ترجمهی پیشگفتار و پسگفتارِ کتابِ
«آگاهیِ نگونبخت در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه»
هانس مایِر
م .نماری 1395
کتابِ Das unglückliche Bewußtsein Zur deutsche Literaturgeschichte von Lessing bis Heine «آگاهیِ نگونبخت در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه» که اکنون ترجمهی پیشگفتار و پسگفتارِ آن پیشِرو است ،در سال1991م[1369ش] در بنگاهِ انتشاراتیِ Aufbau Verlagآلمان چاپ شدهاست .چاپِ نخستِ آن در سالِ 1996در انتشاراتِ Suhrkamp Verlag انجام گرفتهبود.
فهرست: -1اشارهی مترجم -2پیشگفتارِ کتاب -3پسگفتارِ کتاب
. . .
. . .
. . .
. . .
. . .
3 6 19
آگاهیِ نگونبخت -اشارهی مترجم
3 اشارهی مترجم: ()1
-1هانس مایِر .2111/1911ادبیاتشناس؛ و نیز بررَس و منتقد ،نویسنده ،و آهنگشناسِ آلمانی .ازخانهوادهایثروتتمند و یهودی .خانهوادهاشبهدستِنازیها درآشویتسکشته شدند. او در دههی 21و ، 31در کنارِ کارهای پژوهشیِ انتقادی در بارهی ادبیات ،جامعه و تاریخ ،در حزبِسوسیالدموکراسیِآلمان ،حزبِکارگرانِسوسیالیستِآلمان[جناحِچپِ جداشده از حزبِ سوسیال دموکراسیِآلمان] ،حزبِکمونیستِآلمان ،حزبِکمونیست -اِپوزیسیون[جداشدهازحزبِکمونیستِآلمان]، عضو بوده و در روزنامهها و نشریههای اینگروهها مینوشت. او ،همزمان با بهدستگرفتنِ قدرتِسیاسی در آلمان از سویِ حزبِ ناسیونال/سوسیالیت از کشور گریخت .پس از پایانِ جنگِدوّم و پایانِ رژیمِ هیتلری به آلمان برگشت .با دو نیمهشدنِ آلمان ،1999 ،او به آلمانِ شرقی رفت .برخی آثارِ مهمِ خود را نوشت .در1963پس از یک سفرِ فرهنگی به آلمانِغربی ،دیگر به آلمانِ شرقی برنگشت. او هرگز از نقدِ هر دو نیمهیغربی و شرقیِآلمان دست بر نداشت .مخالفانِ غربی و شرقیِ او هم از نقدِ او دست بر نداشتند .در یک گفتگو با مجلّهی اشپیگِل در :1993 پرسش :شما در کُلن زاده شدید ،در الیپزیگ ،هانوفِر و تورینگِن درس دادید .امروز شما در کُجا خودرا – اگر که اصالً خانهای باشد -در خانهی خود میبینید؟ پاسخ :اینها چیزهای احساسی هستند .پاسخ این پرسش میتواند در زمانِ صبحانه یک چیز باشد و در زمانِ شام چیزی دیگر .برای من موضوع بر سرِ چیزی ویژه است :من دارندهی جایزهی ملّیِ د .د .اِر[.جمهوری دموکراتیکِ آلمان]هستم؛ و همزمان ،دارندهی باالترین نشانِ جمهوریِ فدرالِ آلمان[آلمان غربی]هستم .در درونِ خودم ولی خود را من با آدمهایی که در بهاصطالح استانهای تازهی کشور[ نامی که پس از یکیشدنِ دو آلمان برای مناطقِ آلمان شرقی مرسوم شد] احساس میکنم تا با آنان که در استانهای قدیمِ کشور زندهگی میکنند. پرسش :این گرایش آشکارا دو سویه است .هر زمان که شما به برلینِ شرقی میروید با شور و شوق از شما پیشواز میشود .آیا مجیزِ خوانندهگانِتان را میگویید؟ پاسخ :چرا شما به همچهنتیجهای میرسید؟ من مخالفِ این قاعدهی زبانیِ در غرب هستم که « :پایان بد ،همهچیز بد» .این یک دروغ است .در دِ .دِ .اِر .بهویژه در سالهای آغازِ آن ،یک امیدِ بزرگ وجود داشت .شما حتماً اکنون از من میپرسید :آیا شما از همان آغاز ،در این امید اشتباه نکردهاید؟... آری ،در پایانِ کار ما اشتباه کردیم .زیرا ما یک چیز را ندیدیم ،این که ،کوششِ بسیاری از انسانهای خیرخواه برای برپاییِ یک جامعهی بدیل در خاکِ آلمان به این سبب بیمورد شد که آلمانِ شرقی یک مستعمرهی همکارِ اتّحادِ شوروی بود .با اینهمه ،دِ .دِ .اِر .از همان آغاز بربادرفته نبوده است...
-2هانس مایِر در شمارِ آن روشنفکرانِ آلماناست که باور دارند انقالبِ بورژوایی در آلمان نتوانست بهسرانجامِ قطعیِ خود برسد .از اینرو ،آن فرهنگِبورژوایی ،که کموبیش آنچیزی است که او آنرا"آگاهی"مینامد و در صدساله ی1951-1151م [1229-1129ش] بختِآنرا یافتهبود سر بلند کند ،نگونبخت شد. نویسنده ،همانطور که خود در دو گفتارِ ترجمهشده میگوید ،در اینکتاب به دنبالِ ایناست که نشان دهد این رَوَندِ سربلندکردنِ آن آگاهی و سپس نگون/بختیِ آن در آندوره چهگونه در ادبیاتِ صدسالهی1151تا1951م آلمان بازتاب یافته ،و بر آن تأثیر نهاده است؛ و نیز بهدنبالِ
Hans Mayer -1
9
آگاهیِ نگونبخت -اشارهی مترجم
این است که نشان دهد ،خودِ این ادبیات چه نقشی در پیشبُردِ انقالبِ بورژوایی در آلمان انجام داده و چه تأثیری در نگونبختیِ آن آگاهی داشته است. تا آنجا که من توانستهام دریابم ،گمان میکنم مرادِ نویسنده از انقالب[دگرگونیِ] بورژوایی: الف -بهلحاظِ نیروهایاجتماعیِشرکتکننده در آن ،آنتحوّلیاست که در انجامِ آن ،تنها نه طبقهیبورژوازی ،که فقط یکطبقه از طبقاتِاجتماعیِشهریاست ،بلکه همهیطبقات و قشرهایشهری(شهری بهمعنایِبورژوایی)شرکت داشتهاند ؛ در میانِ اینطبقاتِشهری ،او البتّه بهنقش و وزنِ سنگینترِ طبقهی بورژوازی(بورژوازی بهمعنایِ یک طبقهیمعیّنِشهری :سرمایه دارِ شهری) تأکید دارد؛ ب -و بهلحاظِ مضمونِآن ،آنتحولّی است که -بهدلیلِسرشتِخود -بهناگزیر و -بهدلیلِ منافعِ اجتماعیِ خود -آگاهانه و ارادی میکوشد تا مقولههایِ -برای بهبودیِزندهگیِاجتماعی -بسیار با ارزشی چون :آزادی ،دموکراسی ،قانون ،حقوقِانسان ،حقوقِفرد ،و...را در معنایِبورژواییِ آنها ولی بهطرزی پیگیر و همه /سویه پدیدآورده و نهادینه سازد. در اینمعنا ،مرادِ نویسنده از انقالبِبورژوایی ،همانچیزیاست که کارل مارکس در آثارِ خود بیان کردهاست .او چه در این دو گفتارِ ترجمهشده و چه در متنِکتاب و چه در جاهایدیگر خود را یک مارکسیست و کمونیست قلمداد کردهاست .در گفتگو با مجلّهی اشپیگِل : 1993 «من هنوز هم مانندِ پیش بهطرزی اصالحناپذیر ،باری سخت بر این باور هستم که مارکسیسم یکی از بزرگترینآموزههایعلمیقرنِ ما است که هنوز نقشِ خودرا هیچ از دست نداده است».
-3برای خودِ من هم مقولهی"بورژوایی" ،پس از آن که کمی با زبانِ آلمانی آشنا شدم و نوشتههای برخی اندیشمندانِ آلمانی را خواندم ،کمی درهم بود .و هنوز هم یکسر برطرف نشده است .سببِ این درهم/برهمی از یکسو به دلیلِ کاربُردهایگونهگونِ اینکلمهاست از سویِکسانی که دیدگاههای اجتماعیِ گوناگونی در بارهی جوامعِصنعتیِاروپایی دارند و از این کلمه برداشتهای متفاوتی دادهاند ،و هم درهم/برهمیِ خودِ کلمهی Der Bürgerدر زبانِ آلمانی و کلمهی Bourgeoisدر زبانِفرانسویاست ،که هم بهمعنایِ«آدمِ شهری» است و هم بهمعنایِ«آدمیِشهریِ وابسته بهطبقهی شهریِ سرمایهدار(بورژوا)». من در متنِ ترجمهشدهی دو گفتار در یکزیرنویس اشارهیکوتاهی بهاین مطلب کردهام. روشنساختنِ رسایِ اینمطلب نه در توانِ مناست و نه در اینجا ممکن .امیدوارم همین اشارهیکوتاه برای اینکه دستِکم توجّهرا برانگیزد بسنده باشد .بهتر است خواننده خود بیشتر به این مطلب بپردازد. -3ترجمهی این دو مطلب بهمعنای پذیرشِدیدگاههای نویسنده نیست .برای نمونه: «تاریخِنگونبختِآلمان بهنظر میرسید که برخیچیزها را روشن کند :از 1699تا .1919بااینهمه ،نگونبختیِ آلمانی، بیشتر ،یک پدیدهیفکری بود تا یک پدیدهیتاریخی-مادّی .یک بحرانِآزادیِفکری .یک«نا/بالغیِ خود/کرده»: برپایهی عبارتبندیِتکاندهندی فیلسوفِ اهلِ شهرِ کونیگزبِرگ [اِ .کانت] ».تأکید از من است.
ایندیدگاهِ نویسنده در بارهی"فکریبودنِ" عللِ پیداییِ آن وضعیتی که مربوط به موضوعِ کتاب است ،روشن است که جایِبحث دارد؛ این مبحث ،که همانا موضوعِ نقشِعاملِذهنی و عاملِعینیاست ،یک جَدَلِ فکریِ کُهَناست که نهتنها در آلمان ،در ایران هم؛ در همهجا محلِّ جدالهای فکری بوده و هست.
5
آگاهیِ نگونبخت -اشارهی مترجم
در متنِکتابهم نویسنده دیدگاههایی ادبی یا اجتماعیرا مطرح میکند که جایِ گفتگو دارند. در این ترجمه همهی مطالبی که در درونِ[ ]...آمده از مترجم است. زیرنویسها را با بررسیِمقایسهیی/انتقادیِ صفحههایاینترنتی مانندِ ویکیپیدیا ،و صفحههایمجلّات و دیگرصفحههایویژهی ادبیاتِآلمان فراهم آوردهام .زیرنویسها چنین مینماید کمی زیاد شدهاند؛ امیدوارم زننده نبوده و به درد بخور باشند. من نه بهاصطالح "متخصّصِ" ترجمه هستم و نه ادبیات .این ترجمه و نیز ترجمههای دیگردر بارهی ادبیاتِ آلمان تنها از آن رو است که شاید بتواند برای یک عالقهمند به ادبیات سودمند باشد.
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
6
پیشگفتار آگاهیِ نگونبَختِ آلمانی هِلموت پلِسنِر( ،)2فیلسوف ،پیشتر رییسِ موقّتِ دانشگاهِ گوتینگِن ،برای خود موضوعِ عجیبی را برگزید زمانیکه میبایست در22ماهِنوامبر1952جش ِ ن آغازِ نامنویسیِ نیمسالِ زمستانی را ،بهروالِ مرسومِ دانشگاهی آغاز میکرد .او «در بارهی خوارشمردنِ انسان»سخن گفت .اینتناقض ،ارادی و خودخواسته بود ،و در همانزمان هم از آن نام بردهشد « :فصلیتاریک در لحظاتِ شادی و جشن ،قطرهایتلخ و ناگوار در ساغری از موزیک .آیا آن سایهها که سیمای انسان را تاریک کردند ،میبایستی درست اینجا و امروز فراخوانده میشدند؟» سیمای انسان .اینجا یک انسانشناس سخن میگوید :در گرماگرمِ یک محفلِ جشن و درست پس از نواختهشدنِ معمولِ موسیقیِ زمینه .هِلموت پلِسنِر از آلمان رانده شده بود .او توانست زنده بماند :در هُلند با کمکِ انساندوستان و بهرغمِ خوارشمارانِانسان ،که بهاینکشور یورش برده و آنرا اشغال کرده بودند. پلِسنِر به آلمان باز گشت :بدونِ هیچ دشواری بهکار گرفته میشود به عنوانِ مدیرِ برجستهی برگزیدهیدانشگاهِ پُرآوازهی گِئورگیا آگوستا[در شهرِ گوتینگِنآلمان]. بنا بر این ،چرا از این که یک لحنِ مقبولتری بهکار گرفته شود خودداری شد، یک لحنِ دوستانهتری؟ ()3 زیرا سمفونیِ نُهُم [بِتهووِن و شیلر] بهطرزِ هولناکی باز/پس گرفته شدهبود در آن دورههایی ،که «سیمایِ انسانرا تیره و تار»ساخته بودند .پنجسال پیش از این
.1995/1992Helmuth Plessner-2فیلسوف ،جامعهشناس ،و یکیاز نمایندهگانِاصلیِ انسانشناسیِفلسفیِآلمان. « -3سمفونیِ شمارهی »9اثرِ پُرآوازهی لُودویگ فان بِتهووِن آهنگسازِ آلمانی/اُتریشی .1921-1111.این سمفونی نخستینبار در سالِ1929کامل شده و اجراء گردید .میگویند او خود ،که دیگر نا/شنوا شدهبود ،دراین نخستیناجرای اثرِ بزرگِ خود فقط بهعنوان دستیار در کنارِ اجراکننده نشسته بود .او در این سمفونیِ خود شعری از ف .شیلِر با نامِ «برایِ شادی» را گنجاند .شعری که شیلِر آن را چندسال پیش از انقالبِ فرانسه سروده بود و بِتهووِن همیشه دوست داشت آن را به آهنگ درآوَرَد .بندِ نخستِ شعرِ شیلِر با نامِ« :به شادمانی» اینطور است: آه دوستان! نه این لحنها! بلکه بگذارید دلپذیرتر شادمانهتر آواز بخوانیم. شادمانی! شادمانی!...
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
1 ()9
سخنرانیِ هِلموت پلِسنِر ،توماس مان در داستانِآدریان لِوِرکوهن،ترانه سرایِآلمانی و فاوستگونه( ،)5میگذارد تا موسیقیدانِ برجسته و با شیطان/ هم/دست/شده بهدوستاش سایت بلُوم ،آموزگارِ یک مدرسهی«هومانیستی»، چنین بگوید « :این نباید باشد» .این یکی چیزی نمیفهمد و میخواهد بداند که چهچیزی نبایدباشد .این است آن پاسخ « :نیکی و اصالت ...آنچیز که برایآن ِ انسانی مینامند ،هرچند که خوب و اصیل باشد .آنچه که انسانها مبارزهکردهاند ،برایِآن به دژها یورشآوردهاند ،و آنچه پیروزمندان با هلهله بشارت دادهاند ،این ،نبایدباشد .پس گرفتهمیشود .من میخواهم اینرا پسبگیرم ».آندوست و هومانیست ،هنوزهم سر در نمیآوَرَد ،ولیبعد با گفتاریمعمّاگونه بهحالِخود رهاگذاشتهمیشود[ .آنموسیقیدان]پاسخ می دهد :چهچیزی بایستی پس گرفتهشود؟ «سَمفونیِ .»9و آنگاه ،دیگر پاسخی نیامد ،هر چهقدر هم که منتظر ماندم»... این هر دو ،به هم پیوند دارند :رُمانِ توماس مان «دکتر فاوست» و اندیشهی هِلموت پلِسنِر«در بارهی خوارشمردنِانسان» .اینها هنوز هم اندیشههای شبانهی آلمانی در تبعید هستند .جهانِ«سدهی بزرگِ آلمانی» ،آنگونه که دورهیمیانِ1151و1951گاهگاهی چنین نامیدهشدهاست ،دو بار ،در تقابل نهاد میشود با یک دورهیآلمانی ،دورهای که در آن ،کوششمیشد از انسانیت بهمثابهِ احساساتیگریِانسانیتگرا نام بردهشود؛ که «ناتان» و «دُون کارلوس» یا «ویلهِلم تِل»()6نا/خوشایند بودند(نا/خوشایند برای چهکسانی؟)؛ که همهی تاریخِ تا آن وقتِ آلمان بهآن هدفِپنهانی میبایست خدمت کند :عرضهکردنِ یکچیز .نخست امپراتوریِهوهِناشتاوفِن()1را ،سپس بنیانگذاریِ حکومت از 1955-1915Thomas Mann -9نویسندهی نامدارِ آلمان1929 .دریافتِ جایزهی نوبل. -5نامِ اصلیِ داستانِ توماس مان چنین است« :دکتر فاوست .زندهگیِ آدریان لِوِرکوهن ،آهنگسازِ آلمانی .به روایتِ یک دوست» که در سالهای 1993تا 1995نوشته شد. Doktor Faustus. Das Leben des deutschen Tonsetzers Adrian Leverkühn, erzählt von einem Freunde. 1991/1993 "Nathan der Weise" -6ناتانِخِرَدمند .نامِ نمایشنامهیمشهوری از گ .اِ .لِسینگ "Don Karlos" .و " "Wilhelm Tellنامِ دو نمایشنامه از فریدریش شیلِر. " .Hohenstaufen -1اشتاوفِر"ها (در آغاز گاهگاهی هم با نامِ اشتاوفِن)نُجَبایی بودند که از سدهی 11تا 13م از میانِ شوابها( قومهایی که در جنوب و جنوبِغربیِآلمانِکنونی میزیستهاند) بسیاری از خوانین ،و شاهانِ رومی/ آلمانی ،و امپراتورها را عَرضه داشتند .مهمترین حاکمان این نجبا ،فریدریش یکم ،هاینریش پنجم ،و فریدریش دوم بودند .برخی از این شاهانِ شواب بعدها از شاهانِ "امپراتوریِ مقدّسِ روم -ملّتِ آلمان"بودند« .ویکیپیدیا»
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
9 ()9
سویِ اُتو فون بیسمارک را .این یکی ،در اینجا ،امپراتوریِ روئیایی رایشِ سوّم بود« .دستِکم هزار سال »...که برِشتِ تبعیدی به تمسخُر سروده بود. انسان خودرا ،از زمانِ ژانویهی ،1933به هلهلهی عامّه سپرد .از آن بهبعد ،دیگر نهصِرفاً انسان ،بلکه انسانِپیشواها ،انسانِزیردست وجودداشت .چنین میگفت آن دشمنی/با/انسان ،که میبایستی شتابان به خوار/شماریِ همهگانیشدهی انسان تبدیلمیشد .پلِسنِر بهایننتیجه میرسد« :دشمنی با انسان ،از همه/ گانیکردن[اتعمیم]زندهاست ،همهگانیکردنی ،که موضوع[عینیتِ] او را در حوزه ِ ی انتزاع مینهد .از اینرو که ،هیجانِ دشمنانهی اینانسانستیزی ،از نفرت به خوارشمردن تبدیلمیشود...و خوارشمردهشدهرا کُشتن ،به شکلِ دستجمعی، میتواند بدونِ احساس و عاطفه انجام گیرد. با روحیّهی خوارشماریِهمهگانیِشدهیانسان ،مرگِهمهگانی تجویز میشود. «بنا بر این ،اینمرگ ،سردترین و پیشِپاافتادهترینمرگ است؛ بدونِ اهمیتِ بیش تری از بریدنِ کلّهی یک کَلَم یا فرودادنِ آب». اینجمله ،ازهِلموت پلِسنِر نیست ،ولی رییسِگوتینگِن نکتهرا درست دریافت و بیانکرد .اینجمله از هِگِلاست و در یک فصل از«پدیدارشناسیِ روح» در زیرِعنوانِ«آزادیِمطلق و وحشت»وجوددارد .وحشت بهمثابهِترجمهی.La Terreur هِگِل ،دهسال پس از سرنگونی و اعدامِ روبِسپیِر و سان-ژوست( ،)9کسانی که بهگیوتین واگذار کردند تا کَلَمکلّههایانسانی را ببُّرد ،آن رَوَندِ یک انقال ِ ب بزرگِ بورژواییرا در نظر داشت ،که« ،بشریت»را از همهی نابرابریهایفئودالی آزاد ساخت و همزمان میبایستی نابرابریِ تازهای را سببمیشد :بهمثابهِ دیکتاتوریِتربیتیِخردمندان بر روشنگریناشدهگان و صغیرانِ بهتقصیر. دیالِکتیکِروشنگری( ،)11در گذشته پیرامونِسالهای1911م ،برای نخستین بار بهکار گرفتهمیشود .اینرا ،سه مَرد ،هر سهتَن متولّدِ1111م ،هریک
1111 -9م .1199-1159 Maximilien Marie Isidore de Robespierre -9بیشتر ماکسیملین روبِسپییِر نامیده میشود .سیاستمدار ،و انقالبیِ فرانسوی در انقالبِ فرانسه. .1199-1161 Louis-Antoine-Léon de Saint-Just de Richebourgسیاستمدار ،انقالبی ،و نویسنده ی فرانسوی در انقالبِ فرانسه. Dialektik der Aufklärung -11
9
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار ()11
بهنحوهی خود و بهتجربهیخود ،بهروشنترینشکل دریافتند .هِگِل ، هولدِرلین( ،)12و بِتهووِن .آنها همزمان هستند :سمفونیِناپلئونِ بتهُووِن و«فیدِلیو»یِ او()13؛ «جشنِصلح»()19از هولدِرلین ،آنجاییکه بههمچنین آن کورسیکایی()15در نظر است؛ «پدیدارشناسیِ روح» از هِگِل ،که او آن را در شهرِ یِنا بهپایان رساند ،زمانی که امپراتورِ پیروزمندِ فرانسویها بهدرونِ این شهر میآید« .روحِجهان ،سوار بر اسب» ،آنچنانکه هِگِل جملهبندی میکند. اینجا آننقطهیعطفِبزرگِتاریخی پدیدمیآیدکه تأثیرِ آن هنوز تا امروز پایدار ماندهاست :در میانهی آن سدهیبزرگِآلمانی .ایننقطهیعطف ،بهمعنایِ یک چرخش[تحوّلِ]دیالکتیکیاست در مقایسه با همهیچرخشها[تحوّلها]ی پیشین. هِگِل ،درحالیکه ظاهراً میکوشد مراحلِ بهلحاظِ تاریخی بسیار پیشینِ تاریخِ روحرا بیانکند ولیهمواره بهزمانهیخود نیز فکرمیکند ،از«آگاهیِ نگونبخت» سخنگفت .خودِ عنوان« ،آگاهیِنگونبخت» ،در مرکزِ آنسهگانهی بزرگ پدید میآید ،سهگانهای که از آگاهی در بارهی خودآگاهی بهسویِخِرَد راه میسپُرَد. آگاهیِنگونبخت بهمثابهِ یک شکل از خودآگاهی ظاهر میشود .بهمثابهِ «حقیقتِقطعیتِحقیقتِخود» .در اینمرحلهی رشدِ روحِانسانی ،آدمی آغاز میکند بهبیانکردنِ معاصربودن ،که هر بار همان معاصر/بودن با عصرِ خودِ او است .نخست وابستهگیِ دیالکتیکیِ سُلطه با بندهگی .بنده حقیقتِ سَروَرِ خود است .اینرا پیشتر ،در پیش از انقالبِفرانسه ،دیدِرو()16در داستانِخود در بارهی"یاکوبِسرنوشتباور و سَروَرِ او"()11تشریح کردهبود .هِگِل از دیدِرو گفتار میآوَرَد.
.1931-1111.Georg Wilhelm Friedrich Hegel -11فیلسوفنامآور .برجستهتریننمایندهیایدهآلیسمِ آلمان. .1993-1111 .Johann Christian Friedrich Hölderlin -12از بزرگترین شاعرانِ آلمان. -13سُمفونیِ شمارهی 3ساختهی بِتهُووِن در 1911تا .1915گویا این سُمفونی را بِتهووِن به ناپلئون تقدیم کرد و یا خود در اصل با نامِ بُناپارت بود؛ ولی با امپراتورشدنِ ناپلئون ،بِتهووِن این نسبت را پس گرفت. «اُپِرای فیدِلیُو» اثرِ بِتهُووِن هم همین مناسبت را با ناپلئون داشته است. -19نامِ سرودهای بلند از هولدِرلین .زمانی که دستنوشتهای از اینشعر در 1959بهدست آمد ،بحثِ فراوانی در گرفت بر سرِ تعبیر در بارهی آن کسی که در این شعر منظورِ شاعر بوده است .ه .مایِر آن کس را ناپلئون میداند. -15منظور ،ناپلئون بُناپارت است که در کورسیکا ،در فرانسه ،زاده شده است. 1199-1113 Denis Diderot -16نویسنده ،فیلسوف ،نظریهپردازِ ادبیات ،روشنگر ،و یکی از اعضای برجستهی دانشنامه [اِنسیکلوپِدی]. Jacques der Fatalist und sein Herr -
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
11
سپس ،در بارهی«آزادیِخودآگاهی»بحث میشود .آدمی ،اگر تاریخی نگاهشود، خودرا ،ظاهراً ،تازه در پایانِ عهدِعتیق و بر آغازِ دورانِمسیحی مییابد. «رواقیگری( ،)19شکگرایی ،و آگاهیِنگونبخت» .البتّه در اینجا تاریخِ فلسفه دنبال نمیشود .مسیحیت ،دوگانهگیِ سَروَران و بردهگان را دگرگون میکند. همه ،انسان هستند .آگاهی ،تناقضهایاجتماعی را دریافت و دیگر نمیتواند از آنها چشم برگیرد .اینآگاهی ،از شکّاکان[تأمّلکنندهگان] و رواقیون فراتر رفت. آدمی آگاهیِسَروَری و آگاهیِبندهگی را دارد ،و میخواهد ،همانگونه که هِگِل تحلیل میکند ،در بارهی یک وضعیتِ دوّمی هم تأمّل کند :تمایلها[خواستهها] و کار .تمایلها بهسویِ هر آنچهکه آدمی ندارد .کار ،اکنون دیگر بردهگینیست. با آگاهیِنگونبخت یک واقعیتِدو/پاره/شده منطبق است .بر این جمله ،هِگِل تأکید میکند. بهاینترتیب ،برایِ خودِهِگِل ،نخست دو/پایهگیِ
()19
مسیحیت متشکّل از این/
سو و فرا/سو در نظر است .اِرنست بلوخ()21در توضیحاتِ خود در بارهیهِگِل در کتابِخود«ذهن-عین» ،عبارتِ آگاهیِنگونبخت ،حتّی در همینمحدودهی تاریخی را ،با دیدِخود میپذیرد« :نا/هم/خوانیِ این/سو و فرا/سو» .البتّه در سال های[31قرنِ ]21مفسّرانِ فرانسویِ هِگِل ،بهدنبالِ درسهای پُرآوازهی الِکساندر کویِف()21دربارهی«پدیدارشناسیِروح» ،مقوله
[conscience malheureuseخودآگاهی]
را بسیار بهروزتر بررسیکردند .از جملهشرکتکنندهگانِایندورهیدرسی ،ژان پُل سارتر( ،)22گئورگز باتالیه( ،)23و والتِر بِنیامین( )29بودهاند.
Stoism-Stoismus -19رواقی .مکتبِفلسفیِ رواقیون .از آنجا که پایهگذارانِ اینفلسفه ،مانندِ زِنون و دیگران ،در یکی از رواقهای ساختمانی در میدانِ شهر آتِنِ یونانِ کُهَن گِرد میآمدند به این نام نامیده شد .یکی از چهار مکتبِ فلسفیِ بزرگِ یونان در 311سالِ پیش از میالد. .]Dualism[Dualismus -19 .1911-1995 Ernst Bloch -21فیلسوفِ مارکسیستِ آلمانی. .1969-1912 Alexander Wladimirowitsch Koschewnikow -21فیلسوفِ روسی/فرانسوی. 1991-1915 Jean-Paul Charles Aymard Sartre -22نویسنده و فیلسوفِ فرانسه. 1962-1991 Georges Bataille -23نویسنده و فیلسوفِ فرانسه. .1991-1992Walter Bendix Schoenflies Benjamin -29نوسینده و فیلسوفِ آلمانی .مترجمِ آثارِ بالزاک، بودلِر ،مارسِل پروست .برخیها او را در دایرهی افرادِ مکتبِ فرانکفورتِ آلمان بهشمار میآورند .در 1991هنگامِ گریختن از فاشیسم در مرزِ اسپانیا بهدلیلِ خطرِ بازگرداندهشدن به آلمان خودکشی کرد.
11
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
آگاهیِنگونبخت همیشه و هربار بهمعنای تناقضِحلناشدهی میان انسانی/ ساختنِ تفکّر و احساس از یکسو ،و بهطورِ فزاینده از انسانخالیساختنِ عملِ اجتماعی از سوی دیگر است .انقالبِ فرانسه اینکشاکش و اختالفرا آزاد کرد: بهمثابهِ دیالکتیکِ روشنگری .جُرج لوکاش()25و همراه با او اِرنست بلوخ از تضاد میان شهروند و بورژوازی()26سخن میگویند .این دو اصطالح در زبانِ آلمانی ،نخست از سوی توماس مان ،بدونتمایز ،بهکلمهی شهروند( )21ترجمه شدهاست .هِگِل آنرا دقیقتر اندیشیدهبود .او ،مثلِگذشته ،بر کشاکش میانِ سَروَر و بنده در رَوَندِ آرزومندی و کار تأکید میکرد .همزمان ،او ،بهمثابهِ گواهِ تروریسم و کَلَم/کَلّههایپیشین ،اشاره کرد بهآن دو شکلی ،که میتوانست بهمعنایِ پذیرشِ یک«سَروَریِخِرَد»باشد« .از اینرو ،تپیدنِقلب برای خیرِ بشریت بَدَل میشود به خروشیدنِ نِخوَتِ فردیِ جنونآمیز»... هاینریش هاینه()29پس از آمدن به پاریس بهدنبالِ انقالبیوالی
در[1931در
آلمان] ،در نظر داشت آلماننامهای()29بنویسد که میبایست سِیرِ مذهب ،فلسفه، و نیز«ادبیاتِ زیبا»را از دورانِ اصالحِدینی تا زمانِخودِهاینهتشریح سازد .البتّه اینکتاب طرحی بود در برابرِ کتابی در بارهیآلمان از خانمِ دو استِیل( ،)31که آنرا هاینه ،البتّه نهبهناحق ،بهمثابهِ فرآوردهیفکریِ استادِ پیشینِخود در شهرِ بُن ،آوگوستویلهِلمشلِگِل()31میفهمید .کتابِآلمانِ خانمِ دو استِیل آلمان را میستود ،ولی پیش از هرچیز ،برای تحریک و آزارِ دشمنِخونیِخود ناپلئون. سیمایِ او از آلمان رگههای تربیتی/آرمانی دارد :بهمثابهِ ادبیاتِهُشداردهنده برای خوانندهیفرانسوی .نهچندان بیشباهت با «گِرمانیا»ی تاسیتوس(.)32 .1911-1995 Georg Lukacs -25فیلسوفِ مارکسیست ،نطریهپرداز ،و متنقدِ ادبیات .اهل مجارستان. Citoyen -26و Bourgeoisدر زبان فرانسه. -21کلمهی آلمانی ،(der)Bürgerهم بهمعنای شهروند و هم بورژوازی ،هر دو است. .1956-1191] Christian Johann Heinrich Heine[ .Heinrich Heine -29شاعر و نویسندهی نامدارِ آلمانی .از خانهوادهای یهود. -29کتاب در بارهی آلمان بارونزادهی با نامِ بلندباالی Anne Louise Germaine de Staël-Holstein -31 .1911-1166خانمِ نویسندهی فرانسوی .او را از پیشروانِ جامعهشناسیِ ادبیاتی و ادبیاتِ تطبیقی میدانند .کتابِ پُرخوانندهی او «در بارهی آلمان» گویا تأثیرهای فراوانی بر دیدگاهِ بسیاری از فرانسویها در بارهی آلمان داشت. .116111995 August Wilhelm Schlegel -31مورّخ و منتقدِ ابیات ،مترجم ،و هندشناسِ آلمانی. Tacitus -32پوبلیوس(گایوس)کرنلیوس تاسیتوس ()111 -56سناتور و تاریخنگار رومی.
12
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
هاینه نیز آلماننامههایی از نوعِ ادبیاتِهُشدار/دهنده نوشت :بخشی بهمثابهِ هُشدار در بارهی آلمانیگراهایتُندرو و فرانسویخوار ،ولی همچنین بهمثابهِ هُشدار در بارهی یهودیستیزان ،که درجشنِ وارتبورگدر اکتبرِ1911 [1196ش]()33کتابِ قانونِبورژواییِناپلئون و نوشتههایی در بارهی برابریِ یهودیها را در آتشِ کیفر سوزاندند. با اینحال ،میبایست یک آلمانِ مثبت طرّاحی شود .هاینه بر این باور بود که وضع و ایستارِ شخصیِ خودرا ،هم بهمثابهِ یک یهودیِ برابرحقوق( و تعمید/ داده/شده) و هم بهمثابهِ یک شاعرِ آلمانی ،در پایانِ -موقّتیِ -یک رَوَندِ مداومِ رشد و پیشرفت بهدست آورده است .فلسفهی ایدهآلیستیِ اِمانوئل کانت از روسو/ایسمِ یک ماکسیمیلیان روبِسپییِر بهطرزی مقایسهناشدنی رادیکالتر است« .لِسینگ ،لوتر را ادامه دادهاست ».چنین آمدهاست در کتابِ هاینه در بارهی « تاریخِ دین و فلسفه در آلمان :».که بخشِ مهمی از یکی از آلماننامه های او است .اثرِ دیگرِ او که در همین راستا بود ،در بارهی «تاریخِ ادبیاتِزیبا» ،بهنوشته در نیامد .شاید بهدلیلِ کممیلی و فرارِ او از توضیحدادنِ گریزناپذیرِ اهمیّتِ تاریخیِ گوته .او فقط سرانجامِجدلیِ این تاریخِ ادبیِآلمان از لوتِر تا هاینه را با دقّت و هنرمندانه آراست :همچون یک تسویهحساب با «مکتبِ رُمانتیسم .».این اثرِ او ،بیش از یکسده تأثیرِخودرا گذاشت :از هاینریش هاینه تا جُرج لوکاچ. کتابِ«در بارهی تاریخِدین و فلسفه در آلمان » ،سال1113[1939ش] ،یک آمیزه ی کممانند از ادبیاتِ هُشداردهنده و اعالنِ عشق است .پیشگفتارِ آن در این جمله بهاوج میرسد «:من درود میفرستم بهمیهن با سالمهای دوستانه» .این «میهن» ،پس از درست یکسال ،در اکتبر ،1935در هیئتِ کانونِعملِ اشرافِ آلمان-فرانکفورت ،همهی کتابهای چاپشده و چاپنشدهی آتیِ هاینرش هاینهی پناهندهشده را قدغن میکند.
-33جشنهای وارتبورگ ،مراسمی بودند که از سوی دانشجویان و برخی استادان دانشگاه در تورینگِن( آلمان) برگزار میشدند .در اینجا سخن از نخستینِ این جشنها است که به مناسبتِ311مینسالِ آغاز بِهسازیهای دینی برگزار گردید ،و در آن ،با سیاستهای واپسگرا و با هوادارانِ حکومتهای شاهنشینِ کوچک و پراکنده مخالفت و از برپاییِ یک حکومتِ ملّی و قانونِ اساسی هواخواهی شدهبود.
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
13
در توصیفِهاینه ،تاریخِ فکریِ آلمان از پایانِ قرونِ وُسطی ،از لوتِر تا لِسینگ، تا کانت ،تا هِگِل(تا هاینه) ،بهمثابهِ فرا/روییِ ایستناپذیرِ آگاهی بهسوی خِرَد پدیدار میشود[ ،اینتوصیف]در اینزمینه از هر لحاظ بیشباهت با فلسفیدنِ هِگِل نیست ،که آنرا هاینه ،حتّی در گفتگو با خودِ اُستاد ،درخود درونی کرده بود .آنوقفه[گُسَستِ]بُناپارتیسم ،برای هاینهیستایشگرِ ناپلئون ،وقفهای [گُسَستی] نیست :برعکسِ موزِس مِندِلسُون( )39و لُودویگ بُورنه(.)35 آموزه بکوب بر طبل ،و ترس بهخود راه مده، و ببوس زنانِ فروشندهی همراهِ لشکر را! این است همهی دانش، این است معنایِ ژرفِ کتابها. طبلکوبان ،آدمها را از خواب برآور، به صدا درآور شیپور را با نیروی جوانی، طبلزنان گام بردار مدام بهپیش، این است همهی دانش. این است فلسفهی هِگِل، این است معنای ژرفِ کتابها! من این را دریافتم ،زیرا من زیرَکَم، و زیرا من یک طبّالِ خوب هستم.
یک شعر از سالهای 1221[1992ش] :زمانی که پادشاهِ تازهی پروس ،فریدریش ویلهِلمِ پنجم ،این پیروز در"انقالبِ مارس"()36در 1221[1999ش] ،نمایندهگانِ .1196-1129 Moses Mendelssohn. -39از فیلسوفانِ دورهی روشنگریِ آلمان. .1931-1116 Ludwig Börne -35از یک خانهوادهی توانگرِ یهود .پس از آنکه ناگزیر مسیحیِ پروتِستانی شد نامِنخستینِخود-یودا لُو باروخ-را به لودویگ بُورنه برگرداند .او نویسنده ،منتقد ،و روزنامهنگار بود .یک آزادیخواهِ پیگیر .نقدهای او بر ادبیاتِآلمان ،از جمله بر گوته ،نقدهای بسیار پُرآوازه هستند .او گفتهاست« :از زمانیکه توانستم احساسکنم ،از گوته نفرتداشتهام؛ از زمانیکه توانستمبیندیشم ،میدانیمبرایچه» .شگفت آنکه او نیز مانندِبسیاری از نویسنده گان و متفکّرینِ آلمان مانندِ گوته و دیگران ،از اعضای لُژهای سازمانِ مخوفِ فراماسونری بود. -36منظور انقالبِ بورژوایی -دموکراتیکی است که از آغازسال 1999تا میانهی سال1999در بسیاری از شاهنشینهای آنزمانِ آلمان ،که بیش از 31شاهنشین بودند ،روی دادهاند .این انقالب در تابستان 1999از سوی اُتریش و پروس با نیروی ارتش سرکوب شد .این انقالب ،بخشی از انقالبهای 1999اروپا بود.
19
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
مکتبِ رومانتیک ،مکتبی که در ایندوره دیگر کهنه شدهبود ،را به برلین نزدِ خود فرا خواندهبود .از این"آموزه" باز هم بیشتر[دراین کتاب]سخن خواهد رفت. هر دویِ اینبرنامهها نادرست بودند :هم اندیشهی پیشروانهی هاینه در بارهی انقالبِناگزیر در آلمان در زیرِ تأثیرِ اندیشههایایدهآلیسمِآلمان ،و هم کهنه/ گرایی[واپسگراییِ مبتنی بر ایدههایِ فلسفی/سیاسیِ مکتبِ آلمانیِ]رومانتیکِ پادشاهِپروس .این، تصادفی نبود که هاینه ،همانطورکه خودِ او هم بعدتر بارها با تأسّف بهاین نتیجه رسیدهبود ،بهاینفکرنیفتاد که با تفصیل و با بزرگداشتِبسیار در بارهی سهتَننویسنده وشاعریبنویسد ،که آنانرا حتّی یکتحلیلگرِ درخشانی چون هاینریش هاینههم نتوانسته در اندیشهیپیشروانهیخود تواَم و هاهنگ کند :کالیست( ،)31گرابه( ،)39و ایمِرمَن( .)39پِنتِزیال و
هومبِرگ[دو نمایش از کالیست]
،دهنکجیهایشیطانی و قهرمانپردازیهایگرابه ،اندیشههایپاییزیِ در رُمانِ ایمِرمَن«اِپیگونها»( :)91این ،یک ادبیاتِآلمانیِ بدونِهُشدار و بدونِ نیروی جوانی را بهبار آورد. امیدهای بزرگ ،و دلسردیها[سرخوردهگیها]ی بزرگ :هر دویِ اینها باید ،در هنگامِ کوشش برای اندیشیدنِدوباره در بارهی مراحلِرشدِادبیاتِآلمان در سال های پیرامونِ1151تا ،1951نمایان شوند .شعرِآلمانیِ گوتهی جوان و دوستانِ او هنوز آنرا دارد ،آن نیرویِجوانیرا که از سویِهاینه ستایش شدهاست .این، بهارِ یک جامعهاست ،همهچیز چنینمینمایدکه هنوز ممکن است .هولدِرلین .1911-1111]Bernd Heinrich Wilhelm von Kleist[ Heinrich von Kleist-31شاعر ،نماشنامه نویس و نویسندهی آلمانی .از خانهوادهای اشرافی/ارتشی/اداری .او خود هم سالها افسرِ ارتش بود ،و در این سِمَت از جمله در جنگ بر ضدِّ فرانسهی پس از انقالب ،و نیز در محاصرهی شهرِ ماینس ،که در آن در سال ،1192بهتأسّی از
انقالبِ فرانسه نخستین جمهوریِ بورژواییِ در خاکِ آلمان بر پا گردید ،شرکت ورزید .او دارای اُفت و خیزهای فراوانِ فکری ،سیاسی ،و روحی بود .در 1911بههمراهِ یک خانم ،که دارایِ یک بیماری درمانناپذیر بود ،خودکشی کرد. .1936-1911 Christian Dietrich Grabbe -39نمایشنامهنویس و نویسندهی آلمانی .راهگشایِ تغییراتی در صحنهپردازیهایسنّتیِ آلمان در قرن .19برخی از آثارِ او در دورانِ فاشیسم از سویِ رژیمِهیتلر بهصحنه آورده شدند. .1991-1196 .Karl Leberecht Immermann -39نمایشنامه و داستانِ نویسِ آلمانی .او از اعضایِ یکی از لُژهای فراماسونری بود. « -91اِپیگونها .خاطراتِخانوادهگی در9دفتر »1935-1923-نوشتهی کارل ایمِرمن .اینداستان زندهگیِ یک خانهواده را در جریانِ دگرگونیهایاجتماعی/اقتصادیآلمان در نیمهینخست قرنِ 19نمایش میدهد .گفتهاند که اینکتاب اگر چه بهتر و نقّادانهتر از کسانی مانندِ گوته به تناقضها میانِ بورژوازی و فئودالها میپردازد ولی همچنان ناپیگیر است.
15
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
دارد آغازِ تابستانرا احساسمیکند .بهارِ ادُوآرد مورایکه [گذشتهاست و اکنون]
()91
بهاری استکه
از آن یاد میشود« -.روزهایقدیم ،روزهای وصف/نا/شدنی!».
در راه بهسویِکُنراد فِردیناند مایِر( ،)92بهسویِنیچه ،بهسویِ ریلکه( ،)93هوا سردتر میشود. این بُرههی تاریخی/اجتماعی ،حتّی طبیعت و تصاویرِ آلمانیِ از طبیعت را نیز آسیبندیده نمیگذارَد .بهآناعتماد و امیدِگوته و رومانتیکهایآغازین ،به زودی یک تردیدِ شاعرانه در بارهی یک طبیعتِاهلیشده و بورژواییشده پاسخ میدهد.
رام[ ،یکطبیعتِ]
شاید ای .ت .آ .هوفمَن( ،)99بهمثابهِ نخستینکس در آلماناست که به ادبیاتِ ویژهی یک مُدِرنِمتأخِّر دستیافت :در افسانهی کوزه[گُلدانِ]طالیی ،از سال ،1919از روزگارِ آن دورهیبزرگ .در این« افسانههایی از دورانِنوین» ،که نامِ فرعیِ اینکتاباست ،نمودارساختنِ اینموضوع در میاناست که هنر ،همانندِ عشق ،در اینبینواییِآلمانی ،که در اینجا منظور درِسدِن()95است ،ناممکن هستند .آدمی باید خودرا میانِدرِسدِن و آتالنتیک بخشکند .یک ادبیاتِ بهشتهایمصنوعی [نا/اصل،دروغین] دارد پدید میآید.جهانِ بیرون/از/آلمانِ ادیبان
-Eduard Mörike -91اِدوآرد مورایکه .1915/1919 -شاعر و داستاننویسِآلمانى .1993/1939 .کشیش. پَسانتر آموزگارِ ادبیات .شعرهاى او پُرتصویر و آهنگین و شکیل ،و دربردارندهى شکلهاى اشعارِ شفاهى/مَردُمى، قصیدهیى ،قهرمانى ،و باستانى است .او مترجم اشعارِ یونانى و رومى بود .تا دههها پساز مرگاش ،آثارِ او را در شمارِ «ادبیاتِ بیدِرمایِر» میدانستند :سَبکی ادبی( و البتّه نهفقط ادبی بلکه اجتماعی/فرهنگی)که در نیمهی نخستِ سده ی 19در حوزهی ادبیاتِ آلمانیزبان رواج داشتهاست؛ ادبیاتی خانهگی ،محافظهکار ،با احساسهای رقیقِ و کم ژرفا، ویژهی برخی گروههای اجتماعیِ میانهحال .ولی در دورههای اخیر ،برخیها او را شاعری «مُدِرن» میدانند. .1999-1925 Conrad Ferdinand Meyer-92از خانهوادهایاشرافی .شاعر و داستاننویسِآلمانیزبانِ سوییسی. Rainer Maria Rilke -93راینِر ماریا ریلکه(1915 .پراک)(1926سوییس) .ریلکه «یکی از مهمترین شاعرانِ آلمانیزبان است .او داستانهایی هم نوشته و شعرهایی نیز از فرانسه ترجمه کردهاست .نامه نگاریهای او بخشی از آفریشهای ادبیاش بهشمار است ».او به کشورهای بسیاری سفر کردهبود .در سالهای1921تا ،1926که ریلکه به ایتالیا سفر میکرد« ،هوادارِ موسولینی ،فاشیستِ ایتالیایی شد ».او در نامههایی که از او بهجا ماند «از حکومتِ موسولینی و از فاشیسم بمثابهِ دارویِ تندرستی ستایش کرد .در همانحال او آزادی ،انسانیت ،و جهانگراییرا با تندی رد کرده و میگفت :اینچیزها انتزاعیاتی هستند که اروپا را بهزودی درهم خواهند شکست». .1922-1116Ernst Theodor Amadeus Hoffmann -99شاعر و نویسندهی آلمانی .از خانهوادهای شهری/ اداریِ مرفّه .پدرش قاضی و وکیل بود .خودِ او هم در این حوزه شاغل بود .از نگاهِ کارهای ادبیاش او را در حوزهی رومانتیک بهشمار میآورند .او در آلمان از سوی کسانی مانندِ هاینریش هاینه و معدودی دیگر پذیرفته شد ولی کسانی چون گوته و دیگران او و کارهایش را نپذیرفتند .در فرانسه کسانی مانندِ بالزاک از آثارِ او پشتیبانی کردند. Dresden -95از شهرهای آلمان .مرکزِ استانِ زاکسِن« »Sachsenدر شرقِ آلمان.
16
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
و هنرمندان ،پس از مرگِگوته ،فقط به دو نویسندهیآلمانی باور کرده است: هاینه و هوفمَن. هِلموتپلِسنِر در کتابِخود در بارهیآلمان که بعدتر با نامِ«ملّتِ دیرکرده .در سال1329[1935ش]
بارهی[امکانِ]اِغوا/شَوَندهگیِاندیشهیبورژوایی» ،نخست در در تبعید با عنوانِ«سرنوشتِ اندیشهیآلمانی در پایانِ دورانِبورژواییِ آن»چاپ شد .اینکتابِپلِسنِر میخواست در سالِ1935نشاندهد که تخمِ پاسخِ/منفی/ دادن به فلسفهیایدهآلیستی و پیامهایِروشنگرانهیآن میبایست یک زمانی بهبار بیاید .و این زمان ،از 1961آغاز شدهبود .پلِسنِر از نویسندهگانی مانندِ النگبِن( ،)96چِمبِرلَن( ،)91و اشپِنگلِر( )99نام میبَرَد .او میتوانست همچنین از راتِناو( )99نام ببرد و یا از تِئودُور لِسینگ()51و توماس مانِ«مالحظاتِ یک غیرِسیاسی» .موضوع برای پلِسنِر در سالِ ،1935سَدسال پساز قدغن شدنِ نوشتههایهاینه و دیگر/آلمانیهایجوان ،ایناست[« :اینها] مهمترین مرحلهها در رَوَندِ فروریزیِ ایدهآلیسمِکالسیک ،و بیباوریِرشدیابنده در براب ِر قدرتِاندیشه ،پیشرفت ،مُدارا ،و انسانیت[هستند] .آنباور بهقدرتِوتواناییِ خلّاقِ زندهگی در پرداختدادن[تنظیم،ساماندادن] ،میبایستی سرانجام یکبار محدوده های تأمُّل و تفکُّر را بشکند و از اصلِتعبیرکردنِگذشته ،و اگر نیاز بود از اصلِ پیشبینیکردن[بیرونآمدهو]بهبرنامهیعملتبدیلشود(.ه.پلِسنِر،مجموعهینوشتهها )1992 .1911-1951August Julius Langbehn -96نویسنده و فیلسوفِ آلمانی .ضدِّ روشنگری ،ضدِّ گرایشهای یک جامعهی بورژوایی از دیدگاهِ یک ملّتپرست و واپسگرا. .1991-1969Arthur Neville Chamberlain-91سیاستمدارِ انگلیس و نخستوزیرِ انگلیس در1931تا 1991 1936-1991Oswald Arnold Gottfried Spengler -99نویسندهی آلمانی .فیلسوفِ تاریخ .نویسندهکتابِ « فرو/رفتِ غرب»[«غروبِ غرب» یا «سقوطِ غرب»]. .1922-1961Walther Rathenau -99از خانهوادهای یهود .صنعتگر ،نویسنده ،و سیاستمدارِ حزبِ لیبرالِ آلمان در پس از جنگِ اوّلِ جهانی .پدرِ او بنیانگذارِ شرکتِ A. E. Gبود .او و شرکتِ او در جنگِ جهانیِ اوّل از راهِ تأمینِ سالح شرکت داشتند .او از کسانی بود که در پس از جنگ ،خواستارِ آوردنِ بهزورِ کارگرانِ بلژیکی به آلمان شده بودند .در 1922او وزیرِ خارجه در جمهوریِ وایمار بود و از سویِ یک گروهِ راستِ ناسیونالیست کشته شد. .1933-1912 Theodor Lessing-51از خانهوادهای مرفّه و یهود .او از همان جوانی با یهودیستیزی در افتاد و سرانجام نیز بهدستِ ناسیونالسوسیالیستها در دفترِ کارش در چکوسلواکی ،که در آنجا پناهنده شده بود ،کشته شد .خیلیها اندیشههای فلسفیِ او را در حوزهی"بدبینیِ فلسفی" ،مانندِ اندیشههای اشپِنلگِر و دیگران ،بهشمار میآورند که با اندیشههای شوپِنهاوِر همسو است .از او نقل شده است" :عِلمِ تکاملِ هِگِل ،مارکس و داروین ،این گمراهیِ بزرگِ اروپایی ."...البتّه گفتنی است که در بارهی او دیدگاههای کامالً متفاوتی در آلمان وجود دارد .هنوز هم در کنارِ کسانی مانندِ هانس مایِر که او را ضدِّ روشنگری میدانند ،دیگرانی هستند که او را متفکّری"مِدِرن" میشناسند که در طولِ کارِ فکریاش خود را اصالح کرده بود.
11
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
دنبالهی[مطلب] شناختهشده است .زمانی کهپلِسنِر ،فیلسوفِ از تبعید بهکشور بازگشته ،در برابرِ جوانانِتازهیدانشگاهی دربارهی اندیشهیخوارشمردنِانسان سخن گفت ،همه میدانستند منظور چیست .سخن بر سرِ روانشناسی نبود. سخن همچنین بر سرِ مالیخولیا و خوارشمردنِ فِئودالی نیز نبود ،آنگونه که در نمایشهایطنزِ شِکسپیر و یا در نزدِ آلسِست ،که آنرا مولییِر()51بهرویِ صحنه آوردهبود .همچنین ،ایندیگر زمانِ ناامیدانِبورژوایی و هوادارانِ شوپِنهائوئِر( )52در سدهی 19آلمان نیز نبود. خوارشمردنِانسان در زندهگیِ روزانهی تودههای شهروندان :هم/تراز/کردنِ وحشتناکِ رفتار و اندیشه ،هم/تراز/کردنیکه بر همهی«پَرواها و مالحظههای» پیشین پوزخند میزند .اینرا ،آن سخنانِپلِسنِر چنین توضیح میداد« :آن سازگارشدن[انطباق] با آنچه ،که از نسلی به نسلی دیگر چنان نیرومند تغییر میکند که دیگر یک فرد با آنچیزی که خانهواده و پرورش بر سرِ راهِ او میگذارد ،نمیتواند گذران کند»[ ،باری اینسازگارشدن] از سویجامعه دشوار گرداندهمیشود ،جامعهایکه«واپسین راهبندها و مرزهایمیانِ طبقات و اقشار» را بسته نگهمیدارد .آیا جامعه بهراستی چنین میکند؟ یا در واقع ،یک خُرده/ شهروَند/مآبیِ[خُردهبورژوازیمآبیِ]()53خوارشمارندهیانسان ،که همهجا پدید میآید، همهی آن درگیریهایجامعهیآلمان ،که مانندِگذشتهحلناشده برجا ماندهاند، را میپوشانَد؟ خوارشمردنِانسان بهمثابهِ بیانِ تداومِ آگاهیِ نگونبختِ آلمانی؟ رشد و تکاملِاندیشهیآلمانی از لِسینگ()59تا هاینهبهمثابهِرَوَندی نمودار می شود که درآن ،در/هم/تنیدهگیِسَروَری و غالمی ،همهیتناقضهایپیشین را از اعتبار انداخته و بیارزش کرده است .هیچچیز حل نشد .هیچ انقالبِ بورژوایی، Molière -51نامِاصلی 1613-1622 Jean-Baptiste Poquelinنویسنده ،بازیگر و نمایشنامنویسِ نامدار و تإثیرگزارِ فرانسه .آلسِست ،نامِ آدمِ اصلیِ نمایشنامهی«دشمنِ انسان»نوشتهی مولییِر است. 1961-1199Arthur Schopenhauer -52نویسنده و فیلسوفِ آلمان. :Die Kleinbürgerei -53خُردهشهروَندیمآبی[خُردهشهروَندیگری][خُردهبورژواییگری]. از کلمهیDer Kleinbürgerخُردهبورژوا ،خُردهشهروَند .اینکلمه در زبانآلمانی و در نوشتههای کارل مارکس و دیگر نویسندهگان بسیار بهکار رفته و میرود .منظور از «خُرد» در اینکلمه ،نه فقط مالکیتِ خُرد ،بلکه بهویژه ،و نیز در این نوشته ،تنگنظریِ فکری ،و حقارت و زبونی و محافظهکاریِ این قشرِ اجتماعی در برابرِ تغییرهای اجتماعی و فرهنگی است. .Gotthold Ephraim Lessing -59او را نباید با دیگر لِسینگها در آلمان اشتباه گرفت .او در سالهای -1129 1161-1119[ 1191ش]میزیسته ،و یکی از روشنگرانِپِیگیر ،و از ادیبان ،نمایشنویسان ،و تآترشناسانِ برجستهی آلمان بودهاست .از هوادارانِ نقشِ اجتماعیِ ادبیات بوده و آثارِنمایشیِ او هنوز هم در آلمان کار میشود.
19
آگاهیِ نگونبخت-پیشگفتار
ولی همچنین هیچ اصالحِاجتماعیِگسترده .کارل مارکس ،درست در زمانی که هاینه شعرِ«آموزه»را مینوشت ،بهسُخره گفته بود ،که آلمانیها همیشه در کارِ دیگرملّتها برای بازگرداندنِوضعِپیشین شرکتمیکنند ،ولی در انقالب های آنها هرگز. آن ادبیاتِبزرگِآلمان همیشه اینرا میدانست .یک ملّتِدیررسیده ،که بهزودی میبایِست بهاین که یک[ملّت]باشد پایان میداد ،تاواناش را با ادبیاتاش پس میدهد .اینرا گوته بهموقع بیانکرد :درست در لحظهی همانمرحلهی تاریخی .این[ ،همچنان]حقیقی برجا مانده است.
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
19
پسگفتارِ کتابِ «آگاهیِ نگونبخت .در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه».
از همهی آنچیزها ،پس از بیش از سیسال ،سرانجام یک کتاب فراهم آمد .از همان آغاز ،برنامه این بود و هنوز هم هست ،اگر از پایان نگاه شود[ ،این برنامه]به طرحِ اوّلیهیفکری هرچهگسترده وفادار ماند .یعنی موضوع ،از خیلی وقتها پیش ،با آنچیزی سر و کار داشت که آنرا کارل مارکس ،در یک جملهبندیِ فراموشنشدنی ،بهمثابهِ«بینواییِآلمانی»تعریفکرد .در اینمعنا ،آن طرح بهطورِتنگاتنگ با تجربههایشخصیِ یک آلمانیای پیوندداشت که در اکتبر1325[1995ش]بهتبعیدِخود پایانداد تا بازگشت به[سرزمینِ]«بیگانه»کند. آمریکاییها در گذشته از reeducationسخن میگفتند .باز/پَروَری؟ بهچهسبب و بهسمتِ«کدام پایانی»؟ همانطور که شیلِر شاید میپرسید. سیاستِ اتّحادِشوروی عبارتِ«نوسازیِدموکراتیکِآلمان»را بهکار میبُرد .از این، چه باید فهمیدهمیشد ،از این نوسازیِدموکراتیک ،و کدامتصوّریرا میبایست پس از آن از«آلمان»داشت؟ این که در برابرِ گذشتهیآلمان بُرههای در نظر است ،نهصِرف آن بُرههی بهاصطالح رایشِ سوّم ،اینرا ما همه در پس از 1995ثابتشده و پذیرفتهشده میدانستیم .مردود/دانستنِ یک«راهِ آلمانی» همهگانی بود :هم در بیرون و هم در میانِ بیشترینهیآلمانیهایی که با آنان بهعنوانِ جان/به/در/بُردهگان گفتو گو میشد .آن طرزِفکرِ تاوان/پس/دادن ،با بیمیلی رد میشد :رنجهایِمن ،رنج هایِتو .چنینچیزی در عمل مانندِ«طرزِ فکریِ پَست» جلوهمیکرد :برپایهی درجهبندیِقتل در قانونِجرایم درآلمان .هنوز آوشویتس()55جدّیگرفته میشد. یک اِکسپرِسیونسمِ تازهبیدارشده هم ،در نزدِ برخی از بازگشتکنندهگان بهکشور احساس میشد که دوست نداشتندبدانند منظور از اِکسپرِسیونسم چه میتواند باشد .جنگ ،دیگرهرگز! :پس از .1919رهبر و پِیرو ،دیگرهرگز ،خون و زمین ،انسانهایِسَروَر ،و انسانهایِزیردست ،امپراتوریِبزرگِآلمان ،موسیقیِ Auschwitz -55اردوگاهِ پُرآوازه ،که هم اردوگاه اسیران بود و هم مرکزِ کُشتارِ یهودیان و مخالفان .این اردوگاه در شهری به همین نام در لهستان بنا شد که آنرا ناسیونالسوسیالیستها به آلمان ضمیمه کردند .از1991تا 1995
21
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
فرانس لیست()56برای شیپورِاعالنِخبرهایویژه ،اعالنِخطر و اعالنِ҅رفعِخطر، اُستادِ آلمان بهمثابهِ موسیقیِواگنِر( ،)51با/هنجار ،بی/هنجار ،بد/هنجار :پس از .1995آدمی هنوز میدانست چهچیزی چنین طنین انداختهبود ،و چهچیزی باید از آن فهمید ،هنوز عباراتِگزارشهایارتشِآلمانِنازی را میشناخت. تاریخِ جهان ،یک باز/اندیشیِتازه در بارهی تاریخ را در میانِ آلمانیها تحمیل کرده بود .حرفِ یاوهی«گمراههی یک ملّت» پیوستهگیهای پیچیدهی تاریخی را ساده میکرد؛ یک«گناهِ دستهجمعی» اثباتشدنی نبود ،البتّه بهطورِ بُرّا ردکردنی هم نبود .هنوز کسی ،در فضای نازیزدایی ،جسارتِ تأمّل در بارهی عقاید و نحوههایرفتارِ آلمانی را نداشت ،که آنرا زیگفرید لِنز( ،)59یکی از راندهشدهگان از مناطقِ از دسترفتهیشرقی15 ،سالِبعد بهمثابهِ«روزگارِ بیگناهان» تعریف کرد :سرشار از تردید و اندوه. بینواییِآلمانی .بِرتولت برِشت درست پساز بازگشتاز تبعید در پاییز1999و پساز پایهگذاریِ بسیار امیدبخشِ گروهِنمایشیِخود «گروهِ تآتریِ برلین» در برلینِشرقی ،و احتماالً در پیِ تشویقهای همکارِ زنِخود اِلیزابِت هاوپتمَن ( ،)59که در بسیاریموردهای دیگرهم مشوّقِ او بود ،بهکار در بارهی یک نمایشِ فکاهی[کُمدی]از دورانِادبیاتیِ«توفان و فشار»[در آلمانِ نیمهی دوّمِقرن ]19بهنامِ «آموزگارِ سرِخانه« از یاکوب میشاییل راینولد لِنس( )61پرداخت. اینکه چرا او میبایست ،تقریباً با نیازیناگزیر ،به ایننویسنده و ایندوره از تاریخِادبیاتِآلمان رویبیاورد ،در اینکتابِپیشِرو بحث میشود .برِشت کمکِ پژوهندهگان را خواستار شد .شاید از بحثهای گروهِ هنریِبرلین ،که نخستین نمایشِ«آموزگارِ سرِخانه»را در1951در تآترِ آلمان در برلین بهصحنه آورد ،بود که طرحِ آن پروفسورِالیپزیک سر برآورد؛ همان پروفسور که برِشت در برابرِ -56
1911( Franz Lisztدر مجارستان1996/در آلمان) آهنگساز ،مدیرِتآتر و نویسندهی مجار/اُتریشی.
1999-1913 Wilhelm Richard Wagner -51آهنگساز ،آهنگشناس ،نمایشگر و نویسندهی پُرآوازهی آلمان .در بارهی مَنِشِ اجتماعی/سیاسیِ او بحثهای بسیار سخت در جریان بوده و هست. )2119/1926 ( Siegfried Lenz -59از نویسندهگانِ نامدارِ آلمان در پس از جنگِ دوّمِ جهانی. .)1913/1991( Elisabeth Flora Charlotte Hauptmann -59نویسنده و مترجمِ زنِ آلمانی .او از همکارا ِ ن برتولت برِشت بود و در نمایشنامهی«اُپِرای دو/پولیِ» برِشت با او همکاری داشت. 1192/1151( Jakob Michael Reinhold Lenz -61در مُسکو) .از نویسندهگانِ سَبکِ ادبیِ«توفان و فشار».
21
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
دانشجویانِ او درست در/26ژانویهی1999در بارهی اوضاعِ تاریخیِآلمان ،آن «سدهیبزرگِآلمان» ،از 1151تا ،1951یعنی تا شکستخوردنِ انقالبِ1999 آلمان ،بهمثابهِ تاریخِ روبنایِ نگونبختیِآلمان سخنرانی کرد .در آننسخهی «آموزگارِسرِخانه»ی لِنس ،که برِشت بر رویِآن کار کردهبود ،درگفتارِ آغازینِ آن ،آموزگارِ سرِخانه ،الوفِر ،بهمثابهِ نیایِ بزرگِ مدیرانِ -البتّه دایمیِ -مدارسِ آلمان ،خودرا ،درست پس از آن که خودش خودرا اخته کرده ،معرّفی میکند. این آموزگارِ سرِ خانه پیشگفتارِ خودرا با چنین ابیاتی به پایان میبَرَد: میخواهم برای شما برمَال کنم که چه آموزش میدهم: الفبایِ بینواییِ تُویچ را! خوب فهمیدید تُویچ ،نه دُویچ )61(.تأمّل در بارهی تفاوتِ میانِ دو در آنسالها همهگانی بود :پس از دو جنگِجهانی .چهگونه بیرونافتادنِ یکملّتِ با فرهنگ از نحوهی فکری و رفتاریِ خود ممکن شده است؟ آیا همه یک تصادف یا یک پیش آمدِ ناگوار بود؟ یک بازگشت از راه بود ،حال به هر دلیلی؟ یا اینکه یک راه بود ،در آغازِ آن ،اندیشه و نوشتههایلِسینگ و اِمانوئِل کانت ،تا بعدتر به «اُستورهی قرنِبیستم»()62و اینگونهفرآوردههای یک اندیشهی و نوشتههای بیارزش برسد؟ تاریخِ نگونبختِ آلمان بهنظر میرسید که برخیچیزها را روشن کند :از 1699 تا .1919با اینهمه ،نگونبختیِآلمانی ،بیشتر ،یک پدیدهی فکری بود تا یک پدیدهی تاریخی -مادّی .یک بحرانِآزادیِفکری .یک«نا/بالغیِ خود/کرده»: برپایهی عبارتبندیِتکاندهندی فیلسوفِ اهلِ شهرِ کونیگزبِرگ [اِ .کانت]. آیا ممکنبود که این رَوَند را فهمید و ،با کمکِ نمونههایتاریخی ،آنرا فهم شدنی ساخت؟ من امروز یک همچهتصوّری از سرچشمهیاصلیِ کارِ خود دارم. پریشان[پرت و پال]
« -61دُویچ»بهمعنای آلمانی و آلمان است ،و «تُویچ» ،نامِ یکی از نخستینقومهای سرزمینهای آلمانینشین است. همانندی میانِ این دو کلمه ،دستآویزی برای ساختنِ طنزها و لطیفهها در میانِ آلمانیها در بارهی آلمان و آلمانی بوده و هست. -62اُستورهیقرنِبیستم ،عنوانِ یک کتابِ صدها برگیِ سیاسیاست که Alfred Rosenbergنظریهو مَرامپردازِ حزبِ ناسیونال/سوسیالیستِ کارگرانِ آلمان( ) NSDAPنوشته و در ،1931در پایانِ دورانِ جمهوریِ وایمار ،در آلمان چاپ شده است.
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
22
اینموضوع ،از پیرامونِ سالهای1999همیشه مرا درگیرِ خودش کرده ،و هرگز بهطورِکامل از برابرِکارهایدیگرِ من واپسنرفت .رویِهم بیشاز سیسالِ کاری. هیچچیزی پیشبینیشدنی نبود زمانیکه یک تبعیدی ،که در آلمان در بارهی چیزهایی ،ولی کمتر از همه در بارهی ادبیاتِ آلمان ،بررسیهایی کرده بود، بررسیهایی که آن را نباید پژوهش در بارهی آثارِ ادبیِ آلمان دانست ،ناگهان در ژنِو به اینفکر افتاد که کتابی در بارهیگِئورگ بوشنِر( ،)63که از دورهی دانشآموزی مرا شیفتهیخود کرده بود ،بنویسم .دستنوشتهی آن کمی مانده به آغازِ جنگِ[دوّمِ جهانی] آماده شده بود .چاپِ آن ولی در پس از جنگ و بازهم در خاکِآلمان انجامگرفت :در ویسبادِن ،مرکزِ تازه/نام/گذاری /شدهی یک اُستانِ تازه/نام/گذاری/شده ،اُستانیکه در آغاز بهمثابهِهِسِنِ بزرگ در نظر ()69
گرفته شده بود. ولی برای نویسنده ،که اکنون در نداری و بیگانهگیِآلمان زندهگی میکرد ،این روشن بود که به یک کتابِ دیگر در بارهی پیوندها و به/هم/بستهگیهای ادبیِ آلمان در سدهیبیستم نیاز است :در بارهیتوماس مان ،در بارهی جهانِ درون و جهانِ بیرونِ او .اینکتابهم آماده شد و در سالِ 1951چاپ شد :در 15مین زاد/روزِ اُستاد .جای چاپ :بِرلین. در اُکتُبرِ ،1999کارِ پروفسورِ تازه/فراخوانده/شده ،در دانشکدهی فلسفهی دانشگاهِ الیپزیگ آغاز شد .و این15 ،سال طولکشید .همهی آثار و آدمهای اصلیِتاریخِادبیاتِنوینِآلمان[ازدورهیواپسینِتکاملِزبانِآلمانی]جُزوِوظیفهیکاری درآمد: از سِباستیان برانت ( )65تا همعصرهای پرفسورِ الیپزیگی.
.1931-1913 .Georg Büchner -63نویسنده ،انقالبی ،و پزشکِ آلمانی .آثارِ ادبیِ او اگرچه کم هستند ولی او یکی از نویسندهگانِ نامدارِ آلمان بهشمار میآید .آثارِ ادبیِ او را جزئی از ادبیاتِ «پیش از مارس» بهحساب میآورند. «پیش از مارس» نامی است که بعدها به دورهای از تاریخِ آلمان دادهشد که از 1931تا انقالبِ مارس1999را در بر میگیرد .پایانِ این دوره ،یعنی شکستِ انقالب 1999همان تاریخی است که ه .مایِر آن را تاریخِ تکمیلِ نگونبختیِ آگاهیِ آلمانی میداند .بوشنِر یکی از نخستین مبارزانِ «حقوقبشر»در آلمان است. -69شهرِ Wiesbadenمرکزِ اُستانِ Hessenدر آلمان است .این اُستان قرار بود هِسِنِ بزرگ نامیده شود .اشارهی ریزِ نویسنده به این موضوع شاید بهسببِ تاریخِ پیچیدهی این شهر و اُستان در دورههای گوناگون و از جمله در دورانِ فاشیزم باشد که پس از جنگِ دوّم سببسازِ درگیریهایی بر سرِ تعیینِ نام و مرزهای این شهر و اُستان شده بود. 1521/1951 Sebastian Brant -65حقوقدان ،نویسنده ،و دولتمردِ آلمانی که در استراسبورگِ فرانسه میزیست.
23
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
سخنرانیهایعام و گردِ/هم/آییهایویژه ،تأمّل و اندیشهگری در بارهیموضوع هایکاریِ آزادِ دانشجویان ،و جویندهگانِدکترا و اُستادی .آن نا/آشنا با ادبیاتِ آلمان میبایست جبرانکند و خودرا برساند .بهخاطرِ اینتالش ،هر کسی میتواند بر خود ببالد. کوششهایی محتاطانه در آغاز با یک سخنرانی در بارهی گوته در وایمار در 211مین زاد/روزِ«اهلِ اُلِمپیک«در سالِ .1999یک نوشتهیکوتاه در بارهی «شیلِر و ملّت» درسالِ .1951او میخواست کمک کند به برخورد با گفتارهای مارکسیسمِ مبتذل در بارهی«ایدهآلیستهایبیمصرف» .همانطورکه دیدهشد این اثر با خوشامد روبهرو شد .حتّی امروز هم من یک نسخهیچاپیِ زیبایِ چینی و لهستانی از اینتحلیلِخود در بارهیشیلِر را دارم .ولی نوشتهی نخستین ،که-بهشکلیبنیادی تغییرکرده -در اینمجموعه آمده ،در سالِ1959 پدید آمد .آن زمان نامِ آن«لِسینگ ،معاصران ،آیندهگان»بود. کارِ دانشپژوهانه[آکادمیک]در اینسالها یکپرداختنِجدّی بهادیبانِسَبکِ توفان و فشار را طلب میکرد( .)66اینسبکِادبی ،یک سبکِ«پیش/رومانتیک» ،آن گونه که بهفراوانی در کتابها میشدخواند ،نبود؛ همانطورکه یک شورشِ احساسات پس از عقلگراییِ بیشاز اندازهیلِسینگ نیز نبود .سخن بر سرِ یک بُرههی مهم و نو در دیالکتیک و روشنگریِآلمانی بود .نویسندهگانِ آلمانی میبایست در کنارِ سازشِ بورژوایی/درباری[سرمایهداری/درباری] ،یک سازشِ بورژوایی/تودههایشهری[سرمایهداران/زحمتکشانِ شهری] را هم از سر میگذراندند .در همانحال ،چیزی در آندوران داشت فراهم میآمد که آنرا هیکهتییِر ،یک جواهرفروش در نمایشِنامهیطنزِ«هم/شهری شیپِل»از کارل اشتِرنهایم
()61
چنین بیانمیکند: » .این ،عقیدهیهمهگانیِبورژوایی بود در پایانِ یکدوران .یک ارزیابی /از/خودِ بورژوایی ،یک آگاهیِ نگونبخت بود ،از همانآغاز ،میانهیسدهی .19همهی «من میخواهم مرز و اندازهیمنطقهام از باال تا پایین کامالً روشنباشد
نویسندهگانِبزرگ ،از لِسینگ تا هاینه ،اینرا میدانستند و از آن نام بردهاند. -66اشاره به پیروانِ مکتبِادبیِ«توفان و فشار»[]Sturm und Drangدر نیمهی دوّمِ سدهی 19م .نامِ این مکتبِ ادبی را « توفان و خروش» هم ترجمه کردهاند. .)1992/1919( Carl Sternheim -61نویسندهی آلمانی .نمایش /و داستاننویس.
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
29
نخستینفراهمآوردِ نوشتههایی که همیشه با اینموضوع پیوندداشتند در سال 1959در زیرِ نامِ«از لِسینگ تا توماس مان .دگردیسیِ ادبیاتِبورژوایی در ل بعد ،1963 ،کتابِ تکمیلیِ«در بارهیکالسیک و آلمان»چاپ شد .چهارسا ِ رومانتیکِ آلمان» چاپ شد. رفتن از الیپزیگ بهمعنای یک دوره بود .کُرسیِتازهیاُستادی در دانشگاهِ هانوفِر طلب میکرد تا در گفتگوها در بارهی وضعیتِ سدهی19و سدهی21 پُرتوانتر همکاری شود .بازگشت به طرحِ خودی ،در1911دست داد؛ آن هنگام کهمیبایست یک کتابِکوچک با یکنامِشگفت نوشتهمیشد« :گوته .آزمایشی در بارهیموفّقیت» .پساز چاپِکتاب( ،)1912تصمیم گرفتهشد که این آزمو ِ ن پژوهشی کنار گذاشته نشود[ ،اینآزمونِپژوهشی]که میکوشید همهی این دگردیسیها[تحوّلها]و تناقضها در گذشتهیآلمان ،که تنها اندکی«سنجیده و معقول»بود ،را چه در رَوَندِ آن و چه در نتایجِآن ،بهمثابهِ یککُلّیتِدیالِکتیکی دریابد .بهمثابهِیکزخمِفکری و روحیِآلمانیها ،که نمیخواهد سرش بستهشود. برنامهی اینکتاب ،پس از آنکه کتابِ«بیرون/مانده»()69در 1915چاپ شد، قطعیگردید .این کتابِکنونی ،بر پایهی دریافتِ خودِنویسنده ،یک تالیِ آلمانی است در برابرِ«بیرون/رانده» .باز و باز آن روشنگریِبورژواییِ شکستخورده .در ضمن ،بازهم در نهان با یک انگیزهیِشکسپیریشده .در«بیرون/رانده »بهمثابهِ تفسیرینهانی در بارهی«بازرگانِ ونیزی»[نمایشنامهی شکسپیر] .اینبار بهمثابهِ تأمّلی در
بارهی«توفانِ»شکسپیر[نمایشنامهی
توفان] :در بارهی پروزپِرو و کالیبان(،)69
سَروَری و غالمی ،و گوناگوگیِ اَشکالِبیانِ یک آگاهیِنگونبخت .در میانِ1915 و1919بخشِ«پایانِرژیمهایخودکامه»و«ژاکوبینهای دور» بهنوشته در آمدند. احساس میشد که کار رو به پایان است.
69
-
Außenseiterنامِ کتابِ هانس مایِر .میتوان آن را بیگانه ،یا وصلهی ناجور ،و پینهیناجور یا بیرونِگودی،
غیرِخودی ...ترجمه کرد« .منظور از آن ،کسانی هستند که اگرچه در جامعه و یا جمع زندهگی میکنند ولی به هر دلیلی از شرکت در زندهگیِ اجتماع و یا جمع برکنار میمانند .گفتهشد که ه .مایِر این کتاب را در نقدِ و بررسیِ وضعِ یهودیان ،زنان ،همجنسگرایان و ...در جامعهی آلمان نوشته است». -69نامِ دو تن از آدمهای نمایشنامهی توفان از شکسپیر.
25
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
باز هم یک بُرهه که پنجسال میبایست بهدرازا بکشد :از 1919تا .1999موادِ کار از میان رفت .کار با بهیاد/ماندهها ضروریشد .تأمّلها در بارهی زندهگیِ یک«آلمانیِ تا اطلّاعِ بعدی». اکنون امّا سرانجام از آنها یک کتاب فراهم آمده است .یک نوشتهی بزرگ با صدها برگ ،اگر که تعیینِ قالبِ کار در نظر باشد .مانندِ«بیرون/رانده » .و نیز مانندِ اُلگویِ هر دویِ این کتابها :کتابِ«[»Mimesisاَدا/درآوردن ،تقلید] نوشتهی اِریش آئورباخپژوهشگرِ زبانها و ادبیاتِ التین1992[ .آلمان 1951/آمریکا] بر روی همهی بخشهایی که پیشتر چاپ شدهاند بازبینی انجام گرفته است، ولی روالِ اصلیِ بیان و ارائه برجا مانده است .این فکر بهمیان نیامد که برای هماهنگساختنِ سَبکِ نگارش و یا خود حتّی چرب و نرمکردنِ آن کوشش شود .از آنجا که ارائهی«تاریخِ ادبیات» در میان نبوده ،میبایستی دگردیسی های آگاهی ناگزیر هر بار با طرحِ پرسشهای متغیّر ثبت شوند :برای نمونه، بهمثابهِ پیوندِ میانِ زندهگی و اثرِ ادبی ،مانندِ موردِ لِنز یا برِکِر یا بُورنه(.)11 بهمثابهِ تفسیر و تعبیر از یک متنِ جداگانه .در شکلِ یک تاریخچهی
پذیرشِ[ ()11
آثارِ ادبی از سویِ خواننده در دورههای گوناگون] ،مثالً در موردِ رومانتیکها و یا یان پاوُل . تکرارشدهها زدوده نشدند .آنها را باید گاه بهمثابهِ یک سَمتِ اصلیِ ناپیدا فهمید .در فصلِ پایانی ،تقابلِ بُورنه و هاینه با همدیگر ،آنجا که -به ناگزیر- بحثِ شیلِوکِ()12شِکسپیر بهمیان میآید ،یکبار از نگاهِ بُورنه به تفسیر کشیده میشود و یکبار از نگاهِ هاینه. بیشترینهی آن بخشهایی که پیش از این چاپ شده بودند ،دارای یک بخشِ یادداشتها و زیرنویسهای بسیار دقیق بودند .ولی هنگامی که کتاب آماده گردید ،تصمیم گرفتهشد که از همهی آن یادداشت چشمپوشی شود .قالبِ مقاله ،حتّی در یک آزمونِ پژوهشیِ گسترده ،یک چنین تکرار را پس میزند.
Ulrich Bräker ،1931/1196 ،Ludwig Börne ،1192/1151Jakob Michael Reinhold Lenz-11 .1199/1135نوسندهگانِ آلمانی. .1925-1163 Jean Paul -11از خانهوادهی شهری/روستایی .نویسندهی آلمانی .برخیها او را نویسندهی میانِ رومانتیک و کالسیک میدانند. Shylok -12نامِ یک ثروتمند یهود در نماشنامهی« بازرگانِ ونیزی»نوشتهی شکسپیر.
آگاهیِ نگونبخت-پسگفتار
26
در موردِ«بیرون/رانده» از بخشِیادداشتها گریزینبود :آنجا سخن بر سرِ رُخ/ دادهای تاریخی و ادبیِ زبانها و ملّتهای بسیار گوناگون بود. امروزه کلّیاتِ آثارِ نویسندهگانِ آلمانیزبان ،حتّی از لِنز یا برِکِر یا بُورنه ،در ویرایشهای دقیق و مطمئن در دسترس هستند ،که میشد در خودِ متنِ این نوشته به آنها اشاره شود .در بارهی نقلِ گفتارهای مهم از دستنوشتهها، راهنماییها و اشارهها در خودِ متن جا داده شدند. همهی این تأمّلها در بارهی آگاهیِ نگونبختِ آلمانی در«سدهیبزرگِآلمان» میانِ1151و ،1951آگاهیِ امروز است .یک ارزیابی/از/خودِ آلمانی=نا/آلمانی پس از دو جنگِجهانی. توبینگِن ژوییه1996
هانس مایِر