M. Namari 17- ترجمه 4. آگاهی نگون‌بخت آلمانی

Page 1

‫ترجمهی پیشگفتار و پسگفتارِ کتابِ‬

‫«آگاهیِ نگونبخت‬ ‫در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه»‬

‫هانس مایِر‬

‫م‪ .‬نماری‬ ‫‪1395‬‬


‫کتابِ‬ ‫‪Das unglückliche Bewußtsein‬‬ ‫‪Zur deutsche Literaturgeschichte von Lessing bis Heine‬‬ ‫«آگاهیِ نگونبخت‬ ‫در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه»‬ ‫که اکنون ترجمهی پیشگفتار و پسگفتارِ آن پیشِرو است‪ ،‬در سال‪1991‬م[‪1369‬ش] در بنگاهِ انتشاراتیِ‬ ‫‪ Aufbau Verlag‬آلمان چاپ شدهاست‪ .‬چاپِ نخستِ آن در سالِ‪ 1996‬در انتشاراتِ ‪Suhrkamp Verlag‬‬ ‫انجام گرفتهبود‪.‬‬

‫فهرست‪:‬‬ ‫‪ -1‬اشارهی مترجم‬ ‫‪ -2‬پیشگفتارِ کتاب‬ ‫‪ -3‬پسگفتارِ کتاب‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪3‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪19‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪ -‬اشارهی مترجم‬

‫‪3‬‬ ‫اشارهی مترجم‪:‬‬ ‫(‪)1‬‬

‫‪ -1‬هانس مایِر ‪ .2111/1911‬ادبیاتشناس؛ و نیز بررَس و منتقد‪ ،‬نویسنده‪ ،‬و آهنگشناسِ‬ ‫آلمانی‪ .‬ازخانهوادهایثروتتمند و یهودی‪ .‬خانهوادهاشبهدستِنازیها درآشویتسکشته شدند‪.‬‬ ‫او در دههی‪ 21‬و‪ ، 31‬در کنارِ کارهای پژوهشیِ انتقادی در بارهی ادبیات‪ ،‬جامعه و تاریخ‪ ،‬در‬ ‫حزبِسوسیالدموکراسیِآلمان‪ ،‬حزبِکارگرانِسوسیالیستِآلمان[جناحِچپِ جداشده از حزبِ سوسیال‬ ‫دموکراسیِآلمان]‪ ،‬حزبِکمونیستِآلمان‪ ،‬حزبِکمونیست‪ -‬اِپوزیسیون[جداشدهازحزبِکمونیستِآلمان]‪،‬‬ ‫عضو بوده و در روزنامهها و نشریههای اینگروهها مینوشت‪.‬‬ ‫او‪ ،‬همزمان با بهدستگرفتنِ قدرتِسیاسی در آلمان از سویِ حزبِ ناسیونال‪/‬سوسیالیت از‬ ‫کشور گریخت‪ .‬پس از پایانِ جنگِدوّم و پایانِ رژیمِ هیتلری به آلمان برگشت‪ .‬با دو نیمهشدنِ‬ ‫آلمان‪ ،1999 ،‬او به آلمانِ شرقی رفت‪ .‬برخی آثارِ مهمِ خود را نوشت‪ .‬در‪1963‬پس از یک سفرِ‬ ‫فرهنگی به آلمانِغربی‪ ،‬دیگر به آلمانِ شرقی برنگشت‪.‬‬ ‫او هرگز از نقدِ هر دو نیمهیغربی و شرقیِآلمان دست بر نداشت‪ .‬مخالفانِ غربی و شرقیِ او‬ ‫هم از نقدِ او دست بر نداشتند‪ .‬در یک گفتگو با مجلّهی اشپیگِل در ‪:1993‬‬ ‫پرسش‪ :‬شما در کُلن زاده شدید‪ ،‬در الیپزیگ‪ ،‬هانوفِر و تورینگِن درس دادید‪ .‬امروز شما در کُجا خودرا – اگر که اصالً‬ ‫خانهای باشد‪ -‬در خانهی خود میبینید؟‬ ‫پاسخ‪ :‬اینها چیزهای احساسی هستند‪ .‬پاسخ این پرسش میتواند در زمانِ صبحانه یک چیز باشد و در زمانِ شام‬ ‫چیزی دیگر‪ .‬برای من موضوع بر سرِ چیزی ویژه است‪ :‬من دارندهی جایزهی ملّیِ د‪ .‬د‪ .‬اِر‪[.‬جمهوری دموکراتیکِ‬ ‫آلمان]هستم؛ و همزمان‪ ،‬دارندهی باالترین نشانِ جمهوریِ فدرالِ آلمان[آلمان غربی]هستم‪ .‬در درونِ خودم ولی خود‬ ‫را من با آدمهایی که در بهاصطالح استانهای تازهی کشور[ نامی که پس از یکیشدنِ دو آلمان برای مناطقِ آلمان‬ ‫شرقی مرسوم شد] احساس میکنم تا با آنان که در استانهای قدیمِ کشور زندهگی میکنند‪.‬‬ ‫پرسش‪ :‬این گرایش آشکارا دو سویه است‪ .‬هر زمان که شما به برلینِ شرقی میروید با شور و شوق از شما پیشواز‬ ‫میشود‪ .‬آیا مجیزِ خوانندهگانِتان را میگویید؟‬ ‫پاسخ‪ :‬چرا شما به همچهنتیجهای میرسید؟ من مخالفِ این قاعدهی زبانیِ در غرب هستم که‪ « :‬پایان بد‪ ،‬همهچیز‬ ‫بد»‪ .‬این یک دروغ است‪ .‬در دِ‪ .‬دِ‪ .‬اِر‪ .‬بهویژه در سالهای آغازِ آن‪ ،‬یک امیدِ بزرگ وجود داشت‪ .‬شما حتماً اکنون از‬ ‫من میپرسید‪ :‬آیا شما از همان آغاز‪ ،‬در این امید اشتباه نکردهاید؟‪...‬‬ ‫آری‪ ،‬در پایانِ کار ما اشتباه کردیم‪ .‬زیرا ما یک چیز را ندیدیم‪ ،‬این که‪ ،‬کوششِ بسیاری از انسانهای خیرخواه برای‬ ‫برپاییِ یک جامعهی بدیل در خاکِ آلمان به این سبب بیمورد شد که آلمانِ شرقی یک مستعمرهی همکارِ اتّحادِ‬ ‫شوروی بود‪ .‬با اینهمه‪ ،‬دِ‪ .‬دِ‪ .‬اِر‪ .‬از همان آغاز بربادرفته نبوده است‪...‬‬

‫‪ -2‬هانس مایِر در شمارِ آن روشنفکرانِ آلماناست که باور دارند انقالبِ بورژوایی در آلمان‬ ‫نتوانست بهسرانجامِ قطعیِ خود برسد‪ .‬از اینرو‪ ،‬آن فرهنگِبورژوایی‪ ،‬که کموبیش آنچیزی‬ ‫است که او آنرا"آگاهی"مینامد و در صدساله ی‪1951-1151‬م [‪1229-1129‬ش] بختِآنرا‬ ‫یافتهبود سر بلند کند‪ ،‬نگونبخت شد‪.‬‬ ‫نویسنده‪ ،‬همانطور که خود در دو گفتارِ ترجمهشده میگوید‪ ،‬در اینکتاب به دنبالِ ایناست‬ ‫که نشان دهد این رَوَندِ سربلندکردنِ آن آگاهی و سپس نگون‪/‬بختیِ آن در آندوره چهگونه در‬ ‫ادبیاتِ صدسالهی‪1151‬تا‪1951‬م آلمان بازتاب یافته‪ ،‬و بر آن تأثیر نهاده است؛ و نیز بهدنبالِ‬

‫‪Hans Mayer -1‬‬


‫‪9‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪ -‬اشارهی مترجم‬

‫این است که نشان دهد‪ ،‬خودِ این ادبیات چه نقشی در پیشبُردِ انقالبِ بورژوایی در آلمان‬ ‫انجام داده و چه تأثیری در نگونبختیِ آن آگاهی داشته است‪.‬‬ ‫تا آنجا که من توانستهام دریابم‪ ،‬گمان میکنم مرادِ نویسنده از انقالب[دگرگونیِ] بورژوایی‪:‬‬ ‫الف‪ -‬بهلحاظِ نیروهایاجتماعیِشرکتکننده در آن‪ ،‬آنتحوّلیاست که در انجامِ آن‪ ،‬تنها نه‬ ‫طبقهیبورژوازی‪ ،‬که فقط یکطبقه از طبقاتِاجتماعیِشهریاست‪ ،‬بلکه همهیطبقات و‬ ‫قشرهایشهری(شهری بهمعنایِبورژوایی)شرکت داشتهاند ؛ در میانِ اینطبقاتِشهری‪ ،‬او البتّه‬ ‫بهنقش و وزنِ سنگینترِ طبقهی بورژوازی(بورژوازی بهمعنایِ یک طبقهیمعیّنِشهری‪ :‬سرمایه‬ ‫دارِ شهری) تأکید دارد؛‬ ‫ب‪ -‬و بهلحاظِ مضمونِآن‪ ،‬آنتحولّی است که‪ -‬بهدلیلِسرشتِخود‪ -‬بهناگزیر و ‪ -‬بهدلیلِ منافعِ‬ ‫اجتماعیِ خود‪ -‬آگاهانه و ارادی میکوشد تا مقولههایِ‪ -‬برای بهبودیِزندهگیِاجتماعی‪ -‬بسیار‬ ‫با ارزشی چون‪ :‬آزادی‪ ،‬دموکراسی‪ ،‬قانون‪ ،‬حقوقِانسان‪ ،‬حقوقِفرد‪ ،‬و‪...‬را در معنایِبورژواییِ‬ ‫آنها ولی بهطرزی پیگیر و همه‪ /‬سویه پدیدآورده و نهادینه سازد‪.‬‬ ‫در اینمعنا‪ ،‬مرادِ نویسنده از انقالبِبورژوایی‪ ،‬همانچیزیاست که کارل مارکس در آثارِ خود‬ ‫بیان کردهاست‪ .‬او چه در این دو گفتارِ ترجمهشده و چه در متنِکتاب و چه در جاهایدیگر‬ ‫خود را یک مارکسیست و کمونیست قلمداد کردهاست‪ .‬در گفتگو با مجلّهی اشپیگِل ‪: 1993‬‬ ‫«من هنوز هم مانندِ پیش بهطرزی اصالحناپذیر‪ ،‬باری سخت بر این باور هستم که مارکسیسم یکی از‬ ‫بزرگترینآموزههایعلمیقرنِ ما است که هنوز نقشِ خودرا هیچ از دست نداده است»‪.‬‬

‫‪ -3‬برای خودِ من هم مقولهی"بورژوایی" ‪ ،‬پس از آن که کمی با زبانِ آلمانی آشنا شدم و‬ ‫نوشتههای برخی اندیشمندانِ آلمانی را خواندم‪ ،‬کمی درهم بود‪ .‬و هنوز هم یکسر برطرف‬ ‫نشده است‪ .‬سببِ این درهم‪/‬برهمی از یکسو به دلیلِ کاربُردهایگونهگونِ اینکلمهاست از‬ ‫سویِکسانی که دیدگاههای اجتماعیِ گوناگونی در بارهی جوامعِصنعتیِاروپایی دارند و از این‬ ‫کلمه برداشتهای متفاوتی دادهاند‪ ،‬و هم درهم‪/‬برهمیِ خودِ کلمهی ‪ Der Bürger‬در زبانِ‬ ‫آلمانی و کلمهی‪ Bourgeois‬در زبانِفرانسویاست‪ ،‬که هم بهمعنایِ«آدمِ شهری» است و هم‬ ‫بهمعنایِ«آدمیِشهریِ وابسته بهطبقهی شهریِ سرمایهدار(بورژوا)»‪.‬‬ ‫من در متنِ ترجمهشدهی دو گفتار در یکزیرنویس اشارهیکوتاهی بهاین مطلب کردهام‪.‬‬ ‫روشنساختنِ رسایِ اینمطلب نه در توانِ مناست و نه در اینجا ممکن‪ .‬امیدوارم همین‬ ‫اشارهیکوتاه برای اینکه دستِکم توجّهرا برانگیزد بسنده باشد‪ .‬بهتر است خواننده خود‬ ‫بیشتر به این مطلب بپردازد‪.‬‬ ‫‪ -3‬ترجمهی این دو مطلب بهمعنای پذیرشِدیدگاههای نویسنده نیست‪ .‬برای نمونه‪:‬‬ ‫«تاریخِنگونبختِآلمان بهنظر میرسید که برخیچیزها را روشن کند‪ :‬از ‪1699‬تا‪ .1919‬بااینهمه‪ ،‬نگونبختیِ آلمانی‪،‬‬ ‫بیشتر‪ ،‬یک پدیدهیفکری بود تا یک پدیدهیتاریخی‪-‬مادّی‪ .‬یک بحرانِآزادیِفکری‪ .‬یک«نا‪/‬بالغیِ خود‪/‬کرده»‪:‬‬ ‫برپایهی عبارتبندیِتکاندهندی فیلسوفِ اهلِ شهرِ کونیگزبِرگ [اِ‪ .‬کانت]‪ ».‬تأکید از من است‪.‬‬

‫ایندیدگاهِ نویسنده در بارهی"فکریبودنِ" عللِ پیداییِ آن وضعیتی که مربوط به موضوعِ‬ ‫کتاب است‪ ،‬روشن است که جایِبحث دارد؛ این مبحث‪ ،‬که همانا موضوعِ نقشِعاملِذهنی و‬ ‫عاملِعینیاست‪ ،‬یک جَدَلِ فکریِ کُهَناست که نهتنها در آلمان‪ ،‬در ایران هم؛ در همهجا محلِّ‬ ‫جدالهای فکری بوده و هست‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪ -‬اشارهی مترجم‬

‫در متنِکتابهم نویسنده دیدگاههایی ادبی یا اجتماعیرا مطرح میکند که جایِ گفتگو دارند‪.‬‬ ‫ در این ترجمه همهی مطالبی که در درونِ[‪ ]...‬آمده از مترجم است‪.‬‬‫ زیرنویسها را با بررسیِمقایسهیی‪/‬انتقادیِ صفحههایاینترنتی مانندِ ویکیپیدیا‪ ،‬و صفحه‬‫هایمجلّات و دیگرصفحههایویژهی ادبیاتِآلمان فراهم آوردهام‪ .‬زیرنویسها چنین مینماید‬ ‫کمی زیاد شدهاند؛ امیدوارم زننده نبوده و به درد بخور باشند‪.‬‬ ‫ من نه بهاصطالح "متخصّصِ" ترجمه هستم و نه ادبیات‪ .‬این ترجمه و نیز ترجمههای دیگر‬‫در بارهی ادبیاتِ آلمان تنها از آن رو است که شاید بتواند برای یک عالقهمند به ادبیات‬ ‫سودمند باشد‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫‪6‬‬

‫پیشگفتار‬ ‫آگاهیِ نگونبَختِ آلمانی‬ ‫هِلموت پلِسنِر(‪ ،)2‬فیلسوف‪ ،‬پیشتر رییسِ موقّتِ دانشگاهِ گوتینگِن‪ ،‬برای‬ ‫خود موضوعِ عجیبی را برگزید زمانیکه میبایست در‪22‬ماهِنوامبر‪1952‬جش ِ‬ ‫ن‬ ‫آغازِ نامنویسیِ نیمسالِ زمستانی را‪ ،‬بهروالِ مرسومِ دانشگاهی آغاز میکرد‪ .‬او‬ ‫«در بارهی خوارشمردنِ انسان»سخن گفت‪ .‬اینتناقض‪ ،‬ارادی و خودخواسته‬ ‫بود‪ ،‬و در همانزمان هم از آن نام بردهشد‪ « :‬فصلیتاریک در لحظاتِ شادی و‬ ‫جشن‪ ،‬قطرهایتلخ و ناگوار در ساغری از موزیک‪ .‬آیا آن سایهها که سیمای‬ ‫انسان را تاریک کردند‪ ،‬میبایستی درست اینجا و امروز فراخوانده میشدند؟»‬ ‫سیمای انسان‪ .‬اینجا یک انسانشناس سخن میگوید‪ :‬در گرماگرمِ یک محفلِ‬ ‫جشن و درست پس از نواختهشدنِ معمولِ موسیقیِ زمینه‪ .‬هِلموت پلِسنِر از‬ ‫آلمان رانده شده بود‪ .‬او توانست زنده بماند‪ :‬در هُلند با کمکِ انساندوستان و‬ ‫بهرغمِ خوارشمارانِانسان‪ ،‬که بهاینکشور یورش برده و آنرا اشغال کرده بودند‪.‬‬ ‫پلِسنِر به آلمان باز گشت‪ :‬بدونِ هیچ دشواری بهکار گرفته میشود به عنوانِ‬ ‫مدیرِ برجستهی برگزیدهیدانشگاهِ پُرآوازهی گِئورگیا آگوستا[در شهرِ گوتینگِنآلمان]‪.‬‬ ‫بنا بر این‪ ،‬چرا از این که یک لحنِ مقبولتری بهکار گرفته شود خودداری شد‪،‬‬ ‫یک لحنِ دوستانهتری؟‬ ‫(‪)3‬‬ ‫زیرا سمفونیِ نُهُم [بِتهووِن و شیلر] بهطرزِ هولناکی باز‪/‬پس گرفته شدهبود در آن‬ ‫دورههایی‪ ،‬که «سیمایِ انسانرا تیره و تار»ساخته بودند‪ .‬پنجسال پیش از این‬

‫‪ .1995/1992Helmuth Plessner-2‬فیلسوف‪ ،‬جامعهشناس‪ ،‬و یکیاز نمایندهگانِاصلیِ انسانشناسیِفلسفیِآلمان‪.‬‬ ‫‪« -3‬سمفونیِ شمارهی‪ »9‬اثرِ پُرآوازهی لُودویگ فان بِتهووِن آهنگسازِ آلمانی‪/‬اُتریشی‪ .1921-1111.‬این سمفونی‬ ‫نخستینبار در سالِ‪1929‬کامل شده و اجراء گردید‪ .‬میگویند او خود‪ ،‬که دیگر نا‪/‬شنوا شدهبود‪ ،‬دراین نخستیناجرای‬ ‫اثرِ بزرگِ خود فقط بهعنوان دستیار در کنارِ اجراکننده نشسته بود‪ .‬او در این سمفونیِ خود شعری از ف‪ .‬شیلِر با‬ ‫نامِ «برایِ شادی» را گنجاند‪ .‬شعری که شیلِر آن را چندسال پیش از انقالبِ فرانسه سروده بود و بِتهووِن همیشه‬ ‫دوست داشت آن را به آهنگ درآوَرَد‪ .‬بندِ نخستِ شعرِ شیلِر با نامِ‪« :‬به شادمانی» اینطور است‪:‬‬ ‫آه دوستان! نه این لحنها!‬ ‫بلکه بگذارید دلپذیرتر‬ ‫شادمانهتر آواز بخوانیم‪.‬‬ ‫شادمانی! شادمانی!‪...‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫‪1‬‬ ‫(‪)9‬‬

‫سخنرانیِ هِلموت پلِسنِر‪ ،‬توماس مان در داستانِآدریان لِوِرکوهن‪،‬ترانه‬ ‫سرایِآلمانی و فاوستگونه(‪ ،)5‬میگذارد تا موسیقیدانِ برجسته و با شیطان‪/‬‬ ‫هم‪/‬دست‪/‬شده بهدوستاش سایت بلُوم‪ ،‬آموزگارِ یک مدرسهی«هومانیستی»‪،‬‬ ‫چنین بگوید‪ « :‬این نباید باشد»‪ .‬این یکی چیزی نمیفهمد و میخواهد بداند‬ ‫که چهچیزی نبایدباشد‪ .‬این است آن پاسخ‪ « :‬نیکی و اصالت‪ ...‬آنچیز که‬ ‫برایآن‬ ‫ِ‬ ‫انسانی مینامند‪ ،‬هرچند که خوب و اصیل باشد‪ .‬آنچه که انسانها‬ ‫مبارزهکردهاند‪ ،‬برایِآن به دژها یورشآوردهاند‪ ،‬و آنچه پیروزمندان با هلهله‬ ‫بشارت دادهاند‪ ،‬این‪ ،‬نبایدباشد‪ .‬پس گرفتهمیشود‪ .‬من میخواهم اینرا‬ ‫پسبگیرم‪ ».‬آندوست و هومانیست‪ ،‬هنوزهم سر در نمیآوَرَد‪ ،‬ولیبعد با‬ ‫گفتاریمعمّاگونه بهحالِخود رهاگذاشتهمیشود‪[ .‬آنموسیقیدان]پاسخ می‬ ‫دهد‪ :‬چهچیزی بایستی پس گرفتهشود؟ «سَمفونیِ‪ .»9‬و آنگاه‪ ،‬دیگر پاسخی‬ ‫نیامد‪ ،‬هر چهقدر هم که منتظر ماندم‪»...‬‬ ‫این هر دو‪ ،‬به هم پیوند دارند‪ :‬رُمانِ توماس مان «دکتر فاوست» و اندیشهی‬ ‫هِلموت پلِسنِر«در بارهی خوارشمردنِانسان»‪ .‬اینها هنوز هم اندیشههای‬ ‫شبانهی آلمانی در تبعید هستند‪ .‬جهانِ«سدهی بزرگِ آلمانی»‪ ،‬آنگونه که‬ ‫دورهیمیانِ‪1151‬و‪1951‬گاهگاهی چنین نامیدهشدهاست‪ ،‬دو بار‪ ،‬در تقابل‬ ‫نهاد میشود با یک دورهیآلمانی‪ ،‬دورهای که در آن‪ ،‬کوششمیشد از انسانیت‬ ‫بهمثابهِ احساساتیگریِانسانیتگرا نام بردهشود؛ که «ناتان» و «دُون کارلوس»‬ ‫یا «ویلهِلم تِل»(‪)6‬نا‪/‬خوشایند بودند(نا‪/‬خوشایند برای چهکسانی؟)؛ که همهی‬ ‫تاریخِ تا آن وقتِ آلمان بهآن هدفِپنهانی میبایست خدمت کند‪ :‬عرضهکردنِ‬ ‫یکچیز‪ .‬نخست امپراتوریِهوهِناشتاوفِن(‪)1‬را‪ ،‬سپس بنیانگذاریِ حکومت از‬ ‫‪ 1955-1915Thomas Mann -9‬نویسندهی نامدارِ آلمان‪1929 .‬دریافتِ جایزهی نوبل‪.‬‬ ‫‪ -5‬نامِ اصلیِ داستانِ توماس مان چنین است‪« :‬دکتر فاوست‪ .‬زندهگیِ آدریان لِوِرکوهن‪ ،‬آهنگسازِ آلمانی‪ .‬به روایتِ‬ ‫یک دوست» که در سالهای ‪ 1993‬تا ‪ 1995‬نوشته شد‪.‬‬ ‫‪Doktor Faustus. Das Leben des deutschen Tonsetzers Adrian Leverkühn, erzählt von‬‬ ‫‪einem Freunde. 1991/1993‬‬ ‫‪ "Nathan der Weise" -6‬ناتانِخِرَدمند‪ .‬نامِ نمایشنامهیمشهوری از گ‪ .‬اِ‪ .‬لِسینگ‪ "Don Karlos" .‬و‬ ‫"‪ "Wilhelm Tell‬نامِ دو نمایشنامه از فریدریش شیلِر‪.‬‬ ‫‪" .Hohenstaufen -1‬اشتاوفِر"ها (در آغاز گاهگاهی هم با نامِ اشتاوفِن)نُجَبایی بودند که از سدهی‪ 11‬تا ‪13‬م از‬ ‫میانِ شوابها( قومهایی که در جنوب و جنوبِغربیِآلمانِکنونی میزیستهاند) بسیاری از خوانین‪ ،‬و شاهانِ رومی‪/‬‬ ‫آلمانی‪ ،‬و امپراتورها را عَرضه داشتند‪ .‬مهمترین حاکمان این نجبا‪ ،‬فریدریش یکم‪ ،‬هاینریش پنجم‪ ،‬و فریدریش دوم‬ ‫بودند‪ .‬برخی از این شاهانِ شواب بعدها از شاهانِ "امپراتوریِ مقدّسِ روم‪ -‬ملّتِ آلمان"بودند‪« .‬ویکیپیدیا»‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫‪9‬‬ ‫(‪)9‬‬

‫سویِ اُتو فون بیسمارک را‪ .‬این یکی‪ ،‬در اینجا‪ ،‬امپراتوریِ روئیایی رایشِ‬ ‫سوّم بود‪« .‬دستِکم هزار سال‪ »...‬که برِشتِ تبعیدی به تمسخُر سروده بود‪.‬‬ ‫انسان خودرا‪ ،‬از زمانِ ژانویهی‪ ،1933‬به هلهلهی عامّه سپرد‪ .‬از آن بهبعد‪ ،‬دیگر‬ ‫نهصِرفاً انسان‪ ،‬بلکه انسانِپیشواها‪ ،‬انسانِزیردست وجودداشت‪ .‬چنین میگفت‬ ‫آن دشمنی‪/‬با‪/‬انسان‪ ،‬که میبایستی شتابان به خوار‪/‬شماریِ همهگانیشدهی‬ ‫انسان تبدیلمیشد‪ .‬پلِسنِر بهایننتیجه میرسد‪« :‬دشمنی با انسان‪ ،‬از همه‪/‬‬ ‫گانیکردن[اتعمیم]زندهاست‪ ،‬همهگانیکردنی‪ ،‬که موضوع[عینیتِ] او را در حوزه ِ‬ ‫ی‬ ‫انتزاع مینهد‪ .‬از اینرو که‪ ،‬هیجانِ دشمنانهی اینانسانستیزی‪ ،‬از نفرت به‬ ‫خوارشمردن تبدیلمیشود‪...‬و خوارشمردهشدهرا کُشتن‪ ،‬به شکلِ دستجمعی‪،‬‬ ‫میتواند بدونِ احساس و عاطفه انجام گیرد‪.‬‬ ‫با روحیّهی خوارشماریِهمهگانیِشدهیانسان‪ ،‬مرگِهمهگانی تجویز میشود‪.‬‬ ‫«بنا بر این‪ ،‬اینمرگ‪ ،‬سردترین و پیشِپاافتادهترینمرگ است؛ بدونِ اهمیتِ‬ ‫بیش تری از بریدنِ کلّهی یک کَلَم یا فرودادنِ آب‪».‬‬ ‫اینجمله‪ ،‬ازهِلموت پلِسنِر نیست‪ ،‬ولی رییسِگوتینگِن نکتهرا درست دریافت‬ ‫و بیانکرد‪ .‬اینجمله از هِگِلاست و در یک فصل از«پدیدارشناسیِ روح» در‬ ‫زیرِعنوانِ«آزادیِمطلق و وحشت»وجوددارد‪ .‬وحشت بهمثابهِترجمهی‪.La Terreur‬‬ ‫هِگِل‪ ،‬دهسال پس از سرنگونی و اعدامِ روبِسپیِر و سان‪-‬ژوست(‪ ،)9‬کسانی‬ ‫که بهگیوتین واگذار کردند تا کَلَمکلّههایانسانی را ببُّرد‪ ،‬آن رَوَندِ یک انقال ِ‬ ‫ب‬ ‫بزرگِ بورژواییرا در نظر داشت‪ ،‬که‪« ،‬بشریت»را از همهی نابرابریهایفئودالی‬ ‫آزاد ساخت و همزمان میبایستی نابرابریِ تازهای را سببمیشد‪ :‬بهمثابهِ‬ ‫دیکتاتوریِتربیتیِخردمندان بر روشنگریناشدهگان و صغیرانِ بهتقصیر‪.‬‬ ‫دیالِکتیکِروشنگری(‪ ،)11‬در گذشته پیرامونِسالهای‪1911‬م‪ ،‬برای نخستین‬ ‫بار بهکار گرفتهمیشود‪ .‬اینرا‪ ،‬سه مَرد‪ ،‬هر سهتَن متولّدِ‪1111‬م‪ ،‬هریک‬

‫‪1111 -9‬م‬ ‫‪ .1199-1159 Maximilien Marie Isidore de Robespierre -9‬بیشتر ماکسیملین روبِسپییِر نامیده‬ ‫میشود‪ .‬سیاستمدار‪ ،‬و انقالبیِ فرانسوی در انقالبِ فرانسه‪.‬‬ ‫‪ .1199-1161 Louis-Antoine-Léon de Saint-Just de Richebourg‬سیاستمدار‪ ،‬انقالبی‪ ،‬و نویسنده‬ ‫ی فرانسوی در انقالبِ فرانسه‪.‬‬ ‫‪Dialektik der Aufklärung -11‬‬


‫‪9‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬ ‫(‪)11‬‬

‫بهنحوهی خود و بهتجربهیخود‪ ،‬بهروشنترینشکل دریافتند‪ .‬هِگِل ‪،‬‬ ‫هولدِرلین(‪ ،)12‬و بِتهووِن‪ .‬آنها همزمان هستند‪ :‬سمفونیِناپلئونِ بتهُووِن‬ ‫و«فیدِلیو»یِ او(‪)13‬؛ «جشنِصلح»(‪)19‬از هولدِرلین‪ ،‬آنجاییکه بههمچنین آن‬ ‫کورسیکایی(‪)15‬در نظر است؛ «پدیدارشناسیِ روح» از هِگِل‪ ،‬که او آن را در‬ ‫شهرِ یِنا بهپایان رساند‪ ،‬زمانی که امپراتورِ پیروزمندِ فرانسویها بهدرونِ این‬ ‫شهر میآید‪« .‬روحِجهان‪ ،‬سوار بر اسب»‪ ،‬آنچنانکه هِگِل جملهبندی میکند‪.‬‬ ‫اینجا آننقطهیعطفِبزرگِتاریخی پدیدمیآیدکه تأثیرِ آن هنوز تا امروز پایدار‬ ‫ماندهاست‪ :‬در میانهی آن سدهیبزرگِآلمانی‪ .‬ایننقطهیعطف‪ ،‬بهمعنایِ یک‬ ‫چرخش[تحوّلِ]دیالکتیکیاست در مقایسه با همهیچرخشها[تحوّلها]ی پیشین‪.‬‬ ‫هِگِل‪ ،‬درحالیکه ظاهراً میکوشد مراحلِ بهلحاظِ تاریخی بسیار پیشینِ تاریخِ‬ ‫روحرا بیانکند ولیهمواره بهزمانهیخود نیز فکرمیکند‪ ،‬از«آگاهیِ نگونبخت»‬ ‫سخنگفت‪ .‬خودِ عنوان‪« ،‬آگاهیِنگونبخت»‪ ،‬در مرکزِ آنسهگانهی بزرگ پدید‬ ‫میآید‪ ،‬سهگانهای که از آگاهی در بارهی خودآگاهی بهسویِخِرَد راه میسپُرَد‪.‬‬ ‫آگاهیِنگونبخت بهمثابهِ یک شکل از خودآگاهی ظاهر میشود‪ .‬بهمثابهِ‬ ‫«حقیقتِقطعیتِحقیقتِخود»‪ .‬در اینمرحلهی رشدِ روحِانسانی‪ ،‬آدمی آغاز‬ ‫میکند بهبیانکردنِ معاصربودن‪ ،‬که هر بار همان معاصر‪/‬بودن با عصرِ خودِ او‬ ‫است‪ .‬نخست وابستهگیِ دیالکتیکیِ سُلطه با بندهگی‪ .‬بنده حقیقتِ سَروَرِ خود‬ ‫است‪ .‬اینرا پیشتر‪ ،‬در پیش از انقالبِفرانسه‪ ،‬دیدِرو(‪)16‬در داستانِخود در‬ ‫بارهی"یاکوبِسرنوشتباور و سَروَرِ او"(‪)11‬تشریح کردهبود‪ .‬هِگِل از دیدِرو‬ ‫گفتار میآوَرَد‪.‬‬

‫‪.1931-1111.Georg Wilhelm Friedrich Hegel -11‬فیلسوفنامآور‪ .‬برجستهتریننمایندهیایدهآلیسمِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ .1993-1111 .Johann Christian Friedrich Hölderlin -12‬از بزرگترین شاعرانِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ -13‬سُمفونیِ شمارهی‪ 3‬ساختهی بِتهُووِن در‪ 1911‬تا ‪ .1915‬گویا این سُمفونی را بِتهووِن به ناپلئون تقدیم کرد و یا‬ ‫خود در اصل با نامِ بُناپارت بود؛ ولی با امپراتورشدنِ ناپلئون‪ ،‬بِتهووِن این نسبت را پس گرفت‪.‬‬ ‫«اُپِرای فیدِلیُو» اثرِ بِتهُووِن هم همین مناسبت را با ناپلئون داشته است‪.‬‬ ‫‪ -19‬نامِ سرودهای بلند از هولدِرلین‪ .‬زمانی که دستنوشتهای از اینشعر در‪ 1959‬بهدست آمد‪ ،‬بحثِ فراوانی در گرفت‬ ‫بر سرِ تعبیر در بارهی آن کسی که در این شعر منظورِ شاعر بوده است‪ .‬ه‪ .‬مایِر آن کس را ناپلئون میداند‪.‬‬ ‫‪ -15‬منظور‪ ،‬ناپلئون بُناپارت است که در کورسیکا‪ ،‬در فرانسه‪ ،‬زاده شده است‪.‬‬ ‫‪ 1199-1113 Denis Diderot -16‬نویسنده‪ ،‬فیلسوف‪ ،‬نظریهپردازِ ادبیات‪ ،‬روشنگر‪ ،‬و یکی از اعضای برجستهی‬ ‫دانشنامه [اِنسیکلوپِدی]‪.‬‬ ‫‪Jacques der Fatalist und sein Herr -‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫‪11‬‬

‫سپس‪ ،‬در بارهی«آزادیِخودآگاهی»بحث میشود‪ .‬آدمی‪ ،‬اگر تاریخی نگاهشود‪،‬‬ ‫خودرا‪ ،‬ظاهراً‪ ،‬تازه در پایانِ عهدِعتیق و بر آغازِ دورانِمسیحی مییابد‪.‬‬ ‫«رواقیگری(‪ ،)19‬شکگرایی‪ ،‬و آگاهیِنگونبخت»‪ .‬البتّه در اینجا تاریخِ فلسفه‬ ‫دنبال نمیشود‪ .‬مسیحیت‪ ،‬دوگانهگیِ سَروَران و بردهگان را دگرگون میکند‪.‬‬ ‫همه‪ ،‬انسان هستند‪ .‬آگاهی‪ ،‬تناقضهایاجتماعی را دریافت و دیگر نمیتواند از‬ ‫آنها چشم برگیرد‪ .‬اینآگاهی‪ ،‬از شکّاکان[تأمّلکنندهگان] و رواقیون فراتر رفت‪.‬‬ ‫آدمی آگاهیِسَروَری و آگاهیِبندهگی را دارد‪ ،‬و میخواهد‪ ،‬همانگونه که هِگِل‬ ‫تحلیل میکند‪ ،‬در بارهی یک وضعیتِ دوّمی هم تأمّل کند‪ :‬تمایلها[خواستهها] و‬ ‫کار‪ .‬تمایلها بهسویِ هر آنچهکه آدمی ندارد‪ .‬کار‪ ،‬اکنون دیگر بردهگینیست‪.‬‬ ‫با آگاهیِنگونبخت یک واقعیتِدو‪/‬پاره‪/‬شده منطبق است‪ .‬بر این جمله‪ ،‬هِگِل‬ ‫تأکید میکند‪.‬‬ ‫بهاینترتیب‪ ،‬برایِ خودِهِگِل‪ ،‬نخست دو‪/‬پایهگیِ‬

‫(‪)19‬‬

‫مسیحیت متشکّل از این‪/‬‬

‫سو و فرا‪/‬سو در نظر است‪ .‬اِرنست بلوخ(‪)21‬در توضیحاتِ خود در بارهیهِگِل‬ ‫در کتابِخود«ذهن‪-‬عین»‪ ،‬عبارتِ آگاهیِنگونبخت‪ ،‬حتّی در همینمحدودهی‬ ‫تاریخی را‪ ،‬با دیدِخود میپذیرد‪« :‬نا‪/‬هم‪/‬خوانیِ این‪/‬سو و فرا‪/‬سو»‪ .‬البتّه در سال‬ ‫های‪[31‬قرنِ‪ ]21‬مفسّرانِ فرانسویِ هِگِل‪ ،‬بهدنبالِ درسهای پُرآوازهی الِکساندر‬ ‫کویِف(‪)21‬دربارهی«پدیدارشناسیِروح»‪ ،‬مقوله‬

‫‪[conscience malheureuse‬خودآگاهی]‬

‫را بسیار بهروزتر بررسیکردند‪ .‬از جملهشرکتکنندهگانِایندورهیدرسی‪ ،‬ژان‬ ‫پُل سارتر(‪ ،)22‬گئورگز باتالیه(‪ ،)23‬و والتِر بِنیامین(‪ )29‬بودهاند‪.‬‬

‫‪ Stoism-Stoismus -19‬رواقی‪ .‬مکتبِفلسفیِ رواقیون‪ .‬از آنجا که پایهگذارانِ اینفلسفه‪ ،‬مانندِ زِنون و دیگران‪ ،‬در‬ ‫یکی از رواقهای ساختمانی در میدانِ شهر آتِنِ یونانِ کُهَن گِرد میآمدند به این نام نامیده شد‪ .‬یکی از چهار مکتبِ‬ ‫فلسفیِ بزرگِ یونان در ‪311‬سالِ پیش از میالد‪.‬‬ ‫‪.]Dualism[Dualismus -19‬‬ ‫‪ .1911-1995 Ernst Bloch -21‬فیلسوفِ مارکسیستِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ .1969-1912 Alexander Wladimirowitsch Koschewnikow -21‬فیلسوفِ روسی‪/‬فرانسوی‪.‬‬ ‫‪ 1991-1915 Jean-Paul Charles Aymard Sartre -22‬نویسنده و فیلسوفِ فرانسه‪.‬‬ ‫‪1962-1991 Georges Bataille -23‬نویسنده و فیلسوفِ فرانسه‪.‬‬ ‫‪ .1991-1992Walter Bendix Schoenflies Benjamin -29‬نوسینده و فیلسوفِ آلمانی‪ .‬مترجمِ آثارِ بالزاک‪،‬‬ ‫بودلِر‪ ،‬مارسِل پروست‪ .‬برخیها او را در دایرهی افرادِ مکتبِ فرانکفورتِ آلمان بهشمار میآورند‪ .‬در‪ 1991‬هنگامِ‬ ‫گریختن از فاشیسم در مرزِ اسپانیا بهدلیلِ خطرِ بازگرداندهشدن به آلمان خودکشی کرد‪.‬‬


‫‪11‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫آگاهیِنگونبخت همیشه و هربار بهمعنای تناقضِحلناشدهی میان انسانی‪/‬‬ ‫ساختنِ تفکّر و احساس از یکسو‪ ،‬و بهطورِ فزاینده از انسانخالیساختنِ عملِ‬ ‫اجتماعی از سوی دیگر است‪ .‬انقالبِ فرانسه اینکشاکش و اختالفرا آزاد کرد‪:‬‬ ‫بهمثابهِ دیالکتیکِ روشنگری‪ .‬جُرج لوکاش(‪)25‬و همراه با او اِرنست بلوخ از‬ ‫تضاد میان شهروند و بورژوازی(‪)26‬سخن میگویند‪ .‬این دو اصطالح در زبانِ‬ ‫آلمانی‪ ،‬نخست از سوی توماس مان‪ ،‬بدونتمایز‪ ،‬بهکلمهی شهروند(‪ )21‬ترجمه‬ ‫شدهاست‪ .‬هِگِل آنرا دقیقتر اندیشیدهبود‪ .‬او‪ ،‬مثلِگذشته‪ ،‬بر کشاکش میانِ‬ ‫سَروَر و بنده در رَوَندِ آرزومندی و کار تأکید میکرد‪ .‬همزمان‪ ،‬او‪ ،‬بهمثابهِ گواهِ‬ ‫تروریسم و کَلَم‪/‬کَلّههایپیشین‪ ،‬اشاره کرد بهآن دو شکلی‪ ،‬که میتوانست‬ ‫بهمعنایِ پذیرشِ یک«سَروَریِخِرَد»باشد‪« .‬از اینرو‪ ،‬تپیدنِقلب برای خیرِ‬ ‫بشریت بَدَل میشود به خروشیدنِ نِخوَتِ فردیِ جنونآمیز‪»...‬‬ ‫هاینریش هاینه(‪)29‬پس از آمدن به پاریس بهدنبالِ انقالبیوالی‬

‫در‪[1931‬در‬

‫آلمان]‪ ،‬در نظر داشت آلماننامهای(‪)29‬بنویسد که میبایست سِیرِ مذهب‪ ،‬فلسفه‪،‬‬ ‫و نیز«ادبیاتِ زیبا»را از دورانِ اصالحِدینی تا زمانِخودِهاینهتشریح سازد‪ .‬البتّه‬ ‫اینکتاب طرحی بود در برابرِ کتابی در بارهیآلمان از خانمِ دو استِیل(‪ ،)31‬که‬ ‫آنرا هاینه‪ ،‬البتّه نهبهناحق‪ ،‬بهمثابهِ فرآوردهیفکریِ استادِ پیشینِخود در شهرِ‬ ‫بُن‪ ،‬آوگوستویلهِلمشلِگِل(‪)31‬میفهمید‪ .‬کتابِآلمانِ خانمِ دو استِیل آلمان‬ ‫را میستود‪ ،‬ولی پیش از هرچیز‪ ،‬برای تحریک و آزارِ دشمنِخونیِخود ناپلئون‪.‬‬ ‫سیمایِ او از آلمان رگههای تربیتی‪/‬آرمانی دارد‪ :‬بهمثابهِ ادبیاتِهُشداردهنده‬ ‫برای خوانندهیفرانسوی‪ .‬نهچندان بیشباهت با «گِرمانیا»ی تاسیتوس(‪.)32‬‬ ‫‪ .1911-1995 Georg Lukacs -25‬فیلسوفِ مارکسیست‪ ،‬نطریهپرداز‪ ،‬و متنقدِ ادبیات‪ .‬اهل مجارستان‪.‬‬ ‫‪ Citoyen -26‬و ‪ Bourgeois‬در زبان فرانسه‪.‬‬ ‫‪ -21‬کلمهی آلمانی ‪ ،(der)Bürger‬هم بهمعنای شهروند و هم بورژوازی‪ ،‬هر دو است‪.‬‬ ‫‪ .1956-1191] Christian Johann Heinrich Heine[ .Heinrich Heine -29‬شاعر و نویسندهی نامدارِ‬ ‫آلمانی‪ .‬از خانهوادهای یهود‪.‬‬ ‫‪ -29‬کتاب در بارهی آلمان‬ ‫بارونزادهی با نامِ بلندباالی ‪Anne Louise Germaine de Staël-Holstein‬‬ ‫‪-31‬‬ ‫‪ .1911-1166‬خانمِ نویسندهی فرانسوی‪ .‬او را از پیشروانِ جامعهشناسیِ ادبیاتی و ادبیاتِ تطبیقی میدانند‪ .‬کتابِ‬ ‫پُرخوانندهی او «در بارهی آلمان» گویا تأثیرهای فراوانی بر دیدگاهِ بسیاری از فرانسویها در بارهی آلمان داشت‪.‬‬ ‫‪ .116111995 August Wilhelm Schlegel -31‬مورّخ و منتقدِ ابیات‪ ،‬مترجم‪ ،‬و هندشناسِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ Tacitus -32‬پوبلیوس(گایوس)کرنلیوس تاسیتوس (‪)111 -56‬سناتور و تاریخنگار رومی‪.‬‬


‫‪12‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫هاینه نیز آلماننامههایی از نوعِ ادبیاتِهُشدار‪/‬دهنده نوشت‪ :‬بخشی بهمثابهِ‬ ‫هُشدار در بارهی آلمانیگراهایتُندرو و فرانسویخوار‪ ،‬ولی همچنین بهمثابهِ‬ ‫هُشدار در بارهی یهودیستیزان‪ ،‬که درجشنِ وارتبورگدر اکتبرِ‪1911‬‬ ‫[‪1196‬ش](‪)33‬کتابِ قانونِبورژواییِناپلئون و نوشتههایی در بارهی برابریِ یهودیها‬ ‫را در آتشِ کیفر سوزاندند‪.‬‬ ‫با اینحال‪ ،‬میبایست یک آلمانِ مثبت طرّاحی شود‪ .‬هاینه بر این باور بود که‬ ‫وضع و ایستارِ شخصیِ خودرا‪ ،‬هم بهمثابهِ یک یهودیِ برابرحقوق( و تعمید‪/‬‬ ‫داده‪/‬شده) و هم بهمثابهِ یک شاعرِ آلمانی‪ ،‬در پایانِ‪ -‬موقّتیِ‪ -‬یک رَوَندِ مداومِ‬ ‫رشد و پیشرفت بهدست آورده است‪ .‬فلسفهی ایدهآلیستیِ اِمانوئل کانت از‬ ‫روسو‪/‬ایسمِ یک ماکسیمیلیان روبِسپییِر بهطرزی مقایسهناشدنی رادیکالتر‬ ‫است‪« .‬لِسینگ‪ ،‬لوتر را ادامه دادهاست‪ ».‬چنین آمدهاست در کتابِ هاینه در‬ ‫بارهی « تاریخِ دین و فلسفه در آلمان‪ :».‬که بخشِ مهمی از یکی از آلماننامه‬ ‫های او است‪ .‬اثرِ دیگرِ او که در همین راستا بود‪ ،‬در بارهی «تاریخِ ادبیاتِزیبا»‬ ‫‪ ،‬بهنوشته در نیامد‪ .‬شاید بهدلیلِ کممیلی و فرارِ او از توضیحدادنِ گریزناپذیرِ‬ ‫اهمیّتِ تاریخیِ گوته‪ .‬او فقط سرانجامِجدلیِ این تاریخِ ادبیِآلمان از لوتِر تا‬ ‫هاینه را با دقّت و هنرمندانه آراست‪ :‬همچون یک تسویهحساب با «مکتبِ‬ ‫رُمانتیسم‪ .».‬این اثرِ او‪ ،‬بیش از یکسده تأثیرِخودرا گذاشت‪ :‬از هاینریش‬ ‫هاینه تا جُرج لوکاچ‪.‬‬ ‫کتابِ«در بارهی تاریخِدین و فلسفه در آلمان »‪ ،‬سال‪1113[1939‬ش]‪ ،‬یک آمیزه‬ ‫ی کممانند از ادبیاتِ هُشداردهنده و اعالنِ عشق است‪ .‬پیشگفتارِ آن در این‬ ‫جمله بهاوج میرسد‪ «:‬من درود میفرستم بهمیهن با سالمهای دوستانه»‪ .‬این‬ ‫«میهن»‪ ،‬پس از درست یکسال‪ ،‬در اکتبر‪ ،1935‬در هیئتِ کانونِعملِ اشرافِ‬ ‫آلمان‪-‬فرانکفورت‪ ،‬همهی کتابهای چاپشده و چاپنشدهی آتیِ هاینرش‬ ‫هاینهی پناهندهشده را قدغن میکند‪.‬‬

‫‪ -33‬جشنهای وارتبورگ‪ ،‬مراسمی بودند که از سوی دانشجویان و برخی استادان دانشگاه در تورینگِن( آلمان)‬ ‫برگزار میشدند‪ .‬در اینجا سخن از نخستینِ این جشنها است که به مناسبتِ‪311‬مینسالِ آغاز بِهسازیهای دینی‬ ‫برگزار گردید‪ ،‬و در آن‪ ،‬با سیاستهای واپسگرا و با هوادارانِ حکومتهای شاهنشینِ کوچک و پراکنده مخالفت و از‬ ‫برپاییِ یک حکومتِ ملّی و قانونِ اساسی هواخواهی شدهبود‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫‪13‬‬

‫در توصیفِهاینه‪ ،‬تاریخِ فکریِ آلمان از پایانِ قرونِ وُسطی‪ ،‬از لوتِر تا لِسینگ‪،‬‬ ‫تا کانت‪ ،‬تا هِگِل(تا هاینه)‪ ،‬بهمثابهِ فرا‪/‬روییِ ایستناپذیرِ آگاهی بهسوی خِرَد‬ ‫پدیدار میشود‪[ ،‬اینتوصیف]در اینزمینه از هر لحاظ بیشباهت با فلسفیدنِ‬ ‫هِگِل نیست‪ ،‬که آنرا هاینه‪ ،‬حتّی در گفتگو با خودِ اُستاد‪ ،‬درخود درونی‬ ‫کرده بود‪ .‬آنوقفه[گُسَستِ]بُناپارتیسم‪ ،‬برای هاینهیستایشگرِ ناپلئون‪ ،‬وقفهای‬ ‫[گُسَستی] نیست‪ :‬برعکسِ موزِس مِندِلسُون(‪ )39‬و لُودویگ بُورنه(‪.)35‬‬ ‫آموزه‬ ‫بکوب بر طبل‪ ،‬و ترس بهخود راه مده‪،‬‬ ‫و ببوس زنانِ فروشندهی همراهِ لشکر را!‬ ‫این است همهی دانش‪،‬‬ ‫این است معنایِ ژرفِ کتابها‪.‬‬ ‫طبلکوبان‪ ،‬آدمها را از خواب برآور‪،‬‬ ‫به صدا درآور شیپور را با نیروی جوانی‪،‬‬ ‫طبلزنان گام بردار مدام بهپیش‪،‬‬ ‫این است همهی دانش‪.‬‬ ‫این است فلسفهی هِگِل‪،‬‬ ‫این است معنای ژرفِ کتابها!‬ ‫من این را دریافتم‪ ،‬زیرا من زیرَکَم‪،‬‬ ‫و زیرا من یک طبّالِ خوب هستم‪.‬‬

‫یک شعر از سالهای ‪1221[1992‬ش]‪ :‬زمانی که پادشاهِ تازهی پروس‪ ،‬فریدریش‬ ‫ویلهِلمِ پنجم‪ ،‬این پیروز در"انقالبِ مارس"(‪)36‬در ‪1221[1999‬ش]‪ ،‬نمایندهگانِ‬ ‫‪ .1196-1129 Moses Mendelssohn. -39‬از فیلسوفانِ دورهی روشنگریِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ .1931-1116 Ludwig Börne -35‬از یک خانهوادهی توانگرِ یهود‪ .‬پس از آنکه ناگزیر مسیحیِ پروتِستانی شد‬ ‫نامِنخستینِخود‪-‬یودا لُو باروخ‪-‬را به لودویگ بُورنه برگرداند‪ .‬او نویسنده‪ ،‬منتقد‪ ،‬و روزنامهنگار بود‪ .‬یک آزادیخواهِ‬ ‫پیگیر‪ .‬نقدهای او بر ادبیاتِآلمان‪ ،‬از جمله بر گوته‪ ،‬نقدهای بسیار پُرآوازه هستند‪ .‬او گفتهاست‪« :‬از زمانیکه توانستم‬ ‫احساسکنم‪ ،‬از گوته نفرتداشتهام؛ از زمانیکه توانستمبیندیشم‪ ،‬میدانیمبرایچه»‪ .‬شگفت آنکه او نیز مانندِبسیاری‬ ‫از نویسنده گان و متفکّرینِ آلمان مانندِ گوته و دیگران‪ ،‬از اعضای لُژهای سازمانِ مخوفِ فراماسونری بود‪.‬‬ ‫‪ -36‬منظور انقالبِ بورژوایی‪ -‬دموکراتیکی است که از آغازسال‪ 1999‬تا میانهی سال‪1999‬در بسیاری از شاهنشینهای‬ ‫آنزمانِ آلمان‪ ،‬که بیش از ‪31‬شاهنشین بودند‪ ،‬روی دادهاند‪ .‬این انقالب در تابستان ‪ 1999‬از سوی اُتریش و پروس با‬ ‫نیروی ارتش سرکوب شد‪ .‬این انقالب‪ ،‬بخشی از انقالبهای ‪1999‬اروپا بود‪.‬‬


‫‪19‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫مکتبِ رومانتیک‪ ،‬مکتبی که در ایندوره دیگر کهنه شدهبود‪ ،‬را به برلین نزدِ‬ ‫خود فرا خواندهبود‪ .‬از این"آموزه" باز هم بیشتر[دراین کتاب]سخن خواهد رفت‪.‬‬ ‫هر دویِ اینبرنامهها نادرست بودند‪ :‬هم اندیشهی پیشروانهی هاینه در بارهی‬ ‫انقالبِناگزیر در آلمان در زیرِ تأثیرِ اندیشههایایدهآلیسمِآلمان‪ ،‬و هم کهنه‪/‬‬ ‫گرایی[واپسگراییِ مبتنی بر ایدههایِ فلسفی‪/‬سیاسیِ مکتبِ آلمانیِ]رومانتیکِ پادشاهِپروس‪ .‬این‪،‬‬ ‫تصادفی نبود که هاینه‪ ،‬همانطورکه خودِ او هم بعدتر بارها با تأسّف بهاین‬ ‫نتیجه رسیدهبود‪ ،‬بهاینفکرنیفتاد که با تفصیل و با بزرگداشتِبسیار در بارهی‬ ‫سهتَننویسنده وشاعریبنویسد‪ ،‬که آنانرا حتّی یکتحلیلگرِ درخشانی چون‬ ‫هاینریش هاینههم نتوانسته در اندیشهیپیشروانهیخود تواَم و هاهنگ کند‬ ‫‪ :‬کالیست(‪ ،)31‬گرابه(‪ ،)39‬و ایمِرمَن(‪ .)39‬پِنتِزیال و‬

‫هومبِرگ[دو نمایش از کالیست]‬

‫‪ ،‬دهنکجیهایشیطانی و قهرمانپردازیهایگرابه‪ ،‬اندیشههایپاییزیِ در‬ ‫رُمانِ ایمِرمَن«اِپیگونها»(‪ :)91‬این‪ ،‬یک ادبیاتِآلمانیِ بدونِهُشدار و بدونِ نیروی‬ ‫جوانی را بهبار آورد‪.‬‬ ‫امیدهای بزرگ‪ ،‬و دلسردیها[سرخوردهگیها]ی بزرگ‪ :‬هر دویِ اینها باید‪ ،‬در‬ ‫هنگامِ کوشش برای اندیشیدنِدوباره در بارهی مراحلِرشدِادبیاتِآلمان در سال‬ ‫های پیرامونِ‪1151‬تا‪ ،1951‬نمایان شوند‪ .‬شعرِآلمانیِ گوتهی جوان و دوستانِ‬ ‫او هنوز آنرا دارد‪ ،‬آن نیرویِجوانیرا که از سویِهاینه ستایش شدهاست‪ .‬این‪،‬‬ ‫بهارِ یک جامعهاست‪ ،‬همهچیز چنینمینمایدکه هنوز ممکن است‪ .‬هولدِرلین‬ ‫‪ .1911-1111]Bernd Heinrich Wilhelm von Kleist[ Heinrich von Kleist-31‬شاعر‪ ،‬نماشنامه‬ ‫نویس و نویسندهی آلمانی‪ .‬از خانهوادهای اشرافی‪/‬ارتشی‪/‬اداری‪ .‬او خود هم سالها افسرِ ارتش بود‪ ،‬و در این سِمَت از‬ ‫جمله در جنگ بر ضدِّ فرانسهی پس از انقالب‪ ،‬و نیز در محاصرهی شهرِ ماینس‪ ،‬که در آن در سال‪ ،1192‬بهتأسّی از‬

‫انقالبِ فرانسه نخستین جمهوریِ بورژواییِ در خاکِ آلمان بر پا گردید‪ ،‬شرکت ورزید‪ .‬او دارای‬ ‫اُفت و خیزهای فراوانِ فکری‪ ،‬سیاسی‪ ،‬و روحی بود‪ .‬در‪ 1911‬بههمراهِ یک خانم‪ ،‬که دارایِ‬ ‫یک بیماری درمانناپذیر بود‪ ،‬خودکشی کرد‪.‬‬ ‫‪ .1936-1911 Christian Dietrich Grabbe -39‬نمایشنامهنویس و نویسندهی آلمانی‪ .‬راهگشایِ تغییراتی در‬ ‫صحنهپردازیهایسنّتیِ آلمان در قرن‪ .19‬برخی از آثارِ او در دورانِ فاشیسم از سویِ رژیمِهیتلر بهصحنه آورده شدند‪.‬‬ ‫‪ .1991-1196 .Karl Leberecht Immermann -39‬نمایشنامه و داستانِ نویسِ آلمانی‪ .‬او از اعضایِ یکی از‬ ‫لُژهای فراماسونری بود‪.‬‬ ‫‪« -91‬اِپیگونها‪ .‬خاطراتِخانوادهگی در‪9‬دفتر‪ »1935-1923-‬نوشتهی کارل ایمِرمن‪ .‬اینداستان زندهگیِ یک خانهواده‬ ‫را در جریانِ دگرگونیهایاجتماعی‪/‬اقتصادیآلمان در نیمهینخست قرنِ‪ 19‬نمایش میدهد‪ .‬گفتهاند که اینکتاب اگر‬ ‫چه بهتر و نقّادانهتر از کسانی مانندِ گوته به تناقضها میانِ بورژوازی و فئودالها میپردازد ولی همچنان ناپیگیر است‪.‬‬


‫‪15‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫دارد آغازِ تابستانرا احساسمیکند‪ .‬بهارِ ادُوآرد مورایکه‬ ‫[گذشتهاست و اکنون]‬

‫(‪)91‬‬

‫بهاری استکه‬

‫از آن یاد میشود‪« -.‬روزهایقدیم‪ ،‬روزهای وصف‪/‬نا‪/‬شدنی!»‪.‬‬

‫در راه بهسویِکُنراد فِردیناند مایِر(‪ ،)92‬بهسویِنیچه‪ ،‬بهسویِ ریلکه(‪ ،)93‬هوا‬ ‫سردتر میشود‪.‬‬ ‫این بُرههی تاریخی‪/‬اجتماعی‪ ،‬حتّی طبیعت و تصاویرِ آلمانیِ از طبیعت را نیز‬ ‫آسیبندیده نمیگذارَد‪ .‬بهآناعتماد و امیدِگوته و رومانتیکهایآغازین‪ ،‬به‬ ‫زودی یک تردیدِ شاعرانه در بارهی یک طبیعتِاهلیشده و‬ ‫بورژواییشده پاسخ میدهد‪.‬‬

‫رام‪[ ،‬یکطبیعتِ]‬

‫شاید ای‪ .‬ت‪ .‬آ‪ .‬هوفمَن(‪ ،)99‬بهمثابهِ نخستینکس در آلماناست که به ادبیاتِ‬ ‫ویژهی یک مُدِرنِمتأخِّر دستیافت‪ :‬در افسانهی کوزه[گُلدانِ]طالیی‪ ،‬از سال‬ ‫‪ ،1919‬از روزگارِ آن دورهیبزرگ‪ .‬در این« افسانههایی از دورانِنوین»‪ ،‬که نامِ‬ ‫فرعیِ اینکتاباست‪ ،‬نمودارساختنِ اینموضوع در میاناست که هنر‪ ،‬همانندِ‬ ‫عشق‪ ،‬در اینبینواییِآلمانی‪ ،‬که در اینجا منظور درِسدِن(‪)95‬است‪ ،‬ناممکن‬ ‫هستند‪ .‬آدمی باید خودرا میانِدرِسدِن و آتالنتیک بخشکند‪ .‬یک ادبیاتِ‬ ‫بهشتهایمصنوعی [نا‪/‬اصل‪،‬دروغین] دارد پدید میآید‪.‬جهانِ بیرون‪/‬از‪/‬آلمانِ ادیبان‬

‫‪ -Eduard Mörike -91‬اِدوآرد مورایکه‪ .1915/1919 -‬شاعر و داستاننویسِآلمانى‪ .1993/1939 .‬کشیش‪.‬‬ ‫پَسانتر آموزگارِ ادبیات‪ .‬شعرهاى او پُرتصویر و آهنگین و شکیل‪ ،‬و دربردارندهى شکلهاى اشعارِ شفاهى‪/‬مَردُمى‪،‬‬ ‫قصیدهیى‪ ،‬قهرمانى‪ ،‬و باستانى است‪ .‬او مترجم اشعارِ یونانى و رومى بود‪ .‬تا دههها پساز مرگاش‪ ،‬آثارِ او را در شمارِ‬ ‫«ادبیاتِ بیدِرمایِر» میدانستند‪ :‬سَبکی ادبی( و البتّه نهفقط ادبی بلکه اجتماعی‪/‬فرهنگی)که در نیمهی نخستِ سده‬ ‫ی ‪19‬در حوزهی ادبیاتِ آلمانیزبان رواج داشتهاست؛ ادبیاتی خانهگی‪ ،‬محافظهکار‪ ،‬با احساسهای رقیقِ و کم ژرفا‪،‬‬ ‫ویژهی برخی گروههای اجتماعیِ میانهحال‪ .‬ولی در دورههای اخیر‪ ،‬برخیها او را شاعری «مُدِرن» میدانند‪.‬‬ ‫‪ .1999-1925 Conrad Ferdinand Meyer-92‬از خانهوادهایاشرافی‪ .‬شاعر و داستاننویسِآلمانیزبانِ سوییسی‪.‬‬ ‫‪ Rainer Maria Rilke -93‬راینِر ماریا ریلکه‪(1915 .‬پراک)‪(1926‬سوییس)‪ .‬ریلکه «یکی از مهمترین شاعرانِ‬ ‫آلمانیزبان است‪ .‬او داستانهایی هم نوشته و شعرهایی نیز از فرانسه ترجمه کردهاست‪ .‬نامه نگاریهای او بخشی از‬ ‫آفریشهای ادبیاش بهشمار است‪ ».‬او به کشورهای بسیاری سفر کردهبود‪ .‬در سالهای‪1921‬تا ‪ ،1926‬که ریلکه به‬ ‫ایتالیا سفر میکرد‪« ،‬هوادارِ موسولینی‪ ،‬فاشیستِ ایتالیایی شد‪ ».‬او در نامههایی که از او بهجا ماند «از حکومتِ‬ ‫موسولینی و از فاشیسم بمثابهِ دارویِ تندرستی ستایش کرد‪ .‬در همانحال او آزادی‪ ،‬انسانیت‪ ،‬و جهانگراییرا با‬ ‫تندی رد کرده و میگفت ‪ :‬اینچیزها انتزاعیاتی هستند که اروپا را بهزودی درهم خواهند شکست‪».‬‬ ‫‪ .1922-1116Ernst Theodor Amadeus Hoffmann -99‬شاعر و نویسندهی آلمانی‪ .‬از خانهوادهای شهری‪/‬‬ ‫اداریِ مرفّه‪ .‬پدرش قاضی و وکیل بود‪ .‬خودِ او هم در این حوزه شاغل بود‪ .‬از نگاهِ کارهای ادبیاش او را در حوزهی‬ ‫رومانتیک بهشمار میآورند‪ .‬او در آلمان از سوی کسانی مانندِ هاینریش هاینه و معدودی دیگر پذیرفته شد ولی‬ ‫کسانی چون گوته و دیگران او و کارهایش را نپذیرفتند‪ .‬در فرانسه کسانی مانندِ بالزاک از آثارِ او پشتیبانی کردند‪.‬‬ ‫‪ Dresden -95‬از شهرهای آلمان‪ .‬مرکزِ استانِ زاکسِن«‪ »Sachsen‬در شرقِ آلمان‪.‬‬


‫‪16‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫و هنرمندان‪ ،‬پس از مرگِگوته‪ ،‬فقط به دو نویسندهیآلمانی باور کرده است‪:‬‬ ‫هاینه و هوفمَن‪.‬‬ ‫هِلموتپلِسنِر در کتابِخود در بارهیآلمان که بعدتر با نامِ«ملّتِ دیرکرده‪ .‬در‬ ‫سال‪1329[1935‬ش]‬

‫بارهی[امکانِ]اِغوا‪/‬شَوَندهگیِاندیشهیبورژوایی»‪ ،‬نخست در‬ ‫در تبعید با عنوانِ«سرنوشتِ اندیشهیآلمانی در پایانِ دورانِبورژواییِ آن»چاپ‬ ‫شد‪ .‬اینکتابِپلِسنِر میخواست در سالِ‪1935‬نشاندهد که تخمِ پاسخِ‪/‬منفی‪/‬‬ ‫دادن به فلسفهیایدهآلیستی و پیامهایِروشنگرانهیآن میبایست یک زمانی‬ ‫بهبار بیاید‪ .‬و این زمان‪ ،‬از‪ 1961‬آغاز شدهبود‪ .‬پلِسنِر از نویسندهگانی مانندِ‬ ‫النگبِن(‪ ،)96‬چِمبِرلَن(‪ ،)91‬و اشپِنگلِر(‪ )99‬نام میبَرَد‪ .‬او میتوانست همچنین‬ ‫از راتِناو(‪ )99‬نام ببرد و یا از تِئودُور لِسینگ(‪)51‬و توماس مانِ«مالحظاتِ یک‬ ‫غیرِسیاسی»‪ .‬موضوع برای پلِسنِر در سالِ‪ ،1935‬سَدسال پساز قدغن شدنِ‬ ‫نوشتههایهاینه و دیگر‪/‬آلمانیهایجوان‪ ،‬ایناست‪[« :‬اینها] مهمترین مرحلهها‬ ‫در رَوَندِ فروریزیِ ایدهآلیسمِکالسیک‪ ،‬و بیباوریِرشدیابنده در براب ِر‬ ‫قدرتِاندیشه‪ ،‬پیشرفت‪ ،‬مُدارا‪ ،‬و انسانیت[هستند]‪ .‬آنباور بهقدرتِوتواناییِ خلّاقِ‬ ‫زندهگی در پرداختدادن[تنظیم‪،‬ساماندادن]‪ ،‬میبایستی سرانجام یکبار محدوده‬ ‫های تأمُّل و تفکُّر را بشکند و از اصلِتعبیرکردنِگذشته‪ ،‬و اگر نیاز بود از اصلِ‬ ‫پیشبینیکردن[بیرونآمدهو]بهبرنامهیعملتبدیلشود‪(.‬ه‪.‬پلِسنِر‪،‬مجموعهینوشتهها ‪)1992‬‬ ‫‪ .1911-1951August Julius Langbehn -96‬نویسنده و فیلسوفِ آلمانی‪ .‬ضدِّ روشنگری‪ ،‬ضدِّ گرایشهای یک‬ ‫جامعهی بورژوایی از دیدگاهِ یک ملّتپرست و واپسگرا‪.‬‬ ‫‪ .1991-1969Arthur Neville Chamberlain-91‬سیاستمدارِ انگلیس و نخستوزیرِ انگلیس در‪1931‬تا ‪1991‬‬ ‫‪ 1936-1991Oswald Arnold Gottfried Spengler -99‬نویسندهی آلمانی‪ .‬فیلسوفِ تاریخ‪ .‬نویسندهکتابِ «‬ ‫فرو‪/‬رفتِ غرب»[«غروبِ غرب» یا «سقوطِ غرب»]‪.‬‬ ‫‪ .1922-1961Walther Rathenau -99‬از خانهوادهای یهود‪ .‬صنعتگر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬و سیاستمدارِ حزبِ لیبرالِ‬ ‫آلمان در پس از جنگِ اوّلِ جهانی‪ .‬پدرِ او بنیانگذارِ شرکتِ ‪ A. E. G‬بود‪ .‬او و شرکتِ او در جنگِ جهانیِ اوّل از راهِ‬ ‫تأمینِ سالح شرکت داشتند‪ .‬او از کسانی بود که در پس از جنگ‪ ،‬خواستارِ آوردنِ بهزورِ کارگرانِ بلژیکی به آلمان‬ ‫شده بودند‪ .‬در‪ 1922‬او وزیرِ خارجه در جمهوریِ وایمار بود و از سویِ یک گروهِ راستِ ناسیونالیست کشته شد‪.‬‬ ‫‪ .1933-1912 Theodor Lessing-51‬از خانهوادهای مرفّه و یهود‪ .‬او از همان جوانی با یهودیستیزی در افتاد و‬ ‫سرانجام نیز بهدستِ ناسیونالسوسیالیستها در دفترِ کارش در چکوسلواکی‪ ،‬که در آنجا پناهنده شده بود‪ ،‬کشته‬ ‫شد‪ .‬خیلیها اندیشههای فلسفیِ او را در حوزهی"بدبینیِ فلسفی"‪ ،‬مانندِ اندیشههای اشپِنلگِر و دیگران‪ ،‬بهشمار‬ ‫میآورند که با اندیشههای شوپِنهاوِر همسو است‪ .‬از او نقل شده است‪" :‬عِلمِ تکاملِ هِگِل‪ ،‬مارکس و داروین‪ ،‬این‬ ‫گمراهیِ بزرگِ اروپایی‪ ."...‬البتّه گفتنی است که در بارهی او دیدگاههای کامالً متفاوتی در آلمان وجود دارد‪ .‬هنوز هم‬ ‫در کنارِ کسانی مانندِ هانس مایِر که او را ضدِّ روشنگری میدانند‪ ،‬دیگرانی هستند که او را متفکّری"مِدِرن"‬ ‫میشناسند که در طولِ کارِ فکریاش خود را اصالح کرده بود‪.‬‬


‫‪11‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫دنبالهی[مطلب] شناختهشده است‪ .‬زمانی کهپلِسنِر‪ ،‬فیلسوفِ از تبعید بهکشور‬ ‫بازگشته‪ ،‬در برابرِ جوانانِتازهیدانشگاهی دربارهی اندیشهیخوارشمردنِانسان‬ ‫سخن گفت‪ ،‬همه میدانستند منظور چیست‪ .‬سخن بر سرِ روانشناسی نبود‪.‬‬ ‫سخن همچنین بر سرِ مالیخولیا و خوارشمردنِ فِئودالی نیز نبود‪ ،‬آنگونه که‬ ‫در نمایشهایطنزِ شِکسپیر و یا در نزدِ آلسِست‪ ،‬که آنرا مولییِر(‪)51‬بهرویِ‬ ‫صحنه آوردهبود‪ .‬همچنین‪ ،‬ایندیگر زمانِ ناامیدانِبورژوایی و هوادارانِ‬ ‫شوپِنهائوئِر(‪ )52‬در سدهی‪ 19‬آلمان نیز نبود‪.‬‬ ‫خوارشمردنِانسان در زندهگیِ روزانهی تودههای شهروندان‪ :‬هم‪/‬تراز‪/‬کردنِ‬ ‫وحشتناکِ رفتار و اندیشه‪ ،‬هم‪/‬تراز‪/‬کردنیکه بر همهی«پَرواها و مالحظههای»‬ ‫پیشین پوزخند میزند‪ .‬اینرا‪ ،‬آن سخنانِپلِسنِر چنین توضیح میداد‪« :‬آن‬ ‫سازگارشدن[انطباق] با آنچه‪ ،‬که از نسلی به نسلی دیگر چنان نیرومند تغییر‬ ‫میکند که دیگر یک فرد با آنچیزی که خانهواده و پرورش بر سرِ راهِ او‬ ‫میگذارد‪ ،‬نمیتواند گذران کند»‪[ ،‬باری اینسازگارشدن] از سویجامعه دشوار‬ ‫گرداندهمیشود‪ ،‬جامعهایکه«واپسین راهبندها و مرزهایمیانِ طبقات و اقشار»‬ ‫را بسته نگهمیدارد‪ .‬آیا جامعه بهراستی چنین میکند؟ یا در واقع‪ ،‬یک خُرده‪/‬‬ ‫شهروَند‪/‬مآبیِ[خُردهبورژوازیمآبیِ](‪)53‬خوارشمارندهیانسان‪ ،‬که همهجا پدید میآید‪،‬‬ ‫همهی آن درگیریهایجامعهیآلمان‪ ،‬که مانندِگذشتهحلناشده برجا ماندهاند‪،‬‬ ‫را میپوشانَد؟ خوارشمردنِانسان بهمثابهِ بیانِ تداومِ آگاهیِ نگونبختِ آلمانی؟‬ ‫رشد و تکاملِاندیشهیآلمانی از لِسینگ(‪)59‬تا هاینهبهمثابهِرَوَندی نمودار می‬ ‫شود که درآن‪ ،‬در‪/‬هم‪/‬تنیدهگیِسَروَری و غالمی‪ ،‬همهیتناقضهایپیشین را از‬ ‫اعتبار انداخته و بیارزش کرده است‪ .‬هیچچیز حل نشد‪ .‬هیچ انقالبِ بورژوایی‪،‬‬ ‫‪ Molière -51‬نامِاصلی ‪1613-1622 Jean-Baptiste Poquelin‬نویسنده‪ ،‬بازیگر و نمایشنامنویسِ نامدار و‬ ‫تإثیرگزارِ فرانسه‪ .‬آلسِست‪ ،‬نامِ آدمِ اصلیِ نمایشنامهی«دشمنِ انسان»نوشتهی مولییِر است‪.‬‬ ‫‪ 1961-1199Arthur Schopenhauer -52‬نویسنده و فیلسوفِ آلمان‪.‬‬ ‫‪ :Die Kleinbürgerei -53‬خُردهشهروَندیمآبی[خُردهشهروَندیگری][خُردهبورژواییگری]‪.‬‬ ‫از کلمهی‪Der Kleinbürger‬خُردهبورژوا‪ ،‬خُردهشهروَند‪ .‬اینکلمه در زبانآلمانی و در نوشتههای کارل مارکس و‬ ‫دیگر نویسندهگان بسیار بهکار رفته و میرود‪ .‬منظور از «خُرد» در اینکلمه‪ ،‬نه فقط مالکیتِ خُرد‪ ،‬بلکه بهویژه‪ ،‬و نیز‬ ‫در این نوشته‪ ،‬تنگنظریِ فکری‪ ،‬و حقارت و زبونی و محافظهکاریِ این قشرِ اجتماعی در برابرِ تغییرهای اجتماعی و‬ ‫فرهنگی است‪.‬‬ ‫‪ .Gotthold Ephraim Lessing -59‬او را نباید با دیگر لِسینگها در آلمان اشتباه گرفت‪ .‬او در سالهای ‪-1129‬‬ ‫‪1161-1119[ 1191‬ش]میزیسته‪ ،‬و یکی از روشنگرانِپِیگیر‪ ،‬و از ادیبان‪ ،‬نمایشنویسان‪ ،‬و تآترشناسانِ برجستهی‬ ‫آلمان بودهاست‪ .‬از هوادارانِ نقشِ اجتماعیِ ادبیات بوده و آثارِنمایشیِ او هنوز هم در آلمان کار میشود‪.‬‬


‫‪19‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پیشگفتار‬

‫ولی همچنین هیچ اصالحِاجتماعیِگسترده‪ .‬کارل مارکس‪ ،‬درست در زمانی‬ ‫که هاینه شعرِ«آموزه»را مینوشت‪ ،‬بهسُخره گفته بود‪ ،‬که آلمانیها همیشه در‬ ‫کارِ دیگرملّتها برای بازگرداندنِوضعِپیشین شرکتمیکنند‪ ،‬ولی در انقالب‬ ‫های آنها هرگز‪.‬‬ ‫آن ادبیاتِبزرگِآلمان همیشه اینرا میدانست‪ .‬یک ملّتِدیررسیده‪ ،‬که بهزودی‬ ‫میبایِست بهاین که یک[ملّت]باشد پایان میداد‪ ،‬تاواناش را با ادبیاتاش پس‬ ‫میدهد‪ .‬اینرا گوته بهموقع بیانکرد‪ :‬درست در لحظهی همانمرحلهی‬ ‫تاریخی‪ .‬این‪[ ،‬همچنان]حقیقی برجا مانده است‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫‪19‬‬

‫پسگفتارِ کتابِ‬ ‫«آگاهیِ نگونبخت‪ .‬در بارهی تاریخِ ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه‪».‬‬

‫از همهی آنچیزها‪ ،‬پس از بیش از سیسال‪ ،‬سرانجام یک کتاب فراهم آمد‪ .‬از‬ ‫همان آغاز‪ ،‬برنامه این بود و هنوز هم هست‪ ،‬اگر از پایان نگاه شود‪[ ،‬این‬ ‫برنامه]به طرحِ اوّلیهیفکری هرچهگسترده وفادار ماند‪ .‬یعنی موضوع‪ ،‬از خیلی‬ ‫وقتها پیش‪ ،‬با آنچیزی سر و کار داشت که آنرا کارل مارکس‪ ،‬در یک‬ ‫جملهبندیِ فراموشنشدنی‪ ،‬بهمثابهِ«بینواییِآلمانی»تعریفکرد‪ .‬در اینمعنا‪ ،‬آن‬ ‫طرح بهطورِتنگاتنگ با تجربههایشخصیِ یک آلمانیای پیوندداشت که در‬ ‫اکتبر‪1325[1995‬ش]بهتبعیدِخود پایانداد تا بازگشت به[سرزمینِ]«بیگانه»کند‪.‬‬ ‫آمریکاییها در گذشته از ‪ reeducation‬سخن میگفتند‪ .‬باز‪/‬پَروَری؟ بهچهسبب‬ ‫و بهسمتِ«کدام پایانی»؟ همانطور که شیلِر شاید میپرسید‪.‬‬ ‫سیاستِ اتّحادِشوروی عبارتِ«نوسازیِدموکراتیکِآلمان»را بهکار میبُرد‪ .‬از این‪،‬‬ ‫چه باید فهمیدهمیشد‪ ،‬از این نوسازیِدموکراتیک‪ ،‬و کدامتصوّریرا میبایست‬ ‫پس از آن از«آلمان»داشت؟‬ ‫این که در برابرِ گذشتهیآلمان بُرههای در نظر است‪ ،‬نهصِرف آن بُرههی‬ ‫بهاصطالح رایشِ سوّم‪ ،‬اینرا ما همه در پس از ‪ 1995‬ثابتشده و پذیرفتهشده‬ ‫میدانستیم‪ .‬مردود‪/‬دانستنِ یک«راهِ آلمانی» همهگانی بود‪ :‬هم در بیرون و هم‬ ‫در میانِ بیشترینهیآلمانیهایی که با آنان بهعنوانِ جان‪/‬به‪/‬در‪/‬بُردهگان گفتو‬ ‫گو میشد‪ .‬آن طرزِفکرِ تاوان‪/‬پس‪/‬دادن‪ ،‬با بیمیلی رد میشد‪ :‬رنجهایِمن‪ ،‬رنج‬ ‫هایِتو‪ .‬چنینچیزی در عمل مانندِ«طرزِ فکریِ پَست» جلوهمیکرد‪ :‬برپایهی‬ ‫درجهبندیِقتل در قانونِجرایم درآلمان‪ .‬هنوز آوشویتس(‪)55‬جدّیگرفته میشد‪.‬‬ ‫یک اِکسپرِسیونسمِ تازهبیدارشده هم‪ ،‬در نزدِ برخی از بازگشتکنندهگان‬ ‫بهکشور احساس میشد که دوست نداشتندبدانند منظور از اِکسپرِسیونسم چه‬ ‫میتواند باشد‪ .‬جنگ‪ ،‬دیگرهرگز!‪ :‬پس از‪ .1919‬رهبر و پِیرو‪ ،‬دیگرهرگز‪ ،‬خون‬ ‫و زمین‪ ،‬انسانهایِسَروَر‪ ،‬و انسانهایِزیردست‪ ،‬امپراتوریِبزرگِآلمان‪ ،‬موسیقیِ‬ ‫‪ Auschwitz -55‬اردوگاهِ پُرآوازه‪ ،‬که هم اردوگاه اسیران بود و هم مرکزِ کُشتارِ یهودیان و مخالفان‪ .‬این اردوگاه در‬ ‫شهری به همین نام در لهستان بنا شد که آنرا ناسیونالسوسیالیستها به آلمان ضمیمه کردند‪ .‬از‪1991‬تا ‪1995‬‬


‫‪21‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫فرانس لیست(‪)56‬برای شیپورِاعالنِخبرهایویژه‪ ،‬اعالنِخطر و اعالنِ҅رفعِخطر‪،‬‬ ‫اُستادِ آلمان بهمثابهِ موسیقیِواگنِر(‪ ،)51‬با‪/‬هنجار‪ ،‬بی‪/‬هنجار‪ ،‬بد‪/‬هنجار‪ :‬پس از‬ ‫‪ .1995‬آدمی هنوز میدانست چهچیزی چنین طنین انداختهبود‪ ،‬و چهچیزی‬ ‫باید از آن فهمید‪ ،‬هنوز عباراتِگزارشهایارتشِآلمانِنازی را میشناخت‪.‬‬ ‫تاریخِ جهان‪ ،‬یک باز‪/‬اندیشیِتازه در بارهی تاریخ را در میانِ آلمانیها تحمیل‬ ‫کرده بود‪ .‬حرفِ یاوهی«گمراههی یک ملّت» پیوستهگیهای پیچیدهی تاریخی‬ ‫را ساده میکرد؛ یک«گناهِ دستهجمعی» اثباتشدنی نبود‪ ،‬البتّه بهطورِ بُرّا‬ ‫ردکردنی هم نبود‪ .‬هنوز کسی‪ ،‬در فضای نازیزدایی‪ ،‬جسارتِ تأمّل در بارهی‬ ‫عقاید و نحوههایرفتارِ آلمانی را نداشت‪ ،‬که آنرا زیگفرید لِنز(‪ ،)59‬یکی از‬ ‫راندهشدهگان از مناطقِ از دسترفتهیشرقی‪15 ،‬سالِبعد بهمثابهِ«روزگارِ‬ ‫بیگناهان» تعریف کرد‪ :‬سرشار از تردید و اندوه‪.‬‬ ‫بینواییِآلمانی‪ .‬بِرتولت برِشت درست پساز بازگشتاز تبعید در پاییز‪1999‬و‬ ‫پساز پایهگذاریِ بسیار امیدبخشِ گروهِنمایشیِخود «گروهِ تآتریِ برلین» در‬ ‫برلینِشرقی‪ ،‬و احتماالً در پیِ تشویقهای همکارِ زنِخود اِلیزابِت هاوپتمَن‬ ‫(‪ ،)59‬که در بسیاریموردهای دیگرهم مشوّقِ او بود‪ ،‬بهکار در بارهی یک‬ ‫نمایشِ فکاهی[کُمدی]از دورانِادبیاتیِ«توفان و فشار»[در آلمانِ نیمهی دوّمِقرن‪ ]19‬بهنامِ‬ ‫«آموزگارِ سرِخانه« از یاکوب میشاییل راینولد لِنس(‪ )61‬پرداخت‪.‬‬ ‫اینکه چرا او میبایست‪ ،‬تقریباً با نیازیناگزیر‪ ،‬به ایننویسنده و ایندوره از‬ ‫تاریخِادبیاتِآلمان رویبیاورد‪ ،‬در اینکتابِپیشِرو بحث میشود‪ .‬برِشت کمکِ‬ ‫پژوهندهگان را خواستار شد‪ .‬شاید از بحثهای گروهِ هنریِبرلین‪ ،‬که نخستین‬ ‫نمایشِ«آموزگارِ سرِخانه»را در‪1951‬در تآترِ آلمان در برلین بهصحنه آورد‪ ،‬بود‬ ‫که طرحِ آن پروفسورِالیپزیک سر برآورد؛ همان پروفسور که برِشت در برابرِ‬ ‫‪-56‬‬

‫‪1911( Franz Liszt‬در مجارستان‪1996/‬در آلمان) آهنگساز‪ ،‬مدیرِتآتر و نویسندهی مجار‪/‬اُتریشی‪.‬‬

‫‪ 1999-1913 Wilhelm Richard Wagner -51‬آهنگساز‪ ،‬آهنگشناس‪ ،‬نمایشگر و نویسندهی پُرآوازهی‬ ‫آلمان‪ .‬در بارهی مَنِشِ اجتماعی‪/‬سیاسیِ او بحثهای بسیار سخت در جریان بوده و هست‪.‬‬ ‫‪ )2119/1926 ( Siegfried Lenz -59‬از نویسندهگانِ نامدارِ آلمان در پس از جنگِ دوّمِ جهانی‪.‬‬ ‫‪ .)1913/1991( Elisabeth Flora Charlotte Hauptmann -59‬نویسنده و مترجمِ زنِ آلمانی‪ .‬او از همکارا ِ‬ ‫ن‬ ‫برتولت برِشت بود و در نمایشنامهی«اُپِرای دو‪/‬پولیِ» برِشت با او همکاری داشت‪.‬‬ ‫‪ 1192/1151( Jakob Michael Reinhold Lenz -61‬در مُسکو)‪ .‬از نویسندهگانِ سَبکِ ادبیِ«توفان و فشار»‪.‬‬


‫‪21‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫دانشجویانِ او درست در‪/26‬ژانویهی‪1999‬در بارهی اوضاعِ تاریخیِآلمان‪ ،‬آن‬ ‫«سدهیبزرگِآلمان»‪ ،‬از‪ 1151‬تا ‪ ،1951‬یعنی تا شکستخوردنِ انقالبِ‪1999‬‬ ‫آلمان‪ ،‬بهمثابهِ تاریخِ روبنایِ نگونبختیِآلمان سخنرانی کرد‪ .‬در آننسخهی‬ ‫«آموزگارِسرِخانه»ی لِنس‪ ،‬که برِشت بر رویِآن کار کردهبود‪ ،‬درگفتارِ آغازینِ‬ ‫آن‪ ،‬آموزگارِ سرِخانه‪ ،‬الوفِر‪ ،‬بهمثابهِ نیایِ بزرگِ مدیرانِ‪ -‬البتّه دایمیِ‪ -‬مدارسِ‬ ‫آلمان‪ ،‬خودرا‪ ،‬درست پس از آن که خودش خودرا اخته کرده‪ ،‬معرّفی میکند‪.‬‬ ‫این آموزگارِ سرِ خانه پیشگفتارِ خودرا با چنین ابیاتی به پایان میبَرَد‪:‬‬ ‫میخواهم برای شما برمَال کنم که چه آموزش میدهم‪:‬‬ ‫الفبایِ بینواییِ تُویچ را!‬ ‫خوب فهمیدید تُویچ‪ ،‬نه دُویچ‪ )61(.‬تأمّل در بارهی تفاوتِ میانِ دو در آنسالها‬ ‫همهگانی بود‪ :‬پس از دو جنگِجهانی‪ .‬چهگونه بیرونافتادنِ یکملّتِ با فرهنگ‬ ‫از نحوهی فکری و رفتاریِ خود ممکن شده است؟ آیا همه یک تصادف یا یک‬ ‫پیش آمدِ ناگوار بود؟ یک بازگشت از راه بود‪ ،‬حال به هر دلیلی؟ یا اینکه یک‬ ‫راه بود‪ ،‬در آغازِ آن‪ ،‬اندیشه و نوشتههایلِسینگ و اِمانوئِل کانت‪ ،‬تا بعدتر به‬ ‫«اُستورهی قرنِبیستم»(‪)62‬و اینگونهفرآوردههای یک اندیشهی‬ ‫و نوشتههای بیارزش برسد؟‬ ‫تاریخِ نگونبختِ آلمان بهنظر میرسید که برخیچیزها را روشن کند‪ :‬از ‪1699‬‬ ‫تا ‪ .1919‬با اینهمه‪ ،‬نگونبختیِآلمانی‪ ،‬بیشتر‪ ،‬یک پدیدهی فکری بود تا یک‬ ‫پدیدهی تاریخی‪ -‬مادّی‪ .‬یک بحرانِآزادیِفکری‪ .‬یک«نا‪/‬بالغیِ خود‪/‬کرده»‪:‬‬ ‫برپایهی عبارتبندیِتکاندهندی فیلسوفِ اهلِ شهرِ کونیگزبِرگ [اِ‪ .‬کانت]‪.‬‬ ‫آیا ممکنبود که این رَوَند را فهمید و‪ ،‬با کمکِ نمونههایتاریخی‪ ،‬آنرا فهم‬ ‫شدنی ساخت؟ من امروز یک همچهتصوّری از سرچشمهیاصلیِ کارِ خود دارم‪.‬‬ ‫پریشان[پرت و پال]‬

‫‪« -61‬دُویچ»بهمعنای آلمانی و آلمان است‪ ،‬و «تُویچ»‪ ،‬نامِ یکی از نخستینقومهای سرزمینهای آلمانینشین است‪.‬‬ ‫همانندی میانِ این دو کلمه‪ ،‬دستآویزی برای ساختنِ طنزها و لطیفهها در میانِ آلمانیها در بارهی آلمان و آلمانی‬ ‫بوده و هست‪.‬‬ ‫‪ -62‬اُستورهیقرنِبیستم‪ ،‬عنوانِ یک کتابِ صدها برگیِ سیاسیاست که ‪ Alfred Rosenberg‬نظریهو مَرامپردازِ‬ ‫حزبِ ناسیونال‪/‬سوسیالیستِ کارگرانِ آلمان(‪ ) NSDAP‬نوشته و در‪ ،1931‬در پایانِ دورانِ جمهوریِ وایمار‪ ،‬در‬ ‫آلمان چاپ شده است‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫‪22‬‬

‫اینموضوع‪ ،‬از پیرامونِ سالهای‪1999‬همیشه مرا درگیرِ خودش کرده‪ ،‬و هرگز‬ ‫بهطورِکامل از برابرِکارهایدیگرِ من واپسنرفت‪ .‬رویِهم بیشاز سیسالِ کاری‪.‬‬ ‫هیچچیزی پیشبینیشدنی نبود زمانیکه یک تبعیدی‪ ،‬که در آلمان در بارهی‬ ‫چیزهایی‪ ،‬ولی کمتر از همه در بارهی ادبیاتِ آلمان‪ ،‬بررسیهایی کرده بود‪،‬‬ ‫بررسیهایی که آن را نباید پژوهش در بارهی آثارِ ادبیِ آلمان دانست‪ ،‬ناگهان‬ ‫در ژنِو به اینفکر افتاد که کتابی در بارهیگِئورگ بوشنِر(‪ ،)63‬که از دورهی‬ ‫دانشآموزی مرا شیفتهیخود کرده بود‪ ،‬بنویسم‪ .‬دستنوشتهی آن کمی مانده‬ ‫به آغازِ جنگِ[دوّمِ جهانی] آماده شده بود‪ .‬چاپِ آن ولی در پس از جنگ و بازهم‬ ‫در خاکِآلمان انجامگرفت‪ :‬در ویسبادِن‪ ،‬مرکزِ تازه‪/‬نام‪/‬گذاری‪ /‬شدهی یک‬ ‫اُستانِ تازه‪/‬نام‪/‬گذاری‪/‬شده‪ ،‬اُستانیکه در آغاز بهمثابهِهِسِنِ بزرگ در نظر‬ ‫(‪)69‬‬

‫گرفته شده بود‪.‬‬ ‫ولی برای نویسنده‪ ،‬که اکنون در نداری و بیگانهگیِآلمان زندهگی میکرد‪ ،‬این‬ ‫روشن بود که به یک کتابِ دیگر در بارهی پیوندها و به‪/‬هم‪/‬بستهگیهای ادبیِ‬ ‫آلمان در سدهیبیستم نیاز است‪ :‬در بارهیتوماس مان‪ ،‬در بارهی جهانِ درون‬ ‫و جهانِ بیرونِ او‪ .‬اینکتابهم آماده شد و در سالِ‪ 1951‬چاپ شد‪ :‬در ‪15‬مین‬ ‫زاد‪/‬روزِ اُستاد‪ .‬جای چاپ‪ :‬بِرلین‪.‬‬ ‫در اُکتُبرِ‪ ،1999‬کارِ پروفسورِ تازه‪/‬فراخوانده‪/‬شده‪ ،‬در دانشکدهی فلسفهی‬ ‫دانشگاهِ الیپزیگ آغاز شد‪ .‬و این‪15 ،‬سال طولکشید‪ .‬همهی آثار و آدمهای‬ ‫اصلیِتاریخِادبیاتِنوینِآلمان[ازدورهیواپسینِتکاملِزبانِآلمانی]جُزوِوظیفهیکاری درآمد‪:‬‬ ‫از سِباستیان برانت (‪ )65‬تا همعصرهای پرفسورِ الیپزیگی‪.‬‬

‫‪ .1931-1913 .Georg Büchner -63‬نویسنده‪ ،‬انقالبی‪ ،‬و پزشکِ آلمانی‪ .‬آثارِ ادبیِ او اگرچه کم هستند ولی او‬ ‫یکی از نویسندهگانِ نامدارِ آلمان بهشمار میآید‪ .‬آثارِ ادبیِ او را جزئی از ادبیاتِ «پیش از مارس» بهحساب میآورند‪.‬‬ ‫«پیش از مارس» نامی است که بعدها به دورهای از تاریخِ آلمان دادهشد که از‪ 1931‬تا انقالبِ مارس‪1999‬را در بر‬ ‫میگیرد‪ .‬پایانِ این دوره‪ ،‬یعنی شکستِ انقالب‪ 1999‬همان تاریخی است که ه‪ .‬مایِر آن را تاریخِ تکمیلِ نگونبختیِ‬ ‫آگاهیِ آلمانی میداند‪ .‬بوشنِر یکی از نخستین مبارزانِ «حقوقبشر»در آلمان است‪.‬‬ ‫‪ -69‬شهرِ ‪ Wiesbaden‬مرکزِ اُستانِ ‪ Hessen‬در آلمان است‪ .‬این اُستان قرار بود هِسِنِ بزرگ نامیده شود‪ .‬اشارهی‬ ‫ریزِ نویسنده به این موضوع شاید بهسببِ تاریخِ پیچیدهی این شهر و اُستان در دورههای گوناگون و از جمله در دورانِ‬ ‫فاشیزم باشد که پس از جنگِ دوّم سببسازِ درگیریهایی بر سرِ تعیینِ نام و مرزهای این شهر و اُستان شده بود‪.‬‬ ‫‪1521/1951 Sebastian Brant -65‬حقوقدان‪ ،‬نویسنده‪ ،‬و دولتمردِ آلمانی که در استراسبورگِ فرانسه میزیست‪.‬‬


‫‪23‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫سخنرانیهایعام و گردِ‪/‬هم‪/‬آییهایویژه‪ ،‬تأمّل و اندیشهگری در بارهیموضوع‬ ‫هایکاریِ آزادِ دانشجویان‪ ،‬و جویندهگانِدکترا و اُستادی‪ .‬آن نا‪/‬آشنا با ادبیاتِ‬ ‫آلمان میبایست جبرانکند و خودرا برساند‪ .‬بهخاطرِ اینتالش‪ ،‬هر کسی‬ ‫میتواند بر خود ببالد‪.‬‬ ‫کوششهایی محتاطانه در آغاز با یک سخنرانی در بارهی گوته در وایمار در‬ ‫‪211‬مین زاد‪/‬روزِ«اهلِ اُلِمپیک«در سالِ‪ .1999‬یک نوشتهیکوتاه در بارهی‬ ‫«شیلِر و ملّت» درسالِ‪ .1951‬او میخواست کمک کند به برخورد با گفتارهای‬ ‫مارکسیسمِ مبتذل در بارهی«ایدهآلیستهایبیمصرف»‪ .‬همانطورکه دیدهشد‬ ‫این اثر با خوشامد روبهرو شد‪ .‬حتّی امروز هم من یک نسخهیچاپیِ زیبایِ‬ ‫چینی و لهستانی از اینتحلیلِخود در بارهیشیلِر را دارم‪ .‬ولی نوشتهی‬ ‫نخستین‪ ،‬که‪-‬بهشکلیبنیادی تغییرکرده‪ -‬در اینمجموعه آمده‪ ،‬در سالِ‪1959‬‬ ‫پدید آمد‪ .‬آن زمان نامِ آن«لِسینگ‪ ،‬معاصران‪ ،‬آیندهگان»بود‪.‬‬ ‫کارِ دانشپژوهانه[آکادمیک]در اینسالها یکپرداختنِجدّی بهادیبانِسَبکِ توفان‬ ‫و فشار را طلب میکرد(‪ .)66‬اینسبکِادبی‪ ،‬یک سبکِ«پیش‪/‬رومانتیک»‪ ،‬آن‬ ‫گونه که بهفراوانی در کتابها میشدخواند‪ ،‬نبود؛ همانطورکه یک شورشِ‬ ‫احساسات پس از عقلگراییِ بیشاز اندازهیلِسینگ نیز نبود‪ .‬سخن بر سرِ‬ ‫یک بُرههی مهم و نو در دیالکتیک و روشنگریِآلمانی بود‪ .‬نویسندهگانِ‬ ‫آلمانی میبایست در کنارِ سازشِ بورژوایی‪/‬درباری[سرمایهداری‪/‬درباری]‪ ،‬یک سازشِ‬ ‫بورژوایی‪/‬تودههایشهری[سرمایهداران‪/‬زحمتکشانِ شهری] را هم از سر میگذراندند‪ .‬در‬ ‫همانحال‪ ،‬چیزی در آندوران داشت فراهم میآمد که آنرا هیکهتییِر‪ ،‬یک‬ ‫جواهرفروش در نمایشِنامهیطنزِ«هم‪/‬شهری شیپِل»از کارل اشتِرنهایم‬

‫(‪)61‬‬

‫چنین بیانمیکند‪:‬‬ ‫»‪ .‬این‪ ،‬عقیدهیهمهگانیِبورژوایی بود در پایانِ یکدوران‪ .‬یک ارزیابی‪ /‬از‪/‬خودِ‬ ‫بورژوایی‪ ،‬یک آگاهیِ نگونبخت بود‪ ،‬از همانآغاز‪ ،‬میانهیسدهی‪ .19‬همهی‬ ‫«من میخواهم مرز و اندازهیمنطقهام از باال تا پایین کامالً روشنباشد‬

‫نویسندهگانِبزرگ‪ ،‬از لِسینگ تا هاینه‪ ،‬اینرا میدانستند و از آن نام بردهاند‪.‬‬ ‫‪ -66‬اشاره به پیروانِ مکتبِادبیِ«توفان و فشار»[‪]Sturm und Drang‬در نیمهی دوّمِ سدهی ‪19‬م‪ .‬نامِ این مکتبِ‬ ‫ادبی را « توفان و خروش» هم ترجمه کردهاند‪.‬‬ ‫‪ .)1992/1919( Carl Sternheim -61‬نویسندهی آلمانی‪ .‬نمایش‪ /‬و داستاننویس‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫‪29‬‬

‫نخستینفراهمآوردِ نوشتههایی که همیشه با اینموضوع پیوندداشتند در سال‬ ‫‪1959‬در زیرِ نامِ«از لِسینگ تا توماس مان‪ .‬دگردیسیِ ادبیاتِبورژوایی در‬ ‫ل بعد‪ ،1963 ،‬کتابِ تکمیلیِ«در بارهیکالسیک و‬ ‫آلمان»چاپ شد‪ .‬چهارسا ِ‬ ‫رومانتیکِ آلمان» چاپ شد‪.‬‬ ‫رفتن از الیپزیگ بهمعنای یک دوره بود‪ .‬کُرسیِتازهیاُستادی در دانشگاهِ‬ ‫هانوفِر طلب میکرد تا در گفتگوها در بارهی وضعیتِ سدهی‪19‬و سدهی‪21‬‬ ‫پُرتوانتر همکاری شود‪ .‬بازگشت به طرحِ خودی‪ ،‬در‪1911‬دست داد؛ آن هنگام‬ ‫کهمیبایست یک کتابِکوچک با یکنامِشگفت نوشتهمیشد‪« :‬گوته‪ .‬آزمایشی‬ ‫در بارهیموفّقیت»‪ .‬پساز چاپِکتاب(‪ ،)1912‬تصمیم گرفتهشد که این آزمو ِ‬ ‫ن‬ ‫پژوهشی کنار گذاشته نشود‪[ ،‬اینآزمونِپژوهشی]که میکوشید همهی این‬ ‫دگردیسیها[تحوّلها]و تناقضها در گذشتهیآلمان‪ ،‬که تنها اندکی«سنجیده و‬ ‫معقول»بود‪ ،‬را چه در رَوَندِ آن و چه در نتایجِآن‪ ،‬بهمثابهِ یککُلّیتِدیالِکتیکی‬ ‫دریابد‪ .‬بهمثابهِیکزخمِفکری و روحیِآلمانیها‪ ،‬که نمیخواهد سرش بستهشود‪.‬‬ ‫برنامهی اینکتاب‪ ،‬پس از آنکه کتابِ«بیرون‪/‬مانده»(‪)69‬در ‪1915‬چاپ شد‪،‬‬ ‫قطعیگردید‪ .‬این کتابِکنونی‪ ،‬بر پایهی دریافتِ خودِنویسنده‪ ،‬یک تالیِ آلمانی‬ ‫است در برابرِ«بیرون‪/‬رانده»‪ .‬باز و باز آن روشنگریِبورژواییِ شکستخورده‪ .‬در‬ ‫ضمن‪ ،‬بازهم در نهان با یک انگیزهیِشکسپیریشده‪ .‬در«بیرون‪/‬رانده »بهمثابهِ‬ ‫تفسیرینهانی در بارهی«بازرگانِ ونیزی»[نمایشنامهی شکسپیر]‪ .‬اینبار بهمثابهِ تأمّلی‬ ‫در‬

‫بارهی«توفانِ»شکسپیر[نمایشنامهی‬

‫توفان]‪ :‬در بارهی پروزپِرو و کالیبان(‪،)69‬‬

‫سَروَری و غالمی‪ ،‬و گوناگوگیِ اَشکالِبیانِ یک آگاهیِنگونبخت‪ .‬در میانِ‪1915‬‬ ‫و‪1919‬بخشِ«پایانِرژیمهایخودکامه»و«ژاکوبینهای دور» بهنوشته در آمدند‪.‬‬ ‫احساس میشد که کار رو به پایان است‪.‬‬

‫‪69‬‬

‫‪-‬‬

‫‪ Außenseiter‬نامِ کتابِ هانس مایِر‪ .‬میتوان آن را بیگانه‪ ،‬یا وصلهی ناجور‪ ،‬و پینهیناجور یا بیرونِگودی‪،‬‬

‫غیرِخودی‪ ...‬ترجمه کرد‪« .‬منظور از آن‪ ،‬کسانی هستند که اگرچه در جامعه و یا جمع زندهگی میکنند ولی به هر‬ ‫دلیلی از شرکت در زندهگیِ اجتماع و یا جمع برکنار میمانند‪ .‬گفتهشد که ه‪ .‬مایِر این کتاب را در نقدِ و بررسیِ وضعِ‬ ‫یهودیان‪ ،‬زنان‪ ،‬همجنسگرایان و‪ ...‬در جامعهی آلمان نوشته است‪».‬‬ ‫‪ -69‬نامِ دو تن از آدمهای نمایشنامهی توفان از شکسپیر‪.‬‬


‫‪25‬‬

‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫باز هم یک بُرهه که پنجسال میبایست بهدرازا بکشد‪ :‬از‪ 1919‬تا ‪ .1999‬موادِ‬ ‫کار از میان رفت‪ .‬کار با بهیاد‪/‬ماندهها ضروریشد‪ .‬تأمّلها در بارهی زندهگیِ‬ ‫یک«آلمانیِ تا اطلّاعِ بعدی»‪.‬‬ ‫اکنون امّا سرانجام از آنها یک کتاب فراهم آمده است‪ .‬یک نوشتهی بزرگ با‬ ‫صدها برگ‪ ،‬اگر که تعیینِ قالبِ کار در نظر باشد‪ .‬مانندِ«بیرون‪/‬رانده »‪ .‬و نیز‬ ‫مانندِ اُلگویِ هر دویِ این کتابها‪ :‬کتابِ«‪[»Mimesis‬اَدا‪/‬درآوردن‪ ،‬تقلید] نوشتهی اِریش‬ ‫آئورباخپژوهشگرِ زبانها و ادبیاتِ التین‪1992[ .‬آلمان‪ 1951/‬آمریکا]‬ ‫بر روی همهی بخشهایی که پیشتر چاپ شدهاند بازبینی انجام گرفته است‪،‬‬ ‫ولی روالِ اصلیِ بیان و ارائه برجا مانده است‪ .‬این فکر بهمیان نیامد که برای‬ ‫هماهنگساختنِ سَبکِ نگارش و یا خود حتّی چرب و نرمکردنِ آن کوشش‬ ‫شود‪ .‬از آنجا که ارائهی«تاریخِ ادبیات» در میان نبوده‪ ،‬میبایستی دگردیسی‬ ‫های آگاهی ناگزیر هر بار با طرحِ پرسشهای متغیّر ثبت شوند‪ :‬برای نمونه‪،‬‬ ‫بهمثابهِ پیوندِ میانِ زندهگی و اثرِ ادبی‪ ،‬مانندِ موردِ لِنز یا برِکِر یا بُورنه(‪.)11‬‬ ‫بهمثابهِ تفسیر و تعبیر از یک متنِ جداگانه‪ .‬در شکلِ یک تاریخچهی‬

‫پذیرشِ[‬ ‫(‪)11‬‬

‫آثارِ ادبی از سویِ خواننده در دورههای گوناگون]‪ ،‬مثالً در موردِ رومانتیکها و یا یان پاوُل ‪.‬‬ ‫تکرارشدهها زدوده نشدند‪ .‬آنها را باید گاه بهمثابهِ یک سَمتِ اصلیِ ناپیدا‬ ‫فهمید‪ .‬در فصلِ پایانی‪ ،‬تقابلِ بُورنه و هاینه با همدیگر‪ ،‬آنجا که‪ -‬به ناگزیر‪-‬‬ ‫بحثِ شیلِوکِ(‪)12‬شِکسپیر بهمیان میآید‪ ،‬یکبار از نگاهِ بُورنه به تفسیر‬ ‫کشیده میشود و یکبار از نگاهِ هاینه‪.‬‬ ‫بیشترینهی آن بخشهایی که پیش از این چاپ شده بودند‪ ،‬دارای یک بخشِ‬ ‫یادداشتها و زیرنویسهای بسیار دقیق بودند‪ .‬ولی هنگامی که کتاب آماده‬ ‫گردید‪ ،‬تصمیم گرفتهشد که از همهی آن یادداشت چشمپوشی شود‪ .‬قالبِ‬ ‫مقاله‪ ،‬حتّی در یک آزمونِ پژوهشیِ گسترده‪ ،‬یک چنین تکرار را پس میزند‪.‬‬

‫‪Ulrich Bräker ،1931/1196 ،Ludwig Börne ،1192/1151Jakob Michael Reinhold Lenz-11‬‬ ‫‪ .1199/1135‬نوسندهگانِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ .1925-1163 Jean Paul -11‬از خانهوادهی شهری‪/‬روستایی‪ .‬نویسندهی آلمانی‪ .‬برخیها او را نویسندهی میانِ‬ ‫رومانتیک و کالسیک میدانند‪.‬‬ ‫‪ Shylok -12‬نامِ یک ثروتمند یهود در نماشنامهی« بازرگانِ ونیزی»نوشتهی شکسپیر‪.‬‬


‫آگاهیِ نگونبخت‪-‬پسگفتار‬

‫‪26‬‬

‫در موردِ«بیرون‪/‬رانده» از بخشِیادداشتها گریزینبود‪ :‬آنجا سخن بر سرِ رُخ‪/‬‬ ‫دادهای تاریخی و ادبیِ زبانها و ملّتهای بسیار گوناگون بود‪.‬‬ ‫امروزه کلّیاتِ آثارِ نویسندهگانِ آلمانیزبان‪ ،‬حتّی از لِنز یا برِکِر یا بُورنه‪ ،‬در‬ ‫ویرایشهای دقیق و مطمئن در دسترس هستند‪ ،‬که میشد در خودِ متنِ‬ ‫این نوشته به آنها اشاره شود‪ .‬در بارهی نقلِ گفتارهای مهم از دستنوشتهها‪،‬‬ ‫راهنماییها و اشارهها در خودِ متن جا داده شدند‪.‬‬ ‫همهی این تأمّلها در بارهی آگاهیِ نگونبختِ آلمانی در«سدهیبزرگِآلمان»‬ ‫میانِ‪1151‬و‪ ،1951‬آگاهیِ امروز است‪ .‬یک ارزیابی‪/‬از‪/‬خودِ آلمانی=نا‪/‬آلمانی‬ ‫پس از دو جنگِجهانی‪.‬‬ ‫توبینگِن ژوییه‪1996‬‬

‫هانس مایِر‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.