بيانيّءه بيت العدل اعظم خطاب به اهل عالم ۵۸۹۱ميالدی
وعدءه صلح جهانی ترجمءه بيانيّءه بيت العدل اعظم خطاب به اهل عالم مرکز جهانی بهائی اکتبر ٥٨٩١ميالدی
صلح بزرگی که آرزوی دل و جان نيک انديشان جهان در قرون و اعصار بوده و دربارهاش عارفان و شاعران در نسلهای پی در پی سخن گفته و در کارگاه خيال مقدسه در هر دور بوده نمودارش ساختهاند ،صلحی که تح ّققش نويد تمام کتب ّ حال به دستيابی ملل عالم نزديک گشته است .اين ا ّولين بار در تاريخ جهان است که ميتوان تمام کرٔه زمين را با وجود اختالفات بيشمار مردمش به شکل يک واحد مجسم کرد .پس استقرار صلح جهانی نه تنها امکان دارد بلکه اجتناب ناپذير است و ّ کرين بزرگ مرحلءه مرحلءه ديگری از تر ّقی و تکامل عالم است که به قول يکی از متف ّ جهانی شدن عالم بشری است. تمسک صلح جهانی آيا فقط بعد از وقوع وحشت و باليی عظيم که مولود ّ مص ّرانءه بشر به روشهای ناهنجار قديمی است بايد تح ّقق يابد يا آنکه فی الحال صورت پذير است و از طريق اراده و عزمی راسخ که نتيجءه مذاکره و مشورت باشد حاصل خواهد شد؟ اختيار يکی از اين دو راه امروز در مقابل اهل عالم قرار گرفته حساس که مشکالت بيشمار ملل مختلفه به است .اگر بشر در اين موقع بحرانی و ّ مبدل گشته در نابودی جنگ و يک مشکل مشترک يعنی بيم دربارٔه سر نوشت جهان ّ آشوب مو ّفق نشود به مسئوليّت وجدانی خويش عمل نکرده است .ا ّما خوشبختانه نشانههای مثبت و اميدبخشی در افق عالم پيداست:
١
وعدٔه صلح جهانی
از جمله قدمهای محکم و بلندی است که بشر به سوی يک نظم جهانی برداشته و به تأسيس جامعءه ملل در اوايل اين قرن پرداخته که حال منج ّر به تشکيل سازمان ملل متّحد با اساسی و سيعتر گشته است. از جمله مو ّفقيّت اکثريّت ملل جهان بعد از جنگ د ّوم جهانی به کسب استقالل کشورهای خويش است که مب ّين انجام و اتمام سير تکاملی اقوام در تأسيس اوطان و شرکت اين ملل نوخاسته با کشورهای کهنسال در امور و منافع مشترک است. از جمله ازدياد فراوان همکاری در ف ّعاليّتهای علمی ،تربيتی ،حقوقی، توسط مردمی است که تا به حال دشمن يکديگر و جدا از هم اقتصادی و فرهنگی ّ بودهاند. از جمله افزايش بیسابقءه تعداد سازمانهای بينالمللی خيريّه و انسان دوست در چند دهءه اخير و توسعءه نهضتهای زنان و جوانان به منظور خاتمه دادن به جنگ و ستيز است. منظمی از مردم عادی جهان است از جمله رشد و نم ّو طبيعی دستههای وسيع و ّ که خواهان ايجاد تفاهم بين خود از راه ايجاد روابط و اتّصاالت متقابلهاند. پيشرفتهای علمی و فنّی که در اين قرن بسيار مبارک حاصل گشته پيشآهنگ و طليعءه تر ّقيات عظيمه در تکامل اجتماعی جهان و مبيّن آن است که حال بشر برای حل مشکالت معمول خويش وسايل و ابزار الزم را در دست دارد .پيشرفت علوم ّ فیالحقيقه وسايل و وسائطی را تدارک ديده که به مدد آنها ميتوان يک حيات پيچيده و معضل جهان متّحد را به خوبی اداره کرد با وجود اين هنوز موانع بسياری بر
6
وعدٔه صلح جهانی
نها و شک و ترديدها ،کج فهمیها، سر راه است. ّ تعصبات ،سوء ظ ّ ّ خودخواهیهای کوتهنظرانه بر روابط ميان کشورها و بر مردم جهان مستولی گشته است. ما امنای امر بهائی بنا به وظيفءه روحانی و وجدانی خويش بر آنيم که فرصت را مؤسس آئين بهائی مغتنم شماريم و انظار اهل عالم را به کالم نافذ حضرت بهاءاهّلل ّ متوجه که بيش از يک صد سال پيش ا ّول بار به فرمانروايان جهان ابالغ فرمود ّ سازيم .ميفرمايد: ارياح يأس از جميع جهات در عبور و مرور است و انقالبات و اختالفات عالم يومًا فيومًا در تزايد آثار هرج و مرج مشاهده ميشود چه که اسبابی که حال موجود است به نظر موافق نمیآيد.
اتّفاقات عالم و تجارب عمومی بشری اين قضاوت و پيشگويی را تأييد نموده است ،معايب و نواقص نظم کنونی جهان به خوبی واضح و نمايان است زيرا کل شدهاند از نابود کردن شبح جنگ کشورهای جهان که به صورت ملل متّحد متش ّ متوجه انهدام نظم اقتصادی جهان و شيوع هرج و مرج و عاجز و از منع تهديدی که ّ ترور گرديده ناتوانند و قادر نيستند مصائب و باليايی را که اين مشکالت و صدمات تعديات و ديگر متوجه مليونها نفر از بشر نموده از ميان بردارند .حتّی اينگونه ّ ّ مخاصمات چنان تار و پود نظامهای اجتماعی و اقتصادی و دينی ما را فرا گرفته که بسياری را بر آن داشته که زورگويی و تجاوز را در خميرٔه طبيعت بشری سرشته دانند و از ميان بردنش را مستحيل و غير ممکن شمارند. اتّکاء به چنين نظر و اعتقادی نتيجهاش تضا ّدی است که امور بشری را دچار فلج
7
وعدٔه صلح جهانی
ميسازد زيرا از طرفی مردم تمام کشورها اعالن ميکنند که نه تنها حاضر به صلح و سالمند بلکه آرزومندند که صبح صلح و آشتی بدمد و ترس و هراس وحشتناکی که زندگی روزانهشان را معذّ ب ساخته نابود شود .از طرف ديگر بیدريغ مهر قبول بر اين متعدی است از بنای يک نظام نظر مینهند که چون نوع انسان ذاتًا خود پرست و ّ اجتماعی که در عين حال متر ّقی و صلحآميز و متح ّرک و همآهنگ باشد عاجز و خالقيّت افراد انسانی را آزاد گذارد و هم مبتنی ناتوان است نظامی که هم ابتکار و ّ بر تعاون و تعاضد و تفاهم متقابله باشد. هر چه نياز ما به صلح جهانی بيشتر شود لزوم ارزيابی دربارٔه تضا ّد مذکور که مانع ال معيار وضع حصول صلح است بيشتر ميگردد و بايد دربارٔه تص ّوراتی که معمو ا نامساعد تاريخ بشر است تحقيقی بيشتر شود و اگر منصفانه تحقيق شود معلوم ميگردد که آن وضع نه تنها مبيّن فطرت اصليّءه انسان نيست بلکه نمايش نادرستی از روح بشری و حقيقت انسانی است .قبول اين نکته مردم را بر آن ميدارد که قوای سازندٔه اجتماعی را به حرکت آورند و چون آن قوا موافق با فطرت بشری است باعث همآهنگی و همکاری ميگردد نه جنگ و ستيز. اختيار چنين نظری مستلزم آن نيست که آنچه را که در گذشته بر سر بشر آمده منکر شويم بلکه سبب ميشود که علل بروز آن وقايع را درک نماييم .آئين بهائی آشوب کنونی جهان و مصائب حاصله در حيات انسان را بمنزلءه يک مرحلءه طبيعی از مراحل ال و حتمًا به وحدت نوع رشد و نم ّو يک جريان حياتی و زندٔه بشری ميشمارد که مآ ا ظل يک نظم اجتماعی که حدود و مرزی جز مرز کرٔه زمين ندارد منجر انسان در ّ خواهد شد .عالم بشری بمنزلءه يک واحد ممتاز و زنده مراحل تکامل چندی را مشابه
٩
وعدٔه صلح جهانی
مراحل شيرخوارگی و کودکی يک فرد طی کرده و در اين زمان به آخرين مراحل پرشور ّ مقدمءه ورود به مرحلءه بلوغ موعود است .اگر صادقانه و ش ّر نوجوانی رسيده که خود ّ تعصب و جنگ و استثمار همه مظاهر مراحل کودکی و نابالغی بشر در اذعان کنيم که ّ مسير گستردٔه تاريخیاش بوده و اگر قبول کنيم که اين سرکشی و طغيان که امروز نوع بشر ناچار بدان مبتالست عالمت وصول هيئت اجتماع به مرحلءه بلوغ اوست آنوقت جايی ديگر برای يأس و حرمان باقی نميماند زيرا ديگر همءه آنها از لوازم ضروری و از عزم جزم بشر در بنای يک عالم مقرون به صلح و آرامش به شمار میآيد. اينکه آيا چنين امر خطيری ممکن الحصول و قوای سازندٔه چنان بنايی موجود است و اينکه آيا ميتوان بنيانهايی نهاد که جامعءه انسانی را متّحد سازد ،مطالبی است که از شما تقاضا داريم تا دربارهاش به تجربه و تحقيق بپردازيد. ال مشحون از عذاب و مصيبت باشد و هر قدر افق هر قدر سالهای آينده محتم ا کنونی عالم تيره و تار ديده شود ،جامعءه بهائی معتقد است که نوع بشر بر مقابله با ن است. چنين امتحان و انقالب بزرگی تواناست و از نتايج مطلوبءه حاصلهاش مطمئ ّ به عقيدٔه ما اين انقالبات مدهشهای که عالم انسانی به سرعت با آن روبرو تمدن بشری نميگردد بلکه باعث بروز قوای مکنونه در ميشود سبب نابودی ّ حقيقت انسان ميشود و مقام و رتبه و شأن هر انسانی را ظاهر و عيان ميسازد.
٨
Ù¥1
۱ مواهبی که نوع انسان را از ساير مظاهر وجود ممتاز ميکند در لطيفهای مکنون است خواص ذاتی آنست تعبير ميشود .اين مواهب که از آن به روح انسانی که عقل نيز از ّ تمدن سازد و از لحاظ ما ّدی مر ّفهاش سبب شده که انسان را قادر بر ساختن بنيان ّ نمايد .ا ّما مو ّفق ّيت در اين امور هرگز سبب ارضاء روح انسانی نگشته است زيرا روح انسانی لطيفهای است که به عالم برتر مايل و به جهان غيب راغب است پروازش به سوی حقيقت مطلقه و ذات اليد َرک يا جوهر الجواهری است که نامش خدا است و اديان که پی در پی در هر زمان به واسطءه شموس ساطعءه روحانی ظاهر شده و مهمترين رابطه بين بشر و آن حقيقت غيبيّءه مطلقه بودهاند همه سبب شدهاند که ّ استعداد و قوای بشری بيدار و مص ّفا گردد و توفيقات روحانی انسان با تر ّقيات اجتماعيش همعنان شود .لهذا هيچ کوشش معتبری در راه اصالح امور انسانی و تأسيس صلح جهانی نميتواند از امر دين غافل ماند .سعی بشر در فهم حقيقت دين و عمل به فرائض دينی در صفحات تاريخ ثبت است .يک مو ّرخ بزرگ ،دين را به ق ّوهای تعبير نموده که در طبيعت بشری سرشته شده است .هر چند نميتوان منکر شد که سوء استفاده از اين ق ّوه در بروز بسياری از فتنهها و آشوبها در جامعه و ظهور
٥٥
وعدٔه صلح جهانی
جنگ و جدال بين افراد سهمی بسزا داشته است ولی در عين حال هيچ ناظر منصفی قادر بر انکار تأثير کلّی دين بر آثار اساسی مدنيّت انسانی نمیباشد به عالوه لزوم دين برای نظم جامعه و تأثيراتی که دين بر قوانين و اخالقيّات بشری داشته مک ّررًا به ثبوت رسيده است. حضرت بهاءاهّلل در وصف دين در مقام يک نيروی اجتماعی ميفرمايد: دين سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمينان من فی االمکان است .
و در بارٔه فساد و زوال دين چنين ميفرمايد: اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد و نيّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمينان از نور باز مانند .
و آثار بهائی دربارٔه نتايج حاصله از چنين وضعی حاکی است که: اگر عالم از پرتو دين محروم گردد ،انحراف طبيعت بشری و تدنّی اخالق و فساد و مؤسسات انسانی به شديدترين و بدترين وجه صورت پذيرد ،طبيعت بشری به انحالل ّ ذلّت گرايد اطمينان سلب گردد ،نظم و ضبط قانون از ميان برخيزد و ندای وجدان حس مسئوليّت و همبستگی و وفا و رعايت مسکوت ماند و پردٔه حيا دريده شود و ّ يکديگر خاموش گردد و نعمت آرامش و شادمانی و اميد به تدريج فراموش شود .
پس اگر بشريّت به تضا ّد فلج کنندهای دچار گشته بايد به خود بنگرد و غفلت متوجه خويش را به ياد آورد و به نداهای گمراه کنندهای که به آن دل بسته بينديشد و ّ شود که چگونه به نام دين اينهمه سوءتفاهم و سرگردانی و آشفتگی به وجود آمده است.
٥1
وعدٔه صلح جهانی
کساني که چشم بسته و خودخواهانه اصرار به معتقدات مخصوص و محدود خود ضد و نقيض از کالم پيغمبران خدا به پيروان و مريدان خويش و تفاسيری غلط و ّ تحميل نمودهاند مسئوليّت سنگينی در ايجاد اين سرگردانی و آشفتگی دارند علی الخصوص که اين آشفتگی بر اثر موانع و سدهای مصنوعی که ميان عقل و ايمان و علم و دين برپا گشته غليظتر و شديدتر ميگردد. مؤسسين اديان بزرگ تحقيق شود و محيط اجتماعی چون با نظر انصاف در کالم ّ زمانی که آن بزرگواران به رسالت خويش پرداختهاند در نظر آيد معلوم ميگردد که تعصباتی که سبب تدنّی جامعههای دينی و بالنّتيجه تدنّی تمام اين مشاجرات و ّ شئون انسانی گشته در پيشگاه دين مردود است. شاهدی که نظر مذکور را تأييد ميکند آنکه در تمام اديان بزرگ جهان اين پند مک ّرر آمده که آنچه به خود نمیپسندی به ديگری مپسند و اين تعليم از دو طريق مؤيّد آن نظر است يکی آنکه جوهر و چکيدٔه مفاهيم اخالقی و آشتی بخش تمام اديان است در هر زمان و مکان که ظاهر شده باشند و ديگر آنکه نفس اين تکرار جنبءه وحدت اديان را که حقيقت ذاتی آنهاست به ثبوت ميرساند حقيقتی که مع االسف بشر با تعابير نارسا و نادرستی در تفسير تاريخ به کلّی از درک آن غافل مانده است. اگر نوع بشر مربّيان روحانی عصر طفوليّت خويش را با ديدگانی واقعبين تمدن عالم غور و تحقيق مينگريست و در فطرت حقيقی آنان به عنوان وسائط بنای ّ ميکرد يقينًا از نتايج و ثمرات ظهور پی در پی آنان بهرهای صد چندان ميگرفت. افسوس که چنين نشد.
٥1
وعدٔه صلح جهانی
متعصبان مذهبی را که حال در بسياری از نقاط احياء حم ّيت مفرطه از جانب ّ تعدی و جهان به وجود آمده نبايد چيزی جز سکرات موت شمرد زيرا نفس عنف و ّ تجاوز که همراه اينگونه نهضتها است خود نشانءه ورشکستگی و افالس آنهاست. تعصبات مذهبی آنست که هم ارزش واقعًا از غمانگيزترين و عجيبترين خواص اين ّ ّ کماالت معنوی را که اسباب حصول وحدت عالم انسانی است پايمال ميکند و هم مو ّفقيّت اخالقی و معنوی را که نصيب هر يک از آن اديان گشته خوار و بیاعتبار ميسازد. دين قطع نظر از اينکه ق ّوهای حياتی در تاريخ بشری بوده و قطع نظر از احياء عدٔه روزافزون مردم جهان امری لغو و تعصبات جائرانءه مذهبی در اين ايّام ،در نظر ّ ّ حل مشکالت دنيای جديد بسيار نارسا به شمار آمده است .لهذا باطل و در قبال ّ مردم يا در پی کسب لذّ ات و ارضاء شهوات ما ّدی رفتهاند و يا مرامهای ساختءه بشر را جانشين دين ساختهاند و آنها را سبب نجات جامعه از يوغ کمرشکن ش ّر و فساد دانستهاند .ا ّما افسوس تقريبًا همءه اين مرامها بجای آنکه مفهوم وحدت عالم انسانی را در بر گيرد و به ترويج توافق و آشتی در ميان مردم مختلف پردازد ،از طرفی از حکومتهای ملّی ب ُتی ساخته و ساير مردم جهان را منقاد و مطيع يک ملّت يا يک نژاد يا يک طبقه قرار داده و مباحثه و مبادلءه افکار را ممنوع و متو ّقف دانسته و مليونها مردم گرسنه را بيرحمانه رها کرده تا قربانی معامالت خودسرانءه بازارهای جهان گردند که خود باعث تشديد مصائب اکثريّت نوع بشر گشته است و از طرف عدٔه قليلی از آدميان در ثروت و رفاهی غوطهور شوند که ديگر اجازه داده است که ّ آباء و اجدادشان حتّی خوابش را هم نمیديدهاند.
٥1
وعدٔه صلح جهانی
چه ر ّقتانگيز است کارنامءه مرامهايی که اصحاب عقل و دانش اين جهان به جانشينی دين ساخته و پرداختهاند .قضاوت قاطع و ثابت تاريخ دربارٔه ارزش آن مرامها را بايد در يأس و حرمان انبوه مردمانی جستجو نمود که در محراب آن مرامها توسط نفوسی که از اين مم ّر در جامعءه نماز ميگزارند .اين مرامها که دهها سال ّ حد و حصر و روز افزون به اجرای آنها انسانی مقام و منصبی يافته و با قدرتی بی ّ پرداختهاند چه ثمر داشته و جز مفاسد و امراض اقتصادی و اجتماعی مهلکی که در اين ساليان اخير قرن بيستم هر گوشءه جهان را مبتال ساخته چه نتيجهای به بار آورده است؟ تمام اين مصائب ظاهری يک ضرر و آسيب معنوی داشته که انعکاسش در القيدی و بیمباالتی متداول کنونی و نيز در خاموش شدن شرارٔه اميد در قلوب مليونها نفر از مردم محروم و بال کشيدٔه جهان به خوبی ديده ميشود. ديگر وقت آن فرا رسيده تا به حساب مر ّوجين مرامهای ما ّدی ،چه در شرق و چه مدعی رهبری اخالقی در غرب چه منسوب به کاپيتاليسم و چه به کمونيسم ،که ّ جهانيان بودهاند رسيدگی کرد و پرسيد که آيا جهان جديدی که اين مرامها وعده داده بودند در کجاست؟ آيا صلح جهانی که دعوی تحصيلش را داشته و خود را وقف آن ميشمردهاند چه شد؟ آيا وصول به مرحلءه پيروزیهای فرهنگی که ميگفتند بر اثر تف ّوق فالن نژاد و فالن کشور و فالن طبقه از طبقات بشر حاصل ميشود به کجا انجاميد؟ چرا اکثريّت مطلق جمعيّت جهان در اين زمان بيش از پيش در گرسنگی و بدبختی غوطهورند و حال آنکه ثروتهای نامحدودی که حتّی فرعونها و قيصرها و يا حتّی امپراطوريهای قرن نوزدهم خوابش را هم نمیديدند اينک در دست حاکمان امور بشری انبار شده است؟
٥١
وعدٔه صلح جهانی
باری ريشءه اين خطا را که ميگويند نوع انسان ذاتًا و قطعًا خودخواه و متجاوز است بايد در اين نکته دانست که دنيا دوستی و ما ّديّت پرستی که موجد و مولّد و در عين حال صفت مشترک جميع آن مرامها است مورد تمجيد و تقدير واقع شده و همينجاست که بايد زمينءه بنای يک جهان جديد را که شايستءه فرزندان ما باشد پاک و هموار ساخت. اينکه مقاصد و اهداف ما ّدی نتوانسته است حاجات بشر را روا نمايد امريست حل که به تجربه رسيده و نفس اين تجربه بايد ما را بر انگيزد تا برای يافتن راه ّ تحمل مشکالت مهلک جهان کوششهای ديگر تازهای مبذول داريم .شرايط ّ ناپذيری که جامعءه بشری را فرا گرفته همه از شکستی مشترک حکايت ميکند و اين وضع بجای آنکه گروههای متخاصم بشر را که در مقابل هم سنگر گرفتهاند تشويق به آرامش و دوستی کند تهييج و تشويق به خصومت ميگرداند .پس اين مرض را عالجی کلّی و فوری بايد يافت و درمان اين درد در رتبءه ا ّول مربوط به طرز فکر جهانيان است .بايد ديد که آيا بشر در غفلت و سرگردانی خويش همچنان مداومت تمسک ميجويد يا ميورزد و به مفاهيم کهنه و مندرس و خيالبافیهای غير منطقی ّ همت به پيش نهند و با آنکه رهبران بشر پيرو هر مرام و آئينی که باشند حاضرند قدم ّ حل معقول مشکالت پردازند؟ عزمی راسخ و مشورت يکديگر متّحدًا به ّ چه نيکوست که خيرانديشان و خيرخواهان نوع انسان به اين پند گوش فرا دهند: مؤسسات ديرپای پيشينيان و اگر بعضی از فرضيّات اگر مرامهای مطلوب نياکان و ّ اجتماعی و قواعد دينی از ترويج منافع عمومی عالم انسانی عاجزند و حوائج بشر را که دائمًا رو به تکامل ميرود ديگر بر نمیآورند چه بهتر که آنها را به طاق نسيان
٥6
وعدٔه صلح جهانی اندازيم و به خاموشکدٔه عقائد و تعاليم منسوخه در افکنيم .در جهان متغيّری که تابع قوانين مسلّم کون و فساد است چرا آن مرامها را بايد از خرابی و زوال که ناگزير جميع مؤسسات انسانی را فرا ميگيرد معاف و مستثنی دانست؟ و انگهی معيارهای حقوقی ّ و عقائد و قواعد سياسی و اقتصادی فقط برای آن به وجود آمده که منافع عموم بشر را محفوظ دارد نه آنکه به خاطر حفظ اصالت يک قانون يا يک عقيدٔه بشر قربانی شود .
٥7
٥٩
۲ سمی و غير قانونی ساختن جنگهای ميکربی تحريم سالحهای اتمی و منع گازهای ّ ريشءه علل جنگ را در جهان خشک نميکند .و هر چند اين اقدامات عاملی از مهم استقرار صلح محسوب است باز به خودی خود سطحیتر از آنست که عوامل ّ بتواند نفوذی عميق و پايدار داشته باشد و ملل عالم آنقدر زيرک و صاحب ابتکارند که اسباب و وسايلی به شکل ديگر تدارک نمايند و به مدد غذا و موا ّد خام و پول و اقتصاد و صنعت و مرام و تروريسم بنيان يکديگر را براندازند و سيادت پايان ناپذير خويش را بر ديگران تحميل نمايند. اختالل عظيم کنونی را که در امور بشری روی داده نميتوان از طريق رفع اختالفات و منازعات مع ّين و مخصوص بين ممالک از ميان برداشت بلکه يک شالودٔه صحيح و موثّق بينالمللی بايد يافت تا چارٔه کار گردد. کی نيست که رهبران کشورها از جوهر مشکالت عالم باخبرند و آن را پيوسته ش ّ در مسائل روزافزونی که با آن مواجه هستند منعکس میبينند و به قدری پيشنهاد و راه حل مشاکل از نفوس هوشيار و اهل تحقيق و سازمانهای وابسته به ملل متّحد پی در ّ
٥٨
وعدٔه صلح جهانی
پی عرضه شده و روی هم انباشته گشته که ديگر کسی نميتواند ا ّدعا کند که از مسئلءه ضرورت مقابله با حوائج شديد زمانه غافل و بیخبر است .ا ّما مشکل اينجاست که توجه نمود و با جرأت و در عزم و ارادٔه ما فلج و عجزی حاصل شده که بايد به آن ّ ثبات به حلّش پرداخت .ريشءه اين عجز و ناتوانی چنانکه گفته شد در اين پندار نهفته است که بشر بالذّ ات جنگجو و ستيزهخو است و لذا حاضر نيست برای حفظ مصالح نظم جهانی از منافع خصوصی ملّی دست بردارد و نمیخواهد برای تأسيس يک حکومت جهانی با همءه مزايای عظيمی که دارد با جرأت دست به کار شود .علّت ديگر آنست که جمهور خاليق که اکثرًا بیخبر و تحت انقيادند نمیتوانند به اظهار اين آرزو پردازند که طالب نظم جديدی هستند که در سايهاش با ساير مردم جهان در صلح و آرامش و رفاه بسر برند. قدمهايی که من باب آزمايش مخصوصًا بعد از جنگ جهانی د ّوم به سوی تأسيس نظم عالم برداشته شده بسيار اميدبخش است .تمايل روزافزونی که جرگههايی از ملل مختلفه در ايجاد روابط ميان خود بر اساس همکاری در حفظ بمنصءه ظهور درآوردهاند مبيّن اين نکته است که بالمآل تمام ملل عالم منافع مشترک ّ قادرند که بر علّت فلج و ناتوانی مذکور فائق آيند .اتّحاديّءه کشورهای جنوب شرقی آسيا ،جامعه و بازار مشترک کشورهای کارائيب ،بازار مشترک آمريکای مرکزی، شورای تعاونی اقتصادی ،جامعءه اقتصادی اروپا ،جامعءه کشورهای عربی ،سازمان وحدت افريقا ،سازمان کشورهای آمريکايی ،شورای جنوب پاسيفيک اين سازمانها و نظائرش با مساعی و مجهودات مشترک خود راه را برای استقرار نظم جهانی هموار ميسازند.
11
وعدٔه صلح جهانی
از عالئم اميدبخش ديگر آنکه انظار مردم روز به روز بيشتر به مشکالتی که ريشههای عميقتر دارد معطوف ميگردد چنانکه سازمان ملل متّحد با وجود تمام نقائصش بيش از چهل بيانيّه و ميثاق بينالمللی علیرغم بسياری از ممالک به تصويب رسانيده و مردم عا ّدی را جان تازهای بخشيده است .اعالميّءه بينالمللی حقوق بشر .،ميثاق منع کشتار دسته جمعی و مجازات آن و ساير اقداماتی که برای رفع تبعيضات نژادی و جنسی و مذهبی مبذول گشته ،رعايت حقوق کودک ،منع استعمال شکنجه ،قلع و قمع گرسنگی و سوء تغذيه و استفاده از پيشرفتهای علمی و فنّی در راه صلح و به سود مردم .تمام اين اقدامات اگر از روی شهامت و شجاعت ُمجری گردد و توسعه پذيرد سبب خواهد شد که بزودی طليعءه آن روز فرا رسد که اهم ّيت کابوس جنگ ديگر نتواند بر روابط بينالمللی سايه افکند .الزم نيست که از ّ موضوعهايی که در اين بيانيّهها و ميثاقهای بينالمللی مندرج است ذکری کنيم ا ّما مستحق بعضی از آن مطالب چون مستقيمًا مربوط به استقرار صلح جهانی ميگردد ّ توضيحی بيشتر است. از جمله آنکه نژادپرستی که يکی از مهلکترين و ريشهدارترين مفاسد و شرور سد محکمی در راه صلح به شمار ميآيد و حيثيّت و اصالت انسان را زير پا است ّ موجهش دانست .نژادپرستی ظهور ميگذارد و به هيچ بهانه و عنوانی نميتوان ّ استعدادهای بيکران قربانيانش را مع ّوق و عاطل ميسازد و مر ّوجينش را به فساد و تبهکاری ميکشاند و تر ّقيات بشری را متو ّقف ميدارد .اگر بخواهيم بر اين مشکل فائق آييم بايد سعی کنيم تا تمام کشورها اصل وحدت عالم انسانی را که مستظهر به اقدامات مناسب حقوقی و تدابير اجرائی است قبول کنند.
1٥
وعدٔه صلح جهانی
ديگر آنکه اختالف فاحش و مفرط ميان فقير و غنی سرچشمءه مصائب بسيار شده ال به پرتگاه جنگ ميکشاند .بسيار که جهان را از حال توازن خارج ميکند و عم ا حل اين مشکل را کماند جامعههايی که درست به اين مشکل پرداخته باشند .راه ّ بايد در ترکيبی از مجموعهای از اقدامات روحانی و اخالقی و عملی جستجو نمود و متخصصين در ميدانهای وسيع و متن ّوع به آن با ديدٔه تازهای که مستلزم مشورت با ّ باشد نگريست .مشورتی که خالی از شائبءه مجادالت مرامی و اقتصادی باشد و در آن مردمی را که قرارها و تصميمهای متّخذه در زندگيشان تأثير مستقيم دارد ذی مدخل سازد .اين امر نه تنها وابسته به لزوم تعديل معيشت و از ميان بردن فقر و ثروت مفرط است بلکه با حقايق روحانيّهای مربوط است که ادراکش سبب اتّخاذ يک روش و حل آن مسئله دارد. رفتار جديد بينالمللی ميگردد که خود سهمی عظيم در ّ حس تمسک به اصول ملّيّت که امری جدا از ديگر آنکه مبالغه و افراط در ّ ّ وطنپرستی سالم و مشروع است بايد جای خود را به اخالص و وفاداری وسيعتر يعنی محبّت عالم انسانی تفويض نمايد .حضرت بهاءاهّلل چنين ميفرمايد: عالم يک وطن محسوب است و من علی االرض اهل آن .
اين مفهوم که عالم وطن ما است نتيجهای است که بر اثر تر ّقيات علمی و بر اثر وابستگی غير قابل انکار کشورها به يکديگر حاصل شده و جهان حکم يک وطن يافته است .در عين حال بديهی است که جهاندوستی ممانعتی با وطنپرستی ندارد بلکه امروز در جامعءه جهانی مصلحت هر جزء هنگامی به بهترين وجه تأمين ميشود کل منظور و ترويج گردد .از اين جهت ف ّعاليّتهای بينالمللی کنونی در که منافع ّ ميدانهای مختلف که سبب ايجاد محبّت متقابل و همبستگی در ميان اهل عالم
11
وعدٔه صلح جهانی
ميگردد بايد افزايش يابد. ديگر آنکه اختالفات دينی در سراسر تاريخ باعث حدوث نزاعها و جنگهای بیثمر و مانع تر ّقی و پيشرفت گشته و روز به روز نزد مردم ديندار و بیدين هر دو مبغوضتر و منفورتر جلوه ميکند .پيروان اديان بايد با مسائل اساسيّهای که علّت اين منازعات گشته روبرو گردند و جوابی صريح برای آن بيابند و ببينند که اين اختالفات مهمی که را هم از لحاظ عملی و هم نظری از چه راهی ميتوان مرتفع ساخت .امر ّ مقابل رهبران مذهبی قرار گرفته اين است که با قلبی سرشار از جوهر شفقت و حقيقتجويی نظری به حال اسف بار بشر اندازند و از خود بپرسند که آيا نمیتوانند در پيشگاه خالق متعال خاضعانه اختالفات فلسفی و مشاجرات دينی خود را با سعءه صدر و حلم و مدارا به کنار افکنند و قادر گردند که با يکديگر برای ُحسن تفاهم همت و همکاری نمايند؟ بيشتر بين ابناء بشر و ايجاد صلح و سالم ّ اهميّتش چنانکه ديگر آنکه آزادی زنان و وصول به تساوی ميان زن و مرد هر چند ّ مهمترين وسايل حصول صلح جهانی محسوب است. بايد هنوز آشکار نباشد يکی از ّ انکار تساوی بين زن و مرد نتيجهاش روا داشتن ظلم و ستم به نيمی از جمعيّت جهان است و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در مردان به وجود ميآورد که اثرات ال به روابط بينالمللی کشيده نامطلوبش از خانه به محل کار و به حيات سياسی و مآ ا ّ ميشود .انکار مساوات ميان زن و مرد هيچ مج ّوز اخالقی و عملی يا طبيعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جميع مساعی بشری سهمی کامل و متساوی داشته باشند از لحاظ اخالقی و روانی ج ّو مساعدی خلق خواهد شد که در آن صبح صلح جهانی پديدار گردد.
11
وعدٔه صلح جهانی
ديگر آنکه تعليم و تربيت عمومی که هم اکنون سپاهی از مردم متع ّهد را از تمام اديان و کشورها برانگيخته و بر خدمت خويش گماشته ،بايد مورد عنايت و حمايت حکومات جهان قرار گيرد زيرا بالترديد جهل علّت اصلی سقوط و عقبماندگی مردم تعصبات است .هيچ کشوری مو ّفق نميشود مگر آنکه تمام مردمش از و پايداری ّ تعليم و تربيت نصيب يابند .فقدان منابعی که قدرت کشورها را در سبيل تعليم و تربيت عمومی محدود ميکند بايد اصحاب قدرت را بر آن دارد که اولويّت و ارجحيّت را به تعليم زنان و دختران اختصاص دهند زيرا به واسطءه مادران درس خوانده و تعليم يافته است که ثمرات علم و دانش را سريعًا و قاطعًا ميتوان در تمام مهم ديگری که در اين مورد بايد در نظر داشت آنکه جامعءه بشری انتشار داد .نکتءه ّ اقتضای زمانه چنان است که جهاندوستی و مفهوم اهل عالم بودن به عنوان يکی از اصول تربيتی به تمام اطفال جهان تلقين گردد. ديگر آنکه بايد به اختيار يک زبان بينالمللی که عالوه بر زبان مادری به تمام توجهی فراوان مبذول داشت زيرا عدم مخابره و تفاهم بين مردم عالم آموخته شود ّ مردم است که مساعی بشر را در حصول صلح جهانی تضعيف ميکند و اختيار زبان حل اين مشکل ميشود. حد زيادی سبب ّ بينالمللی تا ّ باری در آنچه مذکور افتاد بر دو نکته بايد تأکيد نهاد .ا ّول آنکه منسوخ کردن جنگ تنها به امضاء قراردادها و عقد معاهدات وابسته نيست بلکه به اقداماتی حل تعهد و اهتمام جديد در ّ معضل و پيچيده بستگی دارد که مستلزم يک نوع ّ ال کمتر کسی آنها را مسائلی مربوط به حصول صلح جهانی مسائلی است که معمو ا ميشمارد .اساسًا حصول امنيّت اجتماعی فقط بر مبانی پيمانهای سياسی خيالی
11
وعدٔه صلح جهانی
واهی و باطل است. حل مسائل مربوط به صلح جهانی آنست که ديگر آنکه ا ّول و الزم قدم در راه ّ توجه به موضوع صلح از مرحلءه صرفًا عملی و اجرائی بايد به سطحی باالتر يعنی ّ موازين اخالقی و اصولی ارتقاء داده شود .زيرا جوهر صلح و آرامش چکيدٔه يک امر درونی است که با مفاهيم روحانی و معتقدات معنوی تقويت ميگردد و فقط با به حل ثابت و استواری را برای تأمين کار بستن اين مفاهيم و معتقدات است که راه ّ صلح جهانی ميتوان پيدا کرد. حل هر مشکل اجتماعی ميتوان بر اصول روحانی يا به قول ديگر بر برای ّ ارزشهای انسانی اتّکاء نمود زيرا هر شخص خيرانديشی برای مشکالت راه حلّی ال کافی و وافی برای پيشنهاد مينمايد ولی خيرانديشی و داشتن دانش عملی معمو ا اهم ّيت و ضرورت اصول روحانی بيشتر معلوم ح ّل مشکل نيست .اينجا است که ّ ميشود زيرا هم سبب به وجود آوردن محيط مساعدی ميشود که موافق و متوازن با فطرت اصليّءه انسانی است و هم يک رفتار و يک تح ّرک و يک اراده و آرزويی را حل مشکل مکشوفتر و اجرايش بر میانگيزد که به موجب آن راههای عملی برای ّ آسانتر ميگردد. حل مشاکل رهبران کشورها و تمام صاحبان رتبه و مقام وقتی ميتوانند بهتر به ّ پردازند که ابتداء اصول مبادی مربوط به آن مشاکل را بشناسند سپس در پرتو آنها به اقدام پردازند.
1١
16
۳ ا ّولين سؤالی که جوابش را بايد پيدا کرد اين است که چگونه جهان کنونی را با اين مخاصمات عميقش ميتوان به جهانی ديگر تبديل کرد که همکاری و همآهنگی بر آن مستولی باشد؟ نظم جهانی را فقط بر اساس محکم اعتقاد به وحدت عالم انسانی ميتوان استوار ساخت و اين يک حقيقت روحانی است که به تأييد علوم بشری نيز رسيده است ،علوم مردمشناسی ،روانشناسی و کالبدشناسی انسان را فقط يک نوع ميدانند .نوع انسان يکی است هرچند که در جنبههای ثانوی تفاوتهای بيشماری تعصب صبات است. ّ داشته باشد اذعان به اين حقيقت مستلزم ترک تمام انواع تع ّ تقدم در تم ّدن قومی ،طبقاتی ،نژادی ،مذهبی ،وطنی و جنسی، تعصب ناشی از ّ ّ تعصب در اعتقاد به برتری و افضليّت به هر سبب که باشد ،بايد تمام متروک ما ّدی و ّ و فراموش شود. قبول وحدت عالم انسانی ا ّولين شرط ضروری و اساسی تغيير سازمان جهان و ادارٔه آن به صورت يک کشور است که بمنزلءه وطن نوع انسان است .قبول عمومی
17
وعدٔه صلح جهانی
اين اصل معنوی برای هر کوششی در راه تأسيس صلح جهانی ضرورت دارد .از اين جهت اصل وحدت عالم انسانی را بايد در سطح جهانی اعالن نمود و در مدارس مقدمات تعليم داد و در هر کشوری پيوسته از آن حمايت کرد تا در بنای جامعءه بشری ّ يک تغيير اصلی بر اساس وحدت فراهم شود. در نظر بهائی قبول وحدت عالم انسانی الزمهاش تجديد بنا و خلع سالح جهان متمدن است؛ جهانی که در جميع شئون حياتش يعنی در سازمان سياسیاش و در ّ ال متّحد و يگانه بوده، آمال روحانیاش و در تجارت و اقتصادش و ّ خط و زبانش کام ا خواص ملّی هر يک از کشورهای متّحدهاش بينهايت متن ّوع باشد. در عين حال در ّ در توضيح اين امر اساسی حضرت شوقی افندی ولي امر بهائی در سال ٥٨1٥ ّ چنين بيان فرموده که: اين امر در پی تخريب اساس موجود جامعءه انسانی نيست بلکه مقصدش توسعءه مؤسسات آن است تا با مقتضيات و حوائج اين جهان دائم التّغيير اساس و تعديل ّ موافق و ماليم گردند .اين امر با هيچ تابعيّت و وفاداری مشروعی مخالفت ندارد و روح صداقت و اخالص حقيقی را تضعيف نمینمايد قصدش آن نيست که شعلءه مستقل وطنپرستی صحيح و سالم را در دل مردمان خاموش سازد و نظام حاکميّت ّ ملّی را که الزمءه دفع ش ّر تمرکز افراطی ق ّؤه حاکمه در مرکز واحد است از بيخ و بن بر اندازد و يا از تن ّوعات نژادی و آب و هوا و تاريخ و زبان و سنن و افکار و عادات موجود که سبب تمايز ملل و اقوام جهان است غفلت ورزد و سعی نمايد محو و نابودشان سازد بلکه ندايش دعوت به اعتناق و وفاداری وسيعتر و آمالی بلندتر از آن الشعاع و است و به تأکيدی تمام از جهانيان ميطلبد تا دوافع و منافع ملّی را تحت ّ مادون مقتضيات ضروريّءه اتّحاد جهان قرار دهند .اگر از طرفی مرکزيّت يافتن افراطی را
1٩
وعدٔه صلح جهانی مردود ميشمارد از طرف ديگر از هر کوششی برای يکسان و يکنواخت ساختن جهان امتناع ميورزد .شعارش وحدت در کثرت است .
وصول به اين مقاصد مستلزم طي مراحلی چند در تعديل و اصالح روشها و ّ مسالک سياسی است که حال به پرتگاه هرج و مرج کشيده شده است زيرا قوانين واضح و معيّن و اصولی که روابط بينالمللی را تنظيم نمايد و مقبول عام و قابل اجراء باشد موجود نيست. جامعءه ملل و سازمان ملل متّحد و بسياری از سازمانهای ديگر و قراردادهايی که وضع کردهاند البتّه در تخفيف بعضی از تأثيرات منفی منازعات بينالمللی مفيد بودهاند ا ّما بنفسها نتوانستهاند از بروز جنگ ممانعت نمايند چنانکه از خاتمءه جنگ جهانی د ّوم تا کنون جنگهای بسياری رخ داده و هنوز ادامه دارد. تسلّط اين مشکل بر جهان از قرن نوزدهم ميالدی پيدا بود و اين همان زمانی است که حضرت بهاءاهّلل ا ّول بار طرحی را برای تأسيس صلح عمومی اعالن و نيز اصل امنيّت مشترک را در رساالت خويش به فرمانروايان جهان در آن زمان ابالغ فرمود .حضرت شوقی افندی در توضيح آن ابالغات چنين ميفرمايد: مقدمءه ضروری برای تشکيل جامعءه آن بيانات عاليات را معنايی جز اين نيست که ّ حد و حصر ملّی مشترک المنافع تمام ملل جهان که همانا تقليل شديد قدرتهای بی ّ است ،به وجود آيد .يعنی بايد يک نوع حکومت عالی که مافوق حکومات ملّی است بر اثر تکامل جهان تدريجًا قوام گيرد که تمام ملل عالم در راه استقرارش به حق اعالن جنگ و محاربه را برای خود تحريم کنند و از بعضی از حقوق طيب خاطر ّ در وضع ماليات و نيز از کلّيّءه حقوق تسليحات مگر به اندازه و به منظور حفظ نظم
1٨
وعدٔه صلح جهانی متضمن يک داخلی کشورهای خود ،صرف نظر نمايند .چنين حکومت اعالئی بايد ّ ق ّوه مجريّءه مقتدری باشد که سلطءه بال منازعش را عليه هر عضو طاغی اتّحاديّءه جهانی تنفيذ نمايد و همچنين يک پارلمان جهانی داشته باشد که اعضايش را تمام مردم در هر کشور انتخاب و دولتهای متبوعه نيز آن را تأييد نمايند و همچنين دارای محکمءه کبرای بينالمللی باشد که رأيش برای همه ،حتّی کشورهايی که به طيب خاطر حاضر به رجوع به آن محکمه نبودهاند ،نافذ و جاری باشد.
در چنين جامعءه جهانی تمام موانع اقتصادی به کلّی مرتفع گردد و وابستگی صراحه تصديق گردد ،جامعهای سرمايهداران و کارگران و الزميّت و ملزوميّت آن بال ّ تعصبات و مشاجرات دينی تا ابد مسکوت ماند و شعلءه که در آن عربده و هياهوی ّ دشمنیهای نژادی عاقبت االمر خاموش شود ،جامعهای که در آن مجموعهای از قوانين بينالمللی که ثمرٔه قضاوت دقيق نمايندگان پارلمان جهانی است تدوين شود و ضامن اجرايش مداخلءه فوری و شديد مجموع قوای مر ّکب از نيروهای کشورهای متّحد باشد و باالخره بايد يک جامعءه جهانی به وجود آيد که در آن جنون وطنپرستی جنگجو و پرخاشگر به اعتقاد راسخ به جهاندوستی دائمی تبديل شده باشد .اين است کيفيّت اجمالی نظمی که حضرت بهاءاهّلل پيشبينی فرموده و در آينده بمنزلءه گواراترين ميؤه عصری شناخته خواهد شد که به تدريج رو به کمال و بلوغ ميرود. تح ّقق اين اقدامات بسيار وسيع را حضرت بهاء اهّلل چنين بيان فرموده: البد بر اين است مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سالطين در آن مجمع ّ مفاوضه در صلح اکبر نمايند .
11
وعدٔه صلح جهانی
همت و ُحسن نيّت و محبّت بیشائبءه ملل نسبت به يکديگر که جرأت و عزم و ّ همه صفاتی روحانی و معنوی است برای برداشتن قدم اصلی در راه صلح الزم است و وقتی مثمر ثمر ميشود که در قالب اراده به عمل انجامد و برای تحريک ارادٔه الزم اهميّت نفوذ بايد به حقيقت انسان که توجه نمود و نيز اگر به ّ متجسم در افکار اوست ّ ّ افکار انسان پی بريم و بدانيم چقدر به موضوع ارتباط دارد کاری ميکنيم که آن س ّر مکنون از طريق مشورتی صريح و بیطرفانه و صميمانه به نتيجه و تصميمی منتهی توجه ما را شود سپس نتيجءه آن مشورت از ق ّوه به فعل در آيد .حضرت بهاءاهّلل مؤ ّکدًا ّ محسنات مشورت و ضرورت آن در اداره و انتظام امور انسانی معطوف داشته به ّ ميفرمايند: ن و گمان را به يقين تبديل نمايد .اوست سراج نورانی مشورت بر آگاهی بيفزايد و ظ ّ در عالم ظلمانی ،راه نمايد و هدايت کند .از برای هر امری مقام کمال و بلوغ بوده و خواهد بود ،بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر .
جهد در راه حصول صلح از طريق مشورت چنان ج ّو مساعد و مناسبی را در ميان جهانيان به وجود ميآورد که هيچ نيرويی نمیتواند مانع ظهور نتيجءه غالبءه آن گردد. دربارٔه مذاکرات چنين مجمعی حضرت عبدالبهآء فرزند حضرت بهاءاهّلل و مب ّين منصوص تعاليمش چنين ميفرمايد: مسئلءه صلح عمومی را در ميدان مشورت گذارند و به جميع وسايل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمايند و يک معاهدٔه قويّه و ميثاق و شروط محکمءه ثابته اتم تأسيس نمايند و اعالن نموده به اتّفاق عموم هيئت بشريّه مؤ ّکد فرمايند .اين امر ّ مقدس شمرده کان ارض ّ اقوم را که فیالحقيقه سبب آسايش آفرينش است ک ّل س ّ
1٥
وعدٔه صلح جهانی متوجه ثبوت و بقای اين عهد اعظم باشند و در اين معاهدٔه عموميّه جميع قوای عالم ّ تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضيع روش و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط ما بين هيئت حکومتيّه بشريّه مخصص شود .چه مق ّرر و معيّن گردد و کذلک ق ّؤه حربيّه هر حکومتی به ح ّدی معلوم ّ توهم دول سائره گردد. اگر تدارکات محاربه و ق ّؤه عسکريّءه دولتی ازدياد يابد سبب ّ باری اصل مبنای اين عهد قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول من بعد شرطی کل دول عالم بر اضمحالل او قيام نمايند بلکه هيئت بشريّه به از شروط را فسخ نمايد ّ کمال ق ّوت بر تدمير آن حکومت برخيزد .اگر جسم مريض عالم به اين داروی اعظم مو ّفق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده و به شفای دائمی باقی فائز گردد .
افسوس که انعقاد چنين مجمع بزرگی بسيار به تأخير افتاده است .ما از صميم قلب از رهبران تمام کشورها تمنّا ميکنيم که اين فرصت مناسب را مغتنم شمارند و در راه تشکيل چنين مجمع جهانی قدمی محکم بردارند .تمام نيروهای تاريخ نوع بشر را جبرًا به چنين اقدامی که نشانءه طلوع فجر بلوغ موعود عالم است سوق ميدهد. آيا وقت آن نرسيده که سازمان ملل متّحد با پشتيبانی تمام اعضايش به تشکيل چنين مجمعی که سرآمد وقايع عالم بشری است قيام نمايد؟ چه نيکوست در همه جا زنان و مردان و جوانان و کودکان از فوائد جاودانی چنين اقدام الزمی با خبر گردند و بانگ رضا و قبول خويش را به عنان آسمان رسانند. چه خوش است نسل کنونی نسلی باشد که چنين عصر پر جاللی را در تکامل حيات اجتماعی انسان آغاز نمايد.
11
٤ حد اختتام جنگ و سرچشمءه اين خوشبينی ما عبارت از تجسم عالمی است که از ّ ّ ايجاد سازمانهای همکاری بينالمللی باالتر رود .صلح پايدار در ميان ملل هر چند مهم و ضروری ا ّما حضرت بهاءاهّلل آن را بنفسه مقصد غائی تکامل مرحلهای است ّ اجتماعی نوع انسان نميدانند زيرا ماورای متارکءه جنگ که در مراحل ا ّوليّه اجبارًا بر اثر وحشت از فاجعءه جنگ اتمی به وجود آيد و ماورای صلح سياسی که به اکراه ميان کشورهای رقيب و مظنون به يکديگر حاصل شود و ماورای اقدامات عملی برای امنيّت متقابل و همزيستی و ح ّتی ماورای بسياری از تجارب همکاری و تعاونی که بر ال مذکور داشتيم در جهان پديد ميآيد ،ماورای تمام اينها اثر حصول عواملی که قب ا يک مقصد غائی عالی نهفته است که عبارتست از اتّحاد و اجتماع اهل عالم تحت لوای يک خانوادٔه جهانی. در اين زمان ادامءه اختالف و بيگانگی چنان خطرناک است که ديگر ملل و مردم تحملش را ندارند و نتايجش چنان وحشتناک است که تص ّورش را هم جهان تاب ّ نميتوان کرد و چنان واضح است که شاهدی نيز نمیخواهد .حضرت بهاءاهّلل يک قرن پيش چنين فرمود:
11
وعدٔه صلح جهانی اصالح عالم و راحت امم ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق .
حضرت شوقی افندی در توضيح اين نکته که :نالءه انسان بلند است و مشتاق و آرزومند که به شطر اتّحاد واصل شود و شهادت ديرينهاش خاتمه يابد ،چنين فرموده: اتّحاد اهل عالم ما به االمتياز عصری است که حال جامعءه انسانی به آن نزديک ميشود .مجاهدات در حصول اتّحاد خانواده و قبيله و تأسيس حکومت شهری و وطنی يکی بعد از ديگری به محک تجربه آمده و با مو ّفقيّت تح ّقق يافته است .حال اتّحاد جهانی هدفی است که بشر پريشان به سويش روان است .دورٔه تأسيس اوطان خاتمه يافته و هرج و مرجی که مالزم حاکميّت مطلقءه حکومت ملّی است حال به اوج خود رسيده است و جهانی که به مرحلءه بلوغ وارد ميگردد بايد اين طلسم را بشکند و به وحدت و يگانگی و جامعيّت روابط انسانی اعتراف نمايد و يکباره دستگاهی تجسم بخشد . ابدی به وجود آورد که اين اصل اساسی وحدت را در حياتش ّ
مبدلءه عصر ما نظر مذکور را تأييد ميکند چنانکه تمام قوای تغيير دهنده و ّ ال به عنوان عالئم اميدبخش شواهدش را در مثالهای بسياری ميتوان يافت و قب ا صلح جهانی در نهضتها و تح ّوالت بينالمللی مذکور شد .سپاهی از مردان و زنان متعدد ملل متّحد به از هر فرهنگ و هر نژاد و هر ملّت که حال در سازمانهای ّ خدمت مشغولند نمونهای از کارمندان اداری جهانی هستند .توفيقات مؤثّرشان در اجراء وظائف نشان ميدهد که حتّی در شرائط نامناسب و نالماليم نيز ميتوان به درجهای از همکاری بينالمللی نائل آمد. باری ميل و کشش به وحدت و يگانگی چون يک بهار روحانی در حال شکفتن است و در کنگرههای بيشمار بينالمللی که مردمان مختلف را از هر طبقه و کشور
11
وعدٔه صلح جهانی
کنار هم ميآورد جلوهگر است و همان جاذبءه وحدت است که خواهان طرح نقشههای بينالمللی مخصوص کودکان و جوانان است و همان است که مصدر و منبع نهضت شگفتانگيز در سبيل اتّحاد اديان است که به موجب آن پيروان اديان و مذاهبی که طي تاريخ به جان يکديگر افتاده بودند ،به اتّحاد میگرايند .پس ميتوان ّ گفت که از يک طرف شيوع تمايالت جنگجويی و تف ّوقطلبی و از طرف ديگر حرکت و سوق به سوی وحدت عالم انسانی از جمله خصائص و تص ّرفات پردامنه و مشهود حيات عالم در اين ساليان اخير قرن بيستم است. تجاربی را که جامعءه بهائی به دست آورده ميتوان به عنوان نمونه و مثالی بارز از اين اتّحاد روز افزون دانست .جامعءه بهائی جامعهايست مر ّکب از سه تا چهار مليون نفر از بسياری از کشورها و فرهنگها و طبقات و افرادی که سابقًا متديّن به اديان مختلف بوده و حال در خدمات روحانی و اجتماعی و اقتصادی در اغلب نقاط عالم که خدماتشان مورد نياز است مشغول به کار و کوششند .جامعهايست به صورت يک واحد زنده و متح ّرک که مظهر تن ّوع خانوادٔه انسانی است و امورش را با نظامی مقبول بر اساس اصول مشورت اداره مينمايد و نيز از فيوضات هدايت الهی که در حد خود دليل تاريخ بشری جاری گشته مستفيض ميگردد .وجود جامعءه بهائی در ّ مؤسس بزرگوارش دربارٔه وحدت عالم انسانی از قبل مثبت ديگری است که آنچه ّ بيان فرموده امری است قابل اجراء و شاهد ديگری است بر اينکه عالم انسانی با وجودی که با مشکالت عديدٔه ناشی از رسيدن به مرحله بلوغ مواجه است باز قادر است که در يک جامعءه جهانی متّحد زندگانی نمايد .اگر تجربءه بهائی بتواند به نحوی از انحاء در افزايش اميد بشر در ايجاد وحدت عالم انسانی کمک و
1١
وعدٔه صلح جهانی
مساعدتی معنوی بنمايد ما با کمال منّت و سرور آن را به عنوان نمونه و مثال برای تحقيق و مطالعءه جهانيان بر طبق اخالص مینهيم. اهم ّيت عظيم مبارزهای که حال در مقابل جميع جهان قرار دارد چون به ّ بينديشيم با کمال خضوع سر تعظيم به پيشگاه خالق متعال فرود میآوريم که با محبّت نامحدودش جميع بشر را از يک سالله خلق فرمود و جوهر ثمين حقيقت انسانی را بر او عرضه داشت و به شرف هوش و دانايی و بزرگی و هستی جاودانی سرافرازش فرمود و :انسان را از بين امم و خاليق برای معرفت و محبّت خود که علّت غائی و سبب خلقت کائنات بود اختيار نمود . ما به يقين مبين معتقديم که انسان از برای اصالح عالم خلق شده و شئونات د ّرندههای ارض اليق انسان نبوده و نيست و کماالت و فضائلی که اليق مقام شامخ انسان است امانت و بردباری ،رحمت ،شفقت و مهربانی به تمام بشر است. معتقديم که :مقام و رتبه و شأن هر انسانی بايد در اين يوم موعود ظاهر شود .اين است قوای مح ّرکءه ايمان راسخ ما به اين که وحدت و صلح و سالم مقصدی ممکن الحصول است که نوع انسان به سوی آن روان است. در اين هنگام که اين رساله در شرف تحرير است ندای مشتاق بهائيان را ميتوان شنيد که با وجود ستمها و مظالمی که حال در موطن آئين خويش میبينند بیپروا به ارتفاع آن ندا پرداختهاند و با اعمال خويش و آمال راسخ و ثابت خود شهادت ميدهند که صلح مطلوب که رؤيای بشر در طي اعصار و قرون بوده ،حال بر اثر نفوذ ّ خالق حضرت بهاءاهّلل که مؤيّد به ق ّؤه الهی است تح ّققش قطعی است .لهذا کالم ّ آنچه ما می گوييم عرضءه رؤيايی در قالب الفاظ نيست بلکه گفتار ما از کردار و ايمان
16
وعدٔه صلح جهانی
و جانبازی مدد گرفته است. ما در اين رساله تمنّای همکيشان خويش را در سراسر دنيا برای حصول صلح و تعدی و تجاوزند، وحدت به گوش عالميان ميرسانيم و به همءه مظلومانی که قربانی ّ به همءه آنان که در آرزوی خاتمءه دشمنی و نزاعند ،به نفوسی که تعلّقاتشان به اصول صلح و نظم جهانی سبب ترويج مقاصد جليلی است که خداوند مهربان ما را برای شدت آن خلق فرموده ،میپيونديم و با همءه آنان همگام و همعنانيم و برای آنکه ّ شوق و اميد و غايت اطمينان خود را از اعماق دل و جان به گوش جهانيان برسانيم اين وعدٔه مبارک حضرت بهاءاهّلل را نقل ميکنيم که ميفرمايد: اين نزاعهای بيهوده و جنگهای مهلک از ميان برخيزد و صلح اکبر تح ّقق يابد .
بيت العدل اعظم اکتبر ٥٨٩١
17
1Ù©
1Ù¨