در بارهی ادبیاتِ آلمان
()4
ادبیاتِ "بیدِرمایِر"
ترجمه:
م .نماری 8931
فهرست:
صفحه
اشاره
3
درسنامه
4
بیدِرمایِر
7
میانِ رُمانتیسم و رئالیسم
33
در زیرِ سایهی"بازگشت" :بیدِرمایِرِ ادبی
31
کارل ایمِرمَن" :دنبالهروها"
31
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
9
درسنامه
چند اشاره: -8ترجمهی این متنها بهمعنی پذیرشِ دیدگاه و داوریهای آنها نیست .هدف ،آشنایی با تاریخِ ادبیاتِ آلمان و آلمانی/زبان است از راهِ ارائهی دیدگاههای گوناگونی که در محافلِ ادبیِ آلمان وجود دارد. بهاینترتیب ،امید این است که مگر با این ترجمهها ،برای عالقهمندان ،از یکسو ،زمینهای هرچند محدود ،برای بهدستآوردنِ برداشتی از تاریخِ ادبیاتِ آلمان فراهم گردد؛ و از سویِ دیگر ،همزمان فرصتی بهدست داده شود برای آشنایی با مجادلههای گاه بسیار سنگین و پُر/تَنِش و داوریها و دیدگاهها و روشهای گاه کامالً نا/هم/خوان در میانِ محافلِ علمی/ادبیِ آلمان و بهویژه در میانِ نویسندهگان و پژوهشگرانِ تاریخادبیاتِ این سرزمین. -2متنهایی که در اینجا ترجمه شدهاند ،در بارهی یک دوره و سَبکِ ادبی در آلمان و اُتریشِ نیمهینخست سدهی ،83با نامِ"ادبیاتِ بیدِمایِر"است .اینادبیات در سالهای8181 تا 8111م پدید آمد؛ نزدیک به21سال پساز انقالبِفرانسه ،یعنی در دورانیکه به دوران "بازگشت"معروف است ،بازگشت ،در معنای واپسگرویدن به دورانِ پیشاز انقالبِ فرانسه، از راهِ زدودن و نابودساختنِ همه ی آثارِ سیاسی ،اجتماعی ،فرهنگی ،ادبیِ انقالبِ فرانسه ،و برگرداندنِ نظامِ و فرهنگِ فئودالی و حکومتهای خودکامهی گذشته. ادیبان و آثارِ ادبیِ معروف به"بیدِرمایِر" ،نمونههای درخشان در ادبیاتِ آلمان و آلمانیزبان نیستند ،ولی دارای یک ویژهگیِ برجسته هستند .ادبیات و ادیبانِ این سَبک ،در برابرِ سیاستِ واپسگرایِ حکومتها موسوم به"بازگشت" تسلیم شدند و بلکه با آن همراهی کردند؛ و در برابرِ همهی آن رَوَندها و جریانهای اجتماعی/سیاسی ،و نیز ادبی ،که بهرغمِ تناقضها و نا/روشنیهای خود ،نو بودند و رو به آینده داشتند ،ایستادند و بلکه با آن درافتادند .به خانهها و محافلِ خصوصی پناه بردند و به ساختنِ ادبیاتی خانهگی ،محفلی ،محافظهکار ،و خطر/گُریز چه بهلحاظِ شکل و چه محتوی -بسنده کردند. -9در آلمان ،در زیرِ عنوانِ "بیدِرمایِر" نهتنها ادبیاتی معیّن ،بلکه بهطورِ کلّیتر ،سَبکی معیّن در هنر ،موسیقی ،و نیز سَبکی معیّن در زندهگی و فرهنگِ سیاسی/اجتماعی نیز منظور است .مثالً هنوز هم در آلمان نوعی خاص از تجهیزاتِ خانه -مُبلِمان -با همین نام وجود دارد که هوادارانِ ویژهی خودرا در میانِ گروههای معیّنِ اجتماعی دارند. -4دورانِ بیدِرمایِر ،برابر است با 8834تا8244خ در ایران .ادبیات در ایرانِ ایندوره نیز ،در دو شیوهی"بازگشت" و "رستاخیز"دنبال میشد .آن یک در آلمان و اُتریش ،و 21سال پس از انقالبِفرانسه ،و اینان در ایران01،سال پیش از انقالبِمشروطه. ادبیاتو ادیبانِبیدِرمایِر ،بهرغمِتفاوتهایآشکارِ تاریخی/اجتماعی/ادبی ،همانندیهایآشکاری دارند با نوعی از ادبیات و ادیبانِ کشورِ ما ،که -همزمان با آنها در آلمان و اُتریشِ آندوره، در ایرانِ آندوره؛ و همزمان با اَسالفِ آنان درآلمانِکنونی ،در ایرانِکنونی -به ادبیاتی مشابه میپردازند ،و با سَبک و فرهنگی مشابه ،زندهگیِ سیاسی/اجتماعی ،و زندهگیِخصوصیِ خود را سامان میدهند. -1آنچه که در میانِ[]...آمده از مترجم ،و آنچه که در میانِ( )...آمده ،از خودِ متن است.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
4
درسنامه
درسنامه
8
"بیدِرمایِر" 2و "پیشاز مارس" :9نِحلههای ادبیِ دورانِ"بازگشت"
4
دورههای"بیدِرمایِر"و"پیشاز مارس" همزمان جریان مییابند .بااینحال ،میتوانیم هر دویِ این"دوره"ها را ،به دلیلِ مواضعِ و همچنین دیدگاههای کامالً متفاوتِشان ،بهطرزی آشکار از همدیگر مشخّص کنیم. ● نشانههای اصلیِ "بیدِرمایِر" و "پیشاز مارس" -نگاهی کلّی پیش از هر چیز ،مروری بر مهمتریننشانههای این نِحلهها پنج نشانهی"بیدِرمایِر": -8نویسندهگانِایننِحله ،محافظهکار هستند ،از سیاست وا/پس نشستهاند ،و در برابرِ جریانِ "بازگشت" موضع و ایستنگاهی مثبت(تأییدی) دارند. -2شکلهای ادبیِ کوتاه با خصلتِ محفلگرایانه ،به فراوانی در این نِحله دیده میشود. -9گونههای نوشتاریِ ادبیاتِ"بیدِرمایِر" اینها هستند :طنز ،داستانِ کوتاه ،گزارشِ سفر ،و... -4موضوعهای مهم :اشتیاق ،افسردهگی ،تسلیم ،و آرزوهای برآوردهنشده. -1زبان[بیانِ] نِحلهی"بیدِرمایِر" تصویری[،گویا ،روشن]است. ● نشانههای اصلیِ "پیشاز مارس" -8در درونِ نِحلهی"پیشاز مارس" ،جنبشِ "آلمانِ جوان" ،8181-8141 ،وجود داشت. -2نویسندهگان بهلحاظِ سیاسی ،فعّال هستند .و در برابرِ بازگشت موضعی منفی دارند. -9آنها با زمانِ حال سر و کار دارند و خواهانِ دگرگونی هستند. -4آن ها از آزادیِ مطبوعات ،از حقوقِ زنان ،از قانونِ اساسیِ دموکراتیک ،و از جداییِ دین از حکومت ،پشتیبانی میکنند. -1بیشترینهی آثارِ این نِحله ،ترانه/سرود هستند. ● تاریخِ 3131-3141 پساز سُلطهیناپلئون و کنگرهی وین ،دورهیبازگشتِ نظامِسیاسی آغازشد .بازگشت به معنای برقراریِ دوباره است .در معنای سیاسی ،یعنی وضعیتِ قدیمی را دوباره/برقرار/کردن.
-8برگرفته از صفحهی اینترنتی https://www.studienkreis.de :که به یکی از شرکتهای بزرگِ خصوصیِ آموزشی تعلّق دارد. Biedermeier -2 Vormärz -9 Restauration -4بازگشت ،بازگرداندن ،ترمیمِ چیزی به قصدِ بازگردادندنِ آن به پیش از این ،از راهِ زدودنِ هر آنچه که بعدها به آن افزوده شد .در اینجا ،این این کلمه معنایی ویژه و کامالً شناحته شده در اندیشه و زبانِ آلمانی دارد .منظور از آن ،اشاره به کارهایی است که از سویِ هوادارانِ حکومتهای خودکامهی اروپایی از جمله در آلمان و در اُتریش ،پس از کنگرهی وین 8184/81برای زدودنِ تأثیرهای فکری/سیاسی/اجتماعیِ انقالبِ فرانسه در این کشورها و بازگرداندنِ حکومتهای خودکامه[ مونارشی] گذشته است.
1
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
درسنامه
بخشِ بزرگِ جامعه موافق با بازگشت بودند ،زیرا که این بازگشت ،امنیتِ بیرونی میداد. ولیپیشاز همه ،جوانان در گروهها گِرد آمدند تا نظام را بهانتقاد بکشند .نا/آرامیهاییدرونی پدیدار شدند که خواستارِ لیبرالیسم ،ناسیونالیسم و دموکراسیبودند .این خواستهها ،در فرانسه به انقالبِژوییهی 8391کشیده شدند ،و همینخواستهها در آلمان منجر شدند به گِرد/هم/آییهایی مانندِ جشنِ وارتبورگ 1در 8181و جشنِ هامباخ 0در.8192 بهاینترتیب ،جامعه دو/تکّه شد ،هوادارانِ بازگرداندنِ سلطنت ،و هوادارانِ دموکراسی .همزمان، دموکراتها به دو تکّه شدند :لیبرال/دموکراتها ،که از یک حکومتِ سلطنتیِ مشروط به قانونِ اساسی پشتیبانی میکنند؛ و دموکرات های بنیادی ،که خواهانِ یک دموکراسی هستند. بورژوازی و پرولِتاریا ،در اینزمان ،در پُشتِ اقتصاد میمانند؛ برایآنها امکانِ مشارکتِسیاسی وجود ندارد .تنگناییهایاجتماعی افزایش مییابد .اینوضع ،سرانجام بهانقالبِمارسِ8341 میانجامد ،چیزیکه هم بهاین دورانِتاریخی و هم به ایندورهها[نِحلههای]ادبی پایان میدهد. ● سَبکِ بیدِرمایِر نِحلهی بیدِرمایِر بهاینترتیب از 8181تا 8141است .بهاین نِحله ،پیش از همه ،نویسندهگانی تعلّق دارند که در برابرِ بازگشت موضعی مثبت دارند .ولی آنها بهدلیلِ مجازاتداشتنِ اِبرازِ آزادانه ی اندیشه ،بیش و بیشتر ،خود را به چاردیواریِ خانهی شخصی عقب میکشند و عالقه به سیاست را از دست میدهند .بیشترینهی آنان به استبداد بهمثابهِ آفتی کمتر نگاه میکنند و تفاهمِ کمی نشان میدهند نسبت به نا/خشنودیِ نسلهای جوان. در این نِحله ،بیشتر ،شکل های ادبیِ کوتاه و ادبیاتی با خصلتِ محفلی وجود دارد .طنز ،شعرِ کوتاه هجوی ،یادداشتروزانه ،سفرنامه ،خاطرهنویسی ،داستانِ کوتاه ،که غالباً در محافلِ خانهوادهگی خوانده میشدند .ولی گاه نیز نمایشهایی در اماکنِ عمومی اجراء میشدند. مهمترینمضامینِبیدِرمایِر اینها هستند :اشتیاق[حسرت] ،افسردهگی ،تسلیمو رضا .همزمان، خواستها هم فروکش کردند .با اینحال ،سوداییبودن[افسردهگی] و سازگاریِ شادمانه ،نقشِ بزرگی را بازی میکنند .بهلحاظِظاهری ،چندانفرقی نیست میانِ بیدِرمایِر و رومانتیسم [رومانتیسمِ آلمانی] .هر دو ،زبانی بسیار استعاری و تصویری دارند. ● نِحلهی"پیشاز مارس" غالباً همهیآن دورانِادبی ،که در برابرِ بیدِرمایِر است ،دورانِ"پیشاز مارس"نامیده میشود. خواستِ دگرگونی در سراسرِ دورانِ این نِحله یکسان است .این نِحله میخواهد ادبیات را
:Wartburgfest -1نامِ جشنیاست که بهمناسبتِ سیصدمینسالگردِجنبشِاصالحِدینی و نیز چهارمینِ سالگردِ کُشتارِ در شهرِ الیپزیک در جنگِ میانِ کشورهای همپیمان( روسیه ،اُتریش ،پروس ،سوئد) با ناپلئون ،در قلعهی( Wartburgبهمعنای قلعهی نگهبان) در شهرِ تورینگِن در منطقهی شاهنشینِ زاکسِن -وایمار برگزار شد. در این جشن ،دانشجویان و نزدیک به همهی دانشگاههای پروتستانی نیز شرکت داشتند و بر ضدِّ واپسگراییِ سیاسی ،بر ضدِّ هوادارانِ حکومتهای کوچکِ محلّی ،و برای یک حکومتِ ملّی دست به اعتراض زدند .این قلعه، بهسببِ اینکه مارتین لوتر زمانی بهآن پناهنده شده بود ،نمادِ ناسیونالیسم نیز بود. :Hambacher Fest -0نامِ جشنی که در 8192با شرکتِ دهها هزار نفر در قلعه/کاخِ هامباخ در یکی از شهرهای مرزِ آلمان و فرانسه ،که مدّتی هم در دستِ فرانسه بود ،برگزار شد .در این جشن ،از برقراریِ یک حکومتِ ملّی(سراسری) و از آزادی و دموکراسی پشتیبانی شد.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
درسنامه
0
ی مطبوعات ،پشتیبانی کند ،بر ضدِّ مُمُیّزی و سانسور نو /سازی کند ،از حقوقِ زنان ،از آزاد ِ است ،صدای خود را بهشکلِ ادبی بر ضدِّ خود/سریهای حاکمان ،و به سودِ یک قانونِ اساسیِدموکراتیک ،برای جداییِ دینو حکومت ،و بهاینترتیب بر ضدِّ بازگشت بلند میکند. این نِحله ،از آثارِ رؤیایی و تخیّلی رو بر میگردانَد ،و خود را با اکنون درگیر میکند .بهطورِ کلّی در ایننِحله ،آثار برای مَردُم نوشته میشوند ،محبوبترینگونهینوشتن ،ترانه/سرود است. ایندورِ ادبیرا میتوان به دو دوره بخشکرد :از 8181تا8141جنبشِ"آلمانجوان"وجود داشت ،که ادبیاتِسیاسی با نفیِ بازگشت مینگاشت .پساز ممنوعشدنِ آثارِ"آلمانِجوان"، بخشی از نویسندهگاناش خود را وا/پس میکشند ،بخشی دیگر سر/سختتر میشوند .از 8141دورهی"پیشاز مارس" آغاز میشود. نویسندهگانِ مهمِ "پیشاز مارس" ،هاینریش هاینه و گِئورگ بوشنِر هستند. 1
8131 -8110 .Heinrich Heine -1 8189 -8191 .Georg Büchner -1
1
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
1
بیدرمایِر
بیدِرمایِر 3
زیرِ نامِ بیدِرمایِر ،81یک دورانِ ادبیرا مشخّص میکنند .این جریانِادبی در دورهیمیانِ کنگرهی وین( )8184/81و انقالبِ بورژوایی[شهریِ] 8141وجود داشت .بهموازاتِ اینجریانِ بیشترمحافظهکارانه ،جریانِ بسیار لیبرالِ"آلمانِ جوان" و جریانِ رادیکال/دموکراتِ"پیشاز مارس"پدید آمدند .از اینگذشته ،هر سهی اینجریانها بهمثابهِ ادبیاتِ دورانِ باز/یابی [باز/سازی ،احیاء]...نامیده میشوند .بیدِرمایِر نقشِ خودرا بر ادبیات گذاشت ،ولی همچنین، بهطرزی ادامهدار بر رویِفرهنگو هنرِ در حالِشکلگیریِ بورژوازی[شهریان](پوشش ،موزیک، معماری)نیز تأثیر نهاد .ادبیاتِبیدِرمایِر ،بیشتر ،و پیشاز هرچیز ،معمولی[خانهگی] و محافظهکار قلمداد میشود ،در زمانیکه ،گریز به بی/دغدغهگی و به خصوصیگرایی یک گرایشِنمونهوارِ عصر است.
نامِ "بیدِرمایِر" نامِ بیدِرمایِر بر میگردد به شاعرِ طنز/پرداز و حقوقدان ،لُودویگ آیشرُت-8132( 88 .)8121او بههمراهِ دوستِ دانشجوییاش آدولف کوسماوُل 82شخصیتِ سادهدلِ گُتلیب بیدِرمایِر 89را ساختند ،کسیکه در شعرهایبسیاری چنین پدیدار شدهبود :خانهیکوچکِاو، باغِ تنگجای او ،روستای نهچندان/دیدنیِ او ،و درآمدِ نا/چیزِ یک آموزگارِ حقیرِ یک مدرسهی روستایی ،یک سعادتِ زمینی را رقم میزدند .آقای بیدِرمایِر بنا بر این ،یک نمونهی نجابتِ سادهدالنه بود که عالقهای به جُنب و جوشِ سیاسی نداشت و آدمی کوتاه/دید بود .از اینرو، ایننام ،از آغاز ،منفی بود و نمایانندهی شهروندانِ کوته/نظر؛ و با کمکِآن ،بخشِ خیلیبزرگی از تودهیشهری بهتمسخُر گرفته شده و بهشکلِخندهآوری تصویر میشدند .اینمفهوم ،تازه پساز چرخشِقرن ،از ،8311و بیشتر بدونِارزشگذاری ،بهکار گرفتهشد .از آن زمان ،مفهومِ بیدِرمایِر نشانهای است برای شهروندِ خُرد و خانه/زیست با تأکید بر خصوصی/گرایی. این مفهوم ،بهمثابهِ نام و نشانِ یکعصر ،در پایانِسدهی83پدید آمد ،و در آغاز در بخشِ تاریخِ معماری و هنر کاربُرد پیدا کرد ،و افزون بر این ،خانهآراییِ این دوره و پَسندهای مرسومِ لباس را هم در بر گرفت .ایننام ،بهمثابهِ نامِ یک جریانِادبی ،بهطورِعمده در سدهی 21همهگیر شد.
-3متنِ آلمانیِ این ترجمه ،از یک صفحهی اینترنتی با نامِ Wortwuchsگرفته شده است. Biedermeier -81 Ludwig Eichrodt -88 Adolf Kußmaul -82 Gottlieb Biedermaier -89
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
بیدِرمایِر
1
نشانههای "بیدِرمایِر" اگرچه این جریان چارچوبِ روشنی دارد ،از آنجا که در سالهای 8184/81و 8141جای گرفته ،دادنِ یک مرورِ کلّی در بارهی نشانههای اینعصر ،که برای همهیآثار بهکار/گرفتنی باشد ،تقریباً ممکن نیست .از یکسو ،سَبکهای پُر/شماری بهطورِ همزمان مُتَبَلوِر و پدیدار شدند و بر چشماندازِ ادبی تأثیر گذاشتند؛ و از سویِ دیگر ،نوشتههایی منسوب وجود دارند که آنها را نمیتوان در شمار کلّیاتِ آثارِ این دوره دانست. مُروری کلّی :نشانههای عصر در نگاهیکوتاه ● زندهگیِاجتماعیِایندوران متاثّر بود از بیاعتمادی در برابرِ باالییها و سیاست .نویسندهگانِ بیدِرمایِر در دورهای رُشد کردند که آنها را پیشاز هر چیز بهلحاظِ سیاسی سخت نا/امید ساخته بود ،یأسی که این موضعِ فکری را توضیح میدهد. ن بیرون کنار این ،یک گرایشِاساسیِ نمونهوارِ نویسندهگانِ این عصر بود ،که خود را از جها ِ کشیدند و بهتر دیدند در محافلِ کوچک یا در خانهیخود بهکار بپردازند. بهطورِ کلّی در ایندوران ،ابرازِ نظر یا انتقاد از نظام در گسترهیآلمان کم مطلوب بود و گاهبهسختی مجازات میشد ،بهطوری که اِبرازِ آزادِ عقاید با کمکِ ساز و کارهای زیرکانه مُختَل میشد و یا گاهحتّی کامالً مُمَیّزی میشد .از اینرو ،وا/پس/کشیدنِ نویسندهگانِ بیدِرمایِر یک مسئلهی امنیتی نیز بود. ی دانش ● اینوضع ،در21سپتامبرِ 8183وخیمتر شد ،زمانیکه پساز دو سوءِقصد که از سو ِ جویان در مارس 8183انجامگرفت" ،تصمیمهای کارلز باد"تصویبشدند 84.درونمایههای اساسیِ این تصمیمها عبارت بودند از :قَدَغَنشدنِ سازمانِ جوانان(پیوندهای دانشجویان) ،زیرا اینسازمانها بهمثابهِ محلِّ اندیشههایآزاد و همچنین محرّکِنا/آرامیها قلمداد میشدند. سانسورِ کتابها و روزنامهها ،که همزمان ،به آزادیِ استادانِ دانشگاه از سانسورِ نیز پایان داده شد .همهی اینها بهمثابهِ پاکسازیِ ادارهها ،گِرد/هم/آییها ،مدارس و دانشگاهها از گُمراهانِ خطرناک ،فریبکاران و فریبخوردهگان معنا میشد. ● پیآمدِ منطقیِ ،گریز انسانها بود به جایی امن .بهاینترتیب ،آنچیزی که امروزه دورانِ بیدِرمایِر نامیده میشود ،در چار/دیواریِشخصی و در محافلِ خانهوادهگی و دوستی پا گرفت، و آثارِشان با مواضعی محافظهکارانه و خود/بسنده( در/خود/لمیده) مشخّص میشد. ● تقریباً همزمانبا بیدِرمایِر ،جنبشِدیگریهم رشدکرد که بعدها"پیشاز مارس" نامیده 81
شد .ویژهگیِاینجریان ایناست ،که -برعکسِ بخشِبزرگیاز جامعه ،بهویژه برعکسِ وابستهگانِ به بیدِرمایِر -با محدودیتها و مُمَیّزی کنار نیامدند و بهطورِ بنیادی همراه با اندیشههای سیاسی/اجتماعی بر ضدِّ آنها بر خاستند. حتّیزمانیکه هوادارانِ"پیشاز مارس" و پیش از همه ،هوادارانِ"آلمانِجوان" ،باالییها را 80
به نقد میکشیدند ،هنرمندانِبیدِرمایِر به جُستو جویِ انجمنیابی بودند .در کنارِ چاردیواریِ Die karlsbader Beschlüsse -84 Vormärz -81 Das Junge Deutschland -80
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
بیدِرمایِر
3
شخصی ،مکانهاییعمومی( تآتر یا کافه ) جاهایی مناسب بودند برایدیدار ،تا آثارِشان را برای هم بخوانند .کوشش برای جمعشدن و اهمیتِ داد و دهشهایاجتماعی نیز از نشانههایمهمِّ بیدِرمایِر بودند. ● این نشانهها ،خود را در قوالبِ[هنری ،ادبی] مسلّطِ آن دروه بازتاب دادند :پیشاز هر چیز، هنرِ کوچک ،برنامهیادبیِ را تعیین میکرد ،که در محافلِدوستانه خوانده میشدند .در ادبیاتِ روایی ،در کنارِ رُمانهایهنری و خانهوادهگی ،پیشاز هر چیز ،انواعی از متنها مانندِ متنهای فرحبخش ،داستانِکوتاه ،شعرهایکوتاه ،طرحها ،و یا افسانهها محبوبیتِ بسیاری داشت ،در ضمن ،همچنین یادداشتهایروزانه ،نامهها ،خاطراتِزندهگی ،نیز طنز ،سفرنامه ،داستانهای ترسناک رواج داشتند و بر ادبیاتِ آن دوره چیره بودند. بااینحال ،ادبیاتِرواییِبلند هم پدید آمدند مانندِ"آخرین روزهایتابستان"
81
از اشتیفتِر،81
"دنباله/روها" 83از ایمِرمَن" ،21نُلتونِ نقّاش" از موریکه...28 ● مشخّصهی شعر ،گرایش و نزدیکی آن به روایت بود ،که در اثرِ آن ،قصیده ،داستانِ منظوم، و شعر در بارهی صفایروستایی -نوعی از شعرِ روایی که در محافلِ صمیمی خوانده میشد- ولی همچنین ،شعرِکوتاه و موجز ولی پُر/معنا[تفریظ] ،شکلهایرایجِ شعری در ایندوره بودند. ● ادبیاتِ نمایشیِ بیدِرمایِر پیشاز همه ،از سوی فرانس گریلپارتسِر ،22یوهان نِپوموک نِسترُوی 29و فِردیناند یاکوب رِیموند 24نوشته شدهاند ،که آثارِشان بیشتر با بدبینی و افسردهگیِ مالیخولیایی مشخّص میشود ،که فراوانترینمضامینِ ادبیاتِ این دوره هستند. ● مضامینِ بیدِرمایِر نیز در زیرِ تأثیرِ زمینههایتاریخی هستند :آثارِ هنری ،بیشتر ،متاثّر از یک ایدهآلیسمی بودند که در در برابرِ واقعیت ایستاده بودند ،در همانحال که روشنی و همآهنگی بهنُدرت کلِّ یک اثر را در برمیگرفت .در یک اثر ،غالباً ،مضامین ،خیلی تند جابهجا و حذف میشدند ،اشتیاق ،افسردهگی ،و نیز تسلیم ،آرزوهای برآوردهنشده ،بلند/بردنِ زمانهیخوبِگذشته ،و اندوهگینی ،ادبیات را در زیرِ تأثیرِ خود داشتند .افزون بر این ،ادبیات ،از قناعت ،نزدیکی بهطبیعت ،واپسگریزی به پهنهیخصوصی ،از وابستهگی بهعواطف ،از عشق ،و از یک افسردهگیِ بارِز و چشمگیر متأثّر بود. زمینههای تاریخیِ این دوران آلمان در سالِ 8111هنوز یک کشورِ ملّی[سراسری ،یکپارچه] نبود ،بلکه از حکومتهای بیشماری تشکیل میشد .هر یک از اینحکومتها اهداف و منافعِخود را دنبال میکردند، ضمنِاینکه همهیآنها بخشی از امپراتوریِ مقدّسِ روم بودند .پروس و اُتریش قدرتهای -81 -81 -83 -21 -28 -22 -29 -24
Der Nachsommer Adalbert Stifter Die Epigonen Immermann Eduard Mörike Franz Grillparzer Johann Nepomuk Nestroy Ferdinand Jakob Raimund
81
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
بیدِرمایِر
بزرگ قلمداد میشدند. با اینحال ،نا/آرامیهایبسیاری پدید آمدند که دلیلِآنها ،حکومتهایکوچک ،منافعِگوناگو ِ ن اینحکومتهایجداگانه ،و نیز تفاوتهایمحلّی بودند .پیامدِ اینوضع این بود که امپراتوریِ مقدّسِروم پاهایش لرزان و در آستانهیفرو/ریزی بود .در جریانِ انقالبِفرانسه(،)8113 درگیریهایی میانِ فرانسه و قدرتهای اروپایی وجود داشت. زمانیکه در 8133ناپلئون بُناپارت بهقدرت رسید ،درگیریهایجنگی در اروپا را ادامه داد و بسیاریاز سرزمینهایامپراتوریِمقدّسِروم را گرفت ،که سرانجام در 8110بهفرو/ریزیِ آن امپراتوری انجامید .ناپلئون موفّقشد اینحکومتهایجداگانه را بههم پیوند دهد که در پِیِ آن ،قدرتِکلیسا در سیاست از میان رفت و آرمانهایانقالبِفرانسه در کلّهیانسانها رسوخ کرد. ولی قدرتِناپلئون بهزودی شکسته شد ،و در پِیِآن ،در کنگرهی وین( ،)8184/81زیرِ فرماندهیِ مِتِرنیخ 21نظمِ نوینِ اروپا به تصویب رسید .در اینزمان ،سخن ،پیش از هرچیز ،بر سرِ برپاییِ دوبارهی حکومتِخودکامهیسلطنتی[مونارشی] بود ،چرا که همهی آن اصالحهایی که بر پایهی نمونهیفرانسه پدید آمده بودند ،بایستی خیلی زود از میان برده میشدند تا نظم در اروپا دو باره برقرار شود. به دنبالِ آن ،سازمانهایجوانان ممنوع شدند ،طرّاحانِ هر گروهِ مخالف ،و روشنفکرانی که دیدگاههایدیگری داشتند ،مَردُم/فریب قلمداد شدند ،و یک مُمَیّزیِ مطبوعات به انجام درآمد (تصمیمهای کارلز باد) .در اینحال ،این کارهای باالییها ،از سوی بخشِبزرگی از اهالی پذیرفته شدند ،چیزیکه دلیلِآن اینبود که بسیاری از آلمانیها از امنیت و ثبات استقبال کردند زیرا رُخدادهاینیرومند ،یک نظمِدرونی را ناگزیر کرده بودند .از اینگذشته ،آنها در سالیانِ گذشته گرفتارِ یک وضعیتِجنگی میانِ اشغالگرانِ فرانسوی و قدرتهای بزرگ بودند. درست در همینزمان ،یک جریانِهنری رشد کرد که بعدها بیدِرمایِر خوانده شد .هوادارانِ بیدِرمایِر خود را به شرایطِ تازه سپردند ،آنچه پیش آمده بود را پذیرفتند و به درونِ جای امن ،یعنی بهچار/دیواریِخصوصی گریختند .البتّه یکاقلّیتی بر ضدِّ آن وضعیتِبیرونی برخاستند که کنگرهی وین پدید آورده بود .این جریان" ،پیش از مارس" نامیده میشود که در کنارِ بیدِرمایِر بر هنرِ دورانِ پیش از انقالبِ مارسِ 8141تأثیر گذاشت.
باشگاهِ اندیشهگران .8183 ،کاریکاتور در بارهی آزادیِ افکار
(8119 ،Klemens Wenzel Lothar von Metternich -21کوبلِنس -آلمان) (8113وین -اُتریش). سیاستمدارِ آلمانی که به خدمتِ امپراتوریِ اُتریش در آمد.
88
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
بیدِرمایِر
ادبیاتِ بیدِرمایِر همانطور که گفته شد ،بر ادبیاتِ این دوره شکلهای کوتاهِ ادبی چیره بود .گذشته از این ،از خودِ این جریانِادبی هیچ قالبِادبی پدید نیامد ،بلکه غالباً آن گونهها و قالبهاینوشتن ،که مدّتها بود وجود داشتند ،با محتوا پُر شدند .از اینرو ،ادبیاتِ این جریان ،کمتر با یک سَبک، بلکه پیش از هر چیز ،با مضامین ،مشخّص میشود. شعرِ در "ییدِرمایِر" شعرِ ایندوره را یک سادهگیِ بزرگی شکلمیدهد ،چیزیکه هم سَبک و هم شکل را بهیک اندازه شامل میشود .گاه حتّی ،شعرِ این دوره به شعرِ توده[ فولکلور] راه میبَرَد .در اینراه، ترانه/سرودها و سرگرمیها[بازیهای]شاعرانهای رشد کردند که سختکوشانه ،پیشاز هر چیز ،به مضمونهای عشق ،قناعت ،ریاضت ،و نا/پایداریِ جهان ،و مسائلِ خانهگی میپرداختند. شعرِ این جریان ،افزون بر این ،به طبیعت ،و به موضوعاتِ مذهبی روی آورد ،که البتّه در این رابطه همان مضامینِ بنیادیِ نا/پایداری ،ریاضت ،اندیشیدن به درون جای میگیرند .یکی از شناختهشدهترینِ این آثارِ شعریِ بیدِرمایِر ،شعرِ "این اوست" از اِدوآرد موریکه است. این اوست بهار ،گذاشتهست تا روبانِ آبیاش دوباره بهموج بیاید در باد؛ عطرهای ناز و شیرین در دشت در گشتوگذارند. بنفشهها هماکنون در خیالِ خوشاند، میحواهند بهزودی بیایند. گوش کن ،از دور صدای آهستهی چَنگ!بهارا ،باری این تو هستی! من تو را شنیدهام. اینشعرِ موریکه ،از یکسو ،مضمونِ طبیعت را آشکار میکند ،که زمینهی اصلیِ شعر است؛ و از سویِدیگر ،از یک فضای اصلیِ موزون[فرحبخش] و نیز از یک انتظارِ شادیبخشِ منِ شاعرانه سخن میگوید ،بهطوریکه هم منشِ ساده و تقریباً عامیانه را نمایش میدهد و هم از دیدِ شکل و ساخت ،ساده است. به طورِکلّی ،برای شاعرانِ این دوره ،طبیعت ،دیگر چیزی چون پهنهای برای فرا/افکندنِ رنج یا آشفتهگیِدرون نبود ،آنطور که در دروهی پیشاز آن بود ،بلکه بیشتر یک مِلکی یا مزرعهای بود که تماشا داشت ،و می شد که در آن ،چیزی خدایی ،خود را آشکار سازد .افزون بر این ،در ایندوره ،سفرهایپژوهشی نیز رایج شدند که در پِیِآن ،طبیعت تبدیل شد بهچیزی که میتوانست بررسی و فهرستنویسی شود و در محافلِ دوستانه ارائه گردد.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
بیدِرمایِر
82
داستان در "بیدِرمایر" هنرِ داستان در بیدِرمایِر بهطورِ عمده بهشکلِ متنِکوتاهِ نثرِ ادبی بود ،اگرچه رویهمرفته چند اثرِ ادبیِبزرگتر هم بودند ،مانندِ "آخرینروزهای تابستان" نوشتهی آ .اشتیفتِر، "دنباله/روها" نوشتهی کارل ،ل .ایمِرمَن ،21نولتِنِ نقّاش ،نوشتهی اِ .موریکه
21
نمایندهگانِ ادبیاتِ بیدِرمایِر -8آدالبِرت اِشتیفتِر (1805-1868) Adalbert Stifter -2فرانس گریلپارتسِر (1791-1872 Franz) Grillparzer -9کارل لِبِرِشت ایمِرمَن (1796-1840) Karl Leberecht Immermann -4آنِتِه فون درُوستِه-هولزهوف (1797-1848) Annette von Droste-Hülshoff -1جِرِمی گُتهِلف (1797-1854) Jeremias Gotthelf -0اِدوآرد موریکِه (1804-1875) Eduard Mörike -1فِردیناند یاکوب رِیموند (1790-1836) Ferdinand Jakob Raimund
8111-8101 Adalbert Stifter -20نویسنده و نقّاشِ اُتریشی ،8130-8141 Karl l. Immermann -21نویسنده و شاعرِ آلمانی ،8114-8111 Eduard Mörike -21نویسنده ،شاعر [ .کشیش]
20
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
89
میانِ رُمانتیسم و رئالیسم
میانِ رُمانتیسم و رئالیسم 23
فریدریش اِنگِلس 91در در سلسله/مقالههای خود -سالهای -8112-8112در بارهی انقالب و ضدِّ انقالب در آلمان نتیجهگیری میکند که :حتّی در آغازِ سدهی ،83سدهی بلندشدنِ سرمایهداریِ آلمان و تحکیمِ قدرتِ او در زندهگیِ سیاسی و فرهنگیِ آلمان " ،اَشرافِ فئودالِ آلمان بخشِ بزرگی از امتیازهایپیشینِشان را نگه داشتند ...این اَشرافِ فئودال که در زمانِ خود گروهی پُر/شمار و بخشی از آن بسیارثروتمند بود ،بهطورِ رسمی نخستین قِشر در کشور بود .او کارگزارانِ بلند/پایه را به کار میگمارد ،و تقریباً همهی جایگاههای فرماندهی در ارتش را در دست داشت. سرمایهداریِآلمان بهطورِکلّی آنچنان ثروتمند و متمرکز نبود ،آنچنان که سرمایهداریِ فرانسه و انگلیس بود ...افزون بر این ،مناطقِ صنعتی پراکنده و کم/بُنیه بودند؛ این مناطق در عمقِ کشور بودند و برای صادر و واردکردن ،بیشتر ،از بندرهایخارجی ،هُلندیو بلژیکی استفاده میکردند و از این رو ،با با شهرهای بندریِ بزرگِ دریای شمال و شرق هیچ و یا خیلی کم منافعی مشترک داشتند .آنها ولی پیشاز هر چیز ،در شرایطی نبودند که مانندِ پاریس و لیُون ،لندن و مَنچِستر ،مراکزِ صنعتی و تجاری درست کنند.وا/پس/ماندهگیِ صنعت در آلمان دارای سببهای گوناگونی بود ولی دو تا از اینسببها آن را خوب توضیح خواهند داد: شرایطِ جفرافیاییِ نا/مناسبِکشور ،دوریِ آن از اقیانوسِ اطلس ،که بزرگراهِ بازرگانیِ جهانی شده بود ،و نیز جنگهای همیشهگی که آلمان در آنها درگیر بود و از سدهی 80آغاز شده بودند و هنوز همچنان در خاکِ آن وجود دارند .این نا/توانیِ در تعداد و بهویژه تمرکزِ کمِ سرمایهدارانِآلمان برایِشان نا/ممکن ساخته بود که بتوانند بهآنمیزان از قدرتِسیاسی دست یابند که سرمایهداریِانگلیس از زمانِ8001م از آن برخودار بود ،و سرمایهداریِ فرانسه از 8113م بهدست آوردهبود .و بااینهمه ،ثروت و در اثرِ اینثروت ،اهمّیتِسیاسیِ سرمایهداریِ آلمان همیشه در رشد بود .حکومتها ناگزیر بودند ،حتّی اگر بهرغمِمیلِشان ،دستِکم به منافعِمادّیِآنان توجّه کنند .هر شکستِسیاسیِسرمایهداری ،یک پیروزی در بخشِ قانونگزاری برای تجارت را در پِی داشت". اگرچه در خاکِآلمان ،شمارِ حاکمان بهاندازهیدورانِپایانِجنگهای91ساله[نیمهیدوّمِسدهی]81 فراوان نبود ،ولی شمارِ آنان هنوز بسیاربزرگ بود .در8181درکنگرهیوین ،سَنَدِ قانونِاساسیِ اتّحادیهیآلمان بهامضاء رسید؛ که امضاءکنندهگانِآن 93عضو بودند :امپراتوریِاُتریش1 ، شاهنشین ،یک امیر/نشین1 ،بزرگ/دوکنشین81 ،دوک/نشین88 ،شاهزاده/نشین[تیول/نشین] ،و چهار شهر آزاد .ایناتّحادیه میبایست جایگزینِ امپراتوریِآلمان -نخستینامپراتوریکه در جنگهایناپلئون بهخاک افتادهبود -بشود .هایریش هاینه در یک شعرِ طنز ،صدایِ
-23برگرفته از :تاریخچهی ادبیاتِآلمان ،از آغاز تا اکنون -ویکتور زمِگاچ و دیگران .چاپ زاگرِب ،8314ترجمه و چاپ در آلمانِ غربی -8318یک جلدی .ص812/818 Kleine Geschichte der deutschen Literatur von den Anfängen bis zur Gegenwart Viktor Zmegac und … 1981 Friedrich Engels -91
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
84
میانِ رُمانتیسم و رئالیسم
خُرناسهی آلمانِ زمانِخود را ،در زیرِ سرپرستیِ 90خودکامه ،شنیده بود...امپراتوریِ اُتریش میبایست در باالی این اتّحادیه باشد .نشستِ ایناتّحادیه قرار بود در فرانکفورت برپا شود، مادّهی 89از سَنَدِ قانونِاساسیِاتّحادیه ،برای اعضایِاتّحادیه ،یک قانونِ اساسی پیشبینی کردهبود ،یک سازشِلیبرالی .ولی زمانیکه اعضاینیرومندترِ اتّحادیه ،حاکمانِاُتریشو پروس، در 8181با تزارِ روس ،اتّحادِ مقدّس را بستند ،کامالً اشکار شده بود که نیروهایمتّحد/شده در اتّحادِ آلمان با همهیابزارها ،بر ضدِّ نیروهایپیشرُوِ بورژوایی[شهری] آنزمان دست بهمبارزه خواهد زد ،تا شرایطِاجتماعی را دو باره بهآنوضعیتی برگردانَد که پیشاز انقالبِ فرانسه حاکم بود .این ،همان هدفِ اعالمشدهی کار/کُشتهترین سیاست/مدارِ آلمانی ،مبارزِ پیشتازِ واپسگراییِ اروپا ،مِتِرنیخ ،وزیرِ امپراتوریِ اُتریش ،بود. برضدِّ این"نظامِبازگشتِ"98مِتِرنیخ ،جنبشِدانشجویانِآلمان ،که از شورِ ملّیِ دورانِجنگهای ناپلئون برآمده بود ،سازمانِجوانانِآلمان را در 8181بنیان گذاشت .با آنکه اینجنبش بههیچرو انقالبی در معنایاجتماعیِآن نبود بلکه پیشاز هر چیز ،از هدفِ وحدتِ ملّیِآلمان متاثّر بود ،باز هم در نظرِ حکومت ،بهاندازهیکافی خطرناک بود .در 8183نمایندهگانِ اتّحادِ آلمان در کارلزباد 92در بارهی نظارتبر دانشگاهها و مطبوعات بهمشورت پرداختند .نتیجهی اینمشورت ،تصمیمهای کارلزباد 99بود ،که در 8121جزوِ قانونِاساسیِ اتّحادیهیآلمان همهی روزنامهها و مجلّهها و کتابها با کمتر از 21ورقِ کاغدِ چاپ باید مُمَیّزی شوند .هر حکومتِ عضوِ اتّحاد ،مسئولِ انجامِ اینتصمیم شده بود .در دانشگاهها بازرسهایحکومتی گمارده شدند ،مدرّسها جریمه شدند...
Die Restauration -98 Karlsbad -92 Karlsbader Beschlüsse -99
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
در زیرِ سایهی "بازگشت"
81
در زیرِ سایهی"بازگشت": بیدِرمایِرِ ادبی
94
91
شرایطِتاریخی ...رقم خورده بود با تالش برای"بازگشت" ،برای باز/داشتنِ چرخِتاریخ و برای باز/داشتنِ آزادشدنِ بورژوازی[طبقهیمیانه ،شهریان] ،اگرکه اصالً نه برای به/عقب/برگرداندنِ آن. 90
بهجای پدیدآمدنِ یک هم/نهاد [ترکیب]تاریخی از آرمانهایآزادی و برابری که در روشنگری ریشه داشتند از یکسو؛ و از ارزشگذاریهایمذهبی و اجتماعیِسُنّتی از سویدیگر ،بهناگزیر، یک از/هم/پاشیدهگیِ نیروهایتاریخیِبزرگِجنبش ظاهرشد :بههمانحد و اندازهایکه نیروهای سُنّت ،هرگونه سازش با زمانهینو را با سرسختیِافزاینده رد میکردند ،بههماناندازه هم وارِثانِ روشنگریِبورژوایی[شهری]خود را ناگزیر میدیدند بهیک مخالفتِغیرِ/قانونی ،و بهناگزیر دارای گرایشبهانقالب -و یا بهیک تسلیمِسیاسی ،که آنها را نهکامل درخدمتِ"بازگشت"درمیآورد. بهموضوعِ خودِمان بر میگردیم ،یعنی بهموضوعِ گروهی از نویسندهگان ،که نمیخواستند و یا نمیتوانستند با مخالفانِانقالبی/لیبرال همصداییکنند ،و بهتر میدیدند که در کنارِ"بازگشت" بایستند؛ حال یا بهشکلِ طرفداریِروشن و آشکار ،و یا خود بهشکلِ یک تن/در/دادنِ تسلیم /طلبانه و دفاع و پشتیبانیِ محتاطانه از نظمِ سیاسی و اجتماعیِ بازگشت/دادهشدهی گذشته .اصطالحِ فراگیرِ"دورهیبازگشت" ،بارِ دیگر خود را بهمثابهِ چیزی نشان میدهد که ادیبانِمحافظهکار را با لیبرال/انقالبیون پیوند میدهد .هر دویِ این گروههایگونهگون ،دارای اهدافِ سیاسی/فکریِ همهگانی بودند ،و بهاینترتیب ،پشتیبانِ ادبیاتی متعهّد بودند...،هر دویِ این گروهها مرزبندی دارند با -بهگفتهی هاینه" -مرحلهی هنریِ"کالسیک و رومانتیک ،که آنها را ،این هر دو گروه ،بهسببِ ایدهآلیسمِ -به اصطالح دور/از/واقعیتِ-شان ،و همینطور به سببِ پرهیزهای سیاسیِشان نکوهش میکنند. امّا این دو گروه ،بر سرِ اهدافِ مرامی و نیز بر سرِ اُلگوی سَبک و زیباییشناسی است که بهطورِ کامل از یکدیگر جدا میشوند .نویسندهگانِ دارای گرایشِ محافظهکارانه ،تفاهم دارند بر پایهی اُلگوی -بازگشت/دادهشده[ترمیمشدهی] -پیشاز ایدهآلیسم و راسیونالیسم :بر پایهی نظمِ خدا/خواستهی یک جامعهیکشاورزیِپدر/ساالرنه و سلسله/مراتبیِگِرِه/خورده/بامذهب .از سوی دیگر ولی ،در نزدِ ایننویسنده گان یک آگاهی و یا یک احساسِنا/روشن وجود داشت در بارهی آن دگرگونیهایسهمگینِتاریخی ،که در راستایجهاننگری بازگشت/طلبانهیآنان بهطرزی قانعکننده تفسیرشدنی نبودند .از ایننا/هم/خوانیو تناقض میانِ تجربهی زمانهیکنونی و توضیحِ اینزمانه ،یک آگاهیاز بحران و یک ترسِعمیق از هر مسئلهی بیپاسخ/ماندهای که آن اُلگوهای سُنّتیِ تفسیر ،از پاسخ به آنها نا/کام مانده بودند ،رشد کرده بود که خصلتنمای همهی این نویسندهگان بود .از دیدِ کسی که بر گرایشِ اساساً/محافظهکار تکیه دارد ،نسبت به -94برگرفتهاز :تاریخِادبیاتِآلمان ،از سدهی 81تا اکنون ،جلد ،8ص 298ویکتور زمِگاچ و دیگران .چاپِ آلمان8311 Geschichte der deutschen Literatur, vom 18. Jahrhundert bis Gegenwart. B. 1-2 Viktor Zmegac (Herausgeber). 1978 Athenäum Verlag Germany -91در زیرِ عنوانِ "بیدِرمایِر" نهتنها ادبیاتی معیّن ،بلکه بهطورِ کلّیتر ،سَبکی معیّن در هنر ،موسیقی ،و نیز سَبکی معیّن در زندهگی و فرهنگِ سیاسی/اجتماعی نیز منظور است .مثالً هنوز هم در آلمان نوعی خاص از تجهیزاتِ خانه مُبلِمان -با همین نام وجود دارد که هوادارانِ ویژهی خودرا در میانِ گروههای معیّنِ اجتماعی دارند.Synthese -90
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
80
در زیرِ سایهی "بازگشت"
این وضعیتِ تنشآمیز ،میشد از دو راه و به دو نحو واکنش نشان داد :از راهِ وا/پس/نشستن به یک منطقهی تقریباً قُرُق/شدهای ،که در آن ،هنوز اُلگوی نظمِ سُنّتی را میشد مصون و آشکار ساخت -مثالً در چارچوبِ تنگِ محافلِ محلّی و خانهوادهگی ،-و یا ولی ،از راهِ مبارزهی سازش/ناپذیر بر ضدِّ هر آنچیزی ،که نظمِ سُنّتی را زیرِ پرسش میکشد ،پیش از همه ،بر ضدِّ مواضعِ فکریِ عقل/گرایانه ،و جهاننگریِ زیست/شناسیک. از اینفراتر ،سمتگیریِفکری و زیبا/شناختیِادیبانِمحافظهکار در دیدگاهِذهنیِشان در بارهی پِیآمدهایزیانبارِ فلسفه و ادبیاتِایدهآلیستی نیز تصریحشد :آنها[ایدهآلیستها] را سرزنش میکردند که در اثرِ تفکّرِ فردیِشان و در اثرِ برنامهی اینجهانیِ انساندوستیِشان ،راهِ انقالبِ سیاسی را هم وار ساختند و یا حتّی ،گرفتار در یک زیباییگراییِمحض ،جلویِ آنرا نگرفتند. بهدلیلِاین -بهاصطالح -تجربه ،باورمندیهایذهنی و هنریِکالسیک و رومانیسم رد شدند و کوشششد تا از نو بهسویِواقعیت سمتگیری شود ،ولیاینسمتگیری ،همزمان ،همیشه یک 91 تفسیر در معناینظمِمسیحی دریافتهمیشد و تازهاینهم بهقصدِ تأثیرِ اخالقی/مرامی... اگر ما اینگروه از نویسندهگانِ دارایِ گرایشِمحافظهکارانه را در زیرِ اصطالحِ بیدِرمایِر گِرد میآوریم ،این در معنایِمعمول بهکارگیریِ اصطالحهای نشانگرِ یک دورهیادبی نیست .این گروهِ نویسندهگان که در اینجا بهلحاظِ ادبی/تاریخی ردهبندی میشوند ،نه یک سَبکِ مستقل و برایهمهیشانخصلتنما را نشانمیدهد ،نهایننویسندهگان میتوانند ،بدونِ باز/پس/نگری بهشرایطِتاریخیِ زمانِ"بازگشت" ،که فراتر از ایننویسندهگان میرود ،اصالً فهم/شدنی شوند ،و نهمیتوان و یا مجاز استکه آنانرا از نویسندهگانِ"پیشرو" ،که از دیدِ مرام و زیبا/شناختی، رقیبِ آنان هستند ،جدا ساخت .با اینهمه ،ایننویسندهگان ،نهتنها یک گرایشِبنیادینِجمعی در جهانبینی را ،بلکه همچنین یک گرایشِبنیادینِجمعی در زیباییشناسی را نیز به نمایش میگذارند ،یک گرایشی ،که البتّه برای آنها تعهّدی در شکلِبیان بهبار نمیآورد -بلکه بر عکس ،-آنها را در برابرِ مسایلِ زیبا/شناختیِ همانند میگذارد ( در برابرِ"آلمانِجوان" امّا کُالًّ مسایلِ دیگری قرار دارد) و به راهحلهایگوناگونِ زیبا/شناختیِ آنها یک رشته نشانههای مشترک میبخشد. ما اصطالحِ بیدِرمایِر را -که در بارهیآن ،بحثهای فراوانی انجام گرفته است -بهمثابهِ چیزی که دمِ/دست است بهکار میگیریم .ایناصطالح ،در اصل ،بهطرزی طنز/آمیز و انتقادی بر ضدِّ آسان/طلبیِ کوته/فکرانه ساخته شد ،سپس از سوی تاریخِ هنر ،بدونِ لحنی نا/شایست ،برای دورانِ پس از رومانتیسم پذیرفته شد و از 8391نیز برای تاریخِ ادبیات پرورانده شد .یک تاریخِ ادبیات در همهجا و همیشه بهیک اصطالح[یکمفهوم] ،یک اسمِرمز نیاز دارد .نه لحنِمنفیِ نخستینِاین اصطالح و نه تعیّنِ بسیارِزیادِ آن از لحاظِمحتوا و از لحاظِیکسویهگیِ اینمحتوی، بندی بر سرِ راهِ ارائهی تعریفیسودمند و تازه -آنگونه که در سالهایگذشته با موفقیّت انجام شدند -نیستند .تعیّنهایمحتواییِ اصطالحهایمربوطبه سَبک و دوران ،همیشه و ناگزیر در تحوّلاند ،و نیز همیشه و هرجا در دید/رسِ هر زمانهای قرار دارند .آنچه سرانجام مهماست، 91 گسترهیتوصیف/پذیری و تفکیک/پذیریِ آنتعریفیاستکه در آناصطالح نهاده شده است... -91تاریخِ دو جلدی ،ص292 -91تاریخِ دو جلدی ،ص299
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
در زیرِ سایهی "بازگشت"
81
بیدِمایرِ اصلی ،اگر که بخواهیم ایناصطالح را بهکار بگیریم ،در خصلت/نما/ترینشکلِخود ،در آثارِ ادبیِ امپراتوریِ اُتریش نمایان شد ،پیش از هرجا ،در "وینِ" این روزگار...
93
ولی وین شهرِ تآتر و موزیک بود ،مهم ترین و پُربارترین کانونِ فرهنگِ تآتر و موسیقی .عشق به موسیقی ،در واقع یک شور و شیفته گی نسبت بهآن ،همهی الیههای بورژوازی و اَشراف را پیوند میداد ،و از اینلحاظ ،از همهیمحدودیتهایجامعهایکه در معنایباروک ،به کاستها تقسیم شدهبود ،برمیگذشت .اینشهرِهایدِن ،موسارت ،بِتهووِن ،و شوبِرت ،به دوستدارانِ موسیقی ،یک لذّتِ کاملِ و بیمانند از موسیقی را ارئه میداد .اینکه آیا موسیقی هم مشمولِ مُمُیّزیاست ،برای رژیمِپلیسیِوین هنوزشناختهشدهنبود .فرانس گریلپارتسِر ،نمایشنامه/ نویسِاُتریشی ،در 8129در دفترِ یادداشتِبِتهووِن ،زمانی که بِتهووِن شنواییاش را از دست دادهبود ،با غِبطه نوشت ":وای اگر آنان[سانسورچیها]میدانستند که شما در موسیقیِتان چه میاندیشید" .موسیقیِخانهگی ،و البتّه با همراهیِپیانو ،موسیقیِمجلسی ،آوازِ گروهی -این نشانههای بیدِرمایِر ،بهطورِ ویژه در وین ،چشمگیر و برجسته بودند...
41
48
نمایشنامه/نویسِ اهلِ وین ،اِدوآرد فون بائوئِرفِلد در یادنامهی خود بهطرزی زنده ،حال و هوایِ دورانِکودکی و نو/جوانیاش را در پیش از انقالبِ ژوییه تشریح میکند؛ وینِ آن روزگار را یک"زندهگیِبیجانِ هُلندی"مینامد ،که "در آن ،کوچکترینصداییاز جهان ،و هیچ روشناییای از روز نفوذ نمیکرد" .یک بستهبودنِکامل در برابرِ همهی چیزهایبیرونی و 42 عمومی ،و بهاینترتیب ،برای یک جوان هیچِ فعّالیتِ دیگری نبود بهجز ادبیات".
-93تاریخ/چه ،ص811 -41تاریخ/چه ،ص813 ،8112/8131Eduard von Bauernfeld -48نویسندهی اُتریشی -42تاریخ/چه :ص818
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
81
کارل ایمِرمَن " :دنبالهروها" 49
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها 44
در فضاییپاییزی غرقهاست"واپسینبخشِ"(عنوانچنیناست)"دنبالهروها" .41در فضاییپاییزی -و در فضاییشامگاهی .تصویریگروهی بارِ دیگر مهمترینافرادِ این رُمانِ خانهوادهگیِ پُر/پیچو/خَم زد را جمع میکند .هِرمَن ،جوانِ آلمانی ،هم واقعی و هم نمادین ،اکنون میانِ خواهران و نام ِ خود ایستاده است .د و مَرد ،از نسلِ پیشین ،ژنرال و وکیل ،در دو سوی این صحنهیزنده هستند .نویسنده[داستان را]بهپایان میبَرَد" :در اینجمع که بر آن ،شَفَقِ شامگاه نور میپاشد، میخواهیم با دوستانِمان وداع کنیم". تناسبی بسیارخوب دارد مایهیپاییزی و شامگاهیِ ایننقّاشی و نیز لحنِ زبانِشاعرانه با عنوانِ رُمان .ایمِرمَن ،زمانیکه رویِ اینرُمان کار میکرد ،آنچهکه در نظر داشته و میخواسته بیان کند را در آوریل 8191در نامهای بهبرادرش فِردیناند بیانکرد؛ او در ایننامه ،ضمنِ گزارشی در بارهی پیشرفتِرُمان ،افزود":اکنون ،داستان نامِخود راگرفتهاست":دنبالهروها" ،و همان طورکه تو شاید از اینعنوان در مییابی ،سخناز سعادت یا فالکتِ"دنبالهروها"است .زمانهیما، که بر شانههایتالش و کوششِپیشینیانِما ایستادهاست ،عیباش وفور و فراوانیِ فکریاست. میراثِ دسترنجهای آنان ،برای در/اختیار/گرفتنِسهلو آسانِشان ،در برابرِ ما است .در اینمعنا ،ما"دنبالهروها"هستیم .از اینجا یک سُستی و ناتوانیِ کامالً ویژهای پدید آمدهاست، که تشریحِآن در همهیمناسبات ،وظیفهی ایناثرِ مناست .دشوارترینچیزها در این کار، همانطورکه میدانی ،ساختنِ یک اثرِ هنریِ با/نشاط و با/مزه از اینموضوعِ لعنتیاست ،زیرا از/راه/بهدر/رفتن بهسمتِ یکداستانِغم/زده در بارهی یکبیمارستانِارتشی ،در کمیناست ".. خُب ،یک اثرِ کامالً با نشاط پدید نیامد .ولی همچنین خوشبختانه اینرُمانِ بزرگرا نمیشود بهمثابهِ"یک داستانِغم/زده در بارهی یک بیمارستانِارتشی"هم نامید .البتّه آنمایه و فضایوداع و آناحساسِاندوهگینکنندهی بی/آیندهگی فقط در تصویر و صحنهی پایانی غلبه ندارد .با اینحال" ،دنبالهروها" نه کامالً یک اثر در بارهی تسلیم و نومیدی است. سببهای این دو/پارچهگی را میتوان در رَوَندِ رشدِ تاریخی و نیز همینطور در رَوَندِ رشدِ فکریِنویسنده بهخوبی برخواند .ایمِرمَن کارِ خود بر رویِ رُمانِخانهوادهگی/تاریخیرا در8191 رها کرد و کار را خواباند .روزهایپایانیِ ژوییهیاینسال ،به برافتادنِ حکومتِ بوربونها و به
،8141/8130 ،Karl Immermann -49نویسنده ،شاعر ،و نماشنامهنویسِ آلمانی. -44برگرفته از کتابِ "آگاهیِ نگونبخت ،در بارهی ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه" نوشتهی هانس مایِر، نویسنده و ادبیاتشناسِ آلمان ( .)8311/2118 Das unglückliche Bewusstsein. Zur deutschen Literatur von Lessing bis Heine Hans Mayer. Aufbau-Verlag 1990 :Epigonen -41اِپیگونها ،نامِ رُمانی از کارل ایمِرمَن".اِپیگون"کلمهای استیونانی بهمعنیِ نسلِآینده ،اِپیگونها، فرزندانیکه پساز والدینمیآیند .این کلمه در ادبیات و فرهنگ تبدیل به اصطالحی شد برای نامیدنِ کسانیکه در کارِ ادبی و فرهنگیِخود از پیشینیان تقلید میکنند؛ از محتوایسخنانِ خودِ نویسنده ،ایمِرمَن ،میتوان بهخوبی دریافت که او هم همینمعنایِ اصطالحیِ اینکلمهرا در نطر داشت .در اینراستا میتوان اینکلمهرا پِی/روان، دنباله/روان ،مقلّدان ،اُلگو/برداران ،اِقتداءکنندهگان ،وارِثان ...نیز ترجمه کرد.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
83 40
برپاییِ پادشاهیِبورژواییانجامید .در همهیاروپا ،و بهویژه در آلمان ،انقالبِ ژوییهیپاریس واکنشیِنیرومند را برانگیخت .فضایتسلیم و نومیدی بهلحاظِ تزلزل/ناپذیریِ ظاهریِ نظامِ "بازگشت" ،جای خودرا به حسِّ اعتماد/به/خود و جسارتِ تازهی سیاسی داد. هاینریش هاینه در نامههای هِلگولَندِ خود ،در کانونِاینکتابِ در بارهیلودویگ بورنه،41 گزارش میدهد که چهگونه در او نیز ،پساز خبرهایپاریس ،فضاینومیدی ،به جرأت و جسارت بَدَل شد .برای لودویگ بورنه هم همینطور بود ،او در همانزمان ،تصمیم گرفت فعّالیتِخودرا بهمثابهِ منتقدِ ادبی و فرهنگی در آلمان به نویسندهگیِسیاسی در پاریس تبدیلکند .همینطورهم دوستِ هاینه ،کارل ایمِرمَن ،در پِیِ انقالبِژوییه ،عمیقاً بر انگیخته شده بود .او ولی در آلمان ماند :به پاریس کشانده نشد .او کارمندِ بلند/پایهی پروس بود، شورای دادگاهِ اُستان در دوسِلدُرف ،و چون گذشته ،عضوِ شورای دادگاهِ دوسِلدُرف باقی ماند .البتّه با اینحال ،رویدادِ انقالب نقطهی عطفی در رُشدِ فکریِ او بهجا نهاد .ولی ایمِرمَن معموالً بهکُندی واکنش نشان میداد و تازه پس از فایقآمدن بر یک کاهلیِ معیّنِ فِطری و بر یک نرمِش/پذیریِسختِ تربیتی ،رُخدادهای نیرومندِ ناگهانیِ زمانه را به ضمیر خود راه میداد. پس او نخست موقّتاً کار بر رویِ دنبالهروها را کنار گذاشت و دو باره به سویِ عشقِ نا/کاماش روی آورد :به نمایش[درام] ...در 8199کار بر رویِ رُمان دنبال شد .او در 8191کالمهای پایانیِ رُماناش را نگاشت :کالمهای وداع ،شَفَقِشامگاهی ،و فضایپاییزی را .او کارهای اولیّهی نوشتنِکتاب را در8129آغاز کرد ...ایمِرمَن 82سال بر رویِ آن کار کرد .انقالبِ ژوییهی8191 برای پیدایش و آغازِ کتاب و برای محتوای آن ،بهمعنای یک نقطهیچرخشِ تعیینکننده بود. در عیدِ پاک سال 8190کتاب چاپ شد. همچنین محتوایفکریِ نمایشِ رواییِ عصر نیز در اثرِ انقالبِژوییه بهطورِ بنیادی دگرگون شد. ولی در طرحِ پایهیی ،هیچ دگرگونی پدید نیامد -و از اینرو ،این اثر ،همچنان نمودارکنندهی یک الیهی اجتماعیِ میرنده و فرو/رَوَنده برجا میمانَد .عناصرِ طنز ،کنایههای انتقادی ،و در کنارِ آن ها ،عناصرِ شکّ و تردید ،به کلِّ اثر صفات و ویژهگیهایاصلی را میدهند .ایمِرمَن در 41
این اثرش ،کمتر از اثرِ دیگرش ،مونشهاوُزِن ،موفّق شد تا در برابرِ الیههای بهلحاظِ تاریخی مردود ،نمایندهای از یک الیهیاجتماعیِ نو بگذارد .رُمانِمونشهاوُزِن با یک فضای شام گاهی و یک نگاهِ به عقب پایان نمییابد ،بلکه با یک طرحِ کُلُمبی 43از سرزمینِ نو ،در حالیکه در"دنبالهروها" ،دلدادهگانی که بههم رسیدند -هِرمَن و کورنیلیه -چشمِشان را بهآنچهکه گذشتهاست دوختهاند ،نه بهآنچهکه در پیشِرویِآنان است... Boubonregime -40حکومت(رژیمِ)بوربون .نامِ حکومتِفرانسه که پس از انقالبِ8113فرانسه در قدرت بود. سلسلهی بوربونها که از اشرافِ فرانسه بودند و حکومتهای پادشاهیِ خودکامه را در دست داشتند ،با انقالبِ فرانسه دچار چند/دستهگی شد .بوربونهای شاخهی اورلِئان ،بر خالفِ شاخهی اصلیِ بوربونها که کامالً در برابرِ انقالب ایستاده بود ،خودرا با شرایطِ نوینِ پساز انقالب سازگار ساخته بودند و در حکومت تا 8191شرکت داشتند .ولی سپس کوشیدند کشور را به اوضاعِ پیشاز انقالب بازگردانند. 8110/8191 Ludwig Börne -41نویسنده ،منتقدِ ادبی ،و روزنامهنگارِ آلمانی. Münchhausen -41نامِ یکی از رُمانهای کارل ایمِرمَن .کلمهی مونشهاوُزِن نامِ یکی از اشرافِ آلمان است. -43اشاره به کریستُف کُلُمب(8418/8110Christoph Columbusم) دریانَوَردِ ایتالیایی.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
21
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
بهاینترتیب ،ایمِرمَن در نحوهی در واقع پُر/آبو/تابِ صحنه/آراییِدنبالهروها ،یقیناً و عامداً یک دنباله/رُویِ ادبیِ اِشتِرن 11و ژان پاوُل 18یا اُلگویِمحبوب و استادِ ادبیِاش لودویگ تیک 12است ...از اینرو ،عناصرِ یک"سُستی و ناتوانیِ ویژه" ،اگر بخواهیم کالمِ خودِ ایمِرمَن را تکرار کنیم ،چیرهگی دارند. ایننا/پیگیری و ایندو/پارچهگیِ پنهانِ این اثرِ زیبا را خوانندهگانِ آندوره خیلی زود دریافتند. آنان بهخوبی دریافتند که که یک داستانِ خانهوادهگی در چارچوبِ یک دورهی گُذار به روایت کشیده شده است ،که در آن ،یک گذشته ،رسا و دقیق بهمثابهِ گذشته شرح داده شده ،در همانحال که دورانِ رو/به/رُشد و نوین ،بسیار کم بهروشنی پرداخت شده بود .یک تفسیرِ بهطرزی حیرت/انگیز دور/نگرانهای را ،چهار سالِ بعد از چاپِدنبالهروها و درست پساز مرگِ ایمِرمَن( 21اوتِ ،)8141جوانِ در آنموقع21ساله ،فریدریش اِنگِلس ،19یک شیفته ،ولی بههیچرو نه یک ستایشگرِ غیرِ/منتقدِ کارل ایمِرمَن و آثارِ او ،ارائه داد .اِنگِلسِ جوان با نامِ مستعارِفریدریش اُسوالد ،در مجلّهی"تِلِگراف برایآلمان"بهسرپرستیِ گوتزکوف ،14مقالهای در بارهی ایمِرمَن در قالبِ نقد و بررسیِ آخرینکتابِ ایمِرمَن با نامِ"خاطرات"چاپ کرد ،و همزمان در شعری با نامِ"در مرگِ ایمِرمَن" کوشید تا یک جمعبندی از زندهگیِ فکری و ادبیِ ایمِرمَن به دست دهد ...در این شعر ،معنایِ دو/گانهی رُمانِ دنبالهروها دریافت شد. این شعر یک سوگنامه است در بارهی یک نسلِ رفته .ولی آنجا که شاعر گذشته را بهمثابهِ گذشته ترسیم میکند ،میتوان گفت که با آن وداع میکند ،بر گذشته فایِق میآید .کتابِ وداعِ او ،از سوی نسلِ نو بهمثابهِ هُشدار و اخطار فهمیده شد .خودِ ایمِرمَن هم کتابِ خود را همینطور میفهمید .همین دریافت را هم منتقدِ جوانِ معاصر داشت :اینکه عناصرِ گذشته در رُمانِ ایمِرمَن بستهگیِهایتنگاتنگ دارند با آن رُخدادهایتاریخی ،که بهمثابهِ "تُندَرِ رام/ناشدنیِ ژوییه" ،یعنی در پِیِ انقالبِ ژوییهی فرانسه ،پدیدار شدند. برای روشنساختنِدقیقِ این بستهگیها ،باید مناسباتِ ایمِرمَن با دورهی او نمودار ساخته شود .در اینباره هم فریدریش اِنگِلس ،در یک تحقیق در بارهی"خاطراتِ" ایمِرمَن ،عناصرِ اساسیِ یک تفسیرِ درست را بهدست داده است ،آنجا که او تأثیرِ ایمِرمَنِ نویسنده را بر دورهی خود ،با این جملهها بیان میکند" :ایمِرمَن برای آلمانیهایِمُدِرِن مینویسد ،آنگونه که او با کلماتی رویِ/هم/رفته خُشک میگوید ،برای آن آلمانیهایی ،که از حدِّ اکثرها در آلمانگرایی و جهانگراییِ 11بهیکاندازه دور ایستادهاند؛ او ملّت را بهطرزی کامالً مُدِرن میفهمد و شرایطیرا پیشمینهد که بهنحوی بُرّا میتوانند بهسوی خود/فرمان/روایی بهمثابهِ تالشِخلق بیانجامند". بهیکاندازه دور" ،از حدِّ اکثرها در آلمانگرایی و در جهانگرایی". )8189/8101( Lawrence Sterne -11نویسندهی انگلیسی. ،8109/8121 Jean Paul -18نویسندهی آلمانی. ،8119/8119 ،Ludwig Tieck -12نویسنده ،شاعر ،ناشر ،و مترجمِ آلمانی. 8121/8131 Friedrich Engels -19 ،8188/8111 Karl Ferdinand Gutzkow -14نویسنده و روزنامهنگارِ آلمانی ،از اعضای جنبشِ"آلمانِ جوان". Kosmopolitismus -11
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
28
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
از "آلمانگرایی" ،البتّه اِنگِلس همان آلمانگراییِاِفراطیِ آنزمان را میفهمد .در زیرِ عنوانِ "جهانگرایی" (چنینمیگویند به ما یادآوریهایتوضیحی در دیگر نوشتههای دورهیجوانی اَنگِلس) لیبرالیسمِ بورژوازیِ آلمانِ آن دوره فهمیده میشود .اگر چنانچه این جملهبندیِ در بارهی آلمانگراییِحدِّ اکثری و در بارهی جهانگراییِحدِّاکثریِ آنروزگار را بر رویدادهای تاریخیِ مشهورِ دورانِ زندهگیِ ایمِرمَن پیاده کنیم ،آنگاه میتوانگفت که کارل ایمِرمَن ،با کالمِ اِنگِلس ،بهیکاندازه دور بود از بنیادگراییِ جشنِ وارتبورگ و نیز جشنِ هامباخ .در اینجا میتوان در عمل ،یک نشانهی مؤثر از موضعِ کارل ایمِرمَن در روزگارِ او را پیدا کرد. ایمِرمَن در بارهی داستانهای دورانِ جوانیِ خود در زندهگینامهاش بهشکلی مبسوط گزارش داده است .فریدریشِ دوّم ،از پروس ،و پادشاهِ سوئد گوستاو آدولف ،اخالقِ دیوانساالریِ دورانِ فریدریش ،و مقرّراتِ قضایی ،روابطِ پدر را با فرزند تعیین میکردند .ایمِرمَنِ پدر عقلگرا است ،و بهمعناییمحدود ،از هوادارانِاندیشهیروشنگری ،اگرچه در شکلِ حکومت/گرا و سلطنت/گرایبهاصطالح"استبدادِمتمدّن" .خودِ کارل ایمِرمَنِقاضی و شاعر هم در سالهای بعدی زندهگیِ خود به برخی تصوّرهای مربوط به پروس/گرایی وفدار ماند .اِنگِلسِ جوان، بهرغمِ این که با ریزه/کاریهایزندهگیِایمِرمَن تنها از گزارشهاییکه خود ایمِرمَن از خود دادهبود آشنایی داشت ،و هنوز یک دیدِ کلّیِ دقیقِ تاریخی از رَوَندِ زندهگیِ ایمِرمَن نداشت، اینساختارِ اساسی را در روابطِ ایمِرمَن نسبتبه واقعیات و از اینراه نسبت به ادبیات دریافت، آنجا که نوشت :دو/گانهیِ شناختهشدهی ایمِرمَن ،خود را ،از یکسو ،در اندیشه بهشکلِ پروس/گرایی ،و از سویدیگر ،در شکلِ رُمانتیسم نشان داد .اوّلی امّا بهتدریج ،بهویژه برای یک دیوانی ،به نثری بهغایت سرد و خشک و بهغایت ماشینوار انجامید ،و دوّمی بهیک مبالغهگریِ بی/مرز و بی/اندازه". اینتناقض میانِ دیوانی/گریِ پروسی و غَلَیانِ رُمانتیستی هنوز ژرفتر شد در اثرِ تجربههایی تاریخی ،که این قاضیِ جوان میبایستی بگذراند .او در/هم/شکستنِ امپراتوریِ مقدّسِ رومِ ملّتِ آلمان را تجربه کرد .قیصر فرانسُ دوّم در 8110منصبِ قیصری را فرو نهاد...چند ماهِ دیگر ،فروپاشیِ پروس ...دِژِ شهرِ ماگدِبورگ[10زادگاهِ شاعر] بدونِایستادهگی به ناپلئون تسلیم شد...ایمِرمَنِ جوان دورهی مدرسه را بهپایان میبرد و8189به شهرِ هاله 11میرود برای دانشگاه .دو ماهِ بعد ناپلئون دستور بستهشدنِ دانشگاه را میدهد که در آن ،دانشجویان به ارتشِ پروس پیوسته بودند...به ایمِرمَن...گفته میشود که او نیز باید بهارتشِ پروس بپیوندد...یک بیماریِسخت ،او را از این کار باز میدارد...ناپلئون پس رانده میشود .دانشگاهِ هاله از نو باز میشود ...کارل ایمِرمَنِ دانشجو دورهی دانشجوییاش را دنبال میگیرد. بازگشتِ ناپلئون به فرانسه ،از ایمِرمَن بارهای بار یک سرباز میسازد ...او در جنگِ واتِرلو و ...شرکت میکند و همراه با ارتشِ پروس به پاریس وارد میشود.
Magdeburg -10 Halle -11
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
22
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
سپس دو باره دورهی دانشجوییِ حقوق آغاز میشود .اکنون ولی ایمِرمَن در میغلتد به یک دو/گانهگیِ شاخص ،میانِ پروسگرایی و رُمانتیسم :به یک شکلِ کامالً مشخّصِ درگیری میانِ باورهایسلطنتطلبانه ،بهعنوان رعیّتِپروس ،و شیفتهگیِرُمانتیک نسبتبه فکرِ جنگهای رهایی .همانطورکه دانسته است ،حکومتِپروس ،فریدریشِ سوّم ،کوشید تا درخواستهای پُر/شورِ مبارزانِجنگهایرهایی برای یک حکومتِملّیِآلمان و برای برداشتنِ قیّمگریِ باالییها را نا/دیده بگیرد و آنها را بهعنوانِمظهرِ"عوامفریبیگری" 11با نیرویانتظامی سرکوبکند .در پِِیآن ،در دانشگاههایآلمانِمرکزی ،در میانِدانشجویان ،جنبشِآزادیخواهیِ انجمنِجوانان و انجمنِورزشکاران رُشدکرد ،که در سمتگیریِاساسیاش بهراستی انگیزههای میهنپرستانه داشت ،در عوض ،در برخینمودهایخود و نیز در برخیتمایلها و بیزاری/جوییهایخود برخی نشانههای خود/بزرگ/بینیِملّتگرایانه و تنگ/نظریهایبیگانه/ستیزانه را نشان میداد .نفوذِ فریدریش لودویک یان 13در میانِدانشجویان ،بسیار بزرگ بود ،همچنین ،نفوذِ شخصیتِ 01
کارل فولِن ،که جذبه داشت و در انگیزههایخود از فریفتهگیِخود/خواهانه کم نداشت ،نیز کم نبود .اینجنبش بههمراهِشخصیتِفولِن ،در رُمانِدنبالهروها نیز نقشِمهمّی بازیمیکند... از آنجا که در انجمنِدانشجویان ،آلمانگراهای تند/رو میکوشند نوعی استبداد را بهکار ببرند ،میانِ آنها و کارل ایمِرمَن ،که آنزمان21ساله بود ،درگیری میشود ،یک درگیری که برایشخصیتِایمِرمَن بههماناندازه روشنگر میشود که برای طرحِپرسشهایسیاسیِ عمومیِ 08
آنروزگار .نمایندهگانِجنبشِآزادیِدانشجویان در اتّحادیهیمخفیِتویتونیا بههممیپیوندند. در مارس 8181اعضای ایناتّحادیه یک دانشجو را که با کارهایشان مخالفبود کتکمیزنند. ایمِرمَنِ دانشجو بههواداری از آن دانشجو میپردازد و گزارشی سر/گشاده از آن رُخداد را بههمراه دیگران امضاء میکند و به سرپرستانِ دانشگاه و حکومت میدهد. اکنون دیگر جدال میانِ انجمنِجوانان و آن بهاصطالح"خبرچینها" در میگیرد .ایمِرمَن از روی دریافتِحقوقی رفتار کرد ،ولی در نابیناییِسیاسی :او درک نکرد که موضعگیریِ او بر ضدِّ تویتونیا اکنون بهحکومتِپروس بهانهیمطلوب را داد تا تویتونیا و دیگر انجمنهایجوانان را ممنوع کند .او بهاینترتیب ،در افکارِ عمومی بهعنوانِ شریکِ جُرمِ ارتجاع شد .او با هزینهی خود اعالمیهای چاپ کرد با عنوانِ" سخنی برای گوشکردن"و یان را بهداوری فراخواند .ولی یان بر ضدِّ او موضع گرفت .ایمِرمَن دوّمیناعالمیه را نوشت ،زیرِ عنوانِ"سخنِآخر در بارهی جَدَلهایدانشجویان در هاله ."...میانِاو و تویتونیا صلح پدید نیامد .در جشنِ وارتبورگ در 8181ایمِرمَن در مالءِعام طرد شد؛ به تحریکِ یان ،اعالمیههای ایمِرمَن در تَلِّ هیزم به آتش کشیده شد. Demagogentum -11 ،8111/8112 ،Johann Friedrich Ludwig Christoph Jahn -13سیاستمدار و نویسندهی ناسیونالیستِ آلمانی .آغازگرِ جنبشِ ورزش در آلمان. ،813/8141Karl Theodor Christian Friedrich Follen -01نویسنده و دموکراتِ پیگیرِ آمریکایی/آلمانی. ،Teutonia -08کلمهای التینی که در اواخرِ قرونِ وُسطی برای پادشاهیِ آلمان ،که در شرقِ فرانسه و در چارچوبِ امپراتوریِ مقدّسِ روم برپا شده بود ،بهکار میرفت .این نام هنوز هم در آلمان از سوی ناسیونالیستها مترادف با آلمان بهکار میرود .در حالیکه از سوی برخی دیگر از آلمانیها -و از جمله ب .برشت -با استهزاء بهکار میرود.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
29
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
اینتجربهیجوانی ،نهتنها برای روایتِ ایمِرمَن از"عوامفریبان" در کتابِپنجمِاِپیگونها مهم بود بلکه نیز برای پیوندِ او با هاینریش هاینه هم مهم بود .هاینه هم ،چنانکه دانسته است، از دورانِدانشجوییاش در گوتینگِن ،که همزمان با تجربهیایمِرمَن بود ،یک مخالفِ سرسختِ آلمانگراییِ تُند/روانه بود .او نیز سالیانِسال بر ضدِّ برنامههای یان مبارزه کرد...ولی البتّه نه/گفتنِهاینه به تالشهای آلمانگراییِ تُند/روانه متناسب بود با هم/تایمثبتِ ستایش از ناپلئون ،در حالیکه ایمِرمَن تا پایانِ عمر به جنگ های رهایی وفادار ماند و بر ضدِّیت خود با ناپلئون تأکید داشت ...فریدریش اِنگِلس در یادبود/نامهی ایمِرمَنِ خود در بارهی این رابطه کار کرد" :ستایشِ هاینه از ناپلئون برای درکِملّت بیگانه بود ،ولیبااینحال ،هیچکس پروسی ِ موافق نیست که ایمِرمَن ،که در اینجا مدّعیِ بیطرفیِ تارخنگار میشود ،بهعنوان تحقیرشده سخنبگوید .او باید احساس کردهباشد که اینجا یک فرا/رفتن از موضعُ ملّی/آلمانی و بهویژه فرا/رفتن از موضعِ پروسی ضروری است...". با عادتهایقدیمیِ برخیاز مورّخانِ ادبی بههیچرو جور نمیآید...اگر کوشش شود مشترکات و تفاوتهای میانِ داستانِ هِرمَنِ جوان در دنبالهروهای ایمِرمَن ،و لوسینِ جوان در رُمانهای بالزاک" :خیالهای بر/باد/رفته" و "درخشش و رنگ/مُردهگیِ روسپیان"( 02 اگر ایندو رُمانرا یکرُمان در نظر بگیریم) ...ایمِرمَن و بالزاک معاصرند .میانِ آنها مهمترین رُخدادهای ایندوره مشترکاند؛ رابطههایی وجود دارد میانِسلطنتگراییِپروسیِ اینیک ،و مشروعیتدهیِ آنیکی به بوروبونها .زمانِ پدیدآمدنِ این آثار هم بهطورِ کلّی یکی هستند... ولی در حالیکه بالزاک این چارچوبِتاریخی و اجتماعی را بر میگزیند تا مسئلهی هنر و سود ،روابطِ میانِ هنرمندان و سرمایهداری را نمایش دهد ،ایمِرمَن یک چنینتعریفِ روشنی از پیوستهگیهایتاریخی ندارد .ایمِرمَن در مییابد از/هم/گسیختهگیِ پیوندهایفکریِپیشین را ،در مییابد گونهینوین را در مناسباتِ میانِ انسانِمتفکّر و شرایطِ اندیشه/ستیز؛ در نزدِ او هم ،ترسیمِ یک"زمانِپایان" ،بهمثابهِ یک هدفِاصلی ،در طولِ رُمان دنبال میشود :زمانِ پایانِ آرمانِ بشر/دوستانهی کالسیکِ آلمان. ولی آنشرایط ،که ترسیم میشود تا خصلتِانتقالیِدوران را آشکار سازد ،در مسیرِ تکاملِ خود بسیار نا/رساتر ،نا/توانتر ،نا/روشنتر از آنِ بالزاک است .این ،بهسببِ کمبود در هنرِ روایتگر، ایمِرمَن ،نیست ،بلکه در کمبودِ وضوح در طرحها و خطوطِاجتماعیِ آلمانِ آنروزگار است. ایمِرمَن ...حتّی نخستیننویسندهیآلمان است...که موضوعِ آغازِ صنعتیشدن و تبدیلِ یک منطقهیدهقانی بهیک منطقهیصنعتی را ،بدونِ ال/پوشانی ،ترسیم کرد .البتّه این ،ترسیمِ یک آغازِ اجتماعیاست ،در حالیکه جهانِ بالزاک ،یکسره ،تصویرِ یک سَبکِ زندهگیِ جا/افتاده و پختهی سرمایهداری را ترسیم میکند. از اینتفاوتهایاجتماعی ،که نتیجهی گونههایمتفاوتِ رُشد در آلمان و فرانسهاست ،تفاوت در ترسیمِ رُخدادها نیز پدید میآید .بالزاک خصلتِکاالییِ ارزشهایفکری ،سرمایهدارانهشدنِ زندهگیِ اجتماعی را نشان میدهد .ایمِرمَن فقط یک گذارِ اجتماعی را نشان میدهد ،که در -02این دو رُمان ،بارها ،با عنوانهای مختلف و از سوی مترجمانِ مختلف( از جمله سعید نفیسی) ترجمه شده اند.
ادبیاتِ آلمان -بیدِرمایِر
24
کارل ایمِرمَن :دنبالهروها
آن ،کهنهایکه از میان میرود روشنتر در جلویِ چشم است تا آن -بهلحاظِ ساختاری -نو... دورانِشکوفاییِ علم و ادبیاتِ بزرگِکالسیک هم دیگر چنین مینماید که گذشته است" .پایانِ "یک دورهی هنر" ،آنگونه که هاینه گفته ،فرا رسیدهاست .آنچه جایِآن خالی است ،یک مایه و جوهرهای فکریاست که بخواهد زندهگیِ فرهنگی در آلمان را فرا بگیرد .ویلهِلمی[ از شخصیتهای رُمان] بهمثابهِ سخنگویِ نویسنده ،همین را بارها دقیق بیان میکند: "سدههایقدیم ،شوالهایخود را برایما بهجا گذاشتند ،نسلِکنونی ،خودرا هر گاهی در یکیاز آنها داخلمیکند .در شوالیپرهیزگاری ،شوالیمیهنپرستی ،شوالیتاریخی ،شوالیهنر ،و در شوالهایفراوانِدیگر! اینفقط یک مجلسِرقصِ با صورتک و لباسِمبدّل است."... و یا در جایدیگر" :ما ،برای آنکه همهیفالکت را در یککلمه بیان کنم ،دنبالهروها هستیم، و باری را حمل میکنیم که به هر وارِث و هر نسلِ تازهای ماسیده است .آنجنبش و تحرّکِ بزرگ در قلمروِ فکر ،که آنها را پدرانِ ما از کومهها و کلبهها آغاز کردند ،گنجینههایبسیاری را برای ما بر جا گذاشت که اکنون در همهی بساطهای بازار وجود دارد .بدونِ یک تالشِویژه، حتّی با یک تواناییِ کم نیز شاید بشود دستِکم سکّههایقدیمیِ هنر و دانش را بهدستِ آورد. ولی با ایدهیقَرضی همانمیشود که با پولِقرضی .آنکس که با ثروتِ دیگری سَبُک/سرانه به کاسبی میپردازد ،او همیشه ندار و فقیر میمانَد". اینکه یک دورانِگذار آغاز شدهاست ،بر همهیمعاصران روشناست ،اگر آنها دنبالِ رسمهای بیمزهیشان نباشند ،مثلِ آن مُشتریانِ سالنهایزیباییِ در برلین؛ و یا عاداتِغریبِشان را وا نهند ،مثلِ آن دو آموزگارِ با دو هدفِ تربیتیِمتضاد ،یکی با آموزشِاومانیستی و دیگری با آموزشِ"واقعگرایانه" .در یکچنیندورهای کسی نمیخواهد ،در معنای تاکنونی ،چه بهلحاظِ فکری و چه اجتماعی همچنان زندهگی کند. " هر کس به هر نحوی میکوشد به خود کمک کند؛ مذهب را عوض میکند ،و یا خود را به به پرهیزگاری 09میسپارد؛ کوتاه ،نا/آرامیِ درونی میخواهد ثبات و تکیهگاه پیدا کند و در این تالشِ پُر/شور و شیفته/وار ،یکسره آخرین تکیهگاهها را هم از زمین میکَنَد". تا ایناندازه ،ایمِرمَن نشانههایروزگارِخود را دقیق تشریح میکند...ولی آنشناختِ تناقضهای تاریخی ،نا/موجود است...هِرمَن سرانجام وارِثِ اَشرافیت و بورژوازیِصنعتی میشود .او ،در نتیجه ،همزمان بهیک ترکیبِ 04اجتماعی بَدَلشد ،و یا به نمادِ یک"هماهنگیِ"پرسش/برانگیز بَدَل میشود میانِ جهانِ فئودالی و جهان بورژوایی. این ،بر هِرمَن و بر نویسندهی او پنهان نمانده است" .میراثِ فئودالیسم و صنعت سرانجام به کسی میرسد که به هر دویِ این طبقات تعلّق دارد و بههیچکدامِشان...". ولیاین ،راهِحل نیست .همینطور ،اینهم راهِحلِ نیستکه ایمِرمَن بازگشت بهزمین ،و همزمان ،بهعقب/برگرداندنِمنطقهیصنعتی بهزمینِکشاورزی را بهمثابهِ راهِ برون/رفت از دورانِ دنباله/روها پیشنهاد میکند .آنفضای بد/بینانه و شامگاهیِ پایانِ رُمان ،تصادفی نیست ،بلکه نتیجهی نا/گزیرِ بافتِ عمومیِ داستان است...
،Pietismus -09پرهیزگاری ،تورّع ،پارسایی ،...فرقهای مذهبی در چارچوبِ مسیحیتِ پروتِستانی. Synthese -04