ادبیاتِ آلمان 4- ادبیاتِ بیدِرمایِر

Page 1

‫در بارهی ادبیاتِ آلمان‬

‫(‪)4‬‬

‫ادبیاتِ "بیدِرمایِر"‬

‫ترجمه‪:‬‬

‫م‪ .‬نماری‬ ‫‪8931‬‬


‫فهرست‪:‬‬

‫صفحه‬

‫اشاره‬

‫‪3‬‬

‫درسنامه‬

‫‪4‬‬

‫بیدِرمایِر‬

‫‪7‬‬

‫میانِ رُمانتیسم و رئالیسم‬

‫‪33‬‬

‫در زیرِ سایهی"بازگشت"‪ :‬بیدِرمایِرِ ادبی‬

‫‪31‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪" :‬دنبالهروها"‬

‫‪31‬‬


‫ادبیاتِ آلمان‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪9‬‬

‫درسنامه‬

‫چند اشاره‪:‬‬ ‫‪ -8‬ترجمهی این متنها بهمعنی پذیرشِ دیدگاه و داوریهای آنها نیست‪ .‬هدف‪ ،‬آشنایی با‬ ‫تاریخِ ادبیاتِ آلمان و آلمانی‪/‬زبان است از راهِ ارائهی دیدگاههای گوناگونی که در محافلِ ادبیِ‬ ‫آلمان وجود دارد‪.‬‬ ‫بهاینترتیب‪ ،‬امید این است که مگر با این ترجمهها‪ ،‬برای عالقهمندان‪ ،‬از یکسو‪ ،‬زمینهای‬ ‫هرچند محدود‪ ،‬برای بهدستآوردنِ برداشتی از تاریخِ ادبیاتِ آلمان فراهم گردد؛ و از سویِ‬ ‫دیگر‪ ،‬همزمان فرصتی بهدست داده شود برای آشنایی با مجادلههای گاه بسیار سنگین و‬ ‫پُر‪/‬تَنِش و داوریها و دیدگاهها و روشهای گاه کامالً نا‪/‬هم‪/‬خوان در میانِ محافلِ علمی‪/‬ادبیِ‬ ‫آلمان و بهویژه در میانِ نویسندهگان و پژوهشگرانِ تاریخادبیاتِ این سرزمین‪.‬‬ ‫‪ -2‬متنهایی که در اینجا ترجمه شدهاند‪ ،‬در بارهی یک دوره و سَبکِ ادبی در آلمان و‬ ‫اُتریشِ نیمهینخست سدهی‪ ،83‬با نامِ"ادبیاتِ بیدِمایِر"است‪ .‬اینادبیات در سالهای‪8181‬‬ ‫تا ‪8111‬م پدید آمد؛ نزدیک به‪21‬سال پساز انقالبِفرانسه‪ ،‬یعنی در دورانیکه به دوران‬ ‫"بازگشت"معروف است‪ ،‬بازگشت‪ ،‬در معنای واپسگرویدن به دورانِ پیشاز انقالبِ فرانسه‪،‬‬ ‫از راهِ زدودن و نابودساختنِ همه ی آثارِ سیاسی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬فرهنگی‪ ،‬ادبیِ انقالبِ فرانسه‪ ،‬و‬ ‫برگرداندنِ نظامِ و فرهنگِ فئودالی و حکومتهای خودکامهی گذشته‪.‬‬ ‫ادیبان و آثارِ ادبیِ معروف به"بیدِرمایِر"‪ ،‬نمونههای درخشان در ادبیاتِ آلمان و آلمانیزبان‬ ‫نیستند‪ ،‬ولی دارای یک ویژهگیِ برجسته هستند‪ .‬ادبیات و ادیبانِ این سَبک‪ ،‬در برابرِ سیاستِ‬ ‫واپسگرایِ حکومتها موسوم به"بازگشت" تسلیم شدند و بلکه با آن همراهی کردند؛ و در‬ ‫برابرِ همهی آن رَوَندها و جریانهای اجتماعی‪/‬سیاسی‪ ،‬و نیز ادبی‪ ،‬که بهرغمِ تناقضها و‬ ‫نا‪/‬روشنیهای خود‪ ،‬نو بودند و رو به آینده داشتند‪ ،‬ایستادند و بلکه با آن درافتادند‪ .‬به خانهها‬ ‫و محافلِ خصوصی پناه بردند و به ساختنِ ادبیاتی خانهگی‪ ،‬محفلی‪ ،‬محافظهکار‪ ،‬و خطر‪/‬گُریز‬ ‫ چه بهلحاظِ شکل و چه محتوی‪ -‬بسنده کردند‪.‬‬‫‪ -9‬در آلمان‪ ،‬در زیرِ عنوانِ "بیدِرمایِر" نهتنها ادبیاتی معیّن‪ ،‬بلکه بهطورِ کلّیتر‪ ،‬سَبکی‬ ‫معیّن در هنر‪ ،‬موسیقی‪ ،‬و نیز سَبکی معیّن در زندهگی و فرهنگِ سیاسی‪/‬اجتماعی نیز منظور‬ ‫است‪ .‬مثالً هنوز هم در آلمان نوعی خاص از تجهیزاتِ خانه ‪ -‬مُبلِمان‪ -‬با همین نام وجود‬ ‫دارد که هوادارانِ ویژهی خودرا در میانِ گروههای معیّنِ اجتماعی دارند‪.‬‬ ‫‪ -4‬دورانِ بیدِرمایِر‪ ،‬برابر است با ‪8834‬تا‪8244‬خ در ایران‪ .‬ادبیات در ایرانِ ایندوره نیز‪ ،‬در‬ ‫دو شیوهی"بازگشت" و "رستاخیز"دنبال میشد‪ .‬آن یک در آلمان و اُتریش‪ ،‬و ‪21‬سال پس‬ ‫از انقالبِفرانسه‪ ،‬و اینان در ایران‪01،‬سال پیش از انقالبِمشروطه‪.‬‬ ‫ادبیاتو ادیبانِبیدِرمایِر‪ ،‬بهرغمِتفاوتهایآشکارِ تاریخی‪/‬اجتماعی‪/‬ادبی‪ ،‬همانندیهایآشکاری‬ ‫دارند با نوعی از ادبیات و ادیبانِ کشورِ ما‪ ،‬که ‪ -‬همزمان با آنها در آلمان و اُتریشِ آندوره‪،‬‬ ‫در ایرانِ آندوره؛ و همزمان با اَسالفِ آنان درآلمانِکنونی‪ ،‬در ایرانِکنونی‪ -‬به ادبیاتی مشابه‬ ‫میپردازند‪ ،‬و با سَبک و فرهنگی مشابه‪ ،‬زندهگیِ سیاسی‪/‬اجتماعی‪ ،‬و زندهگیِخصوصیِ خود را‬ ‫سامان میدهند‪.‬‬ ‫‪ -1‬آنچه که در میانِ[‪]...‬آمده از مترجم‪ ،‬و آنچه که در میانِ(‪ )...‬آمده‪ ،‬از خودِ متن است‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪4‬‬

‫درسنامه‬

‫درسنامه‬

‫‪8‬‬

‫"بیدِرمایِر"‪ 2‬و "پیشاز مارس"‪ :9‬نِحلههای ادبیِ دورانِ"بازگشت"‬

‫‪4‬‬

‫دورههای"بیدِرمایِر"و"پیشاز مارس" همزمان جریان مییابند‪ .‬بااینحال‪ ،‬میتوانیم هر دویِ‬ ‫این"دوره"ها را‪ ،‬به دلیلِ مواضعِ و همچنین دیدگاههای کامالً متفاوتِشان‪ ،‬بهطرزی آشکار از‬ ‫همدیگر مشخّص کنیم‪.‬‬ ‫● نشانههای اصلیِ "بیدِرمایِر" و "پیشاز مارس"‪ -‬نگاهی کلّی‬ ‫پیش از هر چیز‪ ،‬مروری بر مهمتریننشانههای این نِحلهها‬ ‫پنج نشانهی"بیدِرمایِر"‪:‬‬ ‫‪ -8‬نویسندهگانِایننِحله‪ ،‬محافظهکار هستند‪ ،‬از سیاست وا‪/‬پس نشستهاند‪ ،‬و در برابرِ جریانِ‬ ‫"بازگشت" موضع و ایستنگاهی مثبت(تأییدی) دارند‪.‬‬ ‫‪ -2‬شکلهای ادبیِ کوتاه با خصلتِ محفلگرایانه‪ ،‬به فراوانی در این نِحله دیده میشود‪.‬‬ ‫‪ -9‬گونههای نوشتاریِ ادبیاتِ"بیدِرمایِر" اینها هستند‪ :‬طنز‪ ،‬داستانِ کوتاه‪ ،‬گزارشِ سفر‪ ،‬و‪...‬‬ ‫‪ -4‬موضوعهای مهم‪ :‬اشتیاق‪ ،‬افسردهگی‪ ،‬تسلیم‪ ،‬و آرزوهای برآوردهنشده‪.‬‬ ‫‪ -1‬زبان[بیانِ] نِحلهی"بیدِرمایِر" تصویری‪[،‬گویا‪ ،‬روشن]است‪.‬‬ ‫● نشانههای اصلیِ "پیشاز مارس"‬ ‫‪ -8‬در درونِ نِحلهی"پیشاز مارس"‪ ،‬جنبشِ "آلمانِ جوان"‪ ،8181-8141 ،‬وجود داشت‪.‬‬ ‫‪ -2‬نویسندهگان بهلحاظِ سیاسی‪ ،‬فعّال هستند‪ .‬و در برابرِ بازگشت موضعی منفی دارند‪.‬‬ ‫‪ -9‬آنها با زمانِ حال سر و کار دارند و خواهانِ دگرگونی هستند‪.‬‬ ‫‪ -4‬آن ها از آزادیِ مطبوعات‪ ،‬از حقوقِ زنان‪ ،‬از قانونِ اساسیِ دموکراتیک‪ ،‬و از جداییِ دین از‬ ‫حکومت‪ ،‬پشتیبانی میکنند‪.‬‬ ‫‪ -1‬بیشترینهی آثارِ این نِحله‪ ،‬ترانه‪/‬سرود هستند‪.‬‬ ‫● تاریخِ ‪3131-3141‬‬ ‫پساز سُلطهیناپلئون و کنگرهی وین‪ ،‬دورهیبازگشتِ نظامِسیاسی آغازشد‪ .‬بازگشت به‬ ‫معنای برقراریِ دوباره است‪ .‬در معنای سیاسی‪ ،‬یعنی وضعیتِ قدیمی را دوباره‪/‬برقرار‪/‬کردن‪.‬‬

‫‪ -8‬برگرفته از صفحهی اینترنتی‪ https://www.studienkreis.de :‬که به یکی از شرکتهای بزرگِ خصوصیِ‬ ‫آموزشی تعلّق دارد‪.‬‬ ‫‪Biedermeier -2‬‬ ‫‪Vormärz -9‬‬ ‫‪ Restauration -4‬بازگشت‪ ،‬بازگرداندن‪ ،‬ترمیمِ چیزی به قصدِ بازگردادندنِ آن به پیش از این‪ ،‬از راهِ زدودنِ هر‬ ‫آنچه که بعدها به آن افزوده شد‪ .‬در اینجا‪ ،‬این این کلمه معنایی ویژه و کامالً شناحته شده در اندیشه و زبانِ آلمانی‬ ‫دارد‪ .‬منظور از آن‪ ،‬اشاره به کارهایی است که از سویِ هوادارانِ حکومتهای خودکامهی اروپایی از جمله در آلمان و‬ ‫در اُتریش‪ ،‬پس از کنگرهی وین ‪ 8184/81‬برای زدودنِ تأثیرهای فکری‪/‬سیاسی‪/‬اجتماعیِ انقالبِ فرانسه در این‬ ‫کشورها و بازگرداندنِ حکومتهای خودکامه[ مونارشی] گذشته است‪.‬‬


‫‪1‬‬

‫ادبیاتِ آلمان‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫درسنامه‬

‫بخشِ بزرگِ جامعه موافق با بازگشت بودند‪ ،‬زیرا که این بازگشت‪ ،‬امنیتِ بیرونی میداد‪.‬‬ ‫ولیپیشاز همه‪ ،‬جوانان در گروهها گِرد آمدند تا نظام را بهانتقاد بکشند‪ .‬نا‪/‬آرامیهاییدرونی‬ ‫پدیدار شدند که خواستارِ لیبرالیسم‪ ،‬ناسیونالیسم و دموکراسیبودند‪ .‬این خواستهها‪ ،‬در‬ ‫فرانسه به انقالبِژوییهی‪ 8391‬کشیده شدند‪ ،‬و همینخواستهها در آلمان منجر شدند به‬ ‫گِرد‪/‬هم‪/‬آییهایی مانندِ جشنِ وارتبورگ‪ 1‬در ‪ 8181‬و جشنِ هامباخ‪ 0‬در‪.8192‬‬ ‫بهاینترتیب‪ ،‬جامعه دو‪/‬تکّه شد‪ ،‬هوادارانِ بازگرداندنِ سلطنت‪ ،‬و هوادارانِ دموکراسی‪ .‬همزمان‪،‬‬ ‫دموکراتها به دو تکّه شدند‪ :‬لیبرال‪/‬دموکراتها‪ ،‬که از یک حکومتِ سلطنتیِ مشروط به قانونِ‬ ‫اساسی پشتیبانی میکنند؛ و دموکرات های بنیادی‪ ،‬که خواهانِ یک دموکراسی هستند‪.‬‬ ‫بورژوازی و پرولِتاریا‪ ،‬در اینزمان‪ ،‬در پُشتِ اقتصاد میمانند؛ برایآنها امکانِ مشارکتِسیاسی‬ ‫وجود ندارد‪ .‬تنگناییهایاجتماعی افزایش مییابد‪ .‬اینوضع‪ ،‬سرانجام بهانقالبِمارسِ‪8341‬‬ ‫میانجامد‪ ،‬چیزیکه هم بهاین دورانِتاریخی و هم به ایندورهها[نِحلههای]ادبی پایان میدهد‪.‬‬ ‫● سَبکِ بیدِرمایِر‬ ‫نِحلهی بیدِرمایِر بهاینترتیب از‪ 8181‬تا ‪ 8141‬است‪ .‬بهاین نِحله‪ ،‬پیش از همه‪ ،‬نویسندهگانی‬ ‫تعلّق دارند که در برابرِ بازگشت موضعی مثبت دارند‪ .‬ولی آنها بهدلیلِ مجازاتداشتنِ اِبرازِ‬ ‫آزادانه ی اندیشه‪ ،‬بیش و بیشتر‪ ،‬خود را به چاردیواریِ خانهی شخصی عقب میکشند و عالقه‬ ‫به سیاست را از دست میدهند‪ .‬بیشترینهی آنان به استبداد بهمثابهِ آفتی کمتر نگاه میکنند‬ ‫و تفاهمِ کمی نشان میدهند نسبت به نا‪/‬خشنودیِ نسلهای جوان‪.‬‬ ‫در این نِحله‪ ،‬بیشتر‪ ،‬شکل های ادبیِ کوتاه و ادبیاتی با خصلتِ محفلی وجود دارد‪ .‬طنز‪ ،‬شعرِ‬ ‫کوتاه هجوی‪ ،‬یادداشتروزانه‪ ،‬سفرنامه‪ ،‬خاطرهنویسی‪ ،‬داستانِ کوتاه‪ ،‬که غالباً در محافلِ‬ ‫خانهوادهگی خوانده میشدند‪ .‬ولی گاه نیز نمایشهایی در اماکنِ عمومی اجراء میشدند‪.‬‬ ‫مهمترینمضامینِبیدِرمایِر اینها هستند‪ :‬اشتیاق[حسرت]‪ ،‬افسردهگی‪ ،‬تسلیمو رضا‪ .‬همزمان‪،‬‬ ‫خواستها هم فروکش کردند‪ .‬با اینحال‪ ،‬سوداییبودن[افسردهگی] و سازگاریِ شادمانه‪ ،‬نقشِ‬ ‫بزرگی را بازی میکنند‪ .‬بهلحاظِظاهری‪ ،‬چندانفرقی نیست میانِ بیدِرمایِر و رومانتیسم‬ ‫[رومانتیسمِ آلمانی]‪ .‬هر دو‪ ،‬زبانی بسیار استعاری و تصویری دارند‪.‬‬ ‫● نِحلهی"پیشاز مارس"‬ ‫غالباً همهیآن دورانِادبی‪ ،‬که در برابرِ بیدِرمایِر است‪ ،‬دورانِ"پیشاز مارس"نامیده میشود‪.‬‬ ‫خواستِ دگرگونی در سراسرِ دورانِ این نِحله یکسان است‪ .‬این نِحله میخواهد ادبیات را‬

‫‪ :Wartburgfest -1‬نامِ جشنیاست که بهمناسبتِ سیصدمینسالگردِجنبشِاصالحِدینی و نیز چهارمینِ سالگردِ‬ ‫کُشتارِ در شهرِ الیپزیک در جنگِ میانِ کشورهای همپیمان( روسیه‪ ،‬اُتریش‪ ،‬پروس‪ ،‬سوئد) با ناپلئون‪ ،‬در‬ ‫قلعهی‪( Wartburg‬بهمعنای قلعهی نگهبان) در شهرِ تورینگِن در منطقهی شاهنشینِ زاکسِن‪ -‬وایمار برگزار شد‪.‬‬ ‫در این جشن‪ ،‬دانشجویان و نزدیک به همهی دانشگاههای پروتستانی نیز شرکت داشتند و بر ضدِّ واپسگراییِ‬ ‫سیاسی‪ ،‬بر ضدِّ هوادارانِ حکومتهای کوچکِ محلّی‪ ،‬و برای یک حکومتِ ملّی دست به اعتراض زدند‪ .‬این قلعه‪،‬‬ ‫بهسببِ اینکه مارتین لوتر زمانی بهآن پناهنده شده بود‪ ،‬نمادِ ناسیونالیسم نیز بود‪.‬‬ ‫‪ :Hambacher Fest -0‬نامِ جشنی که در ‪ 8192‬با شرکتِ دهها هزار نفر در قلعه‪/‬کاخِ هامباخ در یکی از شهرهای‬ ‫مرزِ آلمان و فرانسه‪ ،‬که مدّتی هم در دستِ فرانسه بود‪ ،‬برگزار شد‪ .‬در این جشن‪ ،‬از برقراریِ یک حکومتِ‬ ‫ملّی(سراسری) و از آزادی و دموکراسی پشتیبانی شد‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫درسنامه‬

‫‪0‬‬

‫ی مطبوعات‪ ،‬پشتیبانی کند‪ ،‬بر ضدِّ مُمُیّزی و سانسور‬ ‫نو‪ /‬سازی کند‪ ،‬از حقوقِ زنان‪ ،‬از آزاد ِ‬ ‫است‪ ،‬صدای خود را بهشکلِ ادبی بر ضدِّ خود‪/‬سریهای حاکمان‪ ،‬و به سودِ یک قانونِ‬ ‫اساسیِدموکراتیک‪ ،‬برای جداییِ دینو حکومت‪ ،‬و بهاینترتیب بر ضدِّ بازگشت بلند میکند‪.‬‬ ‫این نِحله‪ ،‬از آثارِ رؤیایی و تخیّلی رو بر میگردانَد‪ ،‬و خود را با اکنون درگیر میکند‪ .‬بهطورِ‬ ‫کلّی در ایننِحله‪ ،‬آثار برای مَردُم نوشته میشوند‪ ،‬محبوبترینگونهینوشتن‪ ،‬ترانه‪/‬سرود است‪.‬‬ ‫ایندورِ ادبیرا میتوان به دو دوره بخشکرد‪ :‬از ‪8181‬تا‪8141‬جنبشِ"آلمانجوان"وجود‬ ‫داشت‪ ،‬که ادبیاتِسیاسی با نفیِ بازگشت مینگاشت‪ .‬پساز ممنوعشدنِ آثارِ"آلمانِجوان"‪،‬‬ ‫بخشی از نویسندهگاناش خود را وا‪/‬پس میکشند‪ ،‬بخشی دیگر سر‪/‬سختتر میشوند‪ .‬از‬ ‫‪ 8141‬دورهی"پیشاز مارس" آغاز میشود‪.‬‬ ‫نویسندهگانِ مهمِ "پیشاز مارس"‪ ،‬هاینریش هاینه و گِئورگ بوشنِر هستند‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪8131 -8110 .Heinrich Heine -1‬‬ ‫‪8189 -8191 .Georg Büchner -1‬‬

‫‪1‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪1‬‬

‫بیدرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬ ‫‪3‬‬

‫زیرِ نامِ بیدِرمایِر‪ ،81‬یک دورانِ ادبیرا مشخّص میکنند‪ .‬این جریانِادبی در دورهیمیانِ‬ ‫کنگرهی وین(‪ )8184/81‬و انقالبِ بورژوایی[شهریِ]‪ 8141‬وجود داشت‪ .‬بهموازاتِ اینجریانِ‬ ‫بیشترمحافظهکارانه‪ ،‬جریانِ بسیار لیبرالِ"آلمانِ جوان" و جریانِ رادیکال‪/‬دموکراتِ"پیشاز‬ ‫مارس"پدید آمدند‪ .‬از اینگذشته‪ ،‬هر سهی اینجریانها بهمثابهِ ادبیاتِ دورانِ باز‪/‬یابی‬ ‫[باز‪/‬سازی‪ ،‬احیاء‪]...‬نامیده میشوند‪ .‬بیدِرمایِر نقشِ خودرا بر ادبیات گذاشت‪ ،‬ولی همچنین‪،‬‬ ‫بهطرزی ادامهدار بر رویِفرهنگو هنرِ در حالِشکلگیریِ بورژوازی[شهریان](پوشش‪ ،‬موزیک‪،‬‬ ‫معماری)نیز تأثیر نهاد‪ .‬ادبیاتِبیدِرمایِر‪ ،‬بیشتر‪ ،‬و پیشاز هرچیز‪ ،‬معمولی[خانهگی] و‬ ‫محافظهکار قلمداد میشود‪ ،‬در زمانیکه‪ ،‬گریز به بی‪/‬دغدغهگی و به خصوصیگرایی یک‬ ‫گرایشِنمونهوارِ عصر است‪.‬‬

‫نامِ "بیدِرمایِر"‬ ‫نامِ بیدِرمایِر بر میگردد به شاعرِ طنز‪/‬پرداز و حقوقدان‪ ،‬لُودویگ آیشرُت‪-8132( 88‬‬ ‫‪ .)8121‬او بههمراهِ دوستِ دانشجوییاش آدولف کوسماوُل‪ 82‬شخصیتِ سادهدلِ گُتلیب‬ ‫بیدِرمایِر‪ 89‬را ساختند‪ ،‬کسیکه در شعرهایبسیاری چنین پدیدار شدهبود‪ :‬خانهیکوچکِاو‪،‬‬ ‫باغِ تنگجای او‪ ،‬روستای نهچندان‪/‬دیدنیِ او‪ ،‬و درآمدِ نا‪/‬چیزِ یک آموزگارِ حقیرِ یک مدرسهی‬ ‫روستایی‪ ،‬یک سعادتِ زمینی را رقم میزدند‪ .‬آقای بیدِرمایِر بنا بر این‪ ،‬یک نمونهی نجابتِ‬ ‫سادهدالنه بود که عالقهای به جُنب و جوشِ سیاسی نداشت و آدمی کوتاه‪/‬دید بود‪ .‬از اینرو‪،‬‬ ‫ایننام‪ ،‬از آغاز‪ ،‬منفی بود و نمایانندهی شهروندانِ کوته‪/‬نظر؛ و با کمکِآن‪ ،‬بخشِ خیلیبزرگی‬ ‫از تودهیشهری بهتمسخُر گرفته شده و بهشکلِخندهآوری تصویر میشدند‪ .‬اینمفهوم‪ ،‬تازه‬ ‫پساز چرخشِقرن‪ ،‬از‪ ،8311‬و بیشتر بدونِارزشگذاری‪ ،‬بهکار گرفتهشد‪ .‬از آن زمان‪ ،‬مفهومِ‬ ‫بیدِرمایِر نشانهای است برای شهروندِ خُرد و خانه‪/‬زیست با تأکید بر خصوصی‪/‬گرایی‪.‬‬ ‫این مفهوم‪ ،‬بهمثابهِ نام و نشانِ یکعصر‪ ،‬در پایانِسدهی‪83‬پدید آمد‪ ،‬و در آغاز در بخشِ تاریخِ‬ ‫معماری و هنر کاربُرد پیدا کرد‪ ،‬و افزون بر این‪ ،‬خانهآراییِ این دوره و پَسندهای مرسومِ لباس‬ ‫را هم در بر گرفت‪ .‬ایننام‪ ،‬بهمثابهِ نامِ یک جریانِادبی‪ ،‬بهطورِعمده در سدهی‪ 21‬همهگیر شد‪.‬‬

‫‪ -3‬متنِ آلمانیِ این ترجمه‪ ،‬از یک صفحهی اینترنتی با نامِ ‪ Wortwuchs‬گرفته شده است‪.‬‬ ‫‪Biedermeier -81‬‬ ‫‪Ludwig Eichrodt -88‬‬ ‫‪Adolf Kußmaul -82‬‬ ‫‪Gottlieb Biedermaier -89‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬

‫‪1‬‬

‫نشانههای "بیدِرمایِر"‬ ‫اگرچه این جریان چارچوبِ روشنی دارد‪ ،‬از آنجا که در سالهای ‪ 8184/81‬و ‪ 8141‬جای‬ ‫گرفته‪ ،‬دادنِ یک مرورِ کلّی در بارهی نشانههای اینعصر‪ ،‬که برای همهیآثار بهکار‪/‬گرفتنی‬ ‫باشد‪ ،‬تقریباً ممکن نیست‪ .‬از یکسو‪ ،‬سَبکهای پُر‪/‬شماری بهطورِ همزمان مُتَبَلوِر و پدیدار‬ ‫شدند و بر چشماندازِ ادبی تأثیر گذاشتند؛ و از سویِ دیگر‪ ،‬نوشتههایی منسوب وجود دارند که‬ ‫آنها را نمیتوان در شمار کلّیاتِ آثارِ این دوره دانست‪.‬‬ ‫مُروری کلّی‪ :‬نشانههای عصر در نگاهیکوتاه‬ ‫● زندهگیِاجتماعیِایندوران متاثّر بود از بیاعتمادی در برابرِ باالییها و سیاست‪ .‬نویسندهگانِ‬ ‫بیدِرمایِر در دورهای رُشد کردند که آنها را پیشاز هر چیز بهلحاظِ سیاسی سخت نا‪/‬امید‬ ‫ساخته بود‪ ،‬یأسی که این موضعِ فکری را توضیح میدهد‪.‬‬ ‫ن بیرون کنار‬ ‫این‪ ،‬یک گرایشِاساسیِ نمونهوارِ نویسندهگانِ این عصر بود‪ ،‬که خود را از جها ِ‬ ‫کشیدند و بهتر دیدند در محافلِ کوچک یا در خانهیخود بهکار بپردازند‪.‬‬ ‫ بهطورِ کلّی در ایندوران‪ ،‬ابرازِ نظر یا انتقاد از نظام در گسترهیآلمان کم مطلوب بود و گاه‬‫بهسختی مجازات میشد‪ ،‬بهطوری که اِبرازِ آزادِ عقاید با کمکِ ساز و کارهای زیرکانه مُختَل‬ ‫میشد و یا گاهحتّی کامالً مُمَیّزی میشد‪ .‬از اینرو‪ ،‬وا‪/‬پس‪/‬کشیدنِ نویسندهگانِ بیدِرمایِر یک‬ ‫مسئلهی امنیتی نیز بود‪.‬‬ ‫ی دانش‬ ‫● اینوضع‪ ،‬در‪21‬سپتامبرِ‪ 8183‬وخیمتر شد‪ ،‬زمانیکه پساز دو سوءِقصد که از سو ِ‬ ‫جویان در مارس‪ 8183‬انجامگرفت‪" ،‬تصمیمهای کارلز باد"تصویبشدند‪ 84.‬درونمایههای‬ ‫اساسیِ این تصمیمها عبارت بودند از‪ :‬قَدَغَنشدنِ سازمانِ جوانان(پیوندهای دانشجویان)‪ ،‬زیرا‬ ‫اینسازمانها بهمثابهِ محلِّ اندیشههایآزاد و همچنین محرّکِنا‪/‬آرامیها قلمداد میشدند‪.‬‬ ‫سانسورِ کتابها و روزنامهها‪ ،‬که همزمان‪ ،‬به آزادیِ استادانِ دانشگاه از سانسورِ نیز پایان داده‬ ‫شد‪ .‬همهی اینها بهمثابهِ پاکسازیِ ادارهها‪ ،‬گِرد‪/‬هم‪/‬آییها‪ ،‬مدارس و دانشگاهها از گُمراهانِ‬ ‫خطرناک‪ ،‬فریبکاران و فریبخوردهگان معنا میشد‪.‬‬ ‫● پیآمدِ منطقیِ‪ ،‬گریز انسانها بود به جایی امن‪ .‬بهاینترتیب‪ ،‬آنچیزی که امروزه دورانِ‬ ‫بیدِرمایِر نامیده میشود‪ ،‬در چار‪/‬دیواریِشخصی و در محافلِ خانهوادهگی و دوستی پا گرفت‪،‬‬ ‫و آثارِشان با مواضعی محافظهکارانه و خود‪/‬بسنده( در‪/‬خود‪/‬لمیده) مشخّص میشد‪.‬‬ ‫● تقریباً همزمانبا بیدِرمایِر‪ ،‬جنبشِدیگریهم رشدکرد که بعدها"پیشاز مارس" نامیده‬ ‫‪81‬‬

‫شد‪ .‬ویژهگیِاینجریان ایناست‪ ،‬که‪ -‬برعکسِ بخشِبزرگیاز جامعه‪ ،‬بهویژه برعکسِ وابستهگانِ‬ ‫به بیدِرمایِر‪ -‬با محدودیتها و مُمَیّزی کنار نیامدند و بهطورِ بنیادی همراه با اندیشههای‬ ‫سیاسی‪/‬اجتماعی بر ضدِّ آنها بر خاستند‪.‬‬ ‫حتّیزمانیکه هوادارانِ"پیشاز مارس" و پیش از همه‪ ،‬هوادارانِ"آلمانِجوان"‪ ،‬باالییها را‬ ‫‪80‬‬

‫به نقد میکشیدند‪ ،‬هنرمندانِبیدِرمایِر به جُستو جویِ انجمنیابی بودند‪ .‬در کنارِ چاردیواریِ‬ ‫‪Die karlsbader Beschlüsse -84‬‬ ‫‪Vormärz -81‬‬ ‫‪Das Junge Deutschland -80‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬

‫‪3‬‬

‫شخصی‪ ،‬مکانهاییعمومی( تآتر یا کافه ) جاهایی مناسب بودند برایدیدار‪ ،‬تا آثارِشان را برای‬ ‫هم بخوانند‪ .‬کوشش برای جمعشدن و اهمیتِ داد و دهشهایاجتماعی نیز از نشانههایمهمِّ‬ ‫بیدِرمایِر بودند‪.‬‬ ‫● این نشانهها‪ ،‬خود را در قوالبِ[هنری‪ ،‬ادبی] مسلّطِ آن دروه بازتاب دادند‪ :‬پیشاز هر چیز‪،‬‬ ‫هنرِ کوچک‪ ،‬برنامهیادبیِ را تعیین میکرد‪ ،‬که در محافلِدوستانه خوانده میشدند‪ .‬در ادبیاتِ‬ ‫روایی‪ ،‬در کنارِ رُمانهایهنری و خانهوادهگی‪ ،‬پیشاز هر چیز‪ ،‬انواعی از متنها مانندِ متنهای‬ ‫فرحبخش‪ ،‬داستانِکوتاه‪ ،‬شعرهایکوتاه‪ ،‬طرحها‪ ،‬و یا افسانهها محبوبیتِ بسیاری داشت‪ ،‬در‬ ‫ضمن‪ ،‬همچنین یادداشتهایروزانه‪ ،‬نامهها‪ ،‬خاطراتِزندهگی‪ ،‬نیز طنز‪ ،‬سفرنامه‪ ،‬داستانهای‬ ‫ترسناک رواج داشتند و بر ادبیاتِ آن دوره چیره بودند‪.‬‬ ‫بااینحال‪ ،‬ادبیاتِرواییِبلند هم پدید آمدند مانندِ"آخرین روزهایتابستان"‬

‫‪81‬‬

‫از اشتیفتِر‪،81‬‬

‫"دنباله‪/‬روها"‪ 83‬از ایمِرمَن‪" ،21‬نُلتونِ نقّاش" از موریکه‪...28‬‬ ‫● مشخّصهی شعر‪ ،‬گرایش و نزدیکی آن به روایت بود‪ ،‬که در اثرِ آن‪ ،‬قصیده‪ ،‬داستانِ منظوم‪،‬‬ ‫و شعر در بارهی صفایروستایی‪ -‬نوعی از شعرِ روایی که در محافلِ صمیمی خوانده میشد‪-‬‬ ‫ولی همچنین‪ ،‬شعرِکوتاه و موجز ولی پُر‪/‬معنا[تفریظ]‪ ،‬شکلهایرایجِ شعری در ایندوره بودند‪.‬‬ ‫● ادبیاتِ نمایشیِ بیدِرمایِر پیشاز همه‪ ،‬از سوی فرانس گریلپارتسِر‪ ،22‬یوهان نِپوموک‬ ‫نِسترُوی‪ 29‬و فِردیناند یاکوب رِیموند‪ 24‬نوشته شدهاند‪ ،‬که آثارِشان بیشتر با بدبینی و‬ ‫افسردهگیِ مالیخولیایی مشخّص میشود‪ ،‬که فراوانترینمضامینِ ادبیاتِ این دوره هستند‪.‬‬ ‫● مضامینِ بیدِرمایِر نیز در زیرِ تأثیرِ زمینههایتاریخی هستند‪ :‬آثارِ هنری‪ ،‬بیشتر‪ ،‬متاثّر از‬ ‫یک ایدهآلیسمی بودند که در در برابرِ واقعیت ایستاده بودند‪ ،‬در همانحال که روشنی و‬ ‫همآهنگی بهنُدرت کلِّ یک اثر را در برمیگرفت‪ .‬در یک اثر‪ ،‬غالباً‪ ،‬مضامین‪ ،‬خیلی تند جابهجا‬ ‫و حذف میشدند‪ ،‬اشتیاق‪ ،‬افسردهگی‪ ،‬و نیز تسلیم‪ ،‬آرزوهای برآوردهنشده‪ ،‬بلند‪/‬بردنِ‬ ‫زمانهیخوبِگذشته‪ ،‬و اندوهگینی‪ ،‬ادبیات را در زیرِ تأثیرِ خود داشتند‪ .‬افزون بر این‪ ،‬ادبیات‪ ،‬از‬ ‫قناعت‪ ،‬نزدیکی بهطبیعت‪ ،‬واپسگریزی به پهنهیخصوصی‪ ،‬از وابستهگی بهعواطف‪ ،‬از عشق‪ ،‬و‬ ‫از یک افسردهگیِ بارِز و چشمگیر متأثّر بود‪.‬‬ ‫زمینههای تاریخیِ این دوران‬ ‫آلمان در سالِ‪ 8111‬هنوز یک کشورِ ملّی[سراسری‪ ،‬یکپارچه] نبود‪ ،‬بلکه از حکومتهای‬ ‫بیشماری تشکیل میشد‪ .‬هر یک از اینحکومتها اهداف و منافعِخود را دنبال میکردند‪،‬‬ ‫ضمنِاینکه همهیآنها بخشی از امپراتوریِ مقدّسِ روم بودند‪ .‬پروس و اُتریش قدرتهای‬ ‫‪-81‬‬ ‫‪-81‬‬ ‫‪-83‬‬ ‫‪-21‬‬ ‫‪-28‬‬ ‫‪-22‬‬ ‫‪-29‬‬ ‫‪-24‬‬

‫‪Der Nachsommer‬‬ ‫‪Adalbert Stifter‬‬ ‫‪Die Epigonen‬‬ ‫‪Immermann‬‬ ‫‪Eduard Mörike‬‬ ‫‪Franz Grillparzer‬‬ ‫‪Johann Nepomuk Nestroy‬‬ ‫‪Ferdinand Jakob Raimund‬‬


‫‪81‬‬

‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬

‫بزرگ قلمداد میشدند‪.‬‬ ‫با اینحال‪ ،‬نا‪/‬آرامیهایبسیاری پدید آمدند که دلیلِآنها‪ ،‬حکومتهایکوچک‪ ،‬منافعِگوناگو ِ‬ ‫ن‬ ‫اینحکومتهایجداگانه‪ ،‬و نیز تفاوتهایمحلّی بودند‪ .‬پیامدِ اینوضع این بود که امپراتوریِ‬ ‫مقدّسِروم پاهایش لرزان و در آستانهیفرو‪/‬ریزی بود‪ .‬در جریانِ انقالبِفرانسه(‪،)8113‬‬ ‫درگیریهایی میانِ فرانسه و قدرتهای اروپایی وجود داشت‪.‬‬ ‫زمانیکه در‪ 8133‬ناپلئون بُناپارت بهقدرت رسید‪ ،‬درگیریهایجنگی در اروپا را ادامه داد و‬ ‫بسیاریاز سرزمینهایامپراتوریِمقدّسِروم را گرفت‪ ،‬که سرانجام در‪ 8110‬بهفرو‪/‬ریزیِ آن‬ ‫امپراتوری انجامید‪ .‬ناپلئون موفّقشد اینحکومتهایجداگانه را بههم پیوند دهد که در پِیِ آن‬ ‫‪ ،‬قدرتِکلیسا در سیاست از میان رفت و آرمانهایانقالبِفرانسه در کلّهیانسانها رسوخ کرد‪.‬‬ ‫ولی قدرتِناپلئون بهزودی شکسته شد‪ ،‬و در پِیِآن‪ ،‬در کنگرهی وین(‪ ،)8184/81‬زیرِ‬ ‫فرماندهیِ مِتِرنیخ‪ 21‬نظمِ نوینِ اروپا به تصویب رسید‪ .‬در اینزمان‪ ،‬سخن‪ ،‬پیش از هرچیز‪ ،‬بر‬ ‫سرِ برپاییِ دوبارهی حکومتِخودکامهیسلطنتی[مونارشی] بود‪ ،‬چرا که همهی آن اصالحهایی‬ ‫که بر پایهی نمونهیفرانسه پدید آمده بودند‪ ،‬بایستی خیلی زود از میان برده میشدند تا‬ ‫نظم در اروپا دو باره برقرار شود‪.‬‬ ‫به دنبالِ آن‪ ،‬سازمانهایجوانان ممنوع شدند‪ ،‬طرّاحانِ هر گروهِ مخالف‪ ،‬و روشنفکرانی که‬ ‫دیدگاههایدیگری داشتند‪ ،‬مَردُم‪/‬فریب قلمداد شدند‪ ،‬و یک مُمَیّزیِ مطبوعات به انجام درآمد‬ ‫(تصمیمهای کارلز باد)‪ .‬در اینحال‪ ،‬این کارهای باالییها‪ ،‬از سوی بخشِبزرگی از اهالی‬ ‫پذیرفته شدند‪ ،‬چیزیکه دلیلِآن اینبود که بسیاری از آلمانیها از امنیت و ثبات استقبال‬ ‫کردند زیرا رُخدادهاینیرومند‪ ،‬یک نظمِدرونی را ناگزیر کرده بودند‪ .‬از اینگذشته‪ ،‬آنها در‬ ‫سالیانِ گذشته گرفتارِ یک وضعیتِجنگی میانِ اشغالگرانِ فرانسوی و قدرتهای بزرگ بودند‪.‬‬ ‫درست در همینزمان‪ ،‬یک جریانِهنری رشد کرد که بعدها بیدِرمایِر خوانده شد‪ .‬هوادارانِ‬ ‫بیدِرمایِر خود را به شرایطِ تازه سپردند‪ ،‬آنچه پیش آمده بود را پذیرفتند و به درونِ جای‬ ‫امن‪ ،‬یعنی بهچار‪/‬دیواریِخصوصی گریختند‪ .‬البتّه یکاقلّیتی بر ضدِّ آن وضعیتِبیرونی‬ ‫برخاستند که کنگرهی وین پدید آورده بود‪ .‬این جریان‪" ،‬پیش از مارس" نامیده میشود‬ ‫که در کنارِ بیدِرمایِر بر هنرِ دورانِ پیش از انقالبِ مارسِ‪ 8141‬تأثیر گذاشت‪.‬‬

‫باشگاهِ اندیشهگران‪ .8183 ،‬کاریکاتور در بارهی آزادیِ افکار‬

‫‪ (8119 ،Klemens Wenzel Lothar von Metternich -21‬کوبلِنس‪ -‬آلمان) ‪ (8113‬وین‪ -‬اُتریش)‪.‬‬ ‫سیاستمدارِ آلمانی که به خدمتِ امپراتوریِ اُتریش در آمد‪.‬‬


‫‪88‬‬

‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬

‫ادبیاتِ بیدِرمایِر‬ ‫همانطور که گفته شد‪ ،‬بر ادبیاتِ این دوره شکلهای کوتاهِ ادبی چیره بود‪ .‬گذشته از این‪ ،‬از‬ ‫خودِ این جریانِادبی هیچ قالبِادبی پدید نیامد‪ ،‬بلکه غالباً آن گونهها و قالبهاینوشتن‪ ،‬که‬ ‫مدّتها بود وجود داشتند‪ ،‬با محتوا پُر شدند‪ .‬از اینرو‪ ،‬ادبیاتِ این جریان‪ ،‬کمتر با یک سَبک‪،‬‬ ‫بلکه پیش از هر چیز‪ ،‬با مضامین‪ ،‬مشخّص میشود‪.‬‬ ‫شعرِ در "ییدِرمایِر"‬ ‫شعرِ ایندوره را یک سادهگیِ بزرگی شکلمیدهد‪ ،‬چیزیکه هم سَبک و هم شکل را بهیک‬ ‫اندازه شامل میشود‪ .‬گاه حتّی‪ ،‬شعرِ این دوره به شعرِ توده[ فولکلور] راه میبَرَد‪ .‬در اینراه‪،‬‬ ‫ترانه‪/‬سرودها و سرگرمیها[بازیهای]شاعرانهای رشد کردند که سختکوشانه‪ ،‬پیشاز هر چیز‬ ‫‪ ،‬به مضمونهای عشق‪ ،‬قناعت‪ ،‬ریاضت‪ ،‬و نا‪/‬پایداریِ جهان‪ ،‬و مسائلِ خانهگی میپرداختند‪.‬‬ ‫شعرِ این جریان‪ ،‬افزون بر این‪ ،‬به طبیعت‪ ،‬و به موضوعاتِ مذهبی روی آورد‪ ،‬که البتّه در این‬ ‫رابطه همان مضامینِ بنیادیِ نا‪/‬پایداری‪ ،‬ریاضت‪ ،‬اندیشیدن به درون جای میگیرند‪ .‬یکی از‬ ‫شناختهشدهترینِ این آثارِ شعریِ بیدِرمایِر‪ ،‬شعرِ "این اوست" از اِدوآرد موریکه است‪.‬‬ ‫این اوست‬ ‫بهار‪ ،‬گذاشتهست تا روبانِ آبیاش‬ ‫دوباره بهموج بیاید در باد؛‬ ‫عطرهای ناز و شیرین‬ ‫در دشت در گشتوگذارند‪.‬‬ ‫بنفشهها هماکنون در خیالِ خوشاند‪،‬‬ ‫میحواهند بهزودی بیایند‪.‬‬ ‫ گوش کن‪ ،‬از دور صدای آهستهی چَنگ!‬‫بهارا‪ ،‬باری این تو هستی!‬ ‫من تو را شنیدهام‪.‬‬ ‫اینشعرِ موریکه‪ ،‬از یکسو‪ ،‬مضمونِ طبیعت را آشکار میکند‪ ،‬که زمینهی اصلیِ شعر است؛ و‬ ‫از سویِدیگر‪ ،‬از یک فضای اصلیِ موزون[فرحبخش] و نیز از یک انتظارِ شادیبخشِ منِ‬ ‫شاعرانه سخن میگوید‪ ،‬بهطوریکه هم منشِ ساده و تقریباً عامیانه را نمایش میدهد و هم از‬ ‫دیدِ شکل و ساخت‪ ،‬ساده است‪.‬‬ ‫به طورِکلّی‪ ،‬برای شاعرانِ این دوره‪ ،‬طبیعت‪ ،‬دیگر چیزی چون پهنهای برای فرا‪/‬افکندنِ رنج یا‬ ‫آشفتهگیِدرون نبود‪ ،‬آنطور که در دروهی پیشاز آن بود‪ ،‬بلکه بیشتر یک مِلکی یا مزرعهای‬ ‫بود که تماشا داشت‪ ،‬و می شد که در آن‪ ،‬چیزی خدایی‪ ،‬خود را آشکار سازد‪ .‬افزون بر این‪ ،‬در‬ ‫ایندوره‪ ،‬سفرهایپژوهشی نیز رایج شدند که در پِیِآن‪ ،‬طبیعت تبدیل شد بهچیزی که‬ ‫میتوانست بررسی و فهرستنویسی شود و در محافلِ دوستانه ارائه گردد‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫بیدِرمایِر‬

‫‪82‬‬

‫داستان در "بیدِرمایر"‬ ‫هنرِ داستان در بیدِرمایِر بهطورِ عمده بهشکلِ متنِکوتاهِ نثرِ ادبی بود‪ ،‬اگرچه رویهمرفته‬ ‫چند اثرِ ادبیِبزرگتر هم بودند‪ ،‬مانندِ "آخرینروزهای تابستان" نوشتهی آ‪ .‬اشتیفتِر‪،‬‬ ‫"دنباله‪/‬روها" نوشتهی کارل‪ ،‬ل‪ .‬ایمِرمَن‪ ،21‬نولتِنِ نقّاش‪ ،‬نوشتهی اِ‪ .‬موریکه‬

‫‪21‬‬

‫نمایندهگانِ ادبیاتِ بیدِرمایِر‬ ‫‪ -8‬آدالبِرت اِشتیفتِر ‪(1805-1868) Adalbert Stifter‬‬ ‫‪ -2‬فرانس گریلپارتسِر ‪(1791-1872 Franz) Grillparzer‬‬ ‫‪ -9‬کارل لِبِرِشت ایمِرمَن ‪(1796-1840) Karl Leberecht Immermann‬‬ ‫‪ -4‬آنِتِه فون درُوستِه‪-‬هولزهوف ‪(1797-1848) Annette von Droste-Hülshoff‬‬ ‫‪ -1‬جِرِمی گُتهِلف ‪(1797-1854) Jeremias Gotthelf‬‬ ‫‪ -0‬اِدوآرد موریکِه ‪(1804-1875) Eduard Mörike‬‬ ‫‪ -1‬فِردیناند یاکوب رِیموند ‪(1790-1836) Ferdinand Jakob Raimund‬‬

‫‪ 8111-8101 Adalbert Stifter -20‬نویسنده و نقّاشِ اُتریشی‬ ‫‪ ،8130-8141 Karl l. Immermann -21‬نویسنده و شاعرِ آلمانی‬ ‫‪ ،8114-8111 Eduard Mörike -21‬نویسنده‪ ،‬شاعر‪ [ .‬کشیش]‬

‫‪20‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪89‬‬

‫میانِ رُمانتیسم و رئالیسم‬

‫میانِ رُمانتیسم و رئالیسم‬ ‫‪23‬‬

‫فریدریش اِنگِلس‪ 91‬در در سلسله‪/‬مقالههای خود‪ -‬سالهای‪ -8112-8112‬در بارهی انقالب‬ ‫و ضدِّ انقالب در آلمان نتیجهگیری میکند که‪ :‬حتّی در آغازِ سدهی‪ ،83‬سدهی بلندشدنِ‬ ‫سرمایهداریِ آلمان و تحکیمِ قدرتِ او در زندهگیِ سیاسی و فرهنگیِ آلمان‪ " ،‬اَشرافِ فئودالِ‬ ‫آلمان بخشِ بزرگی از امتیازهایپیشینِشان را نگه داشتند‪ ...‬این اَشرافِ فئودال که در زمانِ‬ ‫خود گروهی پُر‪/‬شمار و بخشی از آن بسیارثروتمند بود‪ ،‬بهطورِ رسمی نخستین قِشر در کشور‬ ‫بود‪ .‬او کارگزارانِ بلند‪/‬پایه را به کار میگمارد‪ ،‬و تقریباً همهی جایگاههای فرماندهی در‬ ‫ارتش را در دست داشت‪.‬‬ ‫سرمایهداریِآلمان بهطورِکلّی آنچنان ثروتمند و متمرکز نبود‪ ،‬آنچنان که سرمایهداریِ‬ ‫فرانسه و انگلیس بود‪ ...‬افزون بر این‪ ،‬مناطقِ صنعتی پراکنده و کم‪/‬بُنیه بودند؛ این مناطق‬ ‫در عمقِ کشور بودند و برای صادر و واردکردن‪ ،‬بیشتر‪ ،‬از بندرهایخارجی‪ ،‬هُلندیو بلژیکی‬ ‫استفاده میکردند و از این رو‪ ،‬با با شهرهای بندریِ بزرگِ دریای شمال و شرق هیچ و یا خیلی‬ ‫کم منافعی مشترک داشتند‪ .‬آنها ولی پیشاز هر چیز‪ ،‬در شرایطی نبودند که مانندِ پاریس و‬ ‫لیُون‪ ،‬لندن و مَنچِستر‪ ،‬مراکزِ صنعتی و تجاری درست کنند‪.‬وا‪/‬پس‪/‬ماندهگیِ صنعت در‬ ‫آلمان دارای سببهای گوناگونی بود ولی دو تا از اینسببها آن را خوب توضیح خواهند داد‪:‬‬ ‫شرایطِ جفرافیاییِ نا‪/‬مناسبِکشور‪ ،‬دوریِ آن از اقیانوسِ اطلس‪ ،‬که بزرگراهِ بازرگانیِ جهانی‬ ‫شده بود‪ ،‬و نیز جنگهای همیشهگی که آلمان در آنها درگیر بود و از سدهی ‪ 80‬آغاز شده‬ ‫بودند و هنوز همچنان در خاکِ آن وجود دارند‪ .‬این نا‪/‬توانیِ در تعداد و بهویژه تمرکزِ کمِ‬ ‫سرمایهدارانِآلمان برایِشان نا‪/‬ممکن ساخته بود که بتوانند بهآنمیزان از قدرتِسیاسی دست‬ ‫یابند که سرمایهداریِانگلیس از زمانِ‪8001‬م از آن برخودار بود‪ ،‬و سرمایهداریِ فرانسه از‬ ‫‪8113‬م بهدست آوردهبود‪ .‬و بااینهمه‪ ،‬ثروت و در اثرِ اینثروت‪ ،‬اهمّیتِسیاسیِ سرمایهداریِ‬ ‫آلمان همیشه در رشد بود‪ .‬حکومتها ناگزیر بودند‪ ،‬حتّی اگر بهرغمِمیلِشان‪ ،‬دستِکم به‬ ‫منافعِمادّیِآنان توجّه کنند‪ .‬هر شکستِسیاسیِسرمایهداری‪ ،‬یک پیروزی در بخشِ قانونگزاری‬ ‫برای تجارت را در پِی داشت‪".‬‬ ‫اگرچه در خاکِآلمان‪ ،‬شمارِ حاکمان بهاندازهیدورانِپایانِجنگهای‪91‬ساله[نیمهیدوّمِسدهی‪]81‬‬ ‫فراوان نبود‪ ،‬ولی شمارِ آنان هنوز بسیاربزرگ بود‪ .‬در‪8181‬درکنگرهیوین‪ ،‬سَنَدِ قانونِاساسیِ‬ ‫اتّحادیهیآلمان بهامضاء رسید؛ که امضاءکنندهگانِآن ‪93‬عضو بودند‪ :‬امپراتوریِاُتریش‪1 ،‬‬ ‫شاهنشین‪ ،‬یک امیر‪/‬نشین‪1 ،‬بزرگ‪/‬دوکنشین‪81 ،‬دوک‪/‬نشین‪88 ،‬شاهزاده‪/‬نشین[تیول‪/‬نشین]‬ ‫‪ ،‬و چهار شهر آزاد‪ .‬ایناتّحادیه میبایست جایگزینِ امپراتوریِآلمان‪ -‬نخستینامپراتوریکه‬ ‫در جنگهایناپلئون بهخاک افتادهبود‪ -‬بشود‪ .‬هایریش هاینه در یک شعرِ طنز‪ ،‬صدایِ‬

‫‪ -23‬برگرفته از‪ :‬تاریخچهی ادبیاتِآلمان‪ ،‬از آغاز تا اکنون‪ -‬ویکتور زمِگاچ و دیگران‪ .‬چاپ زاگرِب‪ ،8314‬ترجمه و‬ ‫چاپ در آلمانِ غربی ‪ -8318‬یک جلدی‪ .‬ص‪812/818‬‬ ‫‪Kleine Geschichte der deutschen Literatur von den Anfängen bis zur Gegenwart‬‬ ‫‪Viktor Zmegac und … 1981‬‬ ‫‪Friedrich Engels -91‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪84‬‬

‫میانِ رُمانتیسم و رئالیسم‬

‫خُرناسهی آلمانِ زمانِخود را‪ ،‬در زیرِ سرپرستیِ‪ 90‬خودکامه‪ ،‬شنیده بود‪...‬امپراتوریِ اُتریش‬ ‫میبایست در باالی این اتّحادیه باشد‪ .‬نشستِ ایناتّحادیه قرار بود در فرانکفورت برپا شود‪،‬‬ ‫مادّهی‪ 89‬از سَنَدِ قانونِاساسیِاتّحادیه‪ ،‬برای اعضایِاتّحادیه‪ ،‬یک قانونِ اساسی پیشبینی‬ ‫کردهبود‪ ،‬یک سازشِلیبرالی‪ .‬ولی زمانیکه اعضاینیرومندترِ اتّحادیه‪ ،‬حاکمانِاُتریشو پروس‪،‬‬ ‫در ‪ 8181‬با تزارِ روس‪ ،‬اتّحادِ مقدّس را بستند‪ ،‬کامالً اشکار شده بود که نیروهایمتّحد‪/‬شده‬ ‫در اتّحادِ آلمان با همهیابزارها‪ ،‬بر ضدِّ نیروهایپیشرُوِ بورژوایی[شهری] آنزمان دست‬ ‫بهمبارزه خواهد زد‪ ،‬تا شرایطِاجتماعی را دو باره بهآنوضعیتی برگردانَد که پیشاز انقالبِ‬ ‫فرانسه حاکم بود‪ .‬این‪ ،‬همان هدفِ اعالمشدهی کار‪/‬کُشتهترین سیاست‪/‬مدارِ آلمانی‪ ،‬مبارزِ‬ ‫پیشتازِ واپسگراییِ اروپا‪ ،‬مِتِرنیخ‪ ،‬وزیرِ امپراتوریِ اُتریش‪ ،‬بود‪.‬‬ ‫برضدِّ این"نظامِبازگشتِ‪"98‬مِتِرنیخ‪ ،‬جنبشِدانشجویانِآلمان‪ ،‬که از شورِ ملّیِ دورانِجنگهای‬ ‫ناپلئون برآمده بود‪ ،‬سازمانِجوانانِآلمان را در ‪8181‬بنیان گذاشت‪ .‬با آنکه اینجنبش‬ ‫بههیچرو انقالبی در معنایاجتماعیِآن نبود بلکه پیشاز هر چیز‪ ،‬از هدفِ وحدتِ ملّیِآلمان‬ ‫متاثّر بود‪ ،‬باز هم در نظرِ حکومت‪ ،‬بهاندازهیکافی خطرناک بود‪ .‬در ‪8183‬نمایندهگانِ اتّحادِ‬ ‫آلمان در کارلزباد‪ 92‬در بارهی نظارتبر دانشگاهها و مطبوعات بهمشورت پرداختند‪ .‬نتیجهی‬ ‫اینمشورت‪ ،‬تصمیمهای کارلزباد‪ 99‬بود‪ ،‬که در‪ 8121‬جزوِ قانونِاساسیِ اتّحادیهیآلمان‬ ‫همهی روزنامهها و مجلّهها و کتابها با کمتر از ‪ 21‬ورقِ کاغدِ چاپ باید مُمَیّزی شوند‪ .‬هر‬ ‫حکومتِ عضوِ اتّحاد‪ ،‬مسئولِ انجامِ اینتصمیم شده بود‪ .‬در دانشگاهها بازرسهایحکومتی‬ ‫گمارده شدند‪ ،‬مدرّسها جریمه شدند‪...‬‬

‫‪Die Restauration -98‬‬ ‫‪Karlsbad -92‬‬ ‫‪Karlsbader Beschlüsse -99‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫در زیرِ سایهی "بازگشت"‬

‫‪81‬‬

‫در زیرِ سایهی"بازگشت"‪:‬‬ ‫بیدِرمایِرِ ادبی‬

‫‪94‬‬

‫‪91‬‬

‫شرایطِتاریخی‪ ...‬رقم خورده بود با تالش برای"بازگشت"‪ ،‬برای باز‪/‬داشتنِ چرخِتاریخ و برای‬ ‫باز‪/‬داشتنِ آزادشدنِ بورژوازی[طبقهیمیانه‪ ،‬شهریان]‪ ،‬اگرکه اصالً نه برای به‪/‬عقب‪/‬برگرداندنِ آن‪.‬‬ ‫‪90‬‬

‫بهجای پدیدآمدنِ یک هم‪/‬نهاد [ترکیب]تاریخی از آرمانهایآزادی و برابری که در روشنگری‬ ‫ریشه داشتند از یکسو؛ و از ارزشگذاریهایمذهبی و اجتماعیِسُنّتی از سویدیگر‪ ،‬بهناگزیر‪،‬‬ ‫یک از‪/‬هم‪/‬پاشیدهگیِ نیروهایتاریخیِبزرگِجنبش ظاهرشد‪ :‬بههمانحد و اندازهایکه نیروهای‬ ‫سُنّت‪ ،‬هرگونه سازش با زمانهینو را با سرسختیِافزاینده رد میکردند‪ ،‬بههماناندازه هم وارِثانِ‬ ‫روشنگریِبورژوایی[شهری]خود را ناگزیر میدیدند بهیک مخالفتِغیرِ‪/‬قانونی‪ ،‬و بهناگزیر دارای‬ ‫گرایشبهانقالب‪ -‬و یا بهیک تسلیمِسیاسی‪ ،‬که آنها را نهکامل درخدمتِ"بازگشت"درمیآورد‪.‬‬ ‫بهموضوعِ خودِمان بر میگردیم‪ ،‬یعنی بهموضوعِ گروهی از نویسندهگان‪ ،‬که نمیخواستند و یا‬ ‫نمیتوانستند با مخالفانِانقالبی‪/‬لیبرال همصداییکنند‪ ،‬و بهتر میدیدند که در کنارِ"بازگشت"‬ ‫بایستند؛ حال یا بهشکلِ طرفداریِروشن و آشکار‪ ،‬و یا خود بهشکلِ یک تن‪/‬در‪/‬دادنِ‬ ‫تسلیم‪ /‬طلبانه و دفاع و پشتیبانیِ محتاطانه از نظمِ سیاسی و اجتماعیِ بازگشت‪/‬دادهشدهی‬ ‫گذشته‪ .‬اصطالحِ فراگیرِ"دورهیبازگشت"‪ ،‬بارِ دیگر خود را بهمثابهِ چیزی نشان میدهد که‬ ‫ادیبانِمحافظهکار را با لیبرال‪/‬انقالبیون پیوند میدهد‪ .‬هر دویِ این گروههایگونهگون‪ ،‬دارای‬ ‫اهدافِ سیاسی‪/‬فکریِ همهگانی بودند‪ ،‬و بهاینترتیب‪ ،‬پشتیبانِ ادبیاتی متعهّد بودند‪...،‬هر دویِ‬ ‫این گروهها مرزبندی دارند با‪ -‬بهگفتهی هاینه‪" -‬مرحلهی هنریِ"کالسیک و رومانتیک‪ ،‬که‬ ‫آنها را‪ ،‬این هر دو گروه‪ ،‬بهسببِ ایدهآلیسمِ‪ -‬به اصطالح دور‪/‬از‪/‬واقعیتِ‪-‬شان‪ ،‬و همینطور به‬ ‫سببِ پرهیزهای سیاسیِشان نکوهش میکنند‪.‬‬ ‫امّا این دو گروه‪ ،‬بر سرِ اهدافِ مرامی و نیز بر سرِ اُلگوی سَبک و زیباییشناسی است که بهطورِ‬ ‫کامل از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬نویسندهگانِ دارای گرایشِ محافظهکارانه‪ ،‬تفاهم دارند بر‬ ‫پایهی اُلگوی‪ -‬بازگشت‪/‬دادهشده[ترمیمشدهی]‪ -‬پیشاز ایدهآلیسم و راسیونالیسم‪ :‬بر پایهی نظمِ‬ ‫خدا‪/‬خواستهی یک جامعهیکشاورزیِپدر‪/‬ساالرنه و سلسله‪/‬مراتبیِگِرِه‪/‬خورده‪/‬بامذهب‪ .‬از سوی‬ ‫دیگر ولی‪ ،‬در نزدِ ایننویسنده گان یک آگاهی و یا یک احساسِنا‪/‬روشن وجود داشت در بارهی‬ ‫آن دگرگونیهایسهمگینِتاریخی‪ ،‬که در راستایجهاننگری بازگشت‪/‬طلبانهیآنان بهطرزی‬ ‫قانعکننده تفسیرشدنی نبودند‪ .‬از ایننا‪/‬هم‪/‬خوانیو تناقض میانِ تجربهی زمانهیکنونی و‬ ‫توضیحِ اینزمانه‪ ،‬یک آگاهیاز بحران و یک ترسِعمیق از هر مسئلهی بیپاسخ‪/‬ماندهای که آن‬ ‫اُلگوهای سُنّتیِ تفسیر‪ ،‬از پاسخ به آنها نا‪/‬کام مانده بودند‪ ،‬رشد کرده بود که خصلتنمای‬ ‫همهی این نویسندهگان بود‪ .‬از دیدِ کسی که بر گرایشِ اساساً‪/‬محافظهکار تکیه دارد‪ ،‬نسبت به‬ ‫‪ -94‬برگرفتهاز‪ :‬تاریخِادبیاتِآلمان‪ ،‬از سدهی‪ 81‬تا اکنون‪ ،‬جلد‪ ،8‬ص‪ 298‬ویکتور زمِگاچ و دیگران‪ .‬چاپِ آلمان‪8311‬‬ ‫‪Geschichte der deutschen Literatur, vom 18. Jahrhundert bis Gegenwart. B. 1-2‬‬ ‫‪Viktor Zmegac (Herausgeber). 1978 Athenäum Verlag Germany‬‬ ‫‪ -91‬در زیرِ عنوانِ "بیدِرمایِر" نهتنها ادبیاتی معیّن‪ ،‬بلکه بهطورِ کلّیتر‪ ،‬سَبکی معیّن در هنر‪ ،‬موسیقی‪ ،‬و نیز سَبکی‬ ‫معیّن در زندهگی و فرهنگِ سیاسی‪/‬اجتماعی نیز منظور است‪ .‬مثالً هنوز هم در آلمان نوعی خاص از تجهیزاتِ خانه‬ ‫ مُبلِمان‪ -‬با همین نام وجود دارد که هوادارانِ ویژهی خودرا در میانِ گروههای معیّنِ اجتماعی دارند‪.‬‬‫‪Synthese -90‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪80‬‬

‫در زیرِ سایهی "بازگشت"‬

‫این وضعیتِ تنشآمیز‪ ،‬میشد از دو راه و به دو نحو واکنش نشان داد‪ :‬از راهِ وا‪/‬پس‪/‬نشستن به‬ ‫یک منطقهی تقریباً قُرُق‪/‬شدهای‪ ،‬که در آن‪ ،‬هنوز اُلگوی نظمِ سُنّتی را میشد مصون و آشکار‬ ‫ساخت‪ -‬مثالً در چارچوبِ تنگِ محافلِ محلّی و خانهوادهگی‪ ،-‬و یا ولی‪ ،‬از راهِ مبارزهی‬ ‫سازش‪/‬ناپذیر بر ضدِّ هر آنچیزی‪ ،‬که نظمِ سُنّتی را زیرِ پرسش میکشد‪ ،‬پیش از همه‪ ،‬بر ضدِّ‬ ‫مواضعِ فکریِ عقل‪/‬گرایانه‪ ،‬و جهاننگریِ زیست‪/‬شناسیک‪.‬‬ ‫از اینفراتر‪ ،‬سمتگیریِفکری و زیبا‪/‬شناختیِادیبانِمحافظهکار در دیدگاهِذهنیِشان در بارهی‬ ‫پِیآمدهایزیانبارِ فلسفه و ادبیاتِایدهآلیستی نیز تصریحشد‪ :‬آنها[ایدهآلیستها] را سرزنش‬ ‫میکردند که در اثرِ تفکّرِ فردیِشان و در اثرِ برنامهی اینجهانیِ انساندوستیِشان‪ ،‬راهِ انقالبِ‬ ‫سیاسی را هم وار ساختند و یا حتّی‪ ،‬گرفتار در یک زیباییگراییِمحض‪ ،‬جلویِ آنرا نگرفتند‪.‬‬ ‫بهدلیلِاین‪ -‬بهاصطالح‪ -‬تجربه‪ ،‬باورمندیهایذهنی و هنریِکالسیک و رومانیسم رد شدند و‬ ‫کوشششد تا از نو بهسویِواقعیت سمتگیری شود‪ ،‬ولیاینسمتگیری‪ ،‬همزمان‪ ،‬همیشه یک‬ ‫‪91‬‬ ‫تفسیر در معناینظمِمسیحی دریافتهمیشد و تازهاینهم بهقصدِ تأثیرِ اخالقی‪/‬مرامی‪...‬‬ ‫اگر ما اینگروه از نویسندهگانِ دارایِ گرایشِمحافظهکارانه را در زیرِ اصطالحِ بیدِرمایِر گِرد‬ ‫میآوریم‪ ،‬این در معنایِمعمول بهکارگیریِ اصطالحهای نشانگرِ یک دورهیادبی نیست‪ .‬این‬ ‫گروهِ نویسندهگان که در اینجا بهلحاظِ ادبی‪/‬تاریخی ردهبندی میشوند‪ ،‬نه یک سَبکِ مستقل‬ ‫و برایهمهیشانخصلتنما را نشانمیدهد‪ ،‬نهایننویسندهگان میتوانند‪ ،‬بدونِ باز‪/‬پس‪/‬نگری‬ ‫بهشرایطِتاریخیِ زمانِ"بازگشت"‪ ،‬که فراتر از ایننویسندهگان میرود‪ ،‬اصالً فهم‪/‬شدنی شوند‪ ،‬و‬ ‫نهمیتوان و یا مجاز استکه آنانرا از نویسندهگانِ"پیشرو"‪ ،‬که از دیدِ مرام و زیبا‪/‬شناختی‪،‬‬ ‫رقیبِ آنان هستند‪ ،‬جدا ساخت‪ .‬با اینهمه‪ ،‬ایننویسندهگان‪ ،‬نهتنها یک گرایشِبنیادینِجمعی‬ ‫در جهانبینی را‪ ،‬بلکه همچنین یک گرایشِبنیادینِجمعی در زیباییشناسی را نیز به نمایش‬ ‫میگذارند‪ ،‬یک گرایشی‪ ،‬که البتّه برای آنها تعهّدی در شکلِبیان بهبار نمیآورد‪ -‬بلکه بر‬ ‫عکس‪ ،-‬آنها را در برابرِ مسایلِ زیبا‪/‬شناختیِ همانند میگذارد ( در برابرِ"آلمانِجوان" امّا کُالًّ‬ ‫مسایلِ دیگری قرار دارد) و به راهحلهایگوناگونِ زیبا‪/‬شناختیِ آنها یک رشته نشانههای‬ ‫مشترک میبخشد‪.‬‬ ‫ما اصطالحِ بیدِرمایِر را‪ -‬که در بارهیآن‪ ،‬بحثهای فراوانی انجام گرفته است‪ -‬بهمثابهِ چیزی‬ ‫که دمِ‪/‬دست است بهکار میگیریم‪ .‬ایناصطالح‪ ،‬در اصل‪ ،‬بهطرزی طنز‪/‬آمیز و انتقادی بر ضدِّ‬ ‫آسان‪/‬طلبیِ کوته‪/‬فکرانه ساخته شد‪ ،‬سپس از سوی تاریخِ هنر‪ ،‬بدونِ لحنی نا‪/‬شایست‪ ،‬برای‬ ‫دورانِ پس از رومانتیسم پذیرفته شد و از‪ 8391‬نیز برای تاریخِ ادبیات پرورانده شد‪ .‬یک تاریخِ‬ ‫ادبیات در همهجا و همیشه بهیک اصطالح[یکمفهوم]‪ ،‬یک اسمِرمز نیاز دارد‪ .‬نه لحنِمنفیِ‬ ‫نخستینِاین اصطالح و نه تعیّنِ بسیارِزیادِ آن از لحاظِمحتوا و از لحاظِیکسویهگیِ اینمحتوی‪،‬‬ ‫بندی بر سرِ راهِ ارائهی تعریفیسودمند و تازه‪ -‬آنگونه که در سالهایگذشته با موفقیّت انجام‬ ‫شدند‪ -‬نیستند‪ .‬تعیّنهایمحتواییِ اصطالحهایمربوطبه سَبک و دوران‪ ،‬همیشه و ناگزیر در‬ ‫تحوّلاند‪ ،‬و نیز همیشه و هرجا در دید‪/‬رسِ هر زمانهای قرار دارند‪ .‬آنچه سرانجام مهماست‪،‬‬ ‫‪91‬‬ ‫گسترهیتوصیف‪/‬پذیری و تفکیک‪/‬پذیریِ آنتعریفیاستکه در آناصطالح نهاده شده است‪...‬‬ ‫‪ -91‬تاریخِ دو جلدی‪ ،‬ص‪292‬‬ ‫‪ -91‬تاریخِ دو جلدی‪ ،‬ص‪299‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫در زیرِ سایهی "بازگشت"‬

‫‪81‬‬

‫بیدِمایرِ اصلی‪ ،‬اگر که بخواهیم ایناصطالح را بهکار بگیریم‪ ،‬در خصلت‪/‬نما‪/‬ترینشکلِخود‪ ،‬در‬ ‫آثارِ ادبیِ امپراتوریِ اُتریش نمایان شد‪ ،‬پیش از هرجا‪ ،‬در "وینِ" این روزگار‪...‬‬

‫‪93‬‬

‫ولی وین شهرِ تآتر و موزیک بود‪ ،‬مهم ترین و پُربارترین کانونِ فرهنگِ تآتر و موسیقی‪ .‬عشق‬ ‫به موسیقی‪ ،‬در واقع یک شور و شیفته گی نسبت بهآن‪ ،‬همهی الیههای بورژوازی و اَشراف را‬ ‫پیوند میداد‪ ،‬و از اینلحاظ‪ ،‬از همهیمحدودیتهایجامعهایکه در معنایباروک‪ ،‬به کاستها‬ ‫تقسیم شدهبود‪ ،‬برمیگذشت‪ .‬اینشهرِهایدِن‪ ،‬موسارت‪ ،‬بِتهووِن‪ ،‬و شوبِرت‪ ،‬به دوستدارانِ‬ ‫موسیقی‪ ،‬یک لذّتِ کاملِ و بیمانند از موسیقی را ارئه میداد‪ .‬اینکه آیا موسیقی هم مشمولِ‬ ‫مُمُیّزیاست‪ ،‬برای رژیمِپلیسیِوین هنوزشناختهشدهنبود‪ .‬فرانس گریلپارتسِر‪ ،‬نمایشنامه‪/‬‬ ‫نویسِاُتریشی‪ ،‬در‪ 8129‬در دفترِ یادداشتِبِتهووِن‪ ،‬زمانی که بِتهووِن شنواییاش را از دست‬ ‫دادهبود‪ ،‬با غِبطه نوشت‪ ":‬وای اگر آنان[سانسورچیها]میدانستند که شما در موسیقیِتان چه‬ ‫میاندیشید"‪ .‬موسیقیِخانهگی‪ ،‬و البتّه با همراهیِپیانو‪ ،‬موسیقیِمجلسی‪ ،‬آوازِ گروهی‪ -‬این‬ ‫نشانههای بیدِرمایِر‪ ،‬بهطورِ ویژه در وین‪ ،‬چشمگیر و برجسته بودند‪...‬‬

‫‪41‬‬

‫‪48‬‬

‫نمایشنامه‪/‬نویسِ اهلِ وین‪ ،‬اِدوآرد فون بائوئِرفِلد در یادنامهی خود بهطرزی زنده‪ ،‬حال‬ ‫و هوایِ دورانِکودکی و نو‪/‬جوانیاش را در پیش از انقالبِ ژوییه تشریح میکند؛ وینِ آن‬ ‫روزگار را یک"زندهگیِبیجانِ هُلندی"مینامد‪ ،‬که "در آن‪ ،‬کوچکترینصداییاز جهان‪ ،‬و‬ ‫هیچ روشناییای از روز نفوذ نمیکرد"‪ .‬یک بستهبودنِکامل در برابرِ همهی چیزهایبیرونی و‬ ‫‪42‬‬ ‫عمومی‪ ،‬و بهاینترتیب‪ ،‬برای یک جوان هیچِ فعّالیتِ دیگری نبود بهجز ادبیات"‪.‬‬

‫‪ -93‬تاریخ‪/‬چه‪ ،‬ص‪811‬‬ ‫‪ -41‬تاریخ‪/‬چه‪ ،‬ص‪813‬‬ ‫‪ ،8112/8131Eduard von Bauernfeld -48‬نویسندهی اُتریشی‬ ‫‪ -42‬تاریخ‪/‬چه‪ :‬ص‪818‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪81‬‬

‫کارل ایمِرمَن ‪" :‬دنبالهروها"‬ ‫‪49‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬ ‫‪44‬‬

‫در فضاییپاییزی غرقهاست"واپسینبخشِ"(عنوانچنیناست)"دنبالهروها"‪ .41‬در فضاییپاییزی‪ -‬و‬ ‫در فضاییشامگاهی‪ .‬تصویریگروهی بارِ دیگر مهمترینافرادِ این رُمانِ خانهوادهگیِ پُر‪/‬پیچو‪/‬خَم‬ ‫زد‬ ‫را جمع میکند‪ .‬هِرمَن‪ ،‬جوانِ آلمانی‪ ،‬هم واقعی و هم نمادین‪ ،‬اکنون میانِ خواهران و نام ِ‬ ‫خود ایستاده است‪ .‬د و مَرد‪ ،‬از نسلِ پیشین‪ ،‬ژنرال و وکیل‪ ،‬در دو سوی این صحنهیزنده‬ ‫هستند‪ .‬نویسنده[داستان را]بهپایان میبَرَد‪" :‬در اینجمع که بر آن‪ ،‬شَفَقِ شامگاه نور میپاشد‪،‬‬ ‫میخواهیم با دوستانِمان وداع کنیم‪".‬‬ ‫تناسبی بسیارخوب دارد مایهیپاییزی و شامگاهیِ ایننقّاشی و نیز لحنِ زبانِشاعرانه با عنوانِ‬ ‫رُمان‪ .‬ایمِرمَن‪ ،‬زمانیکه رویِ اینرُمان کار میکرد‪ ،‬آنچهکه در نظر داشته و میخواسته بیان‬ ‫کند را در آوریل‪ 8191‬در نامهای بهبرادرش فِردیناند بیانکرد؛ او در ایننامه‪ ،‬ضمنِ گزارشی‬ ‫در بارهی پیشرفتِرُمان‪ ،‬افزود‪":‬اکنون‪ ،‬داستان نامِخود راگرفتهاست‪":‬دنبالهروها"‪ ،‬و همان‬ ‫طورکه تو شاید از اینعنوان در مییابی‪ ،‬سخناز سعادت یا فالکتِ"دنبالهروها"است‪ .‬زمانهیما‪،‬‬ ‫که بر شانههایتالش و کوششِپیشینیانِما ایستادهاست‪ ،‬عیباش وفور و فراوانیِ فکریاست‪.‬‬ ‫میراثِ دسترنجهای آنان‪ ،‬برای در‪/‬اختیار‪/‬گرفتنِسهلو آسانِشان‪ ،‬در برابرِ ما است‪ .‬در‬ ‫اینمعنا‪ ،‬ما"دنبالهروها"هستیم‪ .‬از اینجا یک سُستی و ناتوانیِ کامالً ویژهای پدید آمدهاست‪،‬‬ ‫که تشریحِآن در همهیمناسبات‪ ،‬وظیفهی ایناثرِ مناست‪ .‬دشوارترینچیزها در این کار‪،‬‬ ‫همانطورکه میدانی‪ ،‬ساختنِ یک اثرِ هنریِ با‪/‬نشاط و با‪/‬مزه از اینموضوعِ لعنتیاست‪ ،‬زیرا‬ ‫از‪/‬راه‪/‬بهدر‪/‬رفتن بهسمتِ یکداستانِغم‪/‬زده در بارهی یکبیمارستانِارتشی‪ ،‬در کمیناست ‪"..‬‬ ‫خُب‪ ،‬یک اثرِ کامالً با نشاط پدید نیامد‪ .‬ولی همچنین خوشبختانه اینرُمانِ بزرگرا نمیشود‬ ‫بهمثابهِ"یک داستانِغم‪/‬زده در بارهی یک بیمارستانِارتشی"هم نامید‪ .‬البتّه آنمایه و‬ ‫فضایوداع و آناحساسِاندوهگینکنندهی بی‪/‬آیندهگی فقط در تصویر و صحنهی پایانی غلبه‬ ‫ندارد‪ .‬با اینحال‪" ،‬دنبالهروها" نه کامالً یک اثر در بارهی تسلیم و نومیدی است‪.‬‬ ‫سببهای این دو‪/‬پارچهگی را میتوان در رَوَندِ رشدِ تاریخی و نیز همینطور در رَوَندِ رشدِ‬ ‫فکریِنویسنده بهخوبی برخواند‪ .‬ایمِرمَن کارِ خود بر رویِ رُمانِخانهوادهگی‪/‬تاریخیرا در‪8191‬‬ ‫رها کرد و کار را خواباند‪ .‬روزهایپایانیِ ژوییهیاینسال‪ ،‬به برافتادنِ حکومتِ بوربونها و به‬

‫‪ ،8141/8130 ،Karl Immermann -49‬نویسنده‪ ،‬شاعر‪ ،‬و نماشنامهنویسِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ -44‬برگرفته از کتابِ "آگاهیِ نگونبخت‪ ،‬در بارهی ادبیاتِ آلمان از لِسینگ تا هاینه" نوشتهی هانس مایِر‪،‬‬ ‫نویسنده و ادبیاتشناسِ آلمان ( ‪.)8311/2118‬‬ ‫‪Das unglückliche Bewusstsein. Zur deutschen Literatur von Lessing bis Heine‬‬ ‫‪Hans Mayer. Aufbau-Verlag 1990‬‬ ‫‪ :Epigonen -41‬اِپیگونها‪ ،‬نامِ رُمانی از کارل ایمِرمَن‪".‬اِپیگون"کلمهای استیونانی بهمعنیِ نسلِآینده‪ ،‬اِپیگونها‪،‬‬ ‫فرزندانیکه پساز والدینمیآیند‪ .‬این کلمه در ادبیات و فرهنگ تبدیل به اصطالحی شد برای نامیدنِ کسانیکه در‬ ‫کارِ ادبی و فرهنگیِخود از پیشینیان تقلید میکنند؛ از محتوایسخنانِ خودِ نویسنده‪ ،‬ایمِرمَن‪ ،‬میتوان بهخوبی‬ ‫دریافت که او هم همینمعنایِ اصطالحیِ اینکلمهرا در نطر داشت‪ .‬در اینراستا میتوان اینکلمهرا پِی‪/‬روان‪،‬‬ ‫دنباله‪/‬روان‪ ،‬مقلّدان‪ ،‬اُلگو‪/‬برداران‪ ،‬اِقتداءکنندهگان‪ ،‬وارِثان‪ ...‬نیز ترجمه کرد‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫‪83‬‬ ‫‪40‬‬

‫برپاییِ پادشاهیِبورژواییانجامید ‪ .‬در همهیاروپا‪ ،‬و بهویژه در آلمان‪ ،‬انقالبِ ژوییهیپاریس‬ ‫واکنشیِنیرومند را برانگیخت‪ .‬فضایتسلیم و نومیدی بهلحاظِ تزلزل‪/‬ناپذیریِ ظاهریِ نظامِ‬ ‫"بازگشت"‪ ،‬جای خودرا به حسِّ اعتماد‪/‬به‪/‬خود و جسارتِ تازهی سیاسی داد‪.‬‬ ‫هاینریش هاینه در نامههای هِلگولَندِ خود‪ ،‬در کانونِاینکتابِ در بارهیلودویگ بورنه‪،41‬‬ ‫گزارش میدهد که چهگونه در او نیز‪ ،‬پساز خبرهایپاریس‪ ،‬فضاینومیدی‪ ،‬به جرأت و‬ ‫جسارت بَدَل شد‪ .‬برای لودویگ بورنه هم همینطور بود‪ ،‬او در همانزمان‪ ،‬تصمیم گرفت‬ ‫فعّالیتِخودرا بهمثابهِ منتقدِ ادبی و فرهنگی در آلمان به نویسندهگیِسیاسی در پاریس‬ ‫تبدیلکند‪ .‬همینطورهم دوستِ هاینه‪ ،‬کارل ایمِرمَن‪ ،‬در پِیِ انقالبِژوییه‪ ،‬عمیقاً بر انگیخته‬ ‫شده بود‪ .‬او ولی در آلمان ماند‪ :‬به پاریس کشانده نشد‪ .‬او کارمندِ بلند‪/‬پایهی پروس بود‪،‬‬ ‫شورای دادگاهِ اُستان در دوسِلدُرف‪ ،‬و چون گذشته‪ ،‬عضوِ شورای دادگاهِ دوسِلدُرف باقی‬ ‫ماند‪ .‬البتّه با اینحال‪ ،‬رویدادِ انقالب نقطهی عطفی در رُشدِ فکریِ او بهجا نهاد‪ .‬ولی ایمِرمَن‬ ‫معموالً بهکُندی واکنش نشان میداد و تازه پس از فایقآمدن بر یک کاهلیِ معیّنِ فِطری و بر‬ ‫یک نرمِش‪/‬پذیریِسختِ تربیتی‪ ،‬رُخدادهای نیرومندِ ناگهانیِ زمانه را به ضمیر خود راه میداد‪.‬‬ ‫پس او نخست موقّتاً کار بر رویِ دنبالهروها را کنار گذاشت و دو باره به سویِ عشقِ نا‪/‬کاماش‬ ‫روی آورد‪ :‬به نمایش[درام]‪ ...‬در‪ 8199‬کار بر رویِ رُمان دنبال شد‪ .‬او در ‪ 8191‬کالمهای‬ ‫پایانیِ رُماناش را نگاشت‪ :‬کالمهای وداع‪ ،‬شَفَقِشامگاهی‪ ،‬و فضایپاییزی را‪ .‬او کارهای اولیّهی‬ ‫نوشتنِکتاب را در‪8129‬آغاز کرد‪ ...‬ایمِرمَن ‪82‬سال بر رویِ آن کار کرد‪ .‬انقالبِ ژوییهی‪8191‬‬ ‫برای پیدایش و آغازِ کتاب و برای محتوای آن‪ ،‬بهمعنای یک نقطهیچرخشِ تعیینکننده بود‪.‬‬ ‫در عیدِ پاک سال‪ 8190‬کتاب چاپ شد‪.‬‬ ‫همچنین محتوایفکریِ نمایشِ رواییِ عصر نیز در اثرِ انقالبِژوییه بهطورِ بنیادی دگرگون شد‪.‬‬ ‫ولی در طرحِ پایهیی‪ ،‬هیچ دگرگونی پدید نیامد‪ -‬و از اینرو‪ ،‬این اثر‪ ،‬همچنان نمودارکنندهی‬ ‫یک الیهی اجتماعیِ میرنده و فرو‪/‬رَوَنده برجا میمانَد‪ .‬عناصرِ طنز‪ ،‬کنایههای انتقادی‪ ،‬و در‬ ‫کنارِ آن ها‪ ،‬عناصرِ شکّ و تردید‪ ،‬به کلِّ اثر صفات و ویژهگیهایاصلی را میدهند‪ .‬ایمِرمَن در‬ ‫‪41‬‬

‫این اثرش‪ ،‬کمتر از اثرِ دیگرش‪ ،‬مونشهاوُزِن ‪ ،‬موفّق شد تا در برابرِ الیههای بهلحاظِ‬ ‫تاریخی مردود‪ ،‬نمایندهای از یک الیهیاجتماعیِ نو بگذارد‪ .‬رُمانِمونشهاوُزِن با یک فضای‬ ‫شام گاهی و یک نگاهِ به عقب پایان نمییابد‪ ،‬بلکه با یک طرحِ کُلُمبی‪ 43‬از سرزمینِ نو‪ ،‬در‬ ‫حالیکه در"دنبالهروها"‪ ،‬دلدادهگانی که بههم رسیدند‪ -‬هِرمَن و کورنیلیه‪ -‬چشمِشان را‬ ‫بهآنچهکه گذشتهاست دوختهاند‪ ،‬نه بهآنچهکه در پیشِرویِآنان است‪...‬‬ ‫‪ Boubonregime -40‬حکومت(رژیمِ)بوربون‪ .‬نامِ حکومتِفرانسه که پس از انقالبِ‪8113‬فرانسه در قدرت بود‪.‬‬ ‫سلسلهی بوربونها که از اشرافِ فرانسه بودند و حکومتهای پادشاهیِ خودکامه را در دست داشتند‪ ،‬با انقالبِ فرانسه‬ ‫دچار چند‪/‬دستهگی شد‪ .‬بوربونهای شاخهی اورلِئان‪ ،‬بر خالفِ شاخهی اصلیِ بوربونها که کامالً در برابرِ انقالب‬ ‫ایستاده بود‪ ،‬خودرا با شرایطِ نوینِ پساز انقالب سازگار ساخته بودند و در حکومت تا‪ 8191‬شرکت داشتند‪ .‬ولی‬ ‫سپس کوشیدند کشور را به اوضاعِ پیشاز انقالب بازگردانند‪.‬‬ ‫‪8110/8191 Ludwig Börne -41‬نویسنده‪ ،‬منتقدِ ادبی‪ ،‬و روزنامهنگارِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪ Münchhausen -41‬نامِ یکی از رُمانهای کارل ایمِرمَن‪ .‬کلمهی مونشهاوُزِن نامِ یکی از اشرافِ آلمان است‪.‬‬ ‫‪ -43‬اشاره به کریستُف کُلُمب(‪8418/8110Christoph Columbus‬م) دریانَوَردِ ایتالیایی‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪21‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫بهاینترتیب‪ ،‬ایمِرمَن در نحوهی در واقع پُر‪/‬آبو‪/‬تابِ صحنه‪/‬آراییِدنبالهروها‪ ،‬یقیناً و عامداً‬ ‫یک دنباله‪/‬رُویِ ادبیِ اِشتِرن‪ 11‬و ژان پاوُل‪ 18‬یا اُلگویِمحبوب و استادِ ادبیِاش لودویگ‬ ‫تیک‪ 12‬است‪ ...‬از اینرو‪ ،‬عناصرِ یک"سُستی و ناتوانیِ ویژه"‪ ،‬اگر بخواهیم کالمِ خودِ ایمِرمَن‬ ‫را تکرار کنیم‪ ،‬چیرهگی دارند‪.‬‬ ‫ایننا‪/‬پیگیری و ایندو‪/‬پارچهگیِ پنهانِ این اثرِ زیبا را خوانندهگانِ آندوره خیلی زود دریافتند‪.‬‬ ‫آنان بهخوبی دریافتند که که یک داستانِ خانهوادهگی در چارچوبِ یک دورهی گُذار به روایت‬ ‫کشیده شده است‪ ،‬که در آن‪ ،‬یک گذشته‪ ،‬رسا و دقیق بهمثابهِ گذشته شرح داده شده‪ ،‬در‬ ‫همانحال که دورانِ رو‪/‬به‪/‬رُشد و نوین‪ ،‬بسیار کم بهروشنی پرداخت شده بود‪ .‬یک تفسیرِ‬ ‫بهطرزی حیرت‪/‬انگیز دور‪/‬نگرانهای را‪ ،‬چهار سالِ بعد از چاپِدنبالهروها و درست پساز مرگِ‬ ‫ایمِرمَن(‪ 21‬اوتِ‪ ،)8141‬جوانِ در آنموقع‪21‬ساله‪ ،‬فریدریش اِنگِلس‪ ،19‬یک شیفته‪ ،‬ولی‬ ‫بههیچرو نه یک ستایشگرِ غیرِ‪/‬منتقدِ کارل ایمِرمَن و آثارِ او‪ ،‬ارائه داد‪ .‬اِنگِلسِ جوان با نامِ‬ ‫مستعارِفریدریش اُسوالد‪ ،‬در مجلّهی"تِلِگراف برایآلمان"بهسرپرستیِ گوتزکوف‪ ،14‬مقالهای‬ ‫در بارهی ایمِرمَن در قالبِ نقد و بررسیِ آخرینکتابِ ایمِرمَن با نامِ"خاطرات"چاپ کرد‪ ،‬و‬ ‫همزمان در شعری با نامِ"در مرگِ ایمِرمَن" کوشید تا یک جمعبندی از زندهگیِ فکری و‬ ‫ادبیِ ایمِرمَن به دست دهد‪ ...‬در این شعر‪ ،‬معنایِ دو‪/‬گانهی رُمانِ دنبالهروها دریافت شد‪.‬‬ ‫این شعر یک سوگنامه است در بارهی یک نسلِ رفته‪ .‬ولی آنجا که شاعر گذشته را بهمثابهِ‬ ‫گذشته ترسیم میکند‪ ،‬میتوان گفت که با آن وداع میکند‪ ،‬بر گذشته فایِق میآید‪ .‬کتابِ‬ ‫وداعِ او‪ ،‬از سوی نسلِ نو بهمثابهِ هُشدار و اخطار فهمیده شد‪ .‬خودِ ایمِرمَن هم کتابِ خود را‬ ‫همینطور میفهمید‪ .‬همین دریافت را هم منتقدِ جوانِ معاصر داشت‪ :‬اینکه عناصرِ گذشته‬ ‫در رُمانِ ایمِرمَن بستهگیِهایتنگاتنگ دارند با آن رُخدادهایتاریخی‪ ،‬که بهمثابهِ "تُندَرِ‬ ‫رام‪/‬ناشدنیِ ژوییه"‪ ،‬یعنی در پِیِ انقالبِ ژوییهی فرانسه‪ ،‬پدیدار شدند‪.‬‬ ‫برای روشنساختنِدقیقِ این بستهگیها‪ ،‬باید مناسباتِ ایمِرمَن با دورهی او نمودار ساخته‬ ‫شود‪ .‬در اینباره هم فریدریش اِنگِلس‪ ،‬در یک تحقیق در بارهی"خاطراتِ" ایمِرمَن‪ ،‬عناصرِ‬ ‫اساسیِ یک تفسیرِ درست را بهدست داده است‪ ،‬آنجا که او تأثیرِ ایمِرمَنِ نویسنده را بر‬ ‫دورهی خود‪ ،‬با این جملهها بیان میکند‪" :‬ایمِرمَن برای آلمانیهایِمُدِرِن مینویسد‪ ،‬آنگونه‬ ‫که او با کلماتی رویِ‪/‬هم‪/‬رفته خُشک میگوید‪ ،‬برای آن آلمانیهایی‪ ،‬که از حدِّ اکثرها در‬ ‫آلمانگرایی و جهانگراییِ‪ 11‬بهیکاندازه دور ایستادهاند؛ او ملّت را بهطرزی کامالً مُدِرن‬ ‫میفهمد و شرایطیرا پیشمینهد که بهنحوی بُرّا میتوانند بهسوی خود‪/‬فرمان‪/‬روایی بهمثابهِ‬ ‫تالشِخلق بیانجامند‪".‬‬ ‫بهیکاندازه دور‪" ،‬از حدِّ اکثرها در آلمانگرایی و در جهانگرایی"‪.‬‬ ‫‪ )8189/8101( Lawrence Sterne -11‬نویسندهی انگلیسی‪.‬‬ ‫‪ ،8109/8121 Jean Paul -18‬نویسندهی آلمانی‪.‬‬ ‫‪ ،8119/8119 ،Ludwig Tieck -12‬نویسنده‪ ،‬شاعر‪ ،‬ناشر‪ ،‬و مترجمِ آلمانی‪.‬‬ ‫‪8121/8131 Friedrich Engels -19‬‬ ‫‪ ،8188/8111 Karl Ferdinand Gutzkow -14‬نویسنده و روزنامهنگارِ آلمانی‪ ،‬از اعضای جنبشِ"آلمانِ جوان"‪.‬‬ ‫‪Kosmopolitismus -11‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪28‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫از "آلمانگرایی"‪ ،‬البتّه اِنگِلس همان آلمانگراییِاِفراطیِ آنزمان را میفهمد‪ .‬در زیرِ عنوانِ‬ ‫"جهانگرایی" (چنینمیگویند به ما یادآوریهایتوضیحی در دیگر نوشتههای دورهیجوانی‬ ‫اَنگِلس) لیبرالیسمِ بورژوازیِ آلمانِ آن دوره فهمیده میشود‪ .‬اگر چنانچه این جملهبندیِ در‬ ‫بارهی آلمانگراییِحدِّ اکثری و در بارهی جهانگراییِحدِّاکثریِ آنروزگار را بر رویدادهای‬ ‫تاریخیِ مشهورِ دورانِ زندهگیِ ایمِرمَن پیاده کنیم‪ ،‬آنگاه میتوانگفت که کارل ایمِرمَن‪ ،‬با‬ ‫کالمِ اِنگِلس‪ ،‬بهیکاندازه دور بود از بنیادگراییِ جشنِ وارتبورگ و نیز جشنِ هامباخ‪ .‬در‬ ‫اینجا میتوان در عمل‪ ،‬یک نشانهی مؤثر از موضعِ کارل ایمِرمَن در روزگارِ او را پیدا کرد‪.‬‬ ‫ایمِرمَن در بارهی داستانهای دورانِ جوانیِ خود در زندهگینامهاش بهشکلی مبسوط گزارش‬ ‫داده است‪ .‬فریدریشِ دوّم‪ ،‬از پروس‪ ،‬و پادشاهِ سوئد گوستاو آدولف‪ ،‬اخالقِ دیوانساالریِ‬ ‫دورانِ فریدریش‪ ،‬و مقرّراتِ قضایی‪ ،‬روابطِ پدر را با فرزند تعیین میکردند‪ .‬ایمِرمَنِ پدر‬ ‫عقلگرا است‪ ،‬و بهمعناییمحدود‪ ،‬از هوادارانِاندیشهیروشنگری‪ ،‬اگرچه در شکلِ حکومت‪/‬گرا‬ ‫و سلطنت‪/‬گرایبهاصطالح"استبدادِمتمدّن"‪ .‬خودِ کارل ایمِرمَنِقاضی و شاعر هم در سالهای‬ ‫بعدی زندهگیِ خود به برخی تصوّرهای مربوط به پروس‪/‬گرایی وفدار ماند‪ .‬اِنگِلسِ جوان‪،‬‬ ‫بهرغمِ این که با ریزه‪/‬کاریهایزندهگیِایمِرمَن تنها از گزارشهاییکه خود ایمِرمَن از خود‬ ‫دادهبود آشنایی داشت‪ ،‬و هنوز یک دیدِ کلّیِ دقیقِ تاریخی از رَوَندِ زندهگیِ ایمِرمَن نداشت‪،‬‬ ‫اینساختارِ اساسی را در روابطِ ایمِرمَن نسبتبه واقعیات و از اینراه نسبت به ادبیات دریافت‪،‬‬ ‫آنجا که نوشت‪ :‬دو‪/‬گانهیِ شناختهشدهی ایمِرمَن‪ ،‬خود را‪ ،‬از یکسو‪ ،‬در اندیشه بهشکلِ‬ ‫پروس‪/‬گرایی‪ ،‬و از سویدیگر‪ ،‬در شکلِ رُمانتیسم نشان داد‪ .‬اوّلی امّا بهتدریج‪ ،‬بهویژه برای یک‬ ‫دیوانی‪ ،‬به نثری بهغایت سرد و خشک و بهغایت ماشینوار انجامید‪ ،‬و دوّمی بهیک مبالغهگریِ‬ ‫بی‪/‬مرز و بی‪/‬اندازه‪".‬‬ ‫اینتناقض میانِ دیوانی‪/‬گریِ پروسی و غَلَیانِ رُمانتیستی هنوز ژرفتر شد در اثرِ تجربههایی‬ ‫تاریخی‪ ،‬که این قاضیِ جوان میبایستی بگذراند‪ .‬او در‪/‬هم‪/‬شکستنِ امپراتوریِ مقدّسِ رومِ‬ ‫ملّتِ آلمان را تجربه کرد‪ .‬قیصر فرانسُ دوّم در ‪ 8110‬منصبِ قیصری را فرو نهاد‪...‬چند ماهِ‬ ‫دیگر‪ ،‬فروپاشیِ پروس‪ ...‬دِژِ شهرِ ماگدِبورگ‪[10‬زادگاهِ شاعر] بدونِایستادهگی به ناپلئون‬ ‫تسلیم شد‪...‬ایمِرمَنِ جوان دورهی مدرسه را بهپایان میبرد و‪8189‬به شهرِ هاله‪ 11‬میرود برای‬ ‫دانشگاه‪ .‬دو ماهِ بعد ناپلئون دستور بستهشدنِ دانشگاه را میدهد که در آن‪ ،‬دانشجویان‬ ‫به ارتشِ پروس پیوسته بودند‪...‬به ایمِرمَن‪...‬گفته میشود که او نیز باید بهارتشِ پروس‬ ‫بپیوندد‪...‬یک بیماریِسخت‪ ،‬او را از این کار باز میدارد‪...‬ناپلئون پس رانده میشود‪ .‬دانشگاهِ‬ ‫هاله از نو باز میشود‪ ...‬کارل ایمِرمَنِ دانشجو دورهی دانشجوییاش را دنبال میگیرد‪.‬‬ ‫بازگشتِ ناپلئون به فرانسه‪ ،‬از ایمِرمَن بارهای بار یک سرباز میسازد‪ ...‬او در جنگِ واتِرلو‬ ‫و‪ ...‬شرکت میکند و همراه با ارتشِ پروس به پاریس وارد میشود‪.‬‬

‫‪Magdeburg -10‬‬ ‫‪Halle -11‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪22‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫سپس دو باره دورهی دانشجوییِ حقوق آغاز میشود‪ .‬اکنون ولی ایمِرمَن در میغلتد به یک‬ ‫دو‪/‬گانهگیِ شاخص‪ ،‬میانِ پروسگرایی و رُمانتیسم‪ :‬به یک شکلِ کامالً مشخّصِ درگیری میانِ‬ ‫باورهایسلطنتطلبانه‪ ،‬بهعنوان رعیّتِپروس‪ ،‬و شیفتهگیِرُمانتیک نسبتبه فکرِ جنگهای‬ ‫رهایی‪ .‬همانطورکه دانسته است‪ ،‬حکومتِپروس‪ ،‬فریدریشِ سوّم‪ ،‬کوشید تا درخواستهای‬ ‫پُر‪/‬شورِ مبارزانِجنگهایرهایی برای یک حکومتِملّیِآلمان و برای برداشتنِ قیّمگریِ باالییها‬ ‫را نا‪/‬دیده بگیرد و آنها را بهعنوانِمظهرِ"عوامفریبیگری"‪ 11‬با نیرویانتظامی سرکوبکند‪ .‬در‬ ‫پِ​ِیآن‪ ،‬در دانشگاههایآلمانِمرکزی‪ ،‬در میانِدانشجویان‪ ،‬جنبشِآزادیخواهیِ انجمنِجوانان‬ ‫و انجمنِورزشکاران رُشدکرد‪ ،‬که در سمتگیریِاساسیاش بهراستی انگیزههای میهنپرستانه‬ ‫داشت‪ ،‬در عوض‪ ،‬در برخینمودهایخود و نیز در برخیتمایلها و بیزاری‪/‬جوییهایخود برخی‬ ‫نشانههای خود‪/‬بزرگ‪/‬بینیِملّتگرایانه و تنگ‪/‬نظریهایبیگانه‪/‬ستیزانه را نشان میداد‪ .‬نفوذِ‬ ‫فریدریش لودویک یان‪ 13‬در میانِدانشجویان‪ ،‬بسیار بزرگ بود‪ ،‬همچنین‪ ،‬نفوذِ شخصیتِ‬ ‫‪01‬‬

‫کارل فولِن ‪ ،‬که جذبه داشت و در انگیزههایخود از فریفتهگیِخود‪/‬خواهانه کم نداشت‪ ،‬نیز‬ ‫کم نبود‪ .‬اینجنبش بههمراهِشخصیتِفولِن‪ ،‬در رُمانِدنبالهروها نیز نقشِمهمّی بازیمیکند‪...‬‬ ‫از آنجا که در انجمنِدانشجویان‪ ،‬آلمانگراهای تند‪/‬رو میکوشند نوعی استبداد را بهکار‬ ‫ببرند‪ ،‬میانِ آنها و کارل ایمِرمَن‪ ،‬که آنزمان‪21‬ساله بود‪ ،‬درگیری میشود‪ ،‬یک درگیری که‬ ‫برایشخصیتِایمِرمَن بههماناندازه روشنگر میشود که برای طرحِپرسشهایسیاسیِ عمومیِ‬ ‫‪08‬‬

‫آنروزگار‪ .‬نمایندهگانِجنبشِآزادیِدانشجویان در اتّحادیهیمخفیِتویتونیا بههممیپیوندند‪.‬‬ ‫در مارس‪ 8181‬اعضای ایناتّحادیه یک دانشجو را که با کارهایشان مخالفبود کتکمیزنند‪.‬‬ ‫ایمِرمَنِ دانشجو بههواداری از آن دانشجو میپردازد و گزارشی سر‪/‬گشاده از آن رُخداد را‬ ‫بههمراه دیگران امضاء میکند و به سرپرستانِ دانشگاه و حکومت میدهد‪.‬‬ ‫اکنون دیگر جدال میانِ انجمنِجوانان و آن بهاصطالح"خبرچینها" در میگیرد‪ .‬ایمِرمَن از‬ ‫روی دریافتِحقوقی رفتار کرد‪ ،‬ولی در نابیناییِسیاسی‪ :‬او درک نکرد که موضعگیریِ او بر ضدِّ‬ ‫تویتونیا اکنون بهحکومتِپروس بهانهیمطلوب را داد تا تویتونیا و دیگر انجمنهایجوانان‬ ‫را ممنوع کند‪ .‬او بهاینترتیب‪ ،‬در افکارِ عمومی بهعنوانِ شریکِ جُرمِ ارتجاع شد‪ .‬او با هزینهی‬ ‫خود اعالمیهای چاپ کرد با عنوانِ" سخنی برای گوشکردن"و یان را بهداوری فراخواند‪ .‬ولی‬ ‫یان بر ضدِّ او موضع گرفت‪ .‬ایمِرمَن دوّمیناعالمیه را نوشت‪ ،‬زیرِ عنوانِ"سخنِآخر در بارهی‬ ‫جَدَلهایدانشجویان در هاله‪ ."...‬میانِاو و تویتونیا صلح پدید نیامد‪ .‬در جشنِ وارتبورگ‬ ‫در‪ 8181‬ایمِرمَن در مالءِعام طرد شد؛ به تحریکِ یان‪ ،‬اعالمیههای ایمِرمَن در تَلِّ هیزم به‬ ‫آتش کشیده شد‪.‬‬ ‫‪Demagogentum -11‬‬ ‫‪ ،8111/8112 ،Johann Friedrich Ludwig Christoph Jahn -13‬سیاستمدار و نویسندهی ناسیونالیستِ‬ ‫آلمانی‪ .‬آغازگرِ جنبشِ ورزش در آلمان‪.‬‬ ‫‪ ،813/8141Karl Theodor Christian Friedrich Follen -01‬نویسنده و دموکراتِ پیگیرِ آمریکایی‪/‬آلمانی‪.‬‬ ‫‪ ،Teutonia -08‬کلمهای التینی که در اواخرِ قرونِ وُسطی برای پادشاهیِ آلمان‪ ،‬که در شرقِ فرانسه و در چارچوبِ‬ ‫امپراتوریِ مقدّسِ روم برپا شده بود‪ ،‬بهکار میرفت‪ .‬این نام هنوز هم در آلمان از سوی ناسیونالیستها مترادف با‬ ‫آلمان بهکار میرود‪ .‬در حالیکه از سوی برخی دیگر از آلمانیها‪ -‬و از جمله ب‪ .‬برشت‪ -‬با استهزاء بهکار میرود‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪29‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫اینتجربهیجوانی‪ ،‬نهتنها برای روایتِ ایمِرمَن از"عوامفریبان" در کتابِپنجمِاِپیگونها مهم‬ ‫بود بلکه نیز برای پیوندِ او با هاینریش هاینه هم مهم بود‪ .‬هاینه هم‪ ،‬چنانکه دانسته است‪،‬‬ ‫از دورانِدانشجوییاش در گوتینگِن‪ ،‬که همزمان با تجربهیایمِرمَن بود‪ ،‬یک مخالفِ‬ ‫سرسختِ آلمانگراییِ تُند‪/‬روانه بود‪ .‬او نیز سالیانِسال بر ضدِّ برنامههای یان مبارزه کرد‪...‬ولی‬ ‫البتّه نه‪/‬گفتنِهاینه به تالشهای آلمانگراییِ تُند‪/‬روانه متناسب بود با هم‪/‬تایمثبتِ ستایش‬ ‫از ناپلئون‪ ،‬در حالیکه ایمِرمَن تا پایانِ عمر به جنگ های رهایی وفادار ماند و بر ضدِّیت خود‬ ‫با ناپلئون تأکید داشت‪ ...‬فریدریش اِنگِلس در یادبود‪/‬نامهی ایمِرمَنِ خود در بارهی این‬ ‫رابطه کار کرد‪" :‬ستایشِ هاینه از ناپلئون برای درکِملّت بیگانه بود‪ ،‬ولیبااینحال‪ ،‬هیچکس‬ ‫پروسی‬ ‫ِ‬ ‫موافق نیست که ایمِرمَن‪ ،‬که در اینجا مدّعیِ بیطرفیِ تارخنگار میشود‪ ،‬بهعنوان‬ ‫تحقیرشده سخنبگوید‪ .‬او باید احساس کردهباشد که اینجا یک فرا‪/‬رفتن از موضعُ ملّی‪/‬آلمانی‬ ‫و بهویژه فرا‪/‬رفتن از موضعِ پروسی ضروری است‪...".‬‬ ‫با عادتهایقدیمیِ برخیاز مورّخانِ ادبی بههیچرو جور نمیآید‪...‬اگر کوشش شود مشترکات و‬ ‫تفاوتهای میانِ داستانِ هِرمَنِ جوان در دنبالهروهای ایمِرمَن‪ ،‬و لوسینِ جوان در‬ ‫رُمانهای بالزاک‪" :‬خیالهای بر‪/‬باد‪/‬رفته" و "درخشش و رنگ‪/‬مُردهگیِ روسپیان"‪( 02‬‬ ‫اگر ایندو رُمانرا یکرُمان در نظر بگیریم)‪ ...‬ایمِرمَن و بالزاک معاصرند‪ .‬میانِ آنها مهمترین‬ ‫رُخدادهای ایندوره مشترکاند؛ رابطههایی وجود دارد میانِسلطنتگراییِپروسیِ اینیک‪ ،‬و‬ ‫مشروعیتدهیِ آنیکی به بوروبونها‪ .‬زمانِ پدیدآمدنِ این آثار هم بهطورِ کلّی یکی هستند‪...‬‬ ‫ولی در حالیکه بالزاک این چارچوبِتاریخی و اجتماعی را بر میگزیند تا مسئلهی هنر و‬ ‫سود‪ ،‬روابطِ میانِ هنرمندان و سرمایهداری را نمایش دهد‪ ،‬ایمِرمَن یک چنینتعریفِ روشنی‬ ‫از پیوستهگیهایتاریخی ندارد‪ .‬ایمِرمَن در مییابد از‪/‬هم‪/‬گسیختهگیِ پیوندهایفکریِپیشین‬ ‫را‪ ،‬در مییابد گونهینوین را در مناسباتِ میانِ انسانِمتفکّر و شرایطِ اندیشه‪/‬ستیز؛ در نزدِ او‬ ‫هم‪ ،‬ترسیمِ یک"زمانِپایان"‪ ،‬بهمثابهِ یک هدفِاصلی‪ ،‬در طولِ رُمان دنبال میشود‪ :‬زمانِ پایانِ‬ ‫آرمانِ بشر‪/‬دوستانهی کالسیکِ آلمان‪.‬‬ ‫ولی آنشرایط‪ ،‬که ترسیم میشود تا خصلتِانتقالیِدوران را آشکار سازد‪ ،‬در مسیرِ تکاملِ خود‬ ‫بسیار نا‪/‬رساتر‪ ،‬نا‪/‬توانتر‪ ،‬نا‪/‬روشنتر از آنِ بالزاک است‪ .‬این‪ ،‬بهسببِ کمبود در هنرِ روایتگر‪،‬‬ ‫ایمِرمَن‪ ،‬نیست‪ ،‬بلکه در کمبودِ وضوح در طرحها و خطوطِاجتماعیِ آلمانِ آنروزگار است‪.‬‬ ‫ایمِرمَن‪ ...‬حتّی نخستیننویسندهیآلمان است‪...‬که موضوعِ آغازِ صنعتیشدن و تبدیلِ یک‬ ‫منطقهیدهقانی بهیک منطقهیصنعتی را‪ ،‬بدونِ ال‪/‬پوشانی‪ ،‬ترسیم کرد‪ .‬البتّه این‪ ،‬ترسیمِ یک‬ ‫آغازِ اجتماعیاست‪ ،‬در حالیکه جهانِ بالزاک‪ ،‬یکسره‪ ،‬تصویرِ یک سَبکِ زندهگیِ جا‪/‬افتاده و‬ ‫پختهی سرمایهداری را ترسیم میکند‪.‬‬ ‫از اینتفاوتهایاجتماعی‪ ،‬که نتیجهی گونههایمتفاوتِ رُشد در آلمان و فرانسهاست‪ ،‬تفاوت‬ ‫در ترسیمِ رُخدادها نیز پدید میآید‪ .‬بالزاک خصلتِکاالییِ ارزشهایفکری‪ ،‬سرمایهدارانهشدنِ‬ ‫زندهگیِ اجتماعی را نشان میدهد‪ .‬ایمِرمَن فقط یک گذارِ اجتماعی را نشان میدهد‪ ،‬که در‬ ‫‪ -02‬این دو رُمان‪ ،‬بارها‪ ،‬با عنوانهای مختلف و از سوی مترجمانِ مختلف( از جمله سعید نفیسی) ترجمه شده اند‪.‬‬


‫ادبیاتِ آلمان ‪ -‬بیدِرمایِر‬

‫‪24‬‬

‫کارل ایمِرمَن‪ :‬دنبالهروها‬

‫آن‪ ،‬کهنهایکه از میان میرود روشنتر در جلویِ چشم است تا آن‪ -‬بهلحاظِ ساختاری‪ -‬نو‪...‬‬ ‫دورانِشکوفاییِ علم و ادبیاتِ بزرگِکالسیک هم دیگر چنین مینماید که گذشته است‪" .‬پایانِ‬ ‫"یک دورهی هنر"‪ ،‬آنگونه که هاینه گفته‪ ،‬فرا رسیدهاست‪ .‬آنچه جایِآن خالی است‪ ،‬یک‬ ‫مایه و جوهرهای فکریاست که بخواهد زندهگیِ فرهنگی در آلمان را فرا بگیرد‪ .‬ویلهِلمی[ از‬ ‫شخصیتهای رُمان] بهمثابهِ سخنگویِ نویسنده‪ ،‬همین را بارها دقیق بیان میکند‪:‬‬ ‫"سدههایقدیم‪ ،‬شوالهایخود را برایما بهجا گذاشتند‪ ،‬نسلِکنونی‪ ،‬خودرا هر گاهی در یکیاز‬ ‫آنها داخلمیکند‪ .‬در شوالیپرهیزگاری‪ ،‬شوالیمیهنپرستی‪ ،‬شوالیتاریخی‪ ،‬شوالیهنر‪ ،‬و‬ ‫در شوالهایفراوانِدیگر! اینفقط یک مجلسِرقصِ با صورتک و لباسِمبدّل است‪."...‬‬ ‫و یا در جایدیگر‪" :‬ما‪ ،‬برای آنکه همهیفالکت را در یککلمه بیان کنم‪ ،‬دنبالهروها هستیم‪،‬‬ ‫و باری را حمل میکنیم که به هر وارِث و هر نسلِ تازهای ماسیده است‪ .‬آنجنبش و تحرّکِ‬ ‫بزرگ در قلمروِ فکر‪ ،‬که آنها را پدرانِ ما از کومهها و کلبهها آغاز کردند‪ ،‬گنجینههایبسیاری‬ ‫را برای ما بر جا گذاشت که اکنون در همهی بساطهای بازار وجود دارد‪ .‬بدونِ یک تالشِویژه‪،‬‬ ‫حتّی با یک تواناییِ کم نیز شاید بشود دستِکم سکّههایقدیمیِ هنر و دانش را بهدستِ آورد‪.‬‬ ‫ولی با ایدهیقَرضی همانمیشود که با پولِقرضی‪ .‬آنکس که با ثروتِ دیگری سَبُک‪/‬سرانه به‬ ‫کاسبی میپردازد‪ ،‬او همیشه ندار و فقیر میمانَد‪".‬‬ ‫اینکه یک دورانِگذار آغاز شدهاست‪ ،‬بر همهیمعاصران روشناست‪ ،‬اگر آنها دنبالِ رسمهای‬ ‫بیمزهیشان نباشند‪ ،‬مثلِ آن مُشتریانِ سالنهایزیباییِ در برلین؛ و یا عاداتِغریبِشان را وا‬ ‫نهند‪ ،‬مثلِ آن دو آموزگارِ با دو هدفِ تربیتیِمتضاد‪ ،‬یکی با آموزشِاومانیستی و دیگری با‬ ‫آموزشِ"واقعگرایانه"‪ .‬در یکچنیندورهای کسی نمیخواهد‪ ،‬در معنای تاکنونی‪ ،‬چه بهلحاظِ‬ ‫فکری و چه اجتماعی همچنان زندهگی کند‪.‬‬ ‫" هر کس به هر نحوی میکوشد به خود کمک کند؛ مذهب را عوض میکند‪ ،‬و یا خود را به‬ ‫به پرهیزگاری‪ 09‬میسپارد؛ کوتاه‪ ،‬نا‪/‬آرامیِ درونی میخواهد ثبات و تکیهگاه پیدا کند و در این‬ ‫تالشِ پُر‪/‬شور و شیفته‪/‬وار‪ ،‬یکسره آخرین تکیهگاهها را هم از زمین میکَنَد‪".‬‬ ‫تا ایناندازه‪ ،‬ایمِرمَن نشانههایروزگارِخود را دقیق تشریح میکند‪...‬ولی آنشناختِ تناقضهای‬ ‫تاریخی‪ ،‬نا‪/‬موجود است‪...‬هِرمَن سرانجام وارِثِ اَشرافیت و بورژوازیِصنعتی میشود‪ .‬او‪ ،‬در‬ ‫نتیجه‪ ،‬همزمان بهیک ترکیبِ‪ 04‬اجتماعی بَدَلشد‪ ،‬و یا به نمادِ یک"هماهنگیِ"پرسش‪/‬برانگیز‬ ‫بَدَل میشود میانِ جهانِ فئودالی و جهان بورژوایی‪.‬‬ ‫این‪ ،‬بر هِرمَن و بر نویسندهی او پنهان نمانده است‪" .‬میراثِ فئودالیسم و صنعت سرانجام به‬ ‫کسی میرسد که به هر دویِ این طبقات تعلّق دارد و بههیچکدامِشان‪...".‬‬ ‫ولیاین‪ ،‬راهِحل نیست‪ .‬همینطور‪ ،‬اینهم راهِحلِ نیستکه ایمِرمَن بازگشت بهزمین‪ ،‬و‬ ‫همزمان‪ ،‬بهعقب‪/‬برگرداندنِمنطقهیصنعتی بهزمینِکشاورزی را بهمثابهِ راهِ برون‪/‬رفت از دورانِ‬ ‫دنباله‪/‬روها پیشنهاد میکند‪ .‬آنفضای بد‪/‬بینانه و شامگاهیِ پایانِ رُمان‪ ،‬تصادفی نیست‪ ،‬بلکه‬ ‫نتیجهی نا‪/‬گزیرِ بافتِ عمومیِ داستان است‪...‬‬

‫‪ ،Pietismus -09‬پرهیزگاری‪ ،‬تورّع‪ ،‬پارسایی‪ ،...‬فرقهای مذهبی در چارچوبِ مسیحیتِ پروتِستانی‪.‬‬ ‫‪Synthese -04‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.