M. Namari 1

Page 1

‫"مبارزهی اجتماعی" و "سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری"‬ ‫در بارهی پیوندِ میانِ‬

‫"جنبشِ اجتماعی" و "جنبشِ سیاسی"‬ ‫يادداشتهای پراكنده‬

‫م‪ -‬نَماری‬ ‫‪5731‬‬


‫‪2‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫گفتگو بر سرِ اين‪ ،‬كه آيا وجودِ جنبش و مبارزهی اجتماعی در يك جامعه‪ ،‬نشانِ سرزندهگیِ آنجامعه و ضامنِ‬ ‫زندهماندن وگسترشِ دادگری در آن است يا نه‪ ،‬گفتگويی است سودمند‪ .‬پاسخ بهاين پرسش هر چهباشد‪ ،‬در‬ ‫اينواقعیت هیچدگرگونی رُخ نمیدهد‪ ،‬كه ‪ :‬امروزه هیچيك از گونههایِاجتماعاتِ بشری‪ -‬از صنعتی يا غیرِ آن و با‬ ‫هرگونهای از نظامِ اجتماعی‪ -‬از پديدهی مبارزه يا جنبشِ اجتماعی خالی نیستند‪ .‬از كهنترينروزگارها تا بهامروز‪،‬‬ ‫در هر گوشهوُكنارِ جوامعِ بشری‪ ،‬مبارزه و جنبشِ اجتماعیِ گروههای كوچك و بزرگِ انسانی‪ ،‬پی‪/‬در‪/‬پی پديد‬ ‫میآمده و میآيد‪.‬‬ ‫میانِ اينمبارزهیاجتماعی از يكسو‪ ،‬و ديگربخشهای فعّالیتهایفكریوعملیِجامعه‪-‬چون‪ :‬هنر‪ ،‬مذهب ‪ ،‬فلسفه‪،‬‬ ‫سیاست‪ ،‬و‪ -...‬همیشه كم‪/‬يا‪/‬بیش كُنش وجودداشته و دارد؛ و آنها در برابرِ هم‪/‬ديگر بهشكلی واكنش نشان داده‬ ‫و میدهند‪ .‬از میانِ اين"ديگر"بخشهایفعّالیتهایاجتماعیِبشر‪ ،‬بخشِ سیاست نه تنها بیشترينپیوند را با‬ ‫جنبشِاجتماعی داشته و دارد‪ ،‬بلكه پیوندش با آن‪ ،‬دارای ويژهگیِ بیهمانندی نیز هست‪ .‬درونمايه و‬ ‫انگیزهیاصلیِ سیاست‪ ،‬برای برقراركردنِ اينپیوند با جنبشهایاجتماعی‪ ،‬فقط "قدرتِسیاسی"است‪ .‬اين فقط‬ ‫سیاست است كه چنینپیوندی ويژه را با مبارزه(جنبشِ) اجتماعی برقرار میكند‪ .‬مرادِ اصلی از اين ياد‪/‬داشتهای‬ ‫پراكنده‪ ،‬اشارههايی بههمین پیوند و چندوُچونِ آن است‪.‬‬ ‫()‬ ‫مراد از سیاست‪ ،‬در اينجا‪ ،‬آنحوزه از فعّالیتِبشریاستكه در آن ‪ :‬حكومتها‪ ،‬سازمانهایسیاسی‪،‬‬ ‫سیاست‪/‬مداران و همهی نهادها و دستگاههای وابسته بهآنها سرگرمِ كار و انديشیدناند؛ سیاست‪ ،‬در زيرِ‬ ‫پوششهای بسیارگونهگون رُخمینمايد‪ ،‬و زيرِپوششهایگوناگون بهپیش كشیدهمیشود‪ :‬زير پوششِ مذهب‪،‬‬ ‫اخالق‪ ،‬هنر‪ ،‬و‪ ...‬و نیز زيرِ پوششِ آزادی‪ ،‬دموكراسی‪ ،‬و ديگر آرمانهایاجتماعی‪ .‬چنین نیروی‬ ‫هم‪/‬رنگ‪/‬شوندهایرا تنها سیاستاستكه داراست‪ .‬امّا زيرِ هر پوشش و هر رنگیكهباشد‪ ،‬كانونِسیاست‪،‬‬ ‫"بهدستآوردنِ"قدرتِسیاسي و يا"نگه‪/‬داشتِ"آناست‪ .‬از اينرو است‪ ،‬كه در ايننوشته‪ ،‬سیاست‪،‬‬ ‫همهجا سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری نیز نامیده شدهاست‪.‬‬ ‫مفهومِ مبارزهیاجتماعی‪ ،‬در اينيادداشت‪ ،‬دربرگیرندهی همهیدرگیریهایفردی يا گروهی میانِ انسان ها است‬ ‫برسرِ هرچیزی كه بهيك مسئلهی اجتماعی تبديل شدهاست‪ .‬مرادِ از مبارزهی اجتماعی‪ ،‬در اين جا‪،‬‬ ‫همهیگونههای تالش و مبارزهی گروههایكوچك و بزرگِ انسانها است برای دستيابی به خواسته ها و‬ ‫اجتماعیشان‪ .‬كانونِ مبارزهیاجتماعيرا تنها تحقّقِ اينخواستهها وآرزوها تشكیل ميدهد‪ ،‬و نه‬ ‫ِ‬ ‫آرزوهایِ‬ ‫بهدست آوردنِ قدرتِ سیاسي‪.‬‬ ‫()‬ ‫با اينكه اين پنداشت هرگز بیپايه نیست‪ ،‬كه بسیاری از جنبشهایِاجتماعی‪ ،‬از سویِسیاست‪ ،‬بهعمد ناديده‬ ‫گرفتهشده يا با سَردیِآن رو‪/‬به‪/‬رو میشوند‪ ،‬با اينهمه‪ ،‬برایِ خودِ سیاست‪ ،‬جنبشهایاجتماعی دارایِ اهمّیتِ‬ ‫بسیاربزرگی هستند‪.‬‬ ‫()‬ ‫در نزدِ سیاست (يا همان سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری)‪ ،‬اين باور‪ ،‬كه جنبشِاجتماعی بدونِ سیاسیشدن(در حقیقت‬ ‫بدونِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار شدن)توانِ دستيابی بهخواستههایِ خودرا ندارد‪ ،‬تقريباً بهيك خرافه‪ ،‬بهيك باورِ خرافی‬ ‫تبديل شدهاست‪ .‬اين‪ ،‬يكی از فراوانترين خرافههايیاست كه در سیاستِ وجود داشته و دارد‪ .‬آنچه كه‬


‫‪7‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫بهاينخرافه رنگی از درستی میبخشد ايناست كه بهراستیهم اينجنبشها به آگاهی هایِهمهگانیِاجتماعی‪ ،‬و از‬ ‫میانِآنها بهآگاهیهايی در بارهی سیاست‪ ،‬و نیز به خودِ سیاست نیاز دارند‪.‬‬ ‫امّا اينخرافه موجبِ آن شدهاست كه مبارزهی اجتماعی از سوی سیاست آسیبهای بسیار جدّی ببیند‪ .‬هرجا و‬ ‫هرگاه كه جنبشی پديد میآيد‪ ،‬از سوی سیاست‪ ،‬انبوهی از آدمها و انديشه ها بهسمتِ آن روانه میشوند‪.‬‬ ‫هدفِبزرگِآنان‪ ،‬آنگونه كه بهظاهر از سوی اينروانهشدهها گفتهمیشود‪،‬دادنِ"آگاهیِسیاسی" بهاينجنبشها‬ ‫است‪ .‬اينرَوَند‪-‬رَوندِسیاسیكردن يا سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداركردنِ جنبشهایاجتماعی به دستِ سیاست‪ -‬معموالً‬ ‫رَوَندی بسیار دردناك برای مردمِ شركتكننده در اينجنبش ها است‪ .‬اين رَوَند‪ ،‬سرشار است از‬ ‫از‪/‬هم‪/‬گسیختهگی و پاره‪/‬پاره‪/‬شدنِ تودهی مردمِ شركتكننده‪ ،‬پُر است از گالويزشدن و يا واداركردنِ آنان‬ ‫بهگالويزشدن با يكديگر‪ ،‬پُر است از ايستادنِ آنان‪ -‬و يا وادار‪/‬كردنِ آنان‪ ،‬با مشت يا اسلحه‪ ،‬به ايستادن‪ -‬در برابرِ‬ ‫يكديگر‪. ...‬‬ ‫اين از‪/‬هم‪/‬گسیختهگیها و گالويزشدنها‪ ،‬از سویِ گونههای مختلفِ سیاست‪ ،‬در زيرِ بهانههای بسیار گوناگون‬ ‫مثلِ‪" :‬پاكیزهگیِصفوفِ مَردُم"‪" ،‬پیروزیِحق بر باطل"‪" ،‬پیروزیِ دموكراسی"‪ ،‬و "حقوقِ بشر" ‪ ...‬ستايش شده و‬ ‫ستودنی جلوه داده میشوند‪.‬‬ ‫برای سیاست امّا‪ ،‬اين رَوَندِ سیاسیكردنِجنبشها‪ ،‬همانا با بهدستگرفتنِ رهبریِ اينجنبشها‪ ،‬يا با‬ ‫به‪/‬زيرِ‪/‬فرمانِخود‪/‬درآوردنِ آنان كامل و پايانيافته تلقّی میشود‪ .‬برایِسیاست‪ ،‬اينكه در زندهگیِفردی و اجتماعی‬ ‫و يا در انديشهی آن انبوهِمردمی كه اينجنبشها را پديد آوردهاند‪ ،‬چه دگرگونیهايی جدّی و سودمند پديدار‬ ‫شده است يا نه‪ ،‬اهمّیتِ دست دوم و بسیار اندكی دارد‪.‬‬ ‫بايد آشكارا گفت كه برخالفِ اين باورِ خُرافی‪ ،‬با پیوندخوردن يك جنبشِاجتماعی به سیاست‪/‬قدرت‪ /‬مداری‪ ،‬اين‬ ‫جنبش را خطرهای بسیار گوناگونی تهديد میكند ‪:‬‬ ‫خطرِ اين‪ ،‬كه خواستهها و يا آرمانهای نخستین و پايهيیِ اين جنبش‪ ،‬به صورتِ دست‪/‬آويزی درآيد در دست‬ ‫قدرتپرستان‪.‬‬ ‫اين خطر‪ ،‬كه خواستِ سیاسیِ بهدستگرفتنِ قدرتِ سیاسی‪ ،‬بهخواستی پايهيی تبديل شود؛ و خواسته هایِ‬ ‫اجتماعیِ واقعاً‪/‬پايهيی را در سايهی سیاهِ خود جای دهد و بهفراموشی بسپارد‪ .‬ستايشگرانِ قدرتِ سیاسی‪،‬‬ ‫گاهگاهی گرفتنِ قدرتِسیاسی را بهوظیفهای چنانمقدّس تبديل میكنند كه خواستههای ديگر در برابرِ آن‬ ‫كمرنگ میشوند؛ و گاه حتّی چنانفضايی درست میكنند كه در آن‪ ،‬دادنِ برتری بهاين خواستههای پايهيی‪،‬‬ ‫گناه شمرده میشود‪.‬‬ ‫اين خطر‪ ،‬كه شماری از مبارزانِ اجتماعی‪ ،‬به سیاستمدار‪ ،‬و يا درستتر گفتهشود‪ ،‬به قدرت‪/‬سیاست‪ /‬مدار‬ ‫تبديل شده و استحاله يابند؛ يعنی هستیِ اجتماعیِ و آرمانهای اجتماعیِ خود و نیز خواستههای اجتماعیِمَردُمرا‬ ‫بر مدارِ سیاست‪/‬قدرت بهگردش درآورند‪ .‬باآنكه معموالً اين افراد از بهكاربردنِ كلمهی‬ ‫"سیاستمَدار"و"قدرت‪/‬سیاستمدار" برای نامیدنِ خود پرهیز میكنند‪ ،‬و بهجای اينكلمه از كلمهی‬ ‫تركیبیِ"مبارزِ سیاسی"كمك میگیرند‪ ،‬بااينحال‪ ،‬ايناستحاله چیزینیست جز عوضشدنِ "مَدارِ" فعّالیتهای‬ ‫آنان‪ .‬و معنای اين عوضشدن چیزی نیست جز جایگزينشدنِ[يا جایگزينكردنِ] "مبارزه برای قدرت و برای‬ ‫خواستههای فردی و خودخواهانه" بهجای"مبارزه برای بهبودیِ زندهگیِ همهگان"‪.‬‬ ‫()‬


‫‪4‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫آنخرافهیديرسال‪ ،‬كه بر پايهیآن‪ ،‬گويا بدونِ كشیدهشدن بهسویِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ ،‬برای جنبش‬ ‫هایاجتماعی هیچ پیروزیای شدنی نخواهدبود‪ ،‬پیامدهای ناگوار و تلخی برای جامعهیآدمی داشته است‪ .‬اين‬ ‫خرافهی زيانبار‪ ،‬يكی از آن دهها و صدها خرافهی ديرپا و جانسختی است كه جامعههای آدمی را در درازای‬ ‫هزاران سالی كه از هستیِشان میگذرد‪ ،‬در چنبرهی خود گرفتهاند‪.‬‬ ‫آيا بهراستی آن مردمِ ساده را كه برای يك زندهگیِ درخُور تالش و مبارزه میكنند‪ ،‬از سیاست‪ /‬قدرت‪ /‬مداری و‬ ‫از پیامدهای دردناكِ آن گريزی نیست؟ آيا راه يا راههای ديگری يافت نمیشود؟ اين پرسش‪ ،‬يكی ازآن‬ ‫پرسشهای گزنده و نیز يكی از آن آرزوهايی است كه در همهی جوامع و در همهی دورهها به شكلهای گوناگون‬ ‫بهمیان كشیده شدهاند‪.‬‬ ‫()‬ ‫ساختارِدرونیِكنونیِجامعهیآدمی‪ ،‬و قوانینِكنونیِهستی و پیشرفتِاينجامعه‪ ،‬خود‪/‬به‪/‬خودی‪/‬بودن‪ ،‬و نیز‬ ‫ساختمانِ جهانِغرايزِبشری‪ ،‬امروزه چنانشرايطی را پديد آوردهاند كه درآن‪ ،‬راهِ رهايیِ جنبشهای اجتماعی از‬ ‫قید و بندها و از پیامدهایويرانگرِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری بستهماندهاند‪ .‬بهكمكِ همین شرايط است‪ ،‬كه سیاست‪،‬‬ ‫بیشاز ديگربخشهای فعّالیتِ اجتماعی‪ ،‬همهیانواعِ جنبشهایاجتماعیرا زيرِ تأثیر و نفوذِ خود قرار میدهد‪.‬‬ ‫‪ -5‬جامعههای بزرگِبشری‪ ،‬امروزه چنانساختاری يافتهاند كه در آنها سیاست بهناگزير سهمی غولآسا دارد‪.‬‬ ‫وظايفی كه به سیاست در اين ساختار داده شد‪-‬و يا او خود به نا‪/‬رَوا بهخود دادهاست‪ -‬چنان به نا‪/‬روا عظیم است‬ ‫كه بهاو اجازه میدهد سرنوشت‪ ،‬نابودی و بودیِ جامعهرا رقمزند‪ .‬گردآيیِ وحشتآور و باورنكردنیِ اينهمه قدرت‬ ‫و وظیفه در دستهای سیاست و قدرتِ سیاسی‪ ،‬جنبشهای اجتماعیرا هم‪ /‬واره در تیررسِ وابستهگیِ بردهوار به‬ ‫سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ ،‬با همهی گزندهای آن‪ ،‬قرار میدهد‪.‬‬ ‫‪ -2‬قوانینی كه امروزه بر زندهگی و پويشِ جوامع فرمان میرانند نیز در خدمتِ اين ساختارِ نا‪/‬هم‪/‬آهنگِ همین‬ ‫جوامع و نگهداری آن هستند‪ .‬اينها چهقوانینی هستند؟‬ ‫نادرست است اگر گمان شود كه اين قوانین‪ ،‬همان قوانینِطبیعیِ رشدِ جامعهاند‪ ،‬يعنی از سوی"نظامِ طبیعیِ‬ ‫جهانِ هستی" بهجامعهیآدمی تحمیل شدهاند‪ ،‬و همهینیازهای جامعه از اين قوانین سر بر آوردهاند‪.‬‬ ‫بسیاری از اينقوانین‪ ،‬ساخته و پرداختهی گروههایِ معیّنی از انسان ها هستند و از سوی آنان بهجامعه تحمیل‬ ‫شدهاند‪ .‬اين قوانین در جريانِ بحثهای هزارانسالهای بهمیان كشیده شدهاند كه در پیرامونِ شناسايیِ قوانینِ‬ ‫طبیعی (و آزاد از تأثیرِ آدمیِ) زندهگی و رشدِ جوامعِ بشری در جريان بودهاست‪ .‬اين بحث و كنكاشها در دورانِ‬ ‫ما هم هم‪/‬چنان ادامه دارند‪ .‬در همان هنگامكه گروهی از شركت‪/‬كنندهگان در اينبحثها‪ ،‬قوانینِمعینّی را‪،‬‬ ‫بهگمانِ خويش‪ ،‬هم‪/‬چون قوانینِ عینی بهشمار میآورند‪ ،‬گروهی ديگر‪ ،‬آنها را نپذيرفته و در برابر‪ ،‬به قوانینِ‬ ‫ديگری باور دارند‪ .‬با بیانِديگر‪ ،‬دو دسته قوانین بر پويش و هستیِ جامعه تأثیر میگذارند ‪:‬‬ ‫الف‪ -‬يكدسته از آنان‪ ،‬قوانینِ طبیعی و عینی هستند‪ ،‬يعنی از تأثیرِ انديشهیآدمی پديد نیامدهاند‪.‬‬ ‫ب‪ -‬دستهیديگر‪ ،‬قوانینی هستند كه انديشهیآدمی آنها را ساختهاست؛ با اين"گمان"كه همان قوانینِ‬ ‫طبیعی(عینی) هستند‪ .‬بهگفتاریديگر‪ ،‬انسان تصوّر میكند كه جامعهیآدمی بهطورِطبیعی از اينقوانین‬ ‫كشفشدهی او پیروی میكند‪ .‬امّا اينكه اين قوانینِ"كشفشده"‪ ،‬همان قوانینِ طبیعی هستند هنوز ثابت‬ ‫نشدهاست‪.‬‬


‫‪1‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫ايندسته از قوانین بههیچرُو يك‪/‬دست نیستند‪ .‬آنها دربرگیرندهی دهها و صدها نظريه و پیشنهاد‬ ‫هایگوناگوناند كه گهگاه هیچگونه هم‪/‬خوانی با يكديگر ندارند‪ .‬اين نا‪/‬هم‪/‬خوانی‪ ،‬نه بهدلیلِ نا‪/‬هم‪ /‬خوانیِ نوعِ‬ ‫نگاهِ انسانها بلكه ازآن ريشهيیتر‪ ،‬بهدلیلِ نا‪/‬هم‪/‬خوانیِ نوعِ منافعِ آنها است‪.‬‬ ‫اگرچه جامعه‪ ،‬كه نمیتواند چشم‪/‬به‪/‬راهِ پايانِ اين بحثها بماند‪ ،‬به پويش و پیمايشِ ناگزيرِ خود ادامه داده است؛‬ ‫امّا از تأثیرِ نیك يا بدِ اين بحثها بركنار نمانده است‪ .‬آن انديشهها و باورها‪ ،‬كه هر يك به دستهیمعینّی از‬ ‫قوانینِطبیعیِرشدِ جامعه اعتقاد دارند‪ ،‬نیز چنیننیست كه در خانههای دربسته بمانند‪ .‬آنها‪ -‬بیتوجّه به درستی‬ ‫يا نادرستیِشان‪ -‬در درونِ جامعه به نیرو تبديل شده و در كنارِ قوانینِ عینی‪ ،‬بر ساختارِ درونی و بر چهگونهگیِ‬ ‫پويش و پیشرفتِ آن تأثیرِ كارايی نهادهاند‪ .‬ملیونها انسان در درازای هزارها سال‪ ،‬اين قوانین را‪ -‬بهگمانِ اينكه‬ ‫همان قوانینِ عینیاند‪ -‬در كردارها و انديشههای خود در جامعه بهكار گرفتهاند‪ .‬يعنی برپايهی آنها انديشیدهاند‬ ‫و ساختهاند يا ويران كردهاند‪ .‬چندان دور از واقعیت نیست اگركه رَوندِ شكلگیریِ ساختارِكنونیِجوامعِبشری را به‬ ‫رَوَندِ ساختنِ بنايی همانند كنیم كه سازندهگان آن هريك‪ ،‬نقشهای و نمايی و دورنمايی در سر دارند كه گهگاه‬ ‫با هم نا‪/‬هم‪/‬خوانیهای بسیار داشته و غالباً يكسره نا‪/‬هم‪/‬خواناند‪.‬‬ ‫كوتاه ‪ :‬قوانینی كه امروزه هم‪/‬چون قوانینِطبیعی و عینی و عام"تلقّی"میشوند و بر حیاتِ جامعه فرمان میرانند‪،‬‬ ‫در بخشِ بزرگِ خود‪ ،‬ساختهوُپرداختهی دستِ آدمیاند‪ ،‬در زيرِ تأثیر و كاركرد و فرمانِ اين قوانینِ متناقض و‬ ‫درهم وُ برهم‪ ،‬بسیاری از آرزوهایِآدمی ناشدنی بهچشم میآيند‪ .‬بسیاری دشواریها ناگشودنی گشتهاند‪ .‬رشدِ‬ ‫سرطانیِ سیاست‪ -‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ -‬در جامعه‪ ،‬يكی از نتايجِ تلخِ پیرویِ جامعهی انسانها از اين قوانینِ‬ ‫آشفتهاست‪.‬‬ ‫قصدِ من در اينجا هواداری از اينديدگاه نیست كه بر پايهی آن‪ ،‬اگر چنانچه جامعهی آدمی در زيرِ تأثیرِ‬ ‫مستقیمِ قوانینِعینیِطبیعی رشد میكرده‪-‬و اراده و انديشهیآدمی در میاننمیبوده‪ ،-‬و اگر چنان‪ /‬چه بشر‬ ‫میگذاشت كه جامعه‪ ،‬خودرا دربَست و بیاراده به رَوَندِ كامالً طبیعیِ اين قوانین بِسپُرَد‪ ،‬امروزه جوامعِبشری بهتر‬ ‫از اين میبودهاند‪ .‬هم‪/‬چنین در اينجا‪ ،‬گفتگو بر سرِ مخالفت با تالشِآدمی برای شناختِ اينقوانین هم نیست‪.‬‬ ‫آدمیرا از حس و دريافت‪ ،‬و تالش برایِشناختِ همه و هرچه كه در دست‪/‬رس و بر سرِ راهِ او قرار میگیرد‬ ‫گريزینیست‪ .‬گفتگو اينجا تنها بر سرِ ايناستكه آدمی‪ ،‬اين ناگزيریِ شناختِ قوانینرا چهگونه انجام داده و‬ ‫میدهد؛ و اينكه اين ناگزيری چه پیامدهای ناگواری تاكنون داشتهاست‪.‬‬ ‫‪ -7‬انديشهكردن و تأمّل در پیرامونِ چهگونهگیِ رَوَندِ پیريزیِساختمانِموجوديتِجامعه‪ ،‬بسیاری حقايق را كه با‬ ‫بحثِ ما‪ -‬يعنی چرايیِ سیاست يا همان غولآسا‪/‬شدنِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ -‬پیوند دارند روشن میكند‪.‬‬ ‫غالباً بهنحوی خود‪/‬به‪/‬خودی چنین گمانمیكنیم كه موجوديتِكنونیِجامعهیبشری حاصلِ كاركردها و‬ ‫تالشهایحسابشده و آگاهانهیبشریاست‪ ،‬و در بر پايیِآن‪ ،‬عنصرِ خود‪/‬به‪/‬خودی‪/‬بودن‪ ،‬غريزیبودن‪ ،‬و نیز‬ ‫نقشداشتنِ غرايزِ آدمی‪ ،‬كمترينتأثیری نداشته و يا دامنهی تأثیرِ آنها بسیار كماست‪ .‬چنین گمانی در برابرِ‬ ‫انبوه پديدههای منفی‪ ،‬و نا‪/‬معقول‪ ،‬و توجیهناپذيری كه در موجوديتِ جوامعِبشری ديده میشود درمانده و‬ ‫بیپاسخ میماند‪ -.‬از رفتارهایفردی و بهويژه اجتماعیِ انسانها چیزی نمیگويیم‪.-‬‬ ‫رَوندِ برپايیِساختارِ اينجوامع‪ ،‬رویِهمرفته و بدونِ اينكه بخواهیم كوششهایِ آگاهانه و ارادی را انكار كنیم‪،‬‬ ‫رَوَندی خود‪/‬به‪/‬خودی و آمیخته با نسنجیدهگی‪ ،‬و پیامدِ كُنِشهایِ غرايز و واكُنِشهایِ غريزی در برابرِ فشارها و‬ ‫اجبارهای واقعیات بوده و هست‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫مراد از غريزه در اينجا‪ ،‬هم غريزهیفردی است و هم غريزهیاجتماعی‪ .‬افزونبر اين‪ ،‬میتوان با احتمالی‬ ‫بسیارنزديكبهيقینگفت كه نهادهایِمؤثّرِ ساختارهایكنونیِجوامع‪ ،‬از جمله نهادِ قدرت‪/‬سیاست‪ ،‬معموالً خود‬ ‫كمتر زيرِ تأثیرِ نیرویِ انديشیدن و اراده‪ ،‬و حتّی كمتر زيرِ تأثیرِ غريزههايی چون گريز از قدرت و از تمركز و‬ ‫همانند آنها‪ ،‬بلكه بیشتر زيرِ فرمان و تأثیرِ گونههای بسیار رنگارنگِ غريزههای گرايش به قدرت و‬ ‫تمركزخواهی و همانندِ آنها قرار داشته و دارند‪ .‬اين نهادها بیش از نهادهایِ نا‪/‬سیاست‪/‬قدرت‪،‬‬ ‫مناسبترينكِشتگاهِ برای رشدِ شتابانِاينغريزهها هستند‪ .‬اينغريزهها يكی از مهمترينريشههای غول آسا‪/‬‬ ‫شدنِسیاست گرديد كه بیمانندترين نهادِ جامعه از نگاهِ تمركزِ قدرت است‪.‬‬ ‫همه میدانیم كه در جوامعِ بشری‪ ،‬اينكه كدام دسته از غرايز را بايد رام و مهار كرد و بهكدام دسته از آنها بايد‬ ‫میدان داد‪ ،‬در حقیقت و بهرغمِ ظاهر‪ ،‬خود يكی از هدفها و موضوعاتِ مبارزه در میدانِ انديشه و كردار بوده‬ ‫است‪ .‬و انكار نمیتوان كرد كه در اين مبارزه‪ ،‬سیاست و يا همان سیاست‪/‬قدرت‪ /‬مداری‪ ،‬همواره پشتیبان و‬ ‫برانگیزانندهی غريزههايی بوده و هست كه با ماهیّتِ خودِ او سازگارند؛ يعنی از جمله غريزههايی كه بهسوی‬ ‫قدرت و تمركز گرايش دارند‪ .‬وظیفه ی پشتیبانی و برانگیختن اين دسته از غرايز را بسیاری از آن انسانهايی‬ ‫انجام میدهند كه بر اين نهادها‪ -‬بهگمانِ خود‪" -‬فرمان میرانند"‪ ،‬و در حقیقت‪ ،‬اين نهادها بر آنها فرمان‬ ‫میرانند‪ .‬اينان حتّی پیش از نشستن بر اريكهی قدرت‪ ،‬اريكه های روح و مَنِش و انديشهیِشان بهتسخیرِ‬ ‫غريزههاینامبرده درآمدهاند‪ .‬در كنارِ اين افراد‪ ،‬آن بخشی از شركتكنندهگان در جنبشهای اجتماعیِ مردم‪ ،‬كه‬ ‫بعدها بهاين غريزهها گردن مینهند‪ ،‬نیز بهسهمِ خود در انجامِ اين وظیفه كمك میكنند‪.‬‬ ‫همینغريزههايیكه بهسویِقدرت و تمركز گرايشدارند‪ ،‬از علّتهای بسیارمهمِ قربانیشدنِ جنبشهای اجتماعی‬ ‫در پیشگاه و در پسگاهِ سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری هستند‪.‬‬ ‫()‬ ‫اگر بر پايهی آنخرافه‪ ،‬كه در باال بهآن اشاره شد‪ ،‬سمتگیری جنبشهای اجتماعی بهسوی سیاست‪/‬‬ ‫قدرت‪/‬مداری‪ ،‬تنها راه نجاتِ آنها باشد‪ ،‬ناگزير اين خرافهی ديگرهم بايد پذيرفته شود كه برپايهی آن‪:‬‬ ‫سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار‪ ،‬راه‪/‬بَر و نجاتبخشِ مبارزه و جنبشِ اجتماعی وانمود میشود‪.‬‬ ‫اينباورِخرافی هم نوعی باورِ غريزیاست‪ .‬يعنی در واقع‪ ،‬يكی از گونههای غريزهی قدرتخواهیاست كه بهصورت‬ ‫يك باور درآمدهاست‪ .‬از جمله بر پايهی همینگونهباورها و يا با دستآويز‪/‬قراردادنِ همینگونه باورها است كه در‬ ‫هنگام و در هنگامهی پاگیریِ هر جنبشِاجتماعی‪ ،‬انبوهِ سیاست‪ /‬قدرت‪/‬مدار بهسوی آن سرازير میشوند‪.‬‬ ‫همینباورها يكی از آن انگیزههايی هستند كه بسیاری از تالشگران در مبارزهی اجتماعی را وا میدارند تا بههر‬ ‫بهانه و وسیلهای كه شده‪ ،‬خودرا هم چون يك سیاست‪/‬مدار پرورش دهند‪ ،‬و آغاز میكنند به آموختنِ رموزِ‬ ‫سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ .‬آيا همینباورها يكی از پايههای آن گرايشی نیست كه به سازمان دهیِ غولآسا و‬ ‫مبالغهشدهیسیاست‪ ،‬بهمثابهِ يك بهاصطالح "نیازِ ناگزير"‪ ،‬در جامعه كمك كرده است؟‬ ‫آنچه نیز‪ ،‬كه از سوی گروههايی از باورمندان بهاين خرافهها‪ ،‬سیاستِ مُدِرن و دانشِ سیاست نامیده میشود‪ ،‬در‬ ‫حقیقتِ كار‪ ،‬چیزی جز اين واقعیت نیست كه برتَنِ يك غريزهی ساده‪ ،‬و يك خرافهی كهن با درونمايهای كهنه‪،‬‬ ‫پوشاكی نو پوشاندهاند‪ .‬اينيكی‪ ،‬از آن نمونههایآشكار است كه بهخوبی نشان میدهد چهگونه آدمی‪ ،‬بسیاری از‬ ‫همان غريزههای خود را‪ ،‬همان آگاهیهای غريزیِ خودرا‪ ،‬به ناحق و بهناروا‪" ،‬دانش"نامیدهاست بدوناينكه‬ ‫بهواقع و بهراستی كمترين همانندی با دانشِواقعی داشته باشند‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫همانندیِ میانِ گونههای بیشمارِ سیاست‪ ،‬هنوز بر خالفِ آنچهكه بسیاری باور دارند‪ ،‬بر اختالفِ میانِ آنها‬ ‫برتریدارد‪ .‬سیاستِمُدرن‪ ،‬سیاستِعلمی‪ ،‬سیاستِكهنه‪ ،‬سیاستِقرون‪/‬وسطايی‪ ،‬سیاستِدموكراتیك ‪ ،‬و دهها‬ ‫گونهی ديگرِ سیاست‪ ،‬همهگی همانخرافهی كُهَن را ستون اصلیِ ساختمانِ بهظاهر پیچیده و عظیمِ خود‬ ‫قراردادهاند كه بر پايهی آن‪ ،‬سیاست‪ ،‬رهبر و فرمانروای جامعهی آدمی انگاشته میشود‪.‬‬ ‫()‬ ‫«بدونِ دولت‪ ،‬شاه‪ ،‬فرمانروا‪ ،‬رهبر‪ ،‬خان‪ ،‬پیشوا‪ ،‬حاكم‪ ،‬والی‪ ،‬امپراتور‪ ،‬قیصر‪ ،‬حزب‪ ،‬و‪ [ ...‬در يك كالم‪ :‬بدونِ‬ ‫قدرت‪/‬سیاست‪/‬مداری) نظام و شیرازهی جامعه از هم میپاشد»‬ ‫چنین باوری‪ ،‬يا باورهايی با كموبیش چنینمفهومی‪ ،‬در همهی روزگارها‪ ،‬در نزدِ مردمِ همهی كشورها‪ ،‬در میان‬ ‫همهی گروههای اجتماعی ديده میشود‪ .‬اين خرافه‪ ،‬هم‪/‬چنان كه در هزاران سالِ پیش‪ ،‬امروزه هم بر انديشهی‬ ‫بسیاری از انسانها فرمان میرانَد‪.‬‬ ‫روشن است‪ ،‬كه با اينهمه‪ ،‬آن انديشه هم‪ ،‬كه به سیاست‪ -‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ -‬ظنین است و به خُویِ‬ ‫ويرانگرِ آن آگاهی دارد و در برابرِ آن ايستاده است‪ ،‬در همهی روزگارها و در همهی جوامع وجود داشته و دارد‪.‬‬ ‫اين انديشه هم‪ ،‬البتّه به نوعی ريشه در غرايزِ بشر دارد؛ زيرا كه گرايش به گريز از قدرت و تمركز نیز‪ ،‬يكی از‬ ‫غريزههای نیرومندِ بشری است‪ .‬اين گرايش‪ ،‬در انديشه و رفتارِ بسیاری از آدمها در دهها شكل و گونه بازتاب‬ ‫يافتهاند‪ .‬اينبازتابها ولی كمتر در پهنههايیچونسیاست پديدار میشوند‪ .‬در پهنهی سیاست‪ ،‬اينگونه گرايشها‬ ‫فرصت و زمینهای برای بازتاب ندارند؛ و با همان نخستین بازتابهای خود‪ ،‬از اينپهنه بهبیرون رانده میشوند‪.‬‬ ‫ولی با همهی تالشی كه هوادارانِقدرت بهخرج داده و میدهند تا مگر اينگونه انديشهها را از جامعه پاك كنند‪،‬‬ ‫آنها هم‪/‬چنان زندهاند‪.‬‬ ‫()‬ ‫اين يكواقعیتاست‪ ،‬كه در چنیننظام و ساختاری كه جامعههایبشری بهخود گرفتهاند‪ ،‬رهبریِ جنبش های‬ ‫اجتماعی‪ ،‬دير يا زود بهدست سیاست خواهد افتاد‪ .‬اين‪ ،‬يكی از آن ناگزيریهای زيانبار و ناگواری است كه‬ ‫ساختار و نظامِ كهنهیكنونیِجامعهها آنرا بهبار میآورد‪ .‬امّا ناگزير‪/‬بودنِ چیزی به معنای مفید بودن و‬ ‫برحقّ‪/‬بودنِ آن نیست‪ .‬پذيرشِ رهبریِسیاست از سوی جنبشهایاجتماعی‪ ،‬يا پذيراندن و تحمیلكردن‬ ‫اينرهبری بر آنها‪ ،‬يكی از ناگزيری های نكبتبارِ كنونیِ جامعه است؛ و به هیچرُو نشانهی آن نیست كه سیاست‪،‬‬ ‫در درازای عمرِ جامعه‪ ،‬مفیدبودنِ خود و توانايی و شايستهگی خودرا به اثبات رسانده باشد‪.‬‬ ‫برعكس‪ ،‬سیاست‪ ،‬هم‪/‬چون يك پديده‪ ،‬در مقايسه با ديگربخشهای فعّالیتهایاجتماعی‪ ،‬از هم‪/‬آهنگی و‬ ‫هم‪/‬بستهگیِ درونیِ بسیاركمتری برخوردار است‪ .‬كارگزاران و انديشهها و كاركردهايی كه در سیاست دركارند‪،‬‬ ‫بهگونهای بیهمانند با يكديگر در ستیزهاند‪ .‬اين‪ ،‬وجودِ آنديگریرا مسبّبِ ويرانیها و ناكامی ها و‬ ‫دشواریهایجامعه وانمود میكند‪ .‬سیاست بهجانوری شگفتانگیز مانندهاست كه هريك از اعضای آن‪ ،‬عضوهای‬ ‫ديگر را مُخلِّ هستیِ اينجانور میداند‪.‬‬ ‫در هر نظامِ اجتماعی كه باشد‪ ،‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری همیشه مَملُو از تنشهای گاه ويرانگر است‪ .‬اين جا‪ ،‬آن‬ ‫سرزمینِ عجايبِ بحرانزدهای است كه درآن‪ ،‬با سردی و بیرحمی‪ ،‬تنها در بارهی"قدرت" بايد تصمیم‬ ‫گرفتهشود‪ .‬ساكنینِ اين سرزمین‪ ،‬از هركجا كه آمده باشند‪ -‬از چپ‪ ،‬راست‪ ،‬يا از درونِ جنبش های مردمی‪-‬‬ ‫وظیفهیشان بیشاز هر چیزی‪ ،‬بهدستآوردنِ سهم و حقِ خود (يا گروهِ خود) در قدرتِ سیاسیاست‪ .‬از‬ ‫ديدیديگر‪ ،‬در همانهنگام كه بخشیاز سیاست در زيرِ نامِ"نیرویِمخالف"‪ -‬اُپوزيسیون‪ ،-‬خودرا هوادارِ‬


‫‪8‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫جبنشهایپديد‪/‬آينده‪ -‬يا جنبشهايی كه خود بهآنها دامن میزند و پديدِشان میآورد ‪ -‬وانمود میكند‪،‬‬ ‫بخشِديگرِ آن‪ ،‬زيرِ نامِ "نیرویِحاكم" به سركوبِ همینجنبشها میپردازد‪.‬‬ ‫كارنامهی سیاست و سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ -‬در جایگاهِ"رهبرِ"جنبشهایاجتماعی‪ -‬سرشار است از شكستهای‬ ‫خونینِ اين جنبشها‪ .‬ترديدی نیست كه اين جنبشها سودهايی هم از سیاست و سیاست‪ /‬قدرت‪/‬مداری بردهاند؛‬ ‫و بهكمكِ آن‪ ،‬بهبرخی از خواستهها دست يافتهاند؛ امّا اين سودها و كمكها در برابرِ آن بهايیكه برایِشان‬ ‫پرداختهشد چنانحقیر و خُردند كه اگركسی بخواهد آنها را"دستآوردهایِ رهبریِ سیاست و‬ ‫سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری"‪ ،‬و از آنبدتر‪ ،‬دستاوردهای"رهبریِ پیروزمندِ"سیاست قلم‪/‬داد كند‪ ،‬فقط درماندهگی و‬ ‫بیچارهگیِ سیاسترا آشكارتر خواهدكرد‪.‬‬ ‫()‬ ‫چنین بهنظر میآيد‪ ،‬كه مرزِ میانِ دو مفهومِ"مبارزهی اجتماعی"و"مبارزهی سیاسی"‪ ،‬در بسیاری مواقع‬ ‫در‪/‬هم‪/‬ريخته است‪ .‬آيا اين دو نام بهراستی دو مفهوم را نمايندهگی نمیكنند؟‬ ‫آيا اين درستاست كه هر مبارزهی اجتماعی را در همانحال مبارزهی سیاسی بنامیم و يا برعكس؟‬ ‫جنبشِسیاسی‪ ،‬گونهای از جنبشِاجتماعیاست‪ .‬ويژهگیِبزرگِ آن‪ ،‬كه آنرا از ديگرِ گونههای جنبشِ اجتماعی‬ ‫جدا میكند‪ ،‬هدفِ آناست و آننیز‪ ،‬دستيابی بهقدرتِ سیاسیاست‪ .‬اين اصلیترينخواسته و‬ ‫آرمانِجنبشِسیاسیاست كه درهمانحال هم‪/‬چون خواستهیصنفیِكارگزارانِآن نیز هست‪ .‬در اين مفهوم‪،‬‬ ‫جنبشِ سیاسی‪ ،‬همان سیاست يا سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری است‪ .‬خواستههايی چون نان‪ ،‬آزادی‪ ،‬كار‪ ،‬برابری‪،‬‬ ‫جنبش سیاسی‪ -‬يا جنبشِ‬ ‫ِ‬ ‫بهزيستی‪ ،‬پیشرفت‪ ...‬خواستههای جنبشهایاجتماعیاند‪ .‬اينها خواستههای‬ ‫سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار‪ -‬نیستند‪ .‬سیاست (جنبشِسیاسی) اينخواستهها را از جنبش های اجتماعی وام میگیرد‪ ،‬و‬ ‫بهصورتِ شعارهای سیاسیِ خود در میآورد برای جلبِ رأی و پشتیبانیِ جنبشهای اجتماعی بهسوی خود‪ ،‬برای‬ ‫آن كه بتواند آسانتر به سوی قدرتِ سیاسی خیز بردارد‪ .‬رقابتِ كارگزارانِ جنبشِ سیاسی برای جلب اين‬ ‫پشتیبانی‪ ،‬نه چیزِ تازهای مربوط به دو سدهی گذشته است و نه ويژهی يك ساختارِ حكومتی و فرمانروايیِ‬ ‫معیّنی است‪ ،‬بلكه در همهی روزگارها و در همهی كشور ها ديده شدهاست‪.‬‬ ‫"مبارزهیاجتماعی" از نگاهِ خواستهها و آرمانهايش و از نگاهِ وضعیت و ايستاری كه در برابرِ قدرتِ سیاسی دارد‪،‬‬ ‫از مبارزهی سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار متمايز است‪ .‬هرگاه اين مبارزهی اجتماعی‪ ،‬دستيابی به قدرتِ سیاسی را به‬ ‫عنوان آرمانِ پايهيیِ خود برگزيند‪ ،‬آن گاه رَوندِ دگرديسی آن بهسوی يك مبارزهی "سیاسی"آغاز میشود‪ .‬كم‬ ‫ديده نشدهاند مبارزههای اجتماعی كه‪ -‬خواسته يا نا خواسته‪ -‬به مبارزهای سیاسی(سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار) تبديل‬ ‫نشدهاند‪ .‬همینجور هم‪ ،‬كم نیستند مبارزانِ اجتماعی‪ ،‬كه در رَوَندِ شركتِ فعّالِ خود در جنبشهای اجتماعی‪ ،‬از‬ ‫پیوستن به مبارزهی سیاسی(سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری) خود داری كردهاند؛ و حتّی بسیاری از آنها هرگونهای از‬ ‫تبديلشدنِ جنبشِ اجتماعیِ موردِ پشتیبانی خود به جنبشی"سیاسی" را رد كردهاند‪.‬‬ ‫()‬ ‫سازمانهای سیاسی‪ ،‬يكی از اصلیترين ستونهای سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری(و جنبشهای سیاست‪/‬قدرت‪ /‬مدار)‬ ‫هستند‪ .‬آنها میتوانند نامها و ساختارهای گوناگون و گاه بسیار نا‪/‬هم‪/‬خوان داشتهباشند‪ ،‬ولی ويژهگیِ پايهيی و‬ ‫ماهَویِ آنها همان بهانجامرساندنِ خواستهیاصلیِ سیاست‪ -‬يعنی دستيافتن به قدرتِ سیاسیِ مقدُس و يا‬ ‫نگهداشتِ آن‪ -‬است‪ .‬آنها سازمانگرِ سیاست‪ ،‬نظريهپردازِ آن‪ ،‬و ابزارِ نگه‪/‬بانی از آن ساختار و شرايطِ اجتماعی‬ ‫هستند كه بهشكلی‪ ،‬بودنِ آنها را ناگزير و ضروری میسازند‪.‬‬


‫‪9‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫آنها نیز‪ ،‬باهمهی كوششهايی كه در ردِّ اينحقیقت انجام میدهند‪ ،‬به میزان بسیارزيادی پیامدِ اطاعت و‬ ‫دنبالهرَویِ خودبهخودیِ انسانها از غريزهها‪ -‬فردی و اجتماعی‪ -‬هستند‪ .‬بهيك بیان‪ ،‬اين همان غريزه های بشریِ‬ ‫گرايش بهسوی قدرت و كانونگرايی(تمركز)هستند كه خودرا‪ -‬بهدستِ آدمهايی كه بهآنان گردن نهاده اند‪ -‬به‬ ‫اين شكلهای سیاسی سازمان دادهاند‪ .‬گرايش و تالشِ خودِ اين سازمانها ايناست كه خودرا نه هم‪/‬چون نیازی‬ ‫غريزی بلكه هم‪/‬چون نیازی اجتماعی‪ ،‬نیازی تاريخی و‪ ...‬همانندِ اينها وانمود سازند‪.‬‬ ‫اين البتّه يكی از بحثهای ديرينه است‪ ،‬كه چه رابطهای میانِ غريزههای بشری‪ -‬كه بهگونههای هم فردی و‬ ‫طبیعی و هم اجتماعی و دستهجمعی پديدار میشوند‪ -‬از يكسو‪ ،‬و مفاهیمی چون نیازها و ضرورتهای‬ ‫اجتماعی و يا تاريخی هست؟ بهراستیهم‪ ،‬گاه بسیار دشوار است كه دريافته شود پیش‪/‬آمد ها و رخ‪/‬دادهای‬ ‫بزرگِ اجتماعی‪-‬جنگها‪ ،‬انقالبها‪ ،‬پیدايی يا نابودیِ نهادهای اجتماعی و‪ -...‬تا چه میزان محصولِ فشارِ‬ ‫غريزههایِ(فردی و اجتماعیِ)بشری هستند يا محصولِ فشارِ نیازها و ضرورتهای تاريخی و اجتماعی‪ .‬از‬ ‫اينگذشته‪ ،‬بهنظر میرسد كه غريزهها حتّی در ايجادِ آنچه كه ما آنها را نیازها و ضرورتهای اجتماعی و‬ ‫تاريخی مینامیم‪ ،‬نقشِ يك‪/‬سره آشكار و مهمی دارند‪.‬‬ ‫بسیاری از ما آدمها خوشتر داريم تا چنین وانمود سازيم كه در رفتار و پندارهایِ فردی و اجتماعیِمان‪ ،‬از تأثیر‬ ‫و سمت‪/‬دهیِ غريزههایخود آزاديم‪ .‬چنینگرايشی را بهويژه در میانِ نهادهای اجتماعی روشنتر میتوان ديد؛ و‬ ‫از میانِ اين نهادها‪ ،‬نهادها و سازمانهای سیاسی بهويژه‪ ،‬اين گرايشرا به آشكارترينگونه پديدار میسازند‪ .‬برای‬ ‫آنها پسنديدهتر است كه بر روی انگیزههای غريزیِ كاركرد های خود‪ ،‬پردههای زيبايی از مفاهیمی"برتر و‬ ‫عالیتر!"بپوشانند‪ .‬مفاهیمی چون نیازِ جامعه‪ ،‬نیازِ تاريخ‪ ،‬نیازِ پیشرفت و‪...‬‬ ‫اين نهادها يكی از بلندترين بلندگوهايی هستند كه ازآنها‪ ،‬ستايشِ قدرت‪ ،‬و ضرورتِ بسیجِ همهگان به‬ ‫سویِستايشِ آن‪ ،‬پخش میشود‪ .‬بسیاری از ايننهادها‪ -‬فرقی نمیكند بهچپ يا بهراست وابسته باشند‪ -‬خودشان‬ ‫نیز امروزه بهمثابهِ نمادِ قدرت‪ ،‬از سوی بسیاری از آدمهای جامعه ستايش میشوند‪ .‬آنها اكنون‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬از‬ ‫نیروهایسرسختی هستند كه نمیگذارند تا جامعه بر آنگروه از غريزههای ويران‪ /‬گر‪ ،‬كه آدمیرا به بردهگی در‬ ‫برابرِ قدرت میكشانند‪ ،‬مهار زده و آنها را زيرِ نگاه و ارادهی خود بگیرند‪ .‬بخشِبزرگی از هزينهای كه جامعه برای‬ ‫برپابودنِسیاست میپردازد‪ ،‬صرفِ زندهماندن ايننهادها میشود‪.‬‬ ‫اينسازمانها‪ ،‬بهويژه آنها كه از سوی سیاست و سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدارانِ حرفهيی ساخته میشوند‪ ،‬دارای سود و‬ ‫زيانِ مختص و ويژهی خود‪ ،‬برنامه و هدفِ ويژهی خود‪ ،‬و مَنِش و شخصیتِ (بهاصطالح حقیقی وحقوقیِ) ويژه و‬ ‫مستقلِ خود میشوند‪ .‬يعنی چیزی میشوند كه بود و نبودِ آنها هیچ ربطی به بود يا نبودِ جنبشهای اجتماعی‬ ‫ندارد‪ .‬يعنی بخشی از مبارزه و كوششِ آنها‪ ،‬كه بخشِ مهمّی را نیز در مجموعِ اين مبارزهی آنها تشكیل‬ ‫میدهد‪ ،‬تنهاوتنها برای دفاع از هستیِ خودِشان انجام میگیرد‪.‬‬ ‫آندسته از سازمانهای سیاسی هم‪ ،‬كه از درونِ مبارزههای اجتماعی پديد میآيند‪ ،‬از همان آغازِ تبديلِ خود به‬ ‫يك نهادِ سیاسی‪ -‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مدار‪ -‬از جنبشِ اجتماعیِ خود مستقل شده و دارای سود و زيان و هدفها و‬ ‫برنامههای ويژهی خود میشوند‪.‬‬ ‫مراد از"هدفها و برنامههای ويژه و مستقلِ" اين سازمانهای سیاسی‪ ،‬به هیچرُو‪ ،‬آن برنامهها و هدف های‬ ‫بهاصطالح سیاسی‪/‬اجتماعیِشاننیست كه اينسازمانها در جامعه بهپیش میكشند تا مثالً در صورتِ‬ ‫بهدستآوردنِ قدرت‪ ،‬آنها را برنامهی حكومتِ خود قرار دهند‪ .‬قصدِ من از اين"هدفها و برنامه های ويژه و‬


‫‪51‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫مستقل"‪ ،‬آن اهداف و برنامههايیاند‪ ،‬كه در حقیقت‪ ،‬منافعِ صنفیِ اين نهادها را باز می تابانند؛ و برای آنان دارای‬ ‫اهمیتی بهمراتب بیشتر از هدفها و برنامههای سیاسی‪/‬اجتماعیِشان هستند‪.‬‬ ‫درحقیقت‪ ،‬حتّی همان برنامههای سیاسی‪/‬اجتماعی هم بخشی از برنامههایويژه و مستقلِ ايننهادها بهشمار‬ ‫میآيند؛ و پیشاز هرچیز‪ ،‬درخدمتِ همین منافعِ صنفیِ اينها هستند‪.‬‬ ‫()‬ ‫افزايشِ جمعیت‪ ،‬گسترشِ ناگزيرِ آزادیهای فردی و اجتماعی‪ ،‬گسترش و پیشرفتِ ناگزير و خود‪/‬به‪ /‬خودیِ‬ ‫آگاهیها و مَنِشِ آدمها و‪ ...‬جامعهها را بسیار پیچیده كردهاند‪ .‬آنچه كه "رهبریكردنِ جامعه" نامیده میشود‬ ‫بیشاز پیش به دشواریهای عظیم و ناتوانیهای غولآسا دچار آمده است‪ .‬هرچه بیشتر میگذرد بیشتر روشن‬ ‫میشود كه در نظامِ كهنهی كنونیِ جامعهها و در نظامِ مفاهیمِ كهنهی سیاست‪ ،‬باور به رهبریكردنِ جامعه‬ ‫بهطورِكُلّی (و بهطور مشخّص به دستِ سیاست) تا چهمیزان كودكانه است‪.‬‬ ‫دگرگونیهای بسیار گسترده و ژرفی در جامعههایِ انسانی‪ -‬بهطورِ كلّی‪ -‬پديد آمدهاند‪ .‬چندی و چونیِ اين‬ ‫دگرگونیها‪ ،‬بهنظر میرسد‪ -‬بسیار فراتر از آنچهای باشد كه ما گمان میكنیم و يا گمانهزنی میكنیم‪ .‬حتّی در‬ ‫بارهی تاريخِ اين دگرگونیها هم شايد الزم باشد دوباره بینديشیم‪ .‬اين دگرگونیها شايد بسیار قديمیتر از آن‬ ‫باشد كه گمان میشود‪ .‬ما شايد جامعههایِ انسانی و خودِ انسان را بسیار ساده گرفتهايم‪ .‬بسیاری ازآن‬ ‫چهار‪/‬ديواریهايی كه كشور نامیده میشوند‪ ،‬نه اينكه امروزه ولی بهويژه امروزه دربرگیرندهی دهها و صدها‬ ‫میلیون انساناند؛ دربرگیرندهی دههاهزار شهر و روستايند‪ .‬در بر گیرندهی گونههایِبسیارپیچیدهی‬ ‫تأثیرِمناسباتِاجتماعی بر رفتار و انديشههایِاجتماعیِانسانها‪ ،‬و گونه هایِتازهای از پیچیدهشدنِ مناسباتِ‬ ‫اجتماعیِقديمی‪ ،‬ومسائل و پرسشهایِفراوان هستند‪ .‬موضوعاتِ مهمّی مانندِ لزومِ گسترشِ كمّی و كیفیِ‬ ‫دادگری و برابریِاجتماعی‪ ،‬و ادارهیاشتراكیِجامعه انبوهِ عظیمی از انسانها را‪ ،‬از طبقاتِ مختلف بهويژه‬ ‫تولیدكنندهگانِ اصلیِ ثروت‪ ،‬بهرغمِ میلِ آنان بهسویِ ح ل و گشايشِ هر چه زودترِ خود فرا خوانده و زيرِ فشار‬ ‫نهاده است‪ .‬نهتنها در كشورهایبزرگی چون چین‪ ،‬روسیه‪ ،‬هند‪ ،‬آمريكا‪ ...‬بلكه حتّی در كشورهای كوچكتر هم‪،‬‬ ‫نه تنها بهكارگماردنِ يك رهبریِ مركزی‪ -‬آنگونه كه امروز گواهِ آن هستیم‪ -‬با هیچ منطقی و خِرَدی جور در‬ ‫نمیآيد‪ ،‬بلكه اصالً باور‪ /‬داشتن به مقوله‪ -‬يا بهخُرافهی‪" -‬رهبریكردنِ" اينجوامع بايد بهدستِ نقد و ترديدِ‬ ‫نقّادانه سپرده شود‪ .‬آخر يعنی چه"رهبری"؟! اين مقوله‪ -‬اين خُرافه‪ -‬از كجا پیداشدهاست؟!‬ ‫ناتوانی و درماندهگیِسیاست‪ -‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ -‬در انجامِ وظايفِ غولآسايی كه برایخويش ساخته است‪ ،‬در‬ ‫هرگوشهای از جهان آشكار است‪ .‬انبوهِمسايلِ حل‪/‬ناشده‪ ،‬انبوه راهِ‪/‬حلهای ناپخته و ناسنجیده‪ ،‬میزانِ غولآسایِ‬ ‫سرمايه و وقت و نیرويی كه بهدلیلِ بیسازمانی و هرجوُمرجِ حاكم بر سیاست بههدر میروند‪ ،‬شمارِ بزرگی از‬ ‫جنگها و درگیریهای میانِ جوامع و يا در درونِ هر يك از آنها‪ ،‬بهمیزان زيادی پیامد ناتوانیهای سیاستاند‪،‬‬ ‫باری اينها نشانگرِ بحرانِ وجودیِ سیاستاند‪.‬‬ ‫همیشه آدمی كوشیدهاست تا از راهها و ترفندهای مختلف بهسیاست مهار زند‪:‬‬ ‫از يك سو‪ ،‬كوشیده شد تا آنرا به خِرَد‪ ،‬و به نیازمندیهای انسان و جامعهاش مشروط و ناگزير و موظّف ساخته‪،‬‬ ‫و برای بهزيستیِ خود سودمند سازند‪ .‬تالش كردهشد تا سیاست را با اخالق آشتیپذير ساخته و آنرا بهاصطالح‬ ‫انسانی سازند؛ پس كوشششد تا آنرا بهزيورِ دانش بیارايند‪ .‬تالش شد تا بهآن "عِلم" بیاموزند! آنرا بهمثابهِ عِلم‬ ‫در دانشگاهها آموختند و آموزاندند‪ .‬و اينها‪ ،‬تالشِ آنكسانی بوده كه به انسانیكردنِ سیاست امید داشتهاند‪.‬‬


‫‪55‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫ازسوی ديگر‪ ،‬كوشیده شد تا مگر سیاسترا بهاصطالح"خلعِ يَد"كنند؛ خواستند پیش از هرچیز‪ ،‬وظايف و‬ ‫اختیارهای سیاست را از او بازستانند‪ ،‬اورا از كُرسیِ رهبری كنار بزنند‪ ،‬و قدرت را در جامعه از تمركز بازدارند‪ .‬و‬ ‫اين راهجويیهای آنكسانی بوده كه هرگونهامیدی را به انسانیكردن و مهارِ سیاست‪ -‬قدرت‪ /‬سیاست‪/‬مداری‪ -‬از‬ ‫دست داده بودند‪.‬‬ ‫متأسّفانه تالشِ اين دو گروه تاكنون به بار ننشست‪ .‬بهجای كوششِ اين گروهها‪ ،‬تالشِ آن كسانی مُهرِ خودرا بر‬ ‫اين چارهجويیها زد كه به خرافههای سیاست و قدرت‪/‬مداری باور داشته و دارند‪ .‬از همینرو‪ ،‬آن چارهسازیها‪ ،‬به‬ ‫ناچار‪ ،‬چارهساز نشدند‪ .‬سیاست‪ ،‬دانش را هم به خدمت خويش درآورد‪ ،‬و از آنهم بدتر‪ ،‬خود به لباسِ دانش‬ ‫درآمد‪.‬‬ ‫()‬ ‫همیشه چنین بوده و امروزه بیش از پیش چنین است ‪:‬‬ ‫سیاست‪ -‬سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ ،-‬برعكسِ مبارزهی اجتماعی‪ ،‬هم‪/‬چون يك پیشه و شغل است؛ ويژهگیِ بزرگِ آن‬ ‫در برابرِ يك پیشهی ساده اين است كه نهتنها سودِ مالی دارد بلكه بهدلیل جایگاهِ به نا‪/‬رَوا عظیمِ خود در‬ ‫جامعه‪ ،‬اهمیّتِ اجتماعیِ بیمانندی نیز برای پیشهوَرِ خود بهبار میآورد‪.‬‬ ‫()‬ ‫ستايشگرِ سادهی هرگونهای از مبارزهی اجتماعیبودن‪ ،‬ابلهانه و بیهوده است‪ .‬چنین انسانِ ستايش گری‪ ،‬بايد‬ ‫بهناگزير‪ ،‬ستايشگرِ اين ساختارِ كهنهی جهانِ هستی و قوانینِ خندهآورِ حاكم برآن نیز باشد‪ .‬ساختار و قوانینی‬ ‫كه دهها و صدها گونه سرنوشتهای غم انگیز و حقیر را برای همهی موجودات‪ ،‬و از آن میان برای ما آدمها‬ ‫ناگزير ساخته است؛ ساختار و قوانینی كه ما انسانها را چنان ناتوان و حقیر ساخته كه برای ساختنِ يك‬ ‫زندهگیِ سادهی دادگرانه هنوز كه هنوز است نتوانستیم با هم‪/‬ديگر كنار بیايیم‪ ،‬و هم‪/‬چون گذشتهگانِ‬ ‫هزارانسالِپیش‪ ،‬ناگزير از دستيازيدن بهمبارزهی اجتماعی هستیم!‬ ‫()‬ ‫نمیتوان پوشیدهداشت كه در میانِ هوادارانِ بسیارگوناگونِ مبارزهی اجتماعی (رویهمرفته از پیشرو يا پسرو)‪،‬‬ ‫چه بسیار آدمهايی پنهان گشتهاند يا با اينمبارزات گِرِه خوردهاند كه پذيرش قانونِ ناگزيریِ مبارزهی اجتماعی از‬ ‫سوی آنان‪ ،‬چیزی همانند و هم‪/‬سنگ با پذيرشِ قانونِ جنگل‪ ،‬چیزی همانند و هم‪/‬سنگ با پذيرشِ نظريهی[‬ ‫اگرچه نهكامالً بیپايه ولی با اين وجود خنده آورِ]"تنازعِ بقا"است‪ .‬گويی كه از درونِ گفتارها و كردارهای آتشینِ‬ ‫اين ستايشگرانِ مبارزهی اجتماعی‪ ،‬بهجای درخششِ انديشه و آگاهی و اراده‪ ،‬در حقیقتِ كار‪ ،‬تنها غريزههای‬ ‫تند و خشن‪ ،‬و يا تندی و خشونتِ غريزیِ نهفته در خُوی و سرشتِ خامِ آنها است كه فريادِ گوشخراش‬ ‫میكشند‪.‬‬ ‫بسیاری از آنان‪ ،‬آگاه بر فريب‪/‬كاریِ ساختارِ كنونیِ جهانِ هستی و جامعه نیستند‪ ،‬و بازیچهشدنِ خود در دستِ‬ ‫اين ساختار را‪ ،‬و نیز بازیچهشدنِ خود در دستِ غريزهها و تنگناهای روانی و بدنیِشانرا در نمیيابند(و يا‬ ‫نمیخواهند دريابند)‪ .‬و بدتر ازآن‪ ،‬آنچهرا‪ ،‬كه در اينبازیچهشدنِآنان از آنان سَر میزند‪ ،‬هم‪/‬چون ايفای نقشی‬ ‫شايسته در زندهگی میپندارند‪.‬‬ ‫()‬ ‫و بهراستی مبارزهی اجتماعیِ آدمی‪ ،‬تاكنون تا چهمیزان درزيرِتأثیر و فشار و مُهروُنشانِ گونههای زيان‪ /‬بارِ‬ ‫غريزههای(فردی و اجتماعیِ)آدمی بودهاست؟‬


‫‪52‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫غريزه‪ ،‬هم میتواند برانگیزانندهی آدمی باشد در رویآوردناش به مبارزهی اجتماعی‪ ،‬و هم میتواند‪ ،‬بهدستِ‬ ‫انسانها‪ ،‬بر خودِ مبارزهی اجتماعی تأثیرهای نیك يا بد بگذارد‪.‬‬ ‫معموالً بهروشی خودبهخودی‪ ،‬چنین گمان میشود كه میانِ آگاهی و اراده از يكسو‪ ،‬و غريزه از سوی ديگر‪،‬‬ ‫سازش و هم‪/‬زيستی و همانندی وجود ندارد‪ .‬برعكس‪ ،‬غريزه نیز شكلی از آگاهی است‪ .‬همانگونه كه آگاهی و‬ ‫اراده هم در بسیاریمواقع بهشكلیغريزی و يا هم‪/‬چون غريزه بهكار گرفتهمیشوند و يا خود عمل میكنند‪ .‬در‬ ‫بسیاری مواقع‪ ،‬در درونِ گونههای مختلفِ آگاهی‪ -‬چون دانش و هنر و‪ -...‬غريزههای بشری درخششِ چشمگیری‬ ‫دارند‪ .‬و چنینمینمايد كه انسان‪ ،‬در بسیاری از آثارِ هنری و علمیِخود‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬غريزههای خودرا پرورش‬ ‫داده‪ ،‬پخته‪ ،‬و بهآنها‪ ،‬ريخت و شكل داده و سپس آنها را دانش و آگاهی نامیده است‪.‬‬ ‫بهنظر میآيد كه جهانِ غريزه در هر زمانی دارای ساختار و نظامی ويژه است‪ .‬كموبیش متناسب با نظام های‬ ‫اجتماعی و فرهنگیِ گوناگونی كه جهانِ هستیِ آدمی را دگرگون میكنند‪ ،‬جهانِ غريزهها نیز از نو سازمان و نظام‬ ‫میيابند‪ .‬در اين از‪/‬نو‪/‬سازمانگیریها‪ ،‬بسا كه گروهی از غريزهها از كاركرد افتاده‪ ،‬يا ناتوان شده‪ ،‬و يا ناپديد‬ ‫میشوند؛ و بهجای آنها‪ ،‬گونهها و گروههای تازه از آنها پديدار میشوند‪.‬‬ ‫در همهی روزگارها‪ ،‬آدمی تالش نموده تا بهخود بباوَرانَد كه جامعهیاو از جامعهی حیوانات بسیار فاصله گرفته‪ ،‬و‬ ‫نه هم‪/‬چون جوامع حیوانی‪ ،‬اين شعور و ارادهی اوست كه بر او و جامعهاش فرمان میراند‪ .‬با اينهمه‪،‬‬ ‫كاركردهايی چون خشم‪ ،‬عشق‪ ،‬دوستی‪ ،‬كینه‪ ،‬گريز بهسوی قدرت يا گريز ازآن‪ ،‬مالاندوزی يا دوریجستن از‬ ‫آن‪ ،‬و دهها از اينگونه غريزهها در همهی جوامعِ بشری‪ ،‬نیرومند و فعّال‪ ،‬دركارند‪ .‬نهتنها از دامنهی فعّالیتِ آنها‬ ‫كاسته نشد بلكه افزوده نیز شده است‪ .‬و هم‪/‬پایِ دامنگستری فعّالیتِ اين غريزهها‪ ،‬تأثیرِ آنها در جامعه و از‬ ‫جمله در پیش‪/‬آمدها و حوادثِ ناگوارِ اجتماعی نهتنها كمتر نشد بل كه آشكارتر و قابلِ توجّهتر نیز شدهاست‪ .‬از‬ ‫ديدگاهِ نقشِ بزرگی كه غريزهها ايفا میكنند‪ ،‬جوامعِ انسانی هنوز فاصلهی درخورِ توّجهی با جوامعِ حیوانی‬ ‫نگرفتهاند‪.‬‬ ‫()‬ ‫در ساختارِ كهنهیكنونیِجوامعِ بشری‪ ،‬هر روزه بَذرِ درگیریهایاجتماعی پاشیده میشود‪ .‬بهطرزی همیشهگی و‬ ‫بیگسست‪ ،‬زمینه برایِ آتشگرفتنِ ايندرگیریها آماده میگردد‪ .‬هر روزه میلیونها انسان در سراسرِ جهان‪ ،‬در‬ ‫توفانِ اين درگیریها گرفتار میآيند‪ .‬ايندرگیریها‪ ،‬كه همیشهی روزگار وجود داشتهاند‪ ،‬امروزه دامنهای بسیار‬ ‫غولآسا و هراسآور گرفتهاند‪.‬‬ ‫سیاست و سیاست‪/‬قدرت‪/‬مداری‪ ،‬همیشه يكی از سرچشمههای مهمِ اين درگیریها بوده است‪ .‬بهويژه از‬ ‫سدههایگذشتهینزديك بهاينسو‪ ،‬ما گواهِ پديداریِ شماری از درگیریهایاجتماعی هستیم كه‪ -‬پنهان يا‬ ‫آشكار‪ -‬تنها از سوی سیاست پا میگیرند يا با دستِ آن دامنزده میشوند‪.‬‬ ‫افزونبراين‪ ،‬بايد آشكارا گفت كه راهانداختنِ درگیریهای اجتماعی‪ ،‬برای گروهی از انسانها به يك سرگرمیِ‬ ‫خطرناكی تبديل شدهاست‪ .‬هم‪/‬چنانكه برای گروهی ديگر‪ ،‬اين درگیریها به آزمايشگاهی برای‬ ‫آزمايشِانديشهها‪ ،‬ديدگاهها و نظريهها‪ ،‬و يا خود حتّی‪ ،‬ادّعاها بَدَل گشته است‪.‬‬ ‫چنین داوریای در بارهی اينگونه از سرچشمههای درگیریهای اجتماعی‪ ،‬چیزِ تازهای نیست‪ .‬سیاست‬ ‫بهطوركلّی و بهويژه آنبخش از سیاست كه بر سرِ قدرت است‪ ،‬بیشماربار در طول تاريخِ همهی كشورها كوشیده‬ ‫و میكوشد تا با توسّل بهاينحقیقت و سودجويی ازآن‪ ،‬جنبشهایاجتماعیِ انسانها را نا‪/‬اصیل و نا‪/‬واقعی قلمداد‬ ‫كرده و بهسركوب اينجنبشها و مبارزاتِ اجتماعیِ مردم‪ ،‬و نیز مخالفانِ خود بپردازد‪ .‬كسانی هم كه از دادگری و‬


‫‪57‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫برابری و آزادی رُو برگرداندهاند نیزكوشیده و میكوشند از اينحقیقت به سودِ بیعملیِخود و برضدِّ‬ ‫آرمانهایِاجتماعی و ارزشهایمبارزهیاجتماعی بهرهبرداریكنند‪ .‬با اينهمه‪،‬‬ ‫نمیتوان در اين باره خاموش ماند و اين حقیقت را‪ ،‬به دلیلِ اين گونه سوءاستفادهها‪ ،‬كِتمان كرد‪.‬‬ ‫بیانِ اينحقیقت‪ ،‬هرگز بهمعنای پنهانداشتن و يا فراموشكردن اينحقیقتِ ناگوارتر نیست كه جامعهی بشری‪،‬‬ ‫هم‪/‬چنان در زيرِ سیطرهی ننگآورِ نابرابری و بی دادگریهای اجتماعی است‪ ،‬و در آن از آزادی و برابری‪ ،‬جز‬ ‫سوسويی پیدا نیست‪ .‬حقیقت اين است كه اين نابرابریها و بیدادگریها هم‪/‬چنان يكیاز سرچشمههای اصلیِ‬ ‫پیدايیِ درگیریهای اجتماعی و كشیدهشدنِ مردم به مبارزهی اجتماعی است‪ .‬دارندهگانِ رنگارنگِ گونههای‬ ‫مختلفِ قدرتِاجتماعی در پهنههای سیاست و ديوان‪/‬ساالری و ثروت‪ ،‬كه بیشاز ديگر اليههای اجتماعی‪،‬‬ ‫سر‪/‬به‪/‬فرمانِ غريزههای ويرانگرند‪ ،‬در تالشاند تا اين سیطرهی نابرابری و بیدادگری هم‪ /‬چنان برجا بماند‪.‬‬ ‫باری برگرديم بر سرِ بحث‪ .‬همهی اين انواعِدرگیریها‪ ،‬در زيرِ نامِ "مبارزهیاجتماعی"جريان میيابند‪.‬‬ ‫بیهودهاست اگر گمانشود كه مبارزهیاجتماعی همیشه تنها آندرگیریهايی را دربرمیگیرد كه دارای‬ ‫"ويژهگیهای برجستهی انسانی" و يا "هدفهای واال" هستند‪ .‬بیهوده است اگر گمان شود كه از هر گونه‬ ‫مبارزهیاجتماعی تنها بهاينسبب كه مبارزهیاجتماعیاست"بايد"پشتیبانیكرد‪ .‬بیهوده است اگر كه چشم بر‬ ‫سوءاستفادههايی كه هرروزه از مبارزهیاجتماعی میشود ببنديم‪ .‬مبارزهیاجتماعی میتواند سودمند باشد يا‬ ‫زيانمند‪ .‬میتواند پس‪/‬رو باشد يا پیش‪/‬رو‪ .‬میتواند بر ضد يا برای آزادی باشد‪ .‬میتواند در زيرِ فرمانِ انديشه و‬ ‫اراده باشد و يا سر در قلّادهی سختِ غريزههای خام و زيان‪/‬بخشِ(فردی و اجتماعی) دادهباشد‪ ،‬و يا میتواند هیچ‬ ‫نباشد جر هیاهويی بیهوده‪.‬‬ ‫آيا شمارِ آن مردان و زنانی كه در گونههای زيانمند و پس‪/‬رو و "ضدِّ آزادیِ" مبارزهی اجتماعی شركت كردهاند‪،‬‬ ‫از شمارِ شركتكنندهگانِ در انواعِ ديگرِ آن كمتر بودهاست؟‬ ‫()‬ ‫با توجّه به ساختارِ​ِخودبهخودیِ نارسایِكهنهیِجامعهیِبشری‪ ،‬مبارزهیاجتماعی‪ ،‬آن يگانه‪/‬راهی است كه آدمی‬ ‫برای گشودنِ گِرِهها و دشواریهای زندهگیِاجتماعیِخود‪ ،‬بهناگزير و خودبهخودی و بهطورِ طبیعی از آن خواهد‬ ‫رفت‪ .‬اين راهی است كه هزينه و نیروی بسیارسنگینی طلب میكند‪ .‬هزينه و نیرويی كه در بسیاری از موردها‬ ‫جبرانشدنی نیستند‪ .‬با اينهمه‪ ،‬اين راهِ"ناگزير"‪ ،‬هم‪/‬چنان میتواند برای آدمی سودمند باشد‪ .‬امّا آنچه كه‬ ‫سودمندی نامیده میشود به چه معنی است؟‬ ‫كمك به برآوردهساختنِ نیازمندیهایروزمرهای كه ادامهی حركتِ چرخهای زندهگیِآدمی‪ ،‬و نیز پیش‪ /‬رَویِ‬ ‫جامعه بهآنها وابسته است‪ ،‬يكی از سودمندیهای مهمِ مبارزهیاجتماعیاست‪ .‬گسستنِ همهی آن گونههای‬ ‫بندهگی‪ ،‬كه زندهگیِاجتماعی در مفهوم و در چارچوبِكنونیاش آنها را میآفريند‪ ،‬و برداشتنِ اينهمهيوغ از‬ ‫دستوُپای جامعه و آدمی‪ ،‬باری ايننیز از آنسود مندیهای مهمِ مبارزهیاجتماعی است‪.‬‬ ‫امّا در همینحال‪ ،‬مبارزهی اجتماعی بايد بتواند جامعهیآدمی و خودِ آدمیرا‪ ،‬هرچهبیشتر از زيرِ يوغِ‬ ‫غريزههایِ(فردی و اجتماعیِ)ويرانگر نیز آزاد كند‪ .‬معنای اينكارِبزرگ آناست كه ساختارِكهنهیكنونیِ جامعه‪،‬‬ ‫كه در بخشِبزرگِخود‪ ،‬رهاوَردِ غريزههایِ(فردی و اجتماعیِ)ويرانگرند‪ ،‬جایِ خودرا به ساختاری دهد كه آنرا‬ ‫آدمی باكمكِ غريزههایِ(فردی و اجتماعیِ) نیك‪ ،‬و ارادهی سازنده برپا میسازد‪.‬‬ ‫آيا مبارزهی اجتماعی را شايستهگی و توانايیِ انجامِ چنینكارِ بزرگی هست؟‬


‫‪54‬‬

‫مبارزهی اجتماعی و فدرت‪/‬سیاسیت‪/‬مداری‬

‫آيا مبارزهی اجتماعی‪ ،‬با به‪/‬انجام‪/‬رساندنِ اينكا ِر بزرگ‪ ،‬اين شايستهگی و توانايیرا نیز بهدست خواهد آورد كه‬ ‫جامعهیآدمیرا‪ ،‬از"شَّّ​ّرِ"ضرورتِخويش‪ ،‬و اگركه اين ناشدنیست‪-‬كه متأسّفانه ناشدنی است‪ ،-‬دستِكم از شَّ​ّرِ‬ ‫جنبههایِ شَّ​ّر‪/‬برانگیزِ ضرورتِ خويش آزاد كند؟!‬ ‫‪5731‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.