‪ ،‬نیازِ دستِکمبهلحاظِزيبايی بر ستیغِزمانبودن‪ ،‬آرزوی بهباال‬‫‪/‬تريندرجهیفرهنگِجهانیرسیدن‪ -‬سرانجام با طبلِحلبی(‪)1‬بهانجام رسید‪.‬‬ ‫همهیايننِحلهها دستِکم در يکچیز باهم همخوان بودند‪ :‬آنها بر ادبیات‪ ،‬نقشها و کارکرد‬ ‫هاى کمکى و تسهیلکننده بار کردند‪ ،‬کارکردهايی که ادبیات البتّه براى انجامِشان پرورش‬ ‫نیافته بود‪ .‬ادبیات مىبايستى برایآنچیزى واردِ کار مىشد که در جمهورىِفدرال در دست‪/‬‬ ‫رس نبود‪ ،‬يک زندهگیِ مادرزادْ سیاسى‪ .‬بهاينترتیب‪ ،‬با ابزارهایادبى برای بازسازىِ[جامعه]‬ ‫مبارزه مىشد‪ ،‬گويی اينبازسازی‪ ،‬يک پديدهیادبیاتیاست؛ نیروهایسیاسیِمخالف‪ ،‬به صفحه‬ ‫هایادبیِروزنامهها و مجلّهها فشار[هجوم]آوردند؛ تحوّلها در شعر مىبايست در خدمتِ کارِ‬ ‫انجامناشدهی انقاليیساختنِساختارِاجتماعی در مىآمد‪ .‬و هرچهکه جامعهیآلمانِغربی بیشتر‬ ‫تثبیت میشد‪ ،‬بههمان اندازهبیش تر‪ ،‬بر انتقادِ اجتماعی در ادبیات تأکید میگرديد؛ هرچهکه‬ ‫تعهّدِ نويسنده بیشتر بینتیجه میماند‪ ،‬اينتعهّد بههماناندازه با صدای بلندترى طلب میشد‪.‬‬ ‫اينسازوُکار‪ ،‬برایادبیات يک جایگاهِبدونِبحثی تأمینکرد‪ ،‬ولیاينسازوُکار‪ ،‬همچنین‪ ،‬بهسوی‬ ‫خودفريبیهايینیز رهنمونشد‪ ،‬خودفريبیهايیکه امروز اندازههايیمسخرهوناهنجار گرفتهاست‪.‬‬ ‫برآمدِ اينادبیات با يکخوشبینیِ بدونِ پشتوانهینظرى‪ ،‬با تَفَرعُن و خودخواهیِسادهلوحانه‪ ،‬و‬ ‫با ناهم'خوانیِفزاينده میانِادّعاهایسیاسى و عملِسیاسی بهاصطالحخريده شدهبود‪ .‬گُربه‪/‬البهها‬ ‫نمىتوانست خاموش بماند‪ .‬بهمحضِ اينکه خودکامهگیِامپريايسم آشکارشد‪ ،‬همینکه تناقض‬ ‫هایاجتماعى‪ ،‬ديگر‪ ،‬بازايستادنی نبودند‪ ،‬بهمحضِاينکه سیاست بهخیابانها رفت‪ ،‬شکافها در‬ ‫رونما و اندودِ فرهنگی نمودار شدند‪ .‬آنچهکه خودرا مدّتِ‪21‬سال"متعّهد"داشته بود‪ ،‬اکنون‬ ‫خودرا در برابرِ چشماندازهايی میديد‪ ،‬که ديگر نمیخواستند حروفِنخستِ[نامِ] احزابِ بُن را‬ ‫بشنوند‪ .‬کالسیکهای تازه‪/‬از‪/‬تَنور‪/‬درآمده ای‪ ،‬که عادت کردهبودند مواضعِ خودرا در رسانههای‬ ‫تصويرى بمانندِ جدّيت و تأکیدِ وزيرانِبهداشتوخانهواده بخوانند‪ ،‬خودرا به يکباره ماتوُ‬ ‫خوارشده‪ ،‬در برابر جمعیتی ديدند‪ ،‬که بهپیامهایمقدّس و خوبِآنان با تمسخر پاداش [پاسخ]‬ ‫میدادند‪ .‬اگر اين‪ ،‬اينکه بر پیشفرضهایخیالیِخود فروريخت‪ ،‬ادبیات بودهاست‪ ،‬چنین‬ ‫ادبیاتی البتّه که مدّتهاست تشییع شدهاست‪.‬‬ ‫‪ -4‬پرسشهایكهنه‪ ،‬پاسخهایكهنه‪ .‬با اينهمه‪ ،‬اينوضعِدشواریکه ادبیات‪ ،‬همچون همه‬ ‫ى هنرها‪ ،‬خودرا درآن میبیند‪ ،‬عمیقاست‪ ،‬و قديمىتر از بیماریِناگزيرِ بومیِما میباشد‪ .‬شايد‬ ‫بر اينعقیدهی دير‪/‬آمده‪ ،‬که با درازگويی نمیتوان با اينوضعِدشوار مقابله کرد‪ ،‬بتوان تاريخِ‬ ‫سال‪ 6318‬را ثبت کرد‪ .‬قصّهیكافكا در بارهی زنِآوازهخوان‪ ،‬يوزفینه‪ ،‬مالِ سال‪ 6324‬است‪1 .‬‬ ‫سال پس از آن‪ ،‬آندره بر ِتُن(‪ )7‬نوشت‪:‬‬ ‫«در اينپهنهایکه شما از من در بارهیآن مىپرسید(يعنیتولیدِهنریوادبى)‪ ،‬تفکّرکردن فقط‬

‫‪ -1‬نام کتابِ داستانِ پُرآوازهى گونتر گراس که در ‪ 6353‬نوشته شد‪.‬‬ ‫‪6311-6831 André Breton -7‬نويسندهیفرانسوى‪ .‬برآمده از میانِ سمبولیستها‪ ،‬به موضوعاتِ روانشناسیِ‬ ‫تحلیلى‪ ،‬و دريافتهایفراحسّی پرداخته و بعدها نظريهپردازِسوررئالیسم شد(بیانیههاى سوررئالیسم) ‪ .‬م‪.‬‬


‫‪8‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫مىتواند نَوَسانکُنَد میانِآگاهی بر خودگردانیِکاملِخود‪ ،‬و[آگاهى]بر وابستهگیِشديدِخود»‪ .‬و‬ ‫او اينتناقضرا گسترشداد با پشتیبانیاز يکادبیاتی‪ ،‬که مىخواست همزمان«مشروط و نا‪/‬‬ ‫مشروط‪ ،‬آرمانی و واقعی‪ ،‬هدفِخودرا فقط درخود میبیند و نهچونچیزیخدمتکننده» باشد‪.‬‬ ‫سوررئالیستها‪ ،‬اينها مسئلهای ناشدنی را بهسطحِ برنامهیخود برکشیدند‪ .‬آنها‪ ،‬بىهیچ‬ ‫مالحظه‪ ،‬موضوعِ انقالبِکمونیستی را رَهنمونِ خود میساختند و همزمان‪ ،‬بر حقِّ حاکمیتِ‬ ‫مستقلِروشنفکریِخود‪ ،‬و بر خودگردانبودنِمعیارهایادبیِخود سختپافشاریمىکردند‪ .‬برای‬ ‫مستدلساختنِ اينرفتار‪ ،‬بِرتُن استناد کرد بر قانونمندیهای يک«جبرگرايیِشعرى» که از‬ ‫آن بههماناندازه کم میشود گريخت که از مادهگرايیِديالکتیک‪.‬‬ ‫دربحثِکنونی‪ ،‬همینمسئله زيرِ نامِديگری شنیدهمیشود‪ .‬در اينبحثها‪ ،‬سخنمیرود از‬ ‫«وضعِعینیِقالبهایادبی»و از«اجبارِ مادّیِهنری»(‪)8‬؛مقولههايیکه بهطرزِشکبرانگیزی همانند‬ ‫هستند با آن"اجبارِ فنّی"که گردانندهگانِ اوضاعِسیاسى بهآنها پناه مىبرند‪.‬‬ ‫تالشِ سوررئالیستها‪ ،‬برایتجهیزِخود در شرايطِدشوارِشان‪ ،‬انگارکه[موضوع بر سرِ]يک دِژِ دفاعى‬ ‫بود‪ ،‬دارای يکدلیریِسرسختانهایاست‪ .‬از ادامهدهندهگانیکه او امروز در میانِگروههایبرآمده‬ ‫از پیشرُوهاینوين دارد‪ ،‬نمیتوان چنینچیزیرا باور کرد‪ .‬اعالنِهواداری از مواضعِ انقالبى‪ ،‬که‬ ‫از سویبرخینويسندهگانِ گروه تِلكوئل در پاريس‪ ،‬گروپو ‪ 13‬در ايتالیا‪ ،‬محفلِ نُوىگادِرِس‬ ‫در برزيل‪ ،‬شنیده میشود هرگونهپیوندى با تولیدِهنریرا از دست داده است‪ .‬آثار اينها‪ ،‬ديگر‬ ‫هیچتفاوتِساختاری با آثارِ آنديگران نشاننمیدهند‪ ،‬آنديگرانی که از هرگونهموضعگیریِ‬ ‫سیاسی سرباز مىزنند و يا آشکارا واپسگرايانه استدالل مىکنند‪ « .‬الزام نسبت بهموادِ کار»‪،‬‬ ‫که چنینادبیاتی خودرا بهآن موظّفمىداند‪ ،‬از باورهایذهنى فراتر مىرود‪ ،‬چیزى وَرای مرام و‬ ‫ايمان‪ ،‬که هیچراهِ گريزی از آن برای نويسندهگان نیست‪.‬‬ ‫اينمَرام[ايمان]‪ ،‬بر محتوایاجتماعی چشممىبندد‪ .‬اينمَرام‪ ،‬فنّساالرانه است‪ .‬مقولهی پیش‪/‬‬ ‫رفتِ اينمَرام‪ ،‬هدفگیرى شدهاست رویِ ابزارِ تولیدی نهرویِ مناسباتِتولیدی‪ .‬از همینرو‪،‬‬ ‫تولیدهایآن‪ ،‬چندمعنا است‪ .‬بیسببنیست که در زيباشناختیِآن‪ ،‬مقولههايی مثل‪ :‬نامعیّن‪،‬‬ ‫تصادف‪ ،‬و اختیار‪ ،‬نقشی کانونی بازى میکنند‪ .‬تولیدکنندهگانِچنین ادبیاتی‪ ،‬دوست دارند به‬ ‫لحاظِذهنى جدّی باشند آنگاه که کلمهیانقالب را بهدهان میگیرند؛ امّا با اينحال‪ ،‬آنها به‬ ‫ناگزير در کنارِ[در نزديکیِ]فنّساالرانِصنعتی جایمیگیرند همچوننمونهیسِروان شرایبر(‪ )3‬بر‬ ‫ضدِّ اينادبیاتِ فنّساالر‪ ،‬ادبیاتی ايستادهاست که خودرا ابزارِمحضِتبلیغاتِسیاسی میفهمد‪.‬‬ ‫رژى دِبْره در نامهای از بولیوی با برّندهگیِآشکارى‪ ،‬اگرچه با لحنِمرسومِ يکممتازيتِ شاعرانه‬ ‫‪ ،‬برای چنینادبیاتى سخن میگويد‪:‬‬ ‫«برای اينمبارزهای که در برابرِ چشمهای ما و در تکتکِ ماها میانِ رَوَندِ تاريخی و اينآرزو‪،‬‬

‫‪ -8‬اجبار يا تنگنايیِهنر بهلحاظِ موادِ کارش‪ .‬مجدوديتهايیکه هنر بهلحاظِ موادِ کارِخود با آنها بهناگزير روبهروست‪.‬‬ ‫‪ Jaen- Jacques Servan-schreiber -3‬ژان ژاك سِروان شرايبر‪2111/6324 .‬نويسنده‪ ،‬روزنامهنگار چپِ لیبرالِ‬ ‫فرانسوى که در حوزهی سیاست در اينکشور و در پهنهی اروپا فعّال بوده و دارای آوازه است‪ .‬او بنیادگزار چندنشريه‬ ‫ی مهم بود‪ .‬از کتابهای معروفِ او « مبارزهطلبیِ امريکا» در دههی‪ 11‬است‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫يعنی زندهگیکردن مطابق با تصوّراتِ ما از انسانها‪ ،‬میگذرد‪ ،‬ما به آثاری نیاز داريم که بر‬ ‫اينمبارزه گواهی دهند‪ :‬ما نیاز داريم به کاغذپارهها و فريادها‪ ،‬ما نیاز داريم به کُلِّ همهی آن‬ ‫عملهايی که اينآثار از آنها خبر میدهند‪ .‬درست آن هنگام که اينچیزها را داشته باشیم‪،‬‬ ‫گزارشهایضرور و ساده‪ ،‬ترانهسرودها برای راهپیمايى‪ ،‬برنامهها و فريادهای کمکخواهی برای‬ ‫روز‪ ،‬فقط آنگاه است که ما حق داريم از زيبايیهای ادبی احساس نشاط کنیم‪».‬‬ ‫چنینادبیاتی که مطابقباشد با چنیندرخواستهايی‪ ،‬دستِکم در اروپا‪ ،‬وجودندارد‪ .‬تالشهای‬ ‫تاکنونی برای بهبیرونجهیدنِ بهزور از محیطِ دربستهیفرهنگی و برای«رسیدن به تودههای‬ ‫انسانها» مثالً با کمکِ ترانههایتبلیغی يا نمايشهایخیابانى‪ ،‬شکست خوردهاست‪ .‬اين تالش‬ ‫ها ثابت کردهاند که بهلحاظِ ادبی‪ ،‬بدونِاهمیت‪ ،‬و بهلحاظِسیاسی نامؤثّرند‪ .‬روشناست که اين‪،‬‬ ‫مسئلهی استعداد نیست‪ .‬گیرندهها‪ ،‬حتّیاگر که آنها بهرویِخود نیاورند‪ ،‬بهسادهگی اين بی‪/‬‬ ‫واسطهگیِ بسیار بد‪ ،‬اين اتصّالهای بیثمر‪ ،‬اين خودفريبیِ يکچنینتالشى را در میيابند و‬ ‫آنها را بهمثابهِ خودشیرينی و چاپلوسی قلمداد میکنند‪.‬‬ ‫در اينباره نیز‪ ،‬برِتون آنچه را که الزم بودهاست گفتهاست‪:‬‬ ‫« من به امکانِکنونیِ وجودِ يک ادبیات و هنر‪ ،‬که بتواند تالشهای طبقهی کارگر را بیان کند‬ ‫باور ندارم‪ .‬من با داليلِروشن‪ ،‬چنیننوعی[از ادبیات و هنر] را امکانپذير نمیبینم‪ .‬زيرا در يک‬ ‫دورهیپیش از انقالب‪ ،‬نويسنده يا هنرمند‪ ،‬بهناگزير ريشه در قشرهای شهری دارد و درست‬ ‫بههمینسبب‪ ،‬در شرايطی نیست که برای نیازمندیهای پرولتاريا زبانی پیدا کند‪».‬‬ ‫‪ -5‬همهچیزخوار‪ .‬بهاين[حرفهای برِتون]‪ ،‬نیمسده پساز انقالبِاکتُبر‪ ،‬میشود هنوز چیز‬ ‫هايی افزود‪ .‬حتّی در اتّحادِ شوروینیز يک ادبیاتِانقالبى وجود ندارد‪ ( .‬مایاكوفسكی يک‬ ‫استثناء مانده است؛ [جريانِ]ادبیِپیشتاز(‪ )61‬در روسیهی سالهای‪(21‬سدهیبیستم) اساساً‬ ‫شاعرانِ متعلّق به گروههای باالی شهری را بهپیشراند و آنها را بهطرزی پیگیر دگرگونکرد؛‬ ‫گسترشِ«ارثیهیفرهنگى»‪ ،‬ارثیهایکه امروزه در عمل در دسترسِ اکثريتِشهروندانِ شوروی‬ ‫است‪ ،‬هرچند که بهمثابهِ دستآوردِ سوسیالیستی قلمداد گردد‪ ،‬امّا اينگسترش‪ ،‬رویِ يک‬ ‫برداشتِمحضِکمّی از مفهومِفرهنگ تکیه دارد‪[ ،‬مفهومی]که از سنّتهایکُهنِ سوسیال‬ ‫دموکراتیک ريشه مى گیرد؛ و نیز تکیه دارد بر رویِ يک برداشتِ کامالً ناظر بهگذشته از اين‬ ‫شعار‪ :‬هنر برای خلق؛ پايهگذاری يک فرهنگِ انقالبی‪ ،‬چنانکه وضعیتِ امروزیِ ادبیاتِ اتّحاد‬ ‫شوروی کامالً آشکار نشان میدهد‪ ،‬بر رویِ چنینزمینههايی ممکن نیست‪).‬‬ ‫بنا براين‪ ،‬تا امروز‪ ،‬اين‪ ،‬ادبیاتِ دورانِ طبقاتِ ثروتمندِ شهری[سرمايهدارى‪ ،‬بورژوايی] است که‬ ‫راهْبَر است؛ اينآثارند که معیارهایچیره‪ ،‬امکاناتِتازه‪ ،‬جدالهایمعمول‪ ،‬و تناقضهای افزايش‪/‬‬ ‫يابنده را تعیین میکنند‪ .‬واقعگرايیِسوسیالیستی و شعرِ ذهنگرا‪ ،‬ادبیاتِ بیانگرا و ادبیاتِ‬ ‫اعتراض‪ ،‬تآترِ مزخرف[پوچ] و تآترِ مبتی بر مداركِ واقعی[مُستَنَد]‪ ،‬اينها همه از سویِ طبقاتِ‬ ‫(‪)66‬‬ ‫شهری‪ ،‬متأثّرشده و معیُنمیشوند‪ .‬فرهنگ‪ ،‬يگانهپهنهایاست که در آن‪ ،‬طبقهیسرمايهدار‬

‫‪Avantgarde -61‬‬ ‫‪ -Bourgeoisie - -66‬در اينجا بیجا نخواهدبود اگرکه اشارهیکوتاهی بهکلمهی آلمانیِ‪ Bürger‬و مشتقّاتِ آن‬ ‫مانند‪ Bürgertum, Bürgerlich :‬و رابطهیآن با کلمهیفرانسویِ ‪[ Bourgeoisie‬بورژوازی] بشود‪.‬‬


‫‪61‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫‪ ،‬بیچونوچرا چیرهاست‪ .‬پايانِ اين فرمانروايی هنوز ديدهنمیشود‪.‬‬ ‫از سویديگر‪ ،‬از سدهی‪ ،63‬اهمّیتِ ادبیات در مبارزهی طبقاتی همواره کم شده است‪ .‬از همان‬ ‫آغاز میشد دو رَوَند[مرحله]را از هم تشخیص داد‪ ،‬اگرچه نمیشود اين دو را ازهم جدا کرد‪.‬‬ ‫در يکسو‪ ،‬ادبیات بهمثابه[ادبیاتِ]مسلّط‪ ،‬همانادبیاتِطبقهیمسلّط بود و در خدمت استحکام‬ ‫اينتسلّطِطبقاتى و پنهانساختنِآن‪ .‬در سویديگر‪ ،‬اينادبیات‪ ،‬از يک انقالب برآمده و تا آنجا‬ ‫که بهاينمنشاء وفادار مانده از مرزهای موکّلینِ خود فراتر رفته است‪ .‬و بهاينترتیب‪ ،‬کارکردِ او‬ ‫در مبارزهیطبقاتى از همانآغاز دو‪/‬پارچه بوده است‪ :‬او‪ ،‬هم بهتیرهگری[مرموزکردن]خدمت کرد‬ ‫هم بهروشنگری‪ .‬با اينحال دستِکم از زمانِپايانِجنگِجهانیِاوّل‪ ،‬اينکارکردها‪ ،‬که همراه با‬ ‫آن‪ ،‬يک نقدِادبیات هم توانست بهگونهایقطعی خودرا سَمت دهد‪ ،‬آشکارا در نَوَسان هستند‪ .‬از‬ ‫آنزمان‪ ،‬امپريالیسم توانسته چنانابزارهاینیرومندیبرایدستکاریکردنهایصنعتیِآگاهىها‬ ‫پديدآوَرَد‪ ،‬که ديگر نیاز به ادبیات نداشتهباشد‪ .‬برعکس‪ ،‬کارکردِ انتقادیِ ادبیات هم کمرنگ‬ ‫شدهاست‪ .‬درست در سالهاى‪ ،91‬بنیامین(‪)62‬توانست بهاينحقیقت پِی ببرد‪ « ،‬که دستگاهِ‬ ‫سرمايهداریِ تولید و نشر‪ ،‬میتواند با ابعادِ شگفتآوری از موضوعاتِانقالبی انطباقيابد‪ ،‬و حتّى‬ ‫آنها را تبلیغ کند بیآنکه با اينکار‪ ،‬موجوديتِخودرا[‪ ]...‬بهطرزی جدّی بهزيرِ پرسش ببرد‪».‬‬ ‫از آنزمان‪ ،‬توانايیِجامعهیسرمايهداری در به‪/‬يکباره‪/‬بلعیدن‪ ،‬فرومَکیدن‪ ،‬قورتدادنِ«کاالهای‬ ‫فرهنگىِ»با هر حجمی‪ ،‬عظیم افزايش يافتهاست‪ .‬امروز‪ ،‬بیخطریِسیاسیِ همهی فراوردههای‬ ‫ادبى‪ ،‬بارى همهیفراوردههایهنرى بهطورکلّی مثلِ روز آشکار است‪ :‬درست همینوضعیت‪ ،‬که‬ ‫اين[فراوردهها]اجازهمیدهند تا چنینتعريفشوند‪ ،‬آنها را خنثی[بیطرف]میسازد‪ .‬ادّعایآنها بر‬ ‫روشنگری‪ ،‬سود و نفعِآرمانیِشان‪ ،‬نیروینقّادیِشان‪ ،‬بهيک نَمای[ظاهرِ]محضکاهشيافتهاست‪.‬‬ ‫در انطباقیدقیق با اينتحلیلرفتهگیِ محتوایاجتماعی‪ ،‬ادغام و همسانشدهگیِ نوآوریهای‬ ‫شکلیِآنها[فراوردههای ادبی‪/‬هنری] از سویجامعهیسرمايهداریِمتأخّر قرار دارد‪ .‬ديگر شديدترين‬ ‫رقابتهایزيبايیشناختی[زيبايیشناسیک]هم با مقاومتِجدّى روبهرو نمیشوند‪ .‬حتّی يکبخش‬

‫اينکلمه‪ ،‬که گويا با کلمهی فرانسویِ بورژوازی همريشه و هممعنا باشد‪ ،‬در طولِزمان بهمعانیِ گوناگون بهکاررفته و‬ ‫مىرود‪ .‬از جمله‪ :‬تودهیاهالى‪ ،‬شهروَند‪ ،‬طبقاتِمیانهبهباالیشهری‪ ،‬همهی طبقاتِمیانه‪ ،‬و‪ ...‬در عینحال‪ ،‬اينکلمه از‬ ‫نگاهِ تاريخی‪ ،‬نامِ همان طبقهی نوپايی نیز است که در سدههاى‪67‬و ‪ 68‬در برخیکشورهاى اروپايی پديد آمد‪ ،‬و به‬ ‫فرانسه‪ ،‬بورژوازى نام گرفت‪ .‬اينطبقه در فرانسه و انگلیس توانست بهقدرت برسد و جامعهرا به سیاقِخود دگرگون‬ ‫سازد‪ .‬در آلمان و برخیکشورهایديگر در اروپا‪ ،‬اينطبقه نتوانست کامالً به قدرت دست يابد‪.‬‬ ‫اينکلمه‪ ،‬امروزه در آلمان‪ ،‬از سوى دستگاههاینیرومندِ رسمى‪ ،‬بهمعنیِ شهروَند بهکار میرود و تالش میشود تا‬ ‫هیچجنبهیطبقاتی بهخود نگیرد‪ .‬امّا‪ ،‬بهويژه در سالهای پساز جنگِدوّم تا دو‪/‬سه‪/‬دهه‪ ،‬اينکلمه در نزدِ نويسندهگا ِ‬ ‫ن‬ ‫جدّی و مبارزينِ اجتماعیِ آلمان‪ ،‬غالباً بهمعناى طبقهیسرمايهدار‪ ،‬و گاهیهم‪ -‬چنین مینمايد‪ -‬بهمعناى همهی‬ ‫طبقات بهجز طبقهیکارگر بهکارگرفته مىشده است‪ .‬در نوشتههای نويسندهگانِ جدّى آلمان‪ ،‬هنوزهم اينکلمه گاه‬ ‫با بار و معنای طبقاتی و گاه با بار و معنای عامِ اجتماعی و گاه هم‪ ،‬البتّه بههمانمعنای شهروَند بهکار برده میشود‪.‬‬ ‫رویهمرفته ترجمهی اينکلمه فقط بهسرمايهدارى و يا فقط بهشهروند و يا فقط به همهی طبقات بهجز کارگر‪،‬‬ ‫نادرست و يا مبهم مینمايد‪ .‬منهم تالش کردهام در اينترجمه‪ ،‬اين ويژهگیِ اينکلمه را جلویچشم داشته باشم‪.‬‬ ‫‪ Walter Benjamin -62‬والتِر بِنیامین‪(6341-6832‬خودکشی)‪ .‬نويسنده و فیلسوفِآلمانى‪ .‬از مهمترينمنتقدينِ‬ ‫فرهنگ در ادبیاتِآلمان‪ .‬او تعلّقدارد از يکسو به فلسفهیتاريخِماتريالیستی ‪/‬ديالکتیک و از سویديگر تعلّق دارد به‬ ‫جنبشِ فکریِ"مِسیانى" و آندريافت از تاريخ که بر پايهی آن‪ ،‬مِسیا[مسیح] آزادکنندهی تکتکِ انسانها و جهان‪ ،‬و‬ ‫پايانِ سرنوشتِ آنها قلمداد میشود‪ .‬م‪.‬‬


‫‪66‬‬

‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫از مشتريانِماهانه هم اينها را رد میکنند‪ .‬در راههاى نا‪/‬سَر‪/‬راستِصنعتی‪ ،‬آگهیها‪ ،‬هنرِ‬ ‫طرّاحی و زيباسازی‪ ،‬اينرقابتها‪ ،‬به هر رو‪ ،‬دير يا زود‪ ،‬ولى غالباً زود‪ ،‬بىکم و کاست درونِ‬ ‫حوزهی مصرف از میان میروند‪ .‬بهاينترتیب‪ ،‬آن دومعنايی[دو‪/‬پهلويی] بهپايان میرسد‪ ،‬که‬ ‫مدّت‪51‬سال بر ادبیاتِ پیشْرو چیرهبود‪ :‬موازی سازی يا حتّی همانندسازیِ نوسازیِ شکلی و‬ ‫نوسازیِاجتماعی‪.‬‬ ‫يک بیانِانتقادی‪ ،‬که مفهومِانقالبرا به ساختارهایزيباشناختی گسترشداد‪ ،‬فقط در آن زمانی‬ ‫ممکنبود که گُسَست با نحوههایمتعارفِنوشتن(نقاشی‪ ،‬آهنگسازی)هنوز میتوانست بهمثابهِ‬ ‫يک مبارزهطلبی قلمداد شود‪ .‬آنزمان سپری شدهاست‪ .‬اعالمیهها و بیانیههايی که در آنها‬ ‫«دگرگونیها»‪« ،‬شورشها»‪« ،‬انقالبها»ی در زبان‪ ،‬در زبانشناسى‪ ،‬در تصويرها و‪ ...‬اعالن‬ ‫میشوند‪ ،‬امروزه طنینِتوخالی دارند‪ .‬اينها هرگز با تفاهمِمساعدِ نهادهاى حاکم رو‪/‬به‪/‬رو نشده‬ ‫و از اينرو پشتیبانیِ پولی نخواهندشد‪.‬‬ ‫[« انقالبی‪ -‬چهچیزهايى واقعاً بهاين[مقوله]تعلّق دارند؟ ما از راهِ تجربههایمان با عالقهمندانِ‬ ‫بیشمار میدانیم‪ ،‬که نههرکسی برایتاجرِمستقلشدن مناسباست‪ .‬ما ولیهمچنین میدانیم‪،‬‬ ‫که توانمندهایبیشماریوجود دارند که در چارچوبِدرآمدِکنونیِشان بههیچرو نمیتوانند‬ ‫رشد کنند‪.‬‬ ‫گروههای‪ chase‬که در جهان آوازه دارند‪ ،‬و از بخشهای نهفرعیِآن‪ ،‬گروهِ ‪Die Securities‬‬ ‫‪ Management Corporation‬است‪ ،‬پیشینهاشبهسالهاى‪6392‬دربوستون‪ ،‬آمريکا‪ ،‬برمیگردد‪.‬‬ ‫اينگروه‪ ،‬به سرمايههایکوچک‪ ،‬همانگونه که به سرمايههایبزرگ‪ ،‬راهِحلهای پايدار و جدّی‪،‬‬ ‫باری محافظهکارانه‪ ،‬برای سرمايهگذاریهاى درازمدّت‪ ،‬پیشنهاد میکند‪ .‬تحلیلگرانِ درجهی‬ ‫يک‪ ،‬براى يک يورشِ سودمندِ رشدِ سرمايه‪ ،‬دلسوزانه کوشش میکنند‪.‬‬ ‫اگر شما بهاندازهیکافى انقالبى هستید‪ ،‬تا منحصراً برپايهی حقِّ دلّالی و در ماههای اوّل بهويژه‬ ‫سخت کوشانه کار کنید‪ ،‬خواهید توانست برای خود در کوتاهمدّت يک موجوديتِ مؤثّر با يک‬ ‫درآمدِ مؤثّر تأمین کنید‪ ».‬آگهیِ استخدام در يک روزنامهی آلمانى‪ .‬تابستان‪]6318‬‬ ‫‪ -1‬برای رَختآویزها ضمانت داده نمیشود‪ .‬من جمعبندی میکنم‪ .‬يک ادبیاتِ انقالبی‬ ‫وجود ندارد‪ .‬بهجز در معنایحرّافانهیاينکلمه‪ .‬اينامر دارایداليلِعینیاست‪ ،‬از میان‪/‬برداشتنِ‬ ‫اين[داليلِ عینی]در جهان‪ ،‬در توانِ نويسندهگان نیست‪ .‬برای آثارِ هنریِادبیاتی‪ ،‬يک کارکردِ‬ ‫اساسیِاجتماعی در شرايطِما‪ ،‬نمىشود قائل شد‪ .‬از اين‪ ،‬چنیننیز نتیجه مىشود که يک معیار‬ ‫و سنگِسنجشِ بهدرد‪ِ/‬کارْ‪/‬بخور برای داوری در بارهیادبیات پیدا نمیشود‪ .‬بر اينپايه‪ ،‬يک نقدِ‬ ‫ادبی نیز‪ ،‬که بتواند بیشتر از داوریِ سلیقهيی باشد و بتواند بازار را تنظیم کند‪ ،‬ممکن نیست‪.‬‬ ‫ايننتیجهگیریها‪[ ،‬گاهی]کوتاه و گونهگون‪ ،‬مستثنا میشوند‪ .‬از اينواجبتر‪ ،‬من برای تأمّل‬ ‫میگويم‪ ،‬که يک داوریِکلّی در بارهی تولیدِ ادبیِکنونی نمیتواند بر ايننتیجهگیریها تکیه‬ ‫کند‪ .‬اگرمنطقی نگريسته شود‪ ،‬اينجملهکه‪ ،‬يک کارکردِاجتماعیِ همْخوان و با‪/‬ربط را نمی‬ ‫شود به او[ادبیات] واگذارکرد‪ ،‬هیچقطعیّتِ[يقینِ]تازهاى در اختیارِ ما نمینهد‪ .‬اينجمله نفى‬ ‫میکند که چنینقطعیّتی[يقینی] وجود دارد‪ .‬اگر که اين درستباشد‪ ،‬آنگاه اين درستی‪ ،‬اشاره‬ ‫به خطریاست‪ ،‬که از پیش با نوشتنِشعر‪ ،‬داستان و نمايش همْراه است‪ :‬اينخطر‪ ،‬که اينگونه‬ ‫کارها‪ ،‬از آغاز‪ ،‬فارغ از شکست يا توفیقشان‪ ،‬بیسود و بىآينده هستنند‪.‬‬


‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫‪62‬‬

‫کسی که بهادبیات بهمثابهِ هنر میپردازد‪ ،‬بهسببِ اينکار‪ ،‬مردود نیست‪ ،‬او ولى ديگر نمىتواند‬ ‫موجّه شود‪.‬‬ ‫اگر سخنِ من درستباشد‪ ،‬اگر حَکَمیتی براینوشتن وجود ندارد‪ ،‬در اينصورت البتّه از خشم‬ ‫هایانقالبیهم‪ ،‬که بهسبببیعملیِخودی‪ ،‬در انحالل و کُشتَنِادبیات دنبال آسودهگی و راحتی‬ ‫میگردد‪ ،‬کاری ساختهنیست‪ .‬يک جنبشِسیاسى‪ ،‬که بهجای درگیرشدن با حکومت‪ ،‬با‬ ‫نويسندهگانِ ادبیاتِ سرگرمکننده درگیر میشود‪ ،‬تنها ترسويیِخودرا بهنمايش میگذارد‪ .‬اگر‬ ‫که ما فقط از روی شک و گمان ادبیاتی داريم‪ ،‬اگر که برپايهی آيینِکار نمیتوان باور داشت‬ ‫که در نوشتن‪ ،‬فقط يکعنصر‪ ،‬آن هم عنصری بسیارکوچک و ناچیز از آينده جای دارد‪ ،‬اگر که‬ ‫‪ ،‬باری‪ ،‬بىخطری‪ ،‬ويژهگیِ اينکار باشد‪ ،‬آنگاه هیچ انقالبِ فرهنگی را نمیتوان در او و يا با‬ ‫دستِ او انجام داد‪ .‬اينگروههایمسلّح‪ ،‬بهجای اينکه به نويسندهگانِ کتابهایکمْجُثّه بگويند‪:‬‬ ‫دستها باال! بايد برضدِّ آندستگاههای نیرومندِ فرهنگی کار کنند که کارکردِ اجتماعیِشان‪،‬‬ ‫برعکسِ کارکردِ اجتماعیِ شعر و نثر ادبی‪ ،‬بسیاربیشتر از اندازه روشن است‪ ،‬و بدونِ سلطهی‬ ‫آنها‪ ،‬خودِ سُلطه بهطورکُلّی تصوّرشدنی نیست‪ .‬البتّه ايندستگاهها‪ ،‬آنحريفانِبیدفاعى‬ ‫نیستند که برضدِّ آنها‪ ،‬اينچپها بتوانند ترس‪ ،‬مُنزّهطلبی‪ ،‬و کوتهفکریِشان را بَدَل به يورش‬ ‫کنند بدون اين که به کدام خطرى تن دهند‪.‬‬ ‫‪ -7‬آرى‪ ،‬نوشتن و خواندن‪ .‬برای آننويسندهگانی که نمیتوانند با بیخطریِخود کنار بیايند‬ ‫‪ ،‬و تعدادِ اينها تا چهاندازه خواهدشد؟ من پیشنهادهايیدارم فروتنانه‪ ،‬و میشودگفت ضروری‬ ‫‪ .‬احتماالً آن چه که بر ما ناگوارتر است‪ ،‬خوبیهايی برایما دارد‪ :‬يک ارزشيابیِسنجیده از‬ ‫اهمیّتِخودِمان‪ .‬هیچچیزی عايدِ ما نمیشود اگر که ما‪ ،‬جَويدهشده از ترديد‪/‬به‪/‬خود و‬ ‫ترسانشده در بگومگوهای گروهی‪ ،‬آفرينگويیهای معمول و مرسوم را با حرکات فروتنانهای‪،‬‬ ‫که بهتازهگی بهزورِتمرين بهعادت بَدَلکردهايم‪ ،‬معاوضهکنیم‪ .‬در جامعهای که درآن‪ ،‬بیسوادیِ‬ ‫سیاسى‪ ،‬پیروزی را جشن میگیرد‪ ،‬نبايد چنداندشوار باشد تا برای انسانهايی که خواندن و‬ ‫نوشتن میتوانند‪ ،‬شغلهایمحدود ولی مفیدی پیدا کرد‪ .‬سرانجام‪ ،‬اين وظیفهی تازهاینیست؛‬ ‫بورنه(‪ )69‬اينرا‪651‬سالپیش‪ ،‬در آلمان آغاز کرد‪ ،‬و رُزا لوكزمبورگ‬

‫(‪)64‬‬

‫تازه ‪ 51‬سال است‬

‫که درگذشته است‪ .‬آنچه که امروزه در دسترس ما نهاده شده‪ ،‬در قیاس با اين الگوها و‬ ‫نمونهها‪ ،‬البتّه کم و کوچک است‪ .‬گزارشهای گونتِر والراف(‪ )65‬از کارخانههای آلمان‪ ،‬کتابِ‬ ‫(‪)61‬‬

‫بهمن نیرومند‬

‫بهنامِ ایران‪ ،‬نوشتههای ئولریكه مایِنهُف‬

‫(‪)67‬‬

‫در روزنامهها‪ ،‬گزارشهای‬

‫‪ Ludwig Börne -69‬نامِ اصلی‪ :‬ل‪ .‬بارُوخ ‪ .6897/6781‬يکی از نويسندهگان«آلمانِجوان» ‪ .‬هوادار نظريهی هنر‬ ‫در خدمتِسیاست‪ .‬راهگشای نوشتههای ادبیِانتقادى‪ .‬م‪.‬‬ ‫‪(6363/6871 Rosa Luxemburg -64‬کُشته شد) خانمِ مبارزِ سیاسی و نظريهپرداز مارکسیست‪ .‬آلمانی با اصلِ‬ ‫لهستانی‪ .‬همراه با گروهِ اسپارتاکوس در خیزشِ‪ 6363‬آلمان شرکتداشت‪ .‬م‪.‬‬ ‫‪، Günter Wallraff -65‬گونتر والراف‪ .6324 :‬نويسنده و گزارشگرِ افشاءگرِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ -61‬بهمن نیرومند‪6965(6391 :‬خ)‪ .‬نويسنده و فعّالِ سیاسیِ ايرانی‪ .‬ساکنِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ ،Ulrike Meinhof -67‬ئولريکه ماينهوف‪ 6371 -6394:‬زنِ روزنامهنگار‪ ،‬نويسنده‪ ،‬از بنیانگذارانِ گروهِ فرکسیونِ‬ ‫ارتشِ سرخ‪ .‬در ‪ 6371‬در زندان کشته شد‪ .‬دولتِ آلمان گفته که اين زن در زندان خودکشی کرده است‪.‬‬


‫هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات‬

‫‪69‬‬ ‫(‪)68‬‬

‫گِئورگ آلزهایمِر‬

‫از ویتنام‪ ،‬در سودمندیِ اينآثار‪ ،‬من چونوچرا نمیکنم‪ .‬تناسبِ‬

‫نادرست میانِ آن وظايفی که اينآثار پیشِرویِ خود مینهند‪ ،‬و آننتايجی که اينآثار بهبار‬ ‫میآورند‪ ،‬را نمیشود بهحسابِ استعداد و قريحه گذاشت‪ .‬اين‪ ،‬برمیگردد به مناسباتِ تولیدى‬ ‫در صنعتِآگاهى‪ ،‬که برایجایگزينیِآن‪ ،‬باسواد‪/‬سازان‪ ،‬تاکنون توانايی نداشتهاند‪ .‬نويسندهگان‬ ‫چبسیدهاند به ابزارهایسُنّتى‪ :‬بهکتاب‪ ،‬بهحقِّتألیفِفردی‪ ،‬بهتوزيعِبازار‪ ،‬بهجدايیِمیانِکارِ هنری‬ ‫و کارِ عملی‪ .‬يک نمونهیمخالفرا آثار فریتز تُویفِل(‪)63‬بهدست میدهد‪ .‬امکانهایديگر را که‬ ‫که کمتر به فرد وابستهاند بايستی توجّه کرد و آزمود‪.‬‬ ‫باسوادسازیِسیاسیِآلمان‪ ،‬يک طرحِبسیاربزرگ است‪ .‬اينطرح مثلِ هر طرحِ همانند‪ ،‬با باسواد‪/‬‬ ‫سازیِ باسواد‪/‬سازان آغاز میشود‪ .‬همین خود‪ ،‬يک رَوَندِ طوالنی و دشوار و پُرزحمتاست‪ .‬اين‬ ‫گونهاهداف‪ ،‬کمیديرتر‪ ،‬با اصلِ رابطهیمتقابل رو‪/‬به‪/‬رو میشوند‪ .‬فقط آنکسى بهدرد میخورَد‬ ‫که از کسانیکه از او میآموزند میآموزد‪ .‬اين‪ ،‬ضمناً يکی از خوشآيندترينجنبههاى آنکارى‬ ‫استکه من در نظردارم‪ .‬آننويسندهایکه بهچنینکاریدستمیيازد‪ ،‬ناگهان يک تأثیر‪/‬گزاریِ‬ ‫متقابلِسنجش‪/‬گرانه[نقّادانه]‪ ،‬يک تغذيهیمتقابلرا میانِ خواننده و نويسنده درمیيابد‪ ،‬چیزی‬ ‫که او‪ ،‬در مقامِ يک سرگرمینويس‪ ،‬خوابِآنرا هم نمیتوانستهببیند‪ .‬بهجای نقدهای ابلهانهای‬ ‫که در آنها گواهی میشود که او خودرا از کتابِ دوّم يا سوّم بسیارخوب توسعهداده ولی بر‬ ‫عکس‪ ،‬کتابِ چهارمِ او يک ناامیدیِعظیم بودهاست‪[ ،‬بهجایاينها] او آگاه مىشود از اصالحیهها‪،‬‬ ‫ايستادهگیها‪ ،‬ناسزاها‪ ،‬مداركِضدّ‪ ،‬در يککالم‪ :‬از پیآمدها‪ .‬آنچه او میگويد و آنچه که بهاو‬ ‫گفتهمیشود‪ ،‬بهکاربردنیاست‪ ،‬و میتواند بهعملتبديلشود‪ .‬حتّیبهيکعملِدستجمعی‪ .‬اين‬ ‫نتايج بهشکلِ تکّهتکّهاند و موقّتی‪ .‬آنها جداجدا اند‪ .‬ولی هیچ دلیلِ اصولیای وجود ندارد که‬ ‫بايستی بههمینگونه بمانند‪ .‬شايد هم يک روز‪ ،‬اين باسواد‪/‬ساز برسد بهاين‪ :‬که ارزشِعملیِ‬ ‫کارهای او از ارزشِآنها در بازار بیشتر باشد؛ رسیدنیکه‪ ،‬تا آنزمانکه او در در شوقِ هنر‬ ‫بود‪ ،‬میبايستى از او دريغ میشد‪.‬‬ ‫‪ .8‬سخنِ حكیمانه‪ « .‬در لوالی دَر‪ ،‬هیچ موريانهای نیست‪».‬‬ ‫پايان‬ ‫يادآوریهای نويسنده‪:‬‬ ‫ در ماههایگذشته‪ ،‬در بارهی اينهیاهوهایپوچ‪ ،‬مقالههایچندى نوشتهشدهاند‪ .‬ازمیانِآنها از جمله‪:‬‬‫«نقد‪ .‬اظهارخودِمنتقدينِآلمان»‪ .‬بهکوشش پِتِر هام‪.6318.‬‬ ‫«تخمِکَدو»‪ .6318/4‬مارتین والسِر‪.‬‬ ‫«برچیدهشدنِ "هنر"»كارل تایگه ‪6318‬‬ ‫ گفتارهای آندره برتون از «بیانیهى دوّمِ سوررئالیسم»‪6391‬‬‫ ‪ 21/13/6318‬تاريخِ نامهی رژی دِبره است‪.‬‬‫‪ -‬گفتارهای والتِر بِنیامین از «پژوهشهايی در بارهی برِشت»‬

‫‪ ، Georg Alsheimer -68‬گئورگ آلسهايمر‪ ،‬نامِ اصلی ‪ .2161-6321 . Erich Wulf‬روانپزشکِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ ، Fritz Teufel -63‬فريتز تُويفِل‪ .2161-6349 :‬نويسنده و فعّال در جنبشهای دههی‪ 6311‬در آلمان‪ .‬عضوِ گروهِ‬ ‫مسلّحِ دوّمِ ژوئن( در اين روز در سال‪ 6317‬در جريانِ تظاهرات بر ضدِّ ديدار شاهِ ايران از آلمان‪ ،‬يکنفر آلمانی بهنامِ‬ ‫‪ B. Ohnesorg‬از سویِ پلیسِ آلمان کشته شد)‪.‬‬


‫‪64‬‬

‫ديتر وِلِرْزْهوف‬

‫تولیدِ دوبارهی نا‪/‬آشنايی‬ ‫(‪)21‬‬

‫تولیدِ دوبارهی ناآشنایی‬ ‫امروزه بهجاى يکزيباشناسیِمعیارساز‪ ،‬تأمّلهایمداومِنويسندهگان در بارهینوشتن وجوددارد‪.‬‬ ‫ايننويسندهگان‪ ،‬بیآنکه از سوی آثار و الگوهایمطمئن‪ ،‬و يک نظريهیجهانیِ برای همهگان‬ ‫معتبر که بتوانند بهآن استناد کنند‪ ،‬تکیهگاهی داشتهباشند‪ ،‬با بیان و يا بیبیان‪ ،‬فرضیههایِ‬ ‫کار‪ ،‬رسالههاینظرى‪ ،‬يک آگاهى و يقینِ بُرّا از لحاظِرَوِش را بهجای بديهیاتِمؤثّرِ ناخودآگاهانه‬ ‫میپرورند‪ .‬باهمهیاينها‪ ،‬نوشتن‪ ،‬وابسته ماندهاست به نابههنگامى[غافلکنندهگى‪،‬غافلگیرى]‪ ،‬اگر‬ ‫چنانچه اين(نوشتن)فقط متنهايی تولید نکند که بشود آنها را برنامهريزیکرد؛ درچنین‬ ‫حالتى‪[ ،‬نوشتن]کامالً از رَوِشِخود تعريف شدهاست‪ ،‬و فقط اينرَوِشرا توسعه میدهد‪ ،‬نتیجه از‬ ‫آنپس‪ ،‬در بررسىها و محاسباتیکه پیشاپیش انجام مىشود‪ ،‬قرار دارد‪.‬‬ ‫برای من چنین نیست‪ .‬من نمی توانم آغاز کنم بدون يک مجذوبیتِ از نخست غیرعقاليى‪ .‬اين‪،‬‬ ‫آن کدامچیزیاست مشخّص‪ ،‬يکتأثیر[يک احساسِدرونى]‪ ،‬يک تکّه از يکصحنه يا يک وضعیت‪،‬‬ ‫که بهسببِ آنکه آنها را نمیشود در مفاهیمِ شناختهشده جا داد چشمگیر مىشوند‪ .‬فقط در‬ ‫خودِ نوشتن میتوان بر آنجذبهیآغازين وقوف پیدا کرد‪ ،‬گامبهگام‪ ،‬انگیزههای نامعلوم و‬ ‫اجزای پنهانشده را نمايانساخت‪ ،‬سرسختانه‪ ،‬جُستوجوگرانه در يک تاريکیاى‪ ،‬که هنوز تا‬ ‫آخرينلحظههایکار کامالً روشن نشدهاست‪ ،‬تاريکیاى‪ ،‬که امّا با سرکشیدنهای ناگهانی به‬ ‫درونِ قسمتهایمختلفِراه روشن میشود‪ ،‬روشنشدنیکه در طولِآن‪ ،‬انسان مرتباً کُل را در‬ ‫هیئتیکه تغییر میکند‪ ،‬و در وضوحیکه تغییر میکند‪ ،‬در جلویخود میبیند‪.‬‬ ‫شايدبتوانگفت‪ ،‬جذبههایدرونى‪ ،‬آندانستهها و دانستنیهاینا‪/‬کامِلیهستند‪ ،‬که تخیّل می‬ ‫خواهد جاهایخالیمانده در آنها را پُر کند‪ ،‬و يا اينکه‪[ ،‬اين جذبههای درونى] تناقضها و چند‬ ‫معنايیهايی هستند‪ ،‬که از آنها هیجانی پديدار میشود که[همین خود]برطرفساختن هیجان‬ ‫را طلب مىکند‪.‬‬ ‫من در روزنامهها همیشه گزارشهای دستگاههای شهربانی و دادگستری را میخوانم‪ .‬اين‬ ‫گزارشها بهنظر میرسند که مشخّص باشند ولى آنها اشکالِ کوتاه و رازآلودهای از واقعیت‬ ‫هستند‪ ،‬واقعیتى که برخیبخشهایآن برای درك و فهم‪ ،‬پیشِ ما نهاده میشوند و همزمان(‬ ‫برخی از بخشهایآن)از ما دريغ میشوند‪ .‬در يک زمانی بجز روزهایتعطیل‪ ،‬در يک مهمان‬ ‫خانهای در شمالِایتالیا يک زن و شوهر آلمانی بههمراهِ يک بچّه ظاهر میشوند‪ .‬شوهر پس از‬ ‫‪ Dieter Wellershoff -21‬د‪ .‬وِلِرْزْهوف(‪ )6325‬نويسندهی آلمانى‪ .‬از نمايندهگان برجستهى«واقعگرايیِنو»‪.‬‬ ‫نويسندهی چند داستان‪ ،‬و نوشتههای ديدگاهى در بارهیادبیات‪ .‬سرباز در ارتشِآلمانِهیتلری‪ .‬شرکت در جنگِ دومِ‬ ‫جهانی‪ .‬در سال‪ 2115‬در يک گفتوگو با روزنامهی نورنبرِگ در پاسخ بهپرسشِ‪ :‬از جنگ چه تجربهای کرديد؟‪ ،‬گفته‬ ‫است‪ :‬گذار از جمعگرايی به افرادِ جداگانه‪.‬‬ ‫چنینمینمايد که او نیز در شمارِ آندسته از نويسندهگان آلمانی است که بهظاهر چنین وانمود میکنند که فاشیسم‪،‬‬ ‫مانندِ سوسیالیسم‪ ،‬نظامی جمعگرا بود‪.‬‬ ‫اينترجمه‪ ،‬برگردانِ بخشی از نوشتهی اين نويسندهاست با نامِ«‪ »Wiederherstellung der Fremdheit‬که در‬ ‫‪6317‬نوشتهشد‪ ،‬در‪ 6313‬در نشريهی"ادبیاتودگرگونی"چاپگرديد‪ ،‬و من آنرا از کتابِ‪Grenzverschiebung« :‬‬ ‫(جابهجايیِمرز)‪ ،‬گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی] در دههی‪ »11‬بهکوششِ‪(Renate Matthaei:‬رِناته ماتایی)‪.‬‬ ‫چاپِ‪(-6371‬آلمانِغربی)گرفتهام‪.‬‬


‫‪65‬‬

‫تولیدِ دوبارهی نا‪/‬آشنايی‬

‫سهروز ناپديد میشود‪ ،‬زن‪ ،‬که از شوهر بسیارجوانتر است‪ ،‬بههمراهِ بچّه با يکتاكسى‪،‬‬ ‫ساعتها در شهرهای دور و بَر میگردد‪ ،‬غروبها بهمهمانخانه برمیگردد و بهيک شمارهتلفنِ‬ ‫خارجی زنگ میزند‪ ،‬يک روز‪ ،‬او هم ناپديد میشود‪ ،‬بچّه‪ ،‬که هنوز حرفزدن ياد نگرفته است‪،‬‬ ‫تنها‪ ،‬در مهمانخانه بهجا میمانَد‪ .‬اينها يعنیچه؟ چهچیزی رُخ داده است؟ درست همین‪ ،‬که‬ ‫انسان کم میداند‪ ،‬میتواند سببی شود برای نوشتنِ يکداستان‪ ،‬داستانیکه میتواند برای‬ ‫شناختنِ قسمتهایگُمشدهی[اين رُخداد] فرصتیباشد‪ ،‬شايد هم ايناجزاء را‪ ،‬در اثرِ حرکتهای‬ ‫دگرگونشده‪ ،‬بهدرون يک تاريکیِچندمعنایديگری بکشانَد‪ .‬آغازِ[اينداستان]بههرحال‪ ،‬میشد‬ ‫اينتصاويرِ سَربهمُهر و ناگشوده و نامرتّب باشد‪ :‬يک مهمانخانهیکمابیشخالی‪ ،‬يک راهِ زيبای‬ ‫ساحلىِخلوَت‪ ،‬زنی که تلفن میزند‪ ،‬گريههایکمتوانِ يککودك‪ - ،‬تفسیرهايی از يک زندهگی‬ ‫که انسان میخواهد آن را بشناسد‪ ،‬زيرا همهی اجزاءِ اين زندهگی‪ ،‬بهنظر میآيد‪ ،‬که پُر باشند‬ ‫[ولیباز]همراه با يکچیزِبیشتر که ناشناختهاست‪ ،‬و بهاين اجزاء‪ ،‬اينبیانِبرانگیزانندهرا میدهد‪.‬‬ ‫ولیاحتماالً شرطِ اينمجذوبیت ايناست‪ ،‬که خودِجذّابیت‪ ،‬بر يکچیز بنیادیای ظهور میکند‪،‬‬ ‫يک چیزِبنیادی که اينجذّابیت را از میانِ تنوّعِفريبندهیجذبهها و مواد‪ ،‬بیرون میکشد‪ .‬يک‬ ‫تنظیمشوندهگیِ نويسندهوموضوع وجوددارد‪ ،‬يک تنظیم شوندهگیِسِرِشتى و اصلی‪[ ،‬يک]‬ ‫سمتگیریِدرونیِتوجّه‪ ،‬که منطبقاست با پیشداوریهایاو[نويسنده]‪ ،‬گرايشهایاو‪ ،‬آرزوهای‬ ‫او‪ ،‬تکانههای طوالنى و شديد‪ ،‬و يورشگریهای او‪ ،‬و دانستههای متغیّر را کنار میزند و فقط‬ ‫آنهايی را راه میدهد و يا آنها را طوالنیتر در خودآگاهی نگه میدارد‪ ،‬که در آنها‪ ،‬بهنظر‬ ‫میرسد‪ ،‬چیزی پنهانباشد‪[ ،‬چیزى]که آنپسْ​ْزمینهیانگیزههایانسانرا بهپرسشمیگیرد‪.‬‬ ‫همین پُرسوجوگرِ عجیب‪ ،‬همچنین‪ ،‬شرطِ شکلگیریِ نسخههاینظری نیز هست‪ .‬آن فرضیه‬ ‫هایکاری‪ ،‬که يک نويسنده میآفريند‪ ،‬ساخته میشود از يک عالقهای که پیشتر وجود دارد‪:‬‬ ‫اينفرضیهیکار‪ ،‬درست همانسمتوسویدرونیِ"توجّه" است‪ ،‬که اکنون فقط آگاهانه شده و‬ ‫شکل پذيرفته است‪ .‬بهاينترتیب‪ ،‬برای تکانهها و انگیزشهای نويسنده‪ ،‬يک چارچوب آفريده‬ ‫میشود‪ ،‬که بهآنها ثبات و ايمنی میبخشد‪ ،‬نیز همزمان‪ ،‬يک نیرويی پديد میآيد که آنها را‬ ‫بهلحاظرَوِش بِهتر میسازد‪ ،‬و برآنها نظارت میکند‪.‬‬ ‫ولی‪ ،‬نظريهسازی‪ ،‬فقط توضیحدادنِخود نیست‪ ،‬با اينکار‪ ،‬انسان‪ ،‬همچنین‪ ،‬نسبتِ خود را با‬ ‫ديگر نويسندهگان‪ ،‬و با رُوىِهمِ اوضاعِ ادبی نیز روشن میکند‪ .‬من در فرصتهايی‪ ،‬برای اينکه‬ ‫سمتوسوی عالقه[سلیقه]ى خودرا‪ ،‬کمو بیش‪ ،‬نشان دهم‪ ،‬کلمهی«واقعگرايی»را بهکار بردهام‪.‬‬ ‫من با اينکلمه میخواستم اشاره بهگرايشی بکنم‪ ،‬که آنرا‪ ،‬بهگمانِخود‪ ،‬در ديگرگونهترين‬ ‫اَشکال‪ ،‬در ديگرنويسندهگانهم میديدهام؛ اين يک نامگزاریِبِداهه و ضمنی بود برای يک‬ ‫چشمانداز‪ ،‬ولى عادتوتناقض‪ ،‬اينمفهوم را منجمد[تهی‪-‬ناچیز]ساخت‪.‬در همهجا‪ ،‬روبهرو شدهام‬ ‫با پیشداوریها‪ .‬اينپیشداوریها‪ ،‬مثلِ تمساحها رویِشنها دراز کشیدهبودند و بهمحضِ‬ ‫اينکه من کلمهی«واقعگرايی»را بهکار میبردم‪ ،‬ناگهان غافلگیرانه خیز برمیداشتند‪ .‬من از‬ ‫اينواکنش‪ ،‬تا اندازهای غافلگیر شده بودم‪ .‬تا اينکه کَمکَم برای من روشن شد‪ ،‬که در زيرِ نامِ‬ ‫«واقعگرايی»‪ ،‬نه آنگرايشِ غیرقراردادی فهمیده میشد‪ ،‬آن توضیحِ پیشروندهی هردمْ متغیّرِ‬ ‫واقعیتِ اساساً‪/‬پايانناپذير‪ ،‬بلکه بهنسخههایخشک و سنگشده فکرمیشد‪ ،‬بهچیزیمثلِ اين‬ ‫روانشناسیِوفاداربهمعیارهایسطحیوقالبی‪ ،‬آنگونهکه امروزه در داستانهایجنايی معمول‬


‫‪61‬‬

‫تولیدِ دوبارهی نا‪/‬آشنايی‬

‫است‪ .‬همچنین‪ ،‬مطمئناً اينمقوله[واقعگرايی]درآلمان‪ ،‬بهسببِ همسايهگى با واقعگرايیِ‬ ‫سوسیالیستى‪ ،‬منحوس نیز بود‪ .‬و سرانجام دريافتم‪،‬که با اين موضوع‪ ،‬احتمالِ يک خامانديشی‪،‬‬ ‫يک خامانديشی در نظريهیشناخت‪ ،‬تواَم شده است‪ :‬به سببِ تصوّرهایايستا از واقعگرايی‪،‬‬ ‫بهنادرست چنین برداشت شدهبود‪ ،‬که در اينجا‪ ،‬يکنحوهینگرش‪ ،‬که بر خصوصیتِ سرنوشتِ‬ ‫خود‪ ،‬آگاه نیست‪ ،‬جنبهی مطلق بهخود خواهدگرفت‪.‬‬ ‫برایمن‪ ،‬واقعگرايی ‪ ،‬نخست‪ ،‬فقط يک اصطالح نیرومندِ جداکننده بود‪ ،‬که من مىخواستم‬ ‫بهکمکِآن‪ ،‬با ادبیاتِمؤدّب و مطابق‪/‬با‪/‬اصولِ‪/‬ادب‪ ،‬و خالی و بیمعنا‪ ،‬بهويژه درآلمان‪ ،‬مرزبندی‬ ‫کنم‪ ،‬با سمتوسوی يک سَبْک‪ ،‬که همهجا‪ ،‬با اختراعها [نوآوریها]ی بسیارقشنگ‪ ،‬با بیانها و‬ ‫نُمادهايی که از بس بد بهکارگرفته شدهاند استهزاءکننده هستند‪ ،‬بهدنبالِ تأثیرهای درخشان‬ ‫است‪ .‬همچنین‪ ،‬بهاينترتیب‪ ،‬من فاصله میگرفتم از ادبیاتِ فراطبیعتی‪ ،‬که هنوز هم الگوهای‬ ‫وجود و نُمادهایکیهانْ​ْشمول‪ ،‬حتّى شايد بدونِنُمود‪ ،‬میآفريند‪ .‬در يکى از فرضیههایکاری‪،‬‬ ‫که من برای ادبیاتِ واقعگرای نوين نوشتهام‪ ،‬چنین معادلهبندی کردهام‪:‬‬ ‫«بهجایالگوهای کیهانْشمولِوجود[انسان]‪ ،‬بهطورِکلّی بهجای همهی تصوّراتِعمومی در بارهی‬ ‫انسان و جهان‪ ،‬زندهگىِ روزانهیاکنونی در يک حیطهی محدود مینشیند‪ ،‬بُرشی از تجربه که‬ ‫بهلحاظِ معنی‪ ،‬مشخّص است‪».‬‬ ‫من رویِ مفهومِ«روزانه»‪ ،‬امروز ديگر ايستادهگی نمیکنم‪ .‬حتّی انحرافِ آسیبشناختى و‬ ‫جنايی از رفتارِ اکثريت‪ ،‬افزايش تعالی و يا تغییرشکلِ ناجورِ آن‪ ،‬باری بهطورکلّی‪ ،‬حتّی نقضِ‬ ‫آنها‪ ،‬برایمن جالب نیست‪ .‬ولی برایمن مهماست اينحقِّرأی برضدِّ برّاقکردن[صیقلدادنِ]‬ ‫بیش از بیشِ تجربههای معیّن‪ ،‬که بهقصدِ تبديل آنها به مظهر و نُماد انجام میشود و موافق‬ ‫است با آن نحوهینويسندهگی که داراى«توجّهِکافی بهعارضهها و اختاللها‪ ،‬انحرافها از آنچه‬ ‫چشمگیر نیست‪ ،‬بیراههها‪ ،‬آری‪ ،‬بهسودِ ايستادهگیِواقعیت در برابرِ نیازهایحسّىِ شتابزده‪».‬‬ ‫در اينجمله‪ ،‬نه کامل‪ ،‬آن معیارِ تعیینکننده‪ ،‬که برطبقِ آن‪ ،‬من يک ادبیات را محافظهکار و‬ ‫سُنّتی مینامم‪ ،‬مستتر است‪ .‬روشنتر بگويم[محافظهکار و سُنّتی يعنی] اينگرايش‪ :‬ساده ساختنِ‬ ‫ريشهيیِ واقعیت و نظامدادن بهآن به وسیلهی انتزاع و صیقلدادن برای ساختن يک تصوير‬ ‫بهکمکِ شمارِ کمى از عناصریکه مناسب برگزيده شدهاند‪ ،‬و پیوندِ مناسبی باهم دارند و‬ ‫بههمینسبب واقعاً مؤثّرند‪ .‬ايناست آن نقشهیساختمان که از آنچه که اساسى نیستند پاك‬ ‫شدهاست‪ .‬نقشهی ساختمانِ واقعیتی که بهظاهر گُمراه کننده‪ ،‬غیرقابلمشاهدهی دقیق است‪،‬‬ ‫و از همینرو فشارِسنگینی وارد میکند‪ ،‬واقعیتیکه تنها در يک الگو و مظهر‪ ،‬بهمهار کشیده‬ ‫شده و توضیح دادهمیشود‪ ،‬و بهکمکِشکل‪ ،‬جدا شده و در اختیار نهاده میشود‪ .‬اين افالتون‬ ‫گرايیِ پنهان‪ ،‬يک عبارتپردازیهای توخالى میآفريند و تجربهرا در قالبهای نهادينه شدهى‬ ‫خود زندانی میکند‪.‬‬ ‫واقعگرايی‪ ،‬برایمن‪ ،‬آن گرايشِ مخالف[با اينگرايش] است‪ ،‬يعنی تالشِ هردَم نو و تازه‪ ،‬برای‬ ‫مُنحَلساختنِ مفاهیم و قالبهاینظم‪ ،‬تا تجربههای نو و مطرودشده‪ ،‬ممکن و شدنی شوند‪،‬‬ ‫گرايشِمخالف در برابرِ[گرايشبه]تکرار و تأيیدِ آنچهکه آشنااست‪ .‬آنالگوها‪ ،‬نمونههایاساطیری‬ ‫‪ ،‬که بر آنها گفتارهاینیشدار و تقلیدهایاستهزاءآمیزِشان نیز حتّی طنابپیچ بر جا میمانند‬


‫‪67‬‬

‫تولیدِ دوبارهی نا‪/‬آشنايی‬

‫‪ ،‬در روالِ واقعگرايانهی نويسندهگی‪ ،‬يا بهکنار نهاده میشوند و يا بهکمک مشخّصسازى‪ ،‬از‬ ‫درون‪ ،‬باز‪/‬رويانده میشوند‪.‬‬ ‫سمتوسوها و جهتگیریهای تازه و نوينِ توجّه‪ ،‬رشد و گسترش داده میشوند بهسودِ آنچه‪،‬‬ ‫که تاکنون ناآگاهانه بود‪ ،‬و يا با کلماتِ قدغنکننده مانندِ پیشِ پاافتاده‪ ،‬شخصی‪ ،‬و بیمارگون‬ ‫بسته شدهاند‪ ،‬ولی همْچنین پیش از همه‪ ،‬بهسودِ آنچه‪ ،‬که فقط به ظاهر آشنا است‪ ،‬و به زيرِ‬ ‫اينظاهر‪ ،‬فرار کردهاست‪ .‬زيرا ايناست آنشرايطِ اساساً دگرگونشده‪ :‬بر جای فشارِ نیرومندِ‬ ‫يک واقعیتِبیگانه و تهديدکننده‪ ،‬که در برابرِ آن‪ ،‬نیروی فاصلهافکنِصیقلدادن نهادهشده‪،‬‬ ‫يک فقدانِواقعیت پديدار شدهاست‪ ،‬ايناحساس‪ ،‬که همهچیز آشنا است‪ ،‬در اختیار است و‬ ‫مصرفشدنی‪ ،‬همهچیز در شکلِ عُرف‪ ،‬بابِ روز‪ ،‬عقیده‪ ،‬اطّالعات دستْيافتنیاست‪ .‬واقعیت‪ ،‬در‬ ‫زيرِ عاداتِ جاافتاده‪ ،‬و مطّلعبودهگىِ قالبى گُم میشود‪ ،‬ظاهری و انتزاعی میشود‪.‬‬ ‫نوشتنِواقعگرايانه‪ ،‬جنبشِمخالف است‪ .‬باری آنتالش‪ ،‬تا از جهان‪ ،‬شناختهگىِ[شناخته شدهگیِ]‬ ‫عُرفیشده را بگیرد و چیزى از بیگانهگی و گذرناپذيریِنخستیناش را باز يابد‪ ،‬فشارِ[از سوىِ]‬ ‫واقعیترا دوباره نیرومند سازد‪ ،‬بهجای اينکه اينفشار را از واقعیت جدا کند‪...‬‬


‫‪68‬‬

‫‪ 62‬نُکته در بارهی ادبیاتِ کارگریِ آلمانِ غربی‬

‫‪ 41‬نكته در بارهى ادبیاتِكارگرىِ آلمانِغربى‬

‫(‪)26‬‬

‫‪ -6‬کمبود ( يا نبودِ )ادبیاتِکارگرى در جمهورى فدرالِ آلمان مُحرز است‪.‬‬ ‫‪ -2‬سُنّتِادبیاتِکارگرى در اثرِ شکاف در ادبیاتِآلمان از سالِ‪6399‬در جمهوریِفدرال گسسته‬ ‫شدهاست‪ .‬يک امکانِعمومى[صحنهىعلنىِ]ادبى در شکلِمطبوعات و نشرِ سوسیالدموکراتیک‬ ‫و کمونیستى‪ ،‬که پِىوَندِ سُنّتىِ میانِ ادبیاتِکارگرى با جنشِکارگریرا برقرار کند‪ ،‬ديگر‬ ‫موجود نیست‪.‬‬ ‫‪ -9‬ادبیاتِکارگرى‪ ،‬تنها در يکشکلِفاسدشده‪ ،‬در کتابهایآموزشگاهها ادامه يافتهاست‪.‬‬ ‫گزينشِارائهشده[دراينکتابها]نه بر کُلِّ ادبیاتِکارگرىِآلمان‪ ،‬بلکه بر بخشى از آن‪ ،‬که از سوی‬ ‫فاشیسم جداکردهشده‪ ،‬متّکیاست‪ .‬آنرخدادهایکارگاههایصنعتى‪ ،‬که مىتوانست خصیصه‬ ‫یکااليیبودنِکار‪ ،‬تحقیرِکارگر‪ ،‬و ساختارِسلطهیسرمايهدایرا آشکار کند‪ ،‬بهکنار نهاده شدند‪.‬‬ ‫‪ -4‬در پايانِ سالهاى‪ ،51‬کمْبود ( يا نبودِ )ادبیاتِصنعتیِمعاصر‪ ،‬ذهنِکارگزارانِ جامعهیادبى‬ ‫را متوجّهىخود کرد‪ .‬آثاریکه در اينمیان‪ ،‬يعنى در مراحلِپايانیِ دورهىبازسازىِ اقتصادىِ‬ ‫جمهورىِ فدرال‪ ،‬پديدآمدند‪ ،‬ناشرانِ خودرا در نیمهى دهه‪ 11‬پیداکردند‪.‬‬ ‫‪ -5‬در بارهى اينسمتْگیرىِنوين‪ ،‬نظريهپردازان و منتقدانِادبیاتِشهری[بورژوايی] (مانندِ یِنز‪،‬‬ ‫آندِرش‪ ،‬رُته)(‪ ،)22‬بر پايهیتصوّراتیکه از خودِشانداشتند‪ ،‬نظريههايى ابراز کردند‪ .‬اين نظريه‬ ‫ها از"ادبیاتى‪/‬ساختن"جهانِکار بهمثابهِ گستردهترکردنِ منطقه[موضِع]‪/‬نگاری‪ ،‬بهمثابه تکمیلِ‬ ‫ذخاير موادِ ادبیاتِطبقاتِ شهرى[بورژوايی] پشتیبانى میکردند‪.‬‬ ‫با چنینبرنامهاى‪ ،‬دركِ ادبیاتِکارگرى‪ ،‬شدنىنیست‪ .‬حوزهینوينِ موادِ کارِ ادبى‪ ،‬منطبق است‬ ‫با حوزهىتازهى تجربهیاجتماعى‪ .‬آنچه‪ ،‬که از نگاهِ نظريهپردازانِ قشرهایمیانهحال‪ ،‬همچون‬ ‫چیزیکه مظنونبهداشتن ِمَرام(‪ )29‬است‪ ،‬مىبايد برچسب بخورَد و طرد شود‪ ،‬ثابت کردهاست‬ ‫که همانا خودِ همین‪ ،‬دقیقاً متناسب با شرايطِ کارگاهى(کارخانهيى)است‪ .‬در کارخانه بهمثابهِ‬ ‫«محلِتمرينِجامعه» (گايْسلِر)(‪ ،))24‬خودِ جامعه مثلِ يک الگو و نمونهى دارایتناقض‪ ،‬تجربه‬ ‫مىشود‪ ،‬الگو و نمونهاى که در آن‪ ،‬چندپارچهگىِعینیِ جامعهی طبقاتى بازتاب میيابد‪.‬‬ ‫‪ -1‬اهمیتِ گزينشِ موضوعِ كارِ صنعتى در اين واقعیت جاى دارد‪ ،‬که وضعیتِ درونىِ کارگاه‪،‬‬ ‫تناقضِ میانِ نیروهایجمعیِتولید و در اختیاربودنِخصوصىِ ابزارهاى تولید را آشکار میکند‪،‬‬ ‫يعنى آنرا در (ذهن ِ)کارگر بهمثابهِ تولیدکننده و سرمايهیتولید‪ ،‬بهطرزى بىرحمانه روشن‬ ‫میسازد؛ که اين تناقض‪ ،‬بهلحاظِ ذهنى تنها بهکمکِ ساز و کارهاى انطباق‪ ،‬تحمّل مىشود‪ ،‬و‬ ‫بهلحاظِعینى فقط با ابزارهاى زور و اجبار پابرجا نگهداشته مىشود‪ .‬ادبیاتِعامّه در پِىوَند با‬ ‫اينتجارب چیزى بهدست نمىدهد‪.‬‬ ‫‪ -26‬برگرفته از کتابِ‪[Grenzverschiebung« :‬جابهجايیِمرز]گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی]در دههی‪»11‬‬ ‫بهکوششِ‪ Renate Matthaei:‬رِناته ماتایی چاپِ‪ .-6371‬اصلِنوشته درمجلّهی«آلترناتیو»‪،‬دفتراا‪6311/‬چاپ شد‪.‬‬ ‫‪-6378 Hans Rothe 6364-6381 Alfred Helmuth Andersch 6329-2169 Walter Jens -22‬‬ ‫‪ 6834‬نويسندهگانِ آلمانی[غربی]‬ ‫‪ideologieverdächtig -29‬‬ ‫‪ :Christian Geissler -24‬کريستیان گايسلِر ‪ 6328 -2118‬نويسندهی آلمانِ غربی‬


‫‪63‬‬

‫‪ 62‬نُکته در بارهی ادبیاتِ کارگریِ آلمانِ غربی‬

‫براى هر يک از قالبهاى جداگانهىِ هنرى زمینهها و امکانهاى گوناگونى پديد مىآيد‪:‬‬ ‫‪ -7‬گزارشِصنعتى مىتواند کارگاه را بَدَل بهمکانىعمومى[عَلَنى]کند‪ ،‬بهاينشکل‪ ،‬که سدّ و بند‬ ‫هایاطالعاتیرا درهممیشکند و اخباررا از صحنههایخصوصیِسُلطهگرى بهصحنههایِعمومى‬ ‫مىآورد‪ .‬اينگزارشها نشانمیدهند‪ ،‬چهچیزهايى در پشتِپردهیبرابرىِظاهریِموضوعات‬ ‫[اشخاصِ]حقوقى پنهاناست‪ .‬اخبارِ اينگزارشها‪ ،‬برعکسِجامعهشناسیِکارگاهکه اکنون مسلّط‬ ‫است‪ ،‬داراى مَنشِحقیقى بهآنمعنايى که در روشنگرى از آن فهمیده مىشود هستند‪.‬‬ ‫‪ -8‬امکانهاىداستان(رُمان)ديگرند‪ .‬در از‪/‬هم‪/‬گشودنِ زندهگیروزمَره مىتوان"هماهنگبودنِ"‬ ‫کارگر را نشان داد و آنرا بهمثابهِ واکنشى نسبتبهآن خود‪/‬تعیّنى‪ ،‬که ديگر ازکار افتاده است‪،‬‬ ‫بهطرزیمُستَدل افشاءکرد‪ .‬آنهمخوانى و هماهنگیجامعه که در ادبیاتِمعمولِ[جامعهى‬ ‫سرمايهدارى]هرگز به پرسش کشیده نمىشود‪ ،‬نشان دادهمىشود که دروغین است‪ ،‬آنگاه که‬ ‫ساختارهاینابرابرى که در پشتِهمْشکلى و همیشهْبرابریِظاهرى پنهانشده‪ ،‬آشکار مىشوند‪.‬‬ ‫‪ -3‬داستاهای تاريخیِکارگرى‪ ،‬برآمد و حاصلِ بهيادآوردنهایبیمايه نیست‪ .‬يادها و خاطره‬ ‫های کارگران میتوانست‪ ،‬بهجای ارائهی«راهِحلها»ى ذهنىِ کمْ‪/‬فکر‪/‬شده و يا تسلیمخواهانه‬ ‫‪ ،‬کردارِ تاريخى و هدفهاىطبقهیکارگرِسالهاى‪21‬سدهى‪ 21‬را بهسطحِ نمونههاى کام ً‬ ‫ال‬ ‫آشکار باالبَرَد‪ ،‬تا تناقض و دوگانهگىِ همچنان پابرجایِ[میانِ]سُلطهگر و زيرِسُلطه را آشکار‬ ‫ساخته و همْزمان کمک کند‪ ،‬تا شرايطِکنونى‪ ،‬خودرا در آگاهیِکارگران‪ ،‬بهمثابهِ راهِ حل‬ ‫ضرورىِ تاريخ ِآنان تثبیت نکند‪.‬‬ ‫‪ -61‬شعر‪ ،‬بهمثابهِ چیزیکه بهطورِسُنتى ابزارِخصوصیِبیاناست‪ ،‬بسیار رواج دارد‪ .‬اين‪ ،‬نشانه‬ ‫ى يک واقعیتعینى است‪ .‬شعرِ ذهنیِصنعتیِکنونى‪( ،‬در چشمپوشىاش از يک زبان عقاليى)‪،‬‬ ‫بیانِ شرايطِکارگران است در يک نظامی‪ ،‬که هیچ همبستهگىِ بخردانهاى را اجازه نمىدهد‪.‬‬ ‫ولى همْزمان اينشعر‪ ،‬اينخیال را پديد مىآوَرَد‪ ،‬که نیازهایِبرآوردهنشده در جامعه میتوانند‬ ‫در چارديوارىهای خصوصى ارضاء شوند‪.‬‬ ‫‪ -66‬محافظهکارىِ کارگر در زبان‪ ،‬که جلوگیرى مىکند تا او پديدههاى پیچیدهیاجتماعى را‬ ‫بشناسد‪ ،‬فقط نبايد منفى ارزيابى شود‪ .‬اين محافظهکارى‪ ،‬حفاظى است دربرابرِ کشیدهشدن‬ ‫به مَراموُمسلکِ مصرفکنندهگانِبىتفاوت‪ .‬در کلیشههاىاجتماعىِ زبانِکارگرى‪ ،‬در نمونههای‬ ‫ساده و تکراریِفکرى‪ ،‬که در آنها کارگران سرنوشتِخودرا معنا و روشن مىکنند و درگیرى‬ ‫هایشان را بهلحاظِذهنى قابلِفهم مىسازند‪ ،‬تصوّرهایسوسیالیستى انباشته شدهاست‪.‬‬ ‫درست آن است‪ ،‬که هستهیعقالنىِ زبانِکارگرى را شناخت و بهآگاهیِانتقادى بَدَل ساخت‪.‬‬ ‫‪ -62‬امکانهاىِ تأثیرِ ادبیاتِ کارگرى‪ ،‬از يک نسخهى محضْ ادبى فراتر مىروند‪ .‬براى گريز از‬ ‫خطرِ تهديدکنندهى خوردهشدن از سوى ادبیاتِ[طبقاتِ میانهى شهرى]‪ ،‬اين ادبیاتِکارگرى نوين‬ ‫بايد امکانهایاجتماعىِ ويژهیخودرا بیافريند‪ .‬اينکه اينادبیات بر نهادهايى تکیه داشته باشد‬ ‫که براى آنها کارگزارى براى ادبیات فقط يک کارِجَنبى است‪ ،‬شرايط را بدتر مىکند‪ .‬بايد‬ ‫آرزو کرد‪ ،‬که نهادهاى مختلفِ آموزشِکارگرى اينوظیفه را بپذيرند‪ ،‬چیزى که راهگشاى‬ ‫پذيرشِ انتقادىِ خوانندهگان است‪.‬‬


‫گروهِ ‪ ،16‬دورتموند‬

‫‪21‬‬ ‫(‪)25‬‬

‫« گروهِ ‪ 14‬دورتموند »‬ ‫(برنامه)‬

‫"گروهِ‪ 16‬دورتموند" اين وظايف را در برابرِ خود مینهد‪:‬‬ ‫بررسیِ ادبى‪ -‬هنریِ جهان کارِ صنعتیِ کنونی و مسائلِ اجتماعیِ آن‪.‬‬ ‫بررسیِ انديشهيیِ دورانِ فنّآوری‪.‬‬ ‫پِیوَند با شعرِ اجتماعىِ خلقهاى ديگر‪.‬‬ ‫پرداختن بهکارِ انتقادی و سنجشگرانه در بارهی شعرِ کارگریِ پیشین و تاريخ آن‪.‬‬ ‫"گروهِ‪16‬دورتموند" پديدآمدهاست از نويسندهگان‪ ،‬روزنامهنگاران‪ ،‬ويراستاران‪ ،‬منتقدان‪ ،‬دانش‬ ‫مندان و ديگر شخصیتهايی‪ ،‬که يا از روىِ عالقه و يا بهلحاظِ شغلی‪ ،‬با وظايف و کارِ"گروهِ‬ ‫‪"16‬پِیوَند خوردهاند‪.‬‬ ‫"گروه‪ 16‬دورتموند" میخواهد از راهِ نقد و سنجش‪ ،‬بازگويیِ عقیده‪ ،‬شور و بحث در کتاب‬ ‫خوانیها‪ ،‬انجمنهای ادبی و چاپ و نشر‪ ،‬ار آفرينشِ هنرىِ اعضاى خود پشتیبانی کند‪.‬‬ ‫"گروه‪ 16‬دورتموند" از هر حیث‪ ،‬ناوابسته است‪ ،‬و تنها در برابرِ وظايفِ هنرىای که خود مقرّر‬ ‫کرده است مسئول است‪ ،‬بدونِ توجّه به گروههاى همْسوىِ ديگر‪.‬‬ ‫برخوردْباهمِ افرادِ نا‪/‬هم‪/‬گون‪ ،‬شکوفايىِ استعدادهاى متفاوت‪ ،‬داد و ستدِ باورهای ناهمْساز‪ ،‬و‬ ‫شکلهای ناهمخوانِ پرداخت و تجسّم‪ ،‬بايد به طرزى بَهرهآور بر روى کارِ گروه و اعضای آن‬ ‫تأثیر بگذارد‪.‬‬ ‫هرکدام از اعضاى"گروه‪ 16‬دورتموند"‪ ،‬با رعايتِاصول‪ ،‬در برگزيدنِ موضوع‪ ،‬ابزارهایپرداخت‪،‬‬ ‫و شکلهای بیان‪ ،‬کامالً آزاد است‪.‬‬ ‫کارهای هنری بايد زبان و توانايیِ پرداختِ فردی را نشان دهند و يا آغازهای دارای توانايی‬ ‫برای يک رشد بهسوی شکلی خودويژه را شناختپذير سازند‪.‬‬ ‫آمدن به درونِ"گروه‪ 16‬دورتموند"میتواند از اينراهها انجام گیرد‪:‬‬

‫‪" -25‬گروهِ‪ 16‬دورتموند"در تاريخِ‪96‬مارس‪6316‬از سوىفریتس هوزِر مديرِ کتاب خانهی شهرِ دورتموند‪ ،‬پاول‬ ‫( ‪)25‬‬

‫پُلته‪ ،‬نويسنده‪ ،‬والتر كُپینگ فعّالِسنديکايی‪ ،‬و نويسندهگانِ ديگر بنیاد نهاده شد‪.‬‬

‫اين گروهِ ادبی‪ ،‬در آغاز‪ ،‬خودرا انجمنِ كار برای جدالِ هنری با جهانِ كارِ صنعتى نامید‪ .‬سپس نامِ خودرا‬ ‫به"گروهِ‪ 16‬دورتموند" تغییر داد‪ .‬گروه‪ ،‬هدفِ خودرا اين برگزيد‪ ،‬که کارگرانِ نويسنده را از يکسو‪ ،‬و استادانِ‬ ‫دانشگاهها‪ ،‬منتقدان‪ ،‬و روزنامهنگاران را ازسوی ديگر‪ ،‬بههم گِردآوَ َرد و کمبودِ جدال هنری و ادبی با جهانِ کار و‬ ‫مسائل اجتماعیِ آن را جبران کند‪.‬‬ ‫به اينگروه‪ ،‬از جمله‪ ،‬اين نويسندهگان تعلّق داشتهاند‪:‬‬ ‫ماكس فوندِر گرون‪ ،‬یوزِف رِدینگ‪ ،‬گونتر والراف‪ ،‬آنگِلیكا مِشتِل‪ ،‬پِتِر‪-‬پاول تسال‪ ،‬ويلی بارتوك‪ ،‬و هانس‬ ‫ك‪ .‬وِرِن‪.‬‬ ‫‪Fritz Hüser, Paul Polte, Walter Köpping‬‬ ‫‪Max von der Grün, Josef Reding, Günter Wallraff, Angelika Mechtel, Peter-Paul Zahl,‬‬ ‫‪Willy Bartok, und Hans K. Wehren.‬‬


‫‪26‬‬

‫گروهِ ‪ ،16‬دورتموند‬

‫ از راهِ دادنِ درخواستِ کتبی‪ -‬با ارائهیکارهای[هنریِ]گوناگون‪ ،‬که نقد و بررسی شدهاند‪ -‬به‬‫مديرانِسازمانیِگروه يا به[مرکزِ]بايگانیِ شعرِکارگرى‪ ،‬که بهمثابهِ محلِ ارتباطِ گروه‪ 16‬است؛‬ ‫ از راهِ معرّفی يا پیشنهادِ يک عضوِگروه‪ ،‬و خواندنِکارهایِنمونه در يک نشستِنا‪/‬علنىِ گروه‪.‬‬‫در بارهى پذيرش و تعلّق به گروه‪ ،‬اعضاء تصمیم مىگیرند‪.‬‬ ‫پیش از آن که کارهای اعضاء در برگزارىهای همهگانیِ"گروهِ‪ 16‬دورتموند" ارائه گردد و يا در‬ ‫يک انتشاريهی دستهجمعى منتشر شود‪ ،‬بايد نويسندهگان‪ ،‬متنها و موضوعاتِ خود را به نقد‬ ‫و بررسىِ درونِ گروه بنهند‪.‬‬ ‫در برابرِ سخنرانیها و چاپِآثار‪" ،‬گروه‪ 16‬دورتموند"تنها هنگامی پاسخگو است که خودِ گروه‬ ‫‪ ،‬برگزارکننده و يا ناشر باشد‪.‬‬ ‫از يک شکلِسختْسازماندهیشدهیِگروه برپايهیقانونِاتّحاديه‪ ،‬چشمْپوشیشدهاست‪ .‬هزينه‬ ‫های پديدآينده‪ ،‬از سوى اعضای گروه پرداخت خواهدشد‪.‬‬ ‫اعضایگروه‪ ،‬اينوظیفه را میپذيرند‪ ،‬که يکنسخه از هرکدام از چاپونشرشدههایشان‪ ،‬نقدها‬ ‫و‪...‬را‪ -‬تا آنجا که با موضوعاتِ موردِ بحثِ گروه سر و کار دارند‪ -‬در اختیارِ بايگانىِ "گروه‪16‬‬ ‫(‪)21‬‬ ‫دورتموند"‪ ،‬که در [کانونِ] بايگانىِ شعرِ کارگرى جایدارد‪ ،‬بگذارند‪.‬‬

‫‪ -21‬برگرفته از کتابِ‪( Grenzverschiebung«:‬جابهجايیِمرز)‪ ،‬گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی] در‬ ‫دههی‪ »11‬بهکوششِ‪(Renate Matthaei:‬رِناته ماتایی)‪ .‬چاپِ‪(-6371‬آلمانِغربی)‪ .‬اصلِنوشته در مجلّهی‬ ‫«آلترناتیو»‪ ،‬دفتراا‪ 6311/‬چاپ شدهبود‪.‬‬


‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫‪22‬‬

‫معرفیِ کتاب‬

‫نام کتاب‪ :‬شعرِ سدهی بیستم‪ .‬موادی برای شعرشناسی‬ ‫نويسنده و فراهمآورنده‪ :‬كالوس شومَن ‪Klaus Schuhmann‬‬ ‫چاپ‪ -6335 :‬آلمان‬

‫شعر چیست؟ شعر برایچیست؟ چرا انسان شعر میگويد يا میسرايد؟ آيا يک شعرشناسیِ‬ ‫علمی يا فلسفی میتواند وجود داشتهباشد؟‬ ‫اينها پرسشهايیهستند که برای يافتنِپاسخی برایآنها‪ ،‬نويسندهیاينکتابكالوُس شُومَن‬ ‫بهسُراغِ خودِ شاعران رفته و از شاعرانِ قرنِ‪21‬م آلمان‪ ،‬نزديک به‪611‬نوشته از نزديکبه‪611‬‬ ‫شاعرِ با نام و کمنامِآلمانی را گِرد آورده است‪ .‬از آغازِ اين قرن تا ‪.6333‬‬ ‫امّا اينکتاب‪ ،‬تنها يک کوشش برایيافتنِ اين پاسخها آنهم از رویِ سرگرمینیست؛ اگرچه‬ ‫همانطورکه خودِ گِردآورندهی اينکتاب هم میگويد‪ ،‬برخی از اينشاعران چیزهايی در بارهی‬ ‫شعر میگويند که خودِشان هم در عمل آنها را رعايت نمیکردهاند؛ با اينحال‪ ،‬آنچه که اين‬ ‫شاعرانِآلمانی در اين نوشتهها میگويند بخشی از تاريخِادبیاتِآلمان بهطورِکلّی و تاريخِشعر‬ ‫بهطورِ ويژه‪ ،‬در اينجامعه است‪.‬‬ ‫روشناست که نهفقط شعرِ اينشاعران‪ ،‬بلکه آنپاسخهايی هم که آنان بهپرسش در بارهی اين‬ ‫که"شعرچیست؟"میدادند بهروشنی زيرِتأثیرِ ديدگاهها و ايستارهایسیاسی‪/‬اجتماعیِشان بوده‬ ‫است‪ .‬چه در قرونِ‪ 63‬و ‪ 21‬و چهاکنون‪ ،‬بحث در بارهی چونی و چرايیِ ادبیات و هنر‪ ،‬و از‬ ‫جملهشعر‪ ،‬خود بهيک شاخهای در ادبیات بَدَلشده که برایخود‪ ،‬خوانندهگان و عالقهمندانی‬ ‫ويژه دارد؛ خوانندهگان و عالقهمندانی که به خودِ اينبحث ها بیشتر توجّه دارند تا به خودِ آثارِ‬ ‫هنری و ادبیِ اين اديبان و هنرمندان‪.‬‬ ‫در بارهی اين که شعر چیست‪ ،‬جملهای بهشعر در زبانِ آلمانی وجود دارد که میگويد‪:‬‬

‫?‪"Was sind die Gedichte‬‬ ‫"!‪Das ist eine lange Geschichte‬‬

‫"شعر چیست؟‬ ‫اين‪ ،‬داستانی طوالنیست!"‬

‫نمیدانم اينشعر از کیست‪ ،‬ولی حقیقتی در خود دارد‪ .‬گذشتهاز اينحقیقت‪ ،‬در پاسخهايی‪،‬‬ ‫که در جوامعِگوناگون از سویِشاعران‪-‬و نهفقطشاعران‪-‬بهاينپرسش دادهمیشوند‪ ،‬مسائلی به‬ ‫میانمیآيندکه میتوان از راهِآنان بهپاسخهايی برایبرخیپُرسشهایديگر دستيافت‪،‬از جمله‪:‬‬ ‫ کدام برداشتها از زيبايیشناسیِ هنری‪/‬ادبی‪ ،‬در هر دوره‪ ،‬وجود دارند‬‫ کدام دشواریهای فنّی‪ ،‬زبانی‪ ،‬فرهنگی‪...‬در هر دوره بر سرِ راهِ هنر و ادبیات است‬‫ کدام مواضعِ سیاسی‪/‬اجتماعی را اديبان و هنرمندان در هر دوره دنبال میکنند‬‫ و کداممنافعِ کدامطبقات و گروهها‪ ،‬و بهچهشکل‪ ،‬در هر دوره‪ ،‬بر اينبحثها تأثیر میگذارند‪.‬‬‫يکنکته هم بد نیست به آن اشاره شود‪ :‬نهفقط هنر و ادبیات‪ ،‬بلکه همهی ديگر‪/‬رشتهها‪ -‬از‬ ‫عِلم‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬فرهنگ‪...‬تا سیاست‪ ،‬مذهب‪ ،‬معماری‪ ،‬و‪...‬نیز‪ ،‬در رَوَندِ زندهگیِشان‪ ،‬با پرسشهای‬ ‫گوناگون رو‪/‬به‪/‬رو میشوند‪ .‬برای پاسخگويی به اينپُرسشها‪ ،‬همهیانسانهای درگیر در آنها‪،‬‬


‫‪29‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫ولی همچنین آنکسانی که بهطورِ ويژه به آنپرسشها میپردازند‪ ،‬ناگزير به بحث و فحص با‬ ‫همديگر هستند‪ .‬در اينبحثها هم‪ ،‬همانگونه که در بحث ها پیرامونِ هنر و ادبیات‪ ،‬مسائلِ و‬ ‫منافعِگوناگونِاجتماعی‪ ،‬و نیز دشواریهای بهاصطالح فنّی بهمیان میآيند‪ ،‬که خواننده با دقّت‬ ‫در آنها میتواند بهشناختِجامعه نزديکشود‪ .‬در راهِ شناختِجامعه‪ ،‬اهمّیتِبحثها‬ ‫پیرامونِمسائلِ هنر و ادبیات ‪ ،‬بههیچرو‪ ،‬کمتر از اهمیّتِبحثها در بارهی مسايل و پُرسشهای‬ ‫ديگررشتههای علمی‪ ،‬فرهنگی و اجتماعی نیست‪.‬‬


‫‪24‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫در آغاز کتاب‪ ،‬برای آشناساختنِ خواننده با نويسندهی اين کتاب چنین آمده است‪:‬‬ ‫زادهشدهدر‪ .6395‬سالِ‪6355‬پرُفسور در ادبیاتِنوينِآلمان(قرنِ‪)21‬دردانشگاه الیپزیک‪ .‬او‬ ‫تا ‪ 6353‬در اينشهر ادبیاتِآلمان و فلسفه خوانده است‪ .‬در ‪6312‬با پاياننامهاش در بارهی‬ ‫ب‪ .‬برشت مدركِ کارشناسیِ خودرا گرفت‪.‬‬ ‫کتابهای چاپشده‪:‬‬ ‫برِشتِ شاعر‪6314‬‬ ‫پژوهش دربارهی شعرِ برِشت‪6379‬‬ ‫سیمایجهان و شعر‪6373‬‬ ‫دادائیسم‪6336‬‬ ‫و کارهايی در نشرِ آثارِ برخی شاعران و نويسندهگانِ آلمان‪.‬‬ ‫اينکتاب‪ ،‬بهگونهای‪ ،‬تاريخِشعرِآلمان در سدهیِ‪21‬میالدیاست‪ .‬نويسنده و گِردآورنده‪ ،‬برگزيده‬ ‫ای از نوشتههايی را در اينکتاب گِردآورده‪ ،‬که آنها را شاعرانِآلمان نوشتهاند‪ ،‬و مطالبِ آنها‬ ‫فقط در بارهیشعر و در پیرامونِتعريفِشعر است‪ .‬رویهمرفته بیش از صد نوشته از نزديک به‬ ‫صد شاعرآلمانی‪.‬‬ ‫گِردآورنده‪ ،‬تاريخِ شعرِ آلمان در سدهیبیستم را به ششدوره بخش کرده‪ ،‬و در هر بخشی‪،‬‬ ‫نوشتههايی از شاعرانِ هماندوره را‪ ،‬که در بارهیشعر نوشتهاند‪ ،‬آورده است‪ .‬در پايانِ هربخش‪،‬‬ ‫خود گِردآورنده تالشکرده در فراسویمتنهايیکه گِردآروده يکجمعبندی از آندوره بهدست‬ ‫دهد‪ .‬کتاب‪ ،‬اگرچه در نوعِ خود کامالً چیزی"ديگر"نیست‪ ،‬میتواند ولی خواننده را از "راهی‬ ‫ديگر" به درونِ باغِ شعرِ آلمانی ببرد‪.‬‬ ‫فهرستِکتاب‪ ،‬گمان میکنم که خود تا اندازهای‪ ،‬هم میتواند آشناکنندهیخواننده با کتاب‬ ‫باشد و هم میتواند آشناکنندهی او با نحوهینگاهِ ادبیاتشناسانِآلمان به ادبیات باشد و هم‬ ‫آشناکنندهی او با دورههايی که شعرِ آلمان‪ ،‬از نگاهِ برخیمنتقدانِادبی‪ ،‬آنها را از سرگذرانده‬ ‫است‪ .‬از اينرو‪ ،‬پُربَدَك نديدم که اين فهرست‪ ،‬بههمانريخت که در کتاب آمده‪ ،‬ترجمه شود‪.‬‬ ‫همچنین برای همینمنظور‪ ،‬بخشهايی از پیش گفتارِ کالوُس شُومَن بر اين کتاب را ترجمه‬ ‫کردهام تا شايد سودمند بیفتد‪.‬‬


‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫‪25‬‬

‫‪ -6‬فهرستِ کتاب‪:‬‬ ‫پیشانديشیها‬ ‫از دايرهای مربّعساختن‬ ‫يا‬ ‫اين ناشدنی‪ :‬نوشتنِ يک شعرشناسی از شعرِ سدهیبیستم‬ ‫‪6‬‬ ‫آستانهیسده[سدهی‪63‬به‪]21‬‬ ‫«انقالبِ شعر»‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪2‬‬ ‫«دههی اِکسپِرسیونیستی»[سالهای ‪]6321-6361‬‬ ‫« شاعر‪ ،‬از همآهنگیهای درخشان دوریمیجويد‪»...‬‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪9‬‬ ‫میانِ«شَفَقِ بشريت» و «سوّمینشبِ والپورگیس»(‪]6399-6321[ )27‬‬ ‫شعرسرايان در شتاب‪ ،‬ضربآهنگ‪ ،‬و اشاراتِ زمانهیشان‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪4‬‬ ‫«زمانهیدشوار برایشعر»‬ ‫بحثهای شعرشناسیک در روزگارِ پیش و پس از جنگِ(دوّمِجهانی)‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪5‬‬ ‫میانهیسده‪ -‬بنیادهای يکشعرشناسیِ شعرِ نوين[دههی‪51‬م]‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪1‬‬ ‫«کشفِ دوبارهیواقعیت»‬ ‫نسخههایشعریِ سالهای‪ 11‬تا‪81‬م‬ ‫يادداشتهای مترجم‪:‬‬ ‫‪" Menschheitsdämmerung -27‬شَفَقِ بشريت"‪ ،‬نامِ مجموعهیشعری است که در ‪ 6363‬در آلمان چاپ شد‪.‬‬ ‫در اين مجموعه‪ ،‬شعرهای شاعرانِ اِکسپرِسیونیستِ آلمان بهچاپ رسید‪ .‬کلمهی ‪ Dämmerung‬هم تاريک‪/‬روشنِ‬ ‫بامدادی است و هم تاريک‪/‬روشنِ شامگاهی‪ .‬آن را بهفارسی تاريک‪/‬روشن‪ ،‬و يا گرگ و میش هم میشود ترجمه کرد‪.‬‬ ‫ولی ظاهراً اين دو‪/‬معنايی و دو‪/‬پهلويی‪ ،‬در کلمهی شَفَق بیشتر است‪.‬‬ ‫‪ ،Walpurgisnacht‬ساختهشده از دو کلمه‪"Nacht :‬شب"و ‪" Walpurgis‬والپورگیس"(نامِ يکی از مقدّسانِ‬ ‫مسیحی)‪ .‬شبِپیش از اوّلِ ماهِمِه‪ .‬شبی که در آن‪ ،‬به باورِ عامّه‪ ،‬جادوگران به دورِ هم گِرد میآيند‪.‬‬ ‫در اينجا‪ ،‬شايد منظورِ نويسنده‪ ،‬کتابِ"سوّمینشبِ والپورگیس" است‪ ،‬نوشتهی كارل كراوُس‪ ،‬نويسندهی اُتريشی‬ ‫که در سالِ ‪ 6399‬نوشته شد‪.‬‬ ‫اين بخش از کتابِ كالوُس شُومَن‪ ،‬دربردارندهی مباحثی است که میانِ نويسندهگانِ آلمان در فاصلهی میانِ چاپِ‬ ‫کتابِ "گرگ و میشِ شامگاهِ بشريت" و "سوّمینشبِ والپورگیس" در گرفته بود‪.‬‬


‫‪21‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪7‬‬ ‫فراتررفتنها از مرزها[دههی‪81‬م]‬ ‫راههای بهسویشعرِتجربی‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬ ‫‪8‬‬ ‫«قابلِمصرف تا ‪»6333‬‬ ‫تعیینِ وضعیت در آستانهی چَرخِش[دههی‪31‬م]‬ ‫زمینههایتاريخی‪/‬ادبی‬ ‫تفسیر‬

‫()()()‬ ‫‪ -2‬ترجمهی بخشی از پیشگفتارِ نويسنده‪:‬‬ ‫پیشگفتار‪:‬‬ ‫پیشاندیشیها‬ ‫از دايرهای مربّعساختن‬ ‫يا‬ ‫اين ناشدنی‪ :‬نوشتنِ يک شعرشناسی از شعرِسدهیبیستم‬ ‫« يک فلسفهیشعر‪ -‬من همیشه چنینچیزی را آرزوکردهام‪ .‬يک همچه فلسفهیشعری‬ ‫بیترديد يک دانشِشعرشناسیاست‪[ ،‬شعرشناسی]ولی نه در معنایتشريحِجنبههایپیشهورانه‬ ‫‪ ،...‬بلکه در معنای پژوهشِ اينکه‪ ،‬چهگونه آنچه که جنبهیفلسفی دارد‪ ،‬خودرا‪ ،‬در دورترين‬ ‫پسزمینههایشعر‪ ،‬به آننحوهای که تاکنون شناختهنشده‪ ،‬آشکار میسازد‪».‬‬ ‫(‪)28‬‬ ‫يوهانس ر‪ .‬بِشِر‪" ،‬دفاع از شعر"‬ ‫« آنشاعر‪ ،‬که دربارهیشعر سخن میگويد يا مینويسد‪ ،‬برای اينکار دارایتوانايیهایويژه و‬ ‫مرزها [محدوديتها]ی ويژه است‪ :‬اگر اينرا بپذيريم‪ ،‬بهتر میتوانیم آن ها را بسنجیم و در‬ ‫بارهی آنها داوری کنیم‪ -‬يک هشدار‪ ،‬که آنرا من بهشاعران بههماناندازه سفارشمیکنم که‬ ‫بهخوانندهگان‪ ،‬در بارهی آنچه که شاعران در بارهیشعر میگويند‪...‬ولی من گمان میکنم‪ ،‬که‬ ‫نوشتههایانتقادی[سنجشگرانهی] شاعران‪ ،‬که برخینمونههایبرجسته از آنها در گذشته‬ ‫وجود دارد‪ ،‬توجّهِ خودرا در بخشِبزرگِخود مَديونِ اين واقعیتاند‪ ،‬که شاعر‪ ،‬خواه در پَستوی‬

‫‪ 6836/6358 ،Johannes R. Becher -28‬از شاعران بهنام ِقرنِ بیستمِآلمان‪ .‬نحست از شاعران جنبشِ‬ ‫هنری‪/‬ادبیِ اِکسپرسیونیسم‪ .‬سپس پیوستن به جنبشِ کارگری‪/‬کمونیستی‪ .‬گريز از آلمان‪ .‬نام او در فهرست سیاه‬ ‫فاشیستها‪ .‬پس از جنگِدوّم در آلمانِشرقی‪ .‬چندی وزيرِ فرهنگ‪ .‬داستانِ زندهگیِ هنری و احتماعی‪/‬سیاسیاش‪،‬‬ ‫همچون شمار نهچندانِ کمِ شاعرانِ دبگر ِ آلمان‪ ،‬دارای بُرهههای توجّهبرانگیز است‪.‬‬


‫‪27‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫خودآگاهیاش يا با عمدیآشکار‪ ،‬همیشه تالش میکند‪ ،‬از آن نحوهای‪ ،‬که او شعر میسرايد‬ ‫دفاع کند و يا آن نحوهای را که خودِ او دوست دارد درآن شعر بگويد‪ ،‬صورتبندی کند‪».‬‬ ‫(‪)23‬‬ ‫ت‪ .‬اس‪ .‬اِلیوت‪" :‬شاعر در بارهی شعر"‬ ‫« در يک شعرشناسی‪ ،‬بنیادهايی مشخّص شده و تجسّم میيابند که برپايهیآنها هر بار‬ ‫میتواند با زبان رفتار شود‪ .‬اينشعرشناسی‪ ،‬وابسته بهقواعدِ زبان در همانزمانِخود است‪ ،‬البتّه‬ ‫نه در معنای يک مناسباتِ آينهيی‪ .‬اينشعرشناسی صورتبندی میکند آن بنیادِ ديدگاهیای‬ ‫را‪ ،‬که بدونِ آن هیجمتنی ديگر نمیتواند طرح افکنده شود‪ ،‬حتّی اگر که آن[بنیاد] در رَوَندِ‬ ‫پديدآمدنِمتن محو شود‪ .‬اينشعرشناسی‪ ،‬همزمان هم جانشینناشدنی و هم کهنهشدهاست‪».‬‬ ‫(‪)91‬‬ ‫فرانس مون‪" :‬به يک ارّه فکرکردن"‬ ‫« ما بايد خو کنیم بهاين‪ ،‬که نمیتوانیم چیزیقطعی در بارهیشعر بهدستآوريم‪ .‬ما تنها‬ ‫میتوانیم در خويشتنِ خود‪ ،‬يک تصوّرِ کميا بیش کاربَرانه از شعر بسازيم‪ .‬من حتّی جُراَتکرده‬ ‫اينباور را مطرح میکنم‪ ،‬که اصالً اين ناشدنیبودنِ توضیحِکاملِموضوعِ شعر‪ ،‬ادامهکاریِ آن را‬ ‫سبب میشود‪».‬‬ ‫(‪)96‬‬ ‫گونتِر کونِرت‪" :‬در برابرِ توفانِ نوح‪ .‬شعر بهمثابهِ کَشتیِ نوح"‬ ‫اگر که خودِشاعران‪ -‬در اينجا ت‪ .‬اس‪ .‬اِلیوت؛ یوهانس ر‪ .‬بِشِر؛ گونتِر كونِرت‪ -‬نمیبودند‬ ‫که همواره دراينباره انديشیدهاند که آيا و چهگونه يک رشتهیعلمیِشناختِشعر میبايست‬ ‫تحقّقيابد‪[ ،‬آنگاه]دانشِادبیات لزومینمیديد حتّی اصالً در صدد برآيد برای يکچنینکوشش‬ ‫و آزمايشی خطر کند‪ .‬زيرا در نخستینجُستجوها و پرسشها ثابت میشود‪ ،‬که يک نظريهی‬ ‫علمیِشناختِشعر‪ ،‬آنگونهکه در سدههایپیش شايد هنوز فکرشدنیبود‪ ،‬نمیتواند هرگز وجود‬ ‫داشتهباشد‪ .‬با اينوجود اگر کسی اين[شعرشناسی]را مینوشت‪ ،‬آنگاه آننوشته‪ ،‬يا اثری در‬ ‫بارهیآيینِکار میبود‪ ،‬که هیچ نويسندهای بهآن عالقه نشان نمیداد‪ ،‬يا اينکه يک فلسفهای‬ ‫میبود‪ ،‬که میبايست در يکچنانتجريدِ بااليی غرق میشد که در آن‪ ،‬خودِشعر ديگر باز‬ ‫شناختنی نمیبود و يا اينکه اصالً در آن گُم میشد‪ .‬با اينکار‪ ،‬همچنین احتماالً در بارهی‬ ‫شرايط‪ ،‬دشواریها و تالشهایسمتيابانهیشاعرانِجداگانههم کم میشد اطلّاعی يافت‪ .‬از اين‬ ‫رو‪ ،‬يکچنینتالشی هرگز حتّی در نظر هم نیست‪.‬‬ ‫يک عاملِ يکسرهديگری ولی‪ ،‬بهسودِ يک همچهتالشی سخن میگويد‪ .‬وقتیکه انسان ژرفتر‬ ‫با کارهایشعریِآنشاعرانی آشنا میشود‪ ،‬که برایسدهیبیستم مهمهستند‪ ،‬آنگاه با شواهدی‬ ‫‪ 6888/6315 Thomas Stearns Eliot -23‬از شاعرانِ بهنام آمريکا‪/‬انگلیس‪ .‬از شاعرانِ بهنام در ادبیاتِجهان در‬ ‫سدهیبیست‪ .‬برندهی جايزهی نوبِل سالِ‪ .6348‬کارِ اصلیِ او شعر بود ولی از نظريهپردازانِ ادبی هم بهشمار است‪.‬‬ ‫‪ - 6321 Franz Mon -91‬از شاعران و نظريهپردازان "شعرِ مشخّص" در آلمان‪.‬‬ ‫‪ ،6323 Günter Kunert -96‬پس از جنگِ دوّم‪ ،‬در آلمانِشرقی‪ .‬آشنايی با ب‪ .‬برشت و ی‪ .‬ر‪ .‬بِشِر‪ .‬عضويت در‬ ‫حزبِ سوسیالیستِ متّحدِ آلمانِشرقی که سپس در سالِ‪ 6377‬از او پس گرفته شد‪ .‬از شاعرانِ بهنامِ آلمان(شرقی و‬ ‫غربی)در پساز جنگِ دوّم‪ .‬از سال‪ 6373‬به آلمانِ غربی رفت‪.‬‬


‫‪28‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫روبهرو میشود‪ ،‬که در آنها‪ ،‬اينشاعران در بارهی جنبهیعملیِنوشتنِشعر‪ ،‬ولی بیشتر در‬ ‫بارهی دشواریها و مسايلِ نوشتنِشعر سخن میگويند‪ ،‬گاهگاه حتّی بهمعنايی که میشود آن‬ ‫را فلسفی خواند‪ .‬يعنی آنگاه که آنان میکوشند فراتر از تجاربِخودی‪ ،‬بخت و امکانِ شعر را‬ ‫در اينسده ارزيابی کنند و نیز به پرسشِ پايانیِ‪ :‬شعرچیست؟ پاسخ دهند‪.‬‬ ‫اين البتّه برای شعرشناسی در سدهیبیستم هم شاخصاست‪ :‬چهبسیارپرسشها (که در اين‬ ‫معنی شاعران بهمیان میکشند)‪ ،‬چهبسیارپاسخها (که اينشاعران میدهند) در کنارِ هم جا‬ ‫گرفتهاند‪ ،‬بخشی همخوان و بخشی ناهمخوان‪ ،‬بخشی باهم همانند‪ ،‬گويیکه نويسندهگان به‬ ‫کمکِصداهایارتباطی از فرای دههها باهمديگر در پِیوَندند‪ ،‬و گاه در چناناندازهای ناهمخوان‬ ‫باهم‪ ،‬که گويی آنان در دو جهانِ متفاوت زيستهاند‪.‬‬ ‫با ايناشاره‪ ،‬ايننیز گفته شدهاستکه در يک کتابی که در آن چنینمتنهايی گردآوری شده‬ ‫اند‪ ،‬آوازِ يکصدايی خوانده نمیشود‪ ،‬بلکه يک گروهِ همنوازانِ چندصدائه بهگوش میرسد‪ .‬از‬ ‫اينرو‪ ،‬اينصداها نهمانندِ آنترانهایکه دارای آهنگی يکساناست و در آن‪ ،‬دو يا سه يا چند‬ ‫نفر بهترتیب و با فاصله میخوانند‪ ،‬بهشکلیبیزمان‪ ،‬اجراء و رديفمیشوند‪ ،‬بلکه با آننحوهای‬ ‫پیشنهاده میشوند که گذرِ زمانِ اينقرنرا با بُرههها[بُرشها]یتاريخیِآن‪ ،‬در آيینهی اين متن‬ ‫های ارائهشده‪ ،‬نمايش دهد‪ ،‬تا اين برداشت و احساس[در خواننده]پديد نیايد‪ ،‬که گويی عمالً با‬ ‫يک منظرهیخوشوآرامِ درونِادبیات روبهرو است‪ ،‬زيرا که در شعر هم‪« ،‬جدالِسَمتها»ردِّ‬ ‫خودرا بهجا میگذارد‪ ،‬ردّی که آنرا در انديشههایشعرشناسیکِشاعران هم میشوددنبالکرد‪.‬‬ ‫[‪ ]...‬همزمان میبايستی برخیکمبودها را پذيرفت‪ .‬در بارهی مهمترين[کمبودها] خودِ ت‪ .‬اِس‪.‬‬ ‫الیوت آگهی دادهاست"آنشاعر‪ ،‬که در بارهیشعر سخن میگويد يا مینويسد‪ ،‬برای اينکار‬ ‫دارای توانايیهایويژه و مرزها[محدوديتها]ی ويژه است‪ :‬اگر اين را بپذيريم‪ ،‬بهتر میتوانیم‬ ‫آنها را بسنجیم و در بارهیآنها داوری کنیم‪ -‬يک هشدار‪ ،‬که آنرا من به شاعران بههمان‬ ‫اندازه سفارشمیکنم که بهخوانندهگان‪ ،‬در بارهیآنچهکه شاعران در بارهیشعر میگويند"‪.‬‬ ‫بر اينپايه در کمترينموردها است که يک نظريه‪ ،‬نظريه در معنایمرسومِ آن‪ ،‬در میان است‪،‬‬ ‫اگرچه گاه‪ ،‬يک جمله چنان مؤثّر و درست صورتبندی شده مینُمايد‪ ،‬که در آن باره‪ ،‬بهنظر‬ ‫میرسد‪ ،‬نظريه هیچ ضروری نبودهاست‪ ،‬زيرا که تجربه و دريافتِدرونی در بارهی موضوعِ بحثِ‬ ‫اينجا‪ ،‬همچون احکامِ هر يک از علومِجداگانه‪ ،‬کم حقايقِمسلّمی را آشکار نساخته است‪،‬‬ ‫حقايقیکه‪ ،‬اگر چنانچه بهمثابهِ بديهیاتِمسلّم گرفتهشوند‪ ،‬نه بهنُدرت‪ ،‬بهپیدايیِ نسخههای‬ ‫شعری کمک کردهاند‪ ،‬و اينبرداشت را پديد آوردند که گويی شعرها میتوانند از پیش برنامه‬ ‫ريزی و جهت داده شده تولید شوند و نويسنده با رايانه جابهجا شود‪.‬‬ ‫يک ناهمخوانی از نوعیديگر نیز نبايد ناديدهگرفته شود‪ :‬نه هرشاعر يا شاعرهای که حضورِ او‬ ‫در کتابی مثلِاينکتاب چشمناپوشیدنی مینمايد‪ ،‬همانشعرشناسیایرا‪ ،‬که متناسب با يک‬ ‫اثرِ شعریاش بوده‪ ،‬برایجهانِآينده بهجا نهاد که آنرا بتوان همچون"کلید"ی برای فهمِ يک‬ ‫کارِ مُشابه بهکار گرفت‪ .‬و ايننیز پنهان نیست که آنکسی‪ ،‬که برايش دشوار و ناگوار نیست تا‬ ‫در بارهی نحوهیکارِخود در سرودنِ شعر به ژرفانديشی بپردازد‪ ،‬خود با شعرهايش در پُشتِ‬ ‫آننحوه باز ماندهاست‪ .‬اين نیز رازیپنهان نیست‪ ،‬که يک اثرِ شعری ناگزير بايد بُرهه هايی را‬


‫‪23‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫بگذراند و پلّههايی را باال رَوَد‪ ،‬اگر که ايناثر بخواهد با تحوّلِروزگار و تحوّلِخصوصیاتِ فرد ِ‬ ‫ی‬ ‫شاعر بهدرستی همخوان باشد‪ ،‬تا باری ايناحساس بتواند پديد آيد‪ ،‬که در يکشاعر چندشاعر‬ ‫پنهاناند‪ ،‬از آنرو که صداهای او چنین از همديگر متفاوتاند‪ .‬از اينسبب‪ ،‬در متنهای شعر‪/‬‬ ‫شناسیک هم سخن از [ديدگاههايی]نیست که برای همهیدورهها و دفترهای يکشاعر معتبر‬ ‫است‪ ،‬بلکهگاهی سخن از ديدگاههايیاست که همديگر را نقض و يا رد میکنند‪ .‬برخیمتنها‪،‬‬ ‫تنهاوتنها به يکدفترِشعر مربوط است و با اينوجود‪ ،‬همچون يک سندی در اينکتاب آورده‬ ‫شده‪ ،‬که نمیشد از آن چشم پوشید‪]...[.‬‬ ‫ولی حتّی بدونِ ارائهی اين مواد نیز‪ ،‬بیشترينهی شاعرانِ دههی‪ 31‬میدانند‪ ،‬که اوضاع برای‬ ‫شعر چندان خوب نیست‪ .‬اين‪ ،‬هم به تقاضا در بازار مربوط است و هم به انگیزه و کششِ خودِ‬ ‫شاعران‪ .‬هر چه هم که زمانه به شاعران رویِ خوش نشان ندهد‪ ،‬يکچیز ولی قطعی و مُتقَن‬ ‫است‪ :‬و اين‪ ،‬آن نیاز و مطالبهی سرکوبناشدنیِ انسانها به سخنگفتن در اينباره است که‬ ‫آنها کیستند‪ ،‬در چه جهانی زندهگی میکنند‪ ،‬و کدام سفارش و ارثیهای را برای جهانِ آينده‬ ‫بهجا خواهند نهاد‪ .‬آنگاه شايد‪ -‬برعکسِ آن چه که امروز در پايانِ قرن شاهد هستیم‪[ -‬در‬ ‫آينده] کمتر شعرهای بهدردنخور‪ ،‬ولی بیشتر شعرهای ضروری و موردِ نیاز پديد خواهند آمد‪.‬‬ ‫اگر بهاينگونه نگاه شود‪ ،‬آنگاه يک اصلِ فراگیر بهمرکزِ همهی شعرشناسیهای آينده خواهد‬ ‫نشست‪ :‬امید‪ .‬اين که اين امید‪ ،‬بايد همیشه در برابرِ انواعِ گوناگونِ نامیدیها اثبات گردد‪ ،‬اين‬ ‫را‪ ،‬اِريش فريد در شعرِ خود "آمادهسازیها" بیان کرده است‪:‬‬ ‫نخست آغاز کردن به‬ ‫ناامیدشدن‬ ‫سپس تالش کردن‬ ‫داليلی يافتن‬ ‫برای ناامیدنشدن‬ ‫سپس دانستن‬ ‫که اين داليل‬ ‫ديگر کفايت نمیکنند‬ ‫آنگاه باز و باز ناامیدی‬ ‫سپس هنوز‬ ‫کامالً ناامیدشدن را نخواستن‬ ‫سپس پرسیدن چرا که نه‬ ‫سپس از بیخ و بُن ناامیدشدن‬ ‫آنگاه‬ ‫اگر که هنوز توانی باشد‬ ‫نوشتن‬


‫‪91‬‬

‫آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی‪ 21‬آلمان‪ .‬موادّی برای شعرشناسی"‬

‫چند نكته در بارهی این كتاب‬ ‫|| نوشتن در بارهیشعر از سویخودِشاعران را در همهیجوامع میتوانديد‪ ،‬گرچه در شکلها‬ ‫و نحوههای بسیارمتفاوت‪ .‬نوشتن در بارهیشعر از سویخودِشاعران‪ ،‬يک ويژهگیِشاعرانِآلمانی‬ ‫نیست‪ .‬اگرچه پیشینهی چنیننوشتنهايی در آلمان بهسدهی‪67‬مسیحی میرسد‪ ،‬ولی در اين‬ ‫باره شاعرانِآلمان‪ ،‬نهتنها در جهان بلکه در اروپا هم‪ ،‬پیشگام نبودهاند‪ ،‬با اينحال‪ ،‬البتّه‬ ‫میتوان از ويژهگیهایآلمانیِ اينپديدهی همهجايی و همهگانی سخن گفت‪.‬‬ ‫|| در آلمان‪ ،‬مثلِ هرجایديگر‪ ،‬نوشتن در بارهینوشتن‪ ،‬و نوشتن در بارهیشعر‪ ،‬و شعرسرودن‬ ‫در بارهیشعرسرودن‪ ،‬همیشه بهمثابهِ يک نیازِ جدّیِ فردی يا اجتماعی برای بیانِ حقیقتی يا‬ ‫انجامِ روشنگری نیست‪ ،‬بلکه در کنارِ آن‪ ،‬مدّتهاست که نوشتن بهطورِ کُلّی‪ ،‬و اينگونه‬ ‫"نوشتن"بهطورِ معیّن‪ ،‬به يک سرگرمی‪ ،‬بهيک مَمَرِّ درآمد‪ ،‬بهيک حوزهی سودآوری در اقتصادِ‬ ‫چاپ و نشر‪ ،‬باری بهيک|اقتصادِنوشتن"‪ ،‬نیز بَدَل شدهاست‪ .‬برای نمونه‪ ،‬در همینکتاب‪ ،‬از گ‪.‬‬ ‫هایم(‪-)92‬شاعرِ دورهیِآغازينِاکسپرِسیونیسمِآلمان‪ ،‬که در بیستسالهگی درگذشت‪ ،‬نوشتهای‬ ‫آمده که در آن‪ ،‬خود ادعّا میکند که او پديدهای استکه در بارهاش بعدها دانشمندان چیزها‬ ‫خواهند نوشت‪":‬برای يک تاريخ نگارِ ادبیات‪ ،‬بايد بسیار گیرا باشد که در آينده‪ ،‬در بارهی راهی‬ ‫که من رفتهام‪ ،‬پژوهش کند‪ .‬فکر میکنم که او چیزهای جالبِ بسیاری خواهد يافت‪"...‬‬ ‫او البتّه حقداشته‪ ،‬زيرا جامعهیخودرا میشناخت‪ ،‬بعدها بهراستیهم‪ ،‬برخی"دانشمندان"‬ ‫پیدا شدند که در بارهی او چیزها نوشتند و هنوز مینويسند‪ .‬بسیاری از اين"دانش"مندان نیز‬ ‫مثلِ برخی از همینشاعران‪ ،‬هم دانشرا‪ ،‬هم دانشیدن در بارهیدانشرا‪ ،‬و هم نوشتن در‬ ‫بارهیدانش و"نوشتن در بارهیدانش در بارهیدانش"‪ ...‬را به ابزار بَدَل کردهاند‪.‬‬ ‫|| چنین بهنظر میرسد که زبانِنويسنده‪ ،‬چه در اينپیشگفتار و چه در تفسیرهايی که در‬ ‫پايانِ هر فصلِکتاب نوشته است‪ ،‬زبانِتعارف است! زبانِ در"ديد‪/‬رَس"‪ ،‬زبانِ"مالءِعام"است‪.‬‬ ‫زبانِ رویِ"مِنبَر" است نه زبانِ آن"خلوت"‪.‬‬ ‫همچنین‪ ،‬اينزبان‪ ،‬گرفتار در تنگنايیهایصِنفیاست‪ :‬صِنفِادبیات‪/‬شناسان و منتفدانِ ادبی!‬ ‫افزون بر اين‪ ،‬احتماالً اينزبان‪ ،‬با توجّه بهاينکه نويسنده از آلمانِشرقیاست و کتاب نیز در‬ ‫سالهای نخستِ بحرانِسیاسیِآلمانِشرقی آمادهیچاپ شده‪ ،‬هنوز زيرِ فشارهایآنشکستها‬ ‫رنج میبَرَد‪ ،‬و همچنانهنوز بهخودنیامده و کمابیش درهمريخته است‪ ،‬و همان"احتیاط"را‬ ‫میشود در آن ديد که در دو‪/‬دههیگذشته در زبان ‪ -‬و نهفقط در زبانِ‪ -‬پژوهندهگانی چون‬ ‫ايننويسنده‪ ،‬پديدآمده است‪.‬‬ ‫چنینزبانی‪" ،‬بیرونرفتناز چارچوبِخود"را بهکاربرانِاش با دشواری اجازهمیدهد‪ ،‬و اينبیرون‬ ‫رفتنها را بهسببِ هراس از مقولهی"يورشگری"و"شورشگری"‪ ،‬بهسختی برمیتابد‪ .‬مترجم‬

‫‪ Georg Heym -92‬گِئورگ هايم‪ 6887-6362-‬از شاعرانِ دورانِآعازِ اکسپرِسیونیسمِ آلمان‪.‬‬


‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫‪96‬‬

‫گوته‪ :‬درخدمتِ نظمِ كهنه‬

‫(‪)99‬‬

‫یک مأمورِ حكومتی‪ ،‬بر خالفِ"مرامِ حزبی"‬

‫(‪) 94‬‬

‫گوتهی وزیر‪ ،‬یک واقعبینِ سیاسی بود‪( .‬گِرهارد شرودِر‪ ،‬صدرِ اعظمِ آلمان)‬

‫سخن تنها بر سرِ هیاهوهای رسانهها و يا بر سرِ کسب و کاسبی در سالِ گوته‪ ،6333،‬نیست‪.‬‬ ‫برای"آگاهیِجمعی"و حتّی برای"هويّتِملّیِ"آلمانیها هم بايد بهره و نصیبی بهدست آيد‪ .‬پس‬ ‫از سر‪/‬در‪/‬گمیها پیرامونِ يادبودِ هولوكاست در برلین(‪ ،)95‬اکنون"ما" میتوانیم بدونِ دردِ‬ ‫سر‪" ،‬بزرگترينشاعرِمان"را جشن بگیريم‪ ،‬شاعریکه هرکسی او را میشناسد و[تقريباً]‬ ‫هیچکس او را نمیخوانَد‪ ،‬و آلمانِفِدِرال‪ ،‬با نامِ او‪ ،‬دههها است که"فرهنگِ آلمان"را در خیلی‬ ‫از کشورها صادر میکند‪.‬‬ ‫آنجاکه بحث‪ ،‬در سالگردِ گوته‪ ،‬بهارزيابی از کارکردِ سیاسیِ او میکشد‪ ،‬چه از زبانِ مفسّرانِ‬ ‫"چپ" و چه"راست"‪ ،‬سخنانِ گاهحیرتانگیزی شنیده میشود‪ .‬اين‪ ،‬صدرِ اعظمِپیشینِآلمان‪،‬‬ ‫رومان هِرتسوگ(‪ ،)91‬مردِ حکومتِنیرومند و"شتاب"بود‪ ،‬که "از ايدهآلسازیِ گوتهی‬ ‫انسان"‪ ،‬هشدار داد‪ -‬اينکه گوته "برای يک زنِ درمانده و تنها‪/‬ماندهی فرزندکُش‪ ،‬اجرای‬ ‫حکمِ اعدامِ پیشنهاد کرد"‪" ،‬اجازه داد از دانشجويان و استادانِ دانشگاهِ یِنا جاسوسی شود"‪،‬‬ ‫خود حتّی "انديشهیدموکراسی"‪ ،‬ترس در او میريخت‪.‬‬

‫(سخنرانی در‪251‬مینزاد‪/‬روزِ گوته‪6333 .‬‬

‫در فرانکفورت)‬ ‫بهسببِ اينديدگاههايی که درستیِ آنها اثباتشدنی است‪ ،‬هِرتسوگ‪ ،‬بذرِ سرزنشهای‬ ‫بسیاری را کاشت؛ از جمله‪ ،‬سرزنشها از سوی سردبیرِ فرهنگیِاشپیگل‪ ،‬هِلموت كاراسِک‪،‬‬ ‫که نکاتِ نقدِ انجامگرفته از سوی هرتسوگ را بهقلمرویِ شخصی راند‪ ،‬آن[قلمرو] که برای‬ ‫روشنفکران هیچ چیزِ جالبی ندارد‪.‬‬

‫‪ -99‬در اينترجمه‪ ،‬همهی زيرنويسها‪ ،‬آنچه که در میانِ [‪ ]...‬آمده‪ ،‬و نیز پُررنگنوشتنِ برخی نامها از مترجم است‪.‬‬ ‫از نشريهی)‪[ ak-analyse&kritik(Zeitung für linke Debatte und Praxis‬تحلیلو نقد‪( .‬نشريه برای‬ ‫بحثها و عملکردِ چپ) شمارهی‪423‬سالِ‪6333‬م گرفته شدهاست‪ .‬ترجمهی اينمقاله بهمعنای پذيرش و يا ردِّ‬ ‫ديدگاههایآن نیست‪ ،‬و تنها برای آشنايی با بحث در بارهی گوته در آلمان است‪.‬‬ ‫‪ :Parteigeist -94‬تفکّرِ حزبی‪ ،‬حزبمَرامی‪ ،‬حزببازی‪ ،‬حزبیت‪ ،...‬اين کلمه در اينجا چنین مینمايد که با طنز‬ ‫بهکار رفته باشد‪.‬‬ ‫‪ -95‬اشارهاست بهبحثهای بسیارِتند در میانِ موافقان و مخالفانِ در بارهی طرحِ برپايیِ يک يادبود از کشتارِ بهوديان‬ ‫بهدستِ فاشیسمِآلمان‪ .‬اينيادبود در سالهای‪ 2119‬تا ‪ 2115‬ساخته شد؛ ولی بحث در بارهیآن از سالهای‪6335‬‬ ‫درگرفتهبود‪ .‬اينبحثها بارِ ديگر نشان دادند که اختالفها بر سرِ دورانِ فاشیسمِآلمان هنوز بهطورِجدّی پا برجا است‪.‬‬ ‫‪ ،6394 -2167 Roman Herzog -91‬هفتمینِصدرِاعظمِآلمان‪ -‬حزبِ دموکرات مسیحی‪ .‬در ‪.6333/6334‬‬


‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫‪92‬‬ ‫(‪)97‬‬

‫ولی در برابر‪ ،‬اِكهارت كریپِندورف ‪ ،‬سیاستشناس‪ ،‬که دانشگاهِ آزاد در برلینِ غربی‪،‬‬ ‫در آغازِ سالهای‪ ،11‬از دادنِ درجهی استادی به او بهسببِ"راديکايسمِ چپ"خودداری کرد‪،‬‬ ‫بیش از دهسال استکه میکوشد گوته را برای يک طرحِ سیاسیِ کنونی بهکار گیرد‪:‬‬ ‫"اُلگویِگوته" را بهروزگارِ کنونی منتقل سازد‪ ،‬يک"اروپا از شوراها و مناطق‪ ،...‬که از سیاستِ‬ ‫قدرتمدارانهای که با ارتش پشتیبانی میشود‪ ،‬با روشنی چشمپوشی میکند‪ ،".‬جايیکه‬ ‫"فرهنگ‪ ،‬آموزش‪ ،‬دانش‪ ،‬و داد و دهشِ هنری‪ ،‬باالترين اُولَويت را دارند" و سیاست "از سوی‬ ‫شهروندانِ پاسخگو در يک مرامِ<جمهوریخواهانه>"انجام‬

‫میگیرد‪"(.‬گوته‪ .‬سیاست بر ضدِّ رسمِ‬

‫زمانه"‪)6333 ،‬‬ ‫اينکوشش‪ ،‬مدّتهااستکه ديگر نخستینکوشش نیستکه میخواهد گوته را از سمتِ"چپ"‬ ‫تصاحب کند‪ .‬رهبریِ سیاسیِآلمانِشرقی از اينهم بسیارفراتر رفت‪ ،‬بهويژه والتِر اُولبرِشت‪،‬‬ ‫که يک تفسیرِ نادرستِ نخراشیده از گوته بهاو باز میگردد‪ .‬او و پیروانِ(‪ )98‬از‪ 6312‬بر آناند‬ ‫که آن طرحِآرمانیِفاوُست در پايانِ زندهگیاش‪"( :‬ايستادن بر زمینیآزاد‪ ،‬با مَردُمی‬ ‫آزاد"!)(‪،)93‬‬

‫در‬

‫"خانهوادهی‬

‫خلقهایسوسیالیست"تحقّق‬

‫خواهديافت‪.‬‬

‫در‬

‫کتابِ‬

‫زندهگینامهیگوته‪ ،‬که در سال‪ 6372‬در الیپزیک‪ ،‬نشرِ رِكالم‪ ،‬چاپ شد‪ ،‬در پیش درآمدِ‬ ‫آن‪ ،‬که خطاب بههمهی نیرو هایکار نوشته شد‪ ،‬با عنوانِ"درآمدی بر يک زندهگیو‬ ‫آثارِجهانشمول"‪ ،‬انسان "در يک نظامِ سوسیالیستی‪/‬انسانگرا" بهصراحت در جايگاهِ‬ ‫وارثِسلطانِشاعران نشانده میشود‪" :‬گوتهی آزادکنندهیانديشه‪ ،‬و آثارِ او‪ ،‬بهمثابهِ بخشی از‬ ‫فرهنگِ سوسیالیستی‪ ،‬به اين انسان تعلّقدارد‪".‬‬

‫‪ ،6394 Ekkehart Krippendorff -97‬سیاستشناسِآلمانی‪ .‬کتابهايی در بارهی گوته نوشته است؛ از جمله‪،‬‬ ‫"گوته‪ ،‬سیاست بر ضدِّ روحِ زمانه" ‪ ،6333‬و "چگونه بزرگان با انسانها بازی میکنند‪ -‬سیاستِ گوته" ‪.6388‬‬ ‫‪ -98‬نويسنده‪ ،‬کلمهی ‪ Epigone‬را در حالتِ جمع بهکار میگیرد‪ .‬اين نام‪ ،‬نامِ قومی در اساطیرِ یونان است‪ .‬معنای‬ ‫مجازیِ آن‪ ،‬پیروان‪ ،‬مقلِّدان‪ ،‬شاگردانِ استاد‪ ،‬از‪/‬پِی‪/‬آيندهگان‪ ...‬است‬ ‫‪ -93‬اين جمله‪ ،‬که مشهور شده است‪ ،‬بخشی از آخرينسخنانِ فاوست‪ ،‬شخصیتِ اصلیِ نوشتهی گوته با نامِ‬ ‫"فاوست‪ "2‬است‪ .‬گوته دو نمايش‪/‬درام با نامِ فاوست دارد‪" :‬فاوست‪ ،6‬چاپِ ‪ ،6818‬و فاوست‪ ،2‬نوشتهشده‬ ‫در‪(6896‬نزديک بهمرگِ خودِ گوته‪ .)6892.‬شخصیتِ نمايش‪ ،‬فاوست‪ ،‬در فاوستِ‪ ،2‬يک ثروتمندی است که دارای‬ ‫يک شرکتِ بسیار بزرگ است با کارگرانِ بیشمار‪ ،‬که در سطحِ جهانی تجارت میکند‪ .‬او طرحی برای آيندهی جامعه‬ ‫طبقاتیشان‪ ،‬آزادانه زندهگی‬ ‫ِ‬ ‫ددارد که در آن‪ ،‬او با حفظِ ثروت و مالکیتِخود‪ ،‬و کارگران و ديگران با حفظِ وضعِ‬ ‫میکنند‪ .‬او در آخرينپردهی اين نمايش‪/‬درام‪ ،‬زمانیکه رو به مردناست‪ ،‬میگويد‪ " :‬میخواهم چنین انبوههای از‬ ‫جمعیت را ببینم‪[ /‬میخواهم] بر رویِ زمینیآزاد‪ ،‬با مَردُمی آزاد بايستم‪".‬‬


‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫‪99‬‬ ‫(‪)41‬‬

‫سوگلیِ حاكمان ‪ ،‬در حكومت شركت میكند‪.‬‬ ‫گوته‪ ،‬بهمثابهِ سیاستمدار‪ ،‬در سالهای‪ 6771‬تا ‪ 6781‬آغاز بهکار کرد‪ .‬در اين دوره‪ ،‬هیچ‬ ‫نوشتهای چاپ نکرد‪ ،‬بلکه يکسره برای حکومتِ زاكسِن‪/‬وایمار‪/‬آیزِناخ کار میکرد‪،‬‬ ‫حکومتی که حاکمِ آن‪ ،‬كارل آوگوستِ‪68‬ساله‪ ،‬او را در سپتامبرِ‪ 6775‬به وایمار فراخواند‪.‬‬ ‫اين قدردانی‪ ،‬کمتر‪ ،‬از گوتهیحقوقدان‪ ،‬که بیشتر‪ ،‬از گوتهی"نابغه"و نويسندهی موفّق بود‪،‬‬ ‫که با نمايشنامهی"گُتز فون بِرلیشینگِر"(‪ ،)46‬نامی در کرده بود‪ ،‬و با رُمانِ" رنجهای وِرتِرِ‬ ‫جوان"به تأثیری تا آنزمان بیمانند دست يافته بود‪ .‬اين کتاب‪ ،‬نهتنها زنجیرهای از خودکُشی‬ ‫بهراه اندخته بود‪ ،‬بلکه يک اُلگوی ويژه را باب کردهبود ( لباسی آبی و جلیقهای زرد)‪ .‬اگرچه‬ ‫اين نويسندهی پُر‪/‬خريدار‪ ،‬نمیتوانست با نويسندهگی هزينهیزندهگی را بهدست درآوَرَد‪ ،‬چون‬ ‫بیشتر نسخههای فروختهشده‪ ،‬چاپِ دزدانه بودند‪ .‬ولی برای کارِ وکالت‪ ،‬گوته تمايلی نداشت‪.‬‬ ‫بهاينترتیب‪ ،‬اينپیشنهاد‪ ،‬درست بههنگام آمده بود‪ .‬در ضمن‪ ،‬همساالنِ یورش و اضطرار‬

‫(‪)42‬‬

‫هم‪ ،‬با همهی آن قیافهیِ شورشیِشان‪ ،‬کامالً خواهانِ ترقیِ شغلی بودند‪ .‬زندهنامهنويسِ گوته‪،‬‬ ‫ریچارد فریدِنتال(‪ ،)49‬آنها خود را "همچون پسرانِجوانِ بیارثشده"میديدند‪" ،‬بر ضدِّ‬ ‫زورگويان داد میکشیدند و دزدانه بهدنبالِ مقامی در يکی از دربارهای کوچک مینگريستند"‪.‬‬ ‫با آمدن به وایمار‪ ،‬گوته به بهجَرگهی ممتازان درآمد‪ ،‬بهحلقهی محبوبانِ حاکم[شاه]‪ ،‬که از او‬ ‫چندسال کوچکتر بود‪ .‬نخستینزمستانِ او در وایمار‪ ،‬فقط يک "کارناوال"بود (فریدِنتال)‪.‬‬ ‫همراه با سَروَر و دوستِ نزديکاش كارل آوگوست‪ ،‬از جیبِ شهروندان و کشاورزان‪ ،‬برای‬ ‫شوخ و شَنگیهای ناجور نقشه میکشید‪ ،‬؛ مست کرده میشد‪ ،‬و هوار کشیده میشد‪ .‬دوستِ‬ ‫گوته‪ ،‬یوهان هاینریش فُس(‪ ،)44‬اين کارها را با يک آمیزهای از بیزاری و حسادت گزارش‬

‫‪ -41‬تقسیماتِ سیاسیِ آلمان در سدههای ‪68‬و‪63‬م کامالً چیزِ ديگری بود‪ .‬کشور به نزديکبه ‪95‬حکومتِکوچک‬ ‫بخش شده بود‪ .‬تا ‪ 6876‬يعنی تا زمانِ بیسمارك‪ ،‬حکومتی مرکزی وجود نداشت‪ .‬هر يک از اين حکومتهایمحلّی را‬ ‫به نامهایمختلف مینامیدند‪ ،‬ايننامها را نمیتوان به فارسی برگرداند و يا يک معادلِفارسی برایآنها پیدا کرد‪ .‬از‬ ‫اينرو‪ ،‬بهجای نامهایآلمانیِ اينحکومتها‪-‬که معموالً بر پايهی لقبهای سلسلهمراتبیِ حاکمِشان نامیده میشدند‪،‬‬ ‫کلمهی عمومیِ"حاکم"در اينجا بهکا برده شدهاست‪ .‬به زيرنوسِشمارهی‪69‬هم نگاه شود‪.‬‬ ‫‪( Götz von Berlichingen -46‬نامِکامل‪ ( Götz von Berlichingen mit der eisernen Hand:‬گوتز‬ ‫فون بِرلیشینگِن با دستِ آهنین)‬ ‫‪ Sturm und Drang -42‬توفان و اضطرار(توفان و فشار‪ ،‬يورش و فشار‪ )...‬نامِ يک سَبکِ ادبی و يک دورهی ادبی‬ ‫در آلمان در سالهای پیش از انقالبِ فرانسه‪.‬‬ ‫‪ ،6831-6373 ،Richard Friedenthal -49‬نويسندهی آلمانی‪.‬‬ ‫‪ .6756/6821 Johann Heinrich Voß -44‬نويسنده و شاعرِ آلمانی‪ ،‬مترجمِ آقارِ هومِر و آثارِ ديگرِ يونانِ کهن و‬ ‫نیز آثارِ کالسیکِ روم بوده است‪.‬‬


‫‪94‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫میکند‪ .‬در وایمار‪ ،‬وضعِوحشتناکی است‪ .‬حاکم[شاه]‪ ،‬بههمراهِ گوته مانندِ وِلگَردهایوحشی‬ ‫در دهکده میگردند‪ .‬او مست میکند و برادرانه همراهِ او با يک دختربچّه کیف میبَرَد‪ .‬اين‬ ‫دوستیِديوانهوارِ مردان‪ ،‬جنبهی همجنسگرايانه هم دارد‪ .‬بارها یوهان وُلفگانگ و كارل‬ ‫آوگوست در تختخوابِ همديگر میخوابند‪.‬‬ ‫حاکم[شاه]‪ ،‬بهرغمِ برخیايستادهگیهایچندتناز حکومتیها‪ ،‬توانست سوگلیِخودرا به عضويتِ‬ ‫شورایِدربار‪ ،‬باالتريندستگاهِدولتیِچهار‪/‬نفره برساند‪" .‬حکومتکردن!"‪ ،‬گوته در دفترِ ياد‬ ‫داشتِ خود مینويسد‪ ،‬که او همهی تواناش را بهکار میگیرد‪[ ،‬ولی] او هیچ برنامه‪ ،‬آنهم هیچ‬ ‫برنامهیاصالحی نداشتهاست‪ .‬همزمان او‪ ،‬همچون يک"مصلحتگرا"(‪)45‬ی پُر‪/‬نیرو‪ ،‬دست به‬ ‫يکسلسله کارها زد‪ :‬در زمینهیراه‪ ،‬مبارزه باآتشسوزی‪ ،‬معدن‪ ،‬در زمینهیاستخدامی(ارتش‪،‬‬ ‫اداراتِ دولتی؟!)‪ ،‬نوسازیِ وضعِمالیِحکومت‪ .‬کارِ سیاسیِروزمرّه رویِهمرفته بدونِ سر و صدا‬ ‫میگذشت‪ -‬در نشستهای شورای دربار‪ ،‬و در میانِ پروندهها و فرمانها‪.‬‬ ‫بُردباری‪ -‬فضیلتِ بیچیزان‬ ‫اين آدمِ تازه‪ ،‬در گفتگوهای خصوصی‪ ،‬همدردی میکند با روستايیانی که در شرايطِ فالکتبار‬ ‫زندهگی میکنند‪ ،‬ولی هیچ برنامهای برای سَبُکترکردنِ فالکتها پیشنهاد نمیکند‪ ،‬با آنکه‬ ‫او بر رویِ كارل آوگوست نفوذِ بسیاری دارد‪ .‬او آن اصالحاتِ کشاورزی را‪ ،‬که از‪ 6781‬آغاز‬ ‫شده بود‪ ،‬میگذارد تا از کار بیفتند‪ ،‬بهمحضِآنکه اَشراف بر ضدِّ آننکاتی که در آن اصالحات‪،‬‬ ‫امتیازهای فِئودالی را بر میداشت‪ ،‬شِکوِه آغاز کردند‪ .‬حتّی سیاستِپساندازِ او بهزيانِ هزينه‬ ‫های دربار و ارتش نیز‪ ،‬فقط در خدمتِ برطرفکردنِ ورشکستهگیِ حکومت بود؛ بیچیزان‪ ،‬از‬ ‫آن بهرهای نبردند‪.‬‬ ‫اينگونهسیاستها را میتوان با "اجبارهایخاص[فنّیِ]" سیاسی و مالی توضیحداد و يا خود‬ ‫حتّی برحق دانست‪ .‬ولی در موردِ گوته يک بیتوجّهیِژرف نسبت به مَردُمِ عامی نیز در میان‬ ‫است‪ .‬در تصويرِ آرمانیِ او از جامعهی سلسله‪/‬مراتبیِ فِئودالی‪ -‬گذشته از برخی استثناءها‪-‬‬ ‫بلند‪/‬رَویِ اجتماعی پیشواز نمیشود‪ ،‬برابریِهمهگانی‪ ،‬هرچند از راهِ آموزش هم باشد‪ ،‬هرگز و‬ ‫اَبداً‪ .‬انبوهه‪ ،‬توده‪ ،‬عوام را گوته فقط برای کارکردن و برای فرمانبُردن درخور میداند‪ .‬در‬ ‫بارهیسیاست‪ ،‬بهتر است که زيردستانِبیخبر هرگز سخن نگويند‪ .‬اينخطر‪ ،‬بسیار بزرگ است‬ ‫که آنان از سوی مَردُمفريبان گمراه‪؋‬شوند‪ ،‬و‪ ،‬همچنانکه در فرانسه‪ ،‬فقط بینظمی بیافرينند‪.‬‬ ‫گريختنِگوته به ایتالیا در سپتامبرِ‪6781‬عموماً بهمثابهِ اعترافِ او به شکستِسیاسیاش‬

‫‪Pragmatiker -45‬‬


‫‪95‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫تفسیر میشود‪ .‬كارل آوگوست‪ ،‬که میخواهد گوته را نگهدارد‪ ،‬نهتنها حقوق و دستمزدِ او‬ ‫را در طولِ اينسفرِ ‪22‬ماهه همچنان میپردازد‪ ،‬بلکه او گوته را‪ ،‬پس از بازگشتاش از اين‬ ‫(‪)41‬‬

‫سفر‪ ،‬از همه ی وظايفِ دولتی آزاد میکند‪ .‬گوته‪ ،‬رياستِ کارگروهِ معادنِ ایلمِناو‬

‫را نگه‬

‫میدارد و پِیدرپِی‪ ،‬نظارتِعالیهی دانش و هنر را در قلمرویِ آن حکومت بهدست میگیرد‪ ،‬او‬ ‫نمايشنامه بهصحنه میآوَرَد و برای مراسمِحکومتی شعرسرايی میکند‪ .‬در همانحال‪ ،‬او‬ ‫بهمثابهِ مشاور و مردِ مواردِ ويژه برجا میمانَد‪ -.‬براینمونه‪ ،‬او كارل آوگوسترا در سال‪6734‬‬ ‫در مداخلهی جهانی بر ضدِّ انقالبِ فرانسه همراهی میکند‪.‬‬ ‫جایگاهِ ممتاز و بهطرزی وَرایِ معمول پُر‪/‬درآمدِ او به او امکانِ انجامِ کارهایجنبیِ گوناگونی‬ ‫را داد که او را گاهگاه همهوقت بهخود درگیر میکردند‪ ،‬از میانِ آنها کالبدشناسی‪،‬‬ ‫گیاهشناسی‪ ،‬معدنشناسی‪ ،‬و نورشناسی("رنگشناسی")‪ .‬دوستیِ دشوار با شیلِر‪ ،‬که در‬ ‫‪6734‬بهوایمار رفتهبود‪ ،‬به افسانه بَدَل شد‪ ،‬و گوته به زيارتگاهِ فرهنگیان‪ .‬پس از مرگِ‬ ‫شیلِر‪ ،‬گوته يگانه "اُلِمپیايی" است‪ ،‬اُسقُفِ بزرگ‪ ،‬که پیشهنگام‪ ،‬پِیريزی میکند‪ ،‬و به اين‬ ‫ترتیب‪ ،‬آوازهی آتیِ خود را بیمه میکند‪ -‬از راهِ کار بر رویِ زندهگینامهی خود ("ادبیات و‬ ‫حقیقت")‪ ،47‬و در گفتگو با خادِمانِ فکری مانندِ ریمِر‪ ،‬و اِكِرمَن(‪ ،)48‬از راهِ نمايشِ خود در‬ ‫برابرِ ديدارکنندهگانی که در خانهی موزه‪/‬مانندِ بهگفتارهای کمابیش ژرفِ او گوش میدادند‪.‬‬ ‫با همهیآنکه برای زندهگینامهنويسان مهمبوده‪ ،‬تا بُرهههایزندهگی را از هم متفاوت سازند‪،‬‬ ‫کردارها‪ ،‬آثار و گفتارهایتعیینکننده را دقیق تاريخگذاریکنند‪ ،‬آنمواضعِپايهيیِ سیاسیِ‬ ‫گوته‪ ،‬که از آنها است که در ايننوشته سخنمیرود‪ ،‬در رَوَندِ دههها بهطورِ شگفتآوری کم‬ ‫تغییر کرده است‪ .‬او "دوستِخلق" نیست‪ ،‬دموکرات که ديگر هرگز‪ ،‬بلکه هوادارِ يک جامعهی‬ ‫سلسلهمراتبی‪ ،‬و يک مونارشیستِ مؤمن است‪.‬‬ ‫همدلی با "آدمهایکوچک" را او فقط در بهطورِ خصوصی اِبراز میکند‪ ،‬چنانکه در يک نامه‬ ‫به شارلوته فون اشتاین(‪":)43()62.14.6777‬چه فراوان من(‪ )...‬عشق به آنطبقهای پیدا‬ ‫‪ ،Ilmenau -41‬شهری در استانِ تورينگِنِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ (Aus meinem Leben. Dichtung und Wahrheit -47‬در بارهی زندهگیِ من‪ .‬ادبیات و حقیقت)‪ .‬گوته‪.‬‬ ‫‪ .6774-6845 ،Friedrich Wilhelm Riemer -48‬نويسندهیآلمانی‪ ،‬و کتابدارِ دربارِ وايمار‪ .‬منشیِ گوته‪.‬‬ ‫‪ ، 6732-،6854Johann Peter Eckermann‬نويسنده و شاعر‪ ،‬و همکارِ معتمدِ گوته‪ .‬نويسندهیکتابِ"گفتگو با‬ ‫گوته در آخرينسالهای زندهگیِ او"‪.‬‬ ‫‪ .6742/6827 Charlotte von Stein -43‬از نديمههای نزديکِ آنا آمالیا(‪ )Anna Amalia‬مادرِ كارل‬ ‫آوگوست بود‪ .‬شارلوته همسرِ‪ ،Friedrich von Stein‬طويلهدارِ دربارِ زاکسِن‪/‬وايمار‪ /‬آيزِناخ بود‪ .‬گوته صدها نامه‬ ‫به اينزن نوشتهاست‪ .‬در بارهی نوعِ رابطهیگوته با اينزن‪ ،‬و نیز با آنا آمالیا‪ ،‬ديدگاههای گوناگونی در میانِ‬ ‫تاريخنويسانِ آلمانی وجود دارد‪.‬‬


‫‪91‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫کردم‪ ،‬که آنان را پَستها مینامند! کسانی که بهيقین برایخدا باالترين هستند‪ .‬آنجا باری‬ ‫همهی فضیلتها با هم هستند‪ .‬البتّه‪ ،‬كریپِندورف‪ ،‬که اين ابرازِ احساس را بهمثابهِ برگهای‬ ‫برای اهدافِ انسانگرايانهیگوته میآوَرَد‪ ،‬در پايانِ اينجمله‪ ،‬نقطه میگذارد‪ ،‬در حالیکه در‬ ‫اصلِ نامه‪ ،‬آنجا که گوته اين"فضیلتها" را‪ ،‬که او آنها را در نزدِ "طبقهیپَست" چنین‬ ‫ستايش میکند‪ ،‬بر میشِمُرَد‪" :‬حَد‪/‬نگهداشتن‪ ،‬قناعت‪ ،‬درستکاری‪ ،‬وفاداری‪ ،‬شادی از‬ ‫کمترينمحبتها‪ ،‬بیآزاری‪ ،‬بُردباری‪ ،‬صبوری‪"،...‬‬ ‫در سوی ديگر‪ ،‬اين مردِ نظمِ کهنه‪ ،‬بر ضدِّ جنگ و ارتش است‪ ،‬حتّی شادگذرانیِ اَشرافیِ شکار‬ ‫هم برای او ناخوشآيند است‪ ،‬خود را از جنبشِ ملّیگرايانه بر ضدِّ ارتشِ اشغالگرِ ناپلئون دور‬ ‫نگه میدارد‪ ،‬از کشیشها بیزار است‪ .‬اينموضوع که او‪ ،‬از ديدگاههای گوناگون‪" ،‬سیاستِ ضدِّ‬ ‫روحِ زمان"(كریپِندورف)را پیش میبَرَد و يا آن را‪ ،‬دستِکم‪ ،‬مهم میشمارَد‪ ،‬بهويژه از‬ ‫مواضعِ او در برابرِ انقالبِ فرانسه آشکار میشود‪ ،‬اين بزرگترين رُخدادِ تاريخِغرب در زمانِ‬ ‫زندهگیِ او‪.‬‬ ‫نخستینبُرههی انقالبِفرانسه از سوی بسیاری از روشنفکرانِ آلمانی بهمثابهِ آغازِ دورانی نوين‬ ‫پیشواز میشود‪ .‬كلوپستوك‪ ،‬شیلِر‪ ،‬هِردِر‪ ،‬هومبولد‪ ،‬هِگِل‪ ،‬هولدِرلین‪ ،‬و بسیاری ديگر‪ ،‬از‬ ‫اعالنِ حقوقِبشر و قانونِ اساسی‪ ،‬برپايیِ گِردِهمآيیِملّی و ارتشِملّی برای پاسداری از انقالب‬ ‫هواداری کردند‪ .‬کم يا بیش‪ ،‬اين پُرسِش طرح میشود که چه زمانی آلمانیها نمونهی انقالبِ‬ ‫فرانسه را پِی خواهند گرفت‪.‬‬ ‫برای گوته امّا انقالبِفرانسه يک بدبختی است‪ ،‬و بهعالوه‪ ،‬گزير‪/‬پذير‪ .‬شاه و اَشراف‬ ‫میبايست نمیگذاشتند که کار بهاينجا میکشید؛ شاه بهجای اينکه فرمانروا باشد‪ ،‬خود را‬ ‫تا سطحِ يک خادمِ حکومتی پايین آورد‪" :‬چنین نحوهی رفتاری‪ ،‬همیشه فراتر میرود‪ ،‬تا آنجا‬ ‫که شاهِ فرانسه‪ ،‬خود خويشتن را بهچیزی برای بهرهبرداریِسوء بَدَل میکند"‪ .‬گوته در‬ ‫نمايشنامهاش با نامِ " ژنرالِ عادّی "‪ ،51‬يک حاکمِ حقیقی را میگذارد در برابرِ يک‬ ‫خودکامهی ناتوان‪ ،‬که با ناتوانیهايش انقالبرا تحريک میکند‪" :‬در يک سرزمینی که در آن‪،‬‬ ‫حاکم‪ ،‬در برابرِ کسی بیاعتناء نیست‪ ،‬آنجا که همهی قشرها بهطرزی منصفانه در قبالِ‬ ‫همديگر فکر میکنند‪ ،‬آنجا که جلوگیری نمیشود از اينکه هرکس به سلیقه و نحوهی‬ ‫خودش رفتار کند‪ ،‬آنجا که شناختها و آگاهیهایمفید‪ ،‬عموماً متداولاست‪ ،‬آنجا هیچ‬ ‫حزبی پديد نمیآيد‪.".‬‬

‫‪ :Der Bürgergeneral -51‬ژِنِرالِ شهروَند‪ .‬منظور در اين نمايش‪ ،‬مردی" عادی و غیرِ ارتشی" است که لباسِ‬ ‫يک ژِنِرالِ فرانسوی را که در جنگ کُشته شده بود‪ ،‬دزديد و آن را پوشید‪ ،‬و خود را به دروغ‪ ،‬ژنِرال وانمود میکرد‪.‬‬


‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫‪97‬‬

‫بهدشواری میتوان اين کمالِ مطلوب را يک روشنگری دانست‪ .‬سخن‪ ،‬تنها و فقط در اين‬ ‫است‪ ،‬که "توازنِ" موجود میانِباال و پايین‪ ،‬فرمانرَوا و فرمانبَر‪ ،‬و سلسله‪/‬مراتبهای گوناگون‬ ‫بههم نريزد‪ .‬گوتهی سرسختانه‪/‬هوادارِ‪/‬نظم‪ ،‬در ضمن‪ ،‬تنها عمل بهانقالب‪ ،‬بینظمی‪ ،‬درهم‪/‬‬ ‫ريزی‪ ،‬درگیری و طرفداریگری[حزببازی] را محکوم نمیکند‪ .‬او‪ ،‬همچنین‪ ،‬به طرحها و‬ ‫آرزوهای بنیادينِ آنها‪ ،‬آزادی‪ ،‬برابری‪ ،‬برادری‪ ،‬نیز بیاعتماد است‪" .‬مقوالتِکُلّی تنها فقط‬ ‫بدبختیِ دهشتآور میآفرينند"‪ -‬و يا‪ ،‬آنطورکه در داستانِ"سالهایسرگردانیِ ویلهِلم‬ ‫مایِستِر"‬

‫( ‪)56‬‬

‫جملهبندی کرد‪" :‬هر آن طرح و آرزویبزرگ‪ ،‬بهمحضِ آنکه پديدار میشود‪،‬‬

‫زورگويانه مینمايد؛ از اينرو‪ ،‬آنامتیازها‪ ،‬که او بر میآوَرَد‪ ،‬بهزودی بهزيان بَدَل میشوند‪".‬‬ ‫چنین بیانهايی‪ ،‬طنینِ هُشدار های فرانكو فوره(‪ )52‬در بارهی هر گونهای از آرمان در کتابِ‬ ‫"کتابِ سیاهِ کمونیسم" را دارد‪ -‬يک برگهی تازه از تأثیرِ ادامهدارِ سیاسیِ گوته‪ ،‬متأسّفانه نه‬ ‫در طَرَفِ دموکراسی و حقوقِ بشر‪.‬‬ ‫درگیریِ هنریِ گوته با انقالبِفرانسه‪ ،‬در میانِ ادبیات‪/‬شناسان بهمثابهِ چیزی شکستخورده‬ ‫قلمداد میشود‪ .‬در بسیاری از نمايشنامهها‪ ،‬که همه نا‪/‬تمام ماندهاند‪ ،‬سخن بر سرِ اين رُخدادِ‬ ‫جهانیاست‪ .‬اينکه اصالً او آشوب را بهرویِصحنه میآوَرَد‪ ،‬خود به شگفتزده گی در میانِ‬ ‫تماشاگرانِ اَشرافی دامن میزند‪ ،‬اگرچه‪ ،‬پیامِ اين نمايشها‪ ،‬آشکارا‪ ،‬بر رویِ نگهداشتِ نظامِ‬ ‫فِئودالی اشاره دارد‪" .‬عنصرِ ذهنیِ انقالبی"‪ ،‬عوام[توده]‪ ،‬از هوادارانِ ابله و ورّاجهای تُهیمغز‬ ‫است؛ خوبها‪ ،‬اَشرافِ خِرَدمند و با‪/‬فضیلت هستند‪ ،‬مانندِشاهبانو[خانبانو!](‪)59‬در نمايشنامهی‬ ‫"برانگیختهشدهگان"‪ ،‬که گوته‪ ،‬در گفتوگو با اِكِرمَن در سالِ‪ 6824‬در بارهی باورهای‬ ‫اين خانم‪ ،‬میگويد‪" :‬اين باورها‪ ،‬در آندوره‪ ،‬باورهای خودِ من بودند‪ ،‬که هنوز هم هستند‪".‬‬ ‫اين شاهبانو[خانبانو!] ولی‪ ،‬در مسئلهی امتیازهای فِئودالی‪ ،‬که در بارهی آنها‪ ،‬شوهرِ اين خانم‪،‬‬ ‫که يک کارمندِ ديوانی است‪ ،‬میخواهد دعوايیطوالنی بر علیهِ دهقانانِ سرکش بهراه بیندازد‪،‬‬ ‫خواستِار يک"جبرانِ نسبتاً منصفانه" و نیز خواستارِ بلند‪/‬همّتی [بزرگواری]است‪[ -‬چیزی]که‬ ‫کامالً درخورِ آنکسی است‪ ،‬که قدرت را در دست دارد‪".‬‬

‫‪ Wilhelm Meisters Wanderjahre -56‬رُمان از گوته‪.6823.‬‬ ‫‪ François Furet -52‬تاريخنگارِ فرانسوی‪" .6327-6337‬کتابِسیاهِ کمونیسم" از او در ‪6337‬چاپ شد‪.‬‬ ‫‪ ،Gräfin -59‬اسمِ مؤنّث‪ .‬اسمِ مذکّرِ آن ‪ Graf‬است‪ .‬از نامها و القابِ اَشرافِ آلمان در دورانِ فِئودالیاست‪ .‬اينان در‬ ‫سلسلهمراتبِ فِئودالیِ آندروره‪ ،‬از شاه پايینتر هستند‪ .‬شايد بشود آنها را با خانها و والیها همرديف دانست‪.‬‬ ‫سلسلهمراتب در آندوره در آلمان چنینبود‪ ،‬از چپ به راست‪:‬‬ ‫‪Kaiser, König, Erzherzog, Großherzog, Kurfürst, Herzog, Landgraf, Pfalzgraf,‬‬ ‫…‪Markgraf, Fürst, Graf, Freiherr(Baron), Ritter‬‬


‫‪98‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫بهاين ترتیب‪ ،‬آن ديدگاه نیز از اعتبار میافتد‪ ،‬که در جمهوریِ دموکراتیکِ آلمان[شرقی]‪،‬‬ ‫نمايندهگی میشد‪ ،‬که گوته‪ ،‬در سالهایپَسین‪ ،‬در برابرِ انقالبِ فرانسه‪ ،‬ايستاری مثبت‬ ‫داشته است‪ .‬بلکه برعکس‪ ،‬او عواملِ ژرفِ [اين انقالب]را در نمیيابد‪ ،‬بلکه آن را تنها يک‬ ‫واکنشی میبیند در بارهی خطاهایِاجتنابپذيرِ حاکمان و همچون يک موردِ ويژهی فرانسوی‪،‬‬ ‫نه همچون ريشهيیترين شکلِ برابریِ شهروندان‪ ،‬که در ديگرکشورها نیز اجتنابناپذير است‪.‬‬ ‫حاکمان میبايستی قدرتِشان را نشان میدادند‪ ،‬سرنگونسازیِ حکومت را در نُطفه خفّه می‬ ‫کردند‪ -‬از راهِ سانسور‪ ،‬جاسوسی‪ ،‬و پِیگَردِ "مَردُمفريبان‪".‬‬ ‫با جاسوسی و سانسور‪ ،‬برای حكومتِ مطلقّه‬ ‫اينکه اين "نظم" بايستی‪ ،‬در صورتِ نیاز‪ ،‬با زور هم حتّی دفاع گردد‪ ،‬به باورهای بنیادیِ‬ ‫گوته تعلّق دارد و خطدهندهی رفتارهای سیاسیِ او است‪ .‬وُلفگانگ روته(‪ ،)54‬گوته را در‬ ‫گامِ نخست بهمثابهِ "سیاستمدارِ نظم"میشناسد‪ ،‬که برای او آرامش‪ ،‬نظم‪ ،‬و امنیت‪ ،‬بهعنوانِ‬ ‫باالتريناصولِ حکومت بودند‪ .‬سببها برای دخالتهای سرکوبگرانهی حکومت در زاكسِن‪/‬‬ ‫وایمار‪/‬آیزِناح‪ ،‬بسیار پُرشمارتر از آنچهای هستند که آنقالب[کلیشهی]سُنَّتی‪ ،‬از اينمنطقهی‬ ‫خوب‪/‬حکومتشده با رعايای رضايتمندِ آن‪ ،‬میقبوالنَد‪ .‬آلمانشناسِ آمريکايی و‪ .‬دانیِل‬ ‫ویلسون(‪ ،)55‬در پژوهشِ تازهیخود در بارهی "اعتراض و حقوقِبشر در گوتهی کالسیک"‬ ‫("تابویِ گوته") نشان میدهد‪ ،‬که درگیریهایسیاسیِ چندی وجود داشت و اينکه اليههای‬ ‫گوناگونِ جمعیت(دهقانان‪ ،‬شهريان‪ ،‬دانشجويان) در کوششهایضدِّحکومتی شرکتداشتند‪-‬‬ ‫و آنهم‪ ،‬درست پیش از انقالبِ فرانسه‪.‬‬ ‫جنبشِدهقانان‪ ،‬پیش از هرچیز‪ ،‬بر ضدِّ امتیازهای فِئودالیِ اَشراف بود‪ ،‬بر ضدِّ مالیات و خدمتِ‬ ‫سربازی‪ ،‬که از سویِحکومتِ وایمار‪ ،‬با داليلِخوب دفاع میشوند‪ :‬اينها درآمدِ حکومت را‬ ‫تأمین میکنند و بهترتیب دوامِ حکومتِمطلقّه را‪ .‬بر خالفِ افسانهها‪ ،‬گوته‪ ،‬در اينمسائل‪،‬‬ ‫برای توازن و میانهرَوی سمتگیری نمیکند‪ ،‬بلکه بیش از يکبار کلمهی دخالتِ قاطعانه را‬ ‫بر زبان میآوَرَد‪ :‬او در سالِ‪6731‬سخت و تند‪ ،‬خواستارِ بهکارگیریِ ارتش بر ضدِّ دهقانانِ‬ ‫ایلماناو میشود‪ ،‬دهقانانی که با چند برابرشدنِ مالیات مخالفت میکنند‪":‬ما بايد برای‬ ‫نخستینبار‪ ،‬سخت و زِمُخت ظاهر شويم‪ ،‬تا آنها بفهمند که بهعقبانداختنِ يک کاری که در‬ ‫طولِ دهسال آماده شده‪ ،‬چه معنايی دارد‪"...‬‬ ‫‪ ،6923 ،Wolfgang Rothe -54‬ناشر‪ ،‬مورّخِ تاريخِ هنر و ادبیات‪ ،‬نوسیندهی آلمانی‪.‬‬ ‫‪ ،6351W. Daniel Wilson -55‬استاد ِدانشگاه در آمریكا و انگلیس‪ .‬در دورانِ دانشجويی‪ ،‬دانشجوی دانش‬ ‫گاه در برلین و گوتینگِن‪ .‬در سالهای‪6331‬مديرِ مرکزِ دانشجويانِ کالیفرنیايی در گوتینگِن ( آلمان)‪.‬‬


‫‪93‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫كارل آوگوست‪ ،‬گوته‪ ،‬و ديگر اعضایشورایِ دَربار‪ ،‬در برابرِ دانشجويانِ قُد و نافرمانِ‬ ‫دانشگاهِ یِنا‪ ،‬به مراقبت از"فريبکاران" و جريمهکردنِ آنان دست میزنند‪ .‬برای محکمکاری‪،‬‬ ‫به جذبِ جاسوس در میانِدانشجويان و استادان میپردازند‪ .‬آنهنگام که او[گوته]حاکمِ‬ ‫خودرا در زمینهی مخالفت با انقالب‪ ،‬بر ضدِّ فرانسه همراهی میکند‪ ،‬در يک نامهای‪ ،‬به‬ ‫فُویگت‪ ،‬عضوِ شورای دربار‪ ،‬برای زيرِنظرداشتنِ دانشجويان هُشدار میدهد‪" :‬که شما بهتر‬ ‫است حتماً اطّالعاتِ دقیق را ادامه دهید تا دريابید‪ ،‬کجا و چهگونه است اين‪ ،‬و چهکسانی‬ ‫هستند آنان که اين تَب را پشتیبانی میکنند‪ ".‬زيرا‪ ،‬اينکه‪ ،‬اين "تَبِ" انقالب‪ ،‬از فرانسه به‬ ‫درون کشیده شده‪ ،‬برایحاکمانِ وایمار قطعی است‪ .‬پس از آغازِ انقالبِفرانسه‪ ،‬آنها [حاکمان]‬ ‫هر نا‪/‬آرامیِ اجتماعی را بهعنوانِ پِیآمدِ توطئهی ضدِّ حکومتی تفسیر میکنند‪ ،‬که در آنها‪،‬‬ ‫جاسوسانِ خارجی و انجمنهای مخفیِ دانشگاهیِ داخلی شرکت دارند‪ .‬اينآخری‪ ،‬روشن‬ ‫است که غَدقَن است‪ -‬هرچند که آنها فقط يک برنامهی انساندوستانه‪ ،‬ولی نه براندازانه‪ ،‬را‬ ‫دنبال میکنند‪.‬‬ ‫در همانحال که "مُحَرِّکانِ" احتمالی بهسختی مجازات میشوند‪ ،‬اجازه داده میشود تا برای‬ ‫"گمراهشدهگان"‪ ،‬که نا‪/‬بالِغ قلمداد میشوند‪ ،‬جزای بهمراتب ماليمتری بهکار بسته شود‪-‬‬ ‫نشانهای برای افسانهی کامالً‪/‬چیزِديگری‪/‬بودنِ همانا حکومتِ لیبرال و انساندوستِ زاكسِن‬ ‫‪/‬وایمار‪ .‬ویلسون‪ ،‬در پژوهشِخود بهايننتیجه میرسد‪ ،‬آنحکومتی که گوته نیز با آن‬ ‫همکاری میکرد‪ ،‬از بسیاریجهات‪ ،‬يک حکومتِ کوچکِ معمولِ سدهی‪ 68‬است‪ -‬با شمارِ‬ ‫فراوانی از بیزمینها‪ ،‬با نا‪/‬آرامیهایدهقانان و دانشجويانِمعترض و جزاهای سخت برای‬ ‫شورشگران‪ .‬برای نمونه‪ ،‬زندانیان‪ ،‬که در میانِ آنان دگر‪/‬انديشانِمذهبی و سیاسی نیز بودند‪،‬‬ ‫بهعنوانِ سرباز‪ ،‬به پروسها و انگلیسیها فروخته میشوند‪ .‬بهعنوانِ واسطهی اين تجارت‪ ،‬از‬ ‫جمله‪ ،‬عضوِ شورای دربار‪ ،‬گوته هم بود‪.‬‬ ‫ویلسون حتّی آنزمان که سیاستِحکومتی‪ ،‬رویِهمرفته در زاكسِن‪/‬وایمار کمتر از پروس‬ ‫و كور‪/‬زاكسِن‪ ،‬سرکوبگر است‪ ،‬مینويسد‪ ،‬در همانزمان‪ ،‬وایمار‪" :‬در برخی ديدگاهِهای‬ ‫مربوط به نغضِ حقوقِبشر‪ ...‬نهکه دنبال نیست‪ ،‬بلکه پیشبَرَندهی ارتجاع است‪ -‬از جمله‪ ،‬در‬ ‫طرحريزی و اجرای بیامانِ ممنوعیتِ شغلیِ گستردهی دانشجويانِ مذهبی‪".‬‬ ‫اينکه زيرِ پا‪/‬نهادنِ حقوقِبشر در زاكسِن‪/‬وایمار‪ ،‬امروزه تقريباً هیچ شناخته نیست‪ ،‬تنها‬ ‫بهسببِ آن نسلهايی از آلمانشناسان نیست‪ ،‬که محلِّ آفرينشِ ادبیِ گوته و شیلِر را بَدَل به‬ ‫بهشتی بر رویِزمین ساختند‪ .‬وایمار‪ ،‬بهحق‪ ،‬در سالهای‪(6815-6734‬سالمرگِشیلِر)‪،‬‬ ‫بهمثابهِ "پايتختِ فرهنگِ" در محدودهی زبانِ آلمانی است‪ .‬ولی اينهم درست است‪ ،‬که حتّی‬ ‫يکبار هم ذرّهای از آزادیِ فکری‪ ،‬بیانی‪ ،‬نشریِ روشنفکران بهره ندارد‪ .‬اين حکومتِکوچک‪ ،‬با‬


‫‪41‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫عالقه‪ ،‬خود را با نامِ متفکّران بَزَك میکند‪ -‬میکوشد ولی‪ ،‬با ترکیبِ زيرکانهی ترساندن و‬ ‫سانسور‪ ،‬تا آنان بهلحاظِسیاسی بیتأثیر بمانند‪ .‬گوتهسخت باور دارد که سیاست‪ ،‬کارِ کاردان‬ ‫هایحرفهيیاست‪ ،‬و كارل آوگوست در نزدِ پروفسورهای"سخنور‪[،‬زيادهگو]"‪ ،‬پیش از هرچیز‪،‬‬ ‫"خودخواهی"و"قدرتجويی" را در کار میبیند‪ .‬از اين‪ ،‬چنین نتیجه گرفته میشود که از‬ ‫"ويرانی" بايد جلوگیریکرد‪ -‬منظور از "ويرانی" انتقادها نسبت به وضعِ موجود است‪ .‬گوته‬ ‫هیچ شرمی ندارد تا دستهايش را آلوده کند‪ .‬ايناستکه او‪ ،‬بهدستِ خود‪ ،‬در بارهی مظنونانی‬ ‫چونشیلِر‪ ،‬هِردِر‪ ،‬و فیشته پروندهسازی میکند‪ ،‬و حتّی در گفتگویحضوری باآنان‪ ،‬خواست‬ ‫هایريیسِحکومت را بهآنان میرسانَد‪ :‬آقايان بهتر استکه از لحاظِسیاسی خوددار باشند‪.‬‬ ‫بهويژه‪ ،‬کارکردِ گوته در"مسئلهی اُكِن"(‪ )51‬بسیار روشنگرانه است‪ .‬اين استادِ دانشگاهِ یِنا‬ ‫جرأت کردهبود در نشريهای که خود منتشر میکرد به حاکمِ مطلقّه انتقاد کند‪ .‬وزيرِ حکومت‪،‬‬ ‫گوته‪ ،‬در يک گزارش سفارش میکند که روزنامه بهزودی غَدقَن شود‪ .‬او‪ ،‬بدونِتوجّه به آزادیِ‬ ‫چاپ و نشر‪ ،‬که بهطورِ رسمی[تشريفاتی]معتبر بود‪ ،‬مسئلهرا "يک موضوعی که به پلیس مربوط‬ ‫میشود"میبیند‪" ،‬که فقط در محل بايد تصمیم گرفتهشود‪ ".‬او‪" ،‬در اينمخالفتِ بنیادی با‬ ‫روزنامهها‪ ،‬با مِتِرنیخ‪ ،‬حاکمِوین‪ ،‬و طرّاحِ تغییرِ واپسگرايانه در پس از شکستِ ناپلئون‪ ،‬که‬ ‫گوته شیفتهیاو بود‪ ،‬همعقیدهاست‪ .‬گوته‪ ،‬سانسور را بهمثابهِ يک"آفتِضرور" در نظر ندارد‪،‬‬ ‫بلکه همچون"سودیزيباشناختی"(روته)‪ .‬او در ‪ 6827‬در نامهای بهصدرِاعظم فون مولِر‬

‫(‪)57‬‬

‫چنینمینويسد‪" :‬هر مخالفِمستقیم[صريح]‪ ،‬سرانجام تُهی و بیمحتوی میشود‪ .‬سانسور‪ ،‬وا‬ ‫میدارد بهسویِ بیانِپُر‪/‬مايهترِ انديشهها از راههای غیرِمستقیم‪".‬‬ ‫گوته و ناپلئون‪" :‬جَذَبه(‪")58‬ی مردانِ بزرگ‬ ‫مطمئناً نادرست خواهد بود اگر که گوته را در همهی خطوط‪ ،‬واپسگرا دانست‪ .‬او ولی خود‬ ‫را در خدمتِ يک رژيمی مینهد‪ ،‬که او خود از آن سود میبَرَد‪ .‬اين"سیاستمدارِ نظم"‪ ،‬به‬ ‫نحوههایگوناگون در سرکوبگریهای حکومتِ زاكسِن‪/‬وایمار شرکتدارد‪ :‬گاه بهعنوانِ‬

‫‪ .6773/6856 Lorenz Oken -51‬دانشمندِ آلمانی‪ ،‬ناشر و سردبیرِ نشريهیعلمیِ ایزیس که از‪ 6867‬تا ‪6848‬‬ ‫چاپ میشد‪ .‬او در سالهای‪ 6863‬وادار شدهبود تا برای آزادیِ چاپ [مطبوعات] موضعگیری کند‪ ،‬و در نتیجهیآن‪،‬‬ ‫در حاکمنشینِ زاکسِن‪/‬وايمار‪/‬آيزِناخ‪ ،‬نشريهی او غدقن‪ ،‬و خودِ او از استادیِ دانشگاه برکنار شد‪.‬‬ ‫‪ .6773-6843 Friedrich (Theodor Adam Heinrich) von Müller -57‬صدرِ اعظمِ منطقهی بزرگِ‬ ‫زاکسِن‪/‬وايمار‪/‬آيزِناخ‪ ،‬و از دوستانِ نزديکِ گوته‪.‬‬ ‫‪ .Charisma -58‬میتوان معادلهايی بهتر و فارسی برای اين اصطالح پیدا کرد‪ .‬فرهمند و فرهیخته‪...‬گفتهاند ولی‬ ‫به نظر چندان رسا نیستند‪" .‬جذبه" هم البتّه چندان رسا نیست‪.‬‬


‫‪46‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫تحريککننده‪ ،‬گاه بهعنوانِ میانجی‪ ،‬گاه فعّاالنه‪ ،‬و گاه بیشتر نا‪/‬فعّاالنه‪ ،‬آنجاها که او فرمان‬ ‫های ديگر را تأيید میکند‪.‬‬ ‫برای کارهایعمومیِحکومت‪ ،‬او يک نقشِبرجسته دارد‪ .‬او بهعنوانِ استادِ بیبديلِزبان‪ ،‬میداند‬ ‫که کجا میشود زبان را از جمله در خدمتِ بر سرِ عقلآوردنِ حکومت بهکار بُرد‪ .‬نمايشنامهی‬ ‫او به نامِ " ژِنِرالِ عادّی "‪ ،‬از جمله به موضوعِ يک پیشنهادِ برانگیزانندهی يکی از وزيرانِ‬ ‫دربار‪ ،‬بهنامِ شناوس برمیگردد‪ ،‬که در نامهای بهحاکم‪ ،‬يک يورشِ مرامی[ايدهئولوژيک]ِ فوری‬ ‫بر ضدِّ شور و شوقِگسترشيابنده نسبت به انقالب را بهمیان میکشد‪" :‬غَدقَنکردن و‬ ‫جريمهکردن کاری از پیش نمیبرند‪ .‬مگر زمانیکه يک نويسندهیخوب‪ ،‬با صدايیآشکار‪،‬‬ ‫عمومی‪ ،‬و آگاهکننده‪ ،‬چشمِ مَردُمِ ندار‪ ،‬گمراهشده‪ ،‬و جنونزده را باز کرده و نشاندهد که‬ ‫سخنانِ بیمعنا و فريبندهی فرانسويان يک دروغِ آشکار‪ ،‬نیرنگبازانه‪ ،‬و بدخواهانه است و‬ ‫برنامهی آزادیِشان‪ ،‬چیزی نیست جز بالهت و چرندگويی‪".‬‬ ‫گوته از انقالب بیزار است‪ ،‬و ناپلئون را بزرگ میدارد‪ ،‬زيرا در او آن از‪/‬میان‪/‬بردارندهی‬ ‫انقالب را میبیند که بهاين در‪/‬هم‪/‬ريختهگی پايان میدهد و نظم را دوباره برپا میدارد‪ .‬او‬ ‫سیاستِ کشورگشايیِ او را تأيید میکند‪" :‬اينکه مسكو سوزانده شده است‪ ،‬اهمیتی برای من‬ ‫ندارد‪ .‬تاريخِ جهان میخواهد چیزی هم برای روايتکردن داشتهباشد‪ ".‬به میهنپرستانِ‬ ‫آلمانی‪ ،‬که خوابِ حکومتِ ملّی را در سر دارند و از او نوشتههايی بر ضدِّ "زورگويان" چشم‬ ‫دارند‪ ،‬پاسخِ تندی میدهد‪" :‬هرچه میخواهید دستوپا بزنید؛ اينمرد برایشما بزرگتر از آن‬ ‫است‪ .‬شماها او را نخواهید توانست در‪/‬هم بشکنید‪ ".‬تازه پس از برافتادنِ ناپلئون است که‬ ‫گوته به صفِ پیروزمندان در میآيد‪ ،‬و در نمايشنامهی"بیداریِ اِپیمِنید"(‪ ،)53‬در برابرِ‬ ‫مخالفانِ ناپلئون‪ ،‬با صدايی آهسته‪ ،‬انتقادِ از خود هم میکند‪.‬‬ ‫او‪ ،‬در جاهايیهم‪ ،‬از آلمانها ستايش میکند("بهتريننوعِ انسان")‪ ،‬بااينحال او يک ملّیگرای‬ ‫آلمانیپرست هم نیست‪ ،‬بلکه مخالفِ يک حکومتِآلمانی بهجا میمانَد‪ .‬روته احتمال میدهد‬ ‫‪ ،‬که "او کمتر برپايیِ يک ملّتِآلمانی را ناممکن میدانست‪ ،‬و بیشتر‪ ،‬داشتنِ چنین آرزويی‬ ‫را‪ ،‬نا‪/‬مطلوب میپنداشت‪ .‬آن هم بهيک دلیلِساده‪ ،‬زيرا برپايیِ چنینچیزی‪ ،‬بهطرزی مهار‪/‬‬ ‫ناشدنی‪ ،‬به يک حکومتِ مرکزیِ سراسری کشیده میشد‪".‬‬ ‫البتّه در پُشتِ پردهی تاريخِ آلمان‪ ،‬از زمانِ بنیانگذاریِ رایش‪ ،‬موضعِ اساسیِ "ضدِّ‬ ‫ناسیونالیستیِ"گوته‪ ،‬تأثیرِ خوشآيندی داشت‪[ .‬ولی]اينموضع‪ ،‬در سیاستِ "واقعگرايانه"‬ ‫پیادهکردنی نبود‪ -‬در اينمسئله‪ ،‬گوته خود را بههماناندازه "اصولگرا" نشانداده بود که در‬

‫‪ ."Des Epimenides Erwachen"-53‬اِپیمِنید‪ :‬فیلسوفِ يونانی(سدهی‪5‬يا‪1‬پیشاز میالد‪.‬‬


‫‪42‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫مخالفتاش با دموکراسی‪ .‬صدرِاعظمِآلمان‪[ ،‬گِرهارد شرودِر] که در آغازِ ايننوشته جملهای از او‬ ‫آوردهشده‪ ،‬و در سخنرانیاش در سالِگوته‪ ،‬اين "سیاستمدارِ واقعگرا" را ستوده‪ ،‬بايستی در‬ ‫دل و در حقیقت‪ ،‬شیفتهی يک صفتِ ديگرِ گوته شده باشد‪ ،‬همهی آن صفتهايی که با‬ ‫اصطالحِ "جَذَبه" پیوند دارند‪ .‬اينکه اين["جذبه"]‪ ،‬سیاست مدارِ سرآمد را از تودهی‬ ‫کارکنانِحزبی و گردانندهگانِدستگاه‪ ،‬شاخص میگردانَد‪ ،‬در "دموکراسیِرسانهيی" موردِ‬ ‫پزيرشِ همهاست‪ .‬اينجا‪ ،‬گوته چیزهايی برای ارائه کردن دارد‪ ،‬که‪ -‬خوشبختانه‪ -‬بدونِ چون‬ ‫و چرا تقلیدشدنی نیست‪ :‬همدورههايش گزارش میدهند که چهگونه گوته‪ -‬گاهگاهحتّی با‬ ‫کمکِ نگاه‪ -‬ارادهی خودرا به ديگران تحمیل کرده‪ ،‬از آنها‪ ،‬بیشرمانه‪ ،‬بهرهبرداری کرده و‬ ‫سپس بهدور اندخته است‪ .‬اين‪ ،‬در بارهی زنان بهويژه حقیقت دارد‪.‬‬ ‫از میانِ سرزنِشهايی که به او کردهاند‪ ،‬بیش از هرچیزی اين بوده‪" ،‬که او‪ ،‬باری يک خودخواهِ‬ ‫توصیفناپذير است"‪ ،‬چنینمینويسد فریدِنتال‪ ،‬که چندينخصوصیاتِ بد را رديف میکند‪:‬‬ ‫آموزگارانه و خود‪/‬ساالرانه بود ايناستاد‪ ،‬حسابگر‪ ،‬پولَکی‪ ،‬و بر لبهی جنونیبزرگ‪ ،‬زيرا او‬ ‫لجوجانه باور داشت که بايد در همهی بخشهایهنر همانگونه که عِلم‪ ،‬بیاموزانَد و تأثیر‬ ‫بگذارد‪ ،‬انسانها را بر پايهی تصوّرِ خودش بسازد‪".‬‬ ‫در اين کار‪ ،‬ظاهراً او در میزانی بزرگ موفّق شد‪ -‬بیشتر برای شادیِ شاگردش‪ ،‬كریپِندورف‪،‬‬ ‫که از "درخششِشخصی‪ ،‬از قدرت و جادوکنندهگیای که از گوته بر میخاست"‪ ،‬شیفته است‬ ‫و خوانندهگانِ خودرا خیلی زود آرام میکند که معبودِ او اين[صفات] را بسیار بزرگمنشانه‬ ‫بهکار برده است‪ " :‬او يک جَذَبهیبرجستهای داشت‪ -‬و خود اينرا میدانست‪ ،-‬انسانها را‬ ‫خیلی زود بهسوی خود میکشید‪ -‬ولی مهمتر از اين‪ ،‬آنعزمِ انديشیهشده وآگاهانهی است که‬ ‫درست از همین موهبتِاِعطا‪/‬شدهی<قدرت بر انسانها>‪ ،‬بهرهبرداریِ بَد نکند‪ ،‬آنرا باز‪/‬پس‪/‬‬ ‫بگیرد‪ ،‬از آن چشم بپوشد‪ ،‬و جاه طلبیِ اجتماعی را تبديل کند به يک شکلِ نه پَستتر بلکه‬ ‫باالترِ تعهّدِ اجتماعی‪ ،‬و خدمتِ سیاسی‪ ".‬اينکه گوته به کدام چیزی خدمت کرده‪ ،‬در اين‬ ‫مقالهی پیشِرو نشان داده شد؛ امید است که بههمان روشنی نشان داده شده باشد اينکه او‬ ‫در اين "خدمت"‪ ،‬همچنین‪ ،‬چه امتیازهای بیمانندِ شخصی نیز بهکف آورده است‪.‬‬ ‫گوته بهمثابهِ نابغهی در خدمتِحکومت‪ ،‬سُنَّتی را پايهگذاری کرد‪ ،‬که در آن‪ ،‬ویلی یاسپِر(‪،)11‬‬ ‫یاسپِر(‪،)11‬‬

‫‪ .6345 ،Willi Jasper -11‬نويسندهی آلمانی‪.‬‬


‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫‪49‬‬

‫يکی از سنگبناهای عمدهی"بینواییِ آلمانی"‬

‫(‪)16‬‬

‫را میبیند‪ " :‬باال‪/‬رفتِ َشرافیتِفکریِ گوته‬

‫در حکومتِ مطلقّهی وایمار‪ ،‬بهيک الگویِعالی در اصلِ پروسیِ آموزشِ دولتیشده و متناسب‬ ‫با آن‪ ،‬به يک مرام و مسلکِ اديبان تبديل گرديد‪ " .‬عنصرِ مهمِ اينمَرام و مَسلَک ولی‪ ،‬کنار‬ ‫زدنِ روشنفکرانِ آزاد و تأثیرگزاریِ «ويرانگرِ» آنان است‪".‬‬ ‫او را "میشود"‪ ،‬و باید خواند!‬ ‫کسیکه از فعّالیتِ سیاسیِ گوته و از آثارِ ادبیِ او‪ ،‬امروز بخواهد "بهرهای" ببرد‪ ،‬بايد او را‬ ‫درست بخوانَد‪ .‬اين ممکناست‪ -‬چون در هرحال‪ ،‬بر اساسِ آن معیاری که آن را وُلفالنگ‬ ‫روته‪ ،‬در کتابِ خواندنیاش "گوتهی سیاسی" بهکار میبَرَد" میتوان از پیکرهی بسیار‬ ‫گستردهی ادبیات‪ ،‬نوشتهها‪ ،‬و انديشههایگوته‪ ،‬همانگونهکه در اِنجیل‪ ،‬هرچیزی را با برابر‪/‬‬ ‫نهادهی دقیقِ آن دريافت و مُستَدَ ل نشان داد که آيا آن‪ ،‬يک اِبرازِ ديدگاهِ منفرد و بیتأثیر‪/‬‬ ‫شده است و يا يک انديشه است که بارها اِبراز شده و در يک زمینهی بزرگترِ ديدگاهها جای‬ ‫دارد‪ ".‬اين رَوِشِکار‪ ،‬که در همینمقالهی پیشِرو هم بهکارگرفته شده‪ ،‬يک نتیجهی روشن را‬ ‫ممکن میسازد‪ .‬گوته‪ ،‬يکروشنگر‪ ،‬يکدموکرات‪ ،‬و يک راهگشای برابریِ حقوق نبود‪ -‬از‬ ‫سویديگر ولی‪ ،‬او يک ملّت‪ /‬گرا و يک نظامیگرا نیز نبود‪.‬‬ ‫آنچهکه فرانس مِرینگ(‪ ،)12‬در پیوند با ف‪ .‬اِنگِلس‪ ،‬در صدسالِپیش نوشته است‪ ،‬درست‬ ‫است‪ :‬که گوتهیسیاسی"يک کارمندِ بلندپايهی زرنگ و وظیفهشناس بود؛ آنچه که او به‬ ‫عنوانِ وزيرگوته انجام داده و اصالً می توانست انجام دهد‪ ،‬آن را هر وزيرِ پروسیِ میانگین‬ ‫هم انجام میداده بدونِ مُدّعای ستايششدن از سوی همعصران و آيندهگان‪ " .‬اينروشنبینی‪،‬‬

‫‪ : (Die) Deutsche Misere-14‬بینوايیِآلمانی(بیچارهگی‪ ،‬فالکتِآلمانی)؛ "اين اصطالح را فریدریش اِنگِلس‬ ‫و كارل ماركس در نوشتههايشان بهکار بردند و بعدها از سوی نويسندهگانِ بسیاری از جمله جرج لوكاچ بهطورِ‬ ‫نظاممند بهکارگرفته شد‪ .‬منظورِ ماركس و اِنگِلس از اين اصطالح عبارت است از يک پیکربندی از انگیزههايی‪ ،‬که‬ ‫در آنها‪ ،‬ويژهبودنِ تاريخِ آلمان‪ ،‬در مقايسه با تاريخِ انگلیس و فرانسه‪ ،‬بهمثابهِ رابطهای متناقضِ میانِ توانايی و‬ ‫ناتوانی"‪ ،‬توضیح داده میشد‪ .‬اين مفهوم‪ ،‬نخست از سویِ انگِلس بهکار گرفته شد در نقدی بر نوشتهای در بارهی‬ ‫گوته‪" .‬بهکارگیریِ انگلس از اين مفهوم برای توضیحِ مناسباتِ گوته و شیلر با واقعیتِ اجتماعی‪ ،...‬از يکسو‪ ،‬در‬ ‫پیوند بود با تناقض میانِ واقعیتِ پَست و انديشههای بلند‪ ...‬و از سویِ ديگر‪[ ،‬در پیوند بود با ديدگاهی که میگفت]‪:‬‬ ‫به نظر میرسد که طبقهی سرمايهداریِ آلمان محکوم است که در اقیانوسِ آرامِ بینوايیِ آلمانی آنقدر میانِ بیم و‬ ‫امید دست و پا بزند که توفان از غرب به راه افتد و امواج‪ ...‬از اعماق برخیزند و سلطنت و اَشراف و بورژوازی را در هم‬ ‫بکوبند‪ ( "...‬برگرفته از صفحهی اينتِرنِتیِ « بُنیادِ نظريهی انتقادی‪ -‬برلین»)‪.‬‬ ‫‪6841-6363 Franz Erdmann Mehring -12‬؛ نويسنده و سیاستمدارِ آلمانی‪ .‬او تاريخنگارِ مهمِ مارکسیستِ‬ ‫روزگارِ خود بود‪ .‬او گرايشِ ضدِّ يهودی داشت‪.‬‬


‫‪44‬‬

‫گوته‪ :‬در خدمتِ نظمِ کهنه‬

‫مِرینگ را باز نمیدارد تا "بزرگترينشاعرِ آلمان" را بستايد و طبقهی کارگر را آشکارا‬ ‫فرابخوانَد‪" ،‬آثارِ بزرگِ فرهنگِ آلمانی را نگهداری کند‪ ".‬همانطور که میدانیم‪ ،‬سهدههی بعد‪،‬‬ ‫نه چپها بلکه ناسیونالسوسیالیسم‪ ،‬برتریِ آلمان را از آثار و شخصیتِ "آلمانیهای بزرگ"‬ ‫(اِنگِلس) بیرون کشید‪ :‬آنگاه میبايست " انديشهی اصیل و فداکارِ " گوته‪" ،‬خلقِ آلمان را‬ ‫در دشوارترينجنگِ سرنوشتساز" هدايت کند‪" ،‬سربازانِ آلمان را" در جنگِ ويرانگر‬ ‫"همراهی کند" ‪( .‬پیشگفتارِ بر کتابِ گوته‪ -‬انتشارات جنگ‪)6341،‬‬ ‫اين‪ ،‬دستکم‪ ،‬يک کوتهبینی بود که بر ضدِّ اين جعلِجنايتکارانه‪[ ،‬جعلِ]ديگری نهاده شد‪ ،‬تا‬ ‫گوته بهپیشاهنگِ مبارزه در راهِ پیش رفت‪ ،‬و سرانجام‪ ،‬سوسیالیسم تبديلشود‪ .‬جمهوریِ‬ ‫دموكراتیکِ آلمان[شرقی]‪ ،‬که خود را معتمدِ"ارثیهیفرهنگی" اعالم داشت‪ ،‬بهتاريخ پیوست؛‬ ‫درست پیش از ‪6383‬تالشِ اين[حکومت] برای اينکه در اينزمینه از جمهوریِفدرالِآلمان‬ ‫[غربی] پیش بیفتد‪ ،‬به شکست انجامید‪" .‬هويتِ ملّی"‪ ،‬حتّی اگر بر رویِ میراثِ" شاعران و‬ ‫انديشهمندان"هم بر پا شدهباشد‪ ،‬ديگر خواستیمطلوب نیست‪ ،‬بهرغمِ اينکه زمانی چنین بود‪.‬‬ ‫برای چپِ ضدِّ ملّیگرايی( يعنی چپِ انترناسیونالیست‪ ،‬نه"ضدِّ آلمانی")‪ ،‬بهلحاظِ اصولی‪ ،‬هیچ‬ ‫مسئلهای نیست که اين بهاصطالح" بزرگترين شاعرِ آلمانیزبان( من هیچ داوری در اين باره‬ ‫نمیتوانم بکنم) بهاندازهی کافی از خود مداركِ واپسگرايانه بهدست داده است‪ .‬گوته‪ ،‬بخشی‬ ‫از آن "ادبیاتِ جهان"‪ ،‬که خودِ او آن را تبلیغ میکرد‪ ،‬هست و خواهد بود‪ .‬بهمثابهِ اين‪ ،‬او بايد‬ ‫از سوی چپها خوانده شود‪ .‬برای آرامشِ خاطرِ عمومی‪ :‬میتوان اين را انجام داد و همزمان بر‬ ‫ضدِّ آبو تابدادنها کوشید‪ .‬چه آبو تابهای محافظهکاران‪ ،‬و چه چپها‪ ،‬برای نمونه‪ ،‬در‬ ‫"اُلگوی وایمار" از كریپِندورف‪ ،‬که مثالً رو بهآينده دارد‪.‬‬


‫بیانیهها‪" :‬فراخوانِ آفرينندهگانِ فرهنگ"‬

‫‪45‬‬

‫فراخوانِ آفرینندهگانِ فرهنگ‬ ‫فراخوانِ آفرينندهگانِفرهنگ در‪68‬ماهِاوتِ‪6969(6394‬خ)در نشريهی"ناظرانِمَردَم"‪ ،‬نشريهی‬ ‫‪[ NSDAP‬حزبِ ناسیونالسوسیالیستِکارگرانِآلمان]‪ ،‬درست پیشاز آمادهسازیِهمهپُرسی در بارهی‬ ‫"قانون در بارهی رهبرِ حکومت"‪ ،‬که اتّحادِ دو ادارهی ريیسِرايش و صدرِاعظمِرايش را در نظر‬ ‫داشت‪ ،‬چاپ شد‪ .‬در اين فراخوان که از سوی یوزِف گوبِلز طرحريزی شده بود‪ ،‬آمده است‪:‬‬ ‫« برلین‪67،‬اُوت‬ ‫شخصیتهای امضاءکننده‪ ،‬اين فراخوان را به آگاهی جامعه میرسانند‪:‬‬ ‫يارانِ مَردُم‪ ،‬دوستان!‬ ‫ما يکی از بزرگترينها در تاريخِآلمان را بهخاكسپُردهايم‪ .‬بر تابوتِاو‪ ،‬پیشوایجوانِرايش‪،‬‬ ‫برای همهی ما سخن گفت‪ ،‬و بر باور بهخود و بر باورِ ملّت بهآيندهی خويش تأکید کرد‪.‬‬ ‫او کالم و زندهگی اش را به گرُو گذاشت برای برپاداشتنِ دوبارهی خَلقِما‪ ،‬خَلقی که میخواهد‬ ‫در يگانهگی و حیثیت[آبرومندی]زندهگی کرده و ضامنِصلح باشد‪ ،‬که اقوام[خَلقها‪،‬مَردُمان]را‬ ‫بههم پیوند میزند‪.‬‬ ‫ما بهاين پیشوا ايمان داريم‪ ،‬که آرزویِآتشینِ ما نسبت بهوحدترا متحقِّق ساخت‪ .‬ما به کارِ او‬ ‫اعتمادداريم‪ ،‬کاریکه فَرای خردمندیگریهایبهانهگیرانه[غُرغُرو]‪ ،‬از خودگذشتهگی میطلبد‪.‬‬ ‫ما امیدِمانرا به اينمَرد میبنديم‪ ،‬مردی که فراتر از انسانواشیاء‪ ،‬به مشیّتِخدايی ايمان دارد‪.‬‬ ‫از آن جا که شاعر و هنرمند‪ ،‬تنها در يک وفاداری به خَلق میتواند بیافريند‪ ،‬و از آنجا که او با‬ ‫همان يقینِ ژرف اعالم میدارد که مقدّسترين حقِّ خَلقها‪ ،‬در تعیینِ سرنوشتِخودی است‪،‬‬ ‫تعلّق داريم ما به پِیروانِ پیشوا‪ .‬ما برای خود هیچچیز ديگری نمیخواهیم جز آنچه که برای‬ ‫مَردَمانِ ديگر‪ ،‬بدونِ هیچ شرطی‪ ،‬میپذيريم‪ .‬ما اين را بايد برای خَلق‪ ،‬خَلقِ آلمان‪ ،‬طلب‬ ‫کنیم‪ ،‬زيرا يگانهگیِ او‪ ،‬آزادی و حیثیتِ او همهی خواست و نیازِ ما است‪ .‬پیشوا‪ ،‬در عوض‪ ،‬از‬ ‫ما خواست با اعتماد و وفاداری در کنارِ او بايستیم‪ .‬هیچکسی از ما غايب نخواهد بود‪ ،‬آنزمان‬ ‫که حُکم بر اينباشد که اين را اعالم کنیم‪».‬‬ ‫امضاءکنندهگانِ اين فراخوان‪:‬‬ ‫‪ Ernst Barlach )6‬اِرنست بارالخ ‪ ،6871-6398‬پیکرتراش‪ ،‬نويسنده‪ ،‬و طرّاح‪.‬‬ ‫‪ Wilhelm Furtwängler )2‬ويلهِلم فورتوِنگلِر ‪ ،6881-6354‬آهنگساز و رهبرِ همنوازان‬ ‫‪ Gustav Havemann )9‬گوستاو هافِهمَن ‪ ،6882-6311-/‬ويولنزن و مديرِ اتاقِ موزيکِ رايش‬ ‫‪ Erich Heckel )4‬اِريش هِکِل ‪ ،6889-6371‬نقّاش و گرافیستِ اِکسپِرسیونیست‬ ‫‪ Georg Kolbe )5‬گِئورگ کُلبِر ‪ ،6877-6374‬پیکرتراش‬ ‫‪ Agnes Miegel )1‬آگنِس میگِل‪ ،6873 -6314‬خانمِ نويسنده‪ ،‬روزنامهنگار‪ ،‬شاعرِ قصیدهسرا‬ ‫‪ Ludwig Mies van der Rohe )7‬لُودويگ فان دِر رُهه ‪ ،6313/6881‬معمار‬ ‫‪ Emil Nolde )8‬اِمیل نُلده‪ ،6817-6351‬نقّاش‬ ‫‪ Hans Pfitzner )3‬هانس فیتسنِر‪ ،6813-6343‬آهنگساز‬ ‫‪ Richard Strauss )61‬ريچارد اشتراوس‪ ، 6814 -6343‬آهنگساز‬ ‫‪ Josef Thorak )66‬يوزِف توراك ‪ ،6883-6352‬پیکرتراش‬ ‫برگرفته از‪ :‬ويکیيِديا‬


‫‪41‬‬

‫بیانیهها‪" :‬دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلِر"‬

‫دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلر‬ ‫فراخوانِ‪" :‬دانشمندانِآلمان در پُشتِ سرِ هیتلر"‪ ،‬در‪ 63‬اُوتِ‪[6394‬يکشنبه‪28‬مردادِ‪6969‬خ] در‬ ‫نشريهی نازيستیِ"ناظرانِخلق" برای شرکتکردن در "همهپُرسی در بارهی رهبریِحکومتِ‬ ‫رايشِآلمان"چاپ شد‪ .‬اين همه پُرسی از سویِ هیتلر و حزبِ او سازمان داده شد تا در بارهی‬ ‫پیشنهادِ او به يکیساختنِ قدرتِ صدرِاعظم و ريیسِجمهور در شخصِ"رهبر"‪ ،‬از مَردُم‪ ،‬رأی‬ ‫گرفته شود‪.‬‬ ‫در اين فراخوان آمده است‪:‬‬ ‫"در ‪[ 63‬اُوتِ‪ ]6394‬ملّتِ آلمان بارِ ديگر در برابرِ يک تصمیمی ايستاده‪ ،‬که آيندهی او رارقم‬ ‫خواهدزد‪ .‬با تصمیمِ دولتِآلمان در بارهی يکیکردنِ ادارهی رياستُجمهوری و ادارهی صدارتِ‬ ‫عُظما[نخستوزيری] در شخصِ پیشوا آدولف هیتلر‪ ،‬آن نگرانی بر طرف شدهاست‪ ،‬که بسیاری‬ ‫از مردانِ آلمان را در روزگاری زيرِ فشار نهاده که در آن‪ ،‬خَلقِآلمان‪ ،‬هراسان‪ ،‬در کنارِ تخ ِ‬ ‫ت‬ ‫بیماریِ ريیسِجمهورِ و ارتشیانِاَبَدی ايستادهاست‪ .‬ما‪ ،‬نمايندهگانِرسمیِ دانش و علمِ آلمان‪،‬‬ ‫که بهنامِ کسانِ بسیارديگری هم سخن میگويیم که در اينايّام‪ ،‬چه با کالم و يا چه با نامه با‬ ‫آنها دسترسی نداشتهايم‪ ،‬ايناعتماد را به آدولف هیتلر بهعنوانِ رهبرِحکومت داريم‪ ،‬که او‬ ‫میتواند خَلقِ آلمان را از سختیها و فشارهايش بیرون بکشد‪ .‬ما به او اعتماد داريم‪ ،‬که عِلم‬ ‫هم در زيرِ رهبریِ او بهآن پشتیبانیهايی که نیاز دارد دستخواهديافت‪ ،‬تا بتواند آن وظايفِ‬ ‫سنگینی را که در بازسازیِ ملّت به عهدهی عِلم نهاده میشود انجام دهد‪ .‬برای تأثیرِ درونی و‬ ‫بیرونی‪ ،‬بايد بارِ ديگر يگانهگی و مصمّمبودنِ مَردُمِآلمان بهبیان درآيد‪ .‬نمايندهگانِ دانشِآلمان‪،‬‬ ‫از فراخوانِ دولتِرايش‪ ،‬پِیرَوی میکند‪ ،‬فراخوانی که با آن‪ ،‬خَلقِآلمان در‪ 63‬اُوت بهسوی‬ ‫تصمیمگیری فراخوانده شده است‪".‬‬ ‫‪ 71‬تَن از منصبداران‪ ،‬اين فراخوان را امضاء کردهاند‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫‪.6‬‬

‫‪[ Emil Abderhalden‬اِمیل اَبدِرهالدِن]‪ .6877-6351‬شهرِ هاله‪ ،‬فیزيولوگِ سويیسی‬

‫‪.2‬‬

‫‪[Achim von Arnim‬آخیم فون آرمین]‪ .6886-6341‬فرزندِ بزرگِ يکیاز افسرانِباالی ارتشِپروس‪ .‬از‬

‫‪.9‬‬

‫‪.4‬‬ ‫‪.5‬‬ ‫‪.1‬‬ ‫‪.7‬‬ ‫‪.8‬‬ ‫‪.3‬‬

‫رهبران اِس‪.‬آ‪(.‬رستهیيورش)که در‪ 6326‬از سوی حزبِناسیونال‪ /‬سوسیالیست برای مبارزه با مخالفانِسیاسی‬ ‫پايهگذاریشد‪ .‬استادِ دانشکدهیفنّی‪-‬برلین‬ ‫‪[ Hugo Andres Krüß‬هوگو آندرِس کروس] ‪ .6873-6345‬کارمندِ وزارتخانه‪ .‬مديرِ کتابخانهیدولتی‪-‬‬ ‫برلین‪ .‬او از ديدِسیاسی‪ ،‬راستگرا بود‪ .‬در‪ ،6394‬در نخستینسالگردِ "کتابسوزانِ"فاشیستها‪ ،‬او طرحی بر‬ ‫ضدِّ پايهگذاری"کتابخانهیآزادی"‪ ،‬که بهدستِ آزادیخواهانِآلمانیِپناهنده بهفرانسه‪ ،‬در پاريس انجام گرفته‬ ‫بود ارائه کرد‪.‬‬ ‫‪[ Nicolai Hartmann‬نیکوالی هارتمَن] ‪ .6882-6352‬فیلسوف‪.‬‬ ‫‪[ Martin Heidegger‬مارتین هايدِگِر] ‪6883-6371‬فیلسوفِ پُرآوازهی فاشیستِ آلمان‬ ‫‪[ Heinrich Martius‬هاينريش مارتیُوس]‪ .6885-6315‬پزشکِزنان‪ .‬در سالهای پساز جنگِدوُّم هم‬ ‫دارایمنصبهایبااليی در نهادهایپزشکیِزنان در آلمانبوده و تقديرنامه های چندی نیز دريافت کرده است‪.‬‬ ‫]‪[Werner Sombart[5‬وِرنِر زُمبارت] ‪6819-6346‬جامعهشناس‪ ،‬اقتصادشناس‪.‬‬ ‫‪[ Theodor Wiegand‬تِئودور ويگَند]‪6814-6391‬ريیسِ نهادِ باستانشناسی‪ -‬برلین‬ ‫‪[ Ziesemer Walther‬والتِر سیزِمِر]‪.6882-6356‬آلمانشناس‪،‬زبانشناس‪ ،‬سَنَدشناس‪.‬‬ ‫"برگرفته از ويکیپِديا"‬


‫بیانیهها‪" :‬بیانیهی ‪"39‬‬

‫‪47‬‬

‫بیانیهی‪33‬‬

‫(‪)19‬‬

‫زيرِ نامِ بیانیهی‪ ،39‬از نوشتهای سخن میرود که با نامِ‪":‬فراخوان بهجهانِفرهنگ"در دِسامبرِ‬ ‫‪ 6364‬از سویِلودویک فولدا تهیّهشد‪ ،‬و‪39‬تَن از دانشمندان‪ ،‬هنرمندان و نويسندهگانِآلمان‬ ‫آنرا امضاءکردند‪.‬‬ ‫()()()‬ ‫"به جهانِ فرهنگ! یک فراخوان‬ ‫ما بهمثابهِ نمايندهگانِ دانش و فرهنگِ آلمان‪ ،‬در برابرِ همهی جهانِ فرهنگ‪ ،‬اعتراض میکنیم‬ ‫بر ضدِّ دروغها و اتّهامزنیهايی‪ ،‬که با آن ها‪ ،‬دشمنانِ آلمانِ ما موضوعِ روشن و واضحِ جنگِ‬ ‫دشوارِ مرگ و زندهگی را‪ ،‬که بر او[آلمان] ناگزير شده است‪ ،‬آلوده و تیره سازند‪.‬‬ ‫دهانِ بسته‪/‬نا‪/‬شدنیِ رُخدادها‪ ،‬انتشارِ شکستِ من‪/‬در‪/‬آرودیِ آلمان را قاطعانه رد میکند‪ .‬آنها‬ ‫اکنون هرچه سرسختانهتر رویِ اين اتّهامزنیها و تحريفها کار میکند‪ .‬بر ضدِّ اينها‪ ،‬ما‬ ‫صدای خود را بلند میکنیم‪ .‬اين صدای ما بر آن است که اعالمکنندهی حقیقت باشد‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد که گناهِ اينجنگ با آلمان است‪ .‬نه خَلق اينجنگ را خواست و نه حکومت‬ ‫و نه قیصر‪ .‬از سوی آلمان‪ ،‬هر آن چه الزم بود انجام گرفت تا از جنگ پرهیز شود‪ .‬در اينباره‪،‬‬ ‫داليلِ مستند در برابرِ جهان قرار دارد‪ .‬ويلهِلمِ دوّم‪ ،‬بهاندازهی کافی‪ ،‬در ‪21‬سالِ حکومتِ خود‪،‬‬ ‫خود را همچون رهبرِ مدافعِ صلحِ جهانی اِثبات کرد؛ بهاندازهی کافی‪ ،‬حتّی دشمنانِ ما هم اين‬ ‫را پذيرفتند‪ .‬آری‪ ،‬همین قیصر‪ ،‬که او را آنها جرأت میکنند آتیال بنامند‪ ،‬دههها است که‬ ‫به سببِ عشقِ استوارش به صلح‪ ،‬از سوی اينان به تَمَسخُر گرفته میشود‪ .‬درست آنگاه که‬ ‫يکی از اَبَر‪/‬قدرتها که در مدّت ها در مرزها کمین کرده بود‪ ،‬از سه سمت به خَلقِ ما يورش‬ ‫آورد‪ ،‬مانندِ يک مرد بهپا خاست‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد که ما بیطرفیِ بِلژيک را با خشونت زيرِ پا نهاديم‪ .‬اثبات میتوان کرد که‬ ‫فرانسویها و انگلیسیها به زيرِپا‪/‬نهادنِ اين بیطرفی مصمّم شده بودند‪ .‬اثبات میتوان کرد که‬ ‫که بِلژيک با اينکار موافق بود‪ .‬خود‪/‬ويران‪/‬کردن میبود اگر که بر آنان پیشدستی نمیشد‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد‪ ،‬که جان و مالِکسی از شهر‪/‬وندانِ بِلژيکی از سوی سربازانِ ما دستاندازی‬ ‫شدهباشد‪ ،‬بدونِ اينکه يک ضرورتِ ناگوار اينکار را ناگزير کردهباشد‪ .‬زيرا بارها و بارها‪ ،‬بهرغمِ‬ ‫همهی هُشدارها‪ ،‬اين شهر‪/‬وندان از نهانگاهها به سربازانِ ما شلّیک کردند‪ ،‬زخمیها را مُثله‬ ‫کردند‪ ،‬پزشکان را در هنگامِ انجام کارهای درمانی کُشتند‪ .‬شرمآورتر از اين نمیشود که کسی‬ ‫در بارهی جناياتِ اين آدمکُشهای مزوّر سکوت کند‪ ،‬و آن جزایِ برحقّی که آلمانیها به اين‬ ‫آدمها دادند را به جنايتکاریِ آلمانیها تبديل کند‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد که ارتشیهایما بر ضدِّ لُووِن(‪)14‬بیرحمانه بهکُشتار دستزدند‪ .‬ارتشیهای‬ ‫ما ناگزير شدند به يکجمعی از اهالیِ برآشفتهیشهر که بهسویِ قرارگاهِ ارتشیهایما يورش‬ ‫بردند‪ ،‬با بیمیلی‪ ،‬کارِ تالفیجويانهای با يکبخش از شهر انجامدهند‪ .‬بخشِبزرگِ شهرلُووِن‬ ‫‪ -19‬برگرفته از ويکیپِديا و چند منبعِ ديگر در اينترنت‪.‬‬ ‫‪ ،Löwen -14‬نامِ شهری در بِلژيک‪ .‬اينشهر در ‪ 63‬اوتِ‪6364‬در يوشِ وحشیانهی ارتشِآلمان‪ ،‬با خاك يکسان شد‪.‬‬ ‫نزديک به ‪251‬هزار نفر کشته شدند‪.‬‬


‫بیانیهها‪" :‬بیانیهی ‪"39‬‬

‫‪48‬‬

‫دستنخورده ماند‪ .‬ساختمانِمعروفِشهرداری بدونِآسیب ماندهاست‪ .‬سربازانِما با فداکاری اين‬ ‫ساختمانرا از سوختندر آتش دور نگاهداشتند‪ -‬اگرکه در اينجنگِوحشتناك‪ ،‬آثارِهنرینابود‬ ‫شدهباشند‪ ،‬و يا هنوز نابود شوند‪ ،‬آنگاه هر آلمانی رنج خواهدبرد‪ .‬امّا بههماناندازهکه ما کم‬ ‫میتوانیمبگذاريم کسی در عشقبههنر از ما باالتر باشد‪ ،‬بههماناندازه قاطعانه اينرا رد می‬ ‫کنیم که يک اثرِهنریرا بهقیمتِ شکستِآلمان‪ ،‬نجات دهیم‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد که مديريتِجنگیِ ما به قوانینِحقوقِبینالمللی بیاعتناء است‪ .‬اينمديريت‬ ‫سنگدلیِ بیبند و بار را نمیشناسد‪ .‬ولی در شرق‪ ،‬خونِ زنان و کودکانی که بَربَرهای روسی‬ ‫سلّاخیِشان کردهاند‪ ،‬زمینرا در خود غرق کرده است‪ ،‬و در غرب‪ ،‬سالحهای ويرانگر سینهی‬ ‫جنگجويانِ ما را تکّه‪/‬پاره میکند‪ .‬آن کسانی کمتر از همه حق دارند خود را نمايندهی تمدّنِ‬ ‫اروپا بدانند‪ ،‬که با روسها و سِربها همپیمانی میکنند و بهجهان يک نمايشِ خِفّتبار به‬ ‫تماشا میگذارند‪ ،‬تا مغولها و سیاهان را بر ضدّ نژادِ سفید برانگیزند‪.‬‬ ‫اين‪ ،‬حقیقت ندارد‪ ،‬که نبرد بر ضدِّ بهاصطالح نظامیگریِما‪ ،‬نبرد بر ضدِّ فرهنگِما نیست‪،‬‬ ‫همانگونهکه دشمنانِما موذيانه طرح میکنند‪ .‬بدونِ نظامیگریِآلمان‪ ،‬فرهنگِآلمان مدّتها‬ ‫پیشاز رویِزمین ناپديد میشد‪ .‬برای نگهبانی از اينفرهنگاست که از آن‪ ،‬اين[نظامیگری] در‬ ‫اينکشور بیرون آمدهاست‪ ،‬در اينکشوری‪ ،‬که هیچکشورِديگری مانندِ آن دچارِ غارتها نشده‬ ‫است‪ .‬ارتشِآلمان و خَلقِآلمان‪ ،‬با هم يکی هستند‪ .‬اينآگاهی‪ ،‬امروزه‪71‬میلیونآلمانیرا بدونِ‬ ‫تفاوتِ در آموزش‪ ،‬در مراتبِ اجتماعی‪ ،‬و در احزاب‪ ،‬با هم برادر ساخته است‪.‬‬ ‫ما نمیتوانیم سالحِزهرآلودهیدروغرا از دستِدشمنانِمان درآوريم‪ .‬ما تنها میتوانیم در همهی‬ ‫جهان نِدا در دهیم‪ ،‬که آنان برضدِّ ما گواهیِدروغ میدهند‪ .‬بهشماها‪ ،‬که ما را میشناسید‪ ،‬که‬ ‫تاکنون همراه با ما‪ ،‬باالترينثروتِبشريترا نگهبانیکردهايد‪ ،‬بهسویشما با صدایبلند نِدا می‬ ‫دهیم‪:‬‬ ‫به ما باور کنید‪ ،‬باور کنید‪ ،‬که ما اين نبرد را تا پايان بهپیش خواهیم برد مانندِ يک ملّتِ‬ ‫فرهنگی‪ ،‬که برای او قدرتِ گوته‪ ،‬بِتهووِن‪ ،‬كانت‪ ،‬همانطور مقدّس است که خانه و زمینِ او‪.‬‬ ‫برای اينها‪ ،‬ما‪ ،‬در کنارِ شما ايستادهايم با نامِمان و شرافتِمان‪.‬‬ ‫امضاءکنندهگان‪:‬‬ ‫‪)6‬‬

‫‪ 6895 -6367 Adolf von Baeyer‬شیمیدانِ آلمانی‬

‫‪)2‬‬

‫‪ 6818-6341Peter Behrens‬معمار‪ ،‬نقّاش‪ ،‬طرّاح‬

‫‪)9‬‬

‫‪6854-6367 Emil Adolf von Behring‬پزشک‪ ،‬متخصّصِ مصونیتهای بدن‪ ،‬جايزهی نوبل‬

‫‪)4‬‬

‫‪ 6854-6323 Wilhelm von Bode‬مورّخِ هنر‪ ،‬موزهشناس‬

‫‪)5‬‬

‫‪ .6855-6341 Alois Brandl‬زبان و ادبیاتشناسِ آلمانی‪/‬اُتريشی‬

‫‪)1‬‬

‫‪.6844-6396 Lujo Brentano‬اقتصاددان‪ .‬هوادارِ اقتصادِاجتماعیِبازار‪ .‬بعدها از بیانیه‪39‬دوریگزيد‬

‫‪)7‬‬

‫‪ .6365-6849 Justus Brinckmann‬مديرِ موزه در هامبورگ‪.‬‬

‫‪)8‬‬

‫‪ .6893-6365 Johannes-Ernst Conrad‬اقتصاددان‬

‫‪)3‬‬

‫‪ .6395-6326 Franz Defregger‬نقّاشِ اُتريشی‪/‬بايِرنی(آلمان)‬

‫‪)61‬‬

‫‪ .6811-6397 Adolf Deißmann‬الهیاتشناسِ پروتِستانی‪.‬‬

‫‪)66‬‬

‫‪ .6819-6321 Richard Dehmel‬شاعر و نويسندهی آلمانی‬

‫‪)62‬‬

‫‪ .6859-6341 Friedrich-Wilhelm Dörpfeld‬معمار و باستانشناسِ معماری‪.‬‬


‫بیانیهها‪" :‬بیانیهی ‪"39‬‬

‫‪43‬‬ ‫‪)69‬‬

‫‪ .6856-6391 Friedrich von Duhn‬باستانشناس‪.‬‬

‫‪)64‬‬

‫‪ .6854-6365 Paul Ehrlich‬دانشمند و پژوهشگر پزشکی‪.‬‬

‫‪)65‬‬

‫‪ .6812-6341 Albert Ehrhard‬کشیشِ کاتولیک‪.‬‬

‫‪)61‬‬

‫‪ .6842-6325 Carl Engler‬شیمیدان‪ ،‬سیاستمدار‪.‬‬

‫‪)67‬‬

‫‪ Gerhart Esser‬کارشناسِ الهیات‪.‬‬

‫‪)68‬‬

‫‪.6841-6321 Rudolf Christoph Eucken‬فیلسوفِ آلمانی‪ .‬جايزهی نوبِل برای ادبیات‪6318‬‬

‫‪)63‬‬

‫‪ .6871-6343 Herbert Eulenberg‬نويسنده‪ ،‬انسانگرا‪ 6343 .‬جايزهی ملّیِ آلمانِ شرقی‪.‬‬

‫‪)21‬‬

‫‪ .6855-6398 Heinrich Finke‬مورّخِ تاريخِ مسیحیتِ کاتولیک‪.‬‬

‫‪)26‬‬

‫‪ .6852-6363 Hermann Emil Fischer‬شیمیدان‪ .‬برندهی جايزهی نوبِل‬

‫‪)22‬‬

‫‪ .6892-6326 Wilhelm Foerster‬ستارهشناس‪.‬‬

‫‪)29‬‬

‫‪ .6812-6396 Ludwig Fulda‬شاعر و نمايشنامهنويس‪ .‬نويسندهی بیانیه‪.39‬‬

‫‪)24‬‬

‫‪ .6898-6325 Eduard Gebhardt‬نقّاش‪.‬‬

‫‪)25‬‬

‫‪ .6854-6326 Johann Jacobus Maria de Groot‬هُلَندی‪ .‬کارشناسُ زبان و تاريخِ چین‪.‬‬

‫‪)21‬‬

‫‪6818-6394 Fritz Haber‬شیمیدان‪.‬جايزهنوبِل‪ .‬در جنگِاوّل مبتِکِرِ کاربُردِ گاز‪6399.‬فرار ازآلمان‪.‬‬

‫‪)27‬‬

‫‪ .6894-6363 Ernst Haeckel‬پژوهشپزِشکی‪ ،‬وحششناس‪.‬نطريهپردازِ داروينیسم و اصالحِ نژاد‪.‬‬

‫‪)28‬‬

‫‪ .6815-6344 Max Halbe‬نويسندهی طبیعیگرا(ناتورالیست)‬

‫‪)23‬‬

‫‪ .6856-6391 Adolf von Harnack‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتستان‪.‬‬

‫‪)91‬‬

‫‪ .6812-6341 Gerhart Hauptmann‬نويسندهی طبیعیگرا‪ .‬جايزهی نوبِلِ ادبیات‪.6362،‬‬

‫‪)96‬‬

‫‪ .6858-6326 Carl Hauptmann‬نويسندهی طبیعیگرا‪ .‬برادرِ گِرهارد هاوُپتمَن‪.‬‬

‫‪)92‬‬

‫‪ .6854-6393 Gustav Hellmann‬هواشناس‪ ،‬دانشمندِ علومِ جوّی‪.‬‬

‫‪)99‬‬

‫‪ .6841-6321 Wilhelm Herrmann‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتستان‪.‬‬

‫‪)94‬‬

‫‪.6815-6341 Andreas Heusler‬پژوهشگرِ سويیسیِ تاريخوادبیاتِآلمان در"سدههایمیانه"‪.‬‬

‫‪)95‬‬

‫‪ .6847-6326 Adolf von Hildebrand‬پیکرتراش‪.‬‬

‫‪)91‬‬

‫‪ .6852-6392 Ludwig Hoffmann‬معمار‪.‬‬

‫‪)97‬‬

‫‪ .6852-6326 Engelbert Humperdinck‬آهنگساز‪.‬‬

‫‪)98‬‬

‫‪ .6855-6328 Leopold Graf von Kalckreuth‬نقّاش و گرافیست‪.‬‬

‫‪)93‬‬

‫‪ .6814-6351 Arthur Kampf‬نقّاش‪.‬‬

‫‪)41‬‬

‫‪ .6851-6321 Friedrich August von Kaulbach‬نقّاش‪.‬‬

‫‪)46‬‬

‫‪ .6812-6396 Theodor Kipp‬حقوقشناس‪.‬‬

‫‪)42‬‬

‫‪ .6843-6325 Felix Klein‬رياضیدان‪.‬‬

‫‪)49‬‬

‫‪ .6857-6321 Max Klinger‬نقّاش‪ ،‬پیکرتراش‪ ،‬گرافیست‪.‬‬

‫‪)44‬‬

‫‪ .632616847 Alois Knoepfler‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی‪.‬‬

‫‪)45‬‬

‫‪ 6853-6365 Anton Koch‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی‪.‬‬

‫‪)41‬‬

‫‪ .6898-6368 Paul Laband‬پژوهشگرِ حقوقِ حاکمیت و قانونِ سیاسی‪.‬‬

‫‪)47‬‬

‫‪ .6851-6365 Karl Lamprecht‬تاريخنگار‪.‬‬

‫‪)48‬‬

‫‪ .6812-6347 Philipp Lenard‬فیزيکدانِ اُتريشی‪/‬مجارستانی‪.‬‬

‫‪)43‬‬

‫‪ .6811-6348 Maximilian Lenz‬نقّاش‪ ،‬گرففیست‪ ،‬پیکرتراش‪.‬‬

‫‪)51‬‬

‫‪ .6847-6395 Max Liebermann‬نقّاش و گرافیستِ يهودیِ آلمان‪.‬‬

‫‪)56‬‬

‫‪ .6856-6363 Franz von Liszt‬دانشمندِ حقوقشناس‪.‬‬

‫‪)52‬‬

‫‪ .6858-6391 Karl Ludwig Manzel‬پیکرتراش‪ ،‬نقّاش‪ ،‬گرافیست‪.‬‬

‫‪)59‬‬

‫‪ .6816-6396 Joseph Mausbach‬الهیاتشناس و سیاستمدار‪.‬‬

‫‪)54‬‬

‫‪ .6846-6325 Georg von Mayr‬آمارشناس‪ ،‬اقتصاددان‪.‬‬


‫بیانیهها‪" :‬بیانیهی ‪"39‬‬

‫‪51‬‬ ‫‪)55‬‬

‫‪ .6812-6345 Sebastian Merkle‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی‪.‬‬

‫‪)51‬‬

‫‪ .6855-6391 Eduard Meyer‬مصرشناس‪ ،‬تاريخنگارِ باستان‪.‬‬

‫‪)57‬‬

‫‪ .6854-6326 Heinrich Morf‬ادبیات و زبانشناسِ سويیسی‪.‬‬

‫‪)58‬‬

‫‪ .6811-6363 Friedrich Naumann‬الهیاتشناسِ پروتستانی‪ ،‬سیاستمدارِ"لیبِرال"‪.‬‬

‫‪)53‬‬

‫‪ .636116855 Albert Neisser‬پزشکِ پوست‪.‬‬

‫‪)11‬‬

‫‪ .6814-6346 Walther Hermann Nernst‬شیمی و فیزيکدان‪ .‬جايزهی نوبِل‪.6321‬‬

‫‪)16‬‬

‫‪ .6392-6852 Wilhelm Ostwald‬شیمیدان‪ ،‬فیلسوف‪.‬‬

‫‪)12‬‬

‫‪ .6871-6318 Bruno Paul‬معمار‪ ،‬طرّاحِ میز و صندلی‪ ،‬کاريکاتوريست‪.‬‬

‫‪)19‬‬

‫‪ .6858-6347 Max Planck‬فیزيکدانِ پُر‪/‬آوازه‪.‬‬

‫‪)14‬‬

‫‪ Albert Plohn‬پزشک‪.‬‬

‫‪)15‬‬

‫‪ .6819-6329 Georg Reicke‬نويسنده‪ ،‬سیاستمدار‪ ،‬شهردارِ برلین‪.‬‬

‫‪)11‬‬

‫‪ .6879-6349 Max Reinhardt‬کارگردانِ اُتريشیِ سینما و تآتر‪.‬‬

‫‪)17‬‬

‫‪ .6844-6324 Alois Riehl‬فیلسوفِ اُتريشیِ نو‪/‬کانتی‪.‬‬

‫‪)18‬‬

‫‪ .6851-6322 Carl Robert‬باستانشناس‪ ،‬متخصّصِ دورانِ کالسیک‪.‬‬

‫‪)13‬‬

‫‪ .6845-6329 Wilhelm Röntgen‬فیزيکدانِ پُر‪/‬آوازه‪ .‬کاشفِ اشعهی رونتگِن‪/‬‬

‫‪)71‬‬

‫‪ .6854-6392 Max Rubner‬فیزيولوزيست(کار‪/‬اندامشناس؟)‬

‫‪)76‬‬

‫‪ .6846-6363 Fritz Schaper‬پیکرتراش‪.‬‬

‫‪)72‬‬

‫‪ .6852-6398 Adolf Schlatter‬سويیسی‪ .‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتِستانی‪.‬‬

‫‪)79‬‬

‫‪ .6878-6349 August Schmidlin‬الهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی‪.‬‬

‫‪)74‬‬

‫‪ .6898-6367 Gustav von Schmoller‬اقتصاددان‪ ،‬جامعهشناس‪.‬‬

‫‪)75‬‬

‫‪ .6853-6395 Reinhold Seeberg‬الهیاتشناسِ پروتِستانی‪.‬‬

‫‪)71‬‬

‫‪ .6875-6345 Martin Spahn‬سیاستمدار‪ ،‬تاريخنگار‪.‬‬

‫‪)77‬‬

‫‪ .6819-6328 Franz von Stuck‬نقّاش‪ ،‬پیکرتراش‪.‬‬

‫‪)78‬‬

‫‪ .6857-6328 Hermann Sudermann‬نويسنده و نمايشنامهنويس‪.‬‬

‫‪)73‬‬

‫‪ .6893-6324 Hans Thoma‬نقّاش و گرافیست‪.‬‬

‫‪)81‬‬

‫‪ .6856-6367 Wilhelm Trübner‬نقّاش‪.‬‬

‫‪)86‬‬

‫‪ .6878-6341 Karl Gustav Vollmoeller‬نويسنده‪ ،‬مترجم‪ ،‬طرّاحِ هواپیما‪ ،‬خودرو‪...‬‬

‫‪)82‬‬

‫‪ .6856-6368 Richard Voß‬نويسنده‪.‬‬

‫‪)89‬‬

‫‪ .6872-6343 Karl Vossler‬مورّخِ هنر‪.‬‬

‫‪)84‬‬

‫‪ .6813-6391 Siegfried Wagner‬آهنگساز‪ ،‬رهبرِ اُرکستر‪( .‬فرزندِ ريچارد واگنِر)‪،‬‬

‫‪)85‬‬

‫‪ .6891-6326 Heinrich Wilhelm Waldeyer‬کالبُدشناس‪.‬‬

‫‪)81‬‬

‫‪ .6811-6325 August von Wassermann‬باکتریشناس‪.‬‬

‫‪)87‬‬

‫‪ .6819-6342 Felix von Weingartner‬نويسنده و آهنگسازِ اُتريشی‪.‬‬

‫‪)88‬‬

‫‪ .6814-6391 Theodor Wiegand‬باستانشناس‪.‬‬

‫‪)83‬‬

‫‪ .6814-6328 Wilhelm Wien‬فیزيکدان‪ .‬جايزهی نوبِل‪.‬‬

‫‪)31‬‬

‫‪ .6848-6396 Ulrich von Wilamowitz-Moellendorff‬زبان و ادبیاتِ کالسیک‪.‬‬

‫‪)36‬‬

‫‪ .6872-6342 Richard Willstätter‬شیمیدان‪ .‬جايزهی نوبِل‪.‬‬

‫‪)32‬‬

‫‪ .6848-6365 Wilhelm Windelband‬فیلسوفِ نو‪/‬کانتی‪.‬‬

‫‪)39‬‬

‫‪ .6892-6321 Wilhelm Wundt‬فیلسوف‪ ،‬روانشناس‪ ،‬فیزيولوگ‪.‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.