ادبیاتِ آلمان3-
برخی دیدگاههای ادبی و برخی ایستارهای سیاسی/اجتماعیِ ادیبانِ آلمان (ترجمه)
م .نماری 6931
فهرست:
صفحه
-6چند اشاره
3
-2هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترینادبیات
هانس ماگنوس اِنسِنْزْبِرگِر 5
-9تولیدِ دوبارهی ناآشنایی
ديتر وِلِرْزْهوف
41
41 -4نكته در بارهى ادبیاتِكارگرىِ آلمانِغربى (برنامه)
41
« -5گروهِ 14دورتموند » (برنامه)
12
-1شعرِ سدهی بیستم .موادی برای شعرشناسی
کالوُس شُومَن
11
-7گوته :درخدمتِ نظمِ كهنه
34
-8بیانیهها" :فراخوانِ آفرینندهگانِ فرهنگ"
15
-3بیانیهها" :دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلر"
11
-61بیانیهها" :بیانیهی"33
14
چند اشاره: () تاريخِادبیاتِ همهیجوامع ،ولی بهويژه برخیاز آنها ،بخشیمهم از تاريخِعمومیِ آنها است. در بارهی[تاريخِ]ادبیاتِآلمان ،تاکنون ترجمهی مطالبیرا در دو دفتر آوردهام :دفترِ اوّل ،ترجمه ی شعرهايیاز شاعرانِآلمان؛ و دفترِ دوّم ،ترجمهیپیشگفتار و پسگفتارِ کتابِ سودمندی از ادبیاتشناسِآلمانیهانس مایِر با نامِ"آگاهیِنگونبخت ،در بارهی تاريخِادبیاتِآلمان". در ايندفترِ سوّم ،ترجمهی چند مطلب را گِرد آوردهام: -6چند نوشته از برخی از اديبانِآلمان است که ديدگاههایشان را در بارهی برخیمسائلی بیان میکنند که نوعی از ادبیاتِ در آلمان با آنها در دههی 11و71م درگیر بوده است؛ اين نوشتهها ،هم ادبیاند و هم اجتماعی .و به هرحال ،بخشی از تاريخِ ادبیاتِ آلمان هستند. -2همچنین مطلبی ترجمه کردهام در بارهی کتابِ در نوعِ/خود/جالبی از كالوُس شُومَن ،از دههی31م ،که میتوان آنرا تاريخِ تدوينِشعرشناسی در سدهی21م از زبانِ شاعرانِآلمانیِ اينسده دانست .در حقیقت ،اينگونهمسائل ،بخشیاز تاريخِادبیاتِآلمان بايد بهشمار آيد. -9مطلبیرا ترجمه کردهام در بارهیکارکردِ گوته ،شاعرِ نامدارِ آلمان ،بهمثابهِ وزير و سیاست مدار -در دورانیکه او بهکار در حکومتِمحلّیِ وایمار پرداختهبود -و در بارهیِ مواضعِاجتماعی /سیاسیِ خودِ گوته و نیز آثارِادبیِاو .ايننوشته در سالهایپايانیِسدهی21و آغازينِسدهی26م چاپشد .درآنسالها بهبهانهی"سالِگوته" بارِديگر بحثهایفراوانی در محافلِفکری ،سیاسی، ادبیِآلمان درگرفت و نوشتهها و کتابهایچندیچاپشدند که هم در بارهیارزيابی از میراثِ ادبیِگوته بودند ،هم در بارهی تأثیرهای سیاسی/اجتماعیِ اينمیراث ،و نیز همچنین در بارهی رابطهی میانِ سیاست/قدرت/مداری و ادبیات ،و نیز سیاست/قدرت/مداری و اديبان. -4دو مطلب هم در بارهی"بیانیههایِادبیِگروههایِادبی"هست .در آلمان ،از همان سدهی61 و بهويژه67م که آغازِ ادبیاتِ آلمان در دورانِ نوين است ،شکلگیریِ گروهها و يا محافلِ ادبی وجود داشته است .و دهها از اينگروه ها پديد آمدند و ناپديد شدند و باز هم همچنان پديد میآيند .تاريخِ اين گروهها ،بخشی از تاريخِ ادبیاتِ اين کشور بايد بهشمار آيد. -5سه بیانیهرا نیز در ايندفتر آوردهام که از سویِ دانشمندان و فرهنگیانِآلمان ،که در میانِ شان اديبانِآلمانهم هستند ،امضاءشدند ،در هواداریاز حکومتِقیصرِآلمان در جنگِجهانیِاوّل ،و از رژيمِ فاشیستیِ ناسیونال/سوسیالیستِهیتلِر[نازیها] .بیانیههایديگریهم هستند که به لحاظِمواضع ،در برابرِ اينبیانیهها ايستادهاند .از اينگونهبیانیهها کم نیستند .شايد آخريننمونه هایآنها ،بیانیهها و مواضعِاديبانِآلمان در مخالفتياموافقت با جنگِآمريکا در عراق ،و جنگِ سازمانِپیمانِآنتالنتیکِشمالی(ناتو) در بالكان باشد .در اينبیانیهها میشود صف/بندیِ میانِ خواه بشردوست در يکسو ،و اديبانِآزادی/گريزِ بشر/ستیز در سویِديگر را آشکارا اديبانِآزادی ِ ديد .جالباستکه در اينصفبندیها ،گرچه نه برایهمه ولی برایبسیاری از اديبان ،اختالف ها در ديدگا ِهادبی و سَبکِادبیِشان نقشِ چندانی ندارند. () در اينترجمهها ،هر آنچه که در میانِ[]...آمدهاند و نیز زيرنويسها از مترجم هستند. () ترجمهی نوشتهها بهمعنای پذيرفتن و يا نپذيرفتنِ ديدگاههای آنها نیست. مترجم6931-
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
4
هانس ماگنوس اِنسِنْزْبِرگِر
()6 ()2
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترینادبیات
یوزِفینه بر حقّانیتِ خود پافشارى مىکند ،اين هیچِ در صدا ،اين هیچِ در کارکرد ،بر حقّانیت خود پافشارى مىکند، و راهِ خودرا بهسویما مىگشايد .لذّتبخش است در اينباره فکرکردن .ما يک آوازهخوانِ واقعى را ،اگر که اصالً چنین آوازهخوانى در میانِما مىشد که پیدا شود ،درچنینروزگارى قطعاً تحمّل نخواهیم کرد و بىمعنايیِ چنینپیشآمدى [چنین رو/در/روشدن]را با رأىِ يکپارچه رد مىکنیم .ایکاش یوزفینه محفوظ داشته شود در برابرِ اين آگاهى ،که اينواقعیتکه ما بهاو گوشمىدهیم يک سند و مدرك برضدِّ آوازِ اوست...وضعِ یوزفینه امّا بايد وخیمتر شود .بهزودى زمانِآن خواهد رسید ،که آخرينجیغ/ويغِ او طنین بیاندازد و خاموش شود .او يک حادثهیزودگذرِ کوچک است در سرگذشت[داستانِ]جاويدِ خلق ما ،و خلق ،اين ضايعه را از سر خواهد گذراند. ( )9
فرانتس كافكا «يوزفینه ،زنِ آوازهخوان يا ملّتِموشها»
-6مؤسّسهىخاكسپاری .اکنون باری ما باز دوباره صدایزنگمىشنويم ،صدایناقوسِ مرگبرایادبیات .تاجگلهایکوچک با ورقههایفلزیکه با دقّت کار شدهاند بهاو پیچانده مىشوند .فراخوانها برای خاكسپاری مثلِتگرگ میبارند .خوراکیهایخوشمزهیمردهگانى، چنانکه گفته مىشود ،مُشترىهاى بسیارى دارد :يک نماشگاهِ کاالهاى پُرفروش. بهنظر مىرسد که در میانِ مهمانانِسوگوارى ،کمتر اندوهى چیره باشد .بیشتر يک نشاط و شادىِ مؤدّبانهاستکه پخشوپَهن مىشود .يک خشموقهرِ شادمانه و شنگول .فقط برخىها که پراکنده در گوشه و کنار ،عمیقاً بهفکرفرورفتهاند ،بهظاهر مُخلِّ مراسماند .آنها بهشیوهى ساده و تجربیِخودشان نشئهاند ،بیغم ،انگار برگِ گیاهانِ مخدِّر در پیپ دارند. گروهِ همراهىکنندهیپیکر ،در پشتِسرِخود گردوغبارى از نظريهها بهجا مىگذارد ،نظريههايى که تازه و نو در میانِشان اندك است ،اديبان ،پايانِ ادبیات را جشن میگیرند .شعرسرايان، بهخود و بهديگران امکانناپذيرىِ شعرسرودن را ثابت مىکنند .منتقدين ،سرودِ ناپديدشدنِ قطعیِ نقدوسنجش را سرمىدهند .پیکرتراشان ،تابوتهاىپالستیکى مىسازند براه تابوتها. همهى اينبرگزارى ،يکسره خودرا با نامِ انقالبِفرهنگى بَزَك کردهاست ،ولى بهطرزى درمانده -6323 Hans Magnus Enzensberger -6شاعرِ پُرآوازهیآلمانِغربی در پساز جنگ دوِمِجهانی .شعرهای او دارای زبانی نیرومند و نقدِ گزنده و بیواسطهیاجتماعى است .او همچنین ،نويسنده و مترجم است و نیز يکى از پايهگزاران يک نشريه بهنامِ [Kursbuchکتابِدوره يا کتابِراهنما]در سال6315بوده ،و امروز ناشرِ «کتابخانهی ديگر» است .او در جنبشهاى دههی 11آلمان نقشِمؤثّرى داشت .انسنزبرگر در 2119به هواخواهى از لشکرکشیِ حکومتِ بوش/آمریكا به عراق برخاست. -2اينمقاله از «کتابِدوره(راهنما)6313»65-برگرفته از کتابِ]Grenzverschiebung :جابهجايیِمرز] ،بهکوششِ: Renate Matthaeiرِناته ماتايی .چاپِ P&K-6371گرفته شده است. " -9يوزِفینهی آوازهخوان يا ملّتّ موشها" آخرين اثرِ فرانس کافکا ،و يکی از چهار قصّهی مجموعهای است که با نامِ "يک هنرمندِ گرسنه" در سال 6324چاپ شده است ...اين يک طنزِ تلخ در نوشتههای کافکا است که هنرمندان و مخاطبان نمیتوانند همديگر را بفهمند...هنرمند را يک فشارِ درونی برمیانگیزد؛ مخاطب خواهانِ يک سرگرمیِ کوتاهمدّت است ...حتّی موشی که يوزِفینه نام دارد هم ،از مخاطبانِ خود دور است...داستانِ"يوزِفینه يا "...داستانِ يک موش است که يوزِفینه نام دارد با ملّتِ موشها...يوزِفینه باور دارد که هنرمند است...او میخواهد که از کارکردن آزاد باشد تا بههنرِ خود بپردازد...مخاطب -ملّتِموشها -اينرا اجاز نمیدهد...يوزِفینه خودرا کنار میکشد ،کمتر میخوانَد، و سرانجام از ديدهها و از شنیدهها محو میشود" ...ويکیپِديا"
5
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
همانند است با يک بازارِ مکّاره .آن ثانیههايى که درآنها موضوع جدّى مىشود ،بسیار کماند و جرقّهوار و زودگذر .آنچه مىماند را رسانهیتصويرى تقديم مىکند :بحثهاى روحوضى در بارهى نقش نويسنده در جامعه. -2مُهلَتِ تأمّل .بسیار کسان خواهانِ قاطعیتاند ،حتّى اگر که[اينقاطعیت] اينباشد ،که نوشتن مُردهاست و دورانِآن سپرى شدهاست .تازه ايننیزهنوز گونهایتسکیناست .ولى آسوده رویِبدجنسیآنديگران[شادمانیِناشیاز
/خاطریاينيک ،هماناندازه زودهنگاماستکه شادمانیِاز ديدنِزيانِديگران] .عاداتِکهنهشده سرسختاند؛ آنانکه عمیقاًشاعرند ،حتّى با[گذراندنِ]دورههاى طوالنىِ درمانِگوشهگیریهم ،از روحیّه و خُلقوخویِخود برنمىگردند؛ سروصداها و جیغوُ ويغ های ارّهها هیچجايى براى فريبخوردن در اينباره نمىگذارد ،که اينشاخهایکه او [ادبیات] بر روى آن است ،هنوز تا چه اندازه سِتَبر است. ايننیز ،که همین"مرگِادبیات" ،خود ،يک استعارهیادبیاتى است ،آدم را به تأمّل وامىدارد، [استعارهاى] البتّه نه نو و تازه .دستِکم در طولِ611سال ،بگويیم از زمانِ )4(Lautreamontاين [ادبیات ،که]مُرده قلمداد شده ،اين ،که با جامعهیسرمايهدارى نهچندان بدونِتشابهاست ،در يک وضعیتِ مبارزه/با/مرگ است ،و همچون اينيک[جامعهىسرمايهدارى]دريافتهاستکه چهگونه بحرانِويژهیخودرا به پايه و اساسِ موجوديتِخود بَدَلکند .مراسمِهمراهی بهسویِخاك سپارىاش ،مراسمىاست که پايانِ آنرا نمىتوانديد؛ و همزمان با مراسم ،اين پژمُرده ،خودرا در يک تازهگیِبسیاربزرگ ،همیشه خراشخورده و همیشه تند بَزَكکارىشده ،نمايان مىکند. همراهیکنندهگان ،محدود بهخودند ،دقیقتر گفتهشود ،در اقلّیتاند .آنچه بهتوده برمىگردد، آنها نگرانىهاى کامالً ديگرى دارند .آنها نه از نا/زندهگىِ اينادبیات[ ،ادبیاتى] که هرگز از دکّهها جلوتر نیامدهاست ،مىخواهند خبرى داشتهباشند و نه از زندهگیِآن .حتّی بازارِ کتاب هم هرگز دلیلى برای نگرانى ندارد ،زيرا صبح در ساعتِ ،7آنگاه که اين از رَمَقافتاده ،حسابی خواب کرد ،جهان ،دوباره بهنظم است. با اينحال ،با وجودِ نظريههایبىمايه ،میانپردههایکوتاه ،و بَعبَعهایکسلکننده که تابوت را همراهى مىکنند[ ،اگر ما] در رابطه با ايننمايش و هیاهوى سوكوارى[ ،فقط] شانهها را باال بیاندازيم کافىنیست .زيرا اينفضا که بهتحلیل مىبَرَد و هیچ توضیحى نمىپذيرد ،فضاى بسیاربدى است .نشانههاىضعف و ناتوانى را نمىشود انکار کرد .نهفقط تولیدِ[ادبىِ]کنونى ،که ترديد/به/خودرا بهمقولهیچیره و مسلّطِ زيباشناختىاش بَدَل کردهاست ،از اينفضا متأثّر است؛ ناآرامى ،ناشکیبايى و بىمیلى ،نويسندهگان و خوانندهگان را در چناناندازه دربرگرفتهاست که دستِکم براى دوّمینجمهوریِآلمان ،تازه و باورنکردنى است .هر دو [نويسنده و خواننده] ناگهان دريافتهاند آنچهاى را ،که خود همیشه چنین بود :اينکه ،قانونِبازار ،بههماناندازه که ديگر فراوردهها را ،بارى شايد هنوزهمبیشتر از ديگر فراوردهها ،ادبیات را بهخود مطیع ساخته است .ولى از آنجا که تولیدِ روغنِمارگارين[نباتى] ،از لحاظِتمرکز ،آشکارا سادهتر هدايت مىشود تا تولیدِ ادبیات ،يک چنینقصد و فکرى ،کارگاهِ او[بازار] را مستقیماً بهزيرِسؤال
Comte de Lautréamont -4نامِ اصلی :ايزيدوره لوسین دوکاسه -6841 . Isidore Lucien Ducasse 6871شاعرِ فرانسوی .شعرِ او با نامِ آوازهای مالدورُور ،بهنوشتهى کلیدىِ سوررئالیسم بَدَل شد.
1
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
مىکشد .فرمانِبازار ايناست :حملکردن بلعیدن حملکردن بلعیدن؛ آنگاه که نويسنده و خواننده درمىيابند ،آنکسکه[کاال را]حمل مىکند بلعیده مىشود و آنکس که مىبلعد نابود است ،آنگاه اين[فرمان] به راهبَست مىانجامد. همانا مَنِشِنُخبهوارِ ادبیاتِما ،اينادبیات را براى چنینتحوّلهاىناگهانى مستعد مىکند .او [ادبیات]مىتواند تا آنمدّت بىمشکل کار کند ،که آگاهىاش در بارهیوضعیتِخودِ او در/هم/ ريخته باشد .از آنجا که اينادبیات از سوى شمارِ کمى براى شمارِ کمى انجام مىگیرد ،فقط يک شمارِ کمی[نويسنده]کفايت مىکند تا آنرا از تعادل بیاندازند .زمانیکه هوشمندترين مغزها ،میان 21و 91سالهگى ،بیشتر روى يک الگوى سیاسى/تبلیغى مايه مىگذارند تا روى ()5 يک"متنِتجربى"؛ زمانیکه اينها ترجیحمىدهند وقايعنگاریکنند تا داستانهایسَمَکِعیّار بنويسند ،زمانیکه اينها مىخندند بر اين ،که براى سرگرمى بنويسند يا بخرند؛ اينها البتّه نشانهايى خوباند ،ولیاينها بايد فهمیده شوند. -9نشریهیمحلّى .درهمینحال ،بهآسانى بهلکنت دچارمىشود آنکسى ،که کلمهى دوران همینطور صاف و ساده از دهاناش بیرونآيد ،و آنکسى که بخواهد در بارهیادبیات ،کامل و بهمعناى واقعى ،چیزى بگويد .جهانىساختنِشتابزده ،معموالً ويژهگیِشرايطرا ،که حتماً مىبايستى روشن گردد ،پنهانمىسازد .بهبرخیدانستنىهایموقّتى ،بیشتر [آنگاه]مىتوان دستيافت ،که مسئله ،محلّى و بومى در نظر گرفته شود. جامعهی آلمانِغربى ،در پساز جنگِجهانیدوّم ،به"زندهگیِفرهنگى"بهطورِکلّى ،و بهادبیات بهويژه ،نقشِعجیبیداد .يکیاز مجلّههایراهبَر در دورهیپساز جنگ" ،دگرديسى[استحاله] نام داشت .يکهمچهدگريسیای را بهآلمانیها ،و از اينبیشتر ،به جهانِخارج ارائهدادن ،چنینبود وکالتِادبیاتِآلمان .بههماناندازهکه در بارهیدگرگونىهایواقعیِاجتماعى ،در بارهى جابهجايیِ روابط[مناسباتِ]قدرت و مالکیت ،کمتر انديشهگری مىشد ،براى جامعهیآلمانغربی ضرورتِ يک دلیلو شاهد براى اتّهامزدايى ،در روبنا بیشتر ناگزير میشد .همزمان ،انگیزههای کامالً مختلفی خودرا يکپارچه ساختند در يک اتّحاديهی نوعِتازه اينآرزو :ورشکستهگیِکاملِرايشِآلمانرا دستِکم بهکمکِ"کارکردهایِفکرى"جبرانکردن؛ ايننیازمندیِآشکارا فورى :بىتوجّه بهجناياتِبزرگِدستهجمعی ،مثلِگذشته يا بارِ ديگر ،بهمثابهِ"ملّتى فرهنگى» قلمدادشدن؛ اشتهاى يکحکومت ،که با آن هیچکسى کارى نمىتوانست کرد ،فرقى نمىکرد برپايهی چهآبرو و اعتبارى؛ يک"ايدهالیسمِ" بهاندازهیِکافیشناختهشده ،که مىخواست وجدان خودرا ،که در رابطه باافزايش همهگیرِ مصرف ناآرام بود ،با تأثراتِ ضدّ ِشهرنشینی[ضدِّ تمدّن] آرام سازد؛ يک ضدِّ فاشیسم ،که بسنده کرده بود( ،فقط)سلیقهى بهترى از فاشیستها داشتهباشد .يکضدِّفاشیسمى ،که باورهایدموکراتیکِ خودرا بهاينصورت نمايش میداد که آنچهرا که فاسد ، Schelmenroman (pikaresker Roman) -5شکل ويژهاى از داستانِ ماجرايى ،در بارهى ضدِقهرمانهاى با خاستگاه اجتماعى « پست » که با حیله در خدمت اربابان مختلف زندهگى را مىگذرانند .در اروپا اين گونه داستان در نیمه ى دوم سدهى 61در اسپانیا پديدآمد( .م).
7
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
نامیده شدهبود ،خريدارى کند :نقاشىهايیکه در آنها هیچچیزی يافتنمیشد ،و شعرهايی که در آنها هیچچیز نبود؛ هوسِ[دستيابیبه]سطحیجهانی ،نیازِ دستِکمبهلحاظِزيبايی بر ستیغِزمانبودن ،آرزوی بهباال/تريندرجهیفرهنگِجهانیرسیدن -سرانجام با طبلِحلبی()1بهانجام رسید. همهیايننِحلهها دستِکم در يکچیز باهم همخوان بودند :آنها بر ادبیات ،نقشها و کارکرد هاى کمکى و تسهیلکننده بار کردند ،کارکردهايی که ادبیات البتّه براى انجامِشان پرورش نیافته بود .ادبیات مىبايستى برایآنچیزى واردِ کار مىشد که در جمهورىِفدرال در دست/ رس نبود ،يک زندهگیِ مادرزادْ سیاسى .بهاينترتیب ،با ابزارهایادبى برای بازسازىِ[جامعه] مبارزه مىشد ،گويی اينبازسازی ،يک پديدهیادبیاتیاست؛ نیروهایسیاسیِمخالف ،به صفحه هایادبیِروزنامهها و مجلّهها فشار[هجوم]آوردند؛ تحوّلها در شعر مىبايست در خدمتِ کارِ انجامناشدهی انقاليیساختنِساختارِاجتماعی در مىآمد .و هرچهکه جامعهیآلمانِغربی بیشتر تثبیت میشد ،بههمان اندازهبیش تر ،بر انتقادِ اجتماعی در ادبیات تأکید میگرديد؛ هرچهکه تعهّدِ نويسنده بیشتر بینتیجه میماند ،اينتعهّد بههماناندازه با صدای بلندترى طلب میشد. اينسازوُکار ،برایادبیات يک جایگاهِبدونِبحثی تأمینکرد ،ولیاينسازوُکار ،همچنین ،بهسوی خودفريبیهايینیز رهنمونشد ،خودفريبیهايیکه امروز اندازههايیمسخرهوناهنجار گرفتهاست. برآمدِ اينادبیات با يکخوشبینیِ بدونِ پشتوانهینظرى ،با تَفَرعُن و خودخواهیِسادهلوحانه ،و با ناهم'خوانیِفزاينده میانِادّعاهایسیاسى و عملِسیاسی بهاصطالحخريده شدهبود .گُربه/البهها نمىتوانست خاموش بماند .بهمحضِ اينکه خودکامهگیِامپريايسم آشکارشد ،همینکه تناقض هایاجتماعى ،ديگر ،بازايستادنی نبودند ،بهمحضِاينکه سیاست بهخیابانها رفت ،شکافها در رونما و اندودِ فرهنگی نمودار شدند .آنچهکه خودرا مدّتِ21سال"متعّهد"داشته بود ،اکنون خودرا در برابرِ چشماندازهايی میديد ،که ديگر نمیخواستند حروفِنخستِ[نامِ] احزابِ بُن را بشنوند .کالسیکهای تازه/از/تَنور/درآمده ای ،که عادت کردهبودند مواضعِ خودرا در رسانههای تصويرى بمانندِ جدّيت و تأکیدِ وزيرانِبهداشتوخانهواده بخوانند ،خودرا به يکباره ماتوُ خوارشده ،در برابر جمعیتی ديدند ،که بهپیامهایمقدّس و خوبِآنان با تمسخر پاداش [پاسخ] میدادند .اگر اين ،اينکه بر پیشفرضهایخیالیِخود فروريخت ،ادبیات بودهاست ،چنین ادبیاتی البتّه که مدّتهاست تشییع شدهاست. -4پرسشهایكهنه ،پاسخهایكهنه .با اينهمه ،اينوضعِدشواریکه ادبیات ،همچون همه ى هنرها ،خودرا درآن میبیند ،عمیقاست ،و قديمىتر از بیماریِناگزيرِ بومیِما میباشد .شايد بر اينعقیدهی دير/آمده ،که با درازگويی نمیتوان با اينوضعِدشوار مقابله کرد ،بتوان تاريخِ سال 6318را ثبت کرد .قصّهیكافكا در بارهی زنِآوازهخوان ،يوزفینه ،مالِ سال 6324است1 . سال پس از آن ،آندره بر ِتُن( )7نوشت: «در اينپهنهایکه شما از من در بارهیآن مىپرسید(يعنیتولیدِهنریوادبى) ،تفکّرکردن فقط
-1نام کتابِ داستانِ پُرآوازهى گونتر گراس که در 6353نوشته شد. 6311-6831 André Breton -7نويسندهیفرانسوى .برآمده از میانِ سمبولیستها ،به موضوعاتِ روانشناسیِ تحلیلى ،و دريافتهایفراحسّی پرداخته و بعدها نظريهپردازِسوررئالیسم شد(بیانیههاى سوررئالیسم) .م.
8
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
مىتواند نَوَسانکُنَد میانِآگاهی بر خودگردانیِکاملِخود ،و[آگاهى]بر وابستهگیِشديدِخود» .و او اينتناقضرا گسترشداد با پشتیبانیاز يکادبیاتی ،که مىخواست همزمان«مشروط و نا/ مشروط ،آرمانی و واقعی ،هدفِخودرا فقط درخود میبیند و نهچونچیزیخدمتکننده» باشد. سوررئالیستها ،اينها مسئلهای ناشدنی را بهسطحِ برنامهیخود برکشیدند .آنها ،بىهیچ مالحظه ،موضوعِ انقالبِکمونیستی را رَهنمونِ خود میساختند و همزمان ،بر حقِّ حاکمیتِ مستقلِروشنفکریِخود ،و بر خودگردانبودنِمعیارهایادبیِخود سختپافشاریمىکردند .برای مستدلساختنِ اينرفتار ،بِرتُن استناد کرد بر قانونمندیهای يک«جبرگرايیِشعرى» که از آن بههماناندازه کم میشود گريخت که از مادهگرايیِديالکتیک. دربحثِکنونی ،همینمسئله زيرِ نامِديگری شنیدهمیشود .در اينبحثها ،سخنمیرود از «وضعِعینیِقالبهایادبی»و از«اجبارِ مادّیِهنری»()8؛مقولههايیکه بهطرزِشکبرانگیزی همانند هستند با آن"اجبارِ فنّی"که گردانندهگانِ اوضاعِسیاسى بهآنها پناه مىبرند. تالشِ سوررئالیستها ،برایتجهیزِخود در شرايطِدشوارِشان ،انگارکه[موضوع بر سرِ]يک دِژِ دفاعى بود ،دارای يکدلیریِسرسختانهایاست .از ادامهدهندهگانیکه او امروز در میانِگروههایبرآمده از پیشرُوهاینوين دارد ،نمیتوان چنینچیزیرا باور کرد .اعالنِهواداری از مواضعِ انقالبى ،که از سویبرخینويسندهگانِ گروه تِلكوئل در پاريس ،گروپو 13در ايتالیا ،محفلِ نُوىگادِرِس در برزيل ،شنیده میشود هرگونهپیوندى با تولیدِهنریرا از دست داده است .آثار اينها ،ديگر هیچتفاوتِساختاری با آثارِ آنديگران نشاننمیدهند ،آنديگرانی که از هرگونهموضعگیریِ سیاسی سرباز مىزنند و يا آشکارا واپسگرايانه استدالل مىکنند « .الزام نسبت بهموادِ کار»، که چنینادبیاتی خودرا بهآن موظّفمىداند ،از باورهایذهنى فراتر مىرود ،چیزى وَرای مرام و ايمان ،که هیچراهِ گريزی از آن برای نويسندهگان نیست. اينمَرام[ايمان] ،بر محتوایاجتماعی چشممىبندد .اينمَرام ،فنّساالرانه است .مقولهی پیش/ رفتِ اينمَرام ،هدفگیرى شدهاست رویِ ابزارِ تولیدی نهرویِ مناسباتِتولیدی .از همینرو، تولیدهایآن ،چندمعنا است .بیسببنیست که در زيباشناختیِآن ،مقولههايی مثل :نامعیّن، تصادف ،و اختیار ،نقشی کانونی بازى میکنند .تولیدکنندهگانِچنین ادبیاتی ،دوست دارند به لحاظِذهنى جدّی باشند آنگاه که کلمهیانقالب را بهدهان میگیرند؛ امّا با اينحال ،آنها به ناگزير در کنارِ[در نزديکیِ]فنّساالرانِصنعتی جایمیگیرند همچوننمونهیسِروان شرایبر( )3بر ضدِّ اينادبیاتِ فنّساالر ،ادبیاتی ايستادهاست که خودرا ابزارِمحضِتبلیغاتِسیاسی میفهمد. رژى دِبْره در نامهای از بولیوی با برّندهگیِآشکارى ،اگرچه با لحنِمرسومِ يکممتازيتِ شاعرانه ،برای چنینادبیاتى سخن میگويد: «برای اينمبارزهای که در برابرِ چشمهای ما و در تکتکِ ماها میانِ رَوَندِ تاريخی و اينآرزو،
-8اجبار يا تنگنايیِهنر بهلحاظِ موادِ کارش .مجدوديتهايیکه هنر بهلحاظِ موادِ کارِخود با آنها بهناگزير روبهروست. Jaen- Jacques Servan-schreiber -3ژان ژاك سِروان شرايبر2111/6324 .نويسنده ،روزنامهنگار چپِ لیبرالِ فرانسوى که در حوزهی سیاست در اينکشور و در پهنهی اروپا فعّال بوده و دارای آوازه است .او بنیادگزار چندنشريه ی مهم بود .از کتابهای معروفِ او « مبارزهطلبیِ امريکا» در دههی 11است.
3
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
يعنی زندهگیکردن مطابق با تصوّراتِ ما از انسانها ،میگذرد ،ما به آثاری نیاز داريم که بر اينمبارزه گواهی دهند :ما نیاز داريم به کاغذپارهها و فريادها ،ما نیاز داريم به کُلِّ همهی آن عملهايی که اينآثار از آنها خبر میدهند .درست آن هنگام که اينچیزها را داشته باشیم، گزارشهایضرور و ساده ،ترانهسرودها برای راهپیمايى ،برنامهها و فريادهای کمکخواهی برای روز ،فقط آنگاه است که ما حق داريم از زيبايیهای ادبی احساس نشاط کنیم». چنینادبیاتی که مطابقباشد با چنیندرخواستهايی ،دستِکم در اروپا ،وجودندارد .تالشهای تاکنونی برای بهبیرونجهیدنِ بهزور از محیطِ دربستهیفرهنگی و برای«رسیدن به تودههای انسانها» مثالً با کمکِ ترانههایتبلیغی يا نمايشهایخیابانى ،شکست خوردهاست .اين تالش ها ثابت کردهاند که بهلحاظِ ادبی ،بدونِاهمیت ،و بهلحاظِسیاسی نامؤثّرند .روشناست که اين، مسئلهی استعداد نیست .گیرندهها ،حتّیاگر که آنها بهرویِخود نیاورند ،بهسادهگی اين بی/ واسطهگیِ بسیار بد ،اين اتصّالهای بیثمر ،اين خودفريبیِ يکچنینتالشى را در میيابند و آنها را بهمثابهِ خودشیرينی و چاپلوسی قلمداد میکنند. در اينباره نیز ،برِتون آنچه را که الزم بودهاست گفتهاست: « من به امکانِکنونیِ وجودِ يک ادبیات و هنر ،که بتواند تالشهای طبقهی کارگر را بیان کند باور ندارم .من با داليلِروشن ،چنیننوعی[از ادبیات و هنر] را امکانپذير نمیبینم .زيرا در يک دورهیپیش از انقالب ،نويسنده يا هنرمند ،بهناگزير ريشه در قشرهای شهری دارد و درست بههمینسبب ،در شرايطی نیست که برای نیازمندیهای پرولتاريا زبانی پیدا کند». -5همهچیزخوار .بهاين[حرفهای برِتون] ،نیمسده پساز انقالبِاکتُبر ،میشود هنوز چیز هايی افزود .حتّی در اتّحادِ شوروینیز يک ادبیاتِانقالبى وجود ندارد ( .مایاكوفسكی يک استثناء مانده است؛ [جريانِ]ادبیِپیشتاز( )61در روسیهی سالهای(21سدهیبیستم) اساساً شاعرانِ متعلّق به گروههای باالی شهری را بهپیشراند و آنها را بهطرزی پیگیر دگرگونکرد؛ گسترشِ«ارثیهیفرهنگى» ،ارثیهایکه امروزه در عمل در دسترسِ اکثريتِشهروندانِ شوروی است ،هرچند که بهمثابهِ دستآوردِ سوسیالیستی قلمداد گردد ،امّا اينگسترش ،رویِ يک برداشتِمحضِکمّی از مفهومِفرهنگ تکیه دارد[ ،مفهومی]که از سنّتهایکُهنِ سوسیال دموکراتیک ريشه مى گیرد؛ و نیز تکیه دارد بر رویِ يک برداشتِ کامالً ناظر بهگذشته از اين شعار :هنر برای خلق؛ پايهگذاری يک فرهنگِ انقالبی ،چنانکه وضعیتِ امروزیِ ادبیاتِ اتّحاد شوروی کامالً آشکار نشان میدهد ،بر رویِ چنینزمینههايی ممکن نیست). بنا براين ،تا امروز ،اين ،ادبیاتِ دورانِ طبقاتِ ثروتمندِ شهری[سرمايهدارى ،بورژوايی] است که راهْبَر است؛ اينآثارند که معیارهایچیره ،امکاناتِتازه ،جدالهایمعمول ،و تناقضهای افزايش/ يابنده را تعیین میکنند .واقعگرايیِسوسیالیستی و شعرِ ذهنگرا ،ادبیاتِ بیانگرا و ادبیاتِ اعتراض ،تآترِ مزخرف[پوچ] و تآترِ مبتی بر مداركِ واقعی[مُستَنَد] ،اينها همه از سویِ طبقاتِ ()66 شهری ،متأثّرشده و معیُنمیشوند .فرهنگ ،يگانهپهنهایاست که در آن ،طبقهیسرمايهدار
Avantgarde -61 -Bourgeoisie - -66در اينجا بیجا نخواهدبود اگرکه اشارهیکوتاهی بهکلمهی آلمانیِ Bürgerو مشتقّاتِ آن مانند Bürgertum, Bürgerlich :و رابطهیآن با کلمهیفرانسویِ [ Bourgeoisieبورژوازی] بشود.
61
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
،بیچونوچرا چیرهاست .پايانِ اين فرمانروايی هنوز ديدهنمیشود. از سویديگر ،از سدهی ،63اهمّیتِ ادبیات در مبارزهی طبقاتی همواره کم شده است .از همان آغاز میشد دو رَوَند[مرحله]را از هم تشخیص داد ،اگرچه نمیشود اين دو را ازهم جدا کرد. در يکسو ،ادبیات بهمثابه[ادبیاتِ]مسلّط ،همانادبیاتِطبقهیمسلّط بود و در خدمت استحکام اينتسلّطِطبقاتى و پنهانساختنِآن .در سویديگر ،اينادبیات ،از يک انقالب برآمده و تا آنجا که بهاينمنشاء وفادار مانده از مرزهای موکّلینِ خود فراتر رفته است .و بهاينترتیب ،کارکردِ او در مبارزهیطبقاتى از همانآغاز دو/پارچه بوده است :او ،هم بهتیرهگری[مرموزکردن]خدمت کرد هم بهروشنگری .با اينحال دستِکم از زمانِپايانِجنگِجهانیِاوّل ،اينکارکردها ،که همراه با آن ،يک نقدِادبیات هم توانست بهگونهایقطعی خودرا سَمت دهد ،آشکارا در نَوَسان هستند .از آنزمان ،امپريالیسم توانسته چنانابزارهاینیرومندیبرایدستکاریکردنهایصنعتیِآگاهىها پديدآوَرَد ،که ديگر نیاز به ادبیات نداشتهباشد .برعکس ،کارکردِ انتقادیِ ادبیات هم کمرنگ شدهاست .درست در سالهاى ،91بنیامین()62توانست بهاينحقیقت پِی ببرد « ،که دستگاهِ سرمايهداریِ تولید و نشر ،میتواند با ابعادِ شگفتآوری از موضوعاتِانقالبی انطباقيابد ،و حتّى آنها را تبلیغ کند بیآنکه با اينکار ،موجوديتِخودرا[ ]...بهطرزی جدّی بهزيرِ پرسش ببرد». از آنزمان ،توانايیِجامعهیسرمايهداری در به/يکباره/بلعیدن ،فرومَکیدن ،قورتدادنِ«کاالهای فرهنگىِ»با هر حجمی ،عظیم افزايش يافتهاست .امروز ،بیخطریِسیاسیِ همهی فراوردههای ادبى ،بارى همهیفراوردههایهنرى بهطورکلّی مثلِ روز آشکار است :درست همینوضعیت ،که اين[فراوردهها]اجازهمیدهند تا چنینتعريفشوند ،آنها را خنثی[بیطرف]میسازد .ادّعایآنها بر روشنگری ،سود و نفعِآرمانیِشان ،نیروینقّادیِشان ،بهيک نَمای[ظاهرِ]محضکاهشيافتهاست. در انطباقیدقیق با اينتحلیلرفتهگیِ محتوایاجتماعی ،ادغام و همسانشدهگیِ نوآوریهای شکلیِآنها[فراوردههای ادبی/هنری] از سویجامعهیسرمايهداریِمتأخّر قرار دارد .ديگر شديدترين رقابتهایزيبايیشناختی[زيبايیشناسیک]هم با مقاومتِجدّى روبهرو نمیشوند .حتّی يکبخش
اينکلمه ،که گويا با کلمهی فرانسویِ بورژوازی همريشه و هممعنا باشد ،در طولِزمان بهمعانیِ گوناگون بهکاررفته و مىرود .از جمله :تودهیاهالى ،شهروَند ،طبقاتِمیانهبهباالیشهری ،همهی طبقاتِمیانه ،و ...در عینحال ،اينکلمه از نگاهِ تاريخی ،نامِ همان طبقهی نوپايی نیز است که در سدههاى67و 68در برخیکشورهاى اروپايی پديد آمد ،و به فرانسه ،بورژوازى نام گرفت .اينطبقه در فرانسه و انگلیس توانست بهقدرت برسد و جامعهرا به سیاقِخود دگرگون سازد .در آلمان و برخیکشورهایديگر در اروپا ،اينطبقه نتوانست کامالً به قدرت دست يابد. اينکلمه ،امروزه در آلمان ،از سوى دستگاههاینیرومندِ رسمى ،بهمعنیِ شهروَند بهکار میرود و تالش میشود تا هیچجنبهیطبقاتی بهخود نگیرد .امّا ،بهويژه در سالهای پساز جنگِدوّم تا دو/سه/دهه ،اينکلمه در نزدِ نويسندهگا ِ ن جدّی و مبارزينِ اجتماعیِ آلمان ،غالباً بهمعناى طبقهیسرمايهدار ،و گاهیهم -چنین مینمايد -بهمعناى همهی طبقات بهجز طبقهیکارگر بهکارگرفته مىشده است .در نوشتههای نويسندهگانِ جدّى آلمان ،هنوزهم اينکلمه گاه با بار و معنای طبقاتی و گاه با بار و معنای عامِ اجتماعی و گاه هم ،البتّه بههمانمعنای شهروَند بهکار برده میشود. رویهمرفته ترجمهی اينکلمه فقط بهسرمايهدارى و يا فقط بهشهروند و يا فقط به همهی طبقات بهجز کارگر، نادرست و يا مبهم مینمايد .منهم تالش کردهام در اينترجمه ،اين ويژهگیِ اينکلمه را جلویچشم داشته باشم. Walter Benjamin -62والتِر بِنیامین(6341-6832خودکشی) .نويسنده و فیلسوفِآلمانى .از مهمترينمنتقدينِ فرهنگ در ادبیاتِآلمان .او تعلّقدارد از يکسو به فلسفهیتاريخِماتريالیستی /ديالکتیک و از سویديگر تعلّق دارد به جنبشِ فکریِ"مِسیانى" و آندريافت از تاريخ که بر پايهی آن ،مِسیا[مسیح] آزادکنندهی تکتکِ انسانها و جهان ،و پايانِ سرنوشتِ آنها قلمداد میشود .م.
66
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
از مشتريانِماهانه هم اينها را رد میکنند .در راههاى نا/سَر/راستِصنعتی ،آگهیها ،هنرِ طرّاحی و زيباسازی ،اينرقابتها ،به هر رو ،دير يا زود ،ولى غالباً زود ،بىکم و کاست درونِ حوزهی مصرف از میان میروند .بهاينترتیب ،آن دومعنايی[دو/پهلويی] بهپايان میرسد ،که مدّت51سال بر ادبیاتِ پیشْرو چیرهبود :موازی سازی يا حتّی همانندسازیِ نوسازیِ شکلی و نوسازیِاجتماعی. يک بیانِانتقادی ،که مفهومِانقالبرا به ساختارهایزيباشناختی گسترشداد ،فقط در آن زمانی ممکنبود که گُسَست با نحوههایمتعارفِنوشتن(نقاشی ،آهنگسازی)هنوز میتوانست بهمثابهِ يک مبارزهطلبی قلمداد شود .آنزمان سپری شدهاست .اعالمیهها و بیانیههايی که در آنها «دگرگونیها»« ،شورشها»« ،انقالبها»ی در زبان ،در زبانشناسى ،در تصويرها و ...اعالن میشوند ،امروزه طنینِتوخالی دارند .اينها هرگز با تفاهمِمساعدِ نهادهاى حاکم رو/به/رو نشده و از اينرو پشتیبانیِ پولی نخواهندشد. [« انقالبی -چهچیزهايى واقعاً بهاين[مقوله]تعلّق دارند؟ ما از راهِ تجربههایمان با عالقهمندانِ بیشمار میدانیم ،که نههرکسی برایتاجرِمستقلشدن مناسباست .ما ولیهمچنین میدانیم، که توانمندهایبیشماریوجود دارند که در چارچوبِدرآمدِکنونیِشان بههیچرو نمیتوانند رشد کنند. گروههای chaseکه در جهان آوازه دارند ،و از بخشهای نهفرعیِآن ،گروهِ Die Securities Management Corporationاست ،پیشینهاشبهسالهاى6392دربوستون ،آمريکا ،برمیگردد. اينگروه ،به سرمايههایکوچک ،همانگونه که به سرمايههایبزرگ ،راهِحلهای پايدار و جدّی، باری محافظهکارانه ،برای سرمايهگذاریهاى درازمدّت ،پیشنهاد میکند .تحلیلگرانِ درجهی يک ،براى يک يورشِ سودمندِ رشدِ سرمايه ،دلسوزانه کوشش میکنند. اگر شما بهاندازهیکافى انقالبى هستید ،تا منحصراً برپايهی حقِّ دلّالی و در ماههای اوّل بهويژه سخت کوشانه کار کنید ،خواهید توانست برای خود در کوتاهمدّت يک موجوديتِ مؤثّر با يک درآمدِ مؤثّر تأمین کنید ».آگهیِ استخدام در يک روزنامهی آلمانى .تابستان]6318 -1برای رَختآویزها ضمانت داده نمیشود .من جمعبندی میکنم .يک ادبیاتِ انقالبی وجود ندارد .بهجز در معنایحرّافانهیاينکلمه .اينامر دارایداليلِعینیاست ،از میان/برداشتنِ اين[داليلِ عینی]در جهان ،در توانِ نويسندهگان نیست .برای آثارِ هنریِادبیاتی ،يک کارکردِ اساسیِاجتماعی در شرايطِما ،نمىشود قائل شد .از اين ،چنیننیز نتیجه مىشود که يک معیار و سنگِسنجشِ بهدردِ/کارْ/بخور برای داوری در بارهیادبیات پیدا نمیشود .بر اينپايه ،يک نقدِ ادبی نیز ،که بتواند بیشتر از داوریِ سلیقهيی باشد و بتواند بازار را تنظیم کند ،ممکن نیست. ايننتیجهگیریها[ ،گاهی]کوتاه و گونهگون ،مستثنا میشوند .از اينواجبتر ،من برای تأمّل میگويم ،که يک داوریِکلّی در بارهی تولیدِ ادبیِکنونی نمیتواند بر ايننتیجهگیریها تکیه کند .اگرمنطقی نگريسته شود ،اينجملهکه ،يک کارکردِاجتماعیِ همْخوان و با/ربط را نمی شود به او[ادبیات] واگذارکرد ،هیچقطعیّتِ[يقینِ]تازهاى در اختیارِ ما نمینهد .اينجمله نفى میکند که چنینقطعیّتی[يقینی] وجود دارد .اگر که اين درستباشد ،آنگاه اين درستی ،اشاره به خطریاست ،که از پیش با نوشتنِشعر ،داستان و نمايش همْراه است :اينخطر ،که اينگونه کارها ،از آغاز ،فارغ از شکست يا توفیقشان ،بیسود و بىآينده هستنند.
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
62
کسی که بهادبیات بهمثابهِ هنر میپردازد ،بهسببِ اينکار ،مردود نیست ،او ولى ديگر نمىتواند موجّه شود. اگر سخنِ من درستباشد ،اگر حَکَمیتی براینوشتن وجود ندارد ،در اينصورت البتّه از خشم هایانقالبیهم ،که بهسبببیعملیِخودی ،در انحالل و کُشتَنِادبیات دنبال آسودهگی و راحتی میگردد ،کاری ساختهنیست .يک جنبشِسیاسى ،که بهجای درگیرشدن با حکومت ،با نويسندهگانِ ادبیاتِ سرگرمکننده درگیر میشود ،تنها ترسويیِخودرا بهنمايش میگذارد .اگر که ما فقط از روی شک و گمان ادبیاتی داريم ،اگر که برپايهی آيینِکار نمیتوان باور داشت که در نوشتن ،فقط يکعنصر ،آن هم عنصری بسیارکوچک و ناچیز از آينده جای دارد ،اگر که ،باری ،بىخطری ،ويژهگیِ اينکار باشد ،آنگاه هیچ انقالبِ فرهنگی را نمیتوان در او و يا با دستِ او انجام داد .اينگروههایمسلّح ،بهجای اينکه به نويسندهگانِ کتابهایکمْجُثّه بگويند: دستها باال! بايد برضدِّ آندستگاههای نیرومندِ فرهنگی کار کنند که کارکردِ اجتماعیِشان، برعکسِ کارکردِ اجتماعیِ شعر و نثر ادبی ،بسیاربیشتر از اندازه روشن است ،و بدونِ سلطهی آنها ،خودِ سُلطه بهطورکُلّی تصوّرشدنی نیست .البتّه ايندستگاهها ،آنحريفانِبیدفاعى نیستند که برضدِّ آنها ،اينچپها بتوانند ترس ،مُنزّهطلبی ،و کوتهفکریِشان را بَدَل به يورش کنند بدون اين که به کدام خطرى تن دهند. -7آرى ،نوشتن و خواندن .برای آننويسندهگانی که نمیتوانند با بیخطریِخود کنار بیايند ،و تعدادِ اينها تا چهاندازه خواهدشد؟ من پیشنهادهايیدارم فروتنانه ،و میشودگفت ضروری .احتماالً آن چه که بر ما ناگوارتر است ،خوبیهايی برایما دارد :يک ارزشيابیِسنجیده از اهمیّتِخودِمان .هیچچیزی عايدِ ما نمیشود اگر که ما ،جَويدهشده از ترديد/به/خود و ترسانشده در بگومگوهای گروهی ،آفرينگويیهای معمول و مرسوم را با حرکات فروتنانهای، که بهتازهگی بهزورِتمرين بهعادت بَدَلکردهايم ،معاوضهکنیم .در جامعهای که درآن ،بیسوادیِ سیاسى ،پیروزی را جشن میگیرد ،نبايد چنداندشوار باشد تا برای انسانهايی که خواندن و نوشتن میتوانند ،شغلهایمحدود ولی مفیدی پیدا کرد .سرانجام ،اين وظیفهی تازهاینیست؛ بورنه( )69اينرا651سالپیش ،در آلمان آغاز کرد ،و رُزا لوكزمبورگ
()64
تازه 51سال است
که درگذشته است .آنچه که امروزه در دسترس ما نهاده شده ،در قیاس با اين الگوها و نمونهها ،البتّه کم و کوچک است .گزارشهای گونتِر والراف( )65از کارخانههای آلمان ،کتابِ ()61
بهمن نیرومند
بهنامِ ایران ،نوشتههای ئولریكه مایِنهُف
()67
در روزنامهها ،گزارشهای
Ludwig Börne -69نامِ اصلی :ل .بارُوخ .6897/6781يکی از نويسندهگان«آلمانِجوان» .هوادار نظريهی هنر در خدمتِسیاست .راهگشای نوشتههای ادبیِانتقادى .م. (6363/6871 Rosa Luxemburg -64کُشته شد) خانمِ مبارزِ سیاسی و نظريهپرداز مارکسیست .آلمانی با اصلِ لهستانی .همراه با گروهِ اسپارتاکوس در خیزشِ 6363آلمان شرکتداشت .م. ، Günter Wallraff -65گونتر والراف .6324 :نويسنده و گزارشگرِ افشاءگرِ آلمانی. -61بهمن نیرومند6965(6391 :خ) .نويسنده و فعّالِ سیاسیِ ايرانی .ساکنِ آلمان. ،Ulrike Meinhof -67ئولريکه ماينهوف 6371 -6394:زنِ روزنامهنگار ،نويسنده ،از بنیانگذارانِ گروهِ فرکسیونِ ارتشِ سرخ .در 6371در زندان کشته شد .دولتِ آلمان گفته که اين زن در زندان خودکشی کرده است.
هیاهوهایتوخالی در بارهی تازهترينادبیات
69 ()68
گِئورگ آلزهایمِر
از ویتنام ،در سودمندیِ اينآثار ،من چونوچرا نمیکنم .تناسبِ
نادرست میانِ آن وظايفی که اينآثار پیشِرویِ خود مینهند ،و آننتايجی که اينآثار بهبار میآورند ،را نمیشود بهحسابِ استعداد و قريحه گذاشت .اين ،برمیگردد به مناسباتِ تولیدى در صنعتِآگاهى ،که برایجایگزينیِآن ،باسواد/سازان ،تاکنون توانايی نداشتهاند .نويسندهگان چبسیدهاند به ابزارهایسُنّتى :بهکتاب ،بهحقِّتألیفِفردی ،بهتوزيعِبازار ،بهجدايیِمیانِکارِ هنری و کارِ عملی .يک نمونهیمخالفرا آثار فریتز تُویفِل()63بهدست میدهد .امکانهایديگر را که که کمتر به فرد وابستهاند بايستی توجّه کرد و آزمود. باسوادسازیِسیاسیِآلمان ،يک طرحِبسیاربزرگ است .اينطرح مثلِ هر طرحِ همانند ،با باسواد/ سازیِ باسواد/سازان آغاز میشود .همین خود ،يک رَوَندِ طوالنی و دشوار و پُرزحمتاست .اين گونهاهداف ،کمیديرتر ،با اصلِ رابطهیمتقابل رو/به/رو میشوند .فقط آنکسى بهدرد میخورَد که از کسانیکه از او میآموزند میآموزد .اين ،ضمناً يکی از خوشآيندترينجنبههاى آنکارى استکه من در نظردارم .آننويسندهایکه بهچنینکاریدستمیيازد ،ناگهان يک تأثیر/گزاریِ متقابلِسنجش/گرانه[نقّادانه] ،يک تغذيهیمتقابلرا میانِ خواننده و نويسنده درمیيابد ،چیزی که او ،در مقامِ يک سرگرمینويس ،خوابِآنرا هم نمیتوانستهببیند .بهجای نقدهای ابلهانهای که در آنها گواهی میشود که او خودرا از کتابِ دوّم يا سوّم بسیارخوب توسعهداده ولی بر عکس ،کتابِ چهارمِ او يک ناامیدیِعظیم بودهاست[ ،بهجایاينها] او آگاه مىشود از اصالحیهها، ايستادهگیها ،ناسزاها ،مداركِضدّ ،در يککالم :از پیآمدها .آنچه او میگويد و آنچه که بهاو گفتهمیشود ،بهکاربردنیاست ،و میتواند بهعملتبديلشود .حتّیبهيکعملِدستجمعی .اين نتايج بهشکلِ تکّهتکّهاند و موقّتی .آنها جداجدا اند .ولی هیچ دلیلِ اصولیای وجود ندارد که بايستی بههمینگونه بمانند .شايد هم يک روز ،اين باسواد/ساز برسد بهاين :که ارزشِعملیِ کارهای او از ارزشِآنها در بازار بیشتر باشد؛ رسیدنیکه ،تا آنزمانکه او در در شوقِ هنر بود ،میبايستى از او دريغ میشد. .8سخنِ حكیمانه « .در لوالی دَر ،هیچ موريانهای نیست». پايان يادآوریهای نويسنده: در ماههایگذشته ،در بارهی اينهیاهوهایپوچ ،مقالههایچندى نوشتهشدهاند .ازمیانِآنها از جمله:«نقد .اظهارخودِمنتقدينِآلمان» .بهکوشش پِتِر هام.6318. «تخمِکَدو» .6318/4مارتین والسِر. «برچیدهشدنِ "هنر"»كارل تایگه 6318 گفتارهای آندره برتون از «بیانیهى دوّمِ سوررئالیسم»6391 21/13/6318تاريخِ نامهی رژی دِبره است. -گفتارهای والتِر بِنیامین از «پژوهشهايی در بارهی برِشت»
، Georg Alsheimer -68گئورگ آلسهايمر ،نامِ اصلی .2161-6321 . Erich Wulfروانپزشکِ آلمانی. ، Fritz Teufel -63فريتز تُويفِل .2161-6349 :نويسنده و فعّال در جنبشهای دههی 6311در آلمان .عضوِ گروهِ مسلّحِ دوّمِ ژوئن( در اين روز در سال 6317در جريانِ تظاهرات بر ضدِّ ديدار شاهِ ايران از آلمان ،يکنفر آلمانی بهنامِ B. Ohnesorgاز سویِ پلیسِ آلمان کشته شد).
64
ديتر وِلِرْزْهوف
تولیدِ دوبارهی نا/آشنايی ()21
تولیدِ دوبارهی ناآشنایی امروزه بهجاى يکزيباشناسیِمعیارساز ،تأمّلهایمداومِنويسندهگان در بارهینوشتن وجوددارد. ايننويسندهگان ،بیآنکه از سوی آثار و الگوهایمطمئن ،و يک نظريهیجهانیِ برای همهگان معتبر که بتوانند بهآن استناد کنند ،تکیهگاهی داشتهباشند ،با بیان و يا بیبیان ،فرضیههایِ کار ،رسالههاینظرى ،يک آگاهى و يقینِ بُرّا از لحاظِرَوِش را بهجای بديهیاتِمؤثّرِ ناخودآگاهانه میپرورند .باهمهیاينها ،نوشتن ،وابسته ماندهاست به نابههنگامى[غافلکنندهگى،غافلگیرى] ،اگر چنانچه اين(نوشتن)فقط متنهايی تولید نکند که بشود آنها را برنامهريزیکرد؛ درچنین حالتى[ ،نوشتن]کامالً از رَوِشِخود تعريف شدهاست ،و فقط اينرَوِشرا توسعه میدهد ،نتیجه از آنپس ،در بررسىها و محاسباتیکه پیشاپیش انجام مىشود ،قرار دارد. برای من چنین نیست .من نمی توانم آغاز کنم بدون يک مجذوبیتِ از نخست غیرعقاليى .اين، آن کدامچیزیاست مشخّص ،يکتأثیر[يک احساسِدرونى] ،يک تکّه از يکصحنه يا يک وضعیت، که بهسببِ آنکه آنها را نمیشود در مفاهیمِ شناختهشده جا داد چشمگیر مىشوند .فقط در خودِ نوشتن میتوان بر آنجذبهیآغازين وقوف پیدا کرد ،گامبهگام ،انگیزههای نامعلوم و اجزای پنهانشده را نمايانساخت ،سرسختانه ،جُستوجوگرانه در يک تاريکیاى ،که هنوز تا آخرينلحظههایکار کامالً روشن نشدهاست ،تاريکیاى ،که امّا با سرکشیدنهای ناگهانی به درونِ قسمتهایمختلفِراه روشن میشود ،روشنشدنیکه در طولِآن ،انسان مرتباً کُل را در هیئتیکه تغییر میکند ،و در وضوحیکه تغییر میکند ،در جلویخود میبیند. شايدبتوانگفت ،جذبههایدرونى ،آندانستهها و دانستنیهاینا/کامِلیهستند ،که تخیّل می خواهد جاهایخالیمانده در آنها را پُر کند ،و يا اينکه[ ،اين جذبههای درونى] تناقضها و چند معنايیهايی هستند ،که از آنها هیجانی پديدار میشود که[همین خود]برطرفساختن هیجان را طلب مىکند. من در روزنامهها همیشه گزارشهای دستگاههای شهربانی و دادگستری را میخوانم .اين گزارشها بهنظر میرسند که مشخّص باشند ولى آنها اشکالِ کوتاه و رازآلودهای از واقعیت هستند ،واقعیتى که برخیبخشهایآن برای درك و فهم ،پیشِ ما نهاده میشوند و همزمان( برخی از بخشهایآن)از ما دريغ میشوند .در يک زمانی بجز روزهایتعطیل ،در يک مهمان خانهای در شمالِایتالیا يک زن و شوهر آلمانی بههمراهِ يک بچّه ظاهر میشوند .شوهر پس از Dieter Wellershoff -21د .وِلِرْزْهوف( )6325نويسندهی آلمانى .از نمايندهگان برجستهى«واقعگرايیِنو». نويسندهی چند داستان ،و نوشتههای ديدگاهى در بارهیادبیات .سرباز در ارتشِآلمانِهیتلری .شرکت در جنگِ دومِ جهانی .در سال 2115در يک گفتوگو با روزنامهی نورنبرِگ در پاسخ بهپرسشِ :از جنگ چه تجربهای کرديد؟ ،گفته است :گذار از جمعگرايی به افرادِ جداگانه. چنینمینمايد که او نیز در شمارِ آندسته از نويسندهگان آلمانی است که بهظاهر چنین وانمود میکنند که فاشیسم، مانندِ سوسیالیسم ،نظامی جمعگرا بود. اينترجمه ،برگردانِ بخشی از نوشتهی اين نويسندهاست با نامِ« »Wiederherstellung der Fremdheitکه در 6317نوشتهشد ،در 6313در نشريهی"ادبیاتودگرگونی"چاپگرديد ،و من آنرا از کتابِGrenzverschiebung« : (جابهجايیِمرز) ،گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی] در دههی »11بهکوششِ(Renate Matthaei:رِناته ماتایی). چاپِ(-6371آلمانِغربی)گرفتهام.
65
تولیدِ دوبارهی نا/آشنايی
سهروز ناپديد میشود ،زن ،که از شوهر بسیارجوانتر است ،بههمراهِ بچّه با يکتاكسى، ساعتها در شهرهای دور و بَر میگردد ،غروبها بهمهمانخانه برمیگردد و بهيک شمارهتلفنِ خارجی زنگ میزند ،يک روز ،او هم ناپديد میشود ،بچّه ،که هنوز حرفزدن ياد نگرفته است، تنها ،در مهمانخانه بهجا میمانَد .اينها يعنیچه؟ چهچیزی رُخ داده است؟ درست همین ،که انسان کم میداند ،میتواند سببی شود برای نوشتنِ يکداستان ،داستانیکه میتواند برای شناختنِ قسمتهایگُمشدهی[اين رُخداد] فرصتیباشد ،شايد هم ايناجزاء را ،در اثرِ حرکتهای دگرگونشده ،بهدرون يک تاريکیِچندمعنایديگری بکشانَد .آغازِ[اينداستان]بههرحال ،میشد اينتصاويرِ سَربهمُهر و ناگشوده و نامرتّب باشد :يک مهمانخانهیکمابیشخالی ،يک راهِ زيبای ساحلىِخلوَت ،زنی که تلفن میزند ،گريههایکمتوانِ يککودك - ،تفسیرهايی از يک زندهگی که انسان میخواهد آن را بشناسد ،زيرا همهی اجزاءِ اين زندهگی ،بهنظر میآيد ،که پُر باشند [ولیباز]همراه با يکچیزِبیشتر که ناشناختهاست ،و بهاين اجزاء ،اينبیانِبرانگیزانندهرا میدهد. ولیاحتماالً شرطِ اينمجذوبیت ايناست ،که خودِجذّابیت ،بر يکچیز بنیادیای ظهور میکند، يک چیزِبنیادی که اينجذّابیت را از میانِ تنوّعِفريبندهیجذبهها و مواد ،بیرون میکشد .يک تنظیمشوندهگیِ نويسندهوموضوع وجوددارد ،يک تنظیم شوندهگیِسِرِشتى و اصلی[ ،يک] سمتگیریِدرونیِتوجّه ،که منطبقاست با پیشداوریهایاو[نويسنده] ،گرايشهایاو ،آرزوهای او ،تکانههای طوالنى و شديد ،و يورشگریهای او ،و دانستههای متغیّر را کنار میزند و فقط آنهايی را راه میدهد و يا آنها را طوالنیتر در خودآگاهی نگه میدارد ،که در آنها ،بهنظر میرسد ،چیزی پنهانباشد[ ،چیزى]که آنپسْْزمینهیانگیزههایانسانرا بهپرسشمیگیرد. همین پُرسوجوگرِ عجیب ،همچنین ،شرطِ شکلگیریِ نسخههاینظری نیز هست .آن فرضیه هایکاری ،که يک نويسنده میآفريند ،ساخته میشود از يک عالقهای که پیشتر وجود دارد: اينفرضیهیکار ،درست همانسمتوسویدرونیِ"توجّه" است ،که اکنون فقط آگاهانه شده و شکل پذيرفته است .بهاينترتیب ،برای تکانهها و انگیزشهای نويسنده ،يک چارچوب آفريده میشود ،که بهآنها ثبات و ايمنی میبخشد ،نیز همزمان ،يک نیرويی پديد میآيد که آنها را بهلحاظرَوِش بِهتر میسازد ،و برآنها نظارت میکند. ولی ،نظريهسازی ،فقط توضیحدادنِخود نیست ،با اينکار ،انسان ،همچنین ،نسبتِ خود را با ديگر نويسندهگان ،و با رُوىِهمِ اوضاعِ ادبی نیز روشن میکند .من در فرصتهايی ،برای اينکه سمتوسوی عالقه[سلیقه]ى خودرا ،کمو بیش ،نشان دهم ،کلمهی«واقعگرايی»را بهکار بردهام. من با اينکلمه میخواستم اشاره بهگرايشی بکنم ،که آنرا ،بهگمانِخود ،در ديگرگونهترين اَشکال ،در ديگرنويسندهگانهم میديدهام؛ اين يک نامگزاریِبِداهه و ضمنی بود برای يک چشمانداز ،ولى عادتوتناقض ،اينمفهوم را منجمد[تهی-ناچیز]ساخت.در همهجا ،روبهرو شدهام با پیشداوریها .اينپیشداوریها ،مثلِ تمساحها رویِشنها دراز کشیدهبودند و بهمحضِ اينکه من کلمهی«واقعگرايی»را بهکار میبردم ،ناگهان غافلگیرانه خیز برمیداشتند .من از اينواکنش ،تا اندازهای غافلگیر شده بودم .تا اينکه کَمکَم برای من روشن شد ،که در زيرِ نامِ «واقعگرايی» ،نه آنگرايشِ غیرقراردادی فهمیده میشد ،آن توضیحِ پیشروندهی هردمْ متغیّرِ واقعیتِ اساساً/پايانناپذير ،بلکه بهنسخههایخشک و سنگشده فکرمیشد ،بهچیزیمثلِ اين روانشناسیِوفاداربهمعیارهایسطحیوقالبی ،آنگونهکه امروزه در داستانهایجنايی معمول
61
تولیدِ دوبارهی نا/آشنايی
است .همچنین ،مطمئناً اينمقوله[واقعگرايی]درآلمان ،بهسببِ همسايهگى با واقعگرايیِ سوسیالیستى ،منحوس نیز بود .و سرانجام دريافتم،که با اين موضوع ،احتمالِ يک خامانديشی، يک خامانديشی در نظريهیشناخت ،تواَم شده است :به سببِ تصوّرهایايستا از واقعگرايی، بهنادرست چنین برداشت شدهبود ،که در اينجا ،يکنحوهینگرش ،که بر خصوصیتِ سرنوشتِ خود ،آگاه نیست ،جنبهی مطلق بهخود خواهدگرفت. برایمن ،واقعگرايی ،نخست ،فقط يک اصطالح نیرومندِ جداکننده بود ،که من مىخواستم بهکمکِآن ،با ادبیاتِمؤدّب و مطابق/با/اصولِ/ادب ،و خالی و بیمعنا ،بهويژه درآلمان ،مرزبندی کنم ،با سمتوسوی يک سَبْک ،که همهجا ،با اختراعها [نوآوریها]ی بسیارقشنگ ،با بیانها و نُمادهايی که از بس بد بهکارگرفته شدهاند استهزاءکننده هستند ،بهدنبالِ تأثیرهای درخشان است .همچنین ،بهاينترتیب ،من فاصله میگرفتم از ادبیاتِ فراطبیعتی ،که هنوز هم الگوهای وجود و نُمادهایکیهانْْشمول ،حتّى شايد بدونِنُمود ،میآفريند .در يکى از فرضیههایکاری، که من برای ادبیاتِ واقعگرای نوين نوشتهام ،چنین معادلهبندی کردهام: «بهجایالگوهای کیهانْشمولِوجود[انسان] ،بهطورِکلّی بهجای همهی تصوّراتِعمومی در بارهی انسان و جهان ،زندهگىِ روزانهیاکنونی در يک حیطهی محدود مینشیند ،بُرشی از تجربه که بهلحاظِ معنی ،مشخّص است». من رویِ مفهومِ«روزانه» ،امروز ديگر ايستادهگی نمیکنم .حتّی انحرافِ آسیبشناختى و جنايی از رفتارِ اکثريت ،افزايش تعالی و يا تغییرشکلِ ناجورِ آن ،باری بهطورکلّی ،حتّی نقضِ آنها ،برایمن جالب نیست .ولی برایمن مهماست اينحقِّرأی برضدِّ برّاقکردن[صیقلدادنِ] بیش از بیشِ تجربههای معیّن ،که بهقصدِ تبديل آنها به مظهر و نُماد انجام میشود و موافق است با آن نحوهینويسندهگی که داراى«توجّهِکافی بهعارضهها و اختاللها ،انحرافها از آنچه چشمگیر نیست ،بیراههها ،آری ،بهسودِ ايستادهگیِواقعیت در برابرِ نیازهایحسّىِ شتابزده». در اينجمله ،نه کامل ،آن معیارِ تعیینکننده ،که برطبقِ آن ،من يک ادبیات را محافظهکار و سُنّتی مینامم ،مستتر است .روشنتر بگويم[محافظهکار و سُنّتی يعنی] اينگرايش :ساده ساختنِ ريشهيیِ واقعیت و نظامدادن بهآن به وسیلهی انتزاع و صیقلدادن برای ساختن يک تصوير بهکمکِ شمارِ کمى از عناصریکه مناسب برگزيده شدهاند ،و پیوندِ مناسبی باهم دارند و بههمینسبب واقعاً مؤثّرند .ايناست آن نقشهیساختمان که از آنچه که اساسى نیستند پاك شدهاست .نقشهی ساختمانِ واقعیتی که بهظاهر گُمراه کننده ،غیرقابلمشاهدهی دقیق است، و از همینرو فشارِسنگینی وارد میکند ،واقعیتیکه تنها در يک الگو و مظهر ،بهمهار کشیده شده و توضیح دادهمیشود ،و بهکمکِشکل ،جدا شده و در اختیار نهاده میشود .اين افالتون گرايیِ پنهان ،يک عبارتپردازیهای توخالى میآفريند و تجربهرا در قالبهای نهادينه شدهى خود زندانی میکند. واقعگرايی ،برایمن ،آن گرايشِ مخالف[با اينگرايش] است ،يعنی تالشِ هردَم نو و تازه ،برای مُنحَلساختنِ مفاهیم و قالبهاینظم ،تا تجربههای نو و مطرودشده ،ممکن و شدنی شوند، گرايشِمخالف در برابرِ[گرايشبه]تکرار و تأيیدِ آنچهکه آشنااست .آنالگوها ،نمونههایاساطیری ،که بر آنها گفتارهاینیشدار و تقلیدهایاستهزاءآمیزِشان نیز حتّی طنابپیچ بر جا میمانند
67
تولیدِ دوبارهی نا/آشنايی
،در روالِ واقعگرايانهی نويسندهگی ،يا بهکنار نهاده میشوند و يا بهکمک مشخّصسازى ،از درون ،باز/رويانده میشوند. سمتوسوها و جهتگیریهای تازه و نوينِ توجّه ،رشد و گسترش داده میشوند بهسودِ آنچه، که تاکنون ناآگاهانه بود ،و يا با کلماتِ قدغنکننده مانندِ پیشِ پاافتاده ،شخصی ،و بیمارگون بسته شدهاند ،ولی همْچنین پیش از همه ،بهسودِ آنچه ،که فقط به ظاهر آشنا است ،و به زيرِ اينظاهر ،فرار کردهاست .زيرا ايناست آنشرايطِ اساساً دگرگونشده :بر جای فشارِ نیرومندِ يک واقعیتِبیگانه و تهديدکننده ،که در برابرِ آن ،نیروی فاصلهافکنِصیقلدادن نهادهشده، يک فقدانِواقعیت پديدار شدهاست ،ايناحساس ،که همهچیز آشنا است ،در اختیار است و مصرفشدنی ،همهچیز در شکلِ عُرف ،بابِ روز ،عقیده ،اطّالعات دستْيافتنیاست .واقعیت ،در زيرِ عاداتِ جاافتاده ،و مطّلعبودهگىِ قالبى گُم میشود ،ظاهری و انتزاعی میشود. نوشتنِواقعگرايانه ،جنبشِمخالف است .باری آنتالش ،تا از جهان ،شناختهگىِ[شناخته شدهگیِ] عُرفیشده را بگیرد و چیزى از بیگانهگی و گذرناپذيریِنخستیناش را باز يابد ،فشارِ[از سوىِ] واقعیترا دوباره نیرومند سازد ،بهجای اينکه اينفشار را از واقعیت جدا کند...
68
62نُکته در بارهی ادبیاتِ کارگریِ آلمانِ غربی
41نكته در بارهى ادبیاتِكارگرىِ آلمانِغربى
()26
-6کمبود ( يا نبودِ )ادبیاتِکارگرى در جمهورى فدرالِ آلمان مُحرز است. -2سُنّتِادبیاتِکارگرى در اثرِ شکاف در ادبیاتِآلمان از سالِ6399در جمهوریِفدرال گسسته شدهاست .يک امکانِعمومى[صحنهىعلنىِ]ادبى در شکلِمطبوعات و نشرِ سوسیالدموکراتیک و کمونیستى ،که پِىوَندِ سُنّتىِ میانِ ادبیاتِکارگرى با جنشِکارگریرا برقرار کند ،ديگر موجود نیست. -9ادبیاتِکارگرى ،تنها در يکشکلِفاسدشده ،در کتابهایآموزشگاهها ادامه يافتهاست. گزينشِارائهشده[دراينکتابها]نه بر کُلِّ ادبیاتِکارگرىِآلمان ،بلکه بر بخشى از آن ،که از سوی فاشیسم جداکردهشده ،متّکیاست .آنرخدادهایکارگاههایصنعتى ،که مىتوانست خصیصه یکااليیبودنِکار ،تحقیرِکارگر ،و ساختارِسلطهیسرمايهدایرا آشکار کند ،بهکنار نهاده شدند. -4در پايانِ سالهاى ،51کمْبود ( يا نبودِ )ادبیاتِصنعتیِمعاصر ،ذهنِکارگزارانِ جامعهیادبى را متوجّهىخود کرد .آثاریکه در اينمیان ،يعنى در مراحلِپايانیِ دورهىبازسازىِ اقتصادىِ جمهورىِ فدرال ،پديدآمدند ،ناشرانِ خودرا در نیمهى دهه 11پیداکردند. -5در بارهى اينسمتْگیرىِنوين ،نظريهپردازان و منتقدانِادبیاتِشهری[بورژوايی] (مانندِ یِنز، آندِرش ،رُته)( ،)22بر پايهیتصوّراتیکه از خودِشانداشتند ،نظريههايى ابراز کردند .اين نظريه ها از"ادبیاتى/ساختن"جهانِکار بهمثابهِ گستردهترکردنِ منطقه[موضِع]/نگاری ،بهمثابه تکمیلِ ذخاير موادِ ادبیاتِطبقاتِ شهرى[بورژوايی] پشتیبانى میکردند. با چنینبرنامهاى ،دركِ ادبیاتِکارگرى ،شدنىنیست .حوزهینوينِ موادِ کارِ ادبى ،منطبق است با حوزهىتازهى تجربهیاجتماعى .آنچه ،که از نگاهِ نظريهپردازانِ قشرهایمیانهحال ،همچون چیزیکه مظنونبهداشتن ِمَرام( )29است ،مىبايد برچسب بخورَد و طرد شود ،ثابت کردهاست که همانا خودِ همین ،دقیقاً متناسب با شرايطِ کارگاهى(کارخانهيى)است .در کارخانه بهمثابهِ «محلِتمرينِجامعه» (گايْسلِر)( ،))24خودِ جامعه مثلِ يک الگو و نمونهى دارایتناقض ،تجربه مىشود ،الگو و نمونهاى که در آن ،چندپارچهگىِعینیِ جامعهی طبقاتى بازتاب میيابد. -1اهمیتِ گزينشِ موضوعِ كارِ صنعتى در اين واقعیت جاى دارد ،که وضعیتِ درونىِ کارگاه، تناقضِ میانِ نیروهایجمعیِتولید و در اختیاربودنِخصوصىِ ابزارهاى تولید را آشکار میکند، يعنى آنرا در (ذهن ِ)کارگر بهمثابهِ تولیدکننده و سرمايهیتولید ،بهطرزى بىرحمانه روشن میسازد؛ که اين تناقض ،بهلحاظِ ذهنى تنها بهکمکِ ساز و کارهاى انطباق ،تحمّل مىشود ،و بهلحاظِعینى فقط با ابزارهاى زور و اجبار پابرجا نگهداشته مىشود .ادبیاتِعامّه در پِىوَند با اينتجارب چیزى بهدست نمىدهد. -26برگرفته از کتابِ[Grenzverschiebung« :جابهجايیِمرز]گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی]در دههی»11 بهکوششِ Renate Matthaei:رِناته ماتایی چاپِ .-6371اصلِنوشته درمجلّهی«آلترناتیو»،دفتراا6311/چاپ شد. -6378 Hans Rothe 6364-6381 Alfred Helmuth Andersch 6329-2169 Walter Jens -22 6834نويسندهگانِ آلمانی[غربی] ideologieverdächtig -29 :Christian Geissler -24کريستیان گايسلِر 6328 -2118نويسندهی آلمانِ غربی
63
62نُکته در بارهی ادبیاتِ کارگریِ آلمانِ غربی
براى هر يک از قالبهاى جداگانهىِ هنرى زمینهها و امکانهاى گوناگونى پديد مىآيد: -7گزارشِصنعتى مىتواند کارگاه را بَدَل بهمکانىعمومى[عَلَنى]کند ،بهاينشکل ،که سدّ و بند هایاطالعاتیرا درهممیشکند و اخباررا از صحنههایخصوصیِسُلطهگرى بهصحنههایِعمومى مىآورد .اينگزارشها نشانمیدهند ،چهچیزهايى در پشتِپردهیبرابرىِظاهریِموضوعات [اشخاصِ]حقوقى پنهاناست .اخبارِ اينگزارشها ،برعکسِجامعهشناسیِکارگاهکه اکنون مسلّط است ،داراى مَنشِحقیقى بهآنمعنايى که در روشنگرى از آن فهمیده مىشود هستند. -8امکانهاىداستان(رُمان)ديگرند .در از/هم/گشودنِ زندهگیروزمَره مىتوان"هماهنگبودنِ" کارگر را نشان داد و آنرا بهمثابهِ واکنشى نسبتبهآن خود/تعیّنى ،که ديگر ازکار افتاده است، بهطرزیمُستَدل افشاءکرد .آنهمخوانى و هماهنگیجامعه که در ادبیاتِمعمولِ[جامعهى سرمايهدارى]هرگز به پرسش کشیده نمىشود ،نشان دادهمىشود که دروغین است ،آنگاه که ساختارهاینابرابرى که در پشتِهمْشکلى و همیشهْبرابریِظاهرى پنهانشده ،آشکار مىشوند. -3داستاهای تاريخیِکارگرى ،برآمد و حاصلِ بهيادآوردنهایبیمايه نیست .يادها و خاطره های کارگران میتوانست ،بهجای ارائهی«راهِحلها»ى ذهنىِ کمْ/فکر/شده و يا تسلیمخواهانه ،کردارِ تاريخى و هدفهاىطبقهیکارگرِسالهاى21سدهى 21را بهسطحِ نمونههاى کام ً ال آشکار باالبَرَد ،تا تناقض و دوگانهگىِ همچنان پابرجایِ[میانِ]سُلطهگر و زيرِسُلطه را آشکار ساخته و همْزمان کمک کند ،تا شرايطِکنونى ،خودرا در آگاهیِکارگران ،بهمثابهِ راهِ حل ضرورىِ تاريخ ِآنان تثبیت نکند. -61شعر ،بهمثابهِ چیزیکه بهطورِسُنتى ابزارِخصوصیِبیاناست ،بسیار رواج دارد .اين ،نشانه ى يک واقعیتعینى است .شعرِ ذهنیِصنعتیِکنونى( ،در چشمپوشىاش از يک زبان عقاليى)، بیانِ شرايطِکارگران است در يک نظامی ،که هیچ همبستهگىِ بخردانهاى را اجازه نمىدهد. ولى همْزمان اينشعر ،اينخیال را پديد مىآوَرَد ،که نیازهایِبرآوردهنشده در جامعه میتوانند در چارديوارىهای خصوصى ارضاء شوند. -66محافظهکارىِ کارگر در زبان ،که جلوگیرى مىکند تا او پديدههاى پیچیدهیاجتماعى را بشناسد ،فقط نبايد منفى ارزيابى شود .اين محافظهکارى ،حفاظى است دربرابرِ کشیدهشدن به مَراموُمسلکِ مصرفکنندهگانِبىتفاوت .در کلیشههاىاجتماعىِ زبانِکارگرى ،در نمونههای ساده و تکراریِفکرى ،که در آنها کارگران سرنوشتِخودرا معنا و روشن مىکنند و درگیرى هایشان را بهلحاظِذهنى قابلِفهم مىسازند ،تصوّرهایسوسیالیستى انباشته شدهاست. درست آن است ،که هستهیعقالنىِ زبانِکارگرى را شناخت و بهآگاهیِانتقادى بَدَل ساخت. -62امکانهاىِ تأثیرِ ادبیاتِ کارگرى ،از يک نسخهى محضْ ادبى فراتر مىروند .براى گريز از خطرِ تهديدکنندهى خوردهشدن از سوى ادبیاتِ[طبقاتِ میانهى شهرى] ،اين ادبیاتِکارگرى نوين بايد امکانهایاجتماعىِ ويژهیخودرا بیافريند .اينکه اينادبیات بر نهادهايى تکیه داشته باشد که براى آنها کارگزارى براى ادبیات فقط يک کارِجَنبى است ،شرايط را بدتر مىکند .بايد آرزو کرد ،که نهادهاى مختلفِ آموزشِکارگرى اينوظیفه را بپذيرند ،چیزى که راهگشاى پذيرشِ انتقادىِ خوانندهگان است.
گروهِ ،16دورتموند
21 ()25
« گروهِ 14دورتموند » (برنامه)
"گروهِ 16دورتموند" اين وظايف را در برابرِ خود مینهد: بررسیِ ادبى -هنریِ جهان کارِ صنعتیِ کنونی و مسائلِ اجتماعیِ آن. بررسیِ انديشهيیِ دورانِ فنّآوری. پِیوَند با شعرِ اجتماعىِ خلقهاى ديگر. پرداختن بهکارِ انتقادی و سنجشگرانه در بارهی شعرِ کارگریِ پیشین و تاريخ آن. "گروهِ16دورتموند" پديدآمدهاست از نويسندهگان ،روزنامهنگاران ،ويراستاران ،منتقدان ،دانش مندان و ديگر شخصیتهايی ،که يا از روىِ عالقه و يا بهلحاظِ شغلی ،با وظايف و کارِ"گروهِ "16پِیوَند خوردهاند. "گروه 16دورتموند" میخواهد از راهِ نقد و سنجش ،بازگويیِ عقیده ،شور و بحث در کتاب خوانیها ،انجمنهای ادبی و چاپ و نشر ،ار آفرينشِ هنرىِ اعضاى خود پشتیبانی کند. "گروه 16دورتموند" از هر حیث ،ناوابسته است ،و تنها در برابرِ وظايفِ هنرىای که خود مقرّر کرده است مسئول است ،بدونِ توجّه به گروههاى همْسوىِ ديگر. برخوردْباهمِ افرادِ نا/هم/گون ،شکوفايىِ استعدادهاى متفاوت ،داد و ستدِ باورهای ناهمْساز ،و شکلهای ناهمخوانِ پرداخت و تجسّم ،بايد به طرزى بَهرهآور بر روى کارِ گروه و اعضای آن تأثیر بگذارد. هرکدام از اعضاى"گروه 16دورتموند" ،با رعايتِاصول ،در برگزيدنِ موضوع ،ابزارهایپرداخت، و شکلهای بیان ،کامالً آزاد است. کارهای هنری بايد زبان و توانايیِ پرداختِ فردی را نشان دهند و يا آغازهای دارای توانايی برای يک رشد بهسوی شکلی خودويژه را شناختپذير سازند. آمدن به درونِ"گروه 16دورتموند"میتواند از اينراهها انجام گیرد:
" -25گروهِ 16دورتموند"در تاريخِ96مارس6316از سوىفریتس هوزِر مديرِ کتاب خانهی شهرِ دورتموند ،پاول ( )25
پُلته ،نويسنده ،والتر كُپینگ فعّالِسنديکايی ،و نويسندهگانِ ديگر بنیاد نهاده شد.
اين گروهِ ادبی ،در آغاز ،خودرا انجمنِ كار برای جدالِ هنری با جهانِ كارِ صنعتى نامید .سپس نامِ خودرا به"گروهِ 16دورتموند" تغییر داد .گروه ،هدفِ خودرا اين برگزيد ،که کارگرانِ نويسنده را از يکسو ،و استادانِ دانشگاهها ،منتقدان ،و روزنامهنگاران را ازسوی ديگر ،بههم گِردآوَ َرد و کمبودِ جدال هنری و ادبی با جهانِ کار و مسائل اجتماعیِ آن را جبران کند. به اينگروه ،از جمله ،اين نويسندهگان تعلّق داشتهاند: ماكس فوندِر گرون ،یوزِف رِدینگ ،گونتر والراف ،آنگِلیكا مِشتِل ،پِتِر-پاول تسال ،ويلی بارتوك ،و هانس ك .وِرِن. Fritz Hüser, Paul Polte, Walter Köpping Max von der Grün, Josef Reding, Günter Wallraff, Angelika Mechtel, Peter-Paul Zahl, Willy Bartok, und Hans K. Wehren.
26
گروهِ ،16دورتموند
از راهِ دادنِ درخواستِ کتبی -با ارائهیکارهای[هنریِ]گوناگون ،که نقد و بررسی شدهاند -بهمديرانِسازمانیِگروه يا به[مرکزِ]بايگانیِ شعرِکارگرى ،که بهمثابهِ محلِ ارتباطِ گروه 16است؛ از راهِ معرّفی يا پیشنهادِ يک عضوِگروه ،و خواندنِکارهایِنمونه در يک نشستِنا/علنىِ گروه.در بارهى پذيرش و تعلّق به گروه ،اعضاء تصمیم مىگیرند. پیش از آن که کارهای اعضاء در برگزارىهای همهگانیِ"گروهِ 16دورتموند" ارائه گردد و يا در يک انتشاريهی دستهجمعى منتشر شود ،بايد نويسندهگان ،متنها و موضوعاتِ خود را به نقد و بررسىِ درونِ گروه بنهند. در برابرِ سخنرانیها و چاپِآثار" ،گروه 16دورتموند"تنها هنگامی پاسخگو است که خودِ گروه ،برگزارکننده و يا ناشر باشد. از يک شکلِسختْسازماندهیشدهیِگروه برپايهیقانونِاتّحاديه ،چشمْپوشیشدهاست .هزينه های پديدآينده ،از سوى اعضای گروه پرداخت خواهدشد. اعضایگروه ،اينوظیفه را میپذيرند ،که يکنسخه از هرکدام از چاپونشرشدههایشان ،نقدها و...را -تا آنجا که با موضوعاتِ موردِ بحثِ گروه سر و کار دارند -در اختیارِ بايگانىِ "گروه16 ()21 دورتموند" ،که در [کانونِ] بايگانىِ شعرِ کارگرى جایدارد ،بگذارند.
-21برگرفته از کتابِ( Grenzverschiebung«:جابهجايیِمرز) ،گرايشهاینو در ادبیاتِآلمان[غربی] در دههی »11بهکوششِ(Renate Matthaei:رِناته ماتایی) .چاپِ(-6371آلمانِغربی) .اصلِنوشته در مجلّهی «آلترناتیو» ،دفتراا 6311/چاپ شدهبود.
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
22
معرفیِ کتاب
نام کتاب :شعرِ سدهی بیستم .موادی برای شعرشناسی نويسنده و فراهمآورنده :كالوس شومَن Klaus Schuhmann چاپ -6335 :آلمان
شعر چیست؟ شعر برایچیست؟ چرا انسان شعر میگويد يا میسرايد؟ آيا يک شعرشناسیِ علمی يا فلسفی میتواند وجود داشتهباشد؟ اينها پرسشهايیهستند که برای يافتنِپاسخی برایآنها ،نويسندهیاينکتابكالوُس شُومَن بهسُراغِ خودِ شاعران رفته و از شاعرانِ قرنِ21م آلمان ،نزديک به611نوشته از نزديکبه611 شاعرِ با نام و کمنامِآلمانی را گِرد آورده است .از آغازِ اين قرن تا .6333 امّا اينکتاب ،تنها يک کوشش برایيافتنِ اين پاسخها آنهم از رویِ سرگرمینیست؛ اگرچه همانطورکه خودِ گِردآورندهی اينکتاب هم میگويد ،برخی از اينشاعران چیزهايی در بارهی شعر میگويند که خودِشان هم در عمل آنها را رعايت نمیکردهاند؛ با اينحال ،آنچه که اين شاعرانِآلمانی در اين نوشتهها میگويند بخشی از تاريخِادبیاتِآلمان بهطورِکلّی و تاريخِشعر بهطورِ ويژه ،در اينجامعه است. روشناست که نهفقط شعرِ اينشاعران ،بلکه آنپاسخهايی هم که آنان بهپرسش در بارهی اين که"شعرچیست؟"میدادند بهروشنی زيرِتأثیرِ ديدگاهها و ايستارهایسیاسی/اجتماعیِشان بوده است .چه در قرونِ 63و 21و چهاکنون ،بحث در بارهی چونی و چرايیِ ادبیات و هنر ،و از جملهشعر ،خود بهيک شاخهای در ادبیات بَدَلشده که برایخود ،خوانندهگان و عالقهمندانی ويژه دارد؛ خوانندهگان و عالقهمندانی که به خودِ اينبحث ها بیشتر توجّه دارند تا به خودِ آثارِ هنری و ادبیِ اين اديبان و هنرمندان. در بارهی اين که شعر چیست ،جملهای بهشعر در زبانِ آلمانی وجود دارد که میگويد:
?"Was sind die Gedichte "!Das ist eine lange Geschichte
"شعر چیست؟ اين ،داستانی طوالنیست!"
نمیدانم اينشعر از کیست ،ولی حقیقتی در خود دارد .گذشتهاز اينحقیقت ،در پاسخهايی، که در جوامعِگوناگون از سویِشاعران-و نهفقطشاعران-بهاينپرسش دادهمیشوند ،مسائلی به میانمیآيندکه میتوان از راهِآنان بهپاسخهايی برایبرخیپُرسشهایديگر دستيافت،از جمله: کدام برداشتها از زيبايیشناسیِ هنری/ادبی ،در هر دوره ،وجود دارند کدام دشواریهای فنّی ،زبانی ،فرهنگی...در هر دوره بر سرِ راهِ هنر و ادبیات است کدام مواضعِ سیاسی/اجتماعی را اديبان و هنرمندان در هر دوره دنبال میکنند و کداممنافعِ کدامطبقات و گروهها ،و بهچهشکل ،در هر دوره ،بر اينبحثها تأثیر میگذارند.يکنکته هم بد نیست به آن اشاره شود :نهفقط هنر و ادبیات ،بلکه همهی ديگر/رشتهها -از عِلم ،اقتصاد ،فرهنگ...تا سیاست ،مذهب ،معماری ،و...نیز ،در رَوَندِ زندهگیِشان ،با پرسشهای گوناگون رو/به/رو میشوند .برای پاسخگويی به اينپُرسشها ،همهیانسانهای درگیر در آنها،
29
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
ولی همچنین آنکسانی که بهطورِ ويژه به آنپرسشها میپردازند ،ناگزير به بحث و فحص با همديگر هستند .در اينبحثها هم ،همانگونه که در بحث ها پیرامونِ هنر و ادبیات ،مسائلِ و منافعِگوناگونِاجتماعی ،و نیز دشواریهای بهاصطالح فنّی بهمیان میآيند ،که خواننده با دقّت در آنها میتواند بهشناختِجامعه نزديکشود .در راهِ شناختِجامعه ،اهمّیتِبحثها پیرامونِمسائلِ هنر و ادبیات ،بههیچرو ،کمتر از اهمیّتِبحثها در بارهی مسايل و پُرسشهای ديگررشتههای علمی ،فرهنگی و اجتماعی نیست.
24
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
در آغاز کتاب ،برای آشناساختنِ خواننده با نويسندهی اين کتاب چنین آمده است: زادهشدهدر .6395سالِ6355پرُفسور در ادبیاتِنوينِآلمان(قرنِ)21دردانشگاه الیپزیک .او تا 6353در اينشهر ادبیاتِآلمان و فلسفه خوانده است .در 6312با پاياننامهاش در بارهی ب .برشت مدركِ کارشناسیِ خودرا گرفت. کتابهای چاپشده: برِشتِ شاعر6314 پژوهش دربارهی شعرِ برِشت6379 سیمایجهان و شعر6373 دادائیسم6336 و کارهايی در نشرِ آثارِ برخی شاعران و نويسندهگانِ آلمان. اينکتاب ،بهگونهای ،تاريخِشعرِآلمان در سدهیِ21میالدیاست .نويسنده و گِردآورنده ،برگزيده ای از نوشتههايی را در اينکتاب گِردآورده ،که آنها را شاعرانِآلمان نوشتهاند ،و مطالبِ آنها فقط در بارهیشعر و در پیرامونِتعريفِشعر است .رویهمرفته بیش از صد نوشته از نزديک به صد شاعرآلمانی. گِردآورنده ،تاريخِ شعرِ آلمان در سدهیبیستم را به ششدوره بخش کرده ،و در هر بخشی، نوشتههايی از شاعرانِ هماندوره را ،که در بارهیشعر نوشتهاند ،آورده است .در پايانِ هربخش، خود گِردآورنده تالشکرده در فراسویمتنهايیکه گِردآروده يکجمعبندی از آندوره بهدست دهد .کتاب ،اگرچه در نوعِ خود کامالً چیزی"ديگر"نیست ،میتواند ولی خواننده را از "راهی ديگر" به درونِ باغِ شعرِ آلمانی ببرد. فهرستِکتاب ،گمان میکنم که خود تا اندازهای ،هم میتواند آشناکنندهیخواننده با کتاب باشد و هم میتواند آشناکنندهی او با نحوهینگاهِ ادبیاتشناسانِآلمان به ادبیات باشد و هم آشناکنندهی او با دورههايی که شعرِ آلمان ،از نگاهِ برخیمنتقدانِادبی ،آنها را از سرگذرانده است .از اينرو ،پُربَدَك نديدم که اين فهرست ،بههمانريخت که در کتاب آمده ،ترجمه شود. همچنین برای همینمنظور ،بخشهايی از پیش گفتارِ کالوُس شُومَن بر اين کتاب را ترجمه کردهام تا شايد سودمند بیفتد.
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
25
-6فهرستِ کتاب: پیشانديشیها از دايرهای مربّعساختن يا اين ناشدنی :نوشتنِ يک شعرشناسی از شعرِ سدهیبیستم 6 آستانهیسده[سدهی63به]21 «انقالبِ شعر» زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 2 «دههی اِکسپِرسیونیستی»[سالهای ]6321-6361 « شاعر ،از همآهنگیهای درخشان دوریمیجويد»... زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 9 میانِ«شَفَقِ بشريت» و «سوّمینشبِ والپورگیس»(]6399-6321[ )27 شعرسرايان در شتاب ،ضربآهنگ ،و اشاراتِ زمانهیشان زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 4 «زمانهیدشوار برایشعر» بحثهای شعرشناسیک در روزگارِ پیش و پس از جنگِ(دوّمِجهانی) زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 5 میانهیسده -بنیادهای يکشعرشناسیِ شعرِ نوين[دههی51م] زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 1 «کشفِ دوبارهیواقعیت» نسخههایشعریِ سالهای 11تا81م يادداشتهای مترجم: " Menschheitsdämmerung -27شَفَقِ بشريت" ،نامِ مجموعهیشعری است که در 6363در آلمان چاپ شد. در اين مجموعه ،شعرهای شاعرانِ اِکسپرِسیونیستِ آلمان بهچاپ رسید .کلمهی Dämmerungهم تاريک/روشنِ بامدادی است و هم تاريک/روشنِ شامگاهی .آن را بهفارسی تاريک/روشن ،و يا گرگ و میش هم میشود ترجمه کرد. ولی ظاهراً اين دو/معنايی و دو/پهلويی ،در کلمهی شَفَق بیشتر است. ،Walpurgisnachtساختهشده از دو کلمه"Nacht :شب"و " Walpurgisوالپورگیس"(نامِ يکی از مقدّسانِ مسیحی) .شبِپیش از اوّلِ ماهِمِه .شبی که در آن ،به باورِ عامّه ،جادوگران به دورِ هم گِرد میآيند. در اينجا ،شايد منظورِ نويسنده ،کتابِ"سوّمینشبِ والپورگیس" است ،نوشتهی كارل كراوُس ،نويسندهی اُتريشی که در سالِ 6399نوشته شد. اين بخش از کتابِ كالوُس شُومَن ،دربردارندهی مباحثی است که میانِ نويسندهگانِ آلمان در فاصلهی میانِ چاپِ کتابِ "گرگ و میشِ شامگاهِ بشريت" و "سوّمینشبِ والپورگیس" در گرفته بود.
21
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی" زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 7 فراتررفتنها از مرزها[دههی81م] راههای بهسویشعرِتجربی زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر 8 «قابلِمصرف تا »6333 تعیینِ وضعیت در آستانهی چَرخِش[دههی31م] زمینههایتاريخی/ادبی تفسیر
()()() -2ترجمهی بخشی از پیشگفتارِ نويسنده: پیشگفتار: پیشاندیشیها از دايرهای مربّعساختن يا اين ناشدنی :نوشتنِ يک شعرشناسی از شعرِسدهیبیستم « يک فلسفهیشعر -من همیشه چنینچیزی را آرزوکردهام .يک همچه فلسفهیشعری بیترديد يک دانشِشعرشناسیاست[ ،شعرشناسی]ولی نه در معنایتشريحِجنبههایپیشهورانه ،...بلکه در معنای پژوهشِ اينکه ،چهگونه آنچه که جنبهیفلسفی دارد ،خودرا ،در دورترين پسزمینههایشعر ،به آننحوهای که تاکنون شناختهنشده ،آشکار میسازد». ()28 يوهانس ر .بِشِر" ،دفاع از شعر" « آنشاعر ،که دربارهیشعر سخن میگويد يا مینويسد ،برای اينکار دارایتوانايیهایويژه و مرزها [محدوديتها]ی ويژه است :اگر اينرا بپذيريم ،بهتر میتوانیم آن ها را بسنجیم و در بارهی آنها داوری کنیم -يک هشدار ،که آنرا من بهشاعران بههماناندازه سفارشمیکنم که بهخوانندهگان ،در بارهی آنچه که شاعران در بارهیشعر میگويند...ولی من گمان میکنم ،که نوشتههایانتقادی[سنجشگرانهی] شاعران ،که برخینمونههایبرجسته از آنها در گذشته وجود دارد ،توجّهِ خودرا در بخشِبزرگِخود مَديونِ اين واقعیتاند ،که شاعر ،خواه در پَستوی
6836/6358 ،Johannes R. Becher -28از شاعران بهنام ِقرنِ بیستمِآلمان .نحست از شاعران جنبشِ هنری/ادبیِ اِکسپرسیونیسم .سپس پیوستن به جنبشِ کارگری/کمونیستی .گريز از آلمان .نام او در فهرست سیاه فاشیستها .پس از جنگِدوّم در آلمانِشرقی .چندی وزيرِ فرهنگ .داستانِ زندهگیِ هنری و احتماعی/سیاسیاش، همچون شمار نهچندانِ کمِ شاعرانِ دبگر ِ آلمان ،دارای بُرهههای توجّهبرانگیز است.
27
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
خودآگاهیاش يا با عمدیآشکار ،همیشه تالش میکند ،از آن نحوهای ،که او شعر میسرايد دفاع کند و يا آن نحوهای را که خودِ او دوست دارد درآن شعر بگويد ،صورتبندی کند». ()23 ت .اس .اِلیوت" :شاعر در بارهی شعر" « در يک شعرشناسی ،بنیادهايی مشخّص شده و تجسّم میيابند که برپايهیآنها هر بار میتواند با زبان رفتار شود .اينشعرشناسی ،وابسته بهقواعدِ زبان در همانزمانِخود است ،البتّه نه در معنای يک مناسباتِ آينهيی .اينشعرشناسی صورتبندی میکند آن بنیادِ ديدگاهیای را ،که بدونِ آن هیجمتنی ديگر نمیتواند طرح افکنده شود ،حتّی اگر که آن[بنیاد] در رَوَندِ پديدآمدنِمتن محو شود .اينشعرشناسی ،همزمان هم جانشینناشدنی و هم کهنهشدهاست». ()91 فرانس مون" :به يک ارّه فکرکردن" « ما بايد خو کنیم بهاين ،که نمیتوانیم چیزیقطعی در بارهیشعر بهدستآوريم .ما تنها میتوانیم در خويشتنِ خود ،يک تصوّرِ کميا بیش کاربَرانه از شعر بسازيم .من حتّی جُراَتکرده اينباور را مطرح میکنم ،که اصالً اين ناشدنیبودنِ توضیحِکاملِموضوعِ شعر ،ادامهکاریِ آن را سبب میشود». ()96 گونتِر کونِرت" :در برابرِ توفانِ نوح .شعر بهمثابهِ کَشتیِ نوح" اگر که خودِشاعران -در اينجا ت .اس .اِلیوت؛ یوهانس ر .بِشِر؛ گونتِر كونِرت -نمیبودند که همواره دراينباره انديشیدهاند که آيا و چهگونه يک رشتهیعلمیِشناختِشعر میبايست تحقّقيابد[ ،آنگاه]دانشِادبیات لزومینمیديد حتّی اصالً در صدد برآيد برای يکچنینکوشش و آزمايشی خطر کند .زيرا در نخستینجُستجوها و پرسشها ثابت میشود ،که يک نظريهی علمیِشناختِشعر ،آنگونهکه در سدههایپیش شايد هنوز فکرشدنیبود ،نمیتواند هرگز وجود داشتهباشد .با اينوجود اگر کسی اين[شعرشناسی]را مینوشت ،آنگاه آننوشته ،يا اثری در بارهیآيینِکار میبود ،که هیچ نويسندهای بهآن عالقه نشان نمیداد ،يا اينکه يک فلسفهای میبود ،که میبايست در يکچنانتجريدِ بااليی غرق میشد که در آن ،خودِشعر ديگر باز شناختنی نمیبود و يا اينکه اصالً در آن گُم میشد .با اينکار ،همچنین احتماالً در بارهی شرايط ،دشواریها و تالشهایسمتيابانهیشاعرانِجداگانههم کم میشد اطلّاعی يافت .از اين رو ،يکچنینتالشی هرگز حتّی در نظر هم نیست. يک عاملِ يکسرهديگری ولی ،بهسودِ يک همچهتالشی سخن میگويد .وقتیکه انسان ژرفتر با کارهایشعریِآنشاعرانی آشنا میشود ،که برایسدهیبیستم مهمهستند ،آنگاه با شواهدی 6888/6315 Thomas Stearns Eliot -23از شاعرانِ بهنام آمريکا/انگلیس .از شاعرانِ بهنام در ادبیاتِجهان در سدهیبیست .برندهی جايزهی نوبِل سالِ .6348کارِ اصلیِ او شعر بود ولی از نظريهپردازانِ ادبی هم بهشمار است. - 6321 Franz Mon -91از شاعران و نظريهپردازان "شعرِ مشخّص" در آلمان. ،6323 Günter Kunert -96پس از جنگِ دوّم ،در آلمانِشرقی .آشنايی با ب .برشت و ی .ر .بِشِر .عضويت در حزبِ سوسیالیستِ متّحدِ آلمانِشرقی که سپس در سالِ 6377از او پس گرفته شد .از شاعرانِ بهنامِ آلمان(شرقی و غربی)در پساز جنگِ دوّم .از سال 6373به آلمانِ غربی رفت.
28
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
روبهرو میشود ،که در آنها ،اينشاعران در بارهی جنبهیعملیِنوشتنِشعر ،ولی بیشتر در بارهی دشواریها و مسايلِ نوشتنِشعر سخن میگويند ،گاهگاه حتّی بهمعنايی که میشود آن را فلسفی خواند .يعنی آنگاه که آنان میکوشند فراتر از تجاربِخودی ،بخت و امکانِ شعر را در اينسده ارزيابی کنند و نیز به پرسشِ پايانیِ :شعرچیست؟ پاسخ دهند. اين البتّه برای شعرشناسی در سدهیبیستم هم شاخصاست :چهبسیارپرسشها (که در اين معنی شاعران بهمیان میکشند) ،چهبسیارپاسخها (که اينشاعران میدهند) در کنارِ هم جا گرفتهاند ،بخشی همخوان و بخشی ناهمخوان ،بخشی باهم همانند ،گويیکه نويسندهگان به کمکِصداهایارتباطی از فرای دههها باهمديگر در پِیوَندند ،و گاه در چناناندازهای ناهمخوان باهم ،که گويی آنان در دو جهانِ متفاوت زيستهاند. با ايناشاره ،ايننیز گفته شدهاستکه در يک کتابی که در آن چنینمتنهايی گردآوری شده اند ،آوازِ يکصدايی خوانده نمیشود ،بلکه يک گروهِ همنوازانِ چندصدائه بهگوش میرسد .از اينرو ،اينصداها نهمانندِ آنترانهایکه دارای آهنگی يکساناست و در آن ،دو يا سه يا چند نفر بهترتیب و با فاصله میخوانند ،بهشکلیبیزمان ،اجراء و رديفمیشوند ،بلکه با آننحوهای پیشنهاده میشوند که گذرِ زمانِ اينقرنرا با بُرههها[بُرشها]یتاريخیِآن ،در آيینهی اين متن های ارائهشده ،نمايش دهد ،تا اين برداشت و احساس[در خواننده]پديد نیايد ،که گويی عمالً با يک منظرهیخوشوآرامِ درونِادبیات روبهرو است ،زيرا که در شعر هم« ،جدالِسَمتها»ردِّ خودرا بهجا میگذارد ،ردّی که آنرا در انديشههایشعرشناسیکِشاعران هم میشوددنبالکرد. [ ]...همزمان میبايستی برخیکمبودها را پذيرفت .در بارهی مهمترين[کمبودها] خودِ ت .اِس. الیوت آگهی دادهاست"آنشاعر ،که در بارهیشعر سخن میگويد يا مینويسد ،برای اينکار دارای توانايیهایويژه و مرزها[محدوديتها]ی ويژه است :اگر اين را بپذيريم ،بهتر میتوانیم آنها را بسنجیم و در بارهیآنها داوری کنیم -يک هشدار ،که آنرا من به شاعران بههمان اندازه سفارشمیکنم که بهخوانندهگان ،در بارهیآنچهکه شاعران در بارهیشعر میگويند". بر اينپايه در کمترينموردها است که يک نظريه ،نظريه در معنایمرسومِ آن ،در میان است، اگرچه گاه ،يک جمله چنان مؤثّر و درست صورتبندی شده مینُمايد ،که در آن باره ،بهنظر میرسد ،نظريه هیچ ضروری نبودهاست ،زيرا که تجربه و دريافتِدرونی در بارهی موضوعِ بحثِ اينجا ،همچون احکامِ هر يک از علومِجداگانه ،کم حقايقِمسلّمی را آشکار نساخته است، حقايقیکه ،اگر چنانچه بهمثابهِ بديهیاتِمسلّم گرفتهشوند ،نه بهنُدرت ،بهپیدايیِ نسخههای شعری کمک کردهاند ،و اينبرداشت را پديد آوردند که گويی شعرها میتوانند از پیش برنامه ريزی و جهت داده شده تولید شوند و نويسنده با رايانه جابهجا شود. يک ناهمخوانی از نوعیديگر نیز نبايد ناديدهگرفته شود :نه هرشاعر يا شاعرهای که حضورِ او در کتابی مثلِاينکتاب چشمناپوشیدنی مینمايد ،همانشعرشناسیایرا ،که متناسب با يک اثرِ شعریاش بوده ،برایجهانِآينده بهجا نهاد که آنرا بتوان همچون"کلید"ی برای فهمِ يک کارِ مُشابه بهکار گرفت .و ايننیز پنهان نیست که آنکسی ،که برايش دشوار و ناگوار نیست تا در بارهی نحوهیکارِخود در سرودنِ شعر به ژرفانديشی بپردازد ،خود با شعرهايش در پُشتِ آننحوه باز ماندهاست .اين نیز رازیپنهان نیست ،که يک اثرِ شعری ناگزير بايد بُرهه هايی را
23
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
بگذراند و پلّههايی را باال رَوَد ،اگر که ايناثر بخواهد با تحوّلِروزگار و تحوّلِخصوصیاتِ فرد ِ ی شاعر بهدرستی همخوان باشد ،تا باری ايناحساس بتواند پديد آيد ،که در يکشاعر چندشاعر پنهاناند ،از آنرو که صداهای او چنین از همديگر متفاوتاند .از اينسبب ،در متنهای شعر/ شناسیک هم سخن از [ديدگاههايی]نیست که برای همهیدورهها و دفترهای يکشاعر معتبر است ،بلکهگاهی سخن از ديدگاههايیاست که همديگر را نقض و يا رد میکنند .برخیمتنها، تنهاوتنها به يکدفترِشعر مربوط است و با اينوجود ،همچون يک سندی در اينکتاب آورده شده ،که نمیشد از آن چشم پوشید]...[. ولی حتّی بدونِ ارائهی اين مواد نیز ،بیشترينهی شاعرانِ دههی 31میدانند ،که اوضاع برای شعر چندان خوب نیست .اين ،هم به تقاضا در بازار مربوط است و هم به انگیزه و کششِ خودِ شاعران .هر چه هم که زمانه به شاعران رویِ خوش نشان ندهد ،يکچیز ولی قطعی و مُتقَن است :و اين ،آن نیاز و مطالبهی سرکوبناشدنیِ انسانها به سخنگفتن در اينباره است که آنها کیستند ،در چه جهانی زندهگی میکنند ،و کدام سفارش و ارثیهای را برای جهانِ آينده بهجا خواهند نهاد .آنگاه شايد -برعکسِ آن چه که امروز در پايانِ قرن شاهد هستیم[ -در آينده] کمتر شعرهای بهدردنخور ،ولی بیشتر شعرهای ضروری و موردِ نیاز پديد خواهند آمد. اگر بهاينگونه نگاه شود ،آنگاه يک اصلِ فراگیر بهمرکزِ همهی شعرشناسیهای آينده خواهد نشست :امید .اين که اين امید ،بايد همیشه در برابرِ انواعِ گوناگونِ نامیدیها اثبات گردد ،اين را ،اِريش فريد در شعرِ خود "آمادهسازیها" بیان کرده است: نخست آغاز کردن به ناامیدشدن سپس تالش کردن داليلی يافتن برای ناامیدنشدن سپس دانستن که اين داليل ديگر کفايت نمیکنند آنگاه باز و باز ناامیدی سپس هنوز کامالً ناامیدشدن را نخواستن سپس پرسیدن چرا که نه سپس از بیخ و بُن ناامیدشدن آنگاه اگر که هنوز توانی باشد نوشتن
91
آشنايی با کتابِ "شعرِ سدهی 21آلمان .موادّی برای شعرشناسی"
چند نكته در بارهی این كتاب || نوشتن در بارهیشعر از سویخودِشاعران را در همهیجوامع میتوانديد ،گرچه در شکلها و نحوههای بسیارمتفاوت .نوشتن در بارهیشعر از سویخودِشاعران ،يک ويژهگیِشاعرانِآلمانی نیست .اگرچه پیشینهی چنیننوشتنهايی در آلمان بهسدهی67مسیحی میرسد ،ولی در اين باره شاعرانِآلمان ،نهتنها در جهان بلکه در اروپا هم ،پیشگام نبودهاند ،با اينحال ،البتّه میتوان از ويژهگیهایآلمانیِ اينپديدهی همهجايی و همهگانی سخن گفت. || در آلمان ،مثلِ هرجایديگر ،نوشتن در بارهینوشتن ،و نوشتن در بارهیشعر ،و شعرسرودن در بارهیشعرسرودن ،همیشه بهمثابهِ يک نیازِ جدّیِ فردی يا اجتماعی برای بیانِ حقیقتی يا انجامِ روشنگری نیست ،بلکه در کنارِ آن ،مدّتهاست که نوشتن بهطورِ کُلّی ،و اينگونه "نوشتن"بهطورِ معیّن ،به يک سرگرمی ،بهيک مَمَرِّ درآمد ،بهيک حوزهی سودآوری در اقتصادِ چاپ و نشر ،باری بهيک|اقتصادِنوشتن" ،نیز بَدَل شدهاست .برای نمونه ،در همینکتاب ،از گ. هایم(-)92شاعرِ دورهیِآغازينِاکسپرِسیونیسمِآلمان ،که در بیستسالهگی درگذشت ،نوشتهای آمده که در آن ،خود ادعّا میکند که او پديدهای استکه در بارهاش بعدها دانشمندان چیزها خواهند نوشت":برای يک تاريخ نگارِ ادبیات ،بايد بسیار گیرا باشد که در آينده ،در بارهی راهی که من رفتهام ،پژوهش کند .فکر میکنم که او چیزهای جالبِ بسیاری خواهد يافت"... او البتّه حقداشته ،زيرا جامعهیخودرا میشناخت ،بعدها بهراستیهم ،برخی"دانشمندان" پیدا شدند که در بارهی او چیزها نوشتند و هنوز مینويسند .بسیاری از اين"دانش"مندان نیز مثلِ برخی از همینشاعران ،هم دانشرا ،هم دانشیدن در بارهیدانشرا ،و هم نوشتن در بارهیدانش و"نوشتن در بارهیدانش در بارهیدانش" ...را به ابزار بَدَل کردهاند. || چنین بهنظر میرسد که زبانِنويسنده ،چه در اينپیشگفتار و چه در تفسیرهايی که در پايانِ هر فصلِکتاب نوشته است ،زبانِتعارف است! زبانِ در"ديد/رَس" ،زبانِ"مالءِعام"است. زبانِ رویِ"مِنبَر" است نه زبانِ آن"خلوت". همچنین ،اينزبان ،گرفتار در تنگنايیهایصِنفیاست :صِنفِادبیات/شناسان و منتفدانِ ادبی! افزون بر اين ،احتماالً اينزبان ،با توجّه بهاينکه نويسنده از آلمانِشرقیاست و کتاب نیز در سالهای نخستِ بحرانِسیاسیِآلمانِشرقی آمادهیچاپ شده ،هنوز زيرِ فشارهایآنشکستها رنج میبَرَد ،و همچنانهنوز بهخودنیامده و کمابیش درهمريخته است ،و همان"احتیاط"را میشود در آن ديد که در دو/دههیگذشته در زبان -و نهفقط در زبانِ -پژوهندهگانی چون ايننويسنده ،پديدآمده است. چنینزبانی" ،بیرونرفتناز چارچوبِخود"را بهکاربرانِاش با دشواری اجازهمیدهد ،و اينبیرون رفتنها را بهسببِ هراس از مقولهی"يورشگری"و"شورشگری" ،بهسختی برمیتابد .مترجم
Georg Heym -92گِئورگ هايم 6887-6362-از شاعرانِ دورانِآعازِ اکسپرِسیونیسمِ آلمان.
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
96
گوته :درخدمتِ نظمِ كهنه
()99
یک مأمورِ حكومتی ،بر خالفِ"مرامِ حزبی"
() 94
گوتهی وزیر ،یک واقعبینِ سیاسی بود( .گِرهارد شرودِر ،صدرِ اعظمِ آلمان)
سخن تنها بر سرِ هیاهوهای رسانهها و يا بر سرِ کسب و کاسبی در سالِ گوته ،6333،نیست. برای"آگاهیِجمعی"و حتّی برای"هويّتِملّیِ"آلمانیها هم بايد بهره و نصیبی بهدست آيد .پس از سر/در/گمیها پیرامونِ يادبودِ هولوكاست در برلین( ،)95اکنون"ما" میتوانیم بدونِ دردِ سر" ،بزرگترينشاعرِمان"را جشن بگیريم ،شاعریکه هرکسی او را میشناسد و[تقريباً] هیچکس او را نمیخوانَد ،و آلمانِفِدِرال ،با نامِ او ،دههها است که"فرهنگِ آلمان"را در خیلی از کشورها صادر میکند. آنجاکه بحث ،در سالگردِ گوته ،بهارزيابی از کارکردِ سیاسیِ او میکشد ،چه از زبانِ مفسّرانِ "چپ" و چه"راست" ،سخنانِ گاهحیرتانگیزی شنیده میشود .اين ،صدرِ اعظمِپیشینِآلمان، رومان هِرتسوگ( ،)91مردِ حکومتِنیرومند و"شتاب"بود ،که "از ايدهآلسازیِ گوتهی انسان" ،هشدار داد -اينکه گوته "برای يک زنِ درمانده و تنها/ماندهی فرزندکُش ،اجرای حکمِ اعدامِ پیشنهاد کرد"" ،اجازه داد از دانشجويان و استادانِ دانشگاهِ یِنا جاسوسی شود"، خود حتّی "انديشهیدموکراسی" ،ترس در او میريخت.
(سخنرانی در251مینزاد/روزِ گوته6333 .
در فرانکفورت) بهسببِ اينديدگاههايی که درستیِ آنها اثباتشدنی است ،هِرتسوگ ،بذرِ سرزنشهای بسیاری را کاشت؛ از جمله ،سرزنشها از سوی سردبیرِ فرهنگیِاشپیگل ،هِلموت كاراسِک، که نکاتِ نقدِ انجامگرفته از سوی هرتسوگ را بهقلمرویِ شخصی راند ،آن[قلمرو] که برای روشنفکران هیچ چیزِ جالبی ندارد.
-99در اينترجمه ،همهی زيرنويسها ،آنچه که در میانِ [ ]...آمده ،و نیز پُررنگنوشتنِ برخی نامها از مترجم است. از نشريهی)[ ak-analyse&kritik(Zeitung für linke Debatte und Praxisتحلیلو نقد( .نشريه برای بحثها و عملکردِ چپ) شمارهی423سالِ6333م گرفته شدهاست .ترجمهی اينمقاله بهمعنای پذيرش و يا ردِّ ديدگاههایآن نیست ،و تنها برای آشنايی با بحث در بارهی گوته در آلمان است. :Parteigeist -94تفکّرِ حزبی ،حزبمَرامی ،حزببازی ،حزبیت ،...اين کلمه در اينجا چنین مینمايد که با طنز بهکار رفته باشد. -95اشارهاست بهبحثهای بسیارِتند در میانِ موافقان و مخالفانِ در بارهی طرحِ برپايیِ يک يادبود از کشتارِ بهوديان بهدستِ فاشیسمِآلمان .اينيادبود در سالهای 2119تا 2115ساخته شد؛ ولی بحث در بارهیآن از سالهای6335 درگرفتهبود .اينبحثها بارِ ديگر نشان دادند که اختالفها بر سرِ دورانِ فاشیسمِآلمان هنوز بهطورِجدّی پا برجا است. ،6394 -2167 Roman Herzog -91هفتمینِصدرِاعظمِآلمان -حزبِ دموکرات مسیحی .در .6333/6334
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
92 ()97
ولی در برابر ،اِكهارت كریپِندورف ،سیاستشناس ،که دانشگاهِ آزاد در برلینِ غربی، در آغازِ سالهای ،11از دادنِ درجهی استادی به او بهسببِ"راديکايسمِ چپ"خودداری کرد، بیش از دهسال استکه میکوشد گوته را برای يک طرحِ سیاسیِ کنونی بهکار گیرد: "اُلگویِگوته" را بهروزگارِ کنونی منتقل سازد ،يک"اروپا از شوراها و مناطق ،...که از سیاستِ قدرتمدارانهای که با ارتش پشتیبانی میشود ،با روشنی چشمپوشی میکند ،".جايیکه "فرهنگ ،آموزش ،دانش ،و داد و دهشِ هنری ،باالترين اُولَويت را دارند" و سیاست "از سوی شهروندانِ پاسخگو در يک مرامِ<جمهوریخواهانه>"انجام
میگیرد"(.گوته .سیاست بر ضدِّ رسمِ
زمانه")6333 ، اينکوشش ،مدّتهااستکه ديگر نخستینکوشش نیستکه میخواهد گوته را از سمتِ"چپ" تصاحب کند .رهبریِ سیاسیِآلمانِشرقی از اينهم بسیارفراتر رفت ،بهويژه والتِر اُولبرِشت، که يک تفسیرِ نادرستِ نخراشیده از گوته بهاو باز میگردد .او و پیروانِ( )98از 6312بر آناند که آن طرحِآرمانیِفاوُست در پايانِ زندهگیاش"( :ايستادن بر زمینیآزاد ،با مَردُمی آزاد"!)(،)93
در
"خانهوادهی
خلقهایسوسیالیست"تحقّق
خواهديافت.
در
کتابِ
زندهگینامهیگوته ،که در سال 6372در الیپزیک ،نشرِ رِكالم ،چاپ شد ،در پیش درآمدِ آن ،که خطاب بههمهی نیرو هایکار نوشته شد ،با عنوانِ"درآمدی بر يک زندهگیو آثارِجهانشمول" ،انسان "در يک نظامِ سوسیالیستی/انسانگرا" بهصراحت در جايگاهِ وارثِسلطانِشاعران نشانده میشود" :گوتهی آزادکنندهیانديشه ،و آثارِ او ،بهمثابهِ بخشی از فرهنگِ سوسیالیستی ،به اين انسان تعلّقدارد".
،6394 Ekkehart Krippendorff -97سیاستشناسِآلمانی .کتابهايی در بارهی گوته نوشته است؛ از جمله، "گوته ،سیاست بر ضدِّ روحِ زمانه" ،6333و "چگونه بزرگان با انسانها بازی میکنند -سیاستِ گوته" .6388 -98نويسنده ،کلمهی Epigoneرا در حالتِ جمع بهکار میگیرد .اين نام ،نامِ قومی در اساطیرِ یونان است .معنای مجازیِ آن ،پیروان ،مقلِّدان ،شاگردانِ استاد ،از/پِی/آيندهگان ...است -93اين جمله ،که مشهور شده است ،بخشی از آخرينسخنانِ فاوست ،شخصیتِ اصلیِ نوشتهی گوته با نامِ "فاوست "2است .گوته دو نمايش/درام با نامِ فاوست دارد" :فاوست ،6چاپِ ،6818و فاوست ،2نوشتهشده در(6896نزديک بهمرگِ خودِ گوته .)6892.شخصیتِ نمايش ،فاوست ،در فاوستِ ،2يک ثروتمندی است که دارای يک شرکتِ بسیار بزرگ است با کارگرانِ بیشمار ،که در سطحِ جهانی تجارت میکند .او طرحی برای آيندهی جامعه طبقاتیشان ،آزادانه زندهگی ِ ددارد که در آن ،او با حفظِ ثروت و مالکیتِخود ،و کارگران و ديگران با حفظِ وضعِ میکنند .او در آخرينپردهی اين نمايش/درام ،زمانیکه رو به مردناست ،میگويد " :میخواهم چنین انبوههای از جمعیت را ببینم[ /میخواهم] بر رویِ زمینیآزاد ،با مَردُمی آزاد بايستم".
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
99 ()41
سوگلیِ حاكمان ،در حكومت شركت میكند. گوته ،بهمثابهِ سیاستمدار ،در سالهای 6771تا 6781آغاز بهکار کرد .در اين دوره ،هیچ نوشتهای چاپ نکرد ،بلکه يکسره برای حکومتِ زاكسِن/وایمار/آیزِناخ کار میکرد، حکومتی که حاکمِ آن ،كارل آوگوستِ68ساله ،او را در سپتامبرِ 6775به وایمار فراخواند. اين قدردانی ،کمتر ،از گوتهیحقوقدان ،که بیشتر ،از گوتهی"نابغه"و نويسندهی موفّق بود، که با نمايشنامهی"گُتز فون بِرلیشینگِر"( ،)46نامی در کرده بود ،و با رُمانِ" رنجهای وِرتِرِ جوان"به تأثیری تا آنزمان بیمانند دست يافته بود .اين کتاب ،نهتنها زنجیرهای از خودکُشی بهراه اندخته بود ،بلکه يک اُلگوی ويژه را باب کردهبود ( لباسی آبی و جلیقهای زرد) .اگرچه اين نويسندهی پُر/خريدار ،نمیتوانست با نويسندهگی هزينهیزندهگی را بهدست درآوَرَد ،چون بیشتر نسخههای فروختهشده ،چاپِ دزدانه بودند .ولی برای کارِ وکالت ،گوته تمايلی نداشت. بهاينترتیب ،اينپیشنهاد ،درست بههنگام آمده بود .در ضمن ،همساالنِ یورش و اضطرار
()42
هم ،با همهی آن قیافهیِ شورشیِشان ،کامالً خواهانِ ترقیِ شغلی بودند .زندهنامهنويسِ گوته، ریچارد فریدِنتال( ،)49آنها خود را "همچون پسرانِجوانِ بیارثشده"میديدند" ،بر ضدِّ زورگويان داد میکشیدند و دزدانه بهدنبالِ مقامی در يکی از دربارهای کوچک مینگريستند". با آمدن به وایمار ،گوته به بهجَرگهی ممتازان درآمد ،بهحلقهی محبوبانِ حاکم[شاه] ،که از او چندسال کوچکتر بود .نخستینزمستانِ او در وایمار ،فقط يک "کارناوال"بود (فریدِنتال). همراه با سَروَر و دوستِ نزديکاش كارل آوگوست ،از جیبِ شهروندان و کشاورزان ،برای شوخ و شَنگیهای ناجور نقشه میکشید ،؛ مست کرده میشد ،و هوار کشیده میشد .دوستِ گوته ،یوهان هاینریش فُس( ،)44اين کارها را با يک آمیزهای از بیزاری و حسادت گزارش
-41تقسیماتِ سیاسیِ آلمان در سدههای 68و63م کامالً چیزِ ديگری بود .کشور به نزديکبه 95حکومتِکوچک بخش شده بود .تا 6876يعنی تا زمانِ بیسمارك ،حکومتی مرکزی وجود نداشت .هر يک از اين حکومتهایمحلّی را به نامهایمختلف مینامیدند ،ايننامها را نمیتوان به فارسی برگرداند و يا يک معادلِفارسی برایآنها پیدا کرد .از اينرو ،بهجای نامهایآلمانیِ اينحکومتها-که معموالً بر پايهی لقبهای سلسلهمراتبیِ حاکمِشان نامیده میشدند، کلمهی عمومیِ"حاکم"در اينجا بهکا برده شدهاست .به زيرنوسِشمارهی69هم نگاه شود. ( Götz von Berlichingen -46نامِکامل ( Götz von Berlichingen mit der eisernen Hand:گوتز فون بِرلیشینگِن با دستِ آهنین) Sturm und Drang -42توفان و اضطرار(توفان و فشار ،يورش و فشار )...نامِ يک سَبکِ ادبی و يک دورهی ادبی در آلمان در سالهای پیش از انقالبِ فرانسه. ،6831-6373 ،Richard Friedenthal -49نويسندهی آلمانی. .6756/6821 Johann Heinrich Voß -44نويسنده و شاعرِ آلمانی ،مترجمِ آقارِ هومِر و آثارِ ديگرِ يونانِ کهن و نیز آثارِ کالسیکِ روم بوده است.
94
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
میکند .در وایمار ،وضعِوحشتناکی است .حاکم[شاه] ،بههمراهِ گوته مانندِ وِلگَردهایوحشی در دهکده میگردند .او مست میکند و برادرانه همراهِ او با يک دختربچّه کیف میبَرَد .اين دوستیِديوانهوارِ مردان ،جنبهی همجنسگرايانه هم دارد .بارها یوهان وُلفگانگ و كارل آوگوست در تختخوابِ همديگر میخوابند. حاکم[شاه] ،بهرغمِ برخیايستادهگیهایچندتناز حکومتیها ،توانست سوگلیِخودرا به عضويتِ شورایِدربار ،باالتريندستگاهِدولتیِچهار/نفره برساند" .حکومتکردن!" ،گوته در دفترِ ياد داشتِ خود مینويسد ،که او همهی تواناش را بهکار میگیرد[ ،ولی] او هیچ برنامه ،آنهم هیچ برنامهیاصالحی نداشتهاست .همزمان او ،همچون يک"مصلحتگرا"()45ی پُر/نیرو ،دست به يکسلسله کارها زد :در زمینهیراه ،مبارزه باآتشسوزی ،معدن ،در زمینهیاستخدامی(ارتش، اداراتِ دولتی؟!) ،نوسازیِ وضعِمالیِحکومت .کارِ سیاسیِروزمرّه رویِهمرفته بدونِ سر و صدا میگذشت -در نشستهای شورای دربار ،و در میانِ پروندهها و فرمانها. بُردباری -فضیلتِ بیچیزان اين آدمِ تازه ،در گفتگوهای خصوصی ،همدردی میکند با روستايیانی که در شرايطِ فالکتبار زندهگی میکنند ،ولی هیچ برنامهای برای سَبُکترکردنِ فالکتها پیشنهاد نمیکند ،با آنکه او بر رویِ كارل آوگوست نفوذِ بسیاری دارد .او آن اصالحاتِ کشاورزی را ،که از 6781آغاز شده بود ،میگذارد تا از کار بیفتند ،بهمحضِآنکه اَشراف بر ضدِّ آننکاتی که در آن اصالحات، امتیازهای فِئودالی را بر میداشت ،شِکوِه آغاز کردند .حتّی سیاستِپساندازِ او بهزيانِ هزينه های دربار و ارتش نیز ،فقط در خدمتِ برطرفکردنِ ورشکستهگیِ حکومت بود؛ بیچیزان ،از آن بهرهای نبردند. اينگونهسیاستها را میتوان با "اجبارهایخاص[فنّیِ]" سیاسی و مالی توضیحداد و يا خود حتّی برحق دانست .ولی در موردِ گوته يک بیتوجّهیِژرف نسبت به مَردُمِ عامی نیز در میان است .در تصويرِ آرمانیِ او از جامعهی سلسله/مراتبیِ فِئودالی -گذشته از برخی استثناءها- بلند/رَویِ اجتماعی پیشواز نمیشود ،برابریِهمهگانی ،هرچند از راهِ آموزش هم باشد ،هرگز و اَبداً .انبوهه ،توده ،عوام را گوته فقط برای کارکردن و برای فرمانبُردن درخور میداند .در بارهیسیاست ،بهتر است که زيردستانِبیخبر هرگز سخن نگويند .اينخطر ،بسیار بزرگ است که آنان از سوی مَردُمفريبان گمراه؋شوند ،و ،همچنانکه در فرانسه ،فقط بینظمی بیافرينند. گريختنِگوته به ایتالیا در سپتامبرِ6781عموماً بهمثابهِ اعترافِ او به شکستِسیاسیاش
Pragmatiker -45
95
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
تفسیر میشود .كارل آوگوست ،که میخواهد گوته را نگهدارد ،نهتنها حقوق و دستمزدِ او را در طولِ اينسفرِ 22ماهه همچنان میپردازد ،بلکه او گوته را ،پس از بازگشتاش از اين ()41
سفر ،از همه ی وظايفِ دولتی آزاد میکند .گوته ،رياستِ کارگروهِ معادنِ ایلمِناو
را نگه
میدارد و پِیدرپِی ،نظارتِعالیهی دانش و هنر را در قلمرویِ آن حکومت بهدست میگیرد ،او نمايشنامه بهصحنه میآوَرَد و برای مراسمِحکومتی شعرسرايی میکند .در همانحال ،او بهمثابهِ مشاور و مردِ مواردِ ويژه برجا میمانَد -.براینمونه ،او كارل آوگوسترا در سال6734 در مداخلهی جهانی بر ضدِّ انقالبِ فرانسه همراهی میکند. جایگاهِ ممتاز و بهطرزی وَرایِ معمول پُر/درآمدِ او به او امکانِ انجامِ کارهایجنبیِ گوناگونی را داد که او را گاهگاه همهوقت بهخود درگیر میکردند ،از میانِ آنها کالبدشناسی، گیاهشناسی ،معدنشناسی ،و نورشناسی("رنگشناسی") .دوستیِ دشوار با شیلِر ،که در 6734بهوایمار رفتهبود ،به افسانه بَدَل شد ،و گوته به زيارتگاهِ فرهنگیان .پس از مرگِ شیلِر ،گوته يگانه "اُلِمپیايی" است ،اُسقُفِ بزرگ ،که پیشهنگام ،پِیريزی میکند ،و به اين ترتیب ،آوازهی آتیِ خود را بیمه میکند -از راهِ کار بر رویِ زندهگینامهی خود ("ادبیات و حقیقت") ،47و در گفتگو با خادِمانِ فکری مانندِ ریمِر ،و اِكِرمَن( ،)48از راهِ نمايشِ خود در برابرِ ديدارکنندهگانی که در خانهی موزه/مانندِ بهگفتارهای کمابیش ژرفِ او گوش میدادند. با همهیآنکه برای زندهگینامهنويسان مهمبوده ،تا بُرهههایزندهگی را از هم متفاوت سازند، کردارها ،آثار و گفتارهایتعیینکننده را دقیق تاريخگذاریکنند ،آنمواضعِپايهيیِ سیاسیِ گوته ،که از آنها است که در ايننوشته سخنمیرود ،در رَوَندِ دههها بهطورِ شگفتآوری کم تغییر کرده است .او "دوستِخلق" نیست ،دموکرات که ديگر هرگز ،بلکه هوادارِ يک جامعهی سلسلهمراتبی ،و يک مونارشیستِ مؤمن است. همدلی با "آدمهایکوچک" را او فقط در بهطورِ خصوصی اِبراز میکند ،چنانکه در يک نامه به شارلوته فون اشتاین(":)43()62.14.6777چه فراوان من( )...عشق به آنطبقهای پیدا ،Ilmenau -41شهری در استانِ تورينگِنِ آلمان. (Aus meinem Leben. Dichtung und Wahrheit -47در بارهی زندهگیِ من .ادبیات و حقیقت) .گوته. .6774-6845 ،Friedrich Wilhelm Riemer -48نويسندهیآلمانی ،و کتابدارِ دربارِ وايمار .منشیِ گوته. ، 6732-،6854Johann Peter Eckermannنويسنده و شاعر ،و همکارِ معتمدِ گوته .نويسندهیکتابِ"گفتگو با گوته در آخرينسالهای زندهگیِ او". .6742/6827 Charlotte von Stein -43از نديمههای نزديکِ آنا آمالیا( )Anna Amaliaمادرِ كارل آوگوست بود .شارلوته همسرِ ،Friedrich von Steinطويلهدارِ دربارِ زاکسِن/وايمار /آيزِناخ بود .گوته صدها نامه به اينزن نوشتهاست .در بارهی نوعِ رابطهیگوته با اينزن ،و نیز با آنا آمالیا ،ديدگاههای گوناگونی در میانِ تاريخنويسانِ آلمانی وجود دارد.
91
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
کردم ،که آنان را پَستها مینامند! کسانی که بهيقین برایخدا باالترين هستند .آنجا باری همهی فضیلتها با هم هستند .البتّه ،كریپِندورف ،که اين ابرازِ احساس را بهمثابهِ برگهای برای اهدافِ انسانگرايانهیگوته میآوَرَد ،در پايانِ اينجمله ،نقطه میگذارد ،در حالیکه در اصلِ نامه ،آنجا که گوته اين"فضیلتها" را ،که او آنها را در نزدِ "طبقهیپَست" چنین ستايش میکند ،بر میشِمُرَد" :حَد/نگهداشتن ،قناعت ،درستکاری ،وفاداری ،شادی از کمترينمحبتها ،بیآزاری ،بُردباری ،صبوری"،... در سوی ديگر ،اين مردِ نظمِ کهنه ،بر ضدِّ جنگ و ارتش است ،حتّی شادگذرانیِ اَشرافیِ شکار هم برای او ناخوشآيند است ،خود را از جنبشِ ملّیگرايانه بر ضدِّ ارتشِ اشغالگرِ ناپلئون دور نگه میدارد ،از کشیشها بیزار است .اينموضوع که او ،از ديدگاههای گوناگون" ،سیاستِ ضدِّ روحِ زمان"(كریپِندورف)را پیش میبَرَد و يا آن را ،دستِکم ،مهم میشمارَد ،بهويژه از مواضعِ او در برابرِ انقالبِ فرانسه آشکار میشود ،اين بزرگترين رُخدادِ تاريخِغرب در زمانِ زندهگیِ او. نخستینبُرههی انقالبِفرانسه از سوی بسیاری از روشنفکرانِ آلمانی بهمثابهِ آغازِ دورانی نوين پیشواز میشود .كلوپستوك ،شیلِر ،هِردِر ،هومبولد ،هِگِل ،هولدِرلین ،و بسیاری ديگر ،از اعالنِ حقوقِبشر و قانونِ اساسی ،برپايیِ گِردِهمآيیِملّی و ارتشِملّی برای پاسداری از انقالب هواداری کردند .کم يا بیش ،اين پُرسِش طرح میشود که چه زمانی آلمانیها نمونهی انقالبِ فرانسه را پِی خواهند گرفت. برای گوته امّا انقالبِفرانسه يک بدبختی است ،و بهعالوه ،گزير/پذير .شاه و اَشراف میبايست نمیگذاشتند که کار بهاينجا میکشید؛ شاه بهجای اينکه فرمانروا باشد ،خود را تا سطحِ يک خادمِ حکومتی پايین آورد" :چنین نحوهی رفتاری ،همیشه فراتر میرود ،تا آنجا که شاهِ فرانسه ،خود خويشتن را بهچیزی برای بهرهبرداریِسوء بَدَل میکند" .گوته در نمايشنامهاش با نامِ " ژنرالِ عادّی " ،51يک حاکمِ حقیقی را میگذارد در برابرِ يک خودکامهی ناتوان ،که با ناتوانیهايش انقالبرا تحريک میکند" :در يک سرزمینی که در آن، حاکم ،در برابرِ کسی بیاعتناء نیست ،آنجا که همهی قشرها بهطرزی منصفانه در قبالِ همديگر فکر میکنند ،آنجا که جلوگیری نمیشود از اينکه هرکس به سلیقه و نحوهی خودش رفتار کند ،آنجا که شناختها و آگاهیهایمفید ،عموماً متداولاست ،آنجا هیچ حزبی پديد نمیآيد.".
:Der Bürgergeneral -51ژِنِرالِ شهروَند .منظور در اين نمايش ،مردی" عادی و غیرِ ارتشی" است که لباسِ يک ژِنِرالِ فرانسوی را که در جنگ کُشته شده بود ،دزديد و آن را پوشید ،و خود را به دروغ ،ژنِرال وانمود میکرد.
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
97
بهدشواری میتوان اين کمالِ مطلوب را يک روشنگری دانست .سخن ،تنها و فقط در اين است ،که "توازنِ" موجود میانِباال و پايین ،فرمانرَوا و فرمانبَر ،و سلسله/مراتبهای گوناگون بههم نريزد .گوتهی سرسختانه/هوادارِ/نظم ،در ضمن ،تنها عمل بهانقالب ،بینظمی ،درهم/ ريزی ،درگیری و طرفداریگری[حزببازی] را محکوم نمیکند .او ،همچنین ،به طرحها و آرزوهای بنیادينِ آنها ،آزادی ،برابری ،برادری ،نیز بیاعتماد است" .مقوالتِکُلّی تنها فقط بدبختیِ دهشتآور میآفرينند" -و يا ،آنطورکه در داستانِ"سالهایسرگردانیِ ویلهِلم مایِستِر"
( )56
جملهبندی کرد" :هر آن طرح و آرزویبزرگ ،بهمحضِ آنکه پديدار میشود،
زورگويانه مینمايد؛ از اينرو ،آنامتیازها ،که او بر میآوَرَد ،بهزودی بهزيان بَدَل میشوند". چنین بیانهايی ،طنینِ هُشدار های فرانكو فوره( )52در بارهی هر گونهای از آرمان در کتابِ "کتابِ سیاهِ کمونیسم" را دارد -يک برگهی تازه از تأثیرِ ادامهدارِ سیاسیِ گوته ،متأسّفانه نه در طَرَفِ دموکراسی و حقوقِ بشر. درگیریِ هنریِ گوته با انقالبِفرانسه ،در میانِ ادبیات/شناسان بهمثابهِ چیزی شکستخورده قلمداد میشود .در بسیاری از نمايشنامهها ،که همه نا/تمام ماندهاند ،سخن بر سرِ اين رُخدادِ جهانیاست .اينکه اصالً او آشوب را بهرویِصحنه میآوَرَد ،خود به شگفتزده گی در میانِ تماشاگرانِ اَشرافی دامن میزند ،اگرچه ،پیامِ اين نمايشها ،آشکارا ،بر رویِ نگهداشتِ نظامِ فِئودالی اشاره دارد" .عنصرِ ذهنیِ انقالبی" ،عوام[توده] ،از هوادارانِ ابله و ورّاجهای تُهیمغز است؛ خوبها ،اَشرافِ خِرَدمند و با/فضیلت هستند ،مانندِشاهبانو[خانبانو!]()59در نمايشنامهی "برانگیختهشدهگان" ،که گوته ،در گفتوگو با اِكِرمَن در سالِ 6824در بارهی باورهای اين خانم ،میگويد" :اين باورها ،در آندوره ،باورهای خودِ من بودند ،که هنوز هم هستند". اين شاهبانو[خانبانو!] ولی ،در مسئلهی امتیازهای فِئودالی ،که در بارهی آنها ،شوهرِ اين خانم، که يک کارمندِ ديوانی است ،میخواهد دعوايیطوالنی بر علیهِ دهقانانِ سرکش بهراه بیندازد، خواستِار يک"جبرانِ نسبتاً منصفانه" و نیز خواستارِ بلند/همّتی [بزرگواری]است[ -چیزی]که کامالً درخورِ آنکسی است ،که قدرت را در دست دارد".
Wilhelm Meisters Wanderjahre -56رُمان از گوته.6823. François Furet -52تاريخنگارِ فرانسوی" .6327-6337کتابِسیاهِ کمونیسم" از او در 6337چاپ شد. ،Gräfin -59اسمِ مؤنّث .اسمِ مذکّرِ آن Grafاست .از نامها و القابِ اَشرافِ آلمان در دورانِ فِئودالیاست .اينان در سلسلهمراتبِ فِئودالیِ آندروره ،از شاه پايینتر هستند .شايد بشود آنها را با خانها و والیها همرديف دانست. سلسلهمراتب در آندوره در آلمان چنینبود ،از چپ به راست: Kaiser, König, Erzherzog, Großherzog, Kurfürst, Herzog, Landgraf, Pfalzgraf, …Markgraf, Fürst, Graf, Freiherr(Baron), Ritter
98
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
بهاين ترتیب ،آن ديدگاه نیز از اعتبار میافتد ،که در جمهوریِ دموکراتیکِ آلمان[شرقی]، نمايندهگی میشد ،که گوته ،در سالهایپَسین ،در برابرِ انقالبِ فرانسه ،ايستاری مثبت داشته است .بلکه برعکس ،او عواملِ ژرفِ [اين انقالب]را در نمیيابد ،بلکه آن را تنها يک واکنشی میبیند در بارهی خطاهایِاجتنابپذيرِ حاکمان و همچون يک موردِ ويژهی فرانسوی، نه همچون ريشهيیترين شکلِ برابریِ شهروندان ،که در ديگرکشورها نیز اجتنابناپذير است. حاکمان میبايستی قدرتِشان را نشان میدادند ،سرنگونسازیِ حکومت را در نُطفه خفّه می کردند -از راهِ سانسور ،جاسوسی ،و پِیگَردِ "مَردُمفريبان". با جاسوسی و سانسور ،برای حكومتِ مطلقّه اينکه اين "نظم" بايستی ،در صورتِ نیاز ،با زور هم حتّی دفاع گردد ،به باورهای بنیادیِ گوته تعلّق دارد و خطدهندهی رفتارهای سیاسیِ او است .وُلفگانگ روته( ،)54گوته را در گامِ نخست بهمثابهِ "سیاستمدارِ نظم"میشناسد ،که برای او آرامش ،نظم ،و امنیت ،بهعنوانِ باالتريناصولِ حکومت بودند .سببها برای دخالتهای سرکوبگرانهی حکومت در زاكسِن/ وایمار/آیزِناح ،بسیار پُرشمارتر از آنچهای هستند که آنقالب[کلیشهی]سُنَّتی ،از اينمنطقهی خوب/حکومتشده با رعايای رضايتمندِ آن ،میقبوالنَد .آلمانشناسِ آمريکايی و .دانیِل ویلسون( ،)55در پژوهشِ تازهیخود در بارهی "اعتراض و حقوقِبشر در گوتهی کالسیک" ("تابویِ گوته") نشان میدهد ،که درگیریهایسیاسیِ چندی وجود داشت و اينکه اليههای گوناگونِ جمعیت(دهقانان ،شهريان ،دانشجويان) در کوششهایضدِّحکومتی شرکتداشتند- و آنهم ،درست پیش از انقالبِ فرانسه. جنبشِدهقانان ،پیش از هرچیز ،بر ضدِّ امتیازهای فِئودالیِ اَشراف بود ،بر ضدِّ مالیات و خدمتِ سربازی ،که از سویِحکومتِ وایمار ،با داليلِخوب دفاع میشوند :اينها درآمدِ حکومت را تأمین میکنند و بهترتیب دوامِ حکومتِمطلقّه را .بر خالفِ افسانهها ،گوته ،در اينمسائل، برای توازن و میانهرَوی سمتگیری نمیکند ،بلکه بیش از يکبار کلمهی دخالتِ قاطعانه را بر زبان میآوَرَد :او در سالِ6731سخت و تند ،خواستارِ بهکارگیریِ ارتش بر ضدِّ دهقانانِ ایلماناو میشود ،دهقانانی که با چند برابرشدنِ مالیات مخالفت میکنند":ما بايد برای نخستینبار ،سخت و زِمُخت ظاهر شويم ،تا آنها بفهمند که بهعقبانداختنِ يک کاری که در طولِ دهسال آماده شده ،چه معنايی دارد"... ،6923 ،Wolfgang Rothe -54ناشر ،مورّخِ تاريخِ هنر و ادبیات ،نوسیندهی آلمانی. ،6351W. Daniel Wilson -55استاد ِدانشگاه در آمریكا و انگلیس .در دورانِ دانشجويی ،دانشجوی دانش گاه در برلین و گوتینگِن .در سالهای6331مديرِ مرکزِ دانشجويانِ کالیفرنیايی در گوتینگِن ( آلمان).
93
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
كارل آوگوست ،گوته ،و ديگر اعضایشورایِ دَربار ،در برابرِ دانشجويانِ قُد و نافرمانِ دانشگاهِ یِنا ،به مراقبت از"فريبکاران" و جريمهکردنِ آنان دست میزنند .برای محکمکاری، به جذبِ جاسوس در میانِدانشجويان و استادان میپردازند .آنهنگام که او[گوته]حاکمِ خودرا در زمینهی مخالفت با انقالب ،بر ضدِّ فرانسه همراهی میکند ،در يک نامهای ،به فُویگت ،عضوِ شورای دربار ،برای زيرِنظرداشتنِ دانشجويان هُشدار میدهد" :که شما بهتر است حتماً اطّالعاتِ دقیق را ادامه دهید تا دريابید ،کجا و چهگونه است اين ،و چهکسانی هستند آنان که اين تَب را پشتیبانی میکنند ".زيرا ،اينکه ،اين "تَبِ" انقالب ،از فرانسه به درون کشیده شده ،برایحاکمانِ وایمار قطعی است .پس از آغازِ انقالبِفرانسه ،آنها [حاکمان] هر نا/آرامیِ اجتماعی را بهعنوانِ پِیآمدِ توطئهی ضدِّ حکومتی تفسیر میکنند ،که در آنها، جاسوسانِ خارجی و انجمنهای مخفیِ دانشگاهیِ داخلی شرکت دارند .اينآخری ،روشن است که غَدقَن است -هرچند که آنها فقط يک برنامهی انساندوستانه ،ولی نه براندازانه ،را دنبال میکنند. در همانحال که "مُحَرِّکانِ" احتمالی بهسختی مجازات میشوند ،اجازه داده میشود تا برای "گمراهشدهگان" ،که نا/بالِغ قلمداد میشوند ،جزای بهمراتب ماليمتری بهکار بسته شود- نشانهای برای افسانهی کامالً/چیزِديگری/بودنِ همانا حکومتِ لیبرال و انساندوستِ زاكسِن /وایمار .ویلسون ،در پژوهشِخود بهايننتیجه میرسد ،آنحکومتی که گوته نیز با آن همکاری میکرد ،از بسیاریجهات ،يک حکومتِ کوچکِ معمولِ سدهی 68است -با شمارِ فراوانی از بیزمینها ،با نا/آرامیهایدهقانان و دانشجويانِمعترض و جزاهای سخت برای شورشگران .برای نمونه ،زندانیان ،که در میانِ آنان دگر/انديشانِمذهبی و سیاسی نیز بودند، بهعنوانِ سرباز ،به پروسها و انگلیسیها فروخته میشوند .بهعنوانِ واسطهی اين تجارت ،از جمله ،عضوِ شورای دربار ،گوته هم بود. ویلسون حتّی آنزمان که سیاستِحکومتی ،رویِهمرفته در زاكسِن/وایمار کمتر از پروس و كور/زاكسِن ،سرکوبگر است ،مینويسد ،در همانزمان ،وایمار" :در برخی ديدگاهِهای مربوط به نغضِ حقوقِبشر ...نهکه دنبال نیست ،بلکه پیشبَرَندهی ارتجاع است -از جمله ،در طرحريزی و اجرای بیامانِ ممنوعیتِ شغلیِ گستردهی دانشجويانِ مذهبی". اينکه زيرِ پا/نهادنِ حقوقِبشر در زاكسِن/وایمار ،امروزه تقريباً هیچ شناخته نیست ،تنها بهسببِ آن نسلهايی از آلمانشناسان نیست ،که محلِّ آفرينشِ ادبیِ گوته و شیلِر را بَدَل به بهشتی بر رویِزمین ساختند .وایمار ،بهحق ،در سالهای(6815-6734سالمرگِشیلِر)، بهمثابهِ "پايتختِ فرهنگِ" در محدودهی زبانِ آلمانی است .ولی اينهم درست است ،که حتّی يکبار هم ذرّهای از آزادیِ فکری ،بیانی ،نشریِ روشنفکران بهره ندارد .اين حکومتِکوچک ،با
41
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
عالقه ،خود را با نامِ متفکّران بَزَك میکند -میکوشد ولی ،با ترکیبِ زيرکانهی ترساندن و سانسور ،تا آنان بهلحاظِسیاسی بیتأثیر بمانند .گوتهسخت باور دارد که سیاست ،کارِ کاردان هایحرفهيیاست ،و كارل آوگوست در نزدِ پروفسورهای"سخنور[،زيادهگو]" ،پیش از هرچیز، "خودخواهی"و"قدرتجويی" را در کار میبیند .از اين ،چنین نتیجه گرفته میشود که از "ويرانی" بايد جلوگیریکرد -منظور از "ويرانی" انتقادها نسبت به وضعِ موجود است .گوته هیچ شرمی ندارد تا دستهايش را آلوده کند .ايناستکه او ،بهدستِ خود ،در بارهی مظنونانی چونشیلِر ،هِردِر ،و فیشته پروندهسازی میکند ،و حتّی در گفتگویحضوری باآنان ،خواست هایريیسِحکومت را بهآنان میرسانَد :آقايان بهتر استکه از لحاظِسیاسی خوددار باشند. بهويژه ،کارکردِ گوته در"مسئلهی اُكِن"( )51بسیار روشنگرانه است .اين استادِ دانشگاهِ یِنا جرأت کردهبود در نشريهای که خود منتشر میکرد به حاکمِ مطلقّه انتقاد کند .وزيرِ حکومت، گوته ،در يک گزارش سفارش میکند که روزنامه بهزودی غَدقَن شود .او ،بدونِتوجّه به آزادیِ چاپ و نشر ،که بهطورِ رسمی[تشريفاتی]معتبر بود ،مسئلهرا "يک موضوعی که به پلیس مربوط میشود"میبیند" ،که فقط در محل بايد تصمیم گرفتهشود ".او" ،در اينمخالفتِ بنیادی با روزنامهها ،با مِتِرنیخ ،حاکمِوین ،و طرّاحِ تغییرِ واپسگرايانه در پس از شکستِ ناپلئون ،که گوته شیفتهیاو بود ،همعقیدهاست .گوته ،سانسور را بهمثابهِ يک"آفتِضرور" در نظر ندارد، بلکه همچون"سودیزيباشناختی"(روته) .او در 6827در نامهای بهصدرِاعظم فون مولِر
()57
چنینمینويسد" :هر مخالفِمستقیم[صريح] ،سرانجام تُهی و بیمحتوی میشود .سانسور ،وا میدارد بهسویِ بیانِپُر/مايهترِ انديشهها از راههای غیرِمستقیم". گوته و ناپلئون" :جَذَبه(")58ی مردانِ بزرگ مطمئناً نادرست خواهد بود اگر که گوته را در همهی خطوط ،واپسگرا دانست .او ولی خود را در خدمتِ يک رژيمی مینهد ،که او خود از آن سود میبَرَد .اين"سیاستمدارِ نظم" ،به نحوههایگوناگون در سرکوبگریهای حکومتِ زاكسِن/وایمار شرکتدارد :گاه بهعنوانِ
.6773/6856 Lorenz Oken -51دانشمندِ آلمانی ،ناشر و سردبیرِ نشريهیعلمیِ ایزیس که از 6867تا 6848 چاپ میشد .او در سالهای 6863وادار شدهبود تا برای آزادیِ چاپ [مطبوعات] موضعگیری کند ،و در نتیجهیآن، در حاکمنشینِ زاکسِن/وايمار/آيزِناخ ،نشريهی او غدقن ،و خودِ او از استادیِ دانشگاه برکنار شد. .6773-6843 Friedrich (Theodor Adam Heinrich) von Müller -57صدرِ اعظمِ منطقهی بزرگِ زاکسِن/وايمار/آيزِناخ ،و از دوستانِ نزديکِ گوته. .Charisma -58میتوان معادلهايی بهتر و فارسی برای اين اصطالح پیدا کرد .فرهمند و فرهیخته...گفتهاند ولی به نظر چندان رسا نیستند" .جذبه" هم البتّه چندان رسا نیست.
46
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
تحريککننده ،گاه بهعنوانِ میانجی ،گاه فعّاالنه ،و گاه بیشتر نا/فعّاالنه ،آنجاها که او فرمان های ديگر را تأيید میکند. برای کارهایعمومیِحکومت ،او يک نقشِبرجسته دارد .او بهعنوانِ استادِ بیبديلِزبان ،میداند که کجا میشود زبان را از جمله در خدمتِ بر سرِ عقلآوردنِ حکومت بهکار بُرد .نمايشنامهی او به نامِ " ژِنِرالِ عادّی " ،از جمله به موضوعِ يک پیشنهادِ برانگیزانندهی يکی از وزيرانِ دربار ،بهنامِ شناوس برمیگردد ،که در نامهای بهحاکم ،يک يورشِ مرامی[ايدهئولوژيک]ِ فوری بر ضدِّ شور و شوقِگسترشيابنده نسبت به انقالب را بهمیان میکشد" :غَدقَنکردن و جريمهکردن کاری از پیش نمیبرند .مگر زمانیکه يک نويسندهیخوب ،با صدايیآشکار، عمومی ،و آگاهکننده ،چشمِ مَردُمِ ندار ،گمراهشده ،و جنونزده را باز کرده و نشاندهد که سخنانِ بیمعنا و فريبندهی فرانسويان يک دروغِ آشکار ،نیرنگبازانه ،و بدخواهانه است و برنامهی آزادیِشان ،چیزی نیست جز بالهت و چرندگويی". گوته از انقالب بیزار است ،و ناپلئون را بزرگ میدارد ،زيرا در او آن از/میان/بردارندهی انقالب را میبیند که بهاين در/هم/ريختهگی پايان میدهد و نظم را دوباره برپا میدارد .او سیاستِ کشورگشايیِ او را تأيید میکند" :اينکه مسكو سوزانده شده است ،اهمیتی برای من ندارد .تاريخِ جهان میخواهد چیزی هم برای روايتکردن داشتهباشد ".به میهنپرستانِ آلمانی ،که خوابِ حکومتِ ملّی را در سر دارند و از او نوشتههايی بر ضدِّ "زورگويان" چشم دارند ،پاسخِ تندی میدهد" :هرچه میخواهید دستوپا بزنید؛ اينمرد برایشما بزرگتر از آن است .شماها او را نخواهید توانست در/هم بشکنید ".تازه پس از برافتادنِ ناپلئون است که گوته به صفِ پیروزمندان در میآيد ،و در نمايشنامهی"بیداریِ اِپیمِنید"( ،)53در برابرِ مخالفانِ ناپلئون ،با صدايی آهسته ،انتقادِ از خود هم میکند. او ،در جاهايیهم ،از آلمانها ستايش میکند("بهتريننوعِ انسان") ،بااينحال او يک ملّیگرای آلمانیپرست هم نیست ،بلکه مخالفِ يک حکومتِآلمانی بهجا میمانَد .روته احتمال میدهد ،که "او کمتر برپايیِ يک ملّتِآلمانی را ناممکن میدانست ،و بیشتر ،داشتنِ چنین آرزويی را ،نا/مطلوب میپنداشت .آن هم بهيک دلیلِساده ،زيرا برپايیِ چنینچیزی ،بهطرزی مهار/ ناشدنی ،به يک حکومتِ مرکزیِ سراسری کشیده میشد". البتّه در پُشتِ پردهی تاريخِ آلمان ،از زمانِ بنیانگذاریِ رایش ،موضعِ اساسیِ "ضدِّ ناسیونالیستیِ"گوته ،تأثیرِ خوشآيندی داشت[ .ولی]اينموضع ،در سیاستِ "واقعگرايانه" پیادهکردنی نبود -در اينمسئله ،گوته خود را بههماناندازه "اصولگرا" نشانداده بود که در
."Des Epimenides Erwachen"-53اِپیمِنید :فیلسوفِ يونانی(سدهی5يا1پیشاز میالد.
42
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
مخالفتاش با دموکراسی .صدرِاعظمِآلمان[ ،گِرهارد شرودِر] که در آغازِ ايننوشته جملهای از او آوردهشده ،و در سخنرانیاش در سالِگوته ،اين "سیاستمدارِ واقعگرا" را ستوده ،بايستی در دل و در حقیقت ،شیفتهی يک صفتِ ديگرِ گوته شده باشد ،همهی آن صفتهايی که با اصطالحِ "جَذَبه" پیوند دارند .اينکه اين["جذبه"] ،سیاست مدارِ سرآمد را از تودهی کارکنانِحزبی و گردانندهگانِدستگاه ،شاخص میگردانَد ،در "دموکراسیِرسانهيی" موردِ پزيرشِ همهاست .اينجا ،گوته چیزهايی برای ارائه کردن دارد ،که -خوشبختانه -بدونِ چون و چرا تقلیدشدنی نیست :همدورههايش گزارش میدهند که چهگونه گوته -گاهگاهحتّی با کمکِ نگاه -ارادهی خودرا به ديگران تحمیل کرده ،از آنها ،بیشرمانه ،بهرهبرداری کرده و سپس بهدور اندخته است .اين ،در بارهی زنان بهويژه حقیقت دارد. از میانِ سرزنِشهايی که به او کردهاند ،بیش از هرچیزی اين بوده" ،که او ،باری يک خودخواهِ توصیفناپذير است" ،چنینمینويسد فریدِنتال ،که چندينخصوصیاتِ بد را رديف میکند: آموزگارانه و خود/ساالرانه بود ايناستاد ،حسابگر ،پولَکی ،و بر لبهی جنونیبزرگ ،زيرا او لجوجانه باور داشت که بايد در همهی بخشهایهنر همانگونه که عِلم ،بیاموزانَد و تأثیر بگذارد ،انسانها را بر پايهی تصوّرِ خودش بسازد". در اين کار ،ظاهراً او در میزانی بزرگ موفّق شد -بیشتر برای شادیِ شاگردش ،كریپِندورف، که از "درخششِشخصی ،از قدرت و جادوکنندهگیای که از گوته بر میخاست" ،شیفته است و خوانندهگانِ خودرا خیلی زود آرام میکند که معبودِ او اين[صفات] را بسیار بزرگمنشانه بهکار برده است " :او يک جَذَبهیبرجستهای داشت -و خود اينرا میدانست ،-انسانها را خیلی زود بهسوی خود میکشید -ولی مهمتر از اين ،آنعزمِ انديشیهشده وآگاهانهی است که درست از همین موهبتِاِعطا/شدهی<قدرت بر انسانها> ،بهرهبرداریِ بَد نکند ،آنرا باز/پس/ بگیرد ،از آن چشم بپوشد ،و جاه طلبیِ اجتماعی را تبديل کند به يک شکلِ نه پَستتر بلکه باالترِ تعهّدِ اجتماعی ،و خدمتِ سیاسی ".اينکه گوته به کدام چیزی خدمت کرده ،در اين مقالهی پیشِرو نشان داده شد؛ امید است که بههمان روشنی نشان داده شده باشد اينکه او در اين "خدمت" ،همچنین ،چه امتیازهای بیمانندِ شخصی نیز بهکف آورده است. گوته بهمثابهِ نابغهی در خدمتِحکومت ،سُنَّتی را پايهگذاری کرد ،که در آن ،ویلی یاسپِر(،)11 یاسپِر(،)11
.6345 ،Willi Jasper -11نويسندهی آلمانی.
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
49
يکی از سنگبناهای عمدهی"بینواییِ آلمانی"
()16
را میبیند " :باال/رفتِ َشرافیتِفکریِ گوته
در حکومتِ مطلقّهی وایمار ،بهيک الگویِعالی در اصلِ پروسیِ آموزشِ دولتیشده و متناسب با آن ،به يک مرام و مسلکِ اديبان تبديل گرديد " .عنصرِ مهمِ اينمَرام و مَسلَک ولی ،کنار زدنِ روشنفکرانِ آزاد و تأثیرگزاریِ «ويرانگرِ» آنان است". او را "میشود" ،و باید خواند! کسیکه از فعّالیتِ سیاسیِ گوته و از آثارِ ادبیِ او ،امروز بخواهد "بهرهای" ببرد ،بايد او را درست بخوانَد .اين ممکناست -چون در هرحال ،بر اساسِ آن معیاری که آن را وُلفالنگ روته ،در کتابِ خواندنیاش "گوتهی سیاسی" بهکار میبَرَد" میتوان از پیکرهی بسیار گستردهی ادبیات ،نوشتهها ،و انديشههایگوته ،همانگونهکه در اِنجیل ،هرچیزی را با برابر/ نهادهی دقیقِ آن دريافت و مُستَدَ ل نشان داد که آيا آن ،يک اِبرازِ ديدگاهِ منفرد و بیتأثیر/ شده است و يا يک انديشه است که بارها اِبراز شده و در يک زمینهی بزرگترِ ديدگاهها جای دارد ".اين رَوِشِکار ،که در همینمقالهی پیشِرو هم بهکارگرفته شده ،يک نتیجهی روشن را ممکن میسازد .گوته ،يکروشنگر ،يکدموکرات ،و يک راهگشای برابریِ حقوق نبود -از سویديگر ولی ،او يک ملّت /گرا و يک نظامیگرا نیز نبود. آنچهکه فرانس مِرینگ( ،)12در پیوند با ف .اِنگِلس ،در صدسالِپیش نوشته است ،درست است :که گوتهیسیاسی"يک کارمندِ بلندپايهی زرنگ و وظیفهشناس بود؛ آنچه که او به عنوانِ وزيرگوته انجام داده و اصالً می توانست انجام دهد ،آن را هر وزيرِ پروسیِ میانگین هم انجام میداده بدونِ مُدّعای ستايششدن از سوی همعصران و آيندهگان " .اينروشنبینی،
: (Die) Deutsche Misere-14بینوايیِآلمانی(بیچارهگی ،فالکتِآلمانی)؛ "اين اصطالح را فریدریش اِنگِلس و كارل ماركس در نوشتههايشان بهکار بردند و بعدها از سوی نويسندهگانِ بسیاری از جمله جرج لوكاچ بهطورِ نظاممند بهکارگرفته شد .منظورِ ماركس و اِنگِلس از اين اصطالح عبارت است از يک پیکربندی از انگیزههايی ،که در آنها ،ويژهبودنِ تاريخِ آلمان ،در مقايسه با تاريخِ انگلیس و فرانسه ،بهمثابهِ رابطهای متناقضِ میانِ توانايی و ناتوانی" ،توضیح داده میشد .اين مفهوم ،نخست از سویِ انگِلس بهکار گرفته شد در نقدی بر نوشتهای در بارهی گوته" .بهکارگیریِ انگلس از اين مفهوم برای توضیحِ مناسباتِ گوته و شیلر با واقعیتِ اجتماعی ،...از يکسو ،در پیوند بود با تناقض میانِ واقعیتِ پَست و انديشههای بلند ...و از سویِ ديگر[ ،در پیوند بود با ديدگاهی که میگفت]: به نظر میرسد که طبقهی سرمايهداریِ آلمان محکوم است که در اقیانوسِ آرامِ بینوايیِ آلمانی آنقدر میانِ بیم و امید دست و پا بزند که توفان از غرب به راه افتد و امواج ...از اعماق برخیزند و سلطنت و اَشراف و بورژوازی را در هم بکوبند ( "...برگرفته از صفحهی اينتِرنِتیِ « بُنیادِ نظريهی انتقادی -برلین»). 6841-6363 Franz Erdmann Mehring -12؛ نويسنده و سیاستمدارِ آلمانی .او تاريخنگارِ مهمِ مارکسیستِ روزگارِ خود بود .او گرايشِ ضدِّ يهودی داشت.
44
گوته :در خدمتِ نظمِ کهنه
مِرینگ را باز نمیدارد تا "بزرگترينشاعرِ آلمان" را بستايد و طبقهی کارگر را آشکارا فرابخوانَد" ،آثارِ بزرگِ فرهنگِ آلمانی را نگهداری کند ".همانطور که میدانیم ،سهدههی بعد، نه چپها بلکه ناسیونالسوسیالیسم ،برتریِ آلمان را از آثار و شخصیتِ "آلمانیهای بزرگ" (اِنگِلس) بیرون کشید :آنگاه میبايست " انديشهی اصیل و فداکارِ " گوته" ،خلقِ آلمان را در دشوارترينجنگِ سرنوشتساز" هدايت کند" ،سربازانِ آلمان را" در جنگِ ويرانگر "همراهی کند" ( .پیشگفتارِ بر کتابِ گوته -انتشارات جنگ)6341، اين ،دستکم ،يک کوتهبینی بود که بر ضدِّ اين جعلِجنايتکارانه[ ،جعلِ]ديگری نهاده شد ،تا گوته بهپیشاهنگِ مبارزه در راهِ پیش رفت ،و سرانجام ،سوسیالیسم تبديلشود .جمهوریِ دموكراتیکِ آلمان[شرقی] ،که خود را معتمدِ"ارثیهیفرهنگی" اعالم داشت ،بهتاريخ پیوست؛ درست پیش از 6383تالشِ اين[حکومت] برای اينکه در اينزمینه از جمهوریِفدرالِآلمان [غربی] پیش بیفتد ،به شکست انجامید" .هويتِ ملّی" ،حتّی اگر بر رویِ میراثِ" شاعران و انديشهمندان"هم بر پا شدهباشد ،ديگر خواستیمطلوب نیست ،بهرغمِ اينکه زمانی چنین بود. برای چپِ ضدِّ ملّیگرايی( يعنی چپِ انترناسیونالیست ،نه"ضدِّ آلمانی") ،بهلحاظِ اصولی ،هیچ مسئلهای نیست که اين بهاصطالح" بزرگترين شاعرِ آلمانیزبان( من هیچ داوری در اين باره نمیتوانم بکنم) بهاندازهی کافی از خود مداركِ واپسگرايانه بهدست داده است .گوته ،بخشی از آن "ادبیاتِ جهان" ،که خودِ او آن را تبلیغ میکرد ،هست و خواهد بود .بهمثابهِ اين ،او بايد از سوی چپها خوانده شود .برای آرامشِ خاطرِ عمومی :میتوان اين را انجام داد و همزمان بر ضدِّ آبو تابدادنها کوشید .چه آبو تابهای محافظهکاران ،و چه چپها ،برای نمونه ،در "اُلگوی وایمار" از كریپِندورف ،که مثالً رو بهآينده دارد.
بیانیهها" :فراخوانِ آفرينندهگانِ فرهنگ"
45
فراخوانِ آفرینندهگانِ فرهنگ فراخوانِ آفرينندهگانِفرهنگ در68ماهِاوتِ6969(6394خ)در نشريهی"ناظرانِمَردَم" ،نشريهی [ NSDAPحزبِ ناسیونالسوسیالیستِکارگرانِآلمان] ،درست پیشاز آمادهسازیِهمهپُرسی در بارهی "قانون در بارهی رهبرِ حکومت" ،که اتّحادِ دو ادارهی ريیسِرايش و صدرِاعظمِرايش را در نظر داشت ،چاپ شد .در اين فراخوان که از سوی یوزِف گوبِلز طرحريزی شده بود ،آمده است: « برلین67،اُوت شخصیتهای امضاءکننده ،اين فراخوان را به آگاهی جامعه میرسانند: يارانِ مَردُم ،دوستان! ما يکی از بزرگترينها در تاريخِآلمان را بهخاكسپُردهايم .بر تابوتِاو ،پیشوایجوانِرايش، برای همهی ما سخن گفت ،و بر باور بهخود و بر باورِ ملّت بهآيندهی خويش تأکید کرد. او کالم و زندهگی اش را به گرُو گذاشت برای برپاداشتنِ دوبارهی خَلقِما ،خَلقی که میخواهد در يگانهگی و حیثیت[آبرومندی]زندهگی کرده و ضامنِصلح باشد ،که اقوام[خَلقها،مَردُمان]را بههم پیوند میزند. ما بهاين پیشوا ايمان داريم ،که آرزویِآتشینِ ما نسبت بهوحدترا متحقِّق ساخت .ما به کارِ او اعتمادداريم ،کاریکه فَرای خردمندیگریهایبهانهگیرانه[غُرغُرو] ،از خودگذشتهگی میطلبد. ما امیدِمانرا به اينمَرد میبنديم ،مردی که فراتر از انسانواشیاء ،به مشیّتِخدايی ايمان دارد. از آن جا که شاعر و هنرمند ،تنها در يک وفاداری به خَلق میتواند بیافريند ،و از آنجا که او با همان يقینِ ژرف اعالم میدارد که مقدّسترين حقِّ خَلقها ،در تعیینِ سرنوشتِخودی است، تعلّق داريم ما به پِیروانِ پیشوا .ما برای خود هیچچیز ديگری نمیخواهیم جز آنچه که برای مَردَمانِ ديگر ،بدونِ هیچ شرطی ،میپذيريم .ما اين را بايد برای خَلق ،خَلقِ آلمان ،طلب کنیم ،زيرا يگانهگیِ او ،آزادی و حیثیتِ او همهی خواست و نیازِ ما است .پیشوا ،در عوض ،از ما خواست با اعتماد و وفاداری در کنارِ او بايستیم .هیچکسی از ما غايب نخواهد بود ،آنزمان که حُکم بر اينباشد که اين را اعالم کنیم». امضاءکنندهگانِ اين فراخوان: Ernst Barlach )6اِرنست بارالخ ،6871-6398پیکرتراش ،نويسنده ،و طرّاح. Wilhelm Furtwängler )2ويلهِلم فورتوِنگلِر ،6881-6354آهنگساز و رهبرِ همنوازان Gustav Havemann )9گوستاو هافِهمَن ،6882-6311-/ويولنزن و مديرِ اتاقِ موزيکِ رايش Erich Heckel )4اِريش هِکِل ،6889-6371نقّاش و گرافیستِ اِکسپِرسیونیست Georg Kolbe )5گِئورگ کُلبِر ،6877-6374پیکرتراش Agnes Miegel )1آگنِس میگِل ،6873 -6314خانمِ نويسنده ،روزنامهنگار ،شاعرِ قصیدهسرا Ludwig Mies van der Rohe )7لُودويگ فان دِر رُهه ،6313/6881معمار Emil Nolde )8اِمیل نُلده ،6817-6351نقّاش Hans Pfitzner )3هانس فیتسنِر ،6813-6343آهنگساز Richard Strauss )61ريچارد اشتراوس ، 6814 -6343آهنگساز Josef Thorak )66يوزِف توراك ،6883-6352پیکرتراش برگرفته از :ويکیيِديا
41
بیانیهها" :دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلِر"
دانشمندانِ آلمان در پُشتِ سرِ هیتلر فراخوانِ" :دانشمندانِآلمان در پُشتِ سرِ هیتلر" ،در 63اُوتِ[6394يکشنبه28مردادِ6969خ] در نشريهی نازيستیِ"ناظرانِخلق" برای شرکتکردن در "همهپُرسی در بارهی رهبریِحکومتِ رايشِآلمان"چاپ شد .اين همه پُرسی از سویِ هیتلر و حزبِ او سازمان داده شد تا در بارهی پیشنهادِ او به يکیساختنِ قدرتِ صدرِاعظم و ريیسِجمهور در شخصِ"رهبر" ،از مَردُم ،رأی گرفته شود. در اين فراخوان آمده است: "در [ 63اُوتِ ]6394ملّتِ آلمان بارِ ديگر در برابرِ يک تصمیمی ايستاده ،که آيندهی او رارقم خواهدزد .با تصمیمِ دولتِآلمان در بارهی يکیکردنِ ادارهی رياستُجمهوری و ادارهی صدارتِ عُظما[نخستوزيری] در شخصِ پیشوا آدولف هیتلر ،آن نگرانی بر طرف شدهاست ،که بسیاری از مردانِ آلمان را در روزگاری زيرِ فشار نهاده که در آن ،خَلقِآلمان ،هراسان ،در کنارِ تخ ِ ت بیماریِ ريیسِجمهورِ و ارتشیانِاَبَدی ايستادهاست .ما ،نمايندهگانِرسمیِ دانش و علمِ آلمان، که بهنامِ کسانِ بسیارديگری هم سخن میگويیم که در اينايّام ،چه با کالم و يا چه با نامه با آنها دسترسی نداشتهايم ،ايناعتماد را به آدولف هیتلر بهعنوانِ رهبرِحکومت داريم ،که او میتواند خَلقِ آلمان را از سختیها و فشارهايش بیرون بکشد .ما به او اعتماد داريم ،که عِلم هم در زيرِ رهبریِ او بهآن پشتیبانیهايی که نیاز دارد دستخواهديافت ،تا بتواند آن وظايفِ سنگینی را که در بازسازیِ ملّت به عهدهی عِلم نهاده میشود انجام دهد .برای تأثیرِ درونی و بیرونی ،بايد بارِ ديگر يگانهگی و مصمّمبودنِ مَردُمِآلمان بهبیان درآيد .نمايندهگانِ دانشِآلمان، از فراخوانِ دولتِرايش ،پِیرَوی میکند ،فراخوانی که با آن ،خَلقِآلمان در 63اُوت بهسوی تصمیمگیری فراخوانده شده است". 71تَن از منصبداران ،اين فراخوان را امضاء کردهاند ،از جمله: .6
[ Emil Abderhaldenاِمیل اَبدِرهالدِن] .6877-6351شهرِ هاله ،فیزيولوگِ سويیسی
.2
[Achim von Arnimآخیم فون آرمین] .6886-6341فرزندِ بزرگِ يکیاز افسرانِباالی ارتشِپروس .از
.9
.4 .5 .1 .7 .8 .3
رهبران اِس.آ(.رستهیيورش)که در 6326از سوی حزبِناسیونال /سوسیالیست برای مبارزه با مخالفانِسیاسی پايهگذاریشد .استادِ دانشکدهیفنّی-برلین [ Hugo Andres Krüßهوگو آندرِس کروس] .6873-6345کارمندِ وزارتخانه .مديرِ کتابخانهیدولتی- برلین .او از ديدِسیاسی ،راستگرا بود .در ،6394در نخستینسالگردِ "کتابسوزانِ"فاشیستها ،او طرحی بر ضدِّ پايهگذاری"کتابخانهیآزادی" ،که بهدستِ آزادیخواهانِآلمانیِپناهنده بهفرانسه ،در پاريس انجام گرفته بود ارائه کرد. [ Nicolai Hartmannنیکوالی هارتمَن] .6882-6352فیلسوف. [ Martin Heideggerمارتین هايدِگِر] 6883-6371فیلسوفِ پُرآوازهی فاشیستِ آلمان [ Heinrich Martiusهاينريش مارتیُوس] .6885-6315پزشکِزنان .در سالهای پساز جنگِدوُّم هم دارایمنصبهایبااليی در نهادهایپزشکیِزنان در آلمانبوده و تقديرنامه های چندی نیز دريافت کرده است. ][Werner Sombart[5وِرنِر زُمبارت] 6819-6346جامعهشناس ،اقتصادشناس. [ Theodor Wiegandتِئودور ويگَند]6814-6391ريیسِ نهادِ باستانشناسی -برلین [ Ziesemer Waltherوالتِر سیزِمِر].6882-6356آلمانشناس،زبانشناس ،سَنَدشناس. "برگرفته از ويکیپِديا"
بیانیهها" :بیانیهی "39
47
بیانیهی33
()19
زيرِ نامِ بیانیهی ،39از نوشتهای سخن میرود که با نامِ":فراخوان بهجهانِفرهنگ"در دِسامبرِ 6364از سویِلودویک فولدا تهیّهشد ،و39تَن از دانشمندان ،هنرمندان و نويسندهگانِآلمان آنرا امضاءکردند. ()()() "به جهانِ فرهنگ! یک فراخوان ما بهمثابهِ نمايندهگانِ دانش و فرهنگِ آلمان ،در برابرِ همهی جهانِ فرهنگ ،اعتراض میکنیم بر ضدِّ دروغها و اتّهامزنیهايی ،که با آن ها ،دشمنانِ آلمانِ ما موضوعِ روشن و واضحِ جنگِ دشوارِ مرگ و زندهگی را ،که بر او[آلمان] ناگزير شده است ،آلوده و تیره سازند. دهانِ بسته/نا/شدنیِ رُخدادها ،انتشارِ شکستِ من/در/آرودیِ آلمان را قاطعانه رد میکند .آنها اکنون هرچه سرسختانهتر رویِ اين اتّهامزنیها و تحريفها کار میکند .بر ضدِّ اينها ،ما صدای خود را بلند میکنیم .اين صدای ما بر آن است که اعالمکنندهی حقیقت باشد. اين ،حقیقت ندارد که گناهِ اينجنگ با آلمان است .نه خَلق اينجنگ را خواست و نه حکومت و نه قیصر .از سوی آلمان ،هر آن چه الزم بود انجام گرفت تا از جنگ پرهیز شود .در اينباره، داليلِ مستند در برابرِ جهان قرار دارد .ويلهِلمِ دوّم ،بهاندازهی کافی ،در 21سالِ حکومتِ خود، خود را همچون رهبرِ مدافعِ صلحِ جهانی اِثبات کرد؛ بهاندازهی کافی ،حتّی دشمنانِ ما هم اين را پذيرفتند .آری ،همین قیصر ،که او را آنها جرأت میکنند آتیال بنامند ،دههها است که به سببِ عشقِ استوارش به صلح ،از سوی اينان به تَمَسخُر گرفته میشود .درست آنگاه که يکی از اَبَر/قدرتها که در مدّت ها در مرزها کمین کرده بود ،از سه سمت به خَلقِ ما يورش آورد ،مانندِ يک مرد بهپا خاست. اين ،حقیقت ندارد که ما بیطرفیِ بِلژيک را با خشونت زيرِ پا نهاديم .اثبات میتوان کرد که فرانسویها و انگلیسیها به زيرِپا/نهادنِ اين بیطرفی مصمّم شده بودند .اثبات میتوان کرد که که بِلژيک با اينکار موافق بود .خود/ويران/کردن میبود اگر که بر آنان پیشدستی نمیشد. اين ،حقیقت ندارد ،که جان و مالِکسی از شهر/وندانِ بِلژيکی از سوی سربازانِ ما دستاندازی شدهباشد ،بدونِ اينکه يک ضرورتِ ناگوار اينکار را ناگزير کردهباشد .زيرا بارها و بارها ،بهرغمِ همهی هُشدارها ،اين شهر/وندان از نهانگاهها به سربازانِ ما شلّیک کردند ،زخمیها را مُثله کردند ،پزشکان را در هنگامِ انجام کارهای درمانی کُشتند .شرمآورتر از اين نمیشود که کسی در بارهی جناياتِ اين آدمکُشهای مزوّر سکوت کند ،و آن جزایِ برحقّی که آلمانیها به اين آدمها دادند را به جنايتکاریِ آلمانیها تبديل کند. اين ،حقیقت ندارد که ارتشیهایما بر ضدِّ لُووِن()14بیرحمانه بهکُشتار دستزدند .ارتشیهای ما ناگزير شدند به يکجمعی از اهالیِ برآشفتهیشهر که بهسویِ قرارگاهِ ارتشیهایما يورش بردند ،با بیمیلی ،کارِ تالفیجويانهای با يکبخش از شهر انجامدهند .بخشِبزرگِ شهرلُووِن -19برگرفته از ويکیپِديا و چند منبعِ ديگر در اينترنت. ،Löwen -14نامِ شهری در بِلژيک .اينشهر در 63اوتِ6364در يوشِ وحشیانهی ارتشِآلمان ،با خاك يکسان شد. نزديک به 251هزار نفر کشته شدند.
بیانیهها" :بیانیهی "39
48
دستنخورده ماند .ساختمانِمعروفِشهرداری بدونِآسیب ماندهاست .سربازانِما با فداکاری اين ساختمانرا از سوختندر آتش دور نگاهداشتند -اگرکه در اينجنگِوحشتناك ،آثارِهنرینابود شدهباشند ،و يا هنوز نابود شوند ،آنگاه هر آلمانی رنج خواهدبرد .امّا بههماناندازهکه ما کم میتوانیمبگذاريم کسی در عشقبههنر از ما باالتر باشد ،بههماناندازه قاطعانه اينرا رد می کنیم که يک اثرِهنریرا بهقیمتِ شکستِآلمان ،نجات دهیم. اين ،حقیقت ندارد که مديريتِجنگیِ ما به قوانینِحقوقِبینالمللی بیاعتناء است .اينمديريت سنگدلیِ بیبند و بار را نمیشناسد .ولی در شرق ،خونِ زنان و کودکانی که بَربَرهای روسی سلّاخیِشان کردهاند ،زمینرا در خود غرق کرده است ،و در غرب ،سالحهای ويرانگر سینهی جنگجويانِ ما را تکّه/پاره میکند .آن کسانی کمتر از همه حق دارند خود را نمايندهی تمدّنِ اروپا بدانند ،که با روسها و سِربها همپیمانی میکنند و بهجهان يک نمايشِ خِفّتبار به تماشا میگذارند ،تا مغولها و سیاهان را بر ضدّ نژادِ سفید برانگیزند. اين ،حقیقت ندارد ،که نبرد بر ضدِّ بهاصطالح نظامیگریِما ،نبرد بر ضدِّ فرهنگِما نیست، همانگونهکه دشمنانِما موذيانه طرح میکنند .بدونِ نظامیگریِآلمان ،فرهنگِآلمان مدّتها پیشاز رویِزمین ناپديد میشد .برای نگهبانی از اينفرهنگاست که از آن ،اين[نظامیگری] در اينکشور بیرون آمدهاست ،در اينکشوری ،که هیچکشورِديگری مانندِ آن دچارِ غارتها نشده است .ارتشِآلمان و خَلقِآلمان ،با هم يکی هستند .اينآگاهی ،امروزه71میلیونآلمانیرا بدونِ تفاوتِ در آموزش ،در مراتبِ اجتماعی ،و در احزاب ،با هم برادر ساخته است. ما نمیتوانیم سالحِزهرآلودهیدروغرا از دستِدشمنانِمان درآوريم .ما تنها میتوانیم در همهی جهان نِدا در دهیم ،که آنان برضدِّ ما گواهیِدروغ میدهند .بهشماها ،که ما را میشناسید ،که تاکنون همراه با ما ،باالترينثروتِبشريترا نگهبانیکردهايد ،بهسویشما با صدایبلند نِدا می دهیم: به ما باور کنید ،باور کنید ،که ما اين نبرد را تا پايان بهپیش خواهیم برد مانندِ يک ملّتِ فرهنگی ،که برای او قدرتِ گوته ،بِتهووِن ،كانت ،همانطور مقدّس است که خانه و زمینِ او. برای اينها ،ما ،در کنارِ شما ايستادهايم با نامِمان و شرافتِمان. امضاءکنندهگان: )6
6895 -6367 Adolf von Baeyerشیمیدانِ آلمانی
)2
6818-6341Peter Behrensمعمار ،نقّاش ،طرّاح
)9
6854-6367 Emil Adolf von Behringپزشک ،متخصّصِ مصونیتهای بدن ،جايزهی نوبل
)4
6854-6323 Wilhelm von Bodeمورّخِ هنر ،موزهشناس
)5
.6855-6341 Alois Brandlزبان و ادبیاتشناسِ آلمانی/اُتريشی
)1
.6844-6396 Lujo Brentanoاقتصاددان .هوادارِ اقتصادِاجتماعیِبازار .بعدها از بیانیه39دوریگزيد
)7
.6365-6849 Justus Brinckmannمديرِ موزه در هامبورگ.
)8
.6893-6365 Johannes-Ernst Conradاقتصاددان
)3
.6395-6326 Franz Defreggerنقّاشِ اُتريشی/بايِرنی(آلمان)
)61
.6811-6397 Adolf Deißmannالهیاتشناسِ پروتِستانی.
)66
.6819-6321 Richard Dehmelشاعر و نويسندهی آلمانی
)62
.6859-6341 Friedrich-Wilhelm Dörpfeldمعمار و باستانشناسِ معماری.
بیانیهها" :بیانیهی "39
43 )69
.6856-6391 Friedrich von Duhnباستانشناس.
)64
.6854-6365 Paul Ehrlichدانشمند و پژوهشگر پزشکی.
)65
.6812-6341 Albert Ehrhardکشیشِ کاتولیک.
)61
.6842-6325 Carl Englerشیمیدان ،سیاستمدار.
)67
Gerhart Esserکارشناسِ الهیات.
)68
.6841-6321 Rudolf Christoph Euckenفیلسوفِ آلمانی .جايزهی نوبِل برای ادبیات6318
)63
.6871-6343 Herbert Eulenbergنويسنده ،انسانگرا 6343 .جايزهی ملّیِ آلمانِ شرقی.
)21
.6855-6398 Heinrich Finkeمورّخِ تاريخِ مسیحیتِ کاتولیک.
)26
.6852-6363 Hermann Emil Fischerشیمیدان .برندهی جايزهی نوبِل
)22
.6892-6326 Wilhelm Foersterستارهشناس.
)29
.6812-6396 Ludwig Fuldaشاعر و نمايشنامهنويس .نويسندهی بیانیه.39
)24
.6898-6325 Eduard Gebhardtنقّاش.
)25
.6854-6326 Johann Jacobus Maria de Grootهُلَندی .کارشناسُ زبان و تاريخِ چین.
)21
6818-6394 Fritz Haberشیمیدان.جايزهنوبِل .در جنگِاوّل مبتِکِرِ کاربُردِ گاز6399.فرار ازآلمان.
)27
.6894-6363 Ernst Haeckelپژوهشپزِشکی ،وحششناس.نطريهپردازِ داروينیسم و اصالحِ نژاد.
)28
.6815-6344 Max Halbeنويسندهی طبیعیگرا(ناتورالیست)
)23
.6856-6391 Adolf von Harnackالهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتستان.
)91
.6812-6341 Gerhart Hauptmannنويسندهی طبیعیگرا .جايزهی نوبِلِ ادبیات.6362،
)96
.6858-6326 Carl Hauptmannنويسندهی طبیعیگرا .برادرِ گِرهارد هاوُپتمَن.
)92
.6854-6393 Gustav Hellmannهواشناس ،دانشمندِ علومِ جوّی.
)99
.6841-6321 Wilhelm Herrmannالهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتستان.
)94
.6815-6341 Andreas Heuslerپژوهشگرِ سويیسیِ تاريخوادبیاتِآلمان در"سدههایمیانه".
)95
.6847-6326 Adolf von Hildebrandپیکرتراش.
)91
.6852-6392 Ludwig Hoffmannمعمار.
)97
.6852-6326 Engelbert Humperdinckآهنگساز.
)98
.6855-6328 Leopold Graf von Kalckreuthنقّاش و گرافیست.
)93
.6814-6351 Arthur Kampfنقّاش.
)41
.6851-6321 Friedrich August von Kaulbachنقّاش.
)46
.6812-6396 Theodor Kippحقوقشناس.
)42
.6843-6325 Felix Kleinرياضیدان.
)49
.6857-6321 Max Klingerنقّاش ،پیکرتراش ،گرافیست.
)44
.632616847 Alois Knoepflerالهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی.
)45
6853-6365 Anton Kochالهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی.
)41
.6898-6368 Paul Labandپژوهشگرِ حقوقِ حاکمیت و قانونِ سیاسی.
)47
.6851-6365 Karl Lamprechtتاريخنگار.
)48
.6812-6347 Philipp Lenardفیزيکدانِ اُتريشی/مجارستانی.
)43
.6811-6348 Maximilian Lenzنقّاش ،گرففیست ،پیکرتراش.
)51
.6847-6395 Max Liebermannنقّاش و گرافیستِ يهودیِ آلمان.
)56
.6856-6363 Franz von Lisztدانشمندِ حقوقشناس.
)52
.6858-6391 Karl Ludwig Manzelپیکرتراش ،نقّاش ،گرافیست.
)59
.6816-6396 Joseph Mausbachالهیاتشناس و سیاستمدار.
)54
.6846-6325 Georg von Mayrآمارشناس ،اقتصاددان.
بیانیهها" :بیانیهی "39
51 )55
.6812-6345 Sebastian Merkleالهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی.
)51
.6855-6391 Eduard Meyerمصرشناس ،تاريخنگارِ باستان.
)57
.6854-6326 Heinrich Morfادبیات و زبانشناسِ سويیسی.
)58
.6811-6363 Friedrich Naumannالهیاتشناسِ پروتستانی ،سیاستمدارِ"لیبِرال".
)53
.636116855 Albert Neisserپزشکِ پوست.
)11
.6814-6346 Walther Hermann Nernstشیمی و فیزيکدان .جايزهی نوبِل.6321
)16
.6392-6852 Wilhelm Ostwaldشیمیدان ،فیلسوف.
)12
.6871-6318 Bruno Paulمعمار ،طرّاحِ میز و صندلی ،کاريکاتوريست.
)19
.6858-6347 Max Planckفیزيکدانِ پُر/آوازه.
)14
Albert Plohnپزشک.
)15
.6819-6329 Georg Reickeنويسنده ،سیاستمدار ،شهردارِ برلین.
)11
.6879-6349 Max Reinhardtکارگردانِ اُتريشیِ سینما و تآتر.
)17
.6844-6324 Alois Riehlفیلسوفِ اُتريشیِ نو/کانتی.
)18
.6851-6322 Carl Robertباستانشناس ،متخصّصِ دورانِ کالسیک.
)13
.6845-6329 Wilhelm Röntgenفیزيکدانِ پُر/آوازه .کاشفِ اشعهی رونتگِن/
)71
.6854-6392 Max Rubnerفیزيولوزيست(کار/اندامشناس؟)
)76
.6846-6363 Fritz Schaperپیکرتراش.
)72
.6852-6398 Adolf Schlatterسويیسی .الهیاتشناسِ مسیحیتِ پروتِستانی.
)79
.6878-6349 August Schmidlinالهیاتشناسِ مسیحیتِ کاتولیکِ رومی.
)74
.6898-6367 Gustav von Schmollerاقتصاددان ،جامعهشناس.
)75
.6853-6395 Reinhold Seebergالهیاتشناسِ پروتِستانی.
)71
.6875-6345 Martin Spahnسیاستمدار ،تاريخنگار.
)77
.6819-6328 Franz von Stuckنقّاش ،پیکرتراش.
)78
.6857-6328 Hermann Sudermannنويسنده و نمايشنامهنويس.
)73
.6893-6324 Hans Thomaنقّاش و گرافیست.
)81
.6856-6367 Wilhelm Trübnerنقّاش.
)86
.6878-6341 Karl Gustav Vollmoellerنويسنده ،مترجم ،طرّاحِ هواپیما ،خودرو...
)82
.6856-6368 Richard Voßنويسنده.
)89
.6872-6343 Karl Vosslerمورّخِ هنر.
)84
.6813-6391 Siegfried Wagnerآهنگساز ،رهبرِ اُرکستر( .فرزندِ ريچارد واگنِر)،
)85
.6891-6326 Heinrich Wilhelm Waldeyerکالبُدشناس.
)81
.6811-6325 August von Wassermannباکتریشناس.
)87
.6819-6342 Felix von Weingartnerنويسنده و آهنگسازِ اُتريشی.
)88
.6814-6391 Theodor Wiegandباستانشناس.
)83
.6814-6328 Wilhelm Wienفیزيکدان .جايزهی نوبِل.
)31
.6848-6396 Ulrich von Wilamowitz-Moellendorffزبان و ادبیاتِ کالسیک.
)36
.6872-6342 Richard Willstätterشیمیدان .جايزهی نوبِل.
)32
.6848-6365 Wilhelm Windelbandفیلسوفِ نو/کانتی.
)39
.6892-6321 Wilhelm Wundtفیلسوف ،روانشناس ،فیزيولوگ.