Khaneye pedari vol. 2

Page 1


‫‪ /234‬خانه پدری‬

‫هرر گروهرران شررامل شررش دسررته پنجراه نفررری از سررربازان کرره در یر‬ ‫سالن بزرگی که بیشترشبیه به سوله وسالن های بزرگ پرورش مرؼرداری هرا‬ ‫مری مانسررت و سررقؾ شرریب دار و شرریروانی ماننردی داشررت مسررتقر بودنررد کرره در‬ ‫ابتدای ورودی هرسالن هرم یر کلیردورو دو ترا دفترر در دو طررؾ آن برود کره‬ ‫یکرری ازدفرراتر متعلررق برره فرمانررده گروهرران ودفتردیگرکرره درسررمت چررپ راهرررو‬ ‫وکلیدور واقع شده بود مربوط به امورگروهران وسرربازان برود وتلفرن گروهران‬ ‫هررم درهمررین دفتررر قرررار داشررت کرره زمانیکرره خررانواده یکرری از سررربازان تمرراس‬ ‫مرری گرفررت اورا جهررت صررحبت بررا تلفررن برره همررین دفتررر راه مرری دادنررد !‪ .‬و در‬ ‫انتهای سالن آسایشگاه وخوابگاه سربازان نیزبه همرین ترتیرب یر کلیردور برود‬ ‫که در دو طرؾ آن اسلحه خانه گروهان قرار داشت ‪.‬‬ ‫درداخل این سوله بزرگ که سرقؾ نسربتا کوتراهی هرم داشرت ‪ ،‬در دو‬ ‫طرؾ به صورت مننم ومرترب چنرد ردیرؾ تخرت خرواب دو طبقره درکنرار هرم‬ ‫وبررا فاصررله یر راهررروی باریر جهررت رفررت و آمررد سررربازان چیررده شررده بررود‬ ‫وسربازانی که سریعتر به آسایشگاه رسیده بودند و از خوابیدن در طبقه براالیی‬ ‫تختخواب نگران بودند واحتماالازسقوط ازتخت درهنگام خواب می ترسیدند !‪،‬‬ ‫( چون اکثر سربازان روستایی همراه وهمدوره مرا ترا آن روز در منرزل هرا ی‬ ‫خودشرران روی تختخررواب نخوابیررده بودنررد و از خوابیرردن در طبقرره برراالی تخررت‬ ‫وحشت داشتند ) به همین دلیل مشتاق و طرفدارتخت های پائینی بودند وزودتر‬ ‫وباعجلرره آمررده بودنررد تررا تخررت هررای پررائین را برررای خررود و دوستانشرران انتخرراب‬ ‫و اشؽال نمایند !‪.‬‬ ‫وبه این ترتیب یکی از تخرت هرای براالیی آسایشرگاه وخوابگراه هرم بره‬ ‫مرن رسرید و زمانیکره روی تخررت خرودم مستقرشردم ‪ :‬یر سررباز صرفر عضررو‬ ‫دسته دوم از گروهان ششم پادگران تربرت حیدریره از گرردان چهرارم لشرگر ‪57‬‬ ‫بیرجند وابسته به نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی محسوب می شدم ‪.‬‬ ‫زمسرتان سررال ‪ 1356‬شمسرری ودرزمران دوره آموزشرری خرردمت ننررام‬ ‫ونیفه وسربازی من ‪ ،‬شهرتربت حیدریه هوای بسیارسرد و زمهریرری داشرت‬


‫احسان شوشتری ‪235 /‬‬

‫بررره طوریکررره دسرررتهای مرررن ازمرررچ بررره پرررائین کررره بیررررون ازآسرررتین هرررای لبررراس‬ ‫سربازی ام قرارمی گرفت بعلت اینکه دسرتکش هرم نداشرتیم تمامرا سریاه و کبرود‬ ‫شده بود و از شدت وسختی سرما تمام سروصورتم تا گردن هرم سریاه شرده برود‬ ‫و این تیره گی وتفاوت دو رنگی پوست تنم در هنگام لخت شدن وحمرام رفترنم‬ ‫کامال محسوس بود ‪.‬‬ ‫ی شب در اواخر دوران آموزشی کره همره سرربازان در اردوگراهی‬ ‫خارج ازپادگان ودر بیابان هرای کرویری وخشر اطرراؾ شرهر تربرت حیدریره‬ ‫بسر می بردند وتمامی افراد گردان در چادرهای کوچ وسره نفرره صرحرائی‬ ‫می خوابیدند ناگهان طوفران شردیدی وزیردن گرفرت وهمرراه آن نیرز براران سریل‬ ‫آسائی شرو به باریدن نمود ودرنرؾ چند دقیقه آنچنران وضرعیت هروا منقلرب‬ ‫گردید وباد وبورانی براه افتاد که در طول عمر من بی سرابقه برود وترا آن شرب‬ ‫هرگز چنین هوای ؼیرمنتنره وباد وباران وحشتناکی را ندیرده برودم ‪ ،‬ازتررس‬ ‫ووحشررت وهررول وهررراس اینکرره چادروخیمرره وخوابگرراه مررا ازشرردت وزش برراد‬ ‫وطوفرران متالشرری نگررردد هری ر ازمررا سرره نفررری کرره داخررل ی ر چادرخوابیررده‬ ‫بودیم ‪ ،‬تا نزدیکی های صبح سرحر وکاسرته شردن از براد وبروران گوشره ای از‬ ‫چادر و خیمه خرود را محکرم گرفتره وچسربیده برودیم ترا از جرا کنرده نشرود و آب‬ ‫باران سیل آسا به درون چادروخوابگاه ما نفوا ننماید ‪.‬‬ ‫ازشانس بد شب بعد هم نوبرت کشری ونگهبرانی مرن برود ‪ .‬شرب قبرل‬ ‫بعلررت وزش طوفرران وبرروران اصررال فرصررت وامکرران اسررتراحت وخوابیرردن را‬ ‫نیافته بودم ‪ .‬هنگرام نگهبرانی درپیرامرون اردوگراه کره براد سرردی هرم مری وزیرد‬ ‫من با تمامی تجهیزات و ادوات جنگی از جمله کوله پشتی و کالهخود و قمقمه‬ ‫و اسرررلحه " ی‪" 3‬بهمرررراه سررررنیزه برررر دوش در حرررال نگهبرررانی و مراقبرررت از‬ ‫اردوگاه سربازانی بودم که همگی در چادرهای کوچ وسه نفره خود خوابیده‬ ‫بودند ‪.‬‬ ‫ناگهرران از شرردت خسررتگی ودرمانرردگی وفرسررودگی وبرری خرروابی شررب‬ ‫طوفرانی قبررل بررا همرران وضرعیت و پوشررش ننررامی وجنگرری کره یر شررنل وکرراله‬


‫‪ /236‬خانه پدری‬

‫سرهم پالستیکی ضد باران نیز که مخصوص نگهبانان ارترش در هروای برفری‬ ‫وبارانی برود بررروی همره آنهرا پوشریده برودم و قردم مری زدم کره یکبراره ودفعترا‬ ‫خوابم گرفت ودرحال راه رفتن پلکهایم به هم آمد ودیده ام بسرته شرد ‪ ،‬مردتی برا‬ ‫چشمان بسته و درحالت خواب قدم می زدم ولی پرس از آنکره طراقتم بری نهایرت‬ ‫تررراب شرررده برررود ونمررری توانسرررتم چشرررمانم را بررراز نگررره دارم وتمرکرررز الزمررره را‬ ‫نیزنداشتم بدون اراده وناچارا ازپای افتادم وهمانجا روی سرنگالد وسرط بیابران‬ ‫درنیمه شبی تاری و با آنهمه سوز و سرمای شدید سرم را زمین گااشتم و برا‬ ‫همرره تجهیررزات ننررامی همررراهم کرره پرروتین هررای سررربازی کرره درپررای داشررتم‬ ‫راحتترین وساده ترین وبهترین آنها بحساب می آمد بره خرواب عمیقری فررورفتم‬ ‫وتا پایان زمران وترایم ووقرت نگهبرانی ام کره حردود دوسراعت مری شرد بری اراده‬ ‫وبی دؼدؼه خوابیدم !!‪.‬‬ ‫پرررس ازاتمرررام مررردت وزمررران نگهبرررانی"پاسررربخش" باتفررراق تعررردادی از‬ ‫سررربازان و نگهبانرران جدیررد و اسررتراحت کرررده کرره برره دنبررالش ودر یر صررؾ‬ ‫مننم درحرکت بودند وچراغ قوه ای جهت روشنائی مسیر در آن شب نلمرانی‬ ‫بهمرراه داشرت ازراه رسریدند ترا پسررت نگهبرانی مررا تعرویق نماینرد و سررربازان‬ ‫تازه نفس را جای نگهبانان قدیمی بگمارند مرن همچنران در خرواب عمیرق برودم‬ ‫که بالفاصله توسط نگهبان و کشی همرراهم از خرواب بیردار شردم و بره ادامره‬ ‫نگهبرانی و قرردم زدن صرروری پررداختم تررا پرراس بخررش مران متوجرره خوابیرردن مررن‬ ‫درسر پست نگهبانی وهنگام کشی شبانه نگردد !‪.‬‬ ‫چرا که خوابیردن سرپسرت نگهبرانی از گناهران وتخلفرات نرا بخشرودنی‬ ‫دوران خدمت سربازی بوده و هست وسرباز نگهبانی که مرتکب چنین حرکت‬ ‫ناشایست وخطرناکی گردد مستوجب معرفری بره دادگراه ننرامی وسرروکارش برا‬ ‫بازداشتگاه وزندان واضافه خدمت است ‪.‬‬ ‫پررس از آنکرره پرراس بخررش ‪ ،‬نگهبرران جدیررد را برره جررای مررن درپسررت‬ ‫نگهبانی گمارد من هرم مثرل سرایر سرربازان کره مردت نگهبرانی آن شرب آنران بره‬ ‫پایرران رسرریده بررود درصررفی مررننم در پرری پرراس بخررش وبررا اسررتفاده از نررور همرران‬


‫احسان شوشتری ‪237 /‬‬

‫چراغ قوه ای که دردست داشت به طرؾ پاسدارخانه اردوگراه بازگشرتیم و مرن‬ ‫پس ازتحویل اسلحه ام بره داخرل چرادر خرود خزیردم و مجرددا برا همره تجهیرزات‬ ‫ننامی که حوصله بازکردن وازتن درآوردن آنها را نداشتم دوباره خوابیدم !‪.‬‬ ‫فردای آن روز که هوا روشن شده بود درسراعت فراؼرت واسرتراحت‬ ‫وبصورت تفریحی دراطراؾ اردوگاه قدم مری زدم وقتیکره محرل نگهبرانی شرب‬ ‫قبل خود را با آنهمه ناهمواری زمین وقلوه سنگهای بیابانی و صحرائی دیردم ‪،‬‬ ‫پاک شگفت زده ومتعجب شده بودم و باورم نمی آمد کره چگونره توانسرته ام در‬ ‫چنررین زمررین نررا همواروسررختی بررا آنچنرران تجهیررزات و بررارو بنرردیل سررنگین و‬ ‫دشواری ودرآن هروای سررد و سروزانی و در آن نیمره شرب نلمرانی و تراریکی‬ ‫ووجود خزندگان سمی وخطرناکی و با آنهمه ترس و اضطراب از سر رسیدن‬ ‫افسررر نگهبرران ویررا پرراس بخشرری بترروانم چنررین راحررت و آسرروده خوابیررده باشررم !‪.‬‬ ‫چنررین خوابیرردن پراضررطراب وپرالتهرراب وسررختی را در تمررامی عمرررم هیچگرراه‬ ‫دوباره تجربه نکرده ام و آرزوی تجربه دوباره آن راهم هرگزنخواهم داشرت ‪.‬‬ ‫به خصوص در آن هوای سرد و طاقت فرسای شهرستان تربت حیدریه ‪.‬‬ ‫و تأسؾ بار آنکره در همران شرب یکری از دوسرتان همشرهری سرربازم‬ ‫کرره در چررادر مررا مرری خوابیررد و او هررم مشررکل برری خرروابی شررب قبررل طوفررانی را‬ ‫بهمررراه ودروجررود خررود داشررت در هنگررام کشرری و نگهبررانی کرره محررل پسررت او‬ ‫روی پشت بام و مراقبت از مخزن آب پادگان بود در حین قردم زدن و رفرت و‬ ‫برگشررت روی منبررع و مخررزن سرریمانی آب کرره حرردود ده متررری طررول و سرره ‪،‬‬ ‫چهارمتری هم ارتفا داشت ‪ ،‬در زمان گشت زنری آن براال خروابش مری بررد و‬ ‫وقتی به انتهای پشت بام می رسد چرون تروی خرواب راه مری رفتره وباصرطالح‬ ‫نگهبانی می داده متوجره ارتفرا پشرت برام نمری شرود ومتاسرفانه ازهمران براالی‬ ‫سقؾ وپشت بام سقوط می نماید و ‪....‬‬ ‫پس از مدت کوتاهی که از دوره آموزش های ننرامی و سرربازی مرا‬ ‫می گاشت ‪ ،‬وقتری کره سرربازان را در هنگرام آمروزش ننرام جمرع و یرا مراسرم‬ ‫سان و ریه و قدم آهسته بره ترتیرب قرد وبلنردی قامتشران در صرؾ هرای مختلرؾ‬


‫‪ /233‬خانه پدری‬

‫می چیدند چونکه من قد بلندترین سرباز دسته خودمان بودم درردیؾ اول دسته‬ ‫سربازان گروهان خودمان در ستونهای ننرامی قررار مری گررفتم و از آنجرا کره‬ ‫در کسب مهارت های آموزشی هم نسبت به دیگر سرربازان همردوره وهمدسرته‬ ‫شایستگی و استعداد بیشتری نشان می دادم و از طرفی این قد بلند و رشیدم در‬ ‫لباس ننامی هیبرت و شرکل یر سررباز واقعری وورزیرده و برازنرده را بره مرن‬ ‫بخشیده بود ! بطوریکه بعضی ازافسران ومربیان آموزشی پیشرنهاد مری کردنرد‬ ‫که تو در ارتش بمان ! حیرؾ ایرن قرد وباالسرت کره در خردمت ارترش نباشرد !‪،‬‬ ‫بال فاصله مورد توجه افسران ما فوق گروهران قررار گررفتم و بره زودی تبردیل‬ ‫برره ی ر سرررباز سرررجوخه و ی ر پرراس بخررش شرردم وارتقررا درجرره یررافتم واز‬ ‫نگهبرانی وکشرری هررای شرربانه وبرری خروابی هررای عررااب آور آن راحررت وآسرروده‬ ‫شدم و خودم به مثابه ی معلم ومربی و ی درجه دار‪ ،‬ؼالبا سرربازان صرفر‬ ‫وکنررد اهررن وپخمرره جدیررد را کرره اکثرررا وؼالبررا ازروسررتا هررا و شهرسررتان هررای‬ ‫کوچ ر آمررده بودنررد آمرروزش مرری دادم و یررا بعنرروان پاسرربخش پاسرردارخانه پسررت‬ ‫نگهبانی آنران را جرا بره جرا و تعرویق مری کرردم ‪ .‬وبهمرین دلیرل ازبسریاری از‬ ‫بیگاری هرا ونگهبرانی هرا کره سرایر سرربازان و هرم قطراران همردوره مرن انجرام‬ ‫می دادند معاؾ گردیدم !‪.‬‬ ‫ایررن قررد رشررید و بلنررد ورعنررای مررن وایررن هیکررل ورزیررده وچهارشررانه‬ ‫وورزشکارنمای من ! اگر هیچ کجا زندگی بره کرارم نیامرده باشرد و هریچ دردی‬ ‫را برایم دوا نکرده باشد ولری واقعرا وانصرافا در دوران خردمت سرربازی خیلری‬ ‫به دردم خورده وبه کارم آمده است و به همه وجود و اندامم خدمات بی شائبه‬ ‫نمرروده اسررت و عامررل وباعررس تشررویق وتمجیررد و ارتقرراء درجرره ام گردیررده اسررت‬ ‫وازخیلی بیگاری ها وبسیاری حمالی های بی ثمرنجاتم داده است !‪.‬‬ ‫پرررس از گاشرررت حررردود چهرررار مررراه و پایررران دوره آمررروزش سرررربازی‬ ‫و برگررزاری امتحانررات تیررر انرردازی و دیگررر تعلیمررات ننررامی و مشررق جنرری و‬ ‫پرتاب نارنج و مراسم صؾ و ریه و سان و قدم رو و پیش فنی و پا فنری‬ ‫و از جلررو ننررام و ؼیررره هنگررام تقسرریم سررربازان آمرروزش دیررده برره پادگرران هررای‬


‫احسان شوشتری ‪231 /‬‬

‫سراسررر ایررران آؼازگردیررد وهنگررام وزمرران جرردایی ودوری ومفارقررت رفقررا و‬ ‫دوستانی که مدت چهار ماه به طور شبانه روزی درزیر یر سرقؾ و در یر‬ ‫آسایشگاه درکنارهم خوابیده وباهم انرس گرفتره بودنرد از راه رسرید و همگری از‬ ‫جدایی ودوری وهجران یکدیگر دلگیر ومکدر وؼمگین شدیم ‪.‬‬ ‫و مررن پررس از تربررت حیدریرره برره شهرسررتان مسررجد سررلیمان در اسررتان‬ ‫خوزسررتان در جنرروب ؼربرری ایررران کرره مرکررز ننررامی و دارای کارخانرره معنررم‬ ‫تانر سررازی ارتررش بررود و طبررق قرررارداد سررنتو فرری مررا بررین کشررور هررای ترکیرره‬ ‫و ایرررران و پاکسرررتان تانررر هرررای ننرررامی و خرررودرو هرررای زرهررری ارترررش ایرررن‬ ‫کشورها نیز در آنجا تعمیر و باز سازی می گردید ‪ ،‬اعزام شدم ‪.‬‬ ‫البته در فاصله انتقال به پادگان مسجد سلیمان ‪ ،‬ابتردا سره شربی را در‬ ‫پادگرران عبرراس آبرراد طهررران گارانرردم کرره از همررین مکرران سررربازان تقسرریم بنرردی‬ ‫گردیده و هرگروه به سمتی وبه طرؾ شهری اعزام شدند که سرهم مرن در ایرن‬ ‫تقسیم بندی شهرستان مسجد سلیمان بود ‪.‬‬ ‫در ابتدا از چنین قرعه و شانسی به خراطر دوری فاصرله و راه محرل‬ ‫خدمتم تا شهر خودم مشهد شدیدا دلگیر و ناراحت بودم ولی بره مررور برا دیردن‬ ‫شهر زیبای مسجد سلیمان و محله ها و منراطق قشرنی و زیبرایی همچرون هفرت‬ ‫بنلگه ‪ ،‬نفتون ‪ ،‬ریل وی ‪ .‬تلخ آب و شرناخت از شرهر محرل خردمتم کلری هرم از‬ ‫بودن و زندگی کردن در مسجد سلیمان خوشحال وراضی شردم ‪ ،‬بره خصروص‬ ‫اینکه چون اکثریت مناطق شهر توسط شرکت نفت ساخته شرده برود و تمامرا بره‬ ‫سب شهرهای اروپایی که مشابه آن در شهر خودم مشهد وجرود نداشرت خیلری‬ ‫برایم زیبا و خاطره انگیز بود ‪.‬‬ ‫و جالبتر اینکه فروشگاه های بزرگ و زیبای شرکت ملی نفت که پر‬ ‫بود از اجناس و کاال هرای انگلیسری و همره خروراکی هرا و بره خصروص انروا‬ ‫شررکالت هررای کاکررائویی بررا بسررته بنرردی هررای مختلررؾ وشرری آن کرره مسررتقیما از‬ ‫کشورانگلسررتان مرری آمررد و مخصرروص کارمنرردان ارشررد شرررکت نفررت و افسررران‬


‫‪ /245‬خانه پدری‬

‫عررالی رتبرره ارتررش و خررانواده هررای آنرران بررود ومرکررز خریررد عمررومی محسرروب‬ ‫نمی شد‪.‬‬ ‫چون همه کاالهای فروشگاه شرکت نفت با قیمت هرای خیلری مناسربی‬ ‫ارائه می گردید مرن هرم هرر زمران کره بره مرخصری مری رفرتم ‪ ،‬سروؼاتی هرای‬ ‫خرررود را کررره مررری خواسرررتم بررررای خرررانواده ام درشهرمشرررهد ببررررم را از همرررین‬ ‫فروشگاه های شررکت نفرت تهیره و خریرد مری کرردم ‪ .‬بره خصروص اینکره یر‬ ‫نو شکالت های قهوه ای و میوه ای خیلی خوشمزه ای با طعم ومزه ای وییه‬ ‫ومخصوص داشت کره در هریچ فروشرگاهی در ایرران پیردا نمری شرد و خرواهرم‬ ‫"زهرررا" آنهررا را خیلرری دوسررت مرری داشررت و مررن همیشرره از همررین شررکالت هررا‬ ‫برایش سوؼاتی می خریدم وبه مشهد می بردم !‪.‬‬ ‫شرررهر مسرررجد سرررلیمان بررررعکس وبررررخالؾ سررررمای کشرررنده و طاقرررت‬ ‫فرسررای تربررت حیدریرره دارای آنچنرران هرروای گرمرری بررود کرره از شرردت گرمررای‬ ‫هوای تابستان در این شهر و به علت این که لوله کشی شربکه آبرسرانی شرهری‬ ‫هم در روی سطح زمین انجام گرفته بود ‪ ،‬آب داخل لوله ها هم از شدت ترابش‬ ‫نررررور خورشررررید داغ مرررری شررررد و حترررری بررررا شرررریر آب سرررررد هررررم در طرررری روز‬ ‫نمرری توانسررتیم حمررام کنرریم چررون از شرردت حرررارت وداؼرری آب لولرره کشرری شررهر‬ ‫پوست تن و بدنمان می سوخت وتاول می زد و به همین علت همیشره اوقرات ‪،‬‬ ‫شب ها زیر دوش آب می رفتیم وحمام می کردیم !‪.‬‬ ‫ماههایی را که در مسجد سلیمان خدمت می کردم در اداره لجسرتیکی‬ ‫ارتش کار بسیار سراده و راحتری داشرتم و یر اتومبیرل جیرپ آمریکرایی هرم در‬ ‫اختیارم بود کره همره منراطق شرهر را هرم برا همران خرودروی ارتشری مری گشرتم‬ ‫وکسی هم مزاحم ومانعم نمی شد از باشگاه وییه افسران ارتش تا فروشرگاه هرا‬ ‫و اسرررتخرهای مخصررروص کارمنررردان ارشرررد شررررکت نفرررت هرررر کجرررا کررره دلرررم‬ ‫می خواست می رفتم و کسی ممانعتی به عمل نمی آورد !‪.‬‬ ‫یکرری ازخرراطرات بیرراد مانرردنی وخوشررحال کننررده ایررام سررربازی مسررجد‬ ‫سررلیمان آنکرره یکررروز پسررتچی پرراکتی سفارشرری برررایم آورده بررود کرره در مقابررل‬


‫احسان شوشتری ‪241 /‬‬

‫تحویل آن ازمرن امضراء گرفرت ورفرت ‪ ،‬نامره از طررؾ پردرم برود ابتردا تعجرب‬ ‫کردم که چرا نامه سفارشی ارسال نموده اند چون معموال نامه معمولی وعادی‬ ‫می فرستادند ولی وقتی پاکرت را گشرودم دیردم کره پردرم یر فقرره چر برانکی‬ ‫ملی بنام من وبه مبلػ هزارلایر ویا صد تومان دریافرت وبررایم برا پسرت ارسرال‬ ‫نموده بودند !!‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره خرراطرات خرروب وخوشرری را از مرردت اقررامتم در شررهر‬ ‫مسجد سلیمان به خاطر دارم ‪.‬‬ ‫چند ماهی قبل از پیروزی انقرالب اسرالمی در سرال پنجراه و هفرت کره‬ ‫تنرراهرات خیابررانی و اعتراضررات مردمرری علیرره حکومررت شرراه در شررهر هررای‬ ‫بزرگرری چررون اصررفهان ‪ ،‬طهررران ‪ ،‬تبریررزو مشررهد شررکل گرفترره بررود ‪ ،‬اگررر چرره‬ ‫هنررروز در مسرررجد سرررلیمان هیچگونررره خبرررری ازتنررراهرات خیابرررانی نبرررود و مرررا‬ ‫سربازان حتی اخبارآنرا هم نمی شنیدیم ‪ ،‬نامه ای توسط پست به دستم رسید ‪.‬‬ ‫بررا برادرکرروچکترم محمررد در زمرران تحصرریل و دانررش آمرروزی نرروعی‬ ‫نگارش و نامه نویسی را ابدا و اخترا کرده بودیم کره فقرط خودمران بتروانیم‬ ‫بخوانیم و معنی آن را بفهمیم و سایرین در صرورت خوانردن هرم از آن سرر در‬ ‫نیاورند !‪.‬‬ ‫زمانیکه درشهر مسجد سلیمان مشؽول خردمت سرربازی برودم بررادرم‬ ‫از همین روش نامه نگاری ایرام تحصریل اسرتفاده کررده برود و در نامره ارسرالی‬ ‫ازمشهد ‪ ،‬حکم و فتوای حضرت آیت هللا خمینی را در رابطه با فرار سربازان‬ ‫ازپادگان های ارترش را بررایم نوشرته برود و از مرن خواسرته برود کره از پادگران‬ ‫فرررار کررنم و برره مشررهد برراز گررردم ! و مررن هررم پررس از دریافررت نامرره و مطالعرره‬ ‫وخوانررردن آن و آگررراهی از مضرررمون نامررره ‪ ،‬چرررون فررررار ازپادگررران و خررردمت‬ ‫سربازی ارتش شاهنشاهی را برای خودم ی ونیفه اخالقی و ملی وهمگرامی‬ ‫وهمراه ی با سرایر هموطنران وعمرل بره آن را الزم و واجرب مری دانسرتم لراا از‬ ‫پادگان ارتش فراری شدم !‪.‬‬


‫‪ /242‬خانه پدری‬

‫من به محق دریافت نامه پستی ‪ ،‬چون مدتی بود به مرخصی نرفتره‬ ‫بودم و نوبت مرخصی ام فرا رسیده برود بالفاصرله در خواسرت مرخصری دادم‬ ‫و خوشبختانه فی الفور از طرؾ افسر ما فروق موافقرت گردیرد و برا قطرار ابتردا‬ ‫از اهواز به طهران و بعد از آنهم عازم مشهد ومنزل خودمان شدم ولی پس از‬ ‫گاشررت پررنج روز و اتمررام مرخصرری چررون خررود را برره پادگرران معرفرری نکررردم ‪،‬‬ ‫سرررباز فررراری بحسرراب آمرردم ودیگرهرگررز برره پادگرران و شررهر مسررجد سررلیمان‬ ‫بازنگشتم تا اینکه انقالب اسالمی به پیروزی رسید !‪.‬‬ ‫کرررار روزانررره ام درشهرمشرررهد شررررکت مرترررب ومرررننم در تنررراهرات‬ ‫خیابانی برعلیه شاه بود و چون موی سرم تراشیده وکوتاه واصرالح شرده برود ‪،‬‬ ‫ننامی وسرباز بودنم نیز کرامال مشرخص ومشرهود برود و خرانواده و دوسرتان و‬ ‫آشنایانم نگران بودنرد کره یکوقرت بره دسرت نیررو هرای ارتشری و دیبران ننرامی‬ ‫وانتنامی گرفتار و اسیر نگردم !‪.‬‬ ‫اگررر در تنرراهرات خیابررانی دسررتگیر مرری شرردم چررون سرررباز بررودم و‬ ‫ارتشی محسوب می شدم و فراری هم برودم حتمرا سررو کرارم برا دادگراه ننرامی‬ ‫بود ‪ ،‬حتی یکبار هرم کره بره یکری از پایگراه هرای سراواک در خیابران احمرد آبراد‬ ‫مشهد حمله کرده بودیم و ی اسلحه ؼنیمتی به دستم افتاده بود وقتری بره منرزل‬ ‫آمرردم و مرررادرم دیرررد ‪ ،‬گفرررت ‪ :‬پسررررجان ترررو ناسرررالمتی سرررربازی !‪ ،‬ولررری نمررر‬ ‫می خوری و نمکدون می شکنی !‪.‬‬ ‫مررن کرره خررود چنررد مرراهی سرررباز فررراری ارتررش شاهنشرراهی محسرروب‬ ‫می شردم بره محرق فررار آخررین پادشراه و برقرراری واسرتقراررییم جمهروری‬ ‫اسالمی من شدم ی سرباز عادی ومعمولی و او شد پادشاه فراری !‪.‬‬ ‫من سرباز فرراری برودم و او پادشراه قرانونی ولری مردتی بعرد مرن شردم‬ ‫سرباز قانونی و او شد شاه فراری !‪ .‬ومن جزو معدود سرربازان ونیفره شرناس‬ ‫تاریخ ایران زمین هستم که به دو رییم خدمت کرده ام !‪ .‬همچنانکه تحصریالتم‬ ‫را در دو ننام آموزشری سرپری کررده ام !‪ ،‬دوران سرربازی ام را بره دو رییرم‬ ‫حکومتی خدمت کرده ام رییم سلطنتی و رییم جمهوری ! وهیچ سرربازی قبرل‬


‫احسان شوشتری ‪243 /‬‬

‫از مرن در طرول تراریخ باسرتانی کشرورمقدس ایرران یافرت نمری شرود کره هرم در‬ ‫رییم پادشاهی وهرم دررییرم جمهروری خردمت کررده باشرد ! و درآینرده وادامره‬ ‫همین کتاب خواهید دید که احکرام وفررائق دینری و عبراداتم را نیرز بره دو آئرین‬ ‫ومطابق با روش دومکتب ودو دیانت انجام داده ام !!‪.‬‬ ‫پس از پیرروزی انقرالب اسرالمی برا گاشرت یکری ‪ ،‬دو مراه ازاسرتقرار‬ ‫رییم جدید‪ ،‬توسط شورای انقالب قانونی تصویب گردید و به اجرا در آمرد کره‬ ‫به موجب آن کسانیکه بیش از ی سال خدمت سربازی انجام داده بودند معاؾ‬ ‫می شدند و مری توانسرتند کرارت پایران خردمت خودشران را دریافرت نماینرد و بره‬ ‫خانرره هررای خررود برراز گردنررد ‪ .‬و مررن هررم مشررمول همررین قررانون شرردم واز پادگرران‬ ‫وشررهرزیبا ودوسررت داشررتنی مسررجد سررلیمان برررای همیشرره خرردا حررافنی کررردم و‬ ‫دراردیبهشت ماه سال پنجاه و هشت به شهر خودم مشهد باز گشتم ‪.‬‬


‫‪ /244‬خانه پدری‬

‫بخش سوم‬

‫سیستان و بلوچستان‬


‫احسان شوشتری ‪245 /‬‬

‫آشنائی با آئین بهائی‬

‫تابسررتان سرررال هررزارو سیصرررد و پنجرراه و هشرررت کرره ترررازه از خررردمت‬ ‫سربازی منقضری شرده برودم و بیسرت و یر سرالم برود و بیکرار هرم برودم ‪ ،‬مراه‬ ‫ای الحج ره فرررا رسررید و طبررق معمررول همرره سرراله حج راج بیررت هللا الح ررام عررازم‬ ‫کشوعربستان سعودی جهت زیارت مکه ی مکرمه ومدینه منوره می گشرتند‪.‬‬ ‫درآن سال هم طبق روال سال های قبرل والردین مرن نیزجهرت عزیمرت بره خانره‬ ‫خدا آماده می شدند ‪.‬‬ ‫یرررر روز درگفتگرررروئی خصوصرررری و دو نفررررره از سررررراعتراق و‬ ‫درد دل وگالیه به پدرم عرق کردم که ‪ :‬من تازه از خردمت سرربازی آمرده ام‬ ‫و هیچ کاروشؽلی و هیچ در آمدی هم ندارم ولری شرما بره جرای اینکره بره فکرر‬ ‫اشتؽال من باشید که این پسر جوانتران بیکرارو ول نگرردد ‪ ،‬هرر سرال برار سرفر‬ ‫می بندید و به زیارت مکه مکرمه وکشورعربسرتان سرعودی تشرریؾ مری بریرد‬ ‫و پرررول هایتررران را مررری دهیرررد ترررا شررریود عررررب بخورنرررد و از جررروان خودتررران‬ ‫دستگیری نمری کنیرد !‪ .‬قررآن فرمروده کره یکبرار بررای تمرامی عمرر بره زیرارت‬ ‫خانه خدا بروید واعمال ومناس حج واجب را بجرای آوریرد ولری نفرمروده انرد‬ ‫کرره همرره سرراله در مرراه ای الحجرره بررار سررفر ببندنررد و برره عربسررتان برویررد وپررول‬ ‫هایتان را خرج کنید ! و حج و زیارت مستحبی به جای آورید !‪.‬‬


‫‪ /246‬خانه پدری‬

‫برررای اولررین بررار پرردرم توضرریح داد وگفررت ‪ :‬پسرررم ‪ ،‬بسرریاری از ایررن‬ ‫مسررافرت هررائی کرره مررن برره حررج و زیررارت خانرره خردا مرری روم نیابتررا ووکالتررا از‬ ‫جانب دیگرمؤمنین است که هزینه و مخارج سفررا هم خودشان مری پردازنرد !‬ ‫حج رفتن وزیرارت بیرت هللا الحررام توسرط مرن (پردر) در واقرع یر نرو کسرب‬ ‫درآمد برای خانواده ما است ! نه اینکه من پول اضافی وزیادی داشته باشم کره‬ ‫بتوانم همه ساله به عربستان سعودی بروم !‪ ،‬من خیلی ازاین سال ها به عنوان‬ ‫روحانی همراه کاروان می روم ‪ ،‬گاشته ازاینکه هزینه ومخارجی برایم نردارد‬ ‫که بماند ‪ ،‬عالوه بر آن ی حق الزحمه وحقوقی هم دریافت می کنم چونکه به‬ ‫سایر حجاج کاروان مناس و آداب و اعمال حج را آموزش می دهم !‪.‬‬ ‫اگرچه دالیل وتوضیحات پدرم کامال قانع کننده ومنطقی بود و من هم‬ ‫قررانع وراضررری شررده برررودم وازاعترررراق وگالیرره نرررا بجررای خرررویش نیزشررررمنده‬ ‫وخجالت زده گردیدم ‪ ،‬ولی گویا درد دل واعتراق نا بجا و بی مورد مرن براز‬ ‫هم مفید فایده قرار گرفرت !‪ ،‬چرون چنرد روز بعرد و قبرل از اینکره نوبرت پررواز‬ ‫والدین من برای جده و مدینه فرا برسد ‪ ،‬یر روز کره پردرم از مسرجد و نمراز‬ ‫جماعت به خانه بازمی گشت مسرتقیما بره اتراق مرن آمرد و دسرت در جیرب قبرای‬ ‫خود کرد و ی برگره چر برانکی را کره از قبرل بنرام مرن آمراده کررده وتوسرط‬ ‫بان ملی صادرگردیده بود را از کیؾ خود خارج کرد وبه دستم داد و گفت ‪:‬‬ ‫پسرم فعال اینو بگیر وبرو ی ماشین سواری برای خرودت بخرر ترا بعرد ‪ ،‬خردا‬ ‫بزرگ است !‪ ،‬انشاهللا کاروشؽل خوب ومناسب هم کم کم گیررت مری آیرد وپیردا‬ ‫می کنی !‪ .‬مرن هرم تشرکر کرردم و دسرت پردرم را بوسریدم و برا آن پرول رفرتم و‬ ‫ی اتومبیل پیکان سواری بررای خرودم خریردم وداخرل خیابران هرای شهرمشرهد‬ ‫برای کسب در آمد بره مسافرکشری پررداختم !‪ ،‬و هنگرام بازگشرت پردرم از سرفر‬ ‫حج نیز برا همران پیکران جهرت اسرتقبال بره فرودگراه مشرهد رفتریم و برار و بنردیل‬ ‫و ساک و چمدان و سوؼاتی هایشان را به منزل آوردیم ‪.‬‬ ‫چند ماهی بره همرین منروال در شرهرخودم مری گاشرت ‪ .‬مراه هرای اول‬ ‫پیروزی انقرالب اسرالمی برود و کرار خاصری هرم بره جرز شررکت در اجتماعرات‬


‫احسان شوشتری ‪247 /‬‬

‫وتنررراهرات وراهپیمائیهرررا و سرررخنرانی هرررا و مجرررالس مختلرررؾ نداشرررتم و هررریچ‬ ‫کارمفیدی هم جزجمع شدن بعد از نهر ها جلروی دانشرکده پزشرکی در خیابران‬ ‫دانشگاه و بحس و گفتگوومنانره خیابرانی برا دیگرر جوانران و طرفرداران گرروه‬ ‫های مختلؾ سیاسی بلد نبودیم !‪ .‬کارو تفریح همه روزه و همه بعد ازنهرهای‬ ‫زنرردگی مررن درآن سررال شرررکت در منررانره وبحررس هررای گروهرری و چنررد نفررره‬ ‫جلوی دانشگاه بود !‪.‬‬ ‫دراوایل سال ‪ 1351‬در پی ی برخورد کامال اتفاقی و تصرادفی کره‬ ‫برا یکرری از دوسررتان و همکالسرری هررای قردیمی دوران مدرسرره پدیررد آمررده بررود برره‬ ‫اصرارایشرران کرره برررای کسررب و کررار درشررهرزاهدان سرراکن ش رده واقامررت مفیررد‬ ‫وموفقی یافته برود و ایرن شرهر را بررای راه انردازی هرر شرؽلی درهرزمینره ای‬ ‫جهررت کسررب در آمررد فرروق العرراده مناسررب مرری دانسررت ‪ ،‬و برره قررول خررودش کرره‬ ‫مرری گفررت ‪ :‬اگررر چنررد سررال بیررایی زاهرردان و یرر کررارو بیررزینس حسررابی راه‬ ‫بیاندازی بزودی بار خودت را می بندی !‬ ‫( اوواقعرررا هرررم راسرررت ودرسرررت مررری گفرررت ‪ ،‬چرررون خیلررری ازجوانررران‬ ‫شررهرهای اصررفهان و مشررهد و بیرجنررد وکرمرران ودیگررر جاهررا در آن سررالها آمررده‬ ‫بودند و درشهر زاهدان برای خودشران کسرب و کرار و تجرارتی بره راه انداختره‬ ‫بودند و یا با تأسیس ی کارگراه و تعمیرر گراه خیلری کوچر ‪ ،‬کاسربی پررونرق‬ ‫وخوبی داشتند و درآمد نسبتا زیادی نسبت به شهرخودشان به دسرت مری آورنرد‬ ‫واکثرا هم کاسب های موفقی بودند‪).‬‬ ‫من به دعوت واصرارهمان دوسرت و همکالسری سرابقم کره مری گفرت‬ ‫اگرشده فقط یکبار برای تفریح وگردش بیا وشهر راازنزدیر ببرین وتحقیقاترت‬ ‫را انجام بده واگرخوشت نیامد دوباره به مشرهد برازمی گرردی ‪ ،‬باتفراق وهمرراه‬ ‫هررم برررای اولررین برراردر زنرردگی ام وارد شهرسررتان زاهرردان در جنرروب شرررقی‬ ‫کشررور ایررران و مرکررز اسررتان سیسررتان و بلوچسررتان شرردم ‪ .‬و پررس از چنررد روز‬ ‫حضور در شهر زاهدان به صورت کامال اتفاقی به همراه همران دوسرتم کره از‬ ‫مشهد با هم پرواز کرده بودیم چون می خواست دسته عین طبری خرود را کره‬


‫‪ /243‬خانه پدری‬

‫پشت گوشش را اایت می کرد تعمیرنماید بره اتفراق وارد یر فروشرگاه عینر‬ ‫سازی در مرکز شهر شدیم ‪ .‬و درآن فروشگاه برای اولین بار دیدم کره چنرد ترا‬ ‫پوسررتر تبلیؽرراتی در رابطرره بررا "صررلح عمررومی " و "تسرراوی رجررال و نسرراء " و‬ ‫" وحدت عالم انسانی " و " همه بار ی دارید و بررگ یر شاخسرار بره چشرم‬ ‫بیگانگان به یکدیگر منگرید " به دیوارمؽازه چسبانده بودند ‪.‬‬ ‫وقتی چشمم به پوسترها و شعار های روی دیوارآن فروشرگاه افتراد ‪،‬‬ ‫چررون سرررم برررای گفتگررو و بحررس هررای خیابررانی کرره در جلرروی دانشررگاه مشررهد‬ ‫آموخته بودم درد می کرد و چند روزی هم بود که وارد زاهدان شده بودم و با‬ ‫کسی بحس ایدئولویی وگفتگوی جدی و رودررو نکرده بودم ! شررو کرردم‬ ‫با فروشنده جوان فروشگاه راجع به پوسرتر هرایی کره پشرت سررش و برر دیروار‬ ‫مؽازه اش چسبانده بود باب صحبت و گفتگو را باز کردم ‪.‬‬ ‫دوست میزبانم در آن سمت فروشگاه مشؽول تعمیرر عینر خرود برود‬ ‫و من هرم در ایرن طررؾ برا یکری از فروشرندگان جروان عینر فروشری دربراره‬ ‫مفهوم شرعارهای تبلیؽری پوسرتر هرای مؽرازه اش صرحبت وگفتگرو مری کرردیم ‪.‬‬ ‫درآن سالها این بحس ها و گفتگرو هرای خیابرانی در تمرام کشرور رواج داشرت و‬ ‫برراب بررود ‪ ،‬سررالهای اول پررس از پیررروزی انقررالب اسررالمی و همرره جوانرران هررم‬ ‫پرهیجران و پرر انرریی و در حرال و هروا و جروی کرامال انقالبری و یسرت هررای‬ ‫روشرررنفکری آنچنرررانی کررره هرررر نیرررروی چپررری خرررود را یررر پرررا "چررره گررروارا"‬ ‫می پنداشت ومی خواست همه را جاب جریان خود نماید و هر نیرروی مراهبی‬ ‫مانند من نیزخود را ی مجاهد فی سبیل هللا و ی ابوار زمانه می انگاشت و‬ ‫مسئول هدایت و ارشاد همه عالم وآدم تصور می کرد ! ‪.‬‬ ‫از طرفرری چررون نرررو شررعارهای ایرررن فروشررگاه برررا کلیررت و تمرررامی‬ ‫شعارهای خیابانی آن سال ها متفراوت برود بررای همرین خیلری قابرل تأمرل برود و‬ ‫جلب توجه می کررد چرون مرن فقرط بررای مقابلره برا نیروهرای چپری ومارکسریت‬ ‫آمادگی پیدا کرده بودم و جواب در آستین داشتم !‪ .‬ولی حاال باشعارها وبیانراتی‬ ‫برخورد می کردم که پیش از آن اصال نه شنیده ونه دیده بودم !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪241 /‬‬

‫آن سررالها همرره ش رعارها ح رول و ح روش وگرداگرررد وپیرامررون جهرراد و‬ ‫انقالب و شهادت و مرگ بر شیطان بزرگ و مشت محکم توی دهان این و آن‬ ‫زدن و کشرررتن و انتقرررام و نفررررت و جنررری ‪ ،‬جنررری ترررا رفرررع فتنررره از جهررران !‪،‬‬ ‫کارگران جهان متحد شوید تا مشت محکم بر دهان امپریالیسم جهرانی بکروبیم ‪،‬‬ ‫و خلق زنجبر به پا خیز ! و می کشرم ‪ ،‬مری کشرم آنکره بررادرم کشرت ! وصرلح‬ ‫میران اسررالم وکفرر معنرری نردارد ! وهیهررات مرن الالرره واز ایرن جورحرفهررا بررود !‬ ‫وهمه شعارهای آن دوران از همین دست بود ‪.‬‬ ‫هرریچ گروهرری و هرریچ فررردی وهرریچ سررازمان و هرریچ حزبرری از صررلح ‪،‬‬ ‫ازدوستی ‪ ،‬از عشق ‪ ،‬از محبت ‪،‬ازمهربرانی ‪ ،‬از خردمت بره نرو بشرر ‪ ،‬و از‬ ‫بخشش وایثاروحقوق بشروتقدم حقوق دیگران برخود وازاین نو حرفها سرخن‬ ‫نمی گفت !! جو وفضای آن روزهای ایران نیز ؼیر از همین شرعار هرا سرخن‬ ‫دیگری را پایرا نبود اگر کسی از صلح دم میزد وسخن می گفت حتما یا خائن‬ ‫بررود یررا ترسررو !‪ ،‬ویررا اگررر درآن شرررایط از دوسررتی وگاشررت و مهربررانی سررخن‬ ‫می گفت حتما یا دیوانه بود ویا عامل بیگانه !‪.‬‬ ‫همه هم برای پیشبرد وبه کرسی نشاندن حرؾ خود فقرط یر راه بلرد‬ ‫بودنررد و آن هررم از طریررق لولرره تفنرری و اس رلحه و مسلسررل ونارنجرر وگلولرره‬ ‫وتروروکشتاربود !‪ ،‬به ننراصال حرفری وکالمری و سرخنی ؼیرر از همینهرا هرم‬ ‫خریداری نداشت !‪.‬‬ ‫برره همررین دلیررل ودرایررن چنررین فضررایی شررعارهایی از ایررن دسررت مثررل‬ ‫" وحدت عالم انسانی " یا " تساوی رجرال و نسراء" و یرا " صرلح عمرومی" ویرا‬ ‫" تعرردیل معیشررت " کرره تررا آن روز از هرریچ حررزب و گروهرری نشررنیده بررودم و در‬ ‫اهنیت کوچ وضمیرپرهیجان من جوان شبه انقالبی مشهدی هم نمی گنجید ‪،‬‬ ‫خیلی قابل تأمل وتعمق بود و عامل جلب توجه هرمشتری ومراجعی می گردید‬ ‫و باعس اعترراق وموجرب اشرکال وسربب ودلیرل ایرراد وشررو گفتگرو وآؼراز‬ ‫بحس ومااکره فی مابین من و فروشنده جوان فروشگاه نیز همانها بود‪.‬‬ ‫پس از حدود نیم ساعتی صحبت و گفتگو با جوان خوش صحبت و‬


‫‪ /255‬خانه پدری‬

‫خوشرو وبا محبت آن فروشگاه که برعکس من هرچره مثرل جرر و بحرس هرای‬ ‫خیابانی مشرهد یراد گرفتره برودم و صردای خرود را براال مری برردم و بررای اثبرات‬ ‫حقانیت گفتارخودم با عصبانیت و تحکم می خواستم حرؾ وسخن خرودم را بره‬ ‫کرسی بنشانم و جز برای ننر و ایده خرودم هریچ حقری هرم بررای طررؾ مقرابلم‬ ‫قائرل نبرودم و فقرط حررؾ خرودم را حررق مری دانسرتم و بره حررؾ وسرخن طرررؾ‬ ‫مقابل هم هیچ اعتنایی نداشتم و درگفتارم چپ و راست بره بیانرات و فرمایشرات‬ ‫دکترعلی شریعتی استناد مری کرردم وحتری جهرت مسرتند برودن عرایضرم شرماره‬ ‫صفحه ونام کتاب دکتر را نیز ارائره مری دادم ! چونکره در آن سرال هرا نره تنهرا‬ ‫بررای مرن کرره بررای اکثریررت جوانران بیران وسررخن دکترر شررریعتی سرند معتبررر و‬ ‫فصل الخطاب همه اقوال و گفتار بود !‪ ،‬ولی جوان خوشررو و خروش برخرورد‬ ‫فروشنده فقط با کمال دقت و با لبخند ملیح به سخنان من گوش مری داد و وقتری‬ ‫نوبت صحبت بره او مری رسرید برا مهربرانی و محبرت حررؾ مری زد وجروابم را‬ ‫خیلی محترمانه می داد‪.‬‬ ‫و آخر سر که موقع رفتن وخدا حافنی فررا رسریده برود و کرار تعمیرر‬ ‫عین ر دوسررت و میزبررانم تمررام شررده بررود و مرری خواسررتیم خرردا حررافنی کنرریم و‬ ‫درمورد ی شعار خاص که "صلح عمومی" بود و من درگفته خودم پافشاری‬ ‫واصرارمی کردم که نه نمی شود !‪ ،‬هرگرز عملری نیسرت !‪ .‬یر الجزایرری برا‬ ‫ی فرانسروی چگونره مری توانرد صرلح کنرد ! حتمرا بایسرتی بررای احقراق حرق‬ ‫خویش جنگید !‪ ،‬تا بوده همین بوده !‪ ،‬تاریخ بشریت همیشه با جنی پریش رفتره‬ ‫و آنچه که شما می گویید عملی نیست و نمی شود !‬ ‫و او در جواب می گفت ‪ :‬چرا مری شرود !‪ ،‬و مرن پرسریدم کره بره چره‬ ‫اسررتناد و اعتبرراری مرری گوییررد کرره مرری شررود مررن کرره ایررن همرره دلیررل ومنطررق و‬ ‫برهرران واضررحات و اسررتدالالت معقررول ردیررؾ کررردم ! وازهمرره مهمتررر از کررالم‬ ‫دکتر علی سند آوردم !!‪.‬‬ ‫و فروشنده جوان در انتهرای گفتگرو و صرحبت مران گفرت ‪ :‬بره بیانرات‬ ‫دکتر علی شریعتی شما کاری ندارم !‪ ،‬من به آثار و الواح خودم استناد می کنم‬


‫احسان شوشتری ‪251 /‬‬

‫و طبق این آثار من ایمان واطمینان دارم که مری شرود ! چرون مرن بهرائی هسرتم‬ ‫و به گفته خودم ایمان وایقان دارم !!! و"صلح عمومی"و"وحدت عالم انسرانی "‬ ‫هم برای ما ی شعارنیست بلکه یکی ازاصول دوازده گانه اعتقادیم است !!‪.‬‬ ‫عجبا‪ ،‬برای اولین برار برود کره در همره زنردگی ام برا یر فررد بهرائی‬ ‫برخررورد کرررده بررودم و اصررال تررا آن روز نمرری دانسررتم بهررائی یعنرری چرره کلمرره‬ ‫"بهائی" به ننررم بیشرتر یر جرورفحش مری آمرد کره مری گفتنرد ‪ :‬طررؾ بهرائی‬ ‫است !‪ ،‬من ازعقاید بهائی هیچ نمی دانستم !‪ ،‬در دوران سرربازی نیرز یر هرم‬ ‫خردمت وهمردوره سرررباز داشرتیم کرره خروب هرم گیتررار مری زد وبررا صرابون هررای‬ ‫جیره سربازی مجسرمه مری سراخت ولری مری گفتنرد کره بهرائی اسرت و بره همرین‬ ‫دلیل هیچگاه با او بحس و گفتگوهم نکرده بودم ! فقط یکبار دلم می خواسرت ترا‬ ‫از او بپرسم با شیخ بهائی چه نسبتی دارید ولی روم نشده بود !‪.‬‬ ‫و تا به امرروز هیچگراه فرصرتی بررای صرحبت و گفتگرو برا یر فررد‬ ‫بهائی واقعی برایم پیش نیامرده برود و امرروز نرا خواسرته و ندانسرته و از چنری‬ ‫احتیاط جسته این امکانات فراهم گردیده بود و پس از حدود نیم ساعت صحبت‬ ‫و گفتگررو طرررؾ مقابررل موض رع و اعتقررادات قلبرری خررودش را بررروز داده بررود !‪.‬‬ ‫درانتها ی مااکراتمان وموقع خرروج از فروشرگاه کره مرن همچنران مصرر برودم‬ ‫وتوضرریح مرری دادم و قیافرره حررق برره جررانبی هررم گرفترره بررودم کرره نمرری شررود ایررن‬ ‫شعار ها اگر چه در نراهر خیلری زیبرا و خروب اسرت ولری عملری و پیراده شردنی‬ ‫نیست !‪ ،‬ولی فروشنده همچنان با خوشروئی ومهربانی و برا اطمینران مری گفرت‬ ‫که چرا نمی شود ما بهائی هستیم و به ایرن اصرول ایمران داریرم و تمرام سرعی و‬ ‫تالشررمان را برررای پیرراده کررردن همررین اصررول کرره عمررده آن هررم "وحرردت عررالم‬ ‫انسانی" است انجام می دهیم ‪ .‬ترازه لحنره آخرر و موقرع خرداحافنی فهمیردم کره‬ ‫طرررؾ مررااکره مررن ی ر فرررد بهررائی برروده اسررت و اینهررا هررم شررعار نیسررت بلکرره‬ ‫همچنان که پس از آن ادامه دارد جزو اصرول اعتقرادی دوازده گانره اوسرت کره‬ ‫صررلح عمررومی و وحرردت عررالم انسررانی دو تررا از ایررن اصررول اسررت و تعرردادی از‬ ‫دیگر اصول اعتقرادی خرویش را کره توضریح مری داد و بره یرادم مانرده از جملره‬


‫‪ /252‬خانه پدری‬

‫" تسرراوی حقرروق رجررال و نسرراء" ‪ "،‬تعرردیل معیشررت "و "ی ر لسرران عمررومی و‬ ‫همگررانی" و ‪ ...‬دیگررر اصررولی کرره برره خرراطرم نمانررده اسررت ولرری" وحرردت عررالم‬ ‫انسانی "‪" ،‬تحصیل اجبراری و رایگران "و" تسراوی زن و مررد" از همران روز‬ ‫اول کرامال در خراطرم مانرده و هنروز هررم فرامروش نکررده ام !‪ .‬فروشرنده جرروان‬ ‫خوشروی بهائی موقع خردا حرافنی انهارداشرت کره اگرر مایرل هسرتم مری توانرد‬ ‫جزوه و یا کتابی در اختیارم بگاارد تا با آئین بهائی بیشتر آشنا گردم ‪.‬‬ ‫من تا به آن روز از بهائیت هیچ نمی دانستم وآنچه خوانده برودم یکری‬ ‫دو تررا کترراب ردیرره برررود کرره درآنهررا هررم هرررر آنچرره توانسررته ونوشررته بودنرررد در‬ ‫خصوص پوشالی بودن اعتقادات این فرقه ضاله و نجس بودن پیروان این آئین‬ ‫و جاسوس روسیه و یا انگلیسی بودن همه بهائیان و نهی و منرع اکیرد مسرلمانان‬ ‫از مراوده و هم صحبتی با آنان بود !‪.‬‬ ‫وقتی از مؽرازه عینر فروشری خرارج شردیم ‪ .‬دوسرت همرراهم کره از‬ ‫کاسب کاران و مؽازه داران زاهدان بود از فررد فروشرنده و خروبی و مهربرانی‬ ‫و اعتبار آنان کلی صحبت وتعریؾ کرد و توضریح داد کره چنرد ترا برادرنرد کره‬ ‫همگی آنان هم از تجار وکسبه معتبر و قدیمی شهرهستند ‪.‬‬ ‫مررن گفررتم تررو مرری دان ری کرره اینهررا بهررائی هسررتند چرررا بررا آنهررا معاملرره‬ ‫می کنی مگر نمی دانری کره ایرن کاروعمرل طبرق فتروای علمرا ومراجرع شریعه‬ ‫حرام است !‪ .‬دوستم ازبهائی بودن آنان اطالعی نداشت وتوضیح داد وگفرت ‪:‬‬ ‫اگررر مرری دانسررتم هررم برررای مررن توفیروتفرراوتی نداشررت ‪ ،‬خیلرری آدم هررای پرراک‬ ‫ومحترمی هستند ‪ .‬من فقط عینکم از اینها خریده ام وچنرد برارنیزبرای تعمیرر و‬ ‫اصالح ویا تعویق شیشه عین به فروشگاه آنان مراجعه کررده ام ‪ ،‬هیچوقرت‬ ‫هم مثل تو اینهمه با آنان حرؾ نزده بودم !‪.‬‬ ‫خالصه اینکه از صحبت و گفتگوی نیم ساعته با پسر جوان فروشنده‬ ‫عین سازی خوشم آمده برود و در عررق یکری ‪ ،‬دو هفتره ای کره در زاهردان‬ ‫بودم چند نوبتی به سراغ او رفتم ومجددا با هم صحبت ومااکره کرردیم و شراید‬ ‫هم قصد و نیرت مرن آن برود کره او را از گمراهری و انحرافری کره بردان گرفترار‬


‫احسان شوشتری ‪253 /‬‬

‫آمررده نجرراتش دهررم و شرراید بترروانم برره راه راسررت وصررراط مسررتقیم هرردایتش کررنم !‬ ‫و با بحس و گفتگرو و اسرتدالل او را متوجره اشرتباهات مرادر زادی اش بنمرایم ‪،‬‬ ‫ولی هرباراو با نهایرت ادب و نزاکرت و مهربرانی بره حررؾ هرای پرخاشرگرانه‬ ‫من گوش می کرد و با نهایرت خوشرروئی و محبرت جروابم را مری داد و زمرانی‬ ‫هم که سؤالی می کردم و یا ایرادی می گرفتم کره جرواب آنررا نمری دانسرت ویرا‬ ‫ش وتردید وشبهه ای داشت با کمال تواضع و فروتنی می گفرت ‪ :‬مرن جرواب‬ ‫ایررن را نمرری دانررم اگررر اجررازه بدهیررد س رؤال مرری کررنم ودر جلسرره بعرردی برره شررما‬ ‫می گویم و یا اینکه اگر خیلی مایل هستی می توانم کتابی در این رابطه برایت‬ ‫بیاورم تا جواب این پرسشهایت را داشته باشد ‪.‬‬ ‫رفررت و آمررد و گفتگررو و مباحثرره چنرردین برراره مررا و از طرفرری تمایررل‬ ‫و اشتیاق مرن بره مطالعره کترب امرری باعرس ایجراد ارتبراط و دوسرتی فری مرا برین‬ ‫گردیرد و مرا همچرون دو دوسرت صررمیمی برا هرم در ارتبراط برودیم ودرروزهررای‬ ‫پایررانی مسررافرتم وموقررع خررداحافنی برررای مراجعررت برره مشررهد نیزچنررد تررا کترراب‬ ‫امری که فکر می کرد ممکن است مرورد نیرازوالزم باشرد ویرا خوانردن آنهرا بره‬ ‫دردم بخورد به امانت به من سپرد تا درشهرمشهد مطالعه نمایم ‪.‬‬ ‫و پس از آنهم ارتباط تلفنی وتماس ما بر قرار بود و چندین نوبت نیز‬ ‫با پست کتاب هایی را که در خواست می کردم برایم ارسال می نمود و من هم‬ ‫شرو کردم به مطالعه جدی کتب بهائی و آشرنایی برا آئرین و عقایرد آنران و هرر‬ ‫کجا کتابی در این رابطه می دیدیم با دید مثبتی که به موضرو پیردا کررده برودم‬ ‫مطالعرره مرری کررردم دیگررر برررای آشررنائی بررا افکررار و اعتقررادات و آئررین بهررائی برره‬ ‫سراغ ردیه هایی که خیلی زیاد برعلیه آنها نوشرته بودنرد ودرهمره کتابفروشریها‬ ‫نیزبوفوروفراوانی پیدا می شد ‪ ،‬نمی رفتم ‪ .‬بلکه هر کتابی راجع بره هرمطلرب‬ ‫و موضوعی که می خواستم اول از ی بهائی سؤال مری کرردم و کتراب مرورد‬ ‫ننرم را در خواست می نمودم ‪ .‬ارتباط تلفنی و یرا مکاتبرات ومراسرالت پسرتی‬ ‫ما یکی دو سال ادامه یافت و در این دو ساله چنرد نروبتی نیرز فقرط بررای دیردار‬ ‫وگفتگوی با او به زاهدان مسافرت کردم ‪.‬‬


‫‪ /254‬خانه پدری‬

‫در طی چند ساله آشرنائی مرن برا آئرین بهرائی کره چنردین برار هرم بررای‬ ‫دیدن دوستان جدید بهائی ام به سیستان وبلوچستان سفرمی کردم دریکری ازایرن‬ ‫مسافرت ها که با وسیله شخصی هم رفته بودم ‪ ،‬یکبرار بره اتفراق یکری ازهمرین‬ ‫دوستان بهائی تا شهر ایرانشهر نیزرفتم و چنرد شربی درآنجرا مانردم ومیهمران او‬ ‫بودم ‪.‬‬ ‫اتفاقررررررا آن سررررررفری کرررررره تنهررررررا مسررررررافرت مررررررن برررررره شررررررهرخاش و‬ ‫ایرانشهرنیزهست مصادؾ بود با ی دوره ای که یکری از بررادرانم در کمیتره‬ ‫انقالب اسالمی فعالیت می کرد و ایشان هم جهرت مأموریرت در یر پاسرگاهی‬ ‫در همان شهر ایرانشهر مستقر بود واقامت داشت !‪.‬‬ ‫ی ر شررب برره اتفرراق دوسررت بهررائی همررراهم برررای دیرردارو مالقررات بررا‬ ‫برادرپاسررردارم بررره پایگررراه ومقرپاسرررداران کمیتررره انقرررالب اسرررالمی شهرسرررتان‬ ‫ایرانشررهر رفترریم و بررا دوسررت به رائی ام کرره "ضرریاءهللا" نررام داشررت و از کسرربه‬ ‫ومؽررازه داران سرراکن ایرانشررهر بررود ‪ ،‬دو نفررری جلرروی پاسررگاه وداخررل ماشررین‬ ‫نشسررررته و منتنررررر بررررودیم تررررا اخرررروی را خبررررر نماینررررد ‪ ،‬ضرررریاء کرررره در شررررهر‬ ‫ایرانشهربهائی کامال شناخته شده ای بود ‪ ،‬داخل صندلی اتومبیل فرو رفته برود‬ ‫تا کسی از پاسداران بومی که در حال رفت وآمد به داخل پایگاه واقامتگاه خود‬ ‫بودند اورا نبینند ! وبه شوخی می گفت ‪ :‬می دانی کره مررا آورده ای جلرو النره‬ ‫زنبور !!‪.‬‬ ‫یکبررار هررم دوسررت زاهرردانی ام برره اتفرراق خررانواده خررود و چنررد خررانواده‬ ‫دیگر بهائی به شهر مشهد مسافرت کردند که من برایشران هترل رزرو کرردم و‬ ‫تمام مکان های تفریحی ودیدنی مشهد ازجمله آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسری‬ ‫خالق شاهنامه را نشانشان دادم و ی شب هرم بره اتفراق جهرت زیرارت وبازدیرد‬ ‫به حرم امام رضا( ) رفتیم که مسئول هتل لطؾ کرد وچنرد ترا چادرنمرازبرای‬ ‫خانمهای بهائی که عازم حرم بودند فرراهم نمرود !‪ .‬ولری بیشرتر مرن بره زاهردان‬ ‫مسافرت می کردم ‪ ،‬روابط ما خیلی دوسرتانه وصرمیمانه شرده برود ‪ .‬بعضری از‬ ‫شب ها که در زاهدان بودم مرا به منزلشان دعوت می کرد و تا پاسی از شرب‬


‫احسان شوشتری ‪255 /‬‬

‫گفتگو مری کرردیم و شرب هرای بره یراد مانردنی و خراطره انگیرزی از آن ایرام بره‬ ‫خاطر دارم ‪.‬‬ ‫ؼیرازهمررران اولرررین مسرررافرتم کررره بررررای تفرررریح وتحقیرررق رفتررره برررودم‬ ‫درسفرهای آتی که به زاهدان می رفتم فقرط وفقرط بررای دیردن ایشران برود و نره‬ ‫برای کسب و کار و تجارت و امثال اینها که از ابتدا هم به همان مننرور رفتره‬ ‫بودم ‪ .‬ماههای بعد و حتی تا چند سرال بعرد نیرز هرگراه کترابی مری خواسرتم و یرا‬ ‫سؤالی داشتم و یا از داخل کتبری کره مطالعره مری کرردم سرؤال وپرسرش جدیردی‬ ‫برایم پیش می آمد تنها مرجعی که می شناختم و می توانستم سؤاالتم را مطرح‬ ‫کنم هم ایشان بود ‪.‬‬ ‫آن زمرران هررا مثررل امررروز نبررود کرره شررما بتوانی رد روی شرربکه اینترنررت‬ ‫وفقط با اشاره ی انگشرت بررروی دکمره کلیر و تایرپ کلمره "بهرائی" بره هرر‬ ‫زبانی که بلد ویا تمایل داشته باشید به گنجینه و معدنی از آثرار و الرواح و کترب‬ ‫جامعه بهائی دسترسری پیردا نمائیرد واطالعرات جرامع و کامرل ومشرروحی را از‬ ‫کتابخانرره هررای امررری وبهررائی در سررایت هررای مختلررؾ را بصررورت اینترنترری و‬ ‫آن الین برای همیشه دراختیار داشته باشید ‪.‬‬ ‫نه تنها تهیه کتاب وجزوه معتبروقابل اعتنرا دررابطره برا آئرین ودیانرت‬ ‫بهائی مشکل وسخت بود بلکه با ایجراد فضرای رعرب و وحشرت وهرراس بررای‬ ‫افراد جامعه بهائی امکان به دست آوردن ی کتاب امری هم بدون داشتن ی‬ ‫آشنای بهائی که بره شرما اعتمراد کامرل داشرته باشرد نیزؼیرر ممکرن و ازمحراالت‬ ‫بود ‪.‬‬ ‫برره همررین دلیررل اگرچنانچرره مررن کتررابی هررم در مشررهد مرری خواسررتم کرره‬ ‫امکرران تهیرره آن مشررکل و یررا ؼیررر ممکررن بررود از همرران دوسررت جرروان فروشررنده‬ ‫بهائی زاهدانی ام درخواست وتهیه می کردم که یا با پست برایم مری فرسرتاد و‬ ‫یرا اینکرره برره طررور حضرروری در سررفرهای مرتررب ومکرررر خررودم برره زاهرردان از‬ ‫ایشان دریافت می کردم ‪.‬‬


‫‪ /256‬خانه پدری‬

‫انصافا و حقیقتا بعرد از سرال ‪1351‬وپرس از آشرنائی مختصررخودم برا‬ ‫افکار واعتقادات و آئین بهرائی زنردگی لرات بخرش و جهرت داروهدفدارآتیره مرن‬ ‫آؼازگردیده است و از این تاریخ به بعد زندگی جدیردی را شررو کرردم ‪ .‬مثرل‬ ‫اینکه تازه متولد شده باشم ‪ ،‬چشمانم به روی دنیا بازشد و اهنم آسروده وراحرت‬ ‫شد و ازهمه اوهام و خرافات پاک گشت ‪ ،‬وهمه دؼدؼه های اهنی وفکرری ام‬ ‫که درنو تفکر قبلی ام ال ینحل وؼیر معقول وخرافه گونه می نمود به یکبراره‬ ‫محو وناپدید گردید واز درون راحت شدم ‪.‬‬ ‫و همین برخورد های اولیه و شرو گفتگو فی ما برین آؼرازی گردیرد‬ ‫بررر تؽییررر و تحررول ودگرگررونی کامررل زنرردگی و اعتقرراد مررن و تمررامی مسرریر آترری‬ ‫زندگی من در همان فروشگاه و در شهر زاهدان متحول گردید ‪.‬‬ ‫کسرریکه همرره زنرردگی اش وفکررر واکرررش جهرراد و شررهادت و کشررتن و‬ ‫کشته شدن بود به یکباره به ی انسان صلح جو ‪ ،‬صلح طلب ‪ ،‬صلح دوست ‪،‬‬ ‫آشتی مدار و مهربان تؽییر کرد که حاضر نمی شرد بره هریچ احردی کروچکترین‬ ‫تعرق وبی احترامی بنماید و ترجیح می دهد تا خودش بمیرد ولری برا دیگرران‬ ‫بجرز بررا محبرت و مهربررانی وصررمیمیت رفترار ننمایررد و حترری دشرمن خررود را هررم‬ ‫دوست بدارد ! ‪.‬‬ ‫وامروزکرررره دقیقررررا سرررری سررررال ازاولررررین ورودم برررره آن فروشررررگاه در‬ ‫شهرزاهدان می گارد و پشت سرم را دقیقترمی کاوم ومی نگرم ‪ ،‬می بیرنم کره‬ ‫" ادخلوا بسرالم آمنرین " بررای مرن همران لحنره اول ورودم بره آن مؽرازه آؼراز‬ ‫گردیده است !‪.‬‬ ‫آتیرره زنرردگی برررای مررن درهمرران فروشررگاه زاهرردان رقررم خررورد و مررن‬ ‫نمرری دانسررتم کرره برره کجررا مرری روم ولرری ایررن جریرران زالل آب شررفاؾ رودخانرره‬ ‫درآینده زندگی مرا هم با خودش برد و من به مثابه تیکه الواروچوبی همگام با‬ ‫موج خروشان رود خانه زنردگی راهری شردم و خردای مرن ‪ ،‬خردای مهربران مرن‬ ‫چنرین سرنوشرت وآینرده ای را بررایم رقررم زده برود کره اراده الهری او فرروق اراده‬ ‫همگان است ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪257 /‬‬

‫ایمان موهبتی است قلبی ‪ ،‬و خدایم ‪ ،‬خدائی اش را در حقم کامل کرد‬ ‫و از سر فضل وعطا و موهبت خویش و نه به جهت لیاقت و استعداد و قابلیت‬ ‫بنده ‪ ،‬مرا در راهی قرار داد تا طعم خوش آزاد زیستن وآزادانه زندگی کرردن‬ ‫وآزادانه تفکر وتعقل کردن را تجربه کنم وتحری حقیقت نمایم وازتعصبات کره‬ ‫هررادم بنیرران انسررانی اسررت رهررایم کرررد وخرردایم مرررا ازهمرره خرافررات و اوهررام‬ ‫وباورهررای ؼیرمعقررول نجرراتم داد و دسررت و پررایم را کرره قرنهررا همرره در تارهررای‬ ‫عنکبوتی و قید و بند های ؼیر ضرور تنیده شده برود کره برا صرد هرا سرال تقلیرد‬ ‫وپیرررروی ازمجتهرررد اعلرررم وعنررریم الشرررأن هرررم راه حلررری بررررای رهرررایی شررران‬ ‫نمی یافتند ‪ ،‬به یکباره وناگهانی رهایم ساخت و آزادم کرد و همچرون حضررت‬ ‫مسرریح کرره ازآن مرراهیگیر بیسررواد ودیگرحواریررون کررم سررواد خررویش خلررق جدیررد‬ ‫وانسان نوینی ساخت ‪ ،‬جمال مبارک هم مرا انتخاب فرمودنرد ترا ازآن پسررامام‬ ‫جماعت و مجتهد زاده خراسانی ی فرد تقلیب شده و متحول و ی خلق بردیع‬ ‫وی انسان جدید بسازند و اولین گرام وابتردای تقلیرب مرن و نخسرتین تحرول مرن‬ ‫و شرو "حوِّ ل حالنا الی احسن الحال " برای من ازهمان مرکزاستان سیسرتان‬ ‫و بلوچستان آؼاز گردید ‪.‬‬ ‫وقتی به شهر خرودم مشرهد براز گشرتم همره چیرز بررایم تؽییرکررده برود‬ ‫دیگرهرگز آن فررد همیشرگی نبرودم و حرد اقرل تؽییررم ایرن برود کره خروب ترر و‬ ‫مهربان تر شده بودم وشاهد قضیه اینکه پدر روحانی ام قبل از اینکه بره بهرائی‬ ‫بودن من پری بررده باشرد متوجره ایرن تؽییررفترار ودگرگرونی مرن گشرته بودنرد و‬ ‫زمانیکره مرن بره خرراطر عقیرده واعتقراد جدیردم زنرردانی شردم بره یکری از دوسررتان‬ ‫اعتراؾ کرده وفرموده بود ند که ‪ :‬می دیدم پسرم در این سالهای اخیر مهربان‬ ‫شررده بررود ولرری نمرری دانسررتم علررت آن چیسررت ! ولرری حرراال مرری فهمررم کرره علررت‬ ‫مهربانی وخوبی او بهائی شدنش بوده است ! و بارها و بارهرا در جمرع پسرران‬ ‫پرتعدادش می گفت که ‪ :‬بهترین پسر مرن همرین احسران اسرت ولری افسروس کره‬ ‫بهائی است !!‪.‬‬ ‫اگرحضرت پطروس آن ماهیگیر بی سواد دیروز که حتی شمارش‬


‫‪ /253‬خانه پدری‬

‫روزهررای هفترره را هررم نمرری دانسررت ‪ ،‬توانسررت برره چنررین ترروفیقی دسررت یابررد کرره‬ ‫کلیسررا هررای عنرریم روم بررر شررانه هررای او اسررتوار گررردد ‪ .‬از موهبررت ایررن قرررن‬ ‫عنیم و الطاؾ جمرال مبرین هریچ چیزبعیرد نیسرت ترا مرا هرم بتروانیم همچنران کره‬ ‫حضرررت بررالل آن برررده سرریاه حبشرری بررر سررید قریشرری ارزش و اعتبرراری ص رد‬ ‫چندان یافرت و حتری ازعمروی پیامبراسرالم "ابوجهرل" هرم شایسرتگی واعتبرارش‬ ‫افزونتر شد ‪ ،‬ما هم توفیق و لیاقرت ابرالغ ایرن کرالم عنریم الهری را بیرابیم و در‬ ‫کمال مهربانی ومحبرت فریراد شرادمانه و سررود جاودانره سرردهیم وعلرم وحردت‬ ‫عررالم انسررانی و صررلح عمررومی را بررر دوش خررویش و بررا افتخارحمررل نمرراییم تررا‬ ‫همگان در یابند که ما هم از پیروان راسرتین امرراعنمش هسرتیم و آمراده ایرم ترا‬ ‫جان نا قابل خویش را در سبیل یاران با وفایش نثار نمائیم ‪.‬‬ ‫وامررروز دقیقررا سرری سررال از زمرران اولررین ورودم برره آن فروشررگاه در‬ ‫شهر زاهدان می گارد و حاال تصمیم گرفته ام تا همه ایرن سری سراله را کره در‬ ‫پرری امررررار معررراش روزانررره خرررویش وارترررزاق یومیررره خرررانواده خرررود مصرررروؾ‬ ‫داشته ام و در رسالت اساسی و هدؾ ؼرائی ونهرائی بنرده گری ام کوتراهی کررده‬ ‫و کم مایه گااشته ام ‪ ،‬مایلم و آمادگی کامل دارم تا انشاءهللا همه ایرن سری سراله‬ ‫وسه دهه ماضی را یکجا جبران نمایم‪.‬‬ ‫*********‬ ‫‪ ...‬در سال هایی که به منازل بهائیران حملره مری بردنرد و کتراب هرای‬ ‫آنان را ؼارت می کردند و تصمیم داشتند تا بدین وسیله بخیرال خرود کلیره کترب‬ ‫و آثررار امررری را از میرران بردارنررد ‪ ،‬مررن کترراب هررایی را کرره از دوسررتان بهررائی‬ ‫خویش جهت مطالعه دریافت می کردم در منرزل خودمران و زیرر تخرت خروابم‬ ‫و یا پشت کتاب های داخل قفسه کتابخانه منزلمان قایم وپنهان می کردم ‪.‬‬ ‫منررزل مررا کتابخانرره کرروچکی شررده بررود از آثررار و الررواح و کتررب بهررائی‬ ‫و در واقررع کتررراب هررای جامعررره بهررائی را بررره خرراطر دوری از گزنرررد و آسررریب‬ ‫احتمالی که ممکن بود توسط مخالفین امر و یا مأمورانی که ضدیت و مخالفت‬


‫احسان شوشتری ‪251 /‬‬

‫با بهائیان را ونیفه اصلی و اساسری خرود مری دانسرتند و کمرهمرت بسرته بودنرد‬ ‫تا هرر طروری شرده کتراب هرای جامعره بهرائی را بره آترش بکشرند ‪ ،‬مرن بره سرهم‬ ‫خودم تعداد بسیارمحدودی از این کتاب ها را درمنزل حضرت آیرت هللا و امرام‬ ‫جماعت مسجدی در مشهد حفن و نگهداری می نمودم تا سالم بمانند و تا مردتها‬ ‫و سالهای بعد هم هرزمان یکی از آشنایان و بستگان وفامیل روحانی ام کتابی‬ ‫جهت مطالعه می خواست با پست برایشان ارسال می کرردم ترا پرس از مطالعره‬ ‫عودت دهند وباز گردانند !‪.‬‬ ‫بلی در زمانی که بهائیان جهت حفن و نگهداری کتب و الواح مقدسره‬ ‫خود مجبور بودند آنها را در زیر خاک باؼچره منزلشران مخفری نماینرد و یرا در‬ ‫انبراری منزلشران دیروار کرراابی مری سراختند ترا کترراب هرای خرود را پشرت دیرروار‬ ‫گچی سراخته شرده مخفری وپنهران بدارنرد کره ازدسرت مرأموران سرپاه واطالعرات‬ ‫محفون بماند ‪ .‬بهتررین مکران بررای حفرن و نگهرداری چنرین کتراب هرایی منرزل‬ ‫یر پیشررنماز روحررانی معتمرردی بررود کرره از دیررد ناقضرین و مخررالفین امررر بهررائی‬ ‫مخفی می ماند و اصال وابدا به مخیله آنران هرم خطرور نمری کررد کره در منرزل‬ ‫امام جماعت مسجدشان کتابخانه مخفیانه ای از آثار و الواح وکتب بهائی وجود‬ ‫داشته باشد ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫‪ ...‬سال های اول انقالب که در هر کوی و برزنی شربها ماشرین هرای‬ ‫عبوری را متوقؾ و بازرسی می کردند ‪ ،‬گروهی بسیجی هم در مسجد پدرمن‬ ‫مستقر بودند وهمه شبها در محله مسکونی ما به این امر اشتؽال داشرتند و یر‬ ‫شبی که من دیر وقت به منزلمان برمی گشتم و تعدادی کتاب مربوط به جامعره‬ ‫بهایی هم داخل ماشینم برود ‪ ،‬وقتری بره پسرت ایسرت و بازرسری بسریجیان مسرجد‬ ‫پدرم رسیدم با وجود اینکه دستور ایسرت داده بودنرد ‪ ،‬بری توجره بره آنهرا بره راه‬ ‫خرررودم ادامررره دادم و آنهرررا هرررم چرررون ماشرررین مررررا مررری شرررناختند از تیرانررردازی‬ ‫خودداری کردند ولی تا جلوی درب منزلمان که یکری دو ترا خیابران آن طرفترر‬


‫‪ /265‬خانه پدری‬

‫بود ازدرون آئینه ی اتومبیلم می دیدم که از پشرت سرر تعقیربم مری کننرد ترا خرود‬ ‫را به من برسانند ولی با وجود این بالفاصله پس از رسیدن جلوی خانره پردری‬ ‫سریعا بعد از پارک کردن اترومبیلم پیراده گشرته ووارد منرزل شردم ‪ .‬فرردا صربح‬ ‫زود هنگررام سررحر و موقررع ااان کرره م رأموران گشررت ونگهبررانی بسرریجی گررزارش‬ ‫عدم توجه وبی اعتنائی پسرحاج آقای مجتهد وپیشنمازمسجد را به فرمانده خود‬ ‫کرره پایگرراه ودفتررر کاروسررتاد فرمانرردهی اش داخررل همرران مسررجد پرردریم بررود داده‬ ‫بودند ‪ .‬ایشان هم موقع نماز صبح پیش محراب وسجاده وجای نمازپردرم رفتره‬ ‫و گالیه گااری و شکایت نمروده کره اون پسررقد بلنرد حضررتعالی بره دسرتورات‬ ‫ایست و بازرسی مأموران گشت شبانه ما توجهی نمی کند !‪ .‬اگر چنانچه یکی‬ ‫از بروبچرره هررای بسرریجی نررا آشررنا وؼریبرره باشررد و اتومبیررل ایشرران را نشناسررد‬ ‫وناؼافل شلی نماید وخردائی نراکرده (زبرانم الل !) اتفراقی بیافترد چره ‪ ...‬بهترر‬ ‫آن است که به ایشان تاکری بدهید تا حتما پس از این مراعات فرمایند !!‪.‬‬ ‫مرری خواسررته پرریش پرردرم کرره تأییررد وپشررتیبانی فرمانرده بسرریج مسررجد در‬ ‫حوزه اختیارات ایشان بود خرود شریرینی کررده باشرد کره مرثال کرار گشرت شربانه‬ ‫خررود را خرروب انجررام مرری دهنررد ! وهمرره ماشررین هررای عبرروری را دقیقررا کنترررل‬ ‫می نمایند و مثال گزارش داده باشد که پسرسرومی شرما چره سراعتی از شرب بره‬ ‫خانه آمده است ! و ‪...‬‬ ‫من هم اگر قرار بود درآن شرب بایسرتم و راجرع بره کتراب هرای داخرل‬ ‫اتومبیل توضیح بدهم برای پدر که روحانی محل و مورد احتررام بسریجیان برود‬ ‫صررورت خوشرری نداشررت و برره همررین دلیررل ترررجیح داده بررودم کرره از ایسررت و‬ ‫بازرسی بدون توجه وبری اهمیرت بگرارم و آنهرا ( بسریجی هرا ) نیزهمیشره فکرر‬ ‫می کردند اگرر اتومبیرل مررا خروب بگردنرد و دقیقرا کارشران را انجرام دهنرد مرن‬ ‫حتما پیش پدرم از احساس مسئولیت و ونیفه شناسی آنها تعریؾ می کنم !‪.‬‬ ‫*********‬


‫احسان شوشتری ‪261 /‬‬

‫ولی دراردیبهشرت مراه سرال‪ 1361‬کره دریر‬

‫مسرافرت تفریحری بره‬

‫شهرستان زاهدان جهت دیداربا دوسرتان بهرائی ام چنرد روزی در آن دیرار بسرر‬ ‫می بردم ‪ ،‬بره اتفراق تنری چنرد از جوانران بهرائی آن شرهر در بعرد از نهرر یر‬ ‫روز جمعرره و تعطی رل بررا اتومبیررل سررواری یکرری از آنرران بقصررد گررردش وتفررریح‬ ‫وپی نی درحال خروج از شهر بودیم تا به "کالتره رزاق زاده" کره یکری از‬ ‫مناطق ییالقی وتفریحی اهالی زاهردان اسرت بررویم کره متأسرفانه یرا خوشربختانه‬ ‫هنگام خروج از شهر دریکی ازایستگاه های ایست و بازرسی توسط نیروهرای‬ ‫سپاه پاسداران مورد بازرسی اتومبیل و سؤال وجواب آنان قرار گرفتیم !‪ ،‬اگر‬ ‫چرره فقررط صرررؾ جرروان بررودن برره تنهررائی و پررنج تررا پسرررجوان بررا هررم داخررل یر‬ ‫اتومبیررل جرررم محرررز تلقرری مرری گشررت و برروی نررا امنرری از تجمررع آنرران برره مشررام‬ ‫می رسید وبرای اثبات مجرمیت آنان بس برود وکفایرت مری کررد ولری برا وجرود‬ ‫این بمحق شناسائی وپی بردن بره اینکره ایرن جمرع پرنج نفرره همگری ازجوانران‬ ‫بهرائی شررهر زاهرردان مرری باشررند کررافی بررود تررا بررا مرکزسررتاد فرمانرردهی خودشرران‬ ‫تمراس گرفتره وهماهنری نمروده و اقردام بره بازداشرت و دسرتگیری جمرع جوانران‬ ‫نمایند و آنان را تا مرکز سرپاه پاسرداران شرهر زاهردان همراهری و پرس از آنهرم‬ ‫با چشمان بسته به بازداشتگاه اعزام نمایند !!‪ .‬بهمین راحتی ‪.‬‬ ‫در میرران ایررن جمررع پررنج نفررره فقررط یکرری واقعررا بهررائی نبررود و از ی ر‬ ‫خانواده شیعه اسرالمی و از بیرت یر روحرانی و امرام جماعرت در شرهر مشرهد‬ ‫بیرون آمده بود و اکنون هم برای یر سرفر تفریحری و در سرن بیسرت و چهرار‬ ‫سالگی تنها به زاهدان آمده بود و درآن ساعت نیرز فقرط بررای تفرریح و گرردش‬ ‫از شرهر خرارج مری شردند ترا برره کالتره رزاق زاده تنهرا محرل تفریحری و ییالقرری‬ ‫شهر زاهدان بروند و فردای آن روز هم به مشهد بازمی گشت و بلیط برگشرت‬ ‫هواپیمررائی او هررم در جیررب کررت اش بررود !‪ ،‬ولرری حرراال بازداشررت شررده بررود و‬ ‫نمی دانست چه سرنوشتی در انتنار اوست !‪.‬‬ ‫مورد بررای بازجوهرای سرپاه پاسرداران هرم کمری مشرکوک برود ‪ ،‬کره‬ ‫چطوری ی آخوند زاده و ی فرزند مجتهرد و پسررامام جماعرت برا یر عرده‬


‫‪ /262‬خانه پدری‬

‫جوان بهائی دوست شده است !‪ ،‬چگونه مری تروان براور کررد ‪ ،‬او کره از همره‬ ‫مررا بهتررر مرری دانررد اینهررا " نجررس " هسررتند و نبایررد بررا آنرران مررراوده و نشسررت و‬ ‫برخواست نمود !‪ ،‬او که بهتر از ما می داند افکار آنها مسموم است ! و با هرر‬ ‫که برخورد کنند حتما او را به گمراهی داللت می کننرد و بره فرقره ضراله خرود‬ ‫جاب می کنند !‪ ،‬او که بهتر از ما می داند پیرروان ایرن آئرین بره امرام زمران مرا‬ ‫اعتقادی ندارند پرس چررا برا اینهرا دوسرت شرده و برا اینهرا بره گرردش مری رود و‬ ‫برای دیدن اینها بیش از نهصد کیلومتر راه از مشهد آمده ! مگرر اینهرا چره قروه‬ ‫جاابه ای دارند که او را اینچنرین جراب خرود کررده انرد ! ومعلروم نیسرت ایرن‬ ‫جوانان بهائی چه مهره ماری به همراه خود دارند که بدینسان ی پسرآیت الره‬ ‫را شکار کردند !! او که همه عمرش در ی خانواده اسالمی و شریعی برزرگ‬ ‫شده و تمامی وجودش و سلول های تنش از سهم مبارک امام زمان که مرؤمنین‬ ‫و مریدان پدرش به وی داده اند رشرد و نمرو کررده اسرت و از اسرالم و شریعه و‬ ‫روحانیررت و امام رت مسررجد و روضرره خرروانی امررام حسررین ( ) و دعررای ندبرره‬ ‫ودعای کمیل و نماز و روزه و دعای سرحر و افطرار و" اللهرم انری اسرئل مرن‬ ‫جمال باجمله و کل جمال جمیل " بیش از همه ما به گوشرش رسرید وبیشرتر‬ ‫از همرره مررا برراز جوهررا و پاسررداران ازخررانواده و پرردرروحانی وسررفره روحررانی‬ ‫کسب فیق نموده ‪ ،‬حاال چه طور شده است که او به دام این چند تا جوان خرام‬ ‫وکم اطال بهائی گرفترار شرده اسرت !‪ ،‬شراید واقعرا پردر و مرادرش هرم از ایرن‬ ‫فاجعه وواقعه بی اطال هستند ‪.! ...‬‬ ‫چنررد سرراعتی همچنرران درسررکوت در گوشرره حیرراط کوچر بازداشررتگاه‬ ‫سپاه پاسداران شهرستان زاهردان بره دیروار تکیره داده و نشسرته برودیم و یکری ‪،‬‬ ‫یکی ما را به نوبت صدا می زدند وجهت باز جویی مری بردنرد و پرس از اتمرام‬ ‫بررازجویی بازگردانررده و دوبرراره در همرران حیرراط بازداشررتگاه رهررا مرری کردنررد ‪.‬‬ ‫داخل حیاط بازداشتگاه فقط مرا پرنج نفرهمرراه ترازه بازداشرت شرده برودیم و بقیره‬ ‫زندانی ها داخل بند و یا داخل سلول های انفرادی خرود بسررمی بردنرد ومرا هرم‬ ‫حق حرؾ زدن وصحبت کردن با هرم را نداشرتیم و لراا نمری توانسرتیم از کسری‬


‫احسان شوشتری ‪263 /‬‬

‫که ازاتاق بازجویی بازگشته بود بپرسریم کره چره سرؤاالتی مطررح کردنرد و چره‬ ‫جواب هایی دادی !‪.‬‬ ‫ومررن کرره برررای اولررین بررار درهمرره زنرردگی ام بازداشررت وزنرردانی شررده‬ ‫بررودم اضررطراب واسررترس بیشررتری داشررتم !‪ .‬زنرردانیان قبلرری روی دیرروار آجررری‬ ‫حیرراط بازداشررتگاه بررا خودکررار یادگرراری هررائی نوشررته بودنررد ویررا بررا نرروک شرریئی‬ ‫تیزومیخ کنده کاری کررده بودنرد وشرعرؼمناکی ویرا جملره دلگیرری حر نمروده‬ ‫بودند ومن چون بیکار داخل حیاط بازداشتگاه نشسته برودم وبرا دوسرتان هرم بنرد‬ ‫نیزحق صحبت نداشتم شرو کردم به ترتیرب از یر گوشره دیروار بره خوانردن‬ ‫جمالت وکلمات واشعار یادگاری سایرزندانیان قبلی !‬ ‫تقریبا همه آجرهای دیوارحیاط بازداشتگاه تا آنجائیکه دسرت زنردانیان‬ ‫بهنگام قد بلندی می رسید مثل سنی نوشته های قبرهای ی گورستان برزرگ‬ ‫پررر بررود از ایررن نوشررته جررات شررعرگونه ونثرهررای رنگارنرری وکلمررات قصررار‬ ‫گونرراگون ویررا جملرره ای از یر تجربرره تلررخ ویررا فقررط اسررم وفامیررل وشررهرزندانی‬ ‫وتاریخ دستگیری که سر آدمی را به حد کرافی وبره انردازه یر مجلره دانسرتنیها‬ ‫ویر دائرررة المعررارؾ برره خررود مشررؽول مرری کرررد ! وماشرراءهللا همگرری زنرردانیان‬ ‫نویسنده قبلی هم یا شاعر بودند ویا فیلسوؾ که جمالتی به این زیبائی وشیوائی‬ ‫برره یادگررار تحریررر نمرروده بودنررد !‪ .‬تررا اینکرره برراالخره ؼررروب شررد وکررم کررم هرروا‬ ‫تاری ر شررد وچشررم مررن درترراریکی نوشررته هررای ریررز روی آجرنسرروزهای پررنج‬ ‫سانتی حیاط بازداشتگاه را نمی دید !‪.‬‬ ‫چونکه همه افراد همراه من بهائی بودند‪ ،‬تکلیفشان هم کامال مشخص‬ ‫بود که نمی توانستند تقیه وکتمان عقیده نمایند و دروغ مصلحتی بگویند و جران‬ ‫خودشان را نجات دهند !‪ .‬تا اینکه نوبت به من رسید ‪ ،‬باز جویان مرا برا پدیرده‬ ‫جدید ونادری رو به رو شده بودند !‪ .‬چون پس از پرس و جو از اسرم و فامیرل‬ ‫و خرررانواده و دیگرررر مشخصرررات کامرررل بخررروبی مررررا شرررناختند و انهرررار محبرررت‬ ‫مرری کردنررد ‪ ،‬گویررا بررا یکرری از پسرررعموهای روحررانی بنررده هررم در جبه ره جنرری‬ ‫دیداری نموده بودند وآنچنانکه یکی ازبازجویران مری گفرت ‪ ،‬پسررعموی فاضرل‬


‫‪ /264‬خانه پدری‬

‫وروحانی وامام جمعره مرن درجمرع پاسرداران گرردان ویرا گروهران آنران درخرط‬ ‫مقدم جبهه مجلس وعن وسخنرانی داشته است ‪.‬‬ ‫بررررازجوی محترررررم کلرررری از خررررانواده و فامیررررل مررررا بخصرررروص ازآن‬ ‫پسرعموی روحانی وامام جمعه ام که در جبهه جنی برایشران سرخنرانی کررده‬ ‫بود وبا او آشنائی داشرتند بره بزرگری یراد مری کررد وتعریرؾ و تمجیرد مری نمرود‬ ‫و ارادتمندی خود را به خانواده روحانی وفامیل ما ابراز می داشرت و صرحبت‬ ‫و نصیحت ازاینکه حیؾ است جوان برازنده ای چون شما برا ایرن افرراد عضرو‬ ‫فرقه ضاله که در این شهر کامال شناخته شده هستند و همره آنران را برا انگشرت‬ ‫سبابه به یکدیگر نشان می دهند و به عنوان ی فرد بهائی معرفری مری کننرد ‪،‬‬ ‫شایسررته نیسررت کرره شررما بررا اینهررا رفررت و آمررد مرری نمائیررد و نشسررت و برخواسررت‬ ‫مرری کنیررد ! ‪ ،‬خرردایی نررا کرررده ممکررن اسررت شررما را گمررراه کننررد و از دیررن آبررا و‬ ‫اجردادی خرود منحررؾ نماینرد و زبرانم الل ممکرن اسرت دسرت شرما را از دامرران‬ ‫پاک چهارده معصوم کوتاه کنند !‪.‬‬ ‫اصررال بررازجویی نمرری کرررد و شرراید بررازجویی هررایش تمررام کرررده بررود و‬ ‫حرراال برره نصرریحت و ارشرراد مرری پرداخررت ‪ ،‬شرراید هررم بررازجویی مرری کرررد و هررم‬ ‫نصیحت و ارشاد می نمود و تعجب آورترین وشگفت آمیزترین قسرمت سرخنان‬ ‫و صحبتش این بود ‪ :‬شما که می دانید این ها نجس هستند چگونه وچطوری برا‬ ‫اینها مراوده و نشست و بر خواست می کنید !‪.‬‬ ‫پرس از چنررد سرراعتی کرره ازؼررروب آفترراب مرری گاشررت وهرروا هررم کررامال‬ ‫تاری ر شررده بررود وسرراعات اولیرره شررب را هررم پشررت سررر گااشررته بررودیم وهمرره‬ ‫خانواده های بهائی شهرنیزازبازداشت وگرفتاری ما چند نفربا خبر ومطلع شده‬ ‫بودند ‪ ،‬بازجوئی ما هم به پایان رسید و با گررفتن کفالرت و ضرمانت ازدوسرتان‬ ‫و احبائی که پشت درب بازداشتگاه تجمع کرده بودند ما پرنج نفرررا آزاد کردنرد‬ ‫تا به خانه های خود بازگردیم ولی برا ایرن شررط کره بایسرتی فرردا ر س سراعت‬ ‫هشت صبح مجددا جهت اعزام به محکمره ودادگراه ونرزد قاضری دادگراه انقرالب‬ ‫اسالمی مراجعه می کردیم !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪265 /‬‬

‫آن شب ناهرا آزاد شده بودیم ولی خبر دستگیری ما پنج نفر در برین‬ ‫بهائیرران شررهر برره سرررعت برررق و برراد پیچیررده بررود و همرره خررانواده هررای بهررائی‬ ‫زاهدان مضطرب ونگران و دلواپس پیامد بازداشت ودستگیری ما بودند ‪.‬‬ ‫بنرررده حرررداقل چنرررد مررراه قبرررل ازایرررن تررراریخ هرررم برررا مطالعررره ومرررراوده‬ ‫وصحبت ومااکره با یکی از افراد بهائی برا اختیرار تمرام وآزادی کامرل بره آئرین‬ ‫جدید ایمان آورده برودم و در خفرا وپنهرانی نمراز و روزه بهرائی را هرم بره جرای‬ ‫مرری آوردم و سرررودهای بهررائی مرری شررنیدم و مناجررات هررای بهررائی مرری خوانرردم‬ ‫ورفترراروکردارخود را برمبنررای دسررتورات و فرررامین آئررین بهررائی تننرریم نمرروده‬ ‫واجرررا مرری کررردم ! وبطورمشررخص ایررام مرراه صرریام را درپایرران اسررفند مرراه قبلرری‬ ‫روزه گرفته بودم ولی چون در مشهد تنها بودم و با هیچ فرد ویا خانواده بهائی‬ ‫دیگری در ارتباط نبرودم ‪ ،‬در نتیجره بهرائی برودن مرن هرم مخفری وپنهران مانرده‬ ‫بود و ؼیرراز خرودم و خردای خرودم کسری از مکنونرات اهنری ومنویرات قلبری ام‬ ‫خبری نداشت ‪.‬‬ ‫اما چند سال بعد که پدرم در زندان زاهدان به مالقرات مرن آمرده برود‬ ‫در برخورد با یکی از دوستان بهرائی فرمروده بودنرد ‪ :‬کره مرن ازسرالها قبرل کره‬ ‫تؽییررر رفتاروگفتررار وکردارپسرررم و خرروب شرردن و مهربرران شرردنش را مرری دیرردم‬ ‫متوجه تؽییر افکاراو شرده برودم ولری نمری دانسرتم کره او بهرائی شرده اسرت ولری‬ ‫کامال مشهود وآشکاربود که رفتار و کردارش بهترو خوبترشده است !‪.‬‬ ‫بعررد از آنکرره خبررر دسررتگیری جوانرران بهررائی در شررهر پیچیررد و جامعرره‬ ‫کوچ بهائی شهر زاهدان را دل نگران و مضطرب ودلواپس نمرود‪ ،‬بعضری‬ ‫از اشخاص که پرا بره سرن گراارده بودنرد یکری از نگرانری هرا ودلواپسری هاشران‬ ‫وشاید عمده ترین تشویش وبیم ونگرانی شان وجود خرود مرن برود کره بره گروش‬ ‫خویش شنیدم که یکری از آنران کره مسرن تررین هرم برود بررای دیگرر بهائیران کره‬ ‫تجمع کرده بودند تا راه حلی بیابند می گفت ‪ :‬این پسرره فرزنرد آیرت هللا اسرت ‪،‬‬ ‫پردرش امرام جماعرت اسرت ‪ ،‬عمررویش نماینرده مجلرس اسرت !‪ ،‬آن یکری عمررویش‬ ‫وزیر است !‪ ،‬آن یکی پسر عمویش فرمانده سپاه پاسداران است !‪ ،‬با او کراری‬


‫‪ /266‬خانه پدری‬

‫نمی توانند بکنند ! این فقط جان جوانان وفرزندان ما رابه خطرانداخته است !‬ ‫و فررردا هررم بررر مرری گررردد مشررهد و فقررط جامعرره بهررائی زاهرردان را برره درد سررر‬ ‫می اندازد !‪.‬‬ ‫در آن وضعیت آشفته وپر دؼدؼه و نگران کننده آن شرب زاهردان کره‬ ‫هیچکسی نمی دانست چه تصمیمی بهترین و صحیح تررین و منطقری تراسرت ‪،‬‬ ‫من درمااکره و گفتگو برا دوسرتی کره باعرس و برانی ایمران آوردن مرن بره آئرین‬ ‫بهائی بود مشورت می کردم و عنوان داشتم که دربهائی بودن من ش وتردید‬ ‫نداشته باشرید ‪ .‬مرن بررای جران خرودم بریم وهراسری نردارم ولری فقرط نگررانم کره‬ ‫بهائی بودن من ‪ ،‬جامؽه بهائی زاهدان را بره زحمرت ودرد سرر بینردازد ‪ ،‬فرردا‬ ‫که قرار است برای بازجویی مجدد به ستاد مرکزی وفرماندهی سپاه پاسرداران‬ ‫بررازگردیم ‪ ،‬نمرری دانررم چرره کررنم ‪ ،‬اگررر بگررویم مسررلمانم کرره راحررت برراز مرری گررردم‬ ‫وسوارهواپیما می شوم و به شهر خودم مشهد مراجعت می کنم ‪ .‬و اگرر بگرویم‬ ‫بهائی هستم ودرآنصورت درد سر و مزاحمتی برای بهائیران شرهرزاهدان وچره‬ ‫بسررا اسررتان سیسررتان وبلوچسررتان برره وجررود بیرراورم ‪ ،‬خررودم را هرگررز نخررواهم‬ ‫بخشید‪.‬‬ ‫چون بدون ش پاسداران انقالب اسالمی بزعم وگمان خود گمراهری‬ ‫مرا به حساب تبلیؽات بهائیان استان سیسرتان وبلوچسرتان خواهنرد گااشرت و بره‬ ‫آزار و اایت آنان خواهند پرداخت !!‪.‬‬ ‫دوستم که راهنما وهادی من بود و عامل ایمان و ایقران مرن هرم برود ‪،‬‬ ‫برسردو راهی ودر ش وتردید مانده بود ونمی دانست چه مشاوره ای به مرن‬ ‫بدهد ‪ .‬از ی طرؾ کتمان عقیده که عملری ؼیرر اخالقری و نرا بخشرودنی اسرت‬ ‫و ازطرفی اضطراب و نگرانی و دردسر و آسیبی کره متوجره بهائیران زاهردان‬ ‫خواهد گردید !!‪.‬‬ ‫گفت ‪ :‬نمی دانم چه بگویم بیا برویم پیش جناب فردرس ( آقرای فردرس‬ ‫شبرد از مؤمنین و بهائیان اولیه استان سیسرتان وبلوچسرتان و اولرین کسری برود‬ ‫که چاپخانه بزرگی در شهر زاهردان دایرر کررده برود وجدیرد تررین ماشرین آالت‬


‫احسان شوشتری ‪267 /‬‬

‫صنعت چاپ را به این اسرتان آورده برود واز معتمردین ومحتررمین شرهرزاهدان‬ ‫بحساب مری آمرد وبخصروص در میران مسرلمانان اهرل تسرنن ازاحتررام ویریه ای‬ ‫برخروردار بررود ولری متاسررفانه پرس از پیررروزی انقرالب اسررالمی ابتردا بالفاصررله‬ ‫چاپخانرره ایشرران را مصررادره کردنررد وچنررد سررال بعررد ازاسررتقرارحکومت عرردل‬ ‫اسالمی از طرؾ دادگاه انقالب فقط با اکر وعنروان عضرویت در فرقره ضراله‬ ‫بهائی رت برردون هرریچ جرررم واتهررام دیگررری برره عنرروان اولررین شررهید بهررائی اسررتان‬ ‫سیستان و بلوچسرتان بهمرراه ودر کنرار چنرد ترن قاچراقچی وتروریسرت در مرالء‬ ‫عام اعدام وبه دار آویخته شد واولین مهاجر بهرائی اسرتان ‪ ،‬اولرین شرهید بهرائی‬ ‫استان هم گردید ‪ ،‬روحش شاد ومتعالی باد‪) .‬‬ ‫جناب شبرد پس ازاطال از جریان پیش آمده ودستگیری وبازداشرت‬ ‫ما ‪ ،‬اول که رو بره سرایر جوانران کررد و گفرت ‪ :‬شرما کره زنرده بودنتران بره درد‬ ‫جامعه بهائی نخورد فردا صبح زود بروید شاید خدا خواست واعردامتان کردنرد‬ ‫و بدین وسیله خدمتی به آئین بهائی کرده باشید !!‪ .‬و بعد از آنهم کره برا معرفری‬ ‫دوسررت همررراهم مررن هررم موضررو خررودم را شرررح دادم و انهررار ایمرران کررردم‬ ‫و نگرانرری خررودم را از احتمررال وقررو مشررکالتی برررای جامعرره بهررائی زاهرردان‬ ‫انهار کردم ‪.‬‬ ‫ایشان فرمودند ‪ :‬این چه فرمایشری اسرت کره مری فرمائیرد ‪ ،‬اگرر قررار‬ ‫باشد به خاطر ایمان آوردن شما ی نفر‪ ،‬همره بهائیران سراکن شرهر زاهردان را‬ ‫هم اعدام کنند بازهم شما حق ندارید که ایمان خود را کتمان نماییرد !‪ .‬ترازه از‬ ‫اینهم مهم تر اگر قرار باشد به خاطر ایمان آوردن ی نفر در قاره آفریقا همره‬ ‫بهائ یرران ایررران را هررم اعرردام کننررد برراز هررم مررا افتخررار مرری کنرریم و اره ای ترررس‬ ‫و نگرانی نباید داشته باشیم ‪.‬‬ ‫شما هم نگرران موضرو نبراش بررو وتوکرل کرن و بهرآنچره کره ایمران‬ ‫داری با صراحت و صادقانه بگو ومطمئن باش که تائیردات الهری هرم همرراه برا‬ ‫تو خواهد بود و جز ایمان واعتقاد خودت و صرداقت وراسرتی در گفتاروبیانرات‬ ‫وانهارات خودت به هیچ چیز دیگری فکر نکن !‪.‬‬


‫‪ /263‬خانه پدری‬

‫تکلیؾ مرن و دیگرر بهائیرانی کره انردکی نگرران موضرو برودیم کرامال‬ ‫روشن ومشخص گردید ‪.‬‬ ‫و همگی ما جوانان بی هیچ ترس وواهمه ای فردا صبح ر س ساعت‬ ‫هشت که قرارمان برود ‪ ،‬جلروی درب بازداشرتگاه سرپاه پاسرداران زاهردان واقرع‬ ‫در فلکه رستم حاضر و آماده بودیم تا دوباره راهی زندان گردیم ‪.‬‬ ‫بررررای اولرررین باردرزنررردگی ام دربرگررره هرررای برررازجوئی بازداشرررتگاه‬ ‫مرکزی سرپاه پاسرداران انقرالب اسرالمی اسرتان سیسرتان وبلوچسرتان نرو ایمران‬ ‫و اعتقاد من مکتوب و بهائی بودنم معلوم وآشکارشده اسرت ‪ .‬قبرل از آن تراریخ‬ ‫هیچ زمانی عنوان بهائی بودنم ضرورتی نیافته بود ونیازی هم پیش نیامده برود‬ ‫تا عنوان نمایم که بهائی هستم ‪ .‬ولی وقتی اجبار پیش آمد کره حتمرا بایسرتی قیرد‬ ‫می گردید که تو چه هسرتی وچگونره فکرمری کنری و بره چره ایمران داری‬ ‫حاال مجبور به انتخاب برودم ‪ ،‬تقیره جرایز نبرود ‪ ،‬الزم برود کره صرریح وواضرح‬ ‫بنویسم که چه هستم وچگونه فکر می کنم !‪.‬‬ ‫و آنها (پاسداران) می خواستند که مجبورم کنند ترا بنویسرم مسرلمانم !‪،‬‬ ‫و ؼیراز این هر چه مری نوشرتم از ننرر آنهرا قابرل قبرول نبرود و نمری پایرفتنرد !‬ ‫برادران پاسدار که می خواستند برایم تعیین تکلیؾ نمایند که چه بنویسم و چره‬ ‫بگویم ‪ ،‬مایرل نبودنرد چیرزی جرز شریعه برودنم را بشرنوند ! هرر چره ؼیرر از ایرن‬ ‫می گفتم از دید آنها نجس مری شردم !‪ ،‬پراکی وپراکیزگی وطهرارت مرن بره همرین‬ ‫ی کلمه بستگی داشت !‪،‬‬ ‫اگررر مرری گفررتم مسررلمانم همرره چیررز برره خرروبی و خوشرری حررل مرری شررد‬ ‫و نیازی هم به نگهداری وحبس و زنردانی کرردن مرن نبرود ‪ ،‬مرن پراک وپراکیزه‬ ‫وطیب وطاهرمی شدم و آزادم می کردنرد ترا بره شرهر وخانره خرود براز گرردم و‬ ‫اگر بهائی می نوشتم همه درد سرها ومشکالت شررو مری شرد ‪ .‬اولرین چیرزی‬ ‫که دستم بود یعنی همان قلمی که جهت نوشتارم از آن استفاده می کرردم وپرای‬ ‫برگه های بازجوئی را با آن امضاء می کرردم نجرس مری شرد ! و برازجوی مرن‬ ‫دیگرهرگزبه آن دست نمی زد !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪261 /‬‬

‫من مجرم می شدم بایستی در زندان می ماندم ‪ ،‬من مرترد مری شردم و‬ ‫حکمی که برایم صادر می شد طبق شر مقدس اسالم با همره تخفیفراتش اعردام‬ ‫بررود و در ایررن میرران برررادران پاسرردار را هررم برره زحمررت انداخترره بررودم !‪ ،‬چررون‬ ‫زندانی کردن ومحبروس نمرودن یر فررد مرترد هرم حکرم مرن درآوردی اسرت !‬ ‫ارتداد از ننر اسالم حکمرش مشرخص اسرت‪ ،‬بایرد اعردام شرود و اگرر زن باشرد‬ ‫زندانی می گردد و روزانه تعزیر می شود ‪.‬‬ ‫از آنجا که همیشه سراده تررین راه بهتررین راه اسرت از ننرر بررادران‬ ‫پاسدار بهترآن بود که بنویسم مسلمانم و خودم و آنها را هرم بره دردسرر نینردازم‬ ‫تا از زندان آزادم کنند و به شهر خودم مشهد بازگردم ! و جالب ترر آنکره یکری‬ ‫از آن پاسررداران بررازجو کرره محب رت بیشررتری هررم داشررت مرری گفررت ‪ :‬تررو بنررویس‬ ‫مسلمانم و ما آزادت می کنیم برو شهر خودت و آنجا هرر چره دلرت مری خواهرد‬ ‫باش به ما ربطی ندارد ! می خواهی بهائی باش‪ ،‬می خواهی مسلمان باش ‪ ،‬ما‬ ‫را برره زحمرررت و دردسرررر نینررداز و خرررودت را برررا مشررکالت زنررردان و محاکمررره‬ ‫و ارتداد و اعدام درگیر نکن !‪ ،‬حیؾ است هنوز جروانی و کلری آرزو داری !‪،‬‬ ‫چرا خودت را به درد سروزحمت می اندازی ‪ ،‬بیا و ی کلمه بنویس مسلمانم‬ ‫و جان خودت را نجات بده و ما راهم از این درد سر راحت کن !‪.‬‬ ‫من حداقل زمانی را که برای بهائی بودن و یا بهائی شدن خودم قائرل‬ ‫هستم در سال هزارو سیصدو شصت است و در سن بیست و سه سالگی چرون‬ ‫این اولین سالی است که من صالة بهائی را بره جرای مری آوردم و اگرر چنانچره‬ ‫در ایررام مرراه مبررارک رمضرران همچررون مسررلمانان و برررای رضررایت پرردرم روزه‬ ‫می گرفتم در انتهای همین سال و در ایام ماه صیام بهائی نیز بره تنهرایی و قبرل‬ ‫از طلو آفتاب بیدار می شردم و سرحری مری خروردم و روزه مری گررفتم و در‬ ‫حقیقرت سرال شصررت تنهرا سرالی اسررت کره مررن هرم ایرام مرراه رمضران اسررالمی را‬ ‫روزه بوده ام و هم ماه صریام بهرائی را روزه گرفتره ام و در یر سرال دو برار‬ ‫و دردو مرراه روزه گرفترره ام و از اواخررر همررین سررال هررم انجررام وبجررای آوردن‬ ‫صالة بهائی را نیزدر برنامه روزانه ویومیه خویش قرار داده ام ‪.‬‬


‫‪ /275‬خانه پدری‬

‫ولی زمانیکه در سال شصت و ی برای اولین بار در زنردگی ام در‬ ‫بازداشررتگاه سررپاه پاسررداران زاهرردان در برابررر ی ر فرررم رسررمی و چرراپی دارای‬ ‫ستون ماهب قرار گرفتم دیانت خودم را به طور مکتوب "بهائی" قید کردم کره‬ ‫در آرشرریو و بایگررانی مرردارک وپرونررده هررای زنرردانیان سررپاه پاسررداران زاهرردان‬ ‫محفون است ونگهداری می شود ‪ ،‬اگر چه ماهها قبرل از آن هرم بهرائی بروده ام‬ ‫ولی اولین جائیکه بره صرورت رسرمی ثبرت نرام گردیرده ام و قابرل اسرتناد اسرت‬ ‫همان برگه هرای برازجوئی بازداشرتگاه سرپاه پاسرداران اسرت کره خوشربختانه از‬ ‫بین هم نمی رود ‪.‬‬ ‫پس بنا براین و در حقیقرت مرن در بازداشرتگاه سرپاه پاسرداران انقرالب‬ ‫اسالمی تسجیل شده ام و یا بره عبرارتی بررادران پاسرداربا سرؤاالت وپرسشرهای‬ ‫تفتیش عقایدی خودشان که بر خالؾ قانون اساسی خودشان هم بوده مرا وادار‬ ‫و مجبور به بیان نو اعتقاد و ایمان وآئینم کردند و با این عمرل خرالؾ قرانونی‬ ‫که به نفع من هم گردید ‪ ،‬همچون یحیی تعمید دهنده ؼسل تعمیدم دادند ! و مررا‬ ‫از شکل ی بهائی انفرادی ومجهول که فقط خودم مری دانسرتم بهرائی هسرتم بره‬ ‫شکل ی فرد بهائی شفاؾ ومعلوم وآشکار و شناخته شده در آوردنرد و حرداقل‬ ‫به جامعه بهائی شهر زاهدان شناساندند و معرفی ام کردند !!‪.‬‬ ‫مررن واقعررا وصررمیمانه از برررادران سررپاه پاسررداران برری نهایررت ممنررون‬ ‫وسپاسگاارم که چنین فرصت شناسائی راحتی را برای یر فررد بهرائی فرراهم‬ ‫آوردند !‬ ‫چون در آن زمان بجهت رعایت بعضی حکمت ها وبخاطر تضییقات‬ ‫شدیده ازطرؾ مراکز اطالعاتی رییم اسالمی به هیچ عنوان هیچ شخص ؼیرر‬ ‫بهائی زاده ای در دفاتر رسمی جامعه بهائی تسجیل نمی گردید !‪ .‬من تنها فررد‬ ‫واستثنائی ترین شخص بهائی ای هستم که قبل از اینکه نام من در دفاتر جامعه‬ ‫بهائ ی بعنوان ی فرد بهائی تسجیل وثبت گردیده باشد دربرگره هرای برازجوئی‬ ‫ودرآرشیو وبایگانی مرکرز سرپاه پاسرداران سیسرتان وبلوچسرتان نرام مرن بعنروان‬ ‫ی شهروند بهائی ثبت شده است !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪271 /‬‬

‫برادران پاسدار برای من مانند حضرت یحیی تعمید دهنده نقش افرراد‬ ‫مسئول دفترتسجیلی جامعه بهائی را بازی کردند و نام مرا به عنروان یر فررد‬ ‫بهررائ ی در دفرراتر خررود و در برگرره هررای بررازجویی خررویش تسررجیل و برره ثبررت‬ ‫رسانیدند !‪.‬‬ ‫شاید اگر برادران پاسدار با سؤال خود که چه دینی داری مرا مجبور‬ ‫به جواب گفتن نمی کردند ‪ ،‬مرن هرم اصرراری نداشرتم ترا بگرویم چره دینری دارم‬ ‫و یررا اینکرره اصرال دینرری دارم یررا نرردارم ‪ .‬ولرری برررادران سررپاه پاسررداران مجبررورم‬ ‫کردند که حتما بایستی دینی داشته باشم و سپس نیرز مجبرورم کردنرد ترا مکتروب‬ ‫بنویس رم ‪ .‬ومررن هررم کرراری را کررردم کرره آنرران مرری خواسررتند چررون نمرری توانسررتم‬ ‫مسلمان اجباری وشریعه زوری باشرم ‪ ،‬تررجیح دادم بهرائی آزاد و انتخرابی باشرم‬ ‫وازهمانجا وازهمان تاریخ بهائی بودن شفاؾ ومشهود وروشن وآشکاروواضح‬ ‫برای من آؼاز گردید ‪.‬‬ ‫و بدین ترتیب در اردیبهشت ماه سال هزارو سیصرد و شصرت و یر‬ ‫هجرررری شمسررری و در بازداشرررتگاه مرکرررزی سرررپاه پاسرررداران اسرررتان سیسرررتان‬ ‫وبلوچستان بعنوان ی فرد بهائی تسجیل شدم ‪.‬‬


‫‪ /272‬خانه پدری‬

‫بازداشتگاه سپاه پاسداران زاهدان‬

‫از ابتدای سال هزار و سیصد وشصت و ی خورشیدی بره بعرد اگرر‬ ‫چه بهائی بودنم بررمال و آشرکار شرده برود ولری در شرهر خرودم مشرهد کره محرل‬ ‫زنرردگی و اقررامتم نیزبررود بررا هرریچ خررانواده بهررائی درارتبرراط نبررودم و همچنرران در‬ ‫منزل پدری ام زندگی می کردم و فقرط جامعره بهرائی زاهردان مررا بعنروان یر‬ ‫فرد بهائی می شناخت ‪.‬‬ ‫در این سال گروه هرای مختلفری ازبررادران اطالعرات سرپاه پاسرداران‬ ‫درچند ین نوبت به مسجد پدری ام مراجعره نمودنرد و دربراره اعتقرادات وایمران‬ ‫جدید من با پدرم صرحبت و گفتگرو کردنرد و گزارشراتی از روابرط و ارتباطرات‬ ‫مرررا بررا افررراد بهررائی برره ایشرران راپررورت داده بودنررد و پدرمجتهررد وامررام جماعررت‬ ‫وروحانی ام را در جریان مراوده ومعاشرت های من قرار داده بودند ‪.‬‬ ‫پدرم یکباربطورخصوصی فحروا ومحتروای مرااکرات و یرا اولتیمراتوم‬ ‫واخطارهررای برررادران پاسررداررا برررای مررن بررازگو فرمودنررد ‪ ،‬و مررن هررم انهررار‬ ‫داشررتم کرره ‪ :‬پرردرم ‪ ،‬مررن برررای خررودم بیمنرراک و نگررران نیسررتم و بیشررتر برررای‬ ‫موقعیت اجتماعی شما ناراحتم که خدایی نا کرده وضعیت ایمان واعتقاد جدیرد‬ ‫من باعس ایجاد دردسری برای شما گرردد !‪ .‬بهمرین خراطر مردتی اسرت در ایرن‬ ‫فکرهستم که اگر اجازه بفرمایید مرن یر خانره وآپارتمرانی جردا در یر گوشره‬


‫احسان شوشتری ‪273 /‬‬

‫دیگررری ازشرررهر بگیررررم وجداگانررره زنررردگی نمرررایم ترررا اگرررر چنانچررره مجرررددا مررررا‬ ‫دستگیروبازداشت کردند ‪ ،‬مزاحمت ودردسری برای شما پیش نیاید !‪.‬‬ ‫پرردرم کمرری مکررس وتأمررل کرررد و سررپس طبررق روال ومعمررول همیشرره‬ ‫تسرربیح اش را از جیررب قبررایش خررارج نمررود و اسررتخاره گرفررت و بعررد از آنکرره‬ ‫نتیجه استخاره را فهمید ‪ ،‬گفت احتیاجی نیست پسرم !‪ .‬همین جا بمان !‪ .‬با آن‬ ‫اطالعاتی که آنهرا (پاسرداران ) از ترو داشرتند و مرن دیردم کره حتری عکرس هرای‬ ‫گوناگون ترو را برا افرراد مختلرؾ بهرائی نشرانم مری دادنرد !‪ .‬اگرر بخواهنرد ترو را‬ ‫دستگیرت نمایند هرکجا که باشی ‪ ،‬بالفاصله پیدایت می کنند و اینکار را حتمرا‬ ‫انجام می دهنرد ‪ .‬پرس بهترر اسرت همینجرا و در منرزل پردری خرودت و در پریش‬ ‫چشم ما بمانی !‪ ،‬خدا بزرگ است همین جا باش تا ببینیم چه پیش می آید !‪.‬‬ ‫پس بنابراین از سال شصت و ی به بعد پدرم نیرز در جریران بهرائی‬ ‫بررودن مررن قرررار گرفترره بودنررد و عررالوه بررر خررودم کرره مرری دانسررتم حتمررا بهررائی‬ ‫هستم!‪(،‬ویا اینکه کمی بهرائی هسرتم !) پردر روحرانی و مجتهردم نیرز مری دانسرته‬ ‫که به آئین بهائی گرایش یافته ام وبا وجود این اصراروپافشاری هرم داشرت کره‬ ‫در همان منزل پدری خودم بمانم و می گفرت ‪ :‬ترا زمانیکره ازدواج نکرردی هرم‬ ‫الزم نیست جای دیگری بروی و منزل جدا ومستقل دیگری بگیری !‪.‬‬ ‫یکبار هم ی آقای کت و شلواری به محل دفتر کرار خرودم در مشرهد‬ ‫آمده بود ( دفتر آموزشگاه رانندگی که به نام خودم تأسیس وافتتاح کرده بودم و‬ ‫هنوز هم در مشهد پا برجرا ومشرؽول بره کاروفعالیرت اسرت و پردرم مری گویرد ‪:‬‬ ‫هرگاه اتومبیل های "آموزشگاه رانندگی احسان" را با تابلو نام ترو مری بیرنم کره‬ ‫در کوچه وخیابان می چرخند بالدرنی وبی اختیاربه یاد تومی افتم ! ) و خرود‬ ‫را نماینده بیت آیت هللا شیرازی معرفی می کررد ومری گفرت ‪ :‬کره گویرا مریردان‬ ‫ومقلدین حضرت آیت هللا اطال داده اند که دراستان سیستان و بلوچستان شایع‬ ‫شررده اسررت کرره پسرررجوان حرراج آقررای فالنرری امررام جماعررت مسررجد امررام حسررن‬ ‫مجتبی ( ) بهائی شده است !‪ .‬حضرت آیت هللا شیرازی هم به بنرده مأموریرت‬ ‫داده انررد تررا بیررایم وبرره حضررور شررما برسررم و شررما را ازنزدیر زیررارت کررنم ! و‬


‫‪ /274‬خانه پدری‬

‫کاب بودن این شایعه را که گویا در سطح وسیعی دراستان سیستان وبلوچستان‬ ‫ودرمیان مریدان و مقلدان حضرت آیت هللا شایع ورایج گردیده است ودهان بره‬ ‫دهان هم می پیچد را از زبان خودتان بشنوم !‪.‬‬ ‫نماینررده اعزامرری حضرررت آیررت هللا شرریرازی رحمررت هللا علیرره بمحررق‬ ‫اینکره از زبران مرن شرنید ‪ :‬بلری بهررائی هسرتم ! و آنچره شرنیده اسرت نیرز واقعیررت‬ ‫دارد و شررایعه نیسررت !!‪ .‬فقررط زبررانش بنررد آمررده بررود ومانررده بررود معطررل کرره چرره‬ ‫بگوید !‪ .‬چون فقط مأموریت او این بود که تکایب شرایعه را بشرنود ! و چرون‬ ‫دربیت حضرت آیت هللا باورشان نمی شد که ممکن است چنرین خبرری صرحت‬ ‫داشرته باشرد لراا برره نماینرده ومرأمورخود تعلریم وآمرروزش نرداده بودنرد اگرر شررایعه‬ ‫واقعیت داشت وخبرتأیید شد چه عکس العمل وواکنشری بایسرتی نشران بدهرد !‪.‬‬ ‫و او هم پس از شنیدن جواب مثبت من همچنان دهانش باز مانده بود و مبهروت‬ ‫و معطل مانده بود که مأموریتش را چگونه به پایان ببرد !‪.‬‬ ‫خودم کمکش کرردم وبره یراریش شرتافتم و گفرتم ‪ :‬بره حضررت آیرت هللا‬ ‫شیرازی و دیگرر حضرراتی کره شرما را اعرزام کررده انرد سرالم گررم وصرمیمانه‬ ‫بنده را ابالغ بفرمائید وبگوئید خبری که در رابطه با بهائی بودن من شنیده انرد‬ ‫کررامال صررحیح اسررت و محررل کررار و دفتررر مررن هررم کرره اینجررا برررای شررما کررامال‬ ‫مشخص وآشنا است و آدرس آنرا هم که خود ازقبرل داشرته ایرد !‪ ،‬هرزمران کره‬ ‫مایل بودید ودوست داشتید ویرا مأموریرت جدیردی بره شرما محرول شرد ‪ ،‬تشرریؾ‬ ‫بیاوریررد واگرحرررؾ وحرردیس و صررحبت ومررااکره ای بررود مررن در خرردمت شررما‬ ‫هستم !‪.‬‬ ‫بننرر مرری آیررد کرره وجررود پردر مجتهررد و روحررانی ام در مشررهد پشررتوانه‬ ‫مطمرئن و گرمرری برررای مررن بررود چرون در طرری آن سررالها هیچگراه مرررا در شررهر‬ ‫خودم مشرهد دسرتگیر و بازداشرت نکردنرد ولری همانگونره کره در ادامره توضریح‬ ‫خواهم داد بمحق اینکه از شهر خودم خارج شدم و پاهایم را از مشهد بیررون‬ ‫گااشتم مجددا بازداشت و راهی زندان شدم !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪275 /‬‬

‫بهمین ترتیب مدت دو سالی در منزل پردری زنردگی ام را ادامره دادم‬ ‫در صورتیکه فقط پدرم از بهائی بودن من باخبر ومطلع برود و دیگرر اعضرای‬ ‫خانواده ‪ ،‬برادران و خواهرو مادرم از این موضو بی اطال بودند و آگاهی‬ ‫نداشتند ‪.‬‬ ‫در اواخر سال هرزار وسیصرد وشصرت و دو در یر اقردام هماهنری‬ ‫و هم زمررران از طررررؾ مقامرررات اطالعررراتی وامنیتررری کشررروروقوه قضرررائیه همررره‬ ‫اع ضای محافل روحانی محلی در تمامی شهرسرتانهای سراسرر کشرور دسرتگیر‬ ‫و راهی حبس وزندان شردند ‪ .‬از جملره ایرن بازداشرت شرده گران نره نفراعضرای‬ ‫محفل روحانی محلی شهرستان زاهردان بودنرد کره همگری برا هرم و دریر شرب‬ ‫دستگیرشرررردند وماههررررا درزنرررردان مرکررررزی شررررهرزاهدان محبرررروس وبازداشررررت‬ ‫گردیدند ‪.‬‬ ‫مرن هررم دراردیبهشررت مرراه سررال شصررت و سرره برررای مالقررات بررا همررین‬ ‫دوستان و عزیزان زنردانی عضرو محفرل روحرانی زاهردان مجرددا بره ایرن شرهر‬ ‫مسررافرت کررردم ‪ .‬از جملرره اعضررای محفررل زنرردانی شررده ی ر نفرشرران دوسررت‬ ‫صمیمی و آشنای نازنین من بود و مخصوصا برای دیردن و مالقرات هرم ایشران‬ ‫در زندان زاهدان بود که از مشهد عازم این شهر شدم ‪.‬‬ ‫جالب اینکه اگر چه روز مراجعه من به زندان روز مالقرات عمرومی‬ ‫با زندانیان نبود ولی چون مسافر بودم و ازشهرمشهد آمده بودم قاضری کشری‬ ‫و مسررئول مالقاتهررای زنرردان لطررؾ نمررود و اجررازه مالقررات مررن بررا تعرردادی از‬ ‫زندانیان بهائی را صادر کرد ‪.‬‬ ‫و من هم دری روز ؼیر مالقات به زنردان مراجعره کرردم و موفرق‬ ‫شدم دوست عزیزو مرورد ننرر و آشرنای گرامری وصرمیمی خرودم را کره سرمت‬ ‫اسررتادی مرررا نیررز داشررت و در ضررمن یکرری از اعضررا نرره نفررره محفررل بهررائی‬ ‫زاهدان هم بود مالقات نمایم ‪.‬‬ ‫چون طبق دستور مقامرات امنیتری کشرور همره اعضرای محافرل بشرکل‬ ‫همزمرران دسررتگیر شررده بودنررد ‪ .‬در بعضرری از شهرسررتانها کرره پاسررداران مسررئول‬


‫‪ /276‬خانه پدری‬

‫موفق به دستگیری تمامی اعضا محافل به طور همزمان نشده بودند اعضا‬ ‫دستگیر نشده محفل پرس ازاطرال ازبازداشرت دیگرهمکراران خرویش ‪ ،‬شخصرا‬ ‫به سرتاد مرکرزی سرپاه پاسرداران شرهرمحل اقامرت خودشران مراجعره و خرود را‬ ‫معرفی می نمودند تا دستگیروبازداشت شان نمایند !!‪.‬‬ ‫از جملررره یکررری از اعضرررای محفرررل بهرررائی شهرسرررتان ایرانشرررهر را‬ ‫می شناختم که ایشان در زمان دستگیری اعضای محفل روحرانی ایرانشرهر در‬ ‫طهررران بسررر مرری بردنررد و زمانیکرره اداره اطالعررات سررپاه پاسررداران شهرسررتان‬ ‫ایرانشرهر هشرت نفرر ازاعضرای محفرل را دسرتگیر کررده بودنرد چرون موفرق بره‬ ‫دسررتگیری نفرررنهم نشررده بودنررد ! ایشرران (عضررو نهررم ) پررس از کسررب اطررال از‬ ‫دسررتگیری وبازداشررت دیگراعضررا محفررل ایرانشررهر‪ ،‬خودشرران داوطلبانرره در‬ ‫طهران به مرکز اطالعات سپاه پاسداران مراجعه و اعالم می دارند که عضرو‬ ‫محفل بهائیان ایرانشهر هستند وهمکارانشان را درآن شهر دستگیر کررده انرد و‬ ‫ایشان هم آماده وآمده تا خود را معرفی نماید !!‪.‬‬ ‫بررررادران سرررپاه پاسرررداران انقرررالب اسرررالمی هرررم نرررامردی نمررری کننرررد‬ ‫و مراجعرری را کرره بررا پررای خررودش آمررده وخررود را بعنرروان عضررو محفررل معرفرری‬ ‫مرری نمایررد را بازداشررت و زنرردانی مرری کننررد !‪ .‬وجالررب تررر آنکرره اعضررای محفررل‬ ‫ایرانشهر که در شهر خودشان دستگیر شده بودند پرس از سرپری شردن پرنج مراه‬ ‫بدون هیچگونه محاکمه ودادگاه وتفهیم اتهرامی آزاد شردند و بره خانره هرای خرود‬ ‫بازگشتند ولی آن عضو نهم و یر نفرری کره درطهرران خرود را معرفری کررده‬ ‫بودتا دوسال بعد ازاین تاریخ نیزدرزندان عدل اسالمی ماند وآب خن خرورد!‬ ‫واین نشان دهنده ایرن اسرت کره یر رویره یر نواخرت و یکسرانی هرم نبرود کره‬ ‫اگرعدالت را اجرا نمی نماینرد ‪ ،‬حرداقل نلرم را بالسرویه وبطرور مسراوی تقسریم‬ ‫نموده باشند !‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره پررس از مالقررات بررا زنرردانیان بهررائی عضررو محفررل در‬ ‫زنرردان مرکررزی زاهرردان ‪ ،‬درسررت در همرران روزی کرره فررردای آن روز بلرریط‬ ‫پرررواز برررای برگشررت برره شررهر خررودم مشررهد را داشررتم در ی ر پاسررگاه ایسررت‬


‫احسان شوشتری ‪277 /‬‬

‫وبازرسی در خروجری شرهر زاهردان مجرددا دسرتگیر شردم و بررای برار دوم بره‬ ‫بازداشررتگاه موقررت سررپاه پاسررداران انقررالب اسررالمی شهرسررتان زاهرردان اعررزام‬ ‫ومحبوس شدم ‪.‬‬ ‫بنرابراین بررای دومرین برار در اردیبهشرت مراه سرال هرزار و سیصررد و‬ ‫شصت و سه بازداشت و زندانی شده ام ‪ .‬اولین سؤالی که بازجوی مرن مطررح‬ ‫مری کررد اگرر چره چشرم بنرد بره چشرمانم برود وبرازجوی خرود را نمری دیردم ولرری‬ ‫ازطنین و تن صدایش کامال مشخص بود که با من آشنائی کامل ودیرینره دارد!‬ ‫و در دو سال پیش هم بازجوی من بوده است‪ .‬اولین سؤالش ایرن برود کره سرالی‬ ‫چند بار به شهرزاهدان می آئی !‪.‬‬ ‫بگمانم برادران پاسداروبازجویان سرپاه پاسرداران فکرر مری کردنرد کره‬ ‫مررن آدم مهمرری در تشررکیالت بهررائی هسررتم ‪ ،‬رابررط و پیرر وکرراره ای هسررتم !‬ ‫ومرتب وپی درپی فی ما بین زاهدان و مشهد درحال پرواز ودررفت وآمدم !‪.‬‬ ‫ولرری واقعیررت ایررن بررود کرره جررواب دادم ‪ :‬مررن دراردیبهشررت مرراه سررال‬ ‫شصت و ی در زاهدان بودم که آنرا هم در خدمت شما (سپاه پاسداران) بودم‬ ‫و حاال هم پس از دو سال جهت مالقات با اعضای محفرل کره در زنردان هسرتند‬ ‫آمده ام که باز هم چشم وگوش بسته مجددا در خدمت شما هستم ! انگاری ایرن‬ ‫به ی سنت مرسوم و ی روال معمول تبدیل شده است که همیشه وهرگاه بره‬ ‫زاهدان می آیم بایسرتی سرری هرم بره بازداشرتگاه شرما برزنم وبرا چشرم بنرد ودیرده‬ ‫بسته و پوشیده شما را هم پنهانی زیارتی بکنم !‪.‬‬ ‫ولری اینباربررا دو سررال قبرل و سررال شصررت و یر خیلرری تفرراوت داشررت‬ ‫و فرق می کرد !‪ .‬دیگه هیچ چیزی شوخی بردار نبود !!‪.‬‬ ‫همه روزه و مرتب مرا برای بازجوئی احضار می کردنرد بگونره ای‬ ‫که باعس تعجب سایر زنردانیان قردیمی و برا تجربره تربرود کره چررا اینهمره ترورا‬ ‫بررازجوئی مرری برنررد ! و اکثررر اوقررات هررم یکرری ‪ -‬دو تررا سررؤال کرره معمرروال هررم‬ ‫اعتقادی و راجع به دیانت بهائی بود می پرسیدند و پس از آنهم زندانبان مجددا‬ ‫مرا به بازداشتگاه برمی گردانید ‪.‬‬


‫‪ /273‬خانه پدری‬

‫کم کم به این نتیجه رسیدم که اینهرا مررا بررای نشران دادن بره یکردیگر‬ ‫احضارم مری کننرد و قصرد برازجوئی ندارنرد !‪ .‬بره ایرن معنرا کره هرر گراه مقرامی‬ ‫باالتر از سپاه پاسداران و یا قوه قضائیه به زاهدان می آمد و شررح مرا وقرع را‬ ‫می شنید کره یر زنردانی دارنرد کره پردرش آیرت هللا و امرام جماعرت اسرت ولری‬ ‫خودش بهائی شده است !!‪ .‬مشتاق به دیدارمن شده ومی گفتند ‪ :‬احضارش کنید‬ ‫تا ببینیم که این دیگه چه جور آدمی است !‪ .‬چرون خیلری از مواقرع کره وقرت و‬ ‫برری وقررت برررای بررازجوئی احضررار مرری شرردم ‪ ،‬اگررر چرره چشررمانم بسررته بررود ولرری‬ ‫کامال احساس می کردم که داخل اتاق بازجوئی ‪ ،‬فقط دو تا بازجو نیستند بلکره‬ ‫عده زیادی حضور دارند که حررؾ نمیزننرد ولری نفرس آنران احسراس مری شرد ‪،‬‬ ‫یکبارهم که مطلب خنده داری پیش آمده برود صردای خنرده هرای بری شرماری را‬ ‫مرری شررنیدم کرره اتفاقررا داشررتند جلرروی خررود را مرری گرفتنررد وخنررده خررود را کنترررل‬ ‫می کردند تا صدای خنده شان به گوش زندانی نرسد !!‪.‬‬ ‫به هر حال در بازداشتگاه سپاه پاسداران زاهردان ‪ ،‬زنردانی مهمری بره‬ ‫حسرراب مرری آمرردم و یررا ال اقررل برررای برررادران س رپاهی مررورد عجیررب و ؼریررب‬ ‫وجرراابی بررودم کرره تررا آن روز بررا آن برخررورد نکرررده بودنررد و برره ننررر دیرردنی‬ ‫وتماشائی مری آمردم ! کره هرر مقرامی از اصرفهان و یرا طهرران مری آمرد ‪ ،‬بررای‬ ‫مالقات من هم سری به بازداشتگاه سپاه می زد و یکی ‪ -‬دو تا سؤال مراهبی و‬ ‫اعتقررادی از زبرران بررازجوی مربوطرره وتوسررط ایشرران از مررن مرری پرسررید و از‬ ‫طرفرری هررم تنهررا محبرروس زنرردانی وبازداشررتی بررودم کرره روی دستشرران برراد کرررده‬ ‫بودم !! ‪ .‬نمیدانستند با من چه کنند اگرچنانچه می خواستند طبق شرریعت و فقره‬ ‫اسالمی رفتار کنند که بنا به گفته خودشان (پاسداران ) مرتد بودم و همچنانکره‬ ‫قاضی پرونده نیزبه پدرم گفته بود ‪ :‬حاج آقا شما که خودتان ماشاءهللا حضررت‬ ‫آ یت هللا هستید و حکم پسرتان را طبق قوانین اسالمی میدانید که بایستی اعردام‬ ‫شررود !‪ .‬و همررین را هررم چنرردین بررار بازجوهررا برره عنرروان تهدیررد وایجرراد رعررب‬ ‫ووحشت درهنگام بازجوئی به من گفته بودند که حکم اعدامت آمرده اسرت و بره‬ ‫زودی اعدامت می کنیم !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪271 /‬‬

‫و از طرفی هم شاید به خاطر وابستگی ام به خانواده روحانیت شریعه‬ ‫مانررده بودنررد کرره چطرروری مرری شررود یر نفررر را برردون ارتکرراب هرریچ گونرره بررزه‬ ‫وجرمی و فقط به صرؾ اینکه می گوید من بهائی هستم اعدام نمایند !‪.‬‬ ‫برای همین مسرئوالن زنردان و قروه قضرائیه و سرپاه پاسرداران زاهردان‬ ‫معطرل مانررده بودنرد کرره برا ایررن زنرردانی چره کارکننررد ! چررا کرره یکبرار هررم خررود‬ ‫بازجو این حرؾ وسخن را به من گفته بود که ‪ :‬توهم برای خودت و هم برای‬ ‫ما دردسر درست کرده ای !‪ ،‬بیا و ی کلمه بگرو مسرلمانم و بررو پری کرارت !‬ ‫ودرشهر خودتان مجددا هر چه دلت می خواهد باش !‪ ،‬چرا خودت و ما را بره‬ ‫زحمت می اندازی !‪.‬‬ ‫***********‬ ‫وقتی که برای دومرین برار در زاهردان دسرتگیر شردم و بره بازداشرتگاه‬ ‫سپاه پاسداران این شهر اعزام شدم ‪ ،‬پس از گاشت حردود سره ‪ ،‬چهرار مراهی ‪،‬‬ ‫پدرم به مالقاتم آمد ‪ .‬البته قبل از ایشان هم یر برار بررادر بزرگتررم از مشرهد‬ ‫نیابتا از طرؾ خانواده به مالقراتم آمرده برود ولری آمردن پردرم از آنجهرت اهمیرت‬ ‫داشررت کرره اوال بررا لبرراس روحررانی وعبررا وقبررا وعمامرره خررویش آمررده بررود و چررون‬ ‫برای گرفتن اجرازه مالقرات برا زنردانی نرزد قاضری و حراکم شرر رفتره بودنرد ‪.‬‬ ‫قاضی مربوطه هم وقتی برا پردرم رو در رو مری شرود و از پرونرده مرن هرم کره‬ ‫اطال داشته ومی دانسته چرا در بازداشت به سرمی برم !‪ ،‬به پدرم می گوید‪:‬‬ ‫حاج آقرا شرما کره ماشراءهللا خودتران مجتهرد عرالی مقرامی هسرتید و مری دانیرد کره‬ ‫ارتداد پسر شما قطعی است و حکم او را هم که خود شما بهتر از من می دانید‬ ‫که حکم فرد مرتد طبق شریعت اسالم اعدام است ! پس چرا به خودتران اینهمره‬ ‫زحمت دادید و بیش از نهصد کیلومتر راه را از مشهد آمده اید تا او را ببینید !‬ ‫پدرم می فرمایند ‪ :‬که آخر پسرم است‪ ،‬دلم می سوزد ‪ ،‬چه کنم ‪.‬‬ ‫قاضی مربوطه هم منتی بر سر پدر روحانی ما گااشته و مری گویرد ‪:‬‬ ‫من به خاطر شما ی برگه مالقات می نویسم تا پسرتان را مالقات نمائید ولری‬


‫‪ /235‬خانه پدری‬

‫بهتر است در این مالقات به گوش او بخوانیرد و یر کمکری هرم بره مرا بکنیرد !‬ ‫واز او بخواهید تا ی کلمه بگوید ‪ :‬مسرلمانم !‪ ،‬مرن هرم بخراطر لبراس روحرانی‬ ‫ومقدس شما پسرتان را آزاد میکنم تا همراه شما به مشهد بیاید !‪.‬‬ ‫پرردرم کر ه برره مالقررات مررن آمدنررد ‪ ،‬در یر اترراق اختصاصرری بررا ایشرران‬ ‫روبرو شدم ‪ .‬کسی از مأموران مزاحم صحبت وگفتگوی ما نبود ‪ .‬بعد از حال‬ ‫و احرروال هررای معمررولی و متررداول و نصرریحت هررای پدرانرره مرسرروم و معلرروم ‪،‬‬ ‫پدرم از سر دلسروزی و محبرت پدرانره مری فرمودنرد ‪ :‬پسررم مرن کره میردانم ترو‬ ‫بهائی هستی ‪ .‬ولی قاضی پرونده به من قول داده است کره اگرر فقرط یر کلمره‬ ‫بگرروئی مسررلمانم ! تررو را آزاد مرری کنررد تررا بهمررراه وباتفرراق مررن (پرردرم) برره مشررهد‬ ‫بیائی !!‪ .‬تو هم بهتر است مراعات من پیرمرد و خانواده و مادرت را بنمائی ‪.‬‬ ‫تو بیا و به خاطر من ی کلمه تقیره کرن و نراهرا بگرو مسرلمانم ترا آزادت کننرد‬ ‫وقتی به مشهد رفتیم ‪ ،‬آنجرا میتروانی دوبراره بره مرکزسرپاه پاسرداران شهرمشرهد‬ ‫مراجعه کنی و بگروئی مرن بهرائی هسرتم ! کره اگرر ترو را مجرددا زنردانی کردنرد‬ ‫الاقل ما برای مالقات تو مجبرور نباشریم اینهمره راه ترا زاهردان بیرائیم !‪ .‬همانجرا‬ ‫در زندان مشهد محبوس باشی بهتر است که ما هرم هرر هفتره راحرت بتروانیم بره‬ ‫مالقاتت بیائیم !!!‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬پدرعزیزم ‪ ،‬آقا جان ‪ ،‬آخه اینجوری که نمی شرود ‪ ،‬تقیره مرال‬ ‫شماست ‪ ،‬ما کتمان عقیده وتقیه نرداریم ‪ .‬اگرر قاضری واقعرا وحقیقترا مری خواهرد‬ ‫برره احترررام شررما مرررا آزاد کنررد بگوئیررد همینجرروری برری قیررد و شرررط آزادم کنررد !‬ ‫وگرنه من طبق آئینی که بدان اعتقاد دارم نمیتوانم کتمران عقیرده وتقیره بنمرایم و‬ ‫قاضی هم میداند که من هیچگونه اتهام دیگری نردارم و فقرط بره خراطر اعتقرادم‬ ‫به آئین ودیانت بهائی زندانی هستم ‪.‬‬ ‫وقتی که پدرم پس از مالقرات برا مرن بره مشرهد مراجعرت مری نماینرد ‪،‬‬ ‫ایررن سررخنان وصررحبت هررای قاضرری پرونررده را برررای سررایر اعضررای خررانواده‬ ‫تعریؾ ونقل می کنند که قاضی پرونده فرموده ‪ :‬چون پسر شما بهائی شده پس‬ ‫مرتد محسوب می شود و طبق شریعت وفقه اسالمی حکم او اعدام است !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪231 /‬‬

‫ماههررا بعرررد کرره مرررن از بازداشررتگاه آزاد شررردم و برره مشرررهد بازگشرررتم‪،‬‬ ‫خواهرم "زهرا" از سرر محبرت و دلسروزی خواهرانره مری گفرت ‪ :‬آنرروزی کره‬ ‫این حرفها را از زبان آقا جان شنیدم که تو هیچ جرمی مرتکب نشده ای و فقط‬ ‫بررره خررراطر بهرررائی شررردنت مررری خواهنرررد اعررردامت کننرررد وبررره دارت بکشرررند !‪،‬‬ ‫من هم (زهرا) همان روز تصمیم گررفتم کره اگرر ترو را بره خراطر بهرائی برودن‬ ‫اعدام کردند ‪ ،‬من هم بگویم که بهائی هستم !!‪.‬‬ ‫شانس آوردند برادران سرپاه پاسرداران اسرتان سیسرتان وبلوچسرتان کره‬ ‫درآن سال شصت وسره مررا اعردام نکردنرد ( البتره وخوشربختانه هنروزهم اعردام‬ ‫نکرده اند !) وگرنه با این همه طرفداران پر و پرا قرصری کره مرن داشرتم بعیرد‬ ‫نبود که هر روز یکی از خواهران و برادران شیعه ومسلمانم ‪ ،‬خرود را بهرائی‬ ‫معرفی بنماید و در آن صورت دیگرمعلوم نبود چره نیروهرای مرؤمن و خرالص‬ ‫ومخلصی را از دست می دادند !!‪.‬‬ ‫یکبررارهم در زمررانی کرره در بازداشررتگاه سررپاه بررودم ‪ ،‬برادربزرگترررم‬ ‫"احمد"به نمایندگی از طرؾ پدر به مالقاتم آمد و به همرراه خرود نیرز چنرد جلرد‬ ‫کتاب روان شناسی بعنوان سوؼاتی از مشهد آورده بود که نرام یکری از آنهرا را‬ ‫که به خاطرم مانده " آئین دوست یابی" از "دیل کارنگی " بود و فکر مری کرنم‬ ‫چند جلد کتاب هم بصورت سؤال و جرواب از آقرای امیرخواجره نروری برود کره‬ ‫آن زمانهررا در رادیررو سررخنرانی وصررحبت مرری کرررد و برره سررؤاالت مربرروط برره‬ ‫روان شناسی وروان درمانی جوانان نیز پاسخ می دادند‪ .‬سوؼات و هدیه هرای‬ ‫مناسب وخوبی بودند که در ایام فراؼت و بیکراری زنردان جهرت مطالعره خیلری‬ ‫به دردم می خوردند‪.‬‬ ‫چنررد دقیقرره ای در همرران جلرروی درب دیبررانی و نگهبررانی مرکررز سررپاه‬ ‫ولحناتی خیلی کوتاه روی کاناپه ونیمکت نشسته و صحبت کردیم وسالم پردرم‬ ‫را رساند و اینکه چه کسانی برایت نامه فرستاده اند که هیچکدام از آنها هم بره‬ ‫دستم نرسریده برود ! وی گفرت ‪ :‬حتری عکرس بچره هرایش را هرم بررایم فرسرتاده‬ ‫است که خوشبختانه عکسها منهای نامه همرراهش کره ارسرال نمروده برود بدسرتم‬


‫‪ /232‬خانه پدری‬

‫رسرریده بودنررد ‪ .‬و تقاضررای پرردرم را بررازگو ومطرررح مرری کرررد کرره ‪ :‬پسرررم اگررر‬ ‫می توانی بهتراست جان خودت را نجات بردهی ‪ ،‬هرر چره دلرت مری خواهرد در‬ ‫قلب خودت باش ولی در ناهر چیزی برزبان نیاور و نگو!‪.‬‬ ‫پس از چند دقیقه مالقات وگفتگوهم خداحافنی کررده و بره مشرهد براز‬ ‫گشته بود‪.‬‬ ‫**********‬ ‫برادرم که زندانی شدن من باعس شده بود که به مطالعه عقایرد بهرائی‬ ‫عالقه مند گرردد ‪ ،‬نره از جهرت کشرؾ مطلرب و" تحرری حقیقرت " بلکره بره ایرن‬ ‫خاطر که در مباحثرات اعتقرادی در خصروص بهائیرت اطالعراتی داشرته باشرد و‬ ‫چیزی کم نیاورد ! رفته بود و چند تا کتاب ردیه بر علیه آئین بهرائی پیردا کررده‬ ‫و خوانده بود !‪.‬‬ ‫در یکی از مناجات های عربی طبق ننر آن کتاب ردیه و اخوی هرم‬ ‫یاد گرفته وآموخته بود که خداوند را به ‪ :‬شعرات هللا سروگند مری دهنرد !‪ .‬و در‬ ‫همان کتاب ردیه هم به تمسخر آنرا اکر کرده وعنروان نمروده برود کره ‪ :‬خردائی‬ ‫راکرره بهائیرران مرری پرسررتند مررو دارد !‪ .‬اخرروی مررن هررم از سردلسرروزی وارشرراد‬ ‫می گفت ‪ :‬آخه این چه خدائی اسرت کره ترو مری پرسرتی مگرر خردا هرم مرودار‬ ‫می شود ! ‪.‬‬ ‫منهم جواب دادم برادرمن مگرشما نمی گوئی‪ ( :‬ید هللا فوق ایدیهم) !‬ ‫مگررر شررما برره امررام حسررین ( ) لقررب ثررارهللا نمرری دهیررد ‪ ،‬مگررر "عررین هللا " و‬ ‫"روح هللا " نمی گوئید ‪ .‬کمی فکر کرد و جواب داد خوب چرا و من هرم در‬ ‫پاسخ گفتم ‪ :‬چطوری است کره خردای شرما مری توانرد دسرت داشرته باشرد ‪ ،‬چشرم‬ ‫داشته باشد‪ ،‬خون داشته باشد‪ ،‬حتی روح داشته باشد‪ .‬آن وقرت نمری توانرد کمری‬ ‫هم مو داشته باشد ! آخرر خردائی برا ایرن مشخصرات کره ترو مری گروئی اگرر مرو‬ ‫نداشته باشد و کچل باشد به چه درد می خورد خدای کچل خوب است !‬ ‫*********‬


‫احسان شوشتری ‪233 /‬‬

‫از اتفاقات جالب توجه بازداشتگاه سرپاه آن برود کره رئریس بازداشرتگاه‬ ‫ی پاسدار جوان اصفهانی بود که با لهجه زیبا و شیرین اصفهانی هم صحبت‬ ‫می کرد و ورزشکار و ورزش دوست و اهل پینری پنری وتنریس روی میرزهم‬ ‫بود و چون خیلی حرفه ای وخوب بازی مری کررد کسری را در میران پاسرداران‬ ‫وهمکاران ‪ ،‬هم سطح و هم طراز وهمبرازی ورقیرب شایسرته ای بررای خرودش‬ ‫نمرری یافررت ! یررا اینکرره پاسرردار و زنرردانبان اهررل پینرری پنرری حرفرره ای وپیشرررفته‬ ‫درآن سال درزاهدان وجود نداشت و یا کرم برود ‪ .‬وقتری بطرور اتفراقی دیرده برود‬ ‫من با زندانیان بازی خوبی ارائه می دهم و یا به او اطرال داده بودنرد کره یر‬ ‫پنرری پنرری برراز وتنیسررورحرفه ای (مررن ) وصرراحب سررب داخررل بازداشررتگاه‬ ‫خودترران (سررپاه ) داریررد ! ( آب درکرروزه و گرررد جهرران مرری گردیررد !) ‪ .‬بررا همرره‬ ‫اکراه وبی میلی که اوایل داشت ازاینکره برا یر زنردانی و بازداشرتی آن هرم از‬ ‫نو بهائی و نجس قضریه پینری پنری برازی کنرد ! ولری براالخره پرس ازگاشرت‬ ‫چنررد هفترره ای جرراب وشرریفته وعاشررق بررازی زیبررای مررن شررده بررود ! و روحیرره‬ ‫ورزشکاری وضد تربعق نریادی او هرم ؼالرب وچیرره گردیرده برود ! وبراالخره‬ ‫رئیس بودنش را فراموش کرده وتسلیم شد !!‪.‬‬ ‫در اوایررل برردون حضورسررایر زنرردانیان وهرریچ تماشرراچی دیگررری در‬ ‫ساعات ؼیر اداری بررای او (رئریس زنردان) ودرسراعات ؼیرهواخروری بررای‬ ‫من ( زندانی ) ‪ ،‬یکی از پاسداران ومأموران خود را به دنبال مرن مری فرسرتاد‬ ‫که برویم و دو نفری داخل حیاط پشتی بازداشتگاه و پینی پنی برازی کنریم !!‪.‬‬ ‫ولی کم کم دیگه مراعات پست و مقام خود را هم نمی کرد و هر وقت که مایل‬ ‫بررود سرراعات هرروا خرروری و در حضررور سررایر زنرردانیان و یررا حترری در حضررور‬ ‫سایر پاسداران هم می آمد و با من پینی پنی بازی می کرد و بعضری مواقرع‬ ‫زمان بازی دو نفره ما کلی تماشاچی هم داشتیم از زندانیان و پاسرداران زنردان‬ ‫که هر گروه نماینده خود را تشویق می کردند وکلی هم شور و هیجان به بازی‬ ‫پینی پنی ما می بخشیدند !‪.‬‬ ‫مثال پاسداران و زندانبانان رئیس و همکار سپاهی خود را تشویق‬


‫‪ /234‬خانه پدری‬

‫می کردند و صلوات می فرستادند و زندانیان و محبوسین بیچراره هرم‬ ‫بخصوص موقعی که ضربه خوبی به توپ می زدم وامتیاز حساسی می گررفتم‬ ‫مرا تشویق می کردند و کؾ مری زدنرد و هرورا مری کشریدند وشروری بره برازی‬ ‫می دادند که سایر پاسردارن هرم از بخرش هرای دیگرر مرکرز سرپاه کره سروصردا‬ ‫و هیجان را از داخل حیاط بازداشتگاه می شنیدند می آمدند وهجوم می آوردنرد‬ ‫داخل حیاط وهواخروری بازداشرتگاه ترا برازی پینری پنری حرفره ای ودر سرطح‬ ‫ملرری مررا دو نفررررا تماشررا کننررد کرره دری ر طرررؾ میزومیرردان زنرردانی بهررائی و‬ ‫درطرؾ دیگرآن رئیس زندان وپاسدارسپاهی مشؽول بازی ومسابقه بودند !!‪.‬‬ ‫خالصه اینکه رئیس بازداشتگاه خیلی شیفته نرو برازی مرن برود و از‬ ‫بازی خوب من حال می کررد و خوشرش مری آمرد و مرن هرم انصرافا اکثراوقرات‬ ‫مراعررات حررال و مرروقعیتش را مرری کررردم و کمرری هررم ارفرراق چاشررنی بررازی ام‬ ‫می کردم و پوئن و امتیازات او را مد ننر قرار می دادم تا خدائی نکرده یر‬ ‫وقت ی در حضور همکراران و هرم رزمران سرپاهی اش بازنرده خیلری شررمنده ای‬ ‫نباشد !‪.‬‬ ‫بمرورایام که بخاطر بازی دوستانه پینی پنی روابط صمیمانه ترری‬ ‫فی مابین زندانبان وزندانی ویا رئیس سرپاهی وزنردانی بهرائی پدیرد آمرده برود !‪،‬‬ ‫گاه گداری رئیس زندان دوستان سپاهی رده باالی خرود را هرم کره احتمراال آنهرا‬ ‫هم رقیبی برای بازی خود نمی یافتند را بررای رودررو کرردن و مصراؾ دادن‬ ‫با زندانی پینی پنی بازحرفه ای خود به حیاط کوچ بازداشتگاه مری آورد ‪.‬‬ ‫اکثرا با لباس فرم مخصوص سپاه پشت میز پینی پنی قرارگرفتره وراکرت بره‬ ‫دست مری گرفتنرد و برا مرن برازی مری کردنرد و اکثررا هرم برازی خروب و خروش‬ ‫آهنرری وخرروش ریتمرری از آب در مرری آمررد چررون معمرروال مررن دراکثررر مرروارد‬ ‫مراعات حالشان را می کرردم و براب سرلیقه ودلخرواه ودرتروان برازیکن روبررو‬ ‫ومقابل وهماهنی با ریتم وشیوه برازی او تروپ مری زدم و ضرربات راکرت مرن‬ ‫هم ترازوهمسطح با ضربات حریؾ بود بهمین خاطر معموال بازی تماشرائی و‬ ‫مورد پسند و جاابی مثل ی بازی تمرینی ودست گرمی از آب در می آمد ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪235 /‬‬

‫بعضی مواقع نیز متوجه می شدم پاسدارو همبازی روبروی من بهیچ‬ ‫عنوان در طی چند گیم بازی اصال حرؾ نمی زند وهرگزصدایش در نمی آیرد‬ ‫و یا اینکه من صدایش را نمی شنوم ! و حتی برای شمارش امتیازات بازی هم‬ ‫بررا اشرراره دسررت واز انگشررتان خررود اسررتفاده مرری کنررد !‪ ،‬اوایررل فکررر مرری کررردم‬ ‫احتماال چون سپاهی وپاسدارمهمی است و از اینکه با ی زندانی بهرائی برازی‬ ‫می کند شاید دون شأن خود می داند و ترجیح می دهد کمی خودش را بگیرد !‬ ‫تا از مقام ومنصرب خرود نکاهرد ولری بعردا در فراؼرت وتنهرائی و تفکرر پرس از‬ ‫بازی به حکمت این موضو پی بردم !‪.‬‬ ‫چون تمامی برازجوئی هرای مرن در بازداشرتگاه سرپاه برا چشرمان بسرته‬ ‫صورت مری گرفرت ومرن فقرط صردای بازجویران خرود را مری شرنیدم و هیچگراه‬ ‫چهره آنان را در لحنات وزمران برازجوئی وسرؤال وجرواب ندیرده ام ‪ .‬احساسرم‬ ‫به مر ن مری گفرت کره طررؾ و رقیرب برازی پینری پنری امرروز مرن شراید جرزو‬ ‫گروه بازجویان من است و بخاطر اینکه احتماال توسرط زنردانی شناسرائی نشرود‬ ‫در حررین بررازی پینرری پنرری ه رم الم از کررام حرفرری نمرری زنررد تررا مبررادا یک روقتی‬ ‫صدایش را شناسائی کنم و بازجو بودنش لو برود !‪.‬‬ ‫حریؾ ورزشکاروپینی پنی بازحرفه ای مقابل ‪ ،‬مرا هم جرزو یر‬ ‫سازمان چریکی زیر زمینی فرق کرده بود که اگرر او را بشناسرم چره خواهرد‬ ‫شد !‪ .‬شاید بهمین خاطر خیلی هم دلم به حال بازجویان خودم مری سروخت کره‬ ‫از بازی زیبای خودشان هم آنگونه که باید وشاید لات نمری بردنرد چرون مرترب‬ ‫خودشان را کنترل می کردند که ی وقتی در حین بازی هیجران و صردائی از‬ ‫خودشرران بررروز ندهنررد تررا خرردائی نرراکرده طنررین وتررن صدایشرران مررورد شناسررایی‬ ‫زندانی ضد انقالب قرار بگیرد !‪.‬‬ ‫برره احتمررال خیلرری زیرراد بسرریاری از پاسرردارانی کرره در بهرار و تابسررتان‬ ‫سرررال ‪ 1363‬در زاهررردان خررردمت کررررده انرررد و در بازداشرررتگاه مرکرررزی سرررپاه‬ ‫پاسررداران پینرری پنرری بررازی مرری کرررده انررد برردون ش ر از شرراگردان ودسررت‬ ‫پرررورده مررن برروده انررد ! پینرری پنرری حرفرره ای را از مررن زنرردانی آموخترره انررد !‬


‫‪ /236‬خانه پدری‬

‫بخصرروص پاسررداران سررپاه اصررفهان اگررر از حرروادس و اتفاقررات وکشتارسررالیان‬ ‫طوالنی جنی میان ایرران و عرراق جران سرالم بردر بررده باشرند وهنروزهم زنرده‬ ‫باشند و در جائی ومکانی ادعای خوب وحرفه ای بازی کردن تنیس روی میرز‬ ‫را داشته باشند حتما به خاطر خواهند آورد که استیل و روش و اسلوب وسب‬ ‫بررازی خررود را وحترری نررو راکررت بدسررت گرررفتن خررود را در سررالهای جرروانی‬ ‫خرررویش از یررر فررررد بهرررائی زنررردانی (مرررن) در مرکزسرررپاه پاسرررداران سیسرررتان‬ ‫وبلوچستان آموخته اند !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫رسم و عادت و یا قرانون بازداشرتگاه آن برود کره روزانره یر نفرر از‬ ‫میان زندانیان بطور نوبتی بعنروان شرهردار انتخراب مری شرد و مونرؾ برود کره‬ ‫محیط بازداشتگاه را تمیز و مرتب نماید و در تقسیم ؼاا نیزکم کند و بعد از‬ ‫صرؾ ؼاا هم قابلمه و نروؾ مربوطه را بشوید !‪.‬‬ ‫از شانس های خوش و خوب من یکری هرم ایرن برود کره بخراطر اینکره‬ ‫از دیرررد زنررردانبانان وپاسرررداران مسرررئول بازداشرررتگاه نرررا پررراک ونجرررس محسررروب‬ ‫می شدم و طبق فتوای علمای اسالم و مراجع عنام به هر چیز نمدار و خیسی‬ ‫دسررت بررزنم آن چیررزهم نجررس مرری گررردد !‪ .‬بنررابراین از شستشرروی نررروؾ ؼرراا‬ ‫معاؾ بودم و همچنین از شستشروی کرل بازداشرتگاه و حیراط و دستشروئی هرا و‬ ‫حمام که هفته ای یکبار بصورت همگانی و با مشارکت کلیه زندانیان صرورت‬ ‫مری گرفررت نیررزمن معرراؾ بررودم و حررق نداشررتم درتمیررز کررردن و شسررتن راهرررو‬ ‫وحمام ها و توالت ها شرکت نمایم ! و چون از ایرن افتخرار کره هفتره ای یکبرار‬ ‫نصیب زندانیان می گشت بی بهره بودم در زمانیکه همره زنردانیان مشرؽول آب‬ ‫آوردن و سرطل برردن و جرارو کشریدن و دسرتمال نمردار بره در و دیروار مالیرردن‬ ‫بودن و دمپرای شرلوار و پاچره هرای خرود را همچرون کرارگران آب حوضری ترا‬ ‫زانو براال کشریده برودن ‪ ،‬مرن مثرل بچره آدم گوشره ای از حیراط بازداشرتگاه زیرر‬ ‫سایه دیوار نشسته بودم و کتاب می خواندم !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪237 /‬‬

‫ی‬

‫روز که زندانبان جدیدی آمده بود و از حال و هروای بازداشرتگاه‬

‫وجررو حرراکم بررر آن فضررا بخرراطر کررم تجربرره گرری وتررازه واردی اطالعرری نداشررت‬ ‫و مرری خواسررت کرره هررر طرروری شررده ازهمرره زنرردانیان بیگرراری وکارمسرراوی‬ ‫وبرابربکشد ! به من اعتراق می کرد کره چررا نشسرتی وکتراب مری خروانی پرا‬ ‫شو تو هم مثل بقیه آب بیار و جارو کن و در و دیوار را تمیز کن ! من هم کره‬ ‫از شرایط پیش آمده نهایت استفاده وبهره را می بردم ‪ ،‬گفتم ‪ :‬نمی شه ‪ ،‬چرون‬ ‫من به خاطر بهائی بودنم نجسم و طبق فتوای علمای شما دست به هر چه برزنم‬ ‫دفعتا وبؽتتا وبه یکباره نجس مری شرود ! مری خرواهی پاشرم و در طرفرع العینری‬ ‫همه در و دیوار بازداشتگاه را نجس کنم تا مجبور باشید برای پراک کرردن آن‬ ‫سه بارپی درپی با آب کر کره سره وجرب در سره وجرب درسره وجرب آب زالل‬ ‫وشفاؾ است آنها را مجددا آب کشی نمائید ‪ .‬و هر چه سایر زنردانیان برا رنرج‬ ‫و زحمت سی ‪ -‬چهل نفری ساعتها شسته اند در ی چشم بهم زدنی کره نروک‬ ‫انگشت شصت خود را روی آن می گاارم به نجاست بکشم !‪.‬‬ ‫زنرردانبان ترراره وارد هررم کرره در ابترردا اینگونرره تفکررر را خیلرری احمقانرره‬ ‫ومضح می پنداشت می گفت ‪ :‬نه بابا این حرفها کدومه ! ما همه انسرانیم ‪،‬‬ ‫بنررده ی ر خرردائیم و اوهمرره را پرراک وبرابرآفریررده ‪ ،‬وهمرره انسررانها بررا هررر نرریاد‬ ‫ورنی وماهب واعتقرادی بمرا هرو انسران پراک وطراهر هسرتند ! ایرن مزخرفرات‬ ‫چیرره کرره مرری گرروئی ! وبررین بنرردگان خرردا تبعرریق مرری بررافی !‪ .‬هرری مرری گفررت ‪:‬‬ ‫نجاست کدومه ! پاشو مثل بقیه آب بیار و مشؽول باش !‪.‬‬ ‫ولرری بعرردا بالفاصررله متوجرره اشررتباه خررود مرری شررد و بررا ایمررا و اشرراره‬ ‫سایرین می فهمید که من بهرائی هسرتم وچره خربط واشرتباه بزرگری مرتکرب شرده‬ ‫کرره ایررن حرفهررا را بررر خررالؾ رسرراله شررریفه توضرریح المسررایل فقهررای عنررام‬ ‫ومجتهدین عالم به زبان آورده است !‪.‬‬ ‫برره ایررن ترتیررب بررود کرره خوشرربختانه ماههررا حضررور واقامررت مررن در‬ ‫بازداشرتگاه سرپاه پاسررداران بردون حترری یکبرار نرفشرروئی و کرؾ شرروئی و در و‬ ‫دیرروار شرروئی و حمررام شرروئی و ننافررت کررردن در و پیکررر سررلولهای انفرررادی‬


‫‪ /233‬خانه پدری‬

‫گاشررت و چررون وضررعیت وشرررایطم اسررتثنائی بررود حترری زنرردانبان هررم جررر ت‬ ‫نمی کرد به من فرمان دهد که ی سطل آب بیاور تا این حیاط را بشوئیم !!‪.‬‬ ‫*********‬ ‫عالوه بر کتابهائی کره اخروی بزرگتررم در هنگرام مالقرات برا خرود از‬ ‫مشهد آورده بود که در طول مدت بازداشت مطالعه می کردم ی کتابی هم از‬ ‫زندگینامررره نقررراش معرررروؾ هلنررردی "ونسررران ونگررروک " کررره نمررری دانرررم از کجرررا‬ ‫و چطوری سر از داخرل بازداشرتگاه سرپاه درآورده برود خوانردم کره بررایم بسری‬ ‫جالب وخاطره انگیرز برود وبعرد از آن ایرام اقامرت زاهردان هیچگراه دیگرر چنرین‬ ‫فرصتی برای مطالعه این چنین کتابهائی برایم فراهم نگردید ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫یکی دیگر از اتفاقرات ؼیرر معمرول بازداشرتگاه زاهردان همانگونره کره‬ ‫عررق شرد تعرداد بری شررمار جلسرات برازجوئی هرای مررن برود کره هرر روزوهررر‬ ‫ساعت مرا برای بازجوئی احضار می کردند کره باعرس تعجرب وشرگفتی سرایر‬ ‫زنرردانیان بررا سررابقه تررر قرررار گرفترره بررودم کرره مگررر ی ر زنرردانی چنررد باربایررد‬ ‫بازجوئی پس بدهد !‪.‬‬ ‫ی ر روز کرره مرررا جهررت بررازجوئی احضررار کرررده بودنررد ‪ ،‬یکرری از‬ ‫بازجویرران بررا قیافرره ای حررق برره جانررب کرره مرری خواسررت وانمررود سررازد کرره از‬ ‫سردلسوزی می خواهد به من کم نماید مری پرسرید ‪ :‬ببیرنم ‪ ،‬ایرن بهائیرت چره‬ ‫دارد که تو حاضری از جان خودت به خاطر آن بگاری !‪.‬‬ ‫گویا برای اولین بارعکسی را از حضرت ولری امررهللا دیرده برود واز‬ ‫سررر تحقیررر و تمسررخر مرری گفررت ‪ :‬حتمررا اگررر مررن هررم ی ر کررروات بررزنم و کررت‬ ‫وشلوارشرریکی بپوشررم عاشررقان سررینه چرراکی چررون تررو پیرردا مرری کررنم ! تررو چرررا‬ ‫دست از این لجاجت ویکدندگی بر نمی داری و ی کلمه نمی گوئی مسرلمانم !‬


‫احسان شوشتری ‪231 /‬‬

‫تا ما هم آزادت کنیم بروی شهر خودت ‪ ،‬هم ما راحت شویم ‪ ،‬هم جران خرودت‬ ‫را نجات داده باشی !‪.‬‬ ‫اصال بننر می آمرد همره نراراحتی ونگرانری ودلخروری شران حضرور‬ ‫بی مورد من داخرل بازداشرتگاه برود کره نمری دانسرتند مشرکل مررا کجرای دلشران‬ ‫بگاارند !‪.‬‬ ‫من هم ایرن داسرتان لشرگریان ابرهره صراحب الفیرل را بررایش تعریرؾ‬ ‫کردم که در قرآن مجید آمده است و گفتم ‪ :‬زمانیکه سپاهیان ابرهه جهت حملره‬ ‫به شهر مکه و خراب کردن خانه خدا به نزدیکی کعبه رسیده بودند چرون شرب‬ ‫بود در بیرون شهر اردو زدند تا صبح که هوا روشرن مری شرود بره مکره حملره‬ ‫نمایند و آنرا با خاک یکسان کنند !‪.‬‬ ‫جنرراب عبرردالمطلب کرره پرردر بررزرگ پیررامبر اسررالم اسررت درآن زمرران‬ ‫ازامررراء و بزرگرران شررهروایل وتبررار قررریش و کلیررددار کعبرره بررود برره ارودگرراه‬ ‫لشگریان ابرهه مراجعه می کند و وقت مالقات می خواهرد ترا فرمانرده کرل قروا‬ ‫جنرراب ابرهرره را ببینررد ! و چررون جنرراب ابرهرره هررم متوجرره مرری شررود کرره یکرری‬ ‫ازبزرگرران مکرره و کلیررددار کعبرره آمررده اسررت برره ایشرران وقررت مالقررات مرری دهررد !‬ ‫وحضرت عبدالمطلب پدر بزرگ حضرت محمد و پسررعمویش حضررت علری‬ ‫و بزرگ شهرمکه وقتی به بارگاه ابرهه وارد می شود و از ایشان می پرسرند‬ ‫که چه می خواهی می گوید ‪ :‬درخواستی از جناب فرمانده سپاه وامیر لشرگر‬ ‫دارم و جناب ابرهه اجازه می دهد تا درخواست و خواهش خود را در حضور‬ ‫جمع مطرح نماید و ایشان هم عنروان مری دارد کره ‪ :‬جنراب ابرهره امروزصربح‬ ‫سررربازان تررو تعرردادی از شررترهای مرررا کرره در صررحرا وبیابرران مشررؽول چریرردن‬ ‫برروده انررد بنفررع خررود وبرررای پیشرربرد اهررداؾ جنرری طلبانرره لشررگر شررما مصررادره‬ ‫نموده اند ! و به اصطبل شاهی آورده اند و من آمده ام درخواست کنم که لطؾ‬ ‫نموده ودستور بدهید تا شترهای مرا کره از طریرق ؼیرعادالنره و ؼیرمنصرفانه‬ ‫و بدون حکم شرعی وقانونی و قاضی القضاتی توقیرؾ و مصرادره شرده انرد بره‬ ‫صاحب اصلی آن که بنده باشم بازگردانند !!‪.‬‬


‫‪ /215‬خانه پدری‬

‫جنراب ابرهره کرره از تقاضرای وقرت مالقررات چنرین شخصریت محترمرری‬ ‫انتنررار درخواسررت وخررواهش خیلرری برریش از اینهررا را مرری داشررت تعجررب کرررده‬ ‫و می فرماید ‪ :‬که جناب آقای عبدالمطلب شما از بزرگان مکره هسرتی و رئریس‬ ‫این شهر به حساب می آئی و کلید دار خانه خدایان وبت خانه هرا بروده وهسرتید‬ ‫و آدم محترمرری مرری باشررید ‪ ،‬مررن فکررر مرری کررردم آمررده ایررد برره دربررارحکومتی‬ ‫وبارگاه حکمرانی ما تا خواهش و درخواست وتقاضا کنیرد کره مرن از حملره بره‬ ‫شهر مکه وویران کردن کعبه خودداری وصرؾ ننرکنم !‪ .‬من از شما چنرین‬ ‫درخواست وخواهش مهمی را انتنار داشتم ! ولی حاال می بینم بره خراطر چنرد‬ ‫تا شتر بی اهمیت وناقابل آمده ای و وقت خودت را و وقرت مهرم مرا را کره هرر‬ ‫لحنه اش از طرال هرم ارزشرمند ترومهمترر اسرت در ایرن آخررین شربی کره شرب‬ ‫حملررره اسرررت و بایسرررتی نقشررره هرررای جنگررری را بررررای آخررررین باربرررا فرمانررردهان‬ ‫وامیررران سررپاه در سررتاد مرکررز فرمانرردهی مرررور کنرریم گرفترره ای و درخواسررت‬ ‫استرداد وپس گرفتن چند تا شتررا می نمائی !‪.‬‬ ‫جناب عبردالمطلب در جرواب مری فرمایرد ‪ :‬مرن صراحب همرین چنرد ترا‬ ‫شترهسررتم و مسررئولیت و ونیفرره مررن حفررن و صرریانت ونگهررداری از آنهاسررت !‬ ‫و اساسی ترین واولین تکلیؾ وونیفه من حفرن حقروق شخصری خرودم اسرت !‪،‬‬ ‫ایررن خانرره ای را هررم کرره عالیجنرراب و اعلیحضرررت وحضرررت آقررا تصررمیم برره‬ ‫ویرانی وخرابی آن گرفته اند و می خواهند نا برودش کننرد و برا خراک یکسرانش‬ ‫نمایند ! برای خودش خدائی و صاحبی دارد !‪ ،‬اگر خدای کعبه بتواند از حرریم‬ ‫خانره شخصری خررودش حراسرت مرری کنرد ! واگررر صراحب خانرره نتوانرد از حررریم‬ ‫شخصی و خانه خودش دفا نماید ‪ ،‬بنده چیکاره هستم که بخرواهم از خانره او‬ ‫دفرا کرنم !‪ .‬مررن کره یر انسرران ضرعیؾ بیشرتر نیسررتم و یر موجرود ضررعیفی‬ ‫چررون مررن کرره نمرری توانررد در مقابررل ایررن لشررگر عنرریم شررما بررا آنهمرره فیررل هررا و‬ ‫شرترها وگاوهرای شرراخدار و مرردان مسرلح وجنگرراور و سروارکاران کررارآزموده‬ ‫ومجرب مقاومت نماید !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪211 /‬‬

‫ما بقی داستان را هم کره خرود مری دانیرد و در سروره "الفیرل" درقررآن‬ ‫مجی ر د آمررده اسررت کرره چگونرره پرنرردگان ابابیررل برره لشررگریان ابرهرره حملرره کردنررد‬ ‫و[ برآنررران سرررنگهائی از گرررل سرررخت مررری افکندنرررد] وسرررپاه او را نرررابود نمودنرررد‬ ‫[وسرررانجام خرردا آنرران راماننررد کرراه جویررده شررده گردانیررد ] تررا دیگررر هرروس تعرردی‬ ‫وتجاوز به حقوق دیگران را ننمایند ‪.‬‬ ‫وتازه جناب ابرهه نمیدانست که‪:‬هیچ نلمی بی جواب نخواهدماند !!‪.‬‬ ‫حرراال هررم دوسررت عزیررز بررازجوی مررن ‪ ،‬در جررواب سررؤال شررما بایسررتی‬ ‫عرق کنم که ‪ :‬بنده مسئول دفرا از حقروق حقره واولیره انسرانی خرودم هسرتم ‪،‬‬ ‫من حق آزادی انتخاب دارم وازهمان دفا می کنم ‪ ،‬اگرر بتروانم جرانم را بررای‬ ‫دفررا از حررق آزادی و انتخ راب خررویش از دسررت مرری دهررم ولرری زیررر بررار ایمرران‬ ‫و دیانت زورکی و تحمیلی نمی روم !‪ .‬من صالحیت وتوانائی آن را نردارم کره‬ ‫از جامعه بهائی دفا کنم ‪ ،‬جامعه بهائی هم خودش خدائی دارد‪ ،‬مبشری چرون‬ ‫حضرت اعلی دارد‪ ،‬شارعی چون حضرت بهاءهللا دارد که قسم یراد نمروده انرد‬ ‫ازنلررم احرردی نخواهنررد گشررت ‪ ،‬مبررین آثرراری چررون حضرررت عبررداالبهاء دارد ‪،‬‬ ‫ولی امری دارد ‪ ،‬وبیت العدلی دارد که آنها ازآئین خود دفا خواهند نمود‪.‬‬ ‫حضرت اعلی پیروان شجا و بی براکی دارنرد کره بعنروان نمونره در‬ ‫جریان جنگهای قلعه شیخ طبرسی با نیروهای دولتی کره اصرحاب قلعره را در‬ ‫محاصررره خررود داشررتند یکرری از یرراوران جنرراب قرردوس واصررحاب قلعرره ی ر تنرره‬ ‫سرروار براسررب برره قلررب سررپاهیان دشررمن حملرره مرری نمایررد وزمانیکرره بررا یکرری از‬ ‫سربازان وسپاهیان نیروهای دولتی کره برا تفنری بلنرد ولولره سررپر خرود کره بره‬ ‫روی سینه اش چسبانده وپشت تنه ی درخت سنگر گرفته برخورد می نمایرد‬ ‫با ضربت شمشیر خود که به سمت نیروی متخاصم ومتجاوز وارد مری نمایرد ‪،‬‬ ‫تنرره قطوردرخررت وگررردن سرررباز و لولرره تفنرری او ‪ ،‬هررر سرره را فقررط بررا ی ر‬ ‫ضربت شمشیر به دو نیم تقسیم می گرداند !‪.‬‬ ‫بازجوی من جرر ت مخالفرت نداشرت اگرر براور نمری کررد و مری گفرت‬ ‫دروغ است‪ ،‬افسانه تاریخی است‪ ،‬خرافه است ‪ ،‬زیادی اقرراق شرده و یرا اینکره‬


‫‪ /212‬خانه پدری‬

‫در کتابهرررای تررراریخ از ایرررن حرفهرررا زیررراد مررری زننرررد !‪ ،‬در آن صرررورت جرررواب‬ ‫می دادم ‪ :‬از داستان ابابیرل در قررآن مجیرد کره اقرراق آمیزترر نیسرت ‪ ،‬چطرور‬ ‫آنجا ی پرنده با ی شن و ماسه ریز که با نوک خود حمل واز آسمان پرتاب‬ ‫می کرد می توانست‪ ،‬سو ار واسرب هرر دو را و یرا یر فیرل قروی هیکرل را برا‬ ‫ی ضربه سنی ریزه که پرتاب می کرد از پای در آورد و به خاکستر تبردیل‬ ‫کند و لشگریان بی شمار ابرهه را تارو مار نمایند ! آنجا افسانه پردازی تاریخ‬ ‫نیسرررت ولررری در درگیرررری اصرررحاب قلعررره طبرسررری کررره ایرررن یکررری از اتفاقرررات‬ ‫شگفت انگیرز آن واقعره عنریم اسرت چنرین پریش آمرد وحادثره ای افسرانه ودروغ‬ ‫تاریخ است !‪.‬‬ ‫دیانت بهائی شار امری همچون حضرت بهاء هللا دارد که درکلمات‬ ‫مکنونه می فرمایند ‪ :‬ای ضالمان ارق‪ ،‬ازنلم دست خرود را کوتراه نمائیرد کره‬ ‫قسم یاد نموده ام از نلم احدی نگارم ‪...‬‬ ‫بهائیررران مبیرررین آیررراتی چرررون حضررررت عبررردالبهاء دارنرررد وحضررررت‬ ‫ولی امررهللا دارنرد کره شرما شمایلشران را زیرارت کررده ایرد و مررا بره برازجوئی‬ ‫فراخوانررده ایررد وبیررت العرردل اعنمرری دارنررد‪ .‬وازهمرره اینهررا مهمتررر پیررروان جرران‬ ‫برکفی دارند که دختران هفده ساله اش همچرون "مونرا" در شریراز بره اعترراؾ‬ ‫خود شما طناب دار را می بوسد و برگردن خویش می اندازد !‪.‬‬ ‫حاال این جامعه بهائی با چنین پیروان جان برکفری وشریفتگان از جران‬ ‫گاشته ای چه نیازی به دفا موجرود ضرعیفی چرون مرن دارد !‪ .‬خودشران اگرر‬ ‫بتواننرررد ازحقررروق جامعررره بهرررائی دفرررا مررری کننرررد وگرنررره مرررن چررره کررراره ام !‪.‬‬ ‫همانگونه کره عررق کرردم مرن مسرئولیت و ونیفره دفرا از عقایرد و اعتقرادات‬ ‫وباورهای خودم را دارم ! و حتی ی جهنم انتخابی و آزاد وبرا اراده شخصری‬ ‫خودم را بر ی بهشت زورکی و دلسوزانه شما ترجیح می دهم !‪.‬‬ ‫چشمان من بعنوان زندانی با چشم بند بسرته برود ونمری توانسرتم چهرره‬ ‫وعکس العمرل برازجو یرا بازجویران حاضرر در اتراق برازجوئی را ببیرنم ولری از‬ ‫پرخاشگری ها و اهانت های بیشرمار پرس از آنکره بره زنردانبان دسرتور مری داد‬


‫احسان شوشتری ‪213 /‬‬

‫کررره بیائیرررد ایرررن ‪ ...‬شرررده را ببریرررد ! معلررروم برررود کررره جرررواب منطقررری مرررن چررره‬ ‫تاثیرشایسته ای در افکارورفتاربازجوی خود بوجود آورده است !‪.‬‬ ‫**********‬ ‫یکبررار هررم برره برازجوئی کرره خیلرری برره جامعرره روحانیررت انهررار ارادت‬ ‫می کرد ومرتب می پرسید چرابهرائی شردی ونرفتری یر دیانرت دیگرری بررای‬ ‫خودت انتخاب نمائی گفتم ‪ :‬چون جامعه بهائی از طرؾ جامعه روحانیت شیعه‬ ‫لطمه فراوان دیده است و هر آنچه بالئی که می توانسته روحانیت شیعه برسرر‬ ‫آنان آورده است ‪ ،‬من بعنوان ی روحانی زاده شیعه خواستم تا با بهرائی شردن‬ ‫خودم کمی از منالمی را که جامعه روحانیت بر سر جامعه بهائی آورده اسرت‬ ‫را جبران نمایم و به جامعه بهائی گفتره باشرم اگرر چره پردران معمرم ومجتهرد مرا‬ ‫حقوق شما را پایمال نمودند و در حق شرما و فرزنردان شرما منرالم بری شرماری‬ ‫روا داشتند حتی کودکان خردسال شما را در مدارس مرورد اایرت و آزار قررار‬ ‫دادند ولی بخاطر داشته باشید که مرا فرزنردان جامعره روحانیرت و آیرات اعنرام‬ ‫کرره دوسررتان بهررائی داشررته و داریررم و از اعتقررادات و عقایررد شررما آگرراهیم و از‬ ‫منالمی که پدران روحانی ومجتهد و معمم ما بر سرر شرما و خرانواده شرما روا‬ ‫داشته اند شرمنده و خجالت زده ایم و بیش از این تحمل چنین رنج و عاابی را‬ ‫بر شما روا نمی داریم که در جامعه شیعه و جامعه ای که می گوینرد مرزین بره‬ ‫نررام مبرررارک عرردل علررری ( ) اسرررت بررا خرررانواده و فرزنررردان شررما چنرررین رفترررار‬ ‫نررا صررواب وناشایسررتی صررورت بگیرررد و برریش از ایررن نلررم وسررتم را بررر شررما‬ ‫برنمی تابیم و نمی توانیم ببینریم کره حقروق بازنشسرتگی پیرمرردان و پیرره زنران‬ ‫شررما را هررم کرره عمررری صررادقانه خرردمت کردنررد و ایررن مبررالػ را از حقوقشرران‬ ‫پرداخت نموده اند به امید اینکه در ایام کهولت مستمری ناچیزی دریافت نمایند‬ ‫حرراال حکومررت عرردل علرری ( ) یررا مرردعیان پیررروی عرردالت امررام علرری ( ) چنررین‬ ‫رفتار ناشایستی را با ایشان داشته باشند ‪.‬‬


‫‪ /214‬خانه پدری‬

‫و چون متاسفانه هیچگونه اقدام اعتراق آمیزی از جانب ما فرزندان‬ ‫معممین و روحانیون شیعه که مخالؾ رفتار پدران خود در حوزه علمیه شریعی‬ ‫و اسالمی هستیم صورت نگرفرت ونتیجره ای ببرار نیراورد ‪ .‬و حتری زمرانی کره‬ ‫نسبت به تخریب گورستانهای شما با یکی از این علما و فضرالی آشرنا صرحبت‬ ‫می کردم باز هم بی فایده بود و ایشان مرتب و مکرر انهرار مری فرمودنرد کره‬ ‫مصرروبه مجلررس نیسررت ولرری مررورد حمایررت مجلررس شررورای اسررالمی اسررت !!‪.‬‬ ‫وقترری دیرردم راهرری برررای جلرروگیری از منررالم پرردرم وهمکرراران او و ملبسررین برره‬ ‫جامعرره روحانیررت و حرروزه علمیرره و امامرران جماعررت شرریعه و مدرسررین حرروزه‬ ‫علمیه و فضال و علما و حجج اسالم و آیات اعنام وجود ندارد و نمی توانم به‬ ‫تنهائی و یا نمری تروانیم مرا ودیگرر فرزنردان ایرن حضررات ‪ ،‬پردران خرود را از‬ ‫ادامه منالمشان در حق جامعه بهائی منصرؾ ساخته و مانع گردیم ‪ ،‬فقط یر‬ ‫راه برایم باقی ماند تا با ورود خود بره جبهره منلروم خرود را در رنرج و عرااب‬ ‫و حقرروق پایمررال شررده آنرران و درؼررم وانرردوه ایشرران سررهیم و شررری بنمررایم و در‬ ‫حقیقت بهائی شدم تا اره ای از منالمی را که پدرم وسایر معممین بر سرر ایرن‬ ‫جامعه پس از انقالب اسرالمی آورده انرد را تسرکین دهرم وبدینوسریله خرود را برا‬ ‫آنها سهیم وشری گردانم ‪.‬‬ ‫به نمایندگی از طرؾ تمامی فرزندان روحرانی وعلمرای حروزه علمیره‬ ‫قم و مشهد بهائی شدم و بهائی ماندم وبهائی زیستم تا جامعه ایران وهمره مرردم‬ ‫مسلمان آن بدانند کره مرا فرزنردان علمرا و فضرال و مجتهردین مخرالفتی برا حقروق‬ ‫شهروندی بهائیان نداریم و از منالمی که در حق آنان روا می گرردد ناراضری‬ ‫و شرمنده ایم ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫پررس از گاشررت پررنج مرراه از بازداشررتگاه سررپاه پاسررداران زاهرردان برردون‬ ‫هیچگونره تفهریم اتهرامی و یررا عنروان جرمری و یررا حضروردر محکمره ودادگرراهی‬ ‫آز ادم کردنررد ویررا بقررول عزیررزی از زنرردان اخررراجم کردنررد !!‪ .‬و شرررح وتفصرریل‬


‫احسان شوشتری ‪215 /‬‬

‫آنهم اینگونه است که ‪ :‬ی‬

‫روز یکی از زندانبانان که معموال هم با مرن خیلری‬

‫بدرفتاری می کرد و بی احترامی می نمود و حتی موقع رفت و برگشت بررای‬ ‫برررازجوئی ‪ ،‬چرررون بررره مرررن چشرررم بنرررد مررری زدنرررد و زنررردانبان دسرررت زنررردانی را‬ ‫می گرفت و با خرود بره طررؾ اتراق برازجوئی مری بررد‪ ،‬ایرن زنردانبان بردطینت‬ ‫و بداخالق وبد سرشت بخراطر اینکره دسرتش را بره مرن نزنرد کره احتمراال نجرس‬ ‫بشود ! ‪ ،‬روزنامره ای را لولره مری کررد و سررآنرا بره دسرت مرن مری داد و یر‬ ‫طرؾ آنرا خودش می گرفت ومرا بدین طریق تا اتاق بازجویان بدنبال خودش‬ ‫می کشید !‪ ،‬بعضی از روزها هم ازتکه چوبی یا خط کشی استفاده می کرد که‬ ‫ی طرؾ آن در دست خودش بود و ی طرؾ آنرا به دست من می داد و او‬ ‫چند قدمی جلوتر حرکرت مری کررد و مرنهم برا چشرمان بسرته سررتکه چروب و یرا‬ ‫خط کش را گرفته و بدنبالش روان بودم تا به اتاق بازجوئی برسیم !‪.‬‬ ‫همین زندانبانی که با مرن بدینگونره رفترار مری کررد یر روز صردایم‬ ‫کررد و در گوشره راهررو شررو برره دلجروئی و انهاروتقاضرای عفرو و بخشررش‬ ‫و درخواسررت حاللیررت و خررداحافنی مرری نمررود !‪ ،‬در ابترردا خیررال مرری کررردم کرره‬ ‫احتماال به زندان دیگری منتقل می شود و یا به شهر دیگرری اعرزام شرده اسرت‬ ‫و مررأموریتش در بازداشررتگاه مررا برره اتمررام رسرریده اسررت و حرراال کرره مرری خواهررد‬ ‫برود‪ ،‬اینچنین صمیمی و مهربان شده و از من دلجوئی وخداحافنی می نماید‪.‬‬ ‫وقترری از او پرسرریدم کجررا مرری رویررد برره سررالمتی بررا شررگفتی وتعجررب‬ ‫گفررت ‪ :‬مررن جررائی نمرری روم !‪ ،‬بلکرره شررما قرررار اسررت کرره برویررد !‪ ،‬اول برراور‬ ‫نکردم ‪ ،‬پنداشتم به زندان مرکزی شهر منتقل شده ام ‪ ،‬پرسیدم کجا می برنردم‬ ‫و زنرردانبان در کمررال خونسررردی ونابرراوری انهررار داشررت کرره آزاد شررده ایررد !‪،‬‬ ‫اصال باورم نمی شد !‪ .‬مگرمی شود !‪ ،‬شما خودتان چندین بار می گفتیرد ‪ :‬کره‬ ‫مرتد هستم و حکم اعدامم صادر شرده اسرت !‪ ،‬شرما خرودت چنردین برار مررا بره‬ ‫اعدام تهدید کرده بودی !‪ ،‬حاال چگونه آزاد شده ام !‪.‬‬ ‫ولی خوشبختانه واقعیت داشت و من مرتد که بایسرتی اعردام مری شردم‬ ‫پرررس از پرررنج مررراه برررال تکلیفررری در بازداشرررتگاه موقرررت سرررپاه پاسرررداران سیسرررتان‬


‫‪ /216‬خانه پدری‬

‫وبلوچستان آزاد شده بودم !‪ .‬همان روز بعرد ازنهرر برا یکری دیگرر از بهائیرانی‬ ‫که بهمراه من این چندماه اخیررا بازداشت برود باتفراق هرم آزاد شردیم ‪ .‬البتره او‬ ‫را برره اتهررام خررروج ؼیرقررانونی یررا اقرردام برررای خررروج ؼیرقررانونی از کشررور‬ ‫بازداشت کرده بودند ‪ .‬و همیشه ومرتب به من می گفرت ‪ :‬پرونرده مرا دو نفربره‬ ‫هم گره خورده است !‪ ،‬اگر تو آزاد شوی حتمرا مررا هرم آزاد مری کننرد و همرین‬ ‫گونرره هررم شررد روزی کرره اسررم مرررا برررای خالصرری و آزادشرردن از بازداشررتگاه‬ ‫می خواندند‪ ،‬نام او را هم اعالم کردند و زندانبان گفرت وسرایلتان را جمرع کنیرد‬ ‫وبیرون بیائید‪.‬‬ ‫از زنرردان کرره آزاد شرردم یکرری‪ ،‬دو روزی در زاهرردان بررودم تررا بلرریط‬ ‫هواپیما بگیرم و به مشهد پررواز کرنم در ایرن فاصرله اکثراحبرای زاهردان کره از‬ ‫آزادی مررن مطلررع شررده بودنررد برره دیرردنم مرری آمدنررد و مررن بارهررا و بارهررا اتفاقررات‬ ‫وجریانرراتی را کرره در مرردت بازداشررت برررمن رفترره بررود را تعریررؾ مرری کررردم و‬ ‫تقریبا همه بهائیان زاهدان گروه گروه و باتفاق بدیردارم آمدنرد و از پیررو جروان‬ ‫وزن ومرررد هیچکدامشرران هررم باورشرران نمرری شررد کرره مرررا آزاد کرررده باشررند !‪.‬‬ ‫واکثریررت قریررب برره یقررین احبررای زاهرردان انهررار مرری داشررتند کرره ‪ :‬وقترری تررو در‬ ‫بازداشتگاه بودی ما هر روز برای خالصی تو(من) مناجات می خواندیم ودعرا‬ ‫می کردیم ‪ .‬وهمان دعاها نجاتم داد ‪.‬‬ ‫پس از آزادی از بازداشتگاه یکبار هم به دیدار دادستان شهر رفرتم ترا‬ ‫از اتهام خودم و علت زندانی شدن پنج ماهه ام مطلع گردم !‪ ،‬ایشان هم جرواب‬ ‫درستی ندادند ‪ ،‬گفتم الاقل دستور بفرمائید دفتریادداشرتی از خراطرات زنردان و‬ ‫زندانیان نوشته ام آنرا به من پس بدهند !‪ ،‬و ایشران گفرت باشرد مری گرویم دسرت‬ ‫نوشته هایت را بدهند ! ولی وقتی به بازداشتگاه مراجعه کرردم ترا دفاترونوشرته‬ ‫هایم را بازپس بگیرم ‪ ،‬نگهبان جلوی درب مرکز سپاه تلفنی کسب تکلیؾ کرد‬ ‫و بازجویرران فرمرروده بودنررد کرره نوشررته هایررت مسررایل امنیترری داشررته و بایسررتی‬ ‫محرمانره باشرد ونررزد مرا بمانرد ! و هیچوقررت آنهرا را برره مرن ندادنرد ومررن هرم کرره‬ ‫آزادی برایم ؼیرر مترقبره و براورنکردنی وبسیارخوشرحال کننرده برود بناچرار از‬


‫احسان شوشتری ‪217 /‬‬

‫خیررر دریافررت یادداشررت هرررا ونوشررته جرراتم گاشرررتم و پررس از چنررد روز اقامرررت‬ ‫درشهرزاهدان و دیدار با احبا ی آن دیرار بره شرهر خرودم مشرهد پررواز کرردم ‪.‬‬ ‫در فرودگاه مشهد مادرم به اتفراق بررادران و خرواهرم برا دوربرین فریلم بررداری‬ ‫وعکسبرداری وسبد گل به استقبالم آمده بودند !‪.‬‬ ‫وقتی از زندان زاهدان آزاد شدم فکر می کردم که دیگربرای زنردگی‬ ‫در مشهد جائی ندارم وبهتر است تا شهر دیگری را جهت زندگی انتخاب نمایم‬ ‫ولی با استقبال گرم وصمیمی اعضای خرانواده ام و مخصوصرا آمردن مرادرم ترا‬ ‫فرودگاه شوکه شدم وخیلی برایم عجیب بود وفوق العاده خوشحالم کردند‪.‬‬ ‫**********‬ ‫زمانیکه از زندان آزاد شدم ‪ .‬دوست زاهدانی ام تعریؾ می کرد کره‪:‬‬ ‫روزی که پردرت بررای مالقرات ترو آمرده برود مرن درخردمت وهمرراهش برودم و‬ ‫برای جابجای و راهنمائی از دادسرتانی انقرالب بره مرکرز سرپاه و بازداشرتگاه و‬ ‫جاهررای دیگررر مرری بردمشرران ‪ .‬هنگررام ااان نهرررهم ایشرران را برررای اقامرره نمرراز‬ ‫بردم به یکی از مساجد شیعه درنزدیکی منزلمران ترا نمراز بخوانرد و پرس از آن‬ ‫هم برای استراحت و صرؾ نهاربه منزل خودمان واقع در کوی فنوج آمردیم ‪،‬‬ ‫تا اینکه ؼروب شد و موقع ااان مؽررب از اینکره حراج آقرا معراب باشرند کره در‬ ‫منزل ی فرد بهائی نماز بخوانند دوباره تعارؾ کردم کره ایشران را بره مسرجد‬ ‫ببریم و پدربنده هم می پایرند و دوست بهائی من هم پشت درب مسجد تا پایران‬ ‫اداء کامل نمازونافله های پدرم داخرل اتومبیرل منتنرر مری مانرد ‪ .‬پرس از اینکره‬ ‫حاج آقا نمازشان تمام می شود مجددا و باتفاق به منزل برمی گردند ‪.‬‬ ‫قبل از رفتن به رختخواب تعدادی از کتاب های امری داخل قفسره را‬ ‫به انتخاب خود برداشته و مطالعه می نمایند از جمله کتاب " ایقان "را به دقرت‬ ‫می خواندند و می گویند ‪ :‬از این بیانات نرور مری برارد !‪ .‬دوسرتم نقرل مری کررد‬ ‫که پس از پایرائی شام وصحبت وگفتگو وقبل ازاینکه حاج آقا برای اسرتراحت‬ ‫به اتاق خودشان بروند ‪ ،‬من خدمت حاج آقا عرق کردم ‪ :‬شما با خیال راحت‬


‫‪ /213‬خانه پدری‬

‫بخوابیررد مررن سرراعتم را کرروک مرری کررنم تررا موقررع ااان صرربح زنرری بزنررد وبیرردار‬ ‫مرری شرروم و شررما را برره مسررجد نزدیر مرری برررم تررا نمرراز صرربح خررود را هررم در‬ ‫مسجد بجای آورید !‪.‬‬ ‫دوست زاهدانی ام می گفت ‪ :‬پدرت دست در جیب خود کرد و تسبیح‬ ‫خود را درآورد وروبه قبله ایسرتاد و اسرتخاره گرفرت و پرس از آنهرم گفرت ‪ :‬نره‬ ‫پسرم الزم نیسرت زحمرت بکشری ‪ ،‬بررو راحرت بگیرر بخرواب ! چرون مرن نمراز‬ ‫صبحم را همینجا می خوانم و نیازی به رفتن مسجد نیست !‪.‬‬ ‫باالخره حاج آقا رضایت دادند و با خوب آمردن جرواب اسرتخاره خرود‬ ‫برای اولین بارنماز صبح خود را درمنزل ی خانواده بهرائی بجرای آوردنرد !‪.‬‬ ‫و شاید اولین بار بود که در منزل مرا هرم یر نفرر نمراز اسرالمی مری خوانرد !‪.‬‬ ‫قبررل ازحرراج آق را ( پرردرمن) هرریچ مسررلمان شرریعه ای در منررزل ی ر فرررد بهررائی‬ ‫درشهرزاهدان نمازمسلمانی نخوانده بود !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪211 /‬‬

‫شرح ایمان‬

‫در سررالهای قبررل از پیررروزی انقررالب اسررالمی ‪ ،‬در فلکرره مجسررمه آن‬ ‫روز مشرررهد یرررا میررردان شرررهدا امرررروز ‪ ،‬همررران میررردانی کررره سررراختمان مرکرررزی‬ ‫شهرداری درضلع جنوبی آن واقع شده وتنها میردان برزرگ وقردیمی شهراسرت‬ ‫کرره بجررای چهررارراه تقرراطع شررش تررا خیابرران اصررلی مرری باشررد کرره از پیرامررون‬ ‫واطراؾ آن منشرعب مری گرردد ‪ .‬درضرلع شرمالی همرین میردان وابتردای خیابران‬ ‫خواجره ربیرع و تقریبرا روبرروی ایسرتگاه مرکرزی آترش نشرانی یر کتابفروشری‬ ‫خیلی کوچکی بود که پسرجوان ماهبی و ریش داری مسرئول فرروش کتراب در‬ ‫آن فروشگاه بود و بدون استثناء تمامی کتاب های دکتر علی شرریعتی را بررای‬ ‫فروش به مشتریان ومراجعین عرضه می کرد ‪.‬‬ ‫کتراب هررای دینرری و مرراهبی و سیاسرری زیررادی داشررت ولرری عمررده ترررین‬ ‫فررروش او را کتررب مختلررؾ وگونرراگون دکترشررریعتی تشررکیل مرری داد کرره در آن‬ ‫زمان به خاطر پنهان کاری و گمراه نمرودن سرازمان هرای امنیتری و اطالعراتی‬ ‫کشررورمثل سرراواک و دیگررر ادارات مسررئول نررام هررای مسررتعاردیگری مثررل علرری‬ ‫سبزواری ‪ ،‬علری مزینرانی و یرا برا اسرامی دیگرری بره چراپ مری رسریدند وحتری‬ ‫گاهی اوقات ی کتاب هم با عناوین مختلفی چاپ می شد !‪ ،‬ولی از نو چاپ‬ ‫و کیفیت چاپ و محرل فرروش کتراب ویرا حداکثرمطالعره چنرد صرفحه ای ازمرتن‬


‫‪ /355‬خانه پدری‬

‫کتاب خیلری سرهل وآسران مری شرد فهمیرد کره نویسرنده کتراب چره کسری اسرت !‪،‬‬ ‫بخصوص اینکره اگربرا نثرر وادبیرات ونرو نگرارش دکترعلری آشرنایی داشرتید و‬ ‫فقط ی پاراگراؾ ویا چندجمله ازصفحات داخلی متن کتاب رانگاه می کردیرد‬ ‫متوجه نام اصلی نویسنده کتاب می شدید وصاحب قلم را می شناختید !‪.‬‬ ‫فروشررنده کتابفروشرری ‪ ،‬همرران جرروان ریررش سرریاه مرراهبی بررا خریررداران‬ ‫ومراجعین فروشگاه خود حرفی نمی زد وسخنی نمی گفت !‪ ،‬او فقرط کتابهرا را‬ ‫در قفسه ها چیرده برود و انگراری از هریچ چیرزی هرم خبرر نردارد و فقرط آنهرا را‬ ‫می فروخت !‪ ،‬انهرار ننرری و پیشرنهادی و کالمری نمری گفرت ‪ ،‬بره خصروص‬ ‫اگرخریدار ومشتری ؼریبه ای داخل کتابفروشی بود که اصال حرؾ نمی زد‬ ‫و بیشررترحرکات و سررکنات مشررتری ؼریبرره را تحررت ننررر داشررت کرره یر وقررت‬ ‫مأمور اطالعات وساواکی نباشد !‪ ،‬مشتریان این جوان کتاب فروش هم کرامال‬ ‫مشخص وچهره های آشنا بودند ‪ ،‬بیشتر جوانانی هم سن و سال خرود فروشرنده‬ ‫و دانشجویانی که سری پرشورداشتند وشاید زیاد هم کتابخوان حرفه ای نبودنرد‬ ‫ولی کتاب های دکتر علی شریعتی را هر طوری بود پیردا مری کردنرد وبدسرت‬ ‫می آوردند ومی خریدند و یا امانت می گرفتند ومی خواندند ‪ ،‬و به اصطالح ‪،‬‬ ‫دوره و زمانه ‪ ،‬زمانه دکترعلی بود ‪ ،‬حال و هوای هیجان وانقرالب برود و ایرن‬ ‫نو کتاب ها توی بورس مطالعه بودند ‪.‬‬ ‫استدالل و سند آوردن از متون کتاب دکتر علی شریعتی در مکالمرات‬ ‫و مااکرات روزمره برای جوانان انقالبی و روشنفکرآن دوره عملی شایسرته ‪،‬‬ ‫رفتاری انقالبی و یست وفیگور روشرنفکری بره حسراب مری آمرد و اگرچنانچره‬ ‫شخص جوانی ویا دوست آشنائی کتابی جدیدی را نخوانده و یا ندیرده برود حتمرا‬ ‫خود را مونؾ به پیدا کردن و مطالعه آن کتراب جدیرد الطبرع وترازه نشرر یافتره‬ ‫می دید !‪ ،‬شاید ی جلد از کتابهای دکتر را بیش از ده ها نفرر کره بره صرورت‬ ‫امررانتی ودسررت برره دسررت ازیکرردیگر قرضرری مرری گرفتنررد ‪ ،‬مطالعرره مرری کردنررد ‪.‬‬ ‫چرررون اکثرررر جوانررران مشرررتاق بررره مطالعررره آثرررار و کتررراب هرررای دکترررر شرررریعتی‬ ‫دانشررجویان برری پررول وکررم درآمرردی بودنررد کرره بررا اتکررا برره پررول هفتگرری ترروجیبی‬


‫احسان شوشتری ‪351 /‬‬

‫دریافتی از پدران خود امورات می گاراندند وزندگی می کردند ‪ ،‬در نتیجه در‬ ‫شررهرما کرره اینجرروری بررود یر نفررر یر کترراب را مرری خریررد و پررس از مطالعرره‬ ‫دست به دست می چرخید و چندین نفر آن را مطالعه می کردند !‪.‬‬ ‫شاید برای به دست آوردن آمراری از تعرداد خواننردگان یر کتراب در‬ ‫آن دوران ‪ ،‬دهه پنجاه وبخصوص تا پیروزی انقرالب اسرالمی ‪ ،‬بهترر آن اسرت‬ ‫که تیرای چاپ شده آن را که اکثریت آنها هم مخفیانه بره چراپ مری رسرید را ده‬ ‫برابر کنیم چون هر ی جلد از کتاب های منتشرر شرده دکترر علری شرریعتی را‬ ‫حداقل ده نفر از جوانان ودوستان هم سن و سال و هم محلی می خواندند ‪.‬‬ ‫برای من نیز به عنوان پسرجوانی در آن سال ها ‪ ،‬مطالعه و خواندن‬ ‫هرکتاب جدیدی که از دکترعلی شریعتی چاپ و منتشرر مری شرد فرضری الزم‬ ‫و واجب به حساب می آمد و چون خود را از مریدان واقعی ووفا داران حقیقی‬ ‫و پیروان فکری دکترعلی شریعتی به حساب می آوردم حتما در گفتارعرادی و‬ ‫روزمررره خررودم نیررز روزانرره حررداقل دههررا بررار اکررری از دکتررر علرری مرری کررردم‬ ‫وننر ایشان را در کتراب فرالن و در موضرو فرالن بره اطرال شرنونده ومسرتمع‬ ‫می رساندم ‪.‬‬ ‫ننررر دکترعلرری حکررم صررریح و خدشرره نررا پررایر و قطعرری برررای مررن و‬ ‫دیگرر جوانرران هرم سررن و سرالی کرره بررا آنران مررراوده داشرتم برره حسراب مرری آمررد ‪.‬‬ ‫آنقرردر بررا افکررار و گفتاروبیانررات دکتررر زنرردگی مرری کررردم ‪ ،‬کرره در محرراورات‬ ‫روزانرره چررون همرره مخرراطبین جوانررانی بودنررد کرره دکتررر علرری شررریعتی را کررامال‬ ‫می شناختند وبااو وپیام او آشنا بودند ‪ ،‬دیگرر نیرازی بره اکرر نرام ایشران نبرود و‬ ‫اکثرا به صورت خالصه می گفتیم دکترعلی ‪ ،‬و یا آنکه آن هم نیازی نبود فقط‬ ‫مرری گفررتم ننررر دکتررر ایررن اسررت کرره ‪ ..... :‬و شررنونده کررامال متوجرره مرری شررد کرره‬ ‫مننورازدکتر چه کسی است !‪.‬‬ ‫افکار و گفتاروبیان شیوای دکترعلی شرریعتی درزنردگی روزانره ایرام‬ ‫جوانی من نقش عمده و اساسی وؼیرقابرل انکراری گااشرت و درشرکل گیرری و‬ ‫تکررروین شخصررریت دوران جررروانی مرررن کرررامال مررروثر افتررراد ‪ .‬آنچنررران ننریرررات‬


‫‪ /352‬خانه پدری‬

‫وتحلیررل هررای ایشرران دروجررود مررن تررأثیرات خدشرره ناپررایری گرراارده بررود کرره تررا‬ ‫سررالیان سررال پررس از آن نیزهرکجررا کرره سررخنی مرری گفررتم بررازهم برره گفترراروکالم‬ ‫ایشرران رجررو مرری کررردم و از ایشرران نقررل قررول مرری کررردم و برره شررنونده القررا‬ ‫می کردم که چگونه فکر می کنم وچطوری می اندیشم ‪.‬‬ ‫آنقدر شیفته رفتار و گفتار وکرداروافکار دکتر علی شریعتی بودم که‬ ‫سعی می کردم همه جزئیات زندگی شخصی خرودم را نیرز برر مبنرای بیانرات و‬ ‫افکار ایشان پایه ریزی ومطابقت بدهم و در ی کالم همره چیرزم را از ایشران‬ ‫تقلید می کردم و متأسفم کره اینجرا مجبرورم ترا اعترراؾ کرنم کره حتری از سریگار‬ ‫کشیدن دکترهم خوشم می آمد و آن را تقلید می کردم !‪.‬‬ ‫من تا حدی شیفته و مجراوب وعاشرق شخصریت دکترر علری شرریعتی‬ ‫بودم که زمانیکه تصمیم به تعویق نام کوچ شناسنامه ئیم وانتخاب نام جدیرد‬ ‫ودومرری برررای خررودم گرررفتم ‪ ،‬از میرران هررزاران اسررم ‪ ،‬نررامی را برررای خررویش‬ ‫انتخاب کردم و برگزیدم که دکترعلی شریعتی قبل ازمرن انتخراب نمروده وروی‬ ‫تنها پسرخویش نهاده بود !‪ .‬وبه همین خاطر من هم "احسان" شدم !‬ ‫" آری اینچنین بود برادر" دوران جوانی ما هم اینگونه می گاشت !‪.‬‬ ‫تا اینکه انقالب اسالمی پیروز شد و چند سرالی از اسرتقرار جمهروری‬ ‫اسالمی ایران گاشت ومن درسال هرزار وسیصرد وپنجراه و نره برر حسرب یر‬ ‫اتفرراق میمررون و خجسررته بررا افکارشخصرریت جدیررد وارزنررده دیگررری چررون جنرراب‬ ‫آقای "دکترعلی مراد داودی" استاد کرسی فلسفه دانشگاه طهران آشنا شدم ‪.‬‬ ‫ی شخصیت نافا وسخنوری گرانقدرو معلمی دیگر که اگرر چره هرر‬ ‫دو اسررتاد دانشررگاه بودنررد وهررردو رشررته تحصرریلی و تخصصرری شرران هررم تقریبررا‬ ‫یکسان بود منتها دکترعلی شریعتی در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشرهد‬ ‫تاریخ ادیان تدریس می فرمودند و دکتر علری مرراد داودی در دانشرگاه طهرران‬ ‫فلسفه و تاریخ ادیان درس می دادند ‪ ،‬ولی نو تفکر ایرن دو اسرتاد ارجمنرد کره‬ ‫هرررردو ازشخصررریت هرررای بسررریار ارزشرررمند و شایسرررته زنررردگی مرررن محسررروب‬ ‫می گردند و هردو با هم وباتفاق در نو شکل گیری افکار و تکوین و ساختار‬


‫احسان شوشتری ‪353 /‬‬

‫شخصیت دوران جوانی من نقش بسزا وشایسته وؼیرقابل انکراری داشرته انرد ‪،‬‬ ‫ولی این دو بزرگوار درمقایسه با یکدیگرکامال متفاوت ومتضاد هم بودنرد و از‬ ‫لحرران فکررری نیزصدوهشررتاد درجرره بررا هررم فرررق وتفرراوت داشررتند و راه و مسرریر‬ ‫جداگانه ای می پیمودند‪ .‬وجنس بیانات وافکارشان نیزمتفاوت ومختلؾ بود ‪.‬‬ ‫وقتیکررره برررا افکرررار وعقایرررد دکترعلررری مرررراد داودی آشرررنا شررردم ‪ ،‬ترررازه‬ ‫اصطالحا چشمانم باز شد ‪ ،‬نگاهم به جهان تؽییر کررد ‪ ،‬آدمهرا را نرو دیگرری‬ ‫دیدم و مسئولیت و ونیفه خودم را نسربت بره اجتمرا بره گونره دیگرری احسراس‬ ‫کردم ‪.‬‬ ‫اگر با آشنائی با افکار دکتر شریعتی مسرئولیت و ونیفره خرودم را در‬ ‫مقابل قشرر خراص و افرراد محردود ومعردودی از جامعره انسرانی مری دیردم و در‬ ‫برابردیگرانی که دراین مجموعه نبودند ومثل ما و خانوداه ما فکر نمی کردنرد‬ ‫صؾ آرایی می کردم وجبهه می گرفتم وآماده مبارزه وستیز وپیکارو برخورد‬ ‫می شدم و جهاد علیه همگانی را که همفکر و هم عقیرده مرن نبودنرد را الزم و‬ ‫ضررروری مرری دانسررتم و جنرری وسررتیز برررای پیشرربرد عقایررد وباورهررای دینرری‬ ‫وماهبی خویش را فرق وواجب می شمردم ‪،‬‬ ‫وقتی با افکرار جنراب دکترر علری مرراد داودی آشرنا شردم کرل صرورت‬ ‫مسئله عوق شد ‪ ،‬مسئولیتم جهانی شد ‪ ،‬خود را در مقابل همه بشریت مسئول‬ ‫دانسررتم ‪ ،‬نررو مبررارزه هررم تؽییررر کرررد دیگررر شمشیروسررر نیررزه وگلولرره و جهرراد‬ ‫ومسلسل وتیروکمان وآرپی جی و این حرفها بره ننررم کارانسران هرای اولیره و‬ ‫قرون وسطائی می آمد !‪ ،‬آن مثلس تزویر ‪ ،‬آن مثلرس اسرتعمار و اسرتثماری کره‬ ‫همه عمر دکتر شرریعتی زحمرت کشرید ترا آن را بره پیرروانش بیراموزد وبفهمانرد‬ ‫و آن زر و زور و تزویری که مدام وپیوسته به زبان می آورد ترا خواننردگانش‬ ‫برره مفهرروم آن پرری ببرنررد و آن همرره انررریی و نیرویرری را کرره دکتررر علرری خرررج‬ ‫مرری کرررد تررا بفهمانررد کرره جامعرره را نمرری شررود نجررات داد مگررر بررا سررر نیررزه و‬ ‫شمشیروشهادت !‪ .‬و کلیت و تمامی اصالحی هم که مد ننررش برود همرین چنرد‬ ‫ده میلیونی بودند که با خون حسین ‪ ،‬با تشیع سرد با ثارهللا ‪ ،‬با شریعه علروی ‪،‬‬


‫‪ /354‬خانه پدری‬

‫با فاطمه ‪ ،‬فاطمه اسرت برا سرلمان پراک وابوارؼفراری ومکترب وحردت وعردالت‬ ‫علی و خالصه برا پیرروان واقعری وجهرادگرعلی و همرین چنرد نفرپیرامرون آنران‬ ‫کارداشت وهمه سعی وتالشش بررآن برود کره همانهرا را بسریج وهماهنری نمایرد‬ ‫و برعلیه امپریالیزم و کمونیزم و سوسیالیزم و دیگر مکاتب الحادی بشوراند و‬ ‫راه سعادت و رستگاری را به همین ها که جزو موحردین بودنرد بیراموزد ! وبره‬ ‫دیگرآدمیان و به آن هفت میلیارد جمعیت انسانی کره زمین هم کاری نداشت !‬ ‫و از آنها حرفی نمیزد وسخنی نمی گفت و صحبت از همین چنرد نفرر پیرامرون‬ ‫پیامبر ‪ ،‬ابوار و سلمان فارسری برود وترازه آنهرا را هرم کامرل نمری کررد اگرر از‬ ‫فاطمه وخدیجه می گفت ‪ ،‬بره عایشره و دیگرران کراری نداشرت ‪ ،‬اگرازبیسرت و‬ ‫پنج سال سکوت علی می گفت ‪ ،‬به دیگر خلفای اسالمی کاری نداشرت‪ ،‬و اگرر‬ ‫از امام علی و امام حسین سخن به میران مری آورد بره دیگرر ائمره اطهرار بررای‬ ‫شیعه اثنری عشرری کراری نداشرت وترازه عرالوه برهمره اینهرا حتری اگرازمراهب‬ ‫ومکترب شریعه هررم کره سرخن مرری گفرت فقرط ازشرریعه علروی مری گفررت وبرا شرریعه‬ ‫صفوی کاری نداشت !‪ .‬واگرهم کاری داشرت فقرط ضردیت ومخالفرت وعصریان‬ ‫وشوریدن بود ونه اصالح عالم وامم !‪.‬‬ ‫ولرری پررس از شررناخت وآشررنائی بررا دکتررر علرری مررراد داودی وضررعیت‬ ‫فکرری وتحلیررل اهنری مررن کررامال عروق شررد دیگررر مسرئولیت خررودم را در قبررال‬ ‫گروه خاصی و تعرداد محردودی ازافرراد جامعره انسرانی ندیردم بلکره همره انسران‬ ‫های روی کرره ارق واصرالح عرالم درحروزه مسرئولیت ماسرت ‪ ،‬وحردت عرالم‬ ‫انسانی ونیفه ماست ‪ ،‬صلح عمومی برای همه بشریت خواسته اساسی ماست‪،‬‬ ‫تساوی رجال و نساء جزو ونایؾ ااتی و اعتقادی ماست ‪.‬‬ ‫و دیگر اصول اعتقادی که آقای دکتر علری مرراد داودی آنهرا را بیران‬ ‫می فرمودند و تمام اینها را نه برای ی قشرر خراص و نره بررای یر محردوده‬ ‫جؽرافیررایی خرراص و نرره برررای پیررروان اعتقرراد ومکتبرری خرراص بلکرره برررای همرره‬ ‫انسان های روی کرره زمرین برا هرر فکرر و ننرری آرزو مری کردنرد ‪ .‬زمانیکره‬ ‫برای اولین باراز جناب دکترعلی مراد داودی شنیدم که آرزو مری کنرد ‪ :‬خردایا‬


‫احسان شوشتری ‪355 /‬‬

‫مررا را موفررق بررر خرردمت عررالم انسررانی کررن تررا برره جمیررع بنرردگانت خرردمت نمررائیم ‪،‬‬ ‫جمیع خلقت را دوست بداریم و به جمیع بشر مهربان باشیم !!‪.‬‬ ‫اوایل که سرپرشور وعصیانگری هرم داشرتم وهمگران را ؼیرازهمران‬ ‫عررده معرردودی کرره همفکررروهم اعتقرراد مررن بودنررد را دشررمن مرری پنداشررتم وآرزو‬ ‫می کردم که سر بر تنشران نباشرد ! اصرال بزرگری پیرام فروق در مخیلره کوچر‬ ‫مرن نیزنمری گنجیرد و براورم نمری آمررد ! مگرر مری شرود همره آدمهرای روی کررره‬ ‫زمین را دوست داشت !‪.‬‬ ‫چررون آنچرره از دکتررر علرری شررریعتی آموخترره بررودم فقررط پیررروان تشرریع‬ ‫علوی ومحبران علری ودوسرتداران امرام حسرین بودنرد کره دوسرت داشرتنی بودنرد!‬ ‫وحتی همه آموزش وتربیت من هم شوریدن وعصیان برعلیه سایرین واکثریت‬ ‫پیروان تشیع صفوی بود! ‪ .‬هی هرروز دایره دوستان و محبوبین خود و آنرانی‬ ‫را که بایستی دوستشان بداریم را کوچ تر می کردم و بردایره دشرمنان خرود‬ ‫که بایستی با آنان می جنگیدیم‪ ،‬می افزودم !‪.‬‬ ‫ولری حراال بایسررتی و مرونفیم طبررق اعتقراد و ننریره دکتررر علری مررراد‬ ‫داودی برره جمیررع بشررر مهربرران باشرریم وخرردمت برره عررالم انسررانی نمررائیم ‪ .‬عجبررا ‪،‬‬ ‫آخرمگر می شود !‪.‬‬ ‫جنرراب دکترعلرری مررراد داودی کرره عضررو محفررل ملرری بهائیرران ایررران‬ ‫درزمان پیروزی انقالب بودند ‪ ،‬بهمراه ومانند سایراعضای محفل که جمعرا نره‬ ‫نفرر بودنررد درابترردای اسررتقراررییم اسرالمی وحکومررت عرردل علرری از جلررو درب‬ ‫منزلشان ربوده شدند وبه سرنوشت نا معلومی دچرار آمدنرد !‪ ،‬ولری تمرام بیانرات‬ ‫وسخنرانی هائی ایشان را که برای دانشجویان برروی نوار کاسرت ضربط شرده‬ ‫بود می شنیدم وبا افکارشان آشنا می شدم وهمان بیانات در شرکل گیرری ایمران‬ ‫و اعتقاد جدید من نقش به سزا و شایسته ای ایفا نمودند ‪.‬‬ ‫هرچ ره دکتررر شررریعتی از جهرراد و مبررارزه و کینرره و انتقررام و نفرررت و‬ ‫کشررررتن و انقررررالب و خررررون سرررررد حسررررین وتشرررریع علرررروی و شمشررررریر دو دم‬ ‫اوالفقاروالیت و برنده گردن دشمنان امامرت مری گفرت ‪ .‬بررعکس دکترر داودی‬


‫‪ /356‬خانه پدری‬

‫از عشق ومحبت و مهربانی و وحدت عرالم انسرانی و خردمت بره جامعره بشرری‬ ‫وصلح عمومی می گفت ‪.‬‬ ‫هر چه دکتر شریعتی از کشتن در راه خدا همچون امام علی ( ) داد‬ ‫سخن می داد ‪.‬‬ ‫دکتررر داودی از مررردن همچررون مسرریح در راه بخشررایش گناهرران مررردم‬ ‫سخن می گفت ‪.‬‬ ‫دکتر شریعتی از " قاتلوا فی سبیل هللا " می گفت ‪.‬‬ ‫ولی دکتر داودی از دوست داشتن دشمنان خود می گفت !‪.‬‬ ‫دکتر علی شریعتی با اشاره به آیات قرآن مجید می فرمرود‪ :‬قصراص‬ ‫و مقابلره بمثرل نمائیرد و از مشرت در برابررر مشرت و دنردان دربرابردنردان سررخن‬ ‫می گفت !‪.‬‬ ‫اما دکترعلیمراد داودی با تالوت بیایات می فرمود ‪ :‬زخرم سرتمکاران‬ ‫را مررررحم نهیرررد ودرد نالمررران را درمررران شررروید اگرزهرررر دهنرررد شرررهد دهیرررد‬ ‫اگرشمشیرزنند شکروشیربخشید واگراهانت کنند اعانت نمائید !‪.‬‬ ‫هرچررره دکترررر شرررریعتی ازجهررراد برررا شمشیروسررررنیزه وگلولررره وتفنررری‬ ‫مرری گفررت ‪ ،‬جنرراب دکتررر داودی ازرفتارمحبررت آمیررز ومهربررانی بررا لسرران شررفقت‬ ‫ودرعمل‪ ،‬سخن می گفت ‪.‬‬ ‫و مررررن پررررس از شررررنیدن و مقایسرررره بیانررررات هررررر دو سررررخنورارجمند‬ ‫و ارزشمند و هر دو استاد بر جسته دانشرگاه و هرر دو دکترر محبروب ادبیرات و‬ ‫الهیات و فلسفه و هرر دو شخصریت ممتراز و متمرایز و دوسرت داشرتنی آن روز‬ ‫جامعه ایران و هر دو بزرگوار شریؾ خودم ‪ ،‬برا احتررام بسریارزیاد و فرراوان‬ ‫و برری نهایررت برره تمررامی اعتقررادات و تفکرررات قبررل از آن ‪ ،‬کرره خررود شرریفته و‬ ‫مجاوب ومعتقد وپیروآن برودم برا تعقرل وتفکرر وتأمرل فری مرا برین گزینره هرای ‪:‬‬ ‫جهاد با شمشیر ویرا محبرت برا زبران وعمرل ورفترار – برین انتقرام وقصراص ویرا‬ ‫بخشررش وگاشررت‪ -‬بررین نهرری از معاشرررت ونجررس بررودن کفررار ویررا "عاشررروا مررع‬ ‫االدیان کلها بالروح والریحان" – بین امر به معروؾ سایرین و اصرالح رفترار‬


‫احسان شوشتری ‪357 /‬‬

‫فردی و شخصی خود – برین " ان المرومنین اخروه " ویااینکره همره انسران هرای‬ ‫روی کررره ارق فررارغ از نررو ایمرران و اعتقرراد و تفکررر و جنسرریت و مرراهب و‬ ‫نیاد و زبان برابرر و برادرنرد – برین اینکره فقرط همکیشران و همسرایگان مرؤمن‬ ‫خود را دوست بدارید و یا اینکه همه آدمیان جهان را فارغ از هرر طررز تفکرر‬ ‫و اعتقرررادی کررره دارنرررد دوسرررت بداریرررد و گرامررری بشرررمارید – برررین آزادی تعررردد‬ ‫زوجات و ت همسری – بین دروغ مصرلحت آمیزبره از راسرت فتنره انگیرز و‬ ‫راسررتگو و کفررر گررو بهتررر از آن اسررت کرره کلمرره ایمرران بررر زبرران برانرری و کرراب‬ ‫گویی – بین تقیه و مخفری کرردن ایمران خرود ویرا ابرراز عقیرده صرادقانه و عردم‬ ‫کتمان عقیده – بین برتری مررد برر زن و تسراوی حقروق رجرال و نسراء – برین‬ ‫تقلید از ی مجتهد اعلم جامع الشررایط و یرا تحرری حقیقرت برا تفکروتعقرل خردا‬ ‫دادی – بین نهی از منکرسایرین و مسئولیت اصالح فردی خود بدون توجه به‬ ‫اعمرررال دیگرررران – برررین انجرررام اعمرررال و فررررائق وشرررعائردینی ومررراهبی بررره‬ ‫خررراطرترس وهرررراس ازدوزد وجهرررنم وطمرررع وحررررص بهشرررت و یرررا " اعملررروا‬ ‫حدودی حبا لجمالی "– بین تعصرب و خشرم ویرا محبرت و مهربرانی – برین یر‬ ‫اعتقاد موروثی ویا ی ایمان انتخابی – بین ی اجبار ویا ی انتخاب آزاد –‬ ‫بین قدم گااردن در راه پدران وآبا واجداد در گاشته و یا گام نهادن در ی راه‬ ‫نو و آئین جدید – بین رکود ویا پویایی – بین سنت ویا مدرنیتره – برین دبسرتان‬ ‫و دبیرسررتان و یررا بررین ابترردائی و دانشررگاه – بررین گاشررته ویررا آینررده ویررا ماضرری‬ ‫ومسرتقبل – بررین یر مکترب چنررد صررد سرراله ویرا یر آئررین جدیرد وبرردیع ــررـ بررین‬ ‫خوب و خوب تر – بین بهتر و بهترین – بین مساوات و مواسات – بین دو به‬ ‫ی برتری من نسبت به خواهرم و ی به ی برابری ومساوات حقوق من و‬ ‫خواهرم – بین چهار به ی برتری وآزادی خودم نسبت به همسررم (خرانم ) و‬ ‫یررا برابررری و یکسرران بررودن حقرروق مررن و همسرررم و ‪ ....‬وفرری مررا بررین همرره ایررن‬ ‫گزینه ها ودیگر مواردی که اکرتمامی آنها دراین مختصرر نمری گنجرد وبیشرتر‬ ‫دؼدؼه فکری واهنی دوران جوانی من بود ‪.‬‬


‫‪ /353‬خانه پدری‬

‫مررن بررا نهایررت احترررام برره همرره برراور هررای قبلرری ‪،‬ودوسررت داشررتن قلبرری‬ ‫وصمیمانه همه پیروان آن ادیان مکاتب ماضی وپیشین ‪ ،‬فقط و فقط به صررؾ‬ ‫اینکه خداوند مرا آزاد آفریده و برا موهبرت بیکرران خرویش بره مرن حرق انتخراب‬ ‫بخشریده و چرون دارای حرق انتخرراب هسرتم ازایرن موهبررت خردادادی خرودم بهررره‬ ‫جسته و با عنایرت وتوجره بره آیره شرریفه قررآن مجیرد کره مری فرماینرد ‪ " :‬فب ِّشرر‬ ‫عباد الاین یستمعون القول و یتبعون احسنه " که همیشه ایام راهگشای زنردگی‬ ‫و تصمیمات جدی من بوده ‪ ،‬به همین دلیرل برین ایرن دو گزینره پریش رو کره در‬ ‫برراال مختصرررومجملی از آن قیررد گردیررد ‪ ،‬مررن بررا آزادی کامررل و انتخرراب خررودم‬ ‫وهوش واکراوت انسرانی وعقرل سرلیم خردادادی درحرد وانردازه ای کره باریتعرالی‬ ‫منررت نهرراده ومرحمررت فرمرروده کرره مطمئنررا برره انرردازه عقررل پطررروس مرراهیگیر‪،‬‬ ‫حواری عیسی مسریح ویرا برالل حبشری از صرحابع رسرول هللا بروده اسرت !‪ ،‬راه‬ ‫وروش وطریق وسبیل و تفکرواعتقاد وایمان وآئرین جنراب دکترعلیمرراد داودی‬ ‫را برمرحرروم دکتررر علرری شررریعتی ترررجیح دادم و پسررندیدم و پررایرفتم وجرراب آن‬ ‫شدم و بعنوان روشی جدید وبدیع و نوین برای آینده زندگی ام برگزیدم ‪.‬‬ ‫و با پایرش دیانت وایمان جدیرد همره مصرائب و برال یرای احتمرالی کره‬ ‫ممکن بود در آینده گریبان گیرم گردد وبه سرم آید و به عنروان یر فررد مرترد‬ ‫مورد آزارواایت وایااء ونلم وستم و زنردان و اعردام قررار گیررم را نیزهمرراه‬ ‫آن پایرفتم وقبول کردم وبا تمامی وجود گزینه و روش جدید و بردیع را اختیرار‬ ‫کرر ردم و از انتخرراب خررویش تررا برره امروزکرره حرردود سرری سررال ازآؼازتصرردیق‬ ‫امروپرررایرش وقبرررول دیانرررت جدیرررد مرررن مررری گرررارد ازصرررمیم قلرررب ازانتخررراب‬ ‫واختیاروپایرش خویش بسیارراضی ومسرور و خوشنودم ‪.‬‬ ‫و برررره اصررررول دوازده گانرررره آئررررین بهررررایی مثررررل ‪ .1‬تحررررری حقیقررررت‬ ‫‪ .2‬وحدت عالم انسانی ‪ .3‬دین باید سبب ایجاد محبت واتحراد گرردد ‪ . 4‬دیرن‬ ‫باید مطرابق علرم و عقرل باشرد ‪ .5‬تررک تعصربات ‪ .6‬تعردیل معیشرت واقتصراد‬ ‫‪ .7‬اصول همه ادیان یکی است ‪ . 3‬تعلیم وتربیت عموی ‪ .1‬ی لسان وخط‬


‫احسان شوشتری ‪351 /‬‬

‫عمومی و بین المللی ‪ .15‬تساوی رجال ونساء ‪ .11‬صرلح عمرومی وتأسریس‬ ‫محکمه کبری ‪ .12‬نفثات روح القدس ‪.‬‬ ‫بدین ترتیب ایمان آوردم و آنها را راه گشای زندگی خویش قراردادم‬ ‫و با تمامی مشکالت و مسائل پیش آمده در این سه دهه ماضری برازهم شرادمانه‬ ‫زندگی کردم ودهها برار بیشرتروافزونتر از آنچره کره سررور ونشراط و شرادمانی‬ ‫در ناهرسریمای مررن هویرردا وآشرکارمی باشررد ‪ ،‬ایررن نشراط وشررادی و خوشررحالی‬ ‫و این شوق و شادابی وسرور روحانی ومعنوی در درون وجود من می جوشد‬ ‫و زندگی ام را شادمانه به پیش می برد ‪.‬‬ ‫من بیانات و فرمایشات جناب دکتر داودی را برا افکرار و تعقرل خرودم‬ ‫هماهنی تر و سازگار تر دیدم و اجررای آنهرا را درایرن شررایط وبرهره زمرانی‬ ‫جهت پیاده کردن راحت تر وعقالنی ترومنطقری ترر یرافتم بنرا برر ایرن برا آزادی‬ ‫کامررل و در نهایررت اختیررار و در سررالمت کامررل عقالنرری آنچرره را آئررین بهررائی برره‬ ‫عنوان راهنما و الگوی یر زنردگی شایسرته و بهترر بررای پیرروان مرؤمن خرود‬ ‫وعده کرده بود را با اطمینان کامل پایرفتم و بدان ایمان آوردم وعمل کردم ‪.‬‬


‫‪ /315‬خانه پدری‬

‫بخش چهارم‬

‫سروالیت ‪ -‬خراسان‬


‫احسان شوشتری ‪311 /‬‬

‫شازده حسین اصغر‬

‫در نزدیکی دهکده وروستای مرا واقرع در سرروالیت نیشابوردراسرتان‬ ‫خراسرران رضرروی مقبررره وآرامگرراه امررام زاده ای وجررود دارد برره نررام امررام زاده‬ ‫" شازده حسین اصؽر" ‪.‬‬ ‫ایررن " شررازده حسررین اصررؽر" از امررام زاده هررای مشررهور و معررروؾ‬ ‫منطقررره سرررروالیت نیشرررابور بحسررراب مررری آیرررد وازهمررره امرررامزاده هرررای بیشرررمار‬ ‫وپرتعداد وکثیر دهرات اطرراؾ واکنراؾ مشرهورتر واسرمی تررو درمیران روسرتا‬ ‫نشینان دهکده های حوالی و پیرامون ارج و قرب ومنزلرت بیشرتر وفراوانترری‬ ‫دارد و برای خودش شهرت و محبوبیت زیادی دست و پا کرده است !‪.‬‬ ‫این امام زاده شازده حسین اصؽر ما ی چیزی اسرت مثرل امرام زاده‬ ‫هاشم واقع درجاده هرازشمال کشرور‪ ،‬منتهرا برا درجرات و مراتبری بسریار کمترر‬ ‫وخیلی پایین تروبومی تر !‪ .‬اگر شازده حسین اصؽر ما را ضربدر صرد بکننرد‬ ‫تررازه مرری شررود امررام زاده هاشررم ‪ ،‬شرراید در آن صررورت برره پایرره و رتبرره ودرجرره‬ ‫واهمیررت او برسررد مشررروط بررر اینکرره در کنررار ی ر جرراده اصررلی و پررر رفررت و‬ ‫آمدی مثل جاده هرازهم قرار بگیرد !‪.‬‬ ‫بررا ایررن وجررود وتفاسرریرامامزاده شررازده حسررین اصررؽر در نسررل قبلرری‬ ‫ودردوره پدران ما ازمنزلت خاص ووییه ای برخوردار بروده و بررای خرودش‬


‫‪ /312‬خانه پدری‬

‫دم ودستگاهی و بررو بیرایی داشرته اسرت ! و درروزهرای اعیراد ومراسرم خراص‬ ‫ودرجشن های ملی وماهبی مثل سریزده بردر و امثرال آن محرل گرردش و تفرریح‬ ‫وتفرج وپیر ونیر و زیرارت وسریاحت اکثریرت اهرالی روسرتای مرا و روسرتا‬ ‫های هم جوار و اطراؾ بوده است ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫مرررن وخرررانواده ام درراه بازگشرررت وهنگرررام مراجعرررت از مسرررافرتهای‬ ‫شمال به سمت منزل خودمان ومحل سکونتمان در شهر طهران از طریق جاده‬ ‫هررراز چنررد نوبررت انگشررت شررمارومعدود از برکررات وجررودی امررام زاده هاشررم‬ ‫برخوردار بوده ایم و چند دقیقه ای جلوی مقبره وآرامگاه توقؾ کررده و ضرمن‬ ‫رفرررع خسرررتگی ازراننررردگی طررروالنی در جررراده هرررای پرررر پررریچ وخرررم وسررررباالئی‬ ‫وسراشیبی های گردنه های کوهستانی جاده هراز‪ ،‬گالب به روتون ازتوالت و‬ ‫دستشویی های کثیر وپرتعرداد آن امرام زاده هرم اسرتفاده وحرن کرافی وضرروری‬ ‫برده ایم !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫ولی به گفته پدرم درایام طفولیت ودرسرنین دو‪ ،‬سره سرالگی مرن ‪ ،‬کره‬ ‫یکباردرمعیت و به اتفاق خانواده ووالدین ودرآؼروش گررم پدرانره ایشران عرازم‬ ‫زیارت امام زاده شازده حسین اصؽر بوده ام از شانس بد آنروز مرن بره نرا گراه‬ ‫وؼفلتررا دری ر حادثرره واتفرراق نررادروؼیر قابررل پرریش بینرری بعلررت خررواب آلررودگی‬ ‫راننررده وسوارکاراصررلی از روی پشررت االؼرری کرره وسرریله سررواری وحمررل ونقررل‬ ‫ومسافرتی آنروزگارما بوده است سرقوط کررده ام ! ودسرت وبرالم خراک آلروده و‬ ‫پیشررانی ام شکسررته وسروصررورتم خررونین گردیررده اسررت !‪ .‬و جررای زخررم ومحررل‬ ‫واثرسرشکسررتگی ام نیررز تررا برره امروزکرره نزدی ر برره پنجرراه سررال از آن ترراریخ‬ ‫مرری گرررارد هنررروزروی صرررورت وچهرررره مرررن بررراقی و پرررا برجرررا مانرررده اسرررت !‪.‬‬ ‫این یکی امام زاده بومی ومحلی نه تنها خیروبرکتری درحرد وانردازه همران امرام‬


‫احسان شوشتری ‪313 /‬‬

‫زاده هاشررم هررم برررایم نداشررته بلکرره برررای مررن فقررط عمررری سررر شکسررتگی برراقی‬ ‫گاارده است !‪.‬‬ ‫ازمعجزات وکرامات این امام زاده خودی وبومی ومحلری وهمروالیتی‬ ‫فقط ی سر شکسته مادام العمرودائمی برای بنده باقی مانده است !!‪.‬‬ ‫هنوزهم پس از گاشت نیم قرن وگاشت اینهمه سالیان طروالنی هرگراه‬ ‫چشمان پدرم به صورت من وبه جای واثرشکستگی روی پیشانی ام می افترد ‪،‬‬ ‫انگرراری وپنررداری داغ دلررش تررازه مرری شررود و خرراطره ؼررم انگیررز آن روز شرروم‬ ‫ونحررس دوران جرروانی اش زنررده مرری گررردد و افسرروس و فؽرران وانهارنرراراحتی‬ ‫وتأسؾ از حادثه تلخ واتفاق نا خوشایند آنروززیارتی وسیاحتی که چرا درست‬ ‫و حسررابی وآنطرروری کرره بایررد وشرراید مراقررب وموانررب طفررل معصرروم وکررودک‬ ‫نررازنین اش نبرروده کرره متأسررفانه از روی پشررت االغ برره زمررین خررورده و کررودک‬ ‫دلبندش زخمی وخون آلود وسرشکسته وپدرمهربانش خونین جگرگردیده اند !‪.‬‬ ‫من که حادثه و اتفاق آن روز ایام طفولیت و کودکی به یاد وخاطرم نمانده ولی‬ ‫پردرم هرر برار کره ایرن داسررتان تلرخ آن روز حادثره خیرز را یراد آوری و تعریررؾ‬ ‫می نماید !‪ ،‬می گوید ‪ :‬تو(احسان) از همان کودکی وطفولیت هم پسر دلسوز و‬ ‫مهربررانی بررودی ! بررا توجرره برره اینکرره ی ر کررودک دو ‪ ،‬سرره سرراله بیشررتر نبررودی‬ ‫وخیلی کوچ بودی ‪ ،‬با وجود این وقتیکه از روی االغ افتراده برودی و سررت‬ ‫شکسررته و دسررت و بالررت خررون آلررود شررده بررود ‪ ،‬توکررؾ دسررتت را روی شررکاؾ‬ ‫وزخم پیشانی ات گااشته بودی که جای زخم روی صرورتت دیرده نشرود و هری‬ ‫مرری گفتررری چیرررزی نیسرررت ‪ ،‬طرروری نشرررده !!‪ .‬خرررودت از درد و سررروزش زخرررم‬ ‫وصدمه وآسیبی که دیده بودی وصورتت پرخون بود ‪ ،‬قطرات اشکت سرازیر‬ ‫بود ولی به خاطر اینکه من (پدر) ؼصه نخورم ‪ ،‬هی مرترب تکرارمری کرردی‬ ‫ومی گفتی ‪ :‬آقا جان ؼصه نخورید طوری نشرده !‪ ،‬چیرزیم نیسرت !‪ ،‬جرائیم درد‬ ‫نمی کنه !!‪.‬‬ ‫( این محبت و مهربرانی و بره قرول پردرم دلسروزی هرم در خرانواده مرا‬ ‫جزو صفات موروثی و ینتی است که بعدا توضیح خواهم داد !‪).‬‬


‫‪ /314‬خانه پدری‬

‫*********‬ ‫پررردرم جهرررت تجربررره ویررراد گیرررری وآمررروزش پسررررجوانش ازخررراطرات‬ ‫جوانی خودش تعریؾ مری کررد ومری گفرت ‪ :‬در زمران جروانی و مجرردی یر‬ ‫بار تصمیم گرفتم پدرومادرپیرم را کره خیلری شروق واشرتیاق داشرتند بره زیرارت‬ ‫مقبررره " شررازده حسررین اصررؽر" ببرررم کرره جررزو آرزوی هررای قلبرری و یررا نررار و‬ ‫نیازهررای اهنرری وفکررری مررادرم شررده بررود‪ ( .‬احتمرراال ایررن ترراریخ مصررادؾ بررا‬ ‫اواخردوره حکومت رضا شاه پهلوی بوده است ‪).‬‬ ‫بهمراه گروهی از روستائیان وهرم والیتری هرا ازجملره پردر برزرگ و‬ ‫مادر بزرگ وتنی چنرد ازعموجران هرا وعمره جران هرا بره سرمت امرام زاده برراه‬ ‫افتادیم ‪ ،‬وقتی پس ازساعتها طری مسریر بره جلروی حررم وبارگراه شرازده حسرین‬ ‫اصررؽر رسرریدیم ‪،‬اسررب هررا و االغ هررا ودیگررر چهارپایرران سررواری توقررؾ کردنررد‬ ‫ومسافرین وزائرین جهت رفتن به داخرل بارگراه امرام زاده وزیرارت ضرریح آن‬ ‫پیاده شدند ‪.‬‬ ‫پدرم ادامه می داد و نقل می کرد ‪ :‬وقتی همه همروالیتی هرا بره سرمت‬ ‫ورودی امام زاده می رفتند مادرم (مادربزرگ نویسنده) روبه من کرد وگفت ‪:‬‬ ‫توهم بیا برویم داخل امام زاده جهت زیارت !‪ .‬من(پدرم) هم جواب دادم ‪ ،‬شرما‬ ‫تشریؾ ببرید من همینجا پیش االغ ها می مرانم !‪ ،‬چونکره بره ایرن امرام زاده هرا‬ ‫اعتقادی ندارم !!‪( .‬من همین جا پریش چارپایران جانردار بمرانم بهترر از آن اسرت‬ ‫که بیایم برمرقدی بوسه زنم که نمی دانم داخلش کیست !)‬ ‫مادرم یهویی و ناگهانی و با تعجب وؼضب آلرود برآشرفت کره ‪ :‬چری‬ ‫چرررا کفررر مرری گررویی تررو از روز قیامررت نمرری ترسرری ! زبانررت را گرراز بگیررر‬ ‫اوؼالن !!‪.‬‬ ‫*********‬ ‫پرردرم کرره بعررد هررا خودشرران برره حرروزه علمیرره رفتنررد وتحصرریل کردنررد‬ ‫ومجتهررد وآیررت هللا و روحررانی بزرگرری شرردند و جررزو اسرراتید و فضررالی حرروزه‬


‫احسان شوشتری ‪315 /‬‬

‫علمیه مشهد به حساب می آینرد مری فرمودنرد ‪ :‬پسررم ‪ ،‬خرط قرمزمیران ایمران و‬ ‫کفررر درباورهررا واعتقررادات مررادرمن ‪،‬همررین اعتقرراد وایمرران برره امررام زاده شررازده‬ ‫حسین اصؽر بود و بس !!‪.‬‬ ‫اگرشررررازده حسررررین اصررررؽر را قبررررول مرررری داشررررتیم وبرررره او احترررررام‬ ‫می گااشرتیم وبره زیرارتش مری رفتریم ‪ ،‬آدم مرؤمن وموحرد وخداپرسرت وباایمران‬ ‫وخرروبی بررودیم واگررر شررازده حسررین اصررؽر را قبررول نداشررتم و برره زیررارت و یررا‬ ‫پابوس آقا نمی شتافتم آدم کافر ومشرک وبیدین وایمانی بودیم !!‪.‬‬ ‫حرراال تررو(مررن نویسررنده) از مررادرت چرره انتنرراری داری ! توقررع داری‬ ‫ومی خواهی با وجود اینکره از ننرودیردگاه او بره دیانرت اسرالم پشرت کررده ای‬ ‫باز هم تو را پایرا باشرد !‪ .‬یرا بایسرتی بره آؼروش اسرالم برازگردی و یرا بایرد برا‬ ‫همین شرایط واوضا واحوال بسازی وبسوزی !!‪.‬‬ ‫پدرم در حقیقت این داستان وخراطره را بررای دلرداری و همردردی برا‬ ‫من تعریؾ می کرد وادامه می داد ومی گفرت ‪ :‬کره پسررم وقتری در خرانواده مرا‬ ‫مرز میان ایمان و کفر‪ ،‬دینداری و بی دینی ‪ ،‬خردا پرسرتی و شررک ‪ ،‬اعتقراد و‬ ‫ارتداد ‪ ،‬مؤمن ومشرک ‪ ،‬موحد وملحد فقط رفتن یا نررفتن بره پرابوس وزیرارت‬ ‫"شازده حسین اصؽر" است !! تو نباید از رفتار وکردار مادرخودت ناراحت و‬ ‫دلگیر باشی !‪.‬‬ ‫وقتی همه آیات اعنام و مراجع تقلید شیعه می گویند که‪ :‬بهائی نجس‬ ‫اسرررت و بررردن او برررا هرررر چیرررز مرطررروب برررر خرررورد نمایرررد آن چیرررز هرررم نجرررس‬ ‫می شود !‪ ،‬ؼاایی هم که او (بهائی) بپزد نیز نجس اسرت ‪ .‬ترو انتنرار رفتراری‬ ‫ؼیر ازاین از مادرت داری ! انتنار داری بیایرد منرزل شرما وبنشریند سرسرفره‬ ‫شما ونجاست تناول کند !‪.‬‬ ‫پسرررم در خررانواده مررا مرررز میرران ایمرران و کفررر ‪ ،‬مرررز میرران مررومن و‬ ‫کررافر ‪ ،‬مرررز میرران طهررارت و نجاسررت ‪،‬مرررز میرران متشررر ومرتررد ‪،‬مرررز میرران‬ ‫موحررد و مشرررک ‪ ،‬همررین اعتقرراد و یررا عرردم اعتقرراد برره امررام زاده شررازده حسررین‬


‫‪ /316‬خانه پدری‬

‫اصؽر است و بس‪ ،‬قبول یا عدم قبول همرین امرام زاده (آقرا) اسرت کره مشرخص‬ ‫می نماید چه کسی مؤمن است وچه کسی کافرو بس !‬ ‫اگررر برره همررین امررامزاده و والیررت و زیررارت و معجررزات و کرامررات‬ ‫النهایه او که همگان دیده وشنیده و بردان اعترراؾ نمروده انرد و در روسرتا هرای‬ ‫دور دست هم ی کودک دو ماه را که کور و نرا بینرای مرادر زادی بروده اسرت‬ ‫شفا داده و حتی مردم چشم نوزاد بیمار را هم به رنی دلخواه و مورد پسرند‬ ‫مررادر کررودک تؽییررر داده کرره اصررال نیررازی برره لنررز و امثررال آن هررم نباشررد اعتقرراد‬ ‫داشته باشی !‪ ،‬تو هم مثل ما ی فرد مؤمن و برا ایمران هسرتی ‪ ،‬پراک و مطهرر‬ ‫هسرتی ! مری ترروانیم برا تررو معاملره و معاشررت نمررائیم ! ولری اگررر خردایی نرراکرده‬ ‫معجزات و شفاعت وکرامرات امرام زاده را قبرول نداشرته باشری واره ای درآن‬ ‫ش کنی و اینها را خرافه و اوهام فرق کنی و یا اینکه اصرال کراری بره ایرن‬ ‫کارها نداشته باشی و سرت در الک زندگی خودت باشرد و فقرط حاضرر نباشری‬ ‫همراه و پا به پای مادر ساده و روستایی خود و به خاطر رضرایت و دلخوشری‬ ‫او وارد امام زاده بشوی و ی کؾ دستی هم از سر حفرن نراهر وکورکورانره‬ ‫و تقلیدی که همگان انجام می دهند !‪ ،‬حاال مرا هرم انجرام داده باشریم مشرکلی کره‬ ‫پیش نمی آید ! ماهم همرنی جماعت ! برر ضرریح و بارگراه حررم آن بزرگروار‬ ‫کرره اصررال نمرری دانرری کیسررت و چرره کررار نی ر و شایسررته ای انجررام داده و چرره‬ ‫خدمتی به همنوعان زمانه خودش کرده ‪ ،‬دستی ازسرتبرک کشیده باشیم و پرس‬ ‫از آن هم هر دو دستت را روی صورتت بکشی تا همره چهرره و پیکرره ات را‬ ‫متبرک نموده باشی و عقب ‪،‬عقب و دست به سینه از در حرم امام زاده خرارج‬ ‫شرروی کرره یکوقررت برره جنررازه پوسرریده وخرراک شررده امررام زاده برری احترامرری نشررده‬ ‫باشد !‪ ،‬اگر آمادگی انجام چنین فرایضری واعمرالی را نداشرته باشری و یرا اینکره‬ ‫اصال قبرول نداشرته باشری در اون صرورت اولرین اقردام آن اسرت کره شریرش را‬ ‫حاللت نمی کند !‪ ،‬آه و نفررین مری کنرد !‪ ،‬بره عراق والردین دچرارت مری کنرد و‬ ‫گریررره و نالررره و زاری سرررر مررری دهرررد و شرررب هرررایی را کررره در دوران کرررودکی‬ ‫و نوزادی تا صبح در کنار بستر تو بیدار نشسته را بره رخرت مری کشرد و ترازه‬


‫احسان شوشتری ‪317 /‬‬

‫اعتراؾ می کند که تو از اول وقبل از زایمان هم نرار امرام زاده شرازده حسرین‬ ‫اصرؽربوده ای ! حراال بیرا ودرسرتش کرن ! ترو را فقرط بره همرین خراطر بره دنیررا‬ ‫آوردیم وجون کندیم و بزرگت کردیم که خرادم همرین امرام زاده گرردی ! وگرنره‬ ‫عاشرق چشررم و ابرویررت نبررودیم کرره اینهمرره زحمررت برررای بررزرگ کردنررت کشرریده‬ ‫باشیم اوهوی خرس گنده !!‪.‬‬ ‫اگررر ی ر کررالم سرراده در جررواب نرره نرره جانررت (والررده مکرمرره) گفترری‪:‬‬ ‫چشررم ‪ ،‬هررر چرره شررما بفرمائیررد ! و هرآنچرره گفررت مررو برره مررو و حررداقل برره شررکل‬ ‫ناهری انجام دادی که فبها المرراد ‪ ،‬جران خرودت را هرم نجرات داده ای وگرنره‬ ‫تومی شوی کسی که به دین خدا پشت کرده به پیامبران و اولیا هللا بی احترامی‬ ‫کرده و از همه اینها مهم تر امام زاده شازده حسین اصرؽر را هرم قبرول نداشرته‬ ‫وپابوسی نکرده ‪ ،‬پرس کرافر اسرت ‪ ،‬مشررک اسرت ‪،‬مرترد اسرت ‪ ،‬نجرس اسرت ‪،‬‬ ‫خونش مباح می گرردد و پرهیزازمعاملره و معاشررت وبرده بسرتون برا او واجرب‬ ‫می شود ! ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫و این صفت وحالت وونیفره ارشراد وهردایت و بره راه راسرت داللرت‬ ‫کرردن سرایرین مخصروص مرادر برزرگ مررن نبرود !‪ ،‬همگری مرا سرعی مری کنرریم‬ ‫دیگران را اصالح کنریم !‪ ،‬امرر بره معرروؾ کنریم ومعرروؾ را هرم خودمران بره‬ ‫اائقه خودمان تفسریر مری کنریم ‪ ،‬نهری از منکرر کنریم ومنکرر را هرم خودمران بره‬ ‫میل خودمان ترجمه می کنیم !‪ ،‬هیچ کس بره خرودش نگراه نمری کنرد ‪ ،‬سرعی در‬ ‫اصالح خودش ندارد ! ‪ .‬و فقط خود را مونؾ و مکلرؾ مری دانرد ترا دیگرران‬ ‫را اصالح کند !‪ ،‬سایرین را نصریحت نمایرد !‪ ،‬بقیره را بره راه راسرت وصرراط‬ ‫مستقیم داللت کند !‪ ،‬چون خود را هم کانون راستی ودرستی می دانیم !‪،‬همیشه‬ ‫می خواهیم دیگرران را بره راه راسرت یعنری همران راه خودمران هردایت کنریم !‪،‬‬ ‫همان راه امام زاده " شازده حسین اصؽر" و بعد ازقبول وپابوسی حضرتشان‪،‬‬ ‫راه خدا وراه اولیاء و انبیاء وامامان معصوم !‪.‬‬


‫‪ /313‬خانه پدری‬

‫اگر هر کدام از ما تالش کنیم که خود را اصالح کنیم و به دیگران و‬ ‫اطرافیان کاری نداشته باشیم و انریی و اسرتعداد و وقرت و نیرویمران را بررای‬ ‫اصالح شخص خودمان به کار ببریم آنوقت همه چیرز درسرت مری شرود جامعره‬ ‫هررم درسررت مرری شررود و دنیررا گلسررتان مرری گررردد مگررر جامعرره از افررراد مختلررؾ‬ ‫تشکیل نشده است ! وقتی همه این افراد سعی نمایند خودشران را اصرالح کننرد‬ ‫به مرور کل جامعه هم اصرالح مری شرود ولری چرون مرا همگری سرعی مری کنریم‬ ‫دیگررران را اصررالح کنرریم اطرافیرران را اصررالح کنرریم ‪ ،‬خررواهر و برررادر و پرردر‬ ‫و مررادر خودمرران را اصررالح کنرریم ‪ ،‬فرصررت اصررالح خودمرران را هررم از دسررت‬ ‫می دهیم تمرام وقرت و نیرومران صررؾ دیگرران گردیرده وهدررفتره وازاصرالح‬ ‫خود هم ؼافل شده ایم ‪ .‬در پایان هم نه تنها موفق به اصرالح آنران نشرده ایرم کره‬ ‫از اصالح رفتار خویش هم باز مانده ایم !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫همین بازجوی خوش لهجره وشریرین بیران مرن کره از پشرت کروه آمرده‬ ‫است و هیچ سعی و تالشی هم برای اصالح خرود بره خررج نمری دهرد و نیرازی‬ ‫هم نمی بیند تا خود را اصالح کند !‪ ،‬چون می پندارد کره ونیفره ومسرئولیت او‬ ‫اصرالح و تربیرت سررایرین ودیگرران اسرت در نتیجرره ازاصرالح وتربیرت رفتررار‬ ‫خویش ؼافل مانده است ! ‪ .‬از من زندانی بهائی که به اعتقاد او (بازجو) مرترد‬ ‫و نجررس هسررتم مرری پرسررید ‪ :‬وقترری برره شررهر مشررهد برررای دیرردار حرراج آقررا ‪ ،‬پرردر‬ ‫روحانی و مجتهد و پیشنماز خود می روید ‪ ،‬موقع دیرد وبازدیرد ‪ ،‬پردرت ترو را‬ ‫بؽل می کند و رو بوسی می نماید !‬ ‫ووقتی جواب مثبرت مررا شرنید ‪ ،‬برا تعجرب وشرگفتی بیشرتری پرسرید ‪:‬‬ ‫عروسش را هم می بوسد ! ووقتی مجددا جواب مثبت مرا شرنید برا عصربانیت‬ ‫و پرخاشررگری گفررت‪ :‬ای خرراک عررالم برسرررش‪ ،‬الهرری اون اجتهرراد بخررورد ترروی‬ ‫کمرش !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪311 /‬‬

‫ی‬

‫حرؾ مزخرؾ دیگرر هرم گفرت کره مرن روم نمری شرود وخجالرت‬

‫می کشم باز گو کنم !‪ .‬مننورم این است که این باز جروی زنردان اویرن و ایرن‬ ‫موجرود اصررالح نشرده وواپررس مانررده ‪ ،‬پرس از سرری سررال کره از انقررالب اسررالمی‬ ‫گاشته و بره برکرت همرین انقرالب او (برازجو) کره از پشرت کروه آمرده و پایتخرت‬ ‫نشین شده و هنوز موفق نشده رفتار و کردار و گفترار و اندیشره خرودش را بره‬ ‫اندازه ی نخود و ی ارزن نا چیز هم بهبود ببخشد و اینهمره از همران اولرین‬ ‫کالمش پیداست ! چرا که اگر سخن نمی گفت عیرب و هنررش نهفتره مری مانرد ‪.‬‬ ‫با این وجود به خودش حق می دهد کره راجرع بره پردر مجتهرد و عرالم وآیرت هللا‬ ‫من که بیش از شصت و پنج سال است که در حوزه علمیه مشهد به تحصریل و‬ ‫تدریس فقه و اصول و شرعیات و واجبرات و ومکروهرات و مطهررات اشرتؽال‬ ‫دارد و خیلی از روحانیان جوان امرروزی کره مصردر امرور مملکتری هسرتند از‬ ‫شاگردان و تالمیا ایشان به حساب می آیند و بیش از پنجاه سرال اسرت یعنری از‬ ‫بدو تولد من تا به امروز نماز شب خواندنش قطع نگردیرده و بریش از نریم قررن‬ ‫اسرت کرره صرربح و نهرر و شررب برررای برر پررایی نمرراز جماعرت بالفاصررله بعررد از‬ ‫شنیدن صدای ااان توسط مؤان در تمام اوقات شرعی در تابستان و زمستان و‬ ‫در سرما و گرما خود را بی وقفه بره محرراب رسرانیده و نمراز گرزاران و اقتردا‬ ‫کننرردگان را حترری برررای یر دقیقرره معطررل نگرراارده تررا از ثررواب برری نهایرره نمرراز‬ ‫جماعررت اول وقررت برری بهررره نماننررد و همرره مررؤمنین و نمرراز گررزاران و مریرردان‬ ‫بررررای امرررورات شررررعی خرررود ننرررر حضررررت مجتهرررد را پرسررریده وبررردان عمرررل‬ ‫نموده اند و همه اطرافیران و خویشراوندان و مریردان و پیرروان و هرم محلری هرا‬ ‫بیش از پنجراه سرال اسرت کره همره امرور زنردگی روز مرره خرود را برا ننریرات‬ ‫فقهی پدر مجتهد و صاحب ننر من هماهنی می کنند و ازاو تقلید می نماینرد ‪،‬‬ ‫حاال این بازجوی زنردان اویرن برا اینهمره اوصراؾ بره آن مجتهرد جرامع الشررایط‬ ‫می گوید ‪ ... :‬ای خاک عالم بر سرت ! که چرا پسر خودت را وقتی می بینری‬ ‫از مسافرت آمده و برای دست بوسی خدمت رسریده بؽرل مری کنری و صرورتش‬ ‫را می بوسری ! ‪ .‬و شرما کره مجتهرد هسرتید وصراحب اجتهراد و حرق داریرد همره‬


‫‪ /325‬خانه پدری‬

‫امورات فقهی و شرعی را بنا بر تشرخیص ومصرلحت خودتران انجرام دهیرد براز‬ ‫هم این یکی را بایستی مطابق میل من (بازجو) انجام می دادید !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪321 /‬‬

‫ُمالعباس‬

‫سروالیت خراسان ‪ ۴۱۳۱ - ۴۸۱۳‬هجری شمسی‬

‫پرردر بررزرگ مرحرروم مررن ‪ ،‬در دوران حیررات و طررول عمررر بررا خیررر‬ ‫وبرکررت خررویش آدم نیکبخررت وسررعادتمندی بررود چونکرره توفیررق ایررن را یافررت تررا‬ ‫حکومت و سلطنت شرش ترا از پادشراهان ایرران زمرین را بره چشرم خرود ببینرد و‬ ‫زندگی درزیرعلم ولوای دولت آنان را تجربه نماید !‪.‬‬ ‫از حکمرانررری وحکومرررت داری و فرمررران فرمرررایی ناصررررالدین شررراه‬ ‫قاجارسلطان مستبد صاحبقران و دارالخالفه عهد ناصری را دیده بود تا انقالب‬ ‫سپید شاه وملت مرحوم محمد رضا شاه پهلوی آریامهری !‪.‬‬ ‫مملکررت داری و حکمرانرری چهررار تررن ازسررالطین ایررل قاجررار و دو تررا‬ ‫ازپادشاهان پهلوی را بعینه تجربه کرده بود ‪ .‬هم هیجانات انقرالب مشرروطیت‬ ‫منفرالرردین شرراهی را دیررده بررود وپیامرردهای آنرررا نیررز لمررس کرررده بررود کرره چرره‬ ‫برسرانقالب این ملت آوردند وهم در اواخر عمر وسالهای پایانی حیات خویش‬ ‫انقالب سپید آریامهری را تجربه وبه چشرم خرویش دیرده برود !‪ ( .‬دسرت برقضرا‬ ‫واتفاقا تصور مرن برراین اسرت کره انقرالب سرفید وتقسریمات اراضری کشراورزی‬ ‫برای پدر برزرگ مرن ودیگرر همروالیتی هرایش بهترر ومفیرد ترر از حتری انقرالب‬ ‫مشررروطیت برروده وبیشتربکارشرران آمررده وبدردشرران خررورده اسررت !‪ ( .‬در ادامرره‬


‫‪ /322‬خانه پدری‬

‫کتاب توضیح خواهم داد )‪ .‬پدر بزرگ بیچاره من هر چه دیده بود اسرتبداد برود‬ ‫و دیکتاتوری !‪.‬‬ ‫پرردر بررزرگم همیشرره معتقررد بررود ‪ :‬نرراؾ ایررن مملک رت و ایررن ملررت را بررا‬ ‫دیکتاتوری وخودکامگی بریده اند ! حرال مری خواهرد جمعیرت وتعرداد نفروس آن‬ ‫پانزده کرور باشد یا هفتاد و پنج میلیون نفر !‪.‬‬ ‫پدر برزرگ مرحرومم ایرن حرفهرا وسرخنان حکیمانره را بره ایرن خراطر‬ ‫می زد ودرشرایطی بزبان می راند ومی گفت که هر چه به چشرم خرویش دیرده‬ ‫بود حکومت وفرمرانروائی پادشراهان جبارومسرتبد تراریخ درسررزمین پردری و‬ ‫کشور مقدس ایرران برود و ماننرد مرا ونسرل مرا اینهمره خروش شرانس وخوشربخت‬ ‫نبود تا برپائی واستقرار رییم جمهروری اسرالمی و حکومرت عردل علری را هرم‬ ‫ببیند وتجربه کند ومقایسه نماید !‪.‬‬ ‫و بررا کمررال تأسررؾ وتررألم در روز دوازده ام از مرراه دوازده ام ودرسررت‬ ‫ر س ساعت دوازده و دقیقا دوازده سال قبل از پیروزی انقالب اسرالمی ایرران‬ ‫چشم ازعالم و عالمیان بربست و سرزمین آبا واجدادی را به دست با کفایت ما‬ ‫سپرد وخود به ملکوت اعلی پیوست‪ .‬که باید گفت ‪ :‬در بهارآزادی ‪ ،‬جرای پردر‬ ‫بزرگ من خالی !!‪.‬‬ ‫مرحوم پدربزرگ من ی ضرب المثل ترکی هم بلرد برود کره همیشره‬ ‫تکرار می کرد که ‪ :‬بیله قازانا‪ ،‬بیلره چؽنردر ! کره ترجمره فارسری آن مری شرود‬ ‫ی دیی یا تؽار اینچنینی ‪ ،‬ی چؽنردر آنچنرانی هرم مری خواهرد ! یرا بره شرکل‬ ‫فصیحتر و روان تر مصداق وترجمره آن ایرن اسرت کره ‪ :‬یر ملرت اینچنینری ‪،‬‬ ‫ی دولت آنچنانی هم می طلبرد !‪ .‬و یرا اینکره امتری چنرین شایسرته را حکرومتی‬ ‫چنان بایسته الیق وسزاواراست !!‪ .‬یا بشکل عامیانه تر‪ :‬خالیق هر چه الیق !‪.‬‬ ‫پدر بزرگ من قرآن مجید را خوب وبدون ؼلط تالوت می کرد و بره‬ ‫سؤاالت فقهی و شرعی وماهبی روستاییان جواب شافی وکافی ووافی می داد‪.‬‬ ‫خوابهررا ورؤیررا هررائی را کرره آنرران زیرراد هررم مرری دیدنررد برره خرروبی تعبیروتفسرریر‬ ‫مرری کرررد و مشررکالت روزمررره آنرران را رفررع ورجررو مرری نمررود و دراختالفررات‬


‫احسان شوشتری ‪323 /‬‬

‫و دعواهایشرران برره عنرروان ریررش سررفید ویررا بقررول خودشرران آق سررقال حکمیررت‬ ‫وداوری مرری فرمررود و در مراسررم عزاداریشرران شرررکت و برررای در گاشررتگان‬ ‫ایشرران دعررا مرری خوانررد ‪ .‬روسررتائیان وسررایراهالی محلرری وحترری چادرنشررینان‬ ‫وایررالت کرروچ نشررین اطررراؾ واکنرراؾ روسررتای مررا برره عنرروان بزرگمرررد خانرردان‬ ‫ورئرریس ایررل وتباروعشرریره وآق سررقال و ریررش سررفید دهکررده برره حرررؾ وسررخن‬ ‫ایشرران حرمررت وارزش کررافی والزم را مرری نهادنررد و آنرررا برردون چررون وچرررا‬ ‫می پایرفتند و احترام ننریات ایشران را بررای خرود محفرون نگره مری داشرتند ‪.‬‬ ‫و چون پدر بزرگ من فرد با سوادی بود و با سواد ترودانراتر وعاقلترازایشران‬ ‫در کل روستای"ینگجه "و محل زندگی شان وحتی روسرتا هرای اطرراؾ وجرود‬ ‫نمی داشت ویافت نمی شد درنتیجه لقب مال از جانب روستاییان و فقط برازنده‬ ‫و شایسته پردربزرگ مرن برود کره همره هرم والیتری هرا بردون اسرتثنا ایشران را برا‬ ‫احترام "مالعباس" خطاب می نمودند ‪ .‬چونکه به راستی مالی ده بود ‪.‬‬ ‫مال عباس ‪ ،‬پدر بزرگ مرحوم من انسان خوش قلب و صرادقی برود‪.‬‬ ‫زمانیکرره مررأموران حرروزه ننررام ونیفرره و خرردمت سررربازی اجبرراری برره همررراه‬ ‫یاندارم های پاسگاه انتنامی "چکنه" مرکز بخش به دهات و روسرتا هرا هجروم‬ ‫می بردند تا جوانان روستایی را برای جلب وتوقیرؾ وتحویرل بره پادگران هرای‬ ‫ارتش شاهنشاهی دستگیروبازداشت نمایند !‪ .‬روزیکه به روستای ما می رسرند‬ ‫پسر بزرگتر و چاب ترش را بره نرام آدینره محمرد (عمروی مرن ) را بره همرراه‬ ‫تعدادی از دیگر جوانان روستای ینگجه دستگیر می کنند و با خود می برند ‪.‬‬ ‫ولی مال عباس درهمان زمان ی پسر جروان دیگرری بنرام قردرت هللا‬ ‫هم داشته که او نیزمشمول قانون ننام ونیفه اجباری بوده ولی از بخت خروش‬ ‫واقبال نی چون عموجران قردرت هللا در آن روز خراص ویرورش یانردارمهای‬ ‫پاسگاه درداخل روسرتا حضرور نداشرته و در بیررون ده و درصرحرا وبیابانهرای‬ ‫دور دسررت احتمرراال مشررؽول چرانیرردن گلرره گوسررفندان و یررا درو کررردن مررزار‬ ‫گندم زار بوده که دست مأموران و یاندارم ها به وی نمی رسد واز خطرجلرب‬ ‫وتوقیؾ موقتا می رهد و نجات می یابد !‪.‬‬


‫‪ /324‬خانه پدری‬

‫پدر بزرگم ازعمو جان آدینه محمد که بیشتربه وی کم می کررده و‬ ‫به حرفش گوش می کرده وحرؾ شرنوی بیشرتری داشرته وعاقرل تروبزرگتررهم‬ ‫بوده بیشتر خوشش می آمده است ! و دل کندن و دوری ازاو برایش مشکل ترر‬ ‫بوده و از طرفی قدرت هللا کمی سرر بره هروا بروده ‪ ،‬سرر و گوشرش مری جنبیرده‬ ‫وبازی گوشی می کرده وآنطوری کره بایرد وشراید ترن بره کرار نمری داده !‪ ،‬یر‬ ‫حرؾ را چند بار بایسرتی بره گوشرش مری خوانرده انرد ترا انجرام بدهرد ! بررعکس‬ ‫آدینه محمد خودش بشکل اتوماتیر وخرود کارهمره ونرائؾ و مسرئولیت هرایش‬ ‫را بخوبی انجام می داده ‪ ،‬به گاوها به موقع آب می داده به گوسفندان به موقرع‬ ‫علررؾ ویونجرره مرری داده ‪ ،‬بررره باؼررات برره موقررع رسررریدگی مرری کرررده وآبیررراری‬ ‫می نموده ونوبت آبشان را هرگز فراموش نمی کرده و نیرازی بره تراکر پری در‬ ‫پی هم نداشته است !‪.‬‬ ‫مال عباس از اینکره مری بینرد یانردارم هرا پسررجوان حررؾ گروش کرن‬ ‫و سربراهش آدینه محمد را توقیؾ کرده وبا خود برده اند ولی قدرت اله بررای‬ ‫خودش ول می گردد واورا دستگیر نکررده ونگرفتره ونبررده انرد !‪ .‬چرون خیلری‬ ‫دوسررت مرری داشررت کرره آدینرره محمررد پرریش چشررمش مرری بررود وازرفتررنش واقعررا‬ ‫ؼصه دار شده بود !‪ .‬اول که توی دل خودش یواشکی می گفت ‪ :‬کاش به جای‬ ‫آدینه محمد این یکی لندهوررا (قدرت هللا ) مری بردنرد ! و یرا اینکره کراش آدینره‬ ‫محمد را برای چرانیدن گوسفندان به صحرا وبیرون از ده فرستاده برودم ترا بره‬ ‫جررای او ایررن یکرری سررر برره هرروا را (قرردرت هللا ) دسررتگیر مرری کردنررد !‪ .‬ولرری‬ ‫آخرسربه این نداها و وسوسه هرا وامیرال وآرزوهرای درونری واهنری هرم بسرنده‬ ‫نکرررده و دل برره دریررا مرری زنررد و نقشرره ای ماهرانرره مرری کشررد وشرراهکارترین‬ ‫وبزرگترین وبی نقص ترین تصمیم همه زندگی اش را می گیرد !‪.‬‬ ‫پدر برزرگم فرردا صربح خیلری زود درهنگرام سرحر و پرس از بره جرای‬ ‫آوردن نمازیومیه صبحگاهی وخیلی قبل از برآمدن آفتاب عالم تاب ‪ ،‬عموجران‬ ‫قدرت هللا را که بطرور شانسری واتفراقی از چنری مرأموران پاسرگاه یانردارمری‬ ‫گریخته و دستگیر نشده و جان سالم به در برده را سوار بر االغ می کنرد و بره‬


‫احسان شوشتری ‪325 /‬‬

‫اتفاق به راه می افتند وحدود سری کیلرومتر یرا بره قرول اون وقرت هرا پرنچ فرسرخ‬ ‫(فرسررنی ) راه را تررا مرکررز بخررش و روسررتای چکنرره و برره پاسررگاه یانرردارمری‬ ‫می برد و با دست مبارک خودش جروان رعنرا ونرازنین دیگررش را هرم تحویرل‬ ‫پاسررگاه مرری دهررد ! و درمقابررل ایررن عمررل خرردا پسررندانه فقررط از فرمانررده پاسررگاه‬ ‫خواهش ودرخواست می نماید که اگر ممکن است این جوان مرا قبول بفرمائید‬ ‫وبره جرای آن یکری پسررم کره دیرروز دسرتگیر کررده ایرد ایرن یکری را بره خرردمت‬ ‫سررربازی ببریررد !!‪ .‬وکلرری هررم پرریش رئرریس پاسررگاه الکرری از زبرررو زرنگرری و‬ ‫تروفرررزی قرردرت هللا تعریررؾ وتمجیررد مرری نمرروده کرره رئرریس پاسررگاه را ترؼررب‬ ‫وتشویق به انجام معامله ومبادله بنماید !!‪.‬‬ ‫و درواقع مننور و هدؾ پدر بزرگم آن بوده که پسرتنبل تر وسر بره‬ ‫هوایش را که از زیر کارشانه خالی می کرده ودرست وحسرابی ترن ودل بکرار‬ ‫نمی داده را به پاسگاه یاندارمری تحویل دهد و بره پادگران وارترش شاهنشراهی‬ ‫قالب کند ! و در عوق آن یکری پسرر بزرگتررش را کره خیلری هرم کراری ترر و‬ ‫زبر و زرنی تروچاب تر بوده و کم حال پدرو عزیز دردانه بابرا بروده را‬ ‫تحویررل بگیرررد و سرروار بررر االغ اش بنمایررد و بررا سررالم و صررلوات ودود کررردن‬ ‫اسرررپند وشرررعله اؼرررال منقرررل پرررس از چنرررد روزبررره ده بررراز گردانرررد و چشرررم همررره‬ ‫روستائیان را مجددا به دیدن جمال پسر جوان برازنده اش روشن نماید !‪.‬‬ ‫پدر بزرگ فکر می کرده که گروگان مبادله مری کنرد یرا اسریر جنگری‬ ‫معاوضرره مرری نمایررد کررره بعنرروان سررفیر صررلح ایرررن یکرری را مرری دهررد و طبرررق‬ ‫پروتکررل هررای بررین المللرری و معاهرردات جهررانی وبررین المللرری و بررا روش هررای‬ ‫دیپلماتیر در کمررال صررداقت و حسررن نیررت وگفتمرران رودررو بررا رئرریس پاسررگاه‬ ‫یاندارمری مرکز بخش که آدم خیلی مهمی هم هسرت ! آن یکری پسررش را برر‬ ‫می گرداند و آزادش می نماید !‪.‬‬ ‫رئرریس پاسررگاه یانرردارمری کرره از سررادگی و دل خوشرری ایررن پیررر مرررد‬ ‫روستایی شگفت زده ومتعجب شده و مات و مبهوت مانده بود و هیچ کاری هم‬ ‫از دستش برنمی آمده به جز اینکه دردل خویش به سادگی پدر بزرگم بخنردد !‪.‬‬


‫‪ /326‬خانه پدری‬

‫ابتردا در حضرور همره سرربازان و درجره داران و پرسرنل و کارکنران پاسرگاه و‬ ‫مراجعین و ارباب رجو از پردر برزرگ تشرکر و قردردانی مری نمایرد و رفترار‬ ‫شایسته و میهن پرستی او را به عنوان نمونره وسرنبل یر روسرتایی وفرا دار و‬ ‫فردا کررار برره اهرداؾ وآرمرران هررای پادشرراه جروان مملکررت ( پهلرروی دوم ) و ملررت‬ ‫قهرمان ایران ( بانیان ومسببین اصلی کودتای بیست وهشت مررداد ! ) تعریرؾ‬ ‫وتمجیررد و سررتایش مرری نمایررد و پررس از تحویررل گرررفتن عمرروی جرروانترم (قرردرت‬ ‫هللا)‪ ،‬چون یاندارم باله گو و شود طبعی هم بوده در جواب در خواست مبادله‬ ‫پدر بزرگ می گوید ‪ :‬باشره پردر جران خیالتران راحرت باشرد ‪ ،‬شرما بره روسرتای‬ ‫خودتان باز گردید و حیؾ که با االغ تشریؾ آورده اید وگرنه دستور مری دادم‬ ‫تا سرکاراستوارراننده پاسگاه با جیپ ارتشی وخودرو اختصاصی پاسرگاه شرما‬ ‫را به مقصد وروستای ینگجه برساند وهمراهی نماید !‪.‬‬ ‫ما خودمان ترتیب کارها را مری دهریم وپرس از اتمرام وانجرام کارهرای‬ ‫مختصررردفتری واداری وچنررد تررا امضرراء برری اهمیررت وؼیررر ضررروری فرمانررده‬ ‫ومعاونین ایشان ! ‪ ،‬فرردا صربح زود و قبرل از طلرو آفتراب و نمراز صربح قضرا‬ ‫نشده آن یکی شازده پسر بزرگ شما را که گفتی اسمش چی بود پردر برزرگم‬ ‫جرواب مری دهررد ‪ :‬اسرمش آدینره محمررد اسرت ولری مررا صرمیمانه ومختصررر" آدو"‬ ‫صدایش می کنیم !‪ .‬رئیس پاسگاه انهرار مری دارد‪ :‬آهران یرادم آمرد مرا خودمران‬ ‫آدوجان را ‪ ،‬آدوی عزیز و نازنین را با نفر بر زرهی و با اسکورت رسمی و‬ ‫ارتشرری مرری آوریررم روسررتای ینگجرره و تحویررل شررما مرری دهرریم !‪ .‬و در یوخررارکو‬ ‫قلعررره (قلعررره بررراال = کدخررردا نشرررین ) قرارمالقرررات مررری گاارنرررد وبررردین ترتیرررب‬ ‫پدربزرگم را دست به سرش می نمایند !‪.‬‬ ‫و بدین صورت بود که پدر بزرگم همزمران دو ترا از جوانران خرودش‬ ‫را که در کار کشاورزی و دامداری کم حرالش بودنرد ویراریش مری کردنرد و‬ ‫عصرراهای (واکررر) دسررتش محسرروب مرری شرردند را برره یکبرراره و در ی ر زمرران‬ ‫تحویل پاسرگاه یانردارمری و مرأموران حروزه ننرام ونیفره (خردمت اجبراری )‬ ‫می دهد و سوار بر االؼش دست از پا درازتر به سمت دهکده وروسرتای خرود‬


‫احسان شوشتری ‪327 /‬‬

‫مراجعت می نماید و راه رفته را که صبح آنروز به اتفاق عمو جران قردرت هللا‬ ‫پسررر جرروان برومنرردش دو نفررری وبررا دو تررا االغ رفترره بودنررد را پررس ازؼررروب‬ ‫آفتاب و تاری شدن نسبی هوا به تنهایی وبا دو تا االغ باز می گردد ‪.‬‬ ‫و چون دو تا از پسران بزرگترش را هم قبال بررای تحصریالت علروم‬ ‫دینی به شهروحوزه علمیه فرستاده برود و از تررس و نگرانری گرفترار شدنشران‬ ‫به دسرت مرأموران حروزه ننرام ونیفره بره آنهرا نیزتأکیرد وسرفارش اکیرد و جردی‬ ‫نموده بود که به هیچ وجه تا خوابیدن اوضا وافترادن آب از آسریاب بره روسرتا‬ ‫باز نگردند وقدم به دهکده نگاارند !‪ ،‬در نتیجه همزمان و یکجا ودریر دوره‬ ‫پدربزرگ پیروکهنسالم از داشتن چهار تا پسر جروان پرر تروان ونیرومنردش کره‬ ‫مری توانسررتند در کرار کشررت و زر ودروکرردن مررزار گنردم وجررو و برداشررت‬ ‫محصررول آنهررا وحمررل ونقررل بررا اسررب وقرراطرواالغ وخرررمن کرروبی درخرمنگرراه‬ ‫دهکده ویا رسیدگی به گلره گوسرفندان و تیمارچهارپایران وآبیراری شربانه باؼچره‬ ‫هرا ویونجرره زارهررا ‪ ،‬دسررتیارو کمر حرال ومسرراعد ویرراورش باشررند برره یکبرراره‬ ‫محروم وبی بهره ونصیب گردید و دست تنهای تنها ماند‪.‬‬ ‫پرردر بررزرگم پررس از تاری ر شرردن هرروا و گاش رت سرراعاتی از شررب از‬ ‫روستای چکنه که مرکز بخش برود خسرته و کوفتره واز پرای افتراده بره روسرتای‬ ‫خودمان می رسد و منتنرر مری مانرد ترا پسررش براز گرردد و هرر روز چشرم بره‬ ‫جاده دهکده می دوزد تا باالخره پس از گاشت دو سال و انردی هرر دو پسررش‬ ‫آدینه محمد و قدرت هللا همزمان با هم وپس ازاتمام دوران خدمت سرربازی کره‬ ‫منقضرری گردیررده انررد بررا برگرره هررای پایرران دوره خرردمت ننررام ونیفرره برره منررزل‬ ‫وروستای خودشان باز می گردند ‪.‬‬ ‫پدر بزرگم وقتی آخرین پسر جوانش را هرم برا دسرتان خرودش تحویرل‬ ‫پاسگاه یاندارمری داد و دست خالی به روستای خودمان و به خانه خویش باز‬ ‫گشت ‪ ،‬مادر بزرگم تا مدت های مدید با او قهر کرده برود و حررؾ نمری زد !‪.‬‬ ‫کسی که تا مدتی قبل چهار تا پسر جوان و برومند داشت تا در کار کشراورزی‬ ‫و بر داشت محصول و دامرداری و رسریدگی بره گلره گوسرفندان و گاوهرا کمر‬


‫‪ /323‬خانه پدری‬

‫حال و یار با وفایش باشند‪ ،‬حاال هیچ پسرری نداشرت ‪ ،‬دو ترا از پسررانش را بره‬ ‫حوزه علمیه فرستاده بود و دو تایشان را هم به حروزه ننرام ونیفره تحویرل داده‬ ‫بود و پردر برزرگم دسرت تنهرا و بری یرار و یراور مانرده برود و مرادر برزرگم حرق‬ ‫داشت که با او صحبت نکند وقهر باشد !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫چنررد تررن از پسررران پرردر بررزرگ از جملرره پرردر مررن در اواخررر دوران‬ ‫حکومت رضا شاه و در زمان ساخت راه آهن سراسری ایرران در فاصرله برین‬ ‫شررهرهای سرربزوار تررا نیشررابور برره عنرروان کررارگران سرراده در فصررول پررائیز و‬ ‫زمسررتان کرره درروسررتا کررار کشرراورزی وزراعررت تمررام مرری شررود بطورموقررت‬ ‫و بصورت کارگران پیمانی در ساخت راه آهن کم کرده اند ‪.‬‬ ‫من در ایام جوانی وبخصوص در دوران سربازی که موقرع آمردن بره‬ ‫مرخصی حتما با قطار مسافرت مری کرردم هرر گراه کره برا قطرار از طهرران بره‬ ‫سمت مشهد در رفت وآمد بودم در حوالی شهرهای سربزوار و نیشابورسررم را‬ ‫ازپنجره قطار بیرون می بردم وبه کارگران کنار ریل ابرراز محبرت مری کرردم‬ ‫ودسررتی تکرران مرری دادم وخرردا قرروتی مرری گفررتم وبررای بررای مرری کررردم و برره یرراد‬ ‫می آوردم که پدر و عمرو هرای عزیرزمن نیرز برا دسرتان درد کشریده ورنرج دیرده‬ ‫خود درساخت وراه اندازی و بر پرائی پرزحمرت ایرن راه آهرن سراسرری سرهیم‬ ‫وشررری برروده انررد ‪ .‬و برردین وسرریله برره پرردر بررزرگ هررم خرردمت مرری کرررده انررد‬ ‫ودرکسب در آمد اقتصادی نیزکم حرال ویراری رسران خرانواده و پشرتوانه ای‬ ‫خوبی برای امورات مرالی پردر برزرگ بروده انرد ‪ .‬و در راه کسرب رزق یومیره‬ ‫وافزایش سرمایه خانواده خود در فصول وایام بیکاری درروستا به پدرخویش‬ ‫کم رسانده اند ‪.‬‬ ‫*********‬


‫احسان شوشتری ‪321 /‬‬

‫پدر بزرگم ی‬

‫پوستین زرد رنگی داشرت کره از پوسرت برره گوسرفند‬

‫دوخته شده برود ودرفصرل سررما وزمسرتان مثرل عبرا روی دوشرش مری انرداخت‬ ‫وداخل ودرونش همچون روی بدن گوسفندان پر از پشم های سفید و بلند برود ‪.‬‬ ‫گرمای مطبو و خوبی داشت و وقتی درونش قررار مری گرفتری بره هریچ وجره‬ ‫سرمائی احساس نمی کردی ‪ ،‬فکر می کنم برای دوخرتن چنرین پوسرتین بلنردی‬ ‫که در حالت ایستاده هم تا کؾ زمین وروی قوزک پاهرایش مری رسرید حرد اقرل‬ ‫چهار‪ ،‬پنج تا گوسرفند بیچراره را کشرتار وابرح ونفلره کررده بودنرد !‪ ،‬یر آسرتین‬ ‫های بلندی هم داشت که از سر شانه ها تا روی زمین می آمدنرد کره اگرر دو ترا‬ ‫دسررت صرراحبش را هررم روی هررم مرری گااشررتی برراز هررم ازسرآسررتین آن بیرررون‬ ‫نمی آمد !‪ ،‬و اگر صاحب پوستین دستانی می داشت به بلندی پاهای " بابا لنی‬ ‫دراز" باز هم نمی توانست از این آستین های بری خاصریت وبسریاربلند پوسرتین‬ ‫آقا بزرگ استفاده مطلوب وخوبی بنمایرد !‪ .‬بلنردی آسرتین هرای شرنل آقرای حامرد‬ ‫کرزای رئیس جمهوری افؽانستان درمقابل آستین های پوستین پدربزرگ من ‪،‬‬ ‫مثررل مقایسرره یر زیررر پرروش آسررتین حلقرره و رکررابی و یررا حررداکثری ترری شرررت‬ ‫آستین کوتاه است با ی پلیور بافتنی خیلری ضرخیم وبلنرد کره آسرتین هرای آن ترا‬ ‫نوک انگشتان هر دو دست باشد !‪.‬‬ ‫آسررتین هررای بسرریاردرازوبلند پوسررتین پرردربزرگ اگرچرره بررال اسررتفاده‬ ‫وؼیر ضرور وبی خاصیت بود ولی بجایش هرچره دلتران بخواهرد داخلرش گررم‬ ‫ونرم ودوست داشتنی بود وحررارت وگرمرای مطبروعی داشرت !‪ .‬خروش رنری‬ ‫هرم بررود ‪ ،‬انگراری پوسررت گوسررفند را داخرل آب زعفررران خوابانیرده باشررند و یررا‬ ‫حداقل با زرد چوبه رنگش کرده بودند !‪.‬‬ ‫در زمستان های سرد استان خراسان پدر بزرگم هیچگاه پوستین گرم‬ ‫ونررمش را از خررودش جرردا نمری کرررد و از داخررل آن خرارج نمرری شررد و همیشرره‬ ‫روی دوش و شانه هایش بود ولری گاهگرداری کره جهرت وضرو گررفتن از اتراق‬ ‫بیرون می رفت و پوستینش را جای می گااشت کودکی شرش ‪ ،‬هفرت سراله مرن‬ ‫فرصت اندک وؼنیمتی می یافت وپیدا می کررد ترا برال فاصرله وفری الفرور بپررد‬


‫‪ /335‬خانه پدری‬

‫وازفرصت پیش آمده نهایرت اسرتفاده را ببررد و درون پوسرتینی کره پردر برزرگ‬ ‫روی تشکچه جایش گااشته بود قررار بگیررد و از گرمرای لرات بخرش آن بهرره‬ ‫کررافی ببرررد !‪ .‬گرمررای مطبررو و لررات بخررش پوسررتین در همرران چنررد دقیقرره تررا‬ ‫بازگشت پدر بزرگ جهت اقامه نماز آنقدر خاطره انگیرز و بره یراد مانردنی برود‬ ‫کرره پررس از گاشررت چهررل و پررنج سررال هنرروز گرمررای مطبررو داخررل پوسررتین پرردر‬ ‫بزرگ و نرمی و لطافت آن پشرم هرای بلنرد سرفیدش را احسراس مری کرنم وحرس‬ ‫خوبی هم دارم !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫پرردر بررزرگ معمرروال موقررع صرررؾ چررائی همچنرران کرره پوسررتینش روی‬ ‫دوشررش بررود روی تشررکچه اختصاص ری مرری نشسررت و برره رختخررواب هررایی کرره‬ ‫همیشه صبح ها که جمع می شد در گوشه اتاق پایرایی چیده وقرار مری گرفرت‬ ‫وبعنوان پشتی از آنها استفاده می گشت تکیه می داد و در حالت لمیرده همچرون‬ ‫مردان ترکمن ‪ ،‬چائی نوش جان ومیل می فرمود !‪.‬‬ ‫شیوه چای خوردن ایشان هم خاص ووییه ومخصوص و منحصر بره‬ ‫خودشرران بررود و بررا سررایرین خیلرری متفرراوت بررود !‪ .‬ابترردا چررائی خررود را از داخررل‬ ‫لیرروان ( ایشرران اسررتکان را خیلرری کوچ ر وابترردائی وسررطحی وبچرره گانرره ودون‬ ‫شأن بزرگی خود می پنداشتند !) در دو سه نوبت داخل نعلبکری مری ریختنرد ترا‬ ‫کمی خن شود و بعد دو تا حبه قند شکسته شده از کله قنرد فریمران را (چرون‬ ‫سایر کله قند ها را دوسرت نمری داشرتند !) در هرر سرایز و انردازه ای کره بودنرد‬ ‫ریز و درشت برایشان فرقی نمی کرد ‪ ،‬ی جفت حبه قند را برا دو ترا انگشرت‬ ‫سبابه و شست خود ازداخل قندان برمی داشتند و دو تا حبره قنرد بره هرم چسربیده‬ ‫را قبررل ازاینکرره داخررل دهرران وکررام خررویش قرررار دهنررد داخررل چررائی ریخترره شررده‬ ‫درون نعلبکرری کمرری خرریس مرری داد و پررس از آن حبرره قنررد هررای جفترری را داخررل‬ ‫دهررانش مرری گااشررت و نعلبکرری را کرره لبررا لررب پررراز چررایی پررنرری فرررد اعررالی‬ ‫سیالن ویا کلکته هندوستان بود را تا جلوی لبان خود باال می برد و چندین برار‬


‫احسان شوشتری ‪331 /‬‬

‫داخل آن فوت و پؾ می کرد تا کمی از داؼی ولب سروزی آن بکاهرد وآمراده و‬ ‫قابل نوشیدن گردد و سپس بعد ازهمه ایرن مراحرل هرورت مری کشرید و نعلبکری‬ ‫را در چنررد جرعرره برراال مرری داد ! و برراز ایررن حرکررات را از نررو ودوبرراره برررای‬ ‫نعلبکی بعدی تکرار و به ترتیب فوق انجام می داد !‪.‬‬ ‫فکرر مری کرنم بررای هرر نعلبکری دو ترا حبره قنرد برمری داشرتند ولیرروان‬ ‫چائی خود را هم سه چهارنوبت داخل نعلبکی می ریختند ودر نتیجه بررای هرر‬ ‫لیوان چائی حداقل شش یا هشت تا حبه قنرد آنهرم حبره قنرد هرائی کره آن دوره برا‬ ‫قند شکن وعنبرشکسته می شد که متأسفانه دیرد عمرومی وکلری هرم ایرن برود کره‬ ‫ریررز بررودن حبرره هررای قنررد را برره حسرراب خسیسرری و کنسرری صرراحبخانه ومیزبرران‬ ‫می گااشتند ! در نتیجه هرمیزبانی سعی می کرد قند درشت ترری بشرکند ترا از‬ ‫اتهام خساست وممس بودن مبرا باشد !!‪.‬‬ ‫وایررن برداشررتن قنررد جفترری از داخررل قنرردان جررزو خصوصرریت اخالقرری‬ ‫وهمیشگی وازفیگورهای خاص ووییه پدر بزرگ هنگام نوشیدن چرائی برود !‪.‬‬ ‫باز مجددا وبه نوبرت از داخرل لیروان مرا بقری چرائی مانرده اش را داخرل نعلبکری‬ ‫مرری ریخررت و پررس ازآن دوبرراره تشررریفات وترردارکات و حرکررات از نررو آؼرراز‬ ‫مرری گشررت و ی ر جفررت قنررد وسررپس زدن داخررل چررائی درون نعلبکرری وعملیررات‬ ‫خیسانیدن ونمدارنمودن وسپستر جفت حبه قندها را همزمان داخل دهران نهرادن‬ ‫وبه ترتیب نوبت اول نعلبکی را به سمت باال آوردن و فروت کرردن و جرعره ‪،‬‬ ‫جرعه سر کشیدن ونوش جان کردن !‪( .‬بقول ترکها ‪ :‬عافیت اولسون !)‬ ‫من درزمانیکه کودک ودانش آموزکالس اول ابتدائی ودبستان برودم ‪،‬‬ ‫افتخار این را داشتم که استثنا فقط یکبار پس از بازگشت از مدرسه داخل اتراق‬ ‫پایرایی در محضرشان ی مراسم چای خوران و"تی پرارتی" دو نفرره ترتیرب‬ ‫داده باشیم !‪ ،‬فقط با حضورمن و پدر بزرگ !‪.‬‬ ‫و این کودک شرش سراله کنجکراو و برازیگوش همچنران کره در خردمت‬ ‫پدر بزرگ خویش زانوی ادب به بؽرل گرفتره برود ‪ ،‬محوتماشرا ویرادگیری آداب‬ ‫وتشریفات چای خوران بود ! ومجاوب ومفتون ایرن حرکرات وسرکنات مروزون‬


‫‪ /332‬خانه پدری‬

‫وهارمونی شیرین وهماهنگی کامرل بررای نوشریدن وصررؾ کرردن یر فنجران‬ ‫چائی قند پهلو توسط حضرتشان قرار گرفته بودم !‪ .‬و همچون ی بچه میمون‬ ‫به تقلید ازحرکرات متشخصرانه و متمدنانره ایشران خواسرتم اسرتعداد وهوشرمندی‬ ‫واکاوت خود را به رد بکشم وچائی خود را همچون پدر بزرگ داخل نعلبکی‬ ‫بریزم و به سب ایشان چرائی میرل نمرایم !‪ .‬بره روش اسرتادی ایشران ابتردا یر‬ ‫جفت حبه قند را با پنج تا انگشت دست کوچ خودم از داخل قندان برداشتم و‬ ‫داخل استکان چائی خویش خیس دادم و بعد بره دهران کوچر خرود گااشرتم کره‬ ‫اتفاقررا گویررا برررای دهرران کوچ ر مررن خیلرری هررم بررزرگ بررود وگنررده تررراز دهررانم‬ ‫می نمود !‪ ،‬چونکه درهمین لحنه به ناگراه وؼفلترا و بررق آسرا آنچنران کشریده و‬ ‫سیلی محکمی با دست راست خود بر گونه راست صورت کوچ من نواخرت‬ ‫کررره جرررای انگشرررتان ایشررران ترررا سیصرررد سرررال بعرررد ازآن واقعررره عبررررت آمررروز‬ ‫وآنروزمجلس چرای خروران دونفرره پردر برزرگ ونروه هنروزهم رد انگشرتان آن‬ ‫مرحوم روی پوست گونه وصورت من پیدا وهویداست !!‪.‬‬ ‫نمی دانم به خاطر اینکه دو تا حبه قنرد را همزمران خرورده برودم و یرا‬ ‫اینکه پدر بزرگ فکر کرده برود کره جسرارت و بری ادبری وبری نزاکتری کررده و‬ ‫دارم ادای ایشررران را در مررری آورم کررره مسرررتحق وسرررزاوارچنین روش تربیتررری‬ ‫و تنبیهی قرار گرفته بودم !‪.‬‬ ‫بنده خدا پدر بزرگم هر چه دیده بود استبداد برود و دیکتراتوری برود و‬ ‫خود کامگی ! ومعتقد بود ‪ :‬همچنانکه حکومت فاسد همه افرراد جامعره را فاسرد‬ ‫می کند ‪ ،‬حکام و امرا وفرمانروایان مستبد نیز همه افرراد جامعره را یرا حرداقل‬ ‫تمام مردان جامعه را مستبد وخود ر ی می نمایند !‪.‬‬ ‫فردای آن روز نزدی نهروقتی زنی آخرمدرسره بره صردا در آمرد‬ ‫و دبسررتان تعطیررل شررد ومررن برره اتفرراق سررایر دانررش آمرروزان کررالس اول از درب‬ ‫مدرسه خارج شدیم تا به سمت منازل خود رهسپار گردیم دربین راه و نزدی‬ ‫مسررجد پرردری دیرردم کرره پرردر بررزرگ بررا تعرردادی از پیرمرررد هررای همسررن و سررال‬ ‫خرررویش رو برررروی آفتررراب نشسرررته انرررد و ضرررمن اینکررره ازترررابش نرررور خورشرررید‬


‫احسان شوشتری ‪333 /‬‬

‫زمسررتانی شهرمشررهد وگرمررای حاصررله آن اسررتفاده مرری کردنررد و از مصرراحبت‬ ‫وگفتگوی با یکدیگر لات می بردند ‪ ،‬مشؽول دود کرردن چپرق هرا وسریگارهای‬ ‫خرویش نیرز بودنررد !‪ ،‬وقتری پرردر برزرگم چشررمانش بره مررن افتراد بررا اشراره دسررت‬ ‫صرردایم کرررد و پررس از آنکرره برره نررزدش رفررتم وسررالم کررردم ‪ ،‬درحضرروردیگر‬ ‫پیرمردها ورفقایش کلی ناز و نوازشم کرد وبعد از آن دست در جیب خود برد‬ ‫و ی سکه ی ریالی به من داد ‪،‬‬ ‫و گفت ‪ :‬برو برای خودت ی چیزی بخر !‪.‬‬ ‫کمی آن طرؾ تر روبرروی درب ورودی مدرسره یر دسرت فرروش‬ ‫داشرررت روی دوچرخررره اش دایرررره زنگررری مررری فروخرررت و بچررره هرررای ابتررردائی‬ ‫ومخصوصا کالس اولی ها به دورش جمع شده بودند ‪ ،‬ی طبل های کوچکی‬ ‫بود به انردازه و قطروضرخامت دو ترا قروطی واکرس کفرش کره روی یر چروب‬ ‫کوتاه و باری مثل ی مداد نصرب شرده برود و در دو طررؾ ایرن دایرره دو ترا‬ ‫مهره گرد مثل مهره تسبیح با نخی کوتاه ودو سه سانتی آویرزان و چسربیده شرده‬ ‫بود ‪ .‬وقتی چوب گرد پایه آن را که مثرل مرداد برود وسرط کرؾ هرر دو ترا دسرت‬ ‫قرررار داده و برره سررمت عقررب و جلررو حرکررت مرری دادیرم و مرری چرخانرردیم ‪ ،‬برردین‬ ‫شکل دو تا مهره گرد ریز و آویزان دو طرؾ طبرل برر روی قسرمت پوسرتی و‬ ‫کاؼای وسط طبل اصابت می کرد و صدا آن بلند می شد ‪.‬‬ ‫من هم از این اسباب بازی خیلی خوشم آمده بود ولی پول خریدش را‬ ‫نداشتم وقتری پردر برزرگ سرکه را بره مرن داد بالفاصرله دویردم ورفرتم ویکری از‬ ‫آنها را برای خودم خریدم ‪.‬‬ ‫پدر بزرگ می خواست بدین وسیله اتفاق تلخ روزقبل را از یراد ببررم‬ ‫و در حقیقت ی نو معارت خواهی بود که می خواسرت بردین گونره دلجرویی‬ ‫کرده ومجددا دل مرا به دست آورده باشد !‪.‬‬ ‫*********‬


‫‪ /334‬خانه پدری‬

‫پرردربزرگ مررن کرره هررر چرره خرراک اوسررت عمررر شررما باشررد ی ر چپقرری‬ ‫داشت بره چره بزرگری !‪ ،‬اگرر دروغ نباشرد حرداقل پنجراه سرانتی مترر طرول لولره‬ ‫چپق پدربزرگم بود !‪ .‬البته به ابعاد و مقیاس امروزی وگرنه در زمران کرودکی‬ ‫مررن کرره بررا دیررد کودکانرره خررود برره قضررایا مرری نگریسررتم وهمرره چیررز درننرررم‬ ‫بزرگتروطویلتروبلنرردترازابعاد واقعرری آن بررود وقترری برره چپررق پرردربزرگ نگرراه‬ ‫می کردم بریش ازچنرد متربره ننرر مری آمرد ! و بره همرراه چپرق هرم یر کیسره‬ ‫(همیان) توتون داشت که حدود نیم کیلو برگ توتون خشر مرؼروب داخرل آن‬ ‫جای می گرفت و این دو تا را به اضافه ی عدد کبریت که جرزو ضرروریات‬ ‫الینف زندگی اش بود همیشه با خودش همراه می بررد وحمرل مری نمرود و جرا‬ ‫برره جررا مرری کرررد ! و هرچنررد دقیقرره ای کرره یکبررار چپررق اش را آتررش میررزد و برره‬ ‫اصطالح چپقش را چراق مری کررد یر دود و دمری راه مری انرداخت کره چهرره‬ ‫خررود پرردربزرگ در پشررت دود ؼلینرری کرره از دهرران و دمرراؼش خررارج مرری شررد‬ ‫ازدیده ها محومی گردید و به چشم نمی آمد ‪.‬‬ ‫چررون موقررع روشررن کررردن توتررون چپررق چنررد تررا پ ر محکررم و شرردید‬ ‫آنچنانی می کشید که ی خرواردود ازهمه سوراخها ومحفنه های تنفسری اش‬ ‫خارج می شد که پشت اینهمه دود ؼلین چهره ی پیر مرد خوش قلب وبد اخم‬ ‫وساده دلری برود برا یر ریرش تروپی گررد و محاسرنی سرفید کره معرروؾ برود بره‬ ‫مالعباس وهم او پدربزرگ پدری من بود ‪ .‬روحش شاد پدر بزرگ من از هر‬ ‫چرره دلررش مرری خواسررت شرراید مرری توانسررت دسررت بکشررد ! و گاشررتن وبریرردن‬ ‫وگسستن وانقطا ازهرچیزعزیزی در ایرن عرالم خراکی وترابری بررایش امکران‬ ‫پررایر بررود ! اال ومگرررهمین چپررق و توتررون و کبریررت و دود دخرران آنچنررانی !!‪.‬‬ ‫البترره آن مرحرروم برردالیلی هررم حررق داشررت چررون در دوره و زمرران ایشرران اوال‬ ‫مضرات و خطرات دخانیات به شکل امروزی کشرؾ و مشرخص نگردیرده برود‬ ‫و ثانیا اکثریت همسن و ساالن ایشران در روسرتای محرل زنردگی شران بره همرین‬ ‫نحو از توتون و سیگار و قلیان استفاده می کردند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪335 /‬‬

‫اون زمان ها ‪ ،‬بزرگی و بلندی لوله چپق هرشخصی و کنده کاری و‬ ‫نریؾ کاری های روی دسته و لوله چپق هر فرردی نشرانه تشرخص و بزرگری‬ ‫مقام صاحب آن بود !‪ .‬در نتیجه بلندی وبزرگی چپق پدربزرگ ما هم به اندازه‬ ‫بزرگی خودش جلب توجه می کرد وباعس مباهات ما بود ! و برای من هم کره‬ ‫کودکی بیش نبودم ایرن درازی و بلنردی و بزرگری چپرق پردربزرگ دو برابرر و‬ ‫شاید چند برابر اندازه معمولی آن به ننر می آمد !‪.‬‬ ‫وقتی در کالس اول دبستان مری خواسرتم کره بزرگری چپرق پردربزرگ‬ ‫خودم را برای همکالسی هرای ریرزه میرزه ام تشرریح کرنم ‪ ،‬کیرؾ مدرسره ام را‬ ‫روی زمین و بین دو تا پایم می گااشتم تا زمین نیفتد و بعد دو تا دست هایم را‬ ‫از دو طرؾ تا جایی که ممکن بود باز مری کرردم و مری گفرتم ‪ :‬پردربزرگ مرن‬ ‫ی چپقی دارد به این بزرگی !!‪.‬‬ ‫و ایرررن بزرگررری و ابهرررت چپرررق پررردربزرگ باعرررس و عامرررل پرررز دادن‬ ‫وافتخار من دربین سایرهمکالسی هایم بود که احتماال و خوشبختانه پردربزرگ‬ ‫هایشان یا اصال چپق نداشتند یرا اگررهم داشرتند بره بزرگری چپرق پردربزرگ مرن‬ ‫نبود ! و به همین جهت چشرمان کوچکشران از تعجرب وشرگفتی گررد مری شرد و‬ ‫باورشرران نمرری آمررد و مرری پرسرریدند ‪ :‬مگرره مرری شرره !‪ .‬وحتمررا طفلرری هررا خیلرری‬ ‫ؼصه دار می شدند ودلشان می سوخت که چنین پدربزرگی ندارند !‪.‬‬ ‫مانند امروز که بچه هرای مهردکودکی و یرا ابتردایی پرز بزرگری ویرالی‬ ‫پدربزرگشان را یا پزماشین کادیالک ولیموزین مدل باالیشران را و یرا امکانرات‬ ‫پیشرررفته موبایررل همراهشرران رابرررای دوسررتان وهررم کالسرری هایشرران مرری دهنررد ‪،‬‬ ‫برررای کررودکی مررن هررم بزرگرری چپررق پرردربزرگم باعررس افتخررار و پررزدادنم در آن‬ ‫دوره بود ! وازتفریحات سالم دوران زندگی کودکانه ما محسوب می گشت !‪.‬‬ ‫مرحررروم مرررال عبررراس پررردربزرگ محبررروبم ترررا آخررررین لحنرررات حیرررات‬ ‫عنصری خویش چپق و کیسه تنباکویش را از خود جدا نکررد و همچرون بصرر‬ ‫و جان خویش عزیزشان می داشت و تا واپسین دقائق حیات از آنها دل نکنرد و‬ ‫نبریررد و دور نیافکنررد و چرره بسررا اگررر مرری توانسررت داخررل تررابوت و در مسرریر‬


‫‪ /336‬خانه پدری‬

‫گورسررتان روسررتای ینگجرره تررا سرررمزارومقبره هررم آنهررا را بررا خررود مرری برررد و‬ ‫ازوجود خویش جدا نمی ساخت !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪337 /‬‬

‫ارثیه پدربزرگ‬

‫تحقیقررات و اکتشررافات جدیرررد علرروم پزشرررکی و روان پزشررکی اثبرررات‬ ‫نموده است که اعتیاد به دود سیگار هم ینتیکی می باشد و از والردین سریگاری‬ ‫به فرزندانشان به صورت موروثی و ینتی انتقال می یابد‪.‬‬ ‫پرردربزرگ مرحررومم مالعبرراس کرره درتمررام طررول حیررات خررود برره دود‬ ‫دخان وابسته ومعتاد بود که شرح حال وتوصریفات چپرق بلنرد و برا ابهرت ایشران‬ ‫در صررفحات قبررل معرررؾ حضررورتان هسررت وضرررورت ونیررازی برره بررازگوئی‬ ‫مجدد وتکرارآن وجود ندارد ‪.‬‬ ‫ولی اکنون با اجازه شما داستان وجریان دود دنباله دار پردربزرگ را‬ ‫که در طول نسلها ادامه یافته تا به ما و احتماال به فرزندان ما هرم رسریده اسرت‬ ‫و چرره بسررا در آینررده نوادگرران مررا هررم از آن بهررره منررد گردنررد را تعقیررب مرری کنرریم‬ ‫وادامه می دهیم ‪.‬‬ ‫بزرگترین عموی من فرج هللا نام دارد‪ .‬به راسرتی یر رجرل سیاسری‬ ‫بررود ! کرره در زمرران حیررات عنصررری خررویش جررزو مقترردرترین و قدرتمنرردترین‬ ‫مردان روستا به حساب می آمد و کدخدای بالمناز وبی رقیرب و مرادام العمرر‬ ‫دهکده بود که حتی بصورت موروثی ونسل بعد از نسل پرس از فروت وصرعود‬ ‫ایشرران نیررز کدخرردائی و آقررائی وسررروری ده برره فرزنررد پسررر ارشررد شرران برره ارس‬


‫‪ /333‬خانه پدری‬

‫رسید !‪ .‬هیچکس ازاهالی روستا و حتری روسرتاهای اطرراؾ در مقابرل قردرت‬ ‫وشوکت وعزت وعنمت واقتدارعموجان بزرگ مرن یرارای مقاومرت ولجاجرت‬ ‫و سرپیچی از دستورات وفرامین ایشان را نمی داشت !‪.‬‬ ‫عموجرران فرررج هللا درسررالهای آخررر حیررات خررویش دچررار سررکته مؽررزی‬ ‫شرردیدی گردیررده بررود برره حرردی کرره نیمرری از برردن ایشرران از کررار افترراده بررود‪ .‬راه‬ ‫نمی توانست برود و ی دست او هم قردرت حرکرت نداشرت و لکنرت زبران هرم‬ ‫پیدا کرده بود و صحبت کردنش نامفهوم بود وبرای بیران کرردن وبزبران رانردن‬ ‫ی جمله سه کلمه ای شاید به اندازه ی گرزارش سره صرفحه ای وقرت طررؾ‬ ‫مقابل را می گرفرت وآخرر سرر هرم یکری ازنزدیکرانش مثرل زن عمروی مرحروم‬ ‫ومهربانم جمله اورا مجددا از ترکری بره ترکری ترجمره مری کررد ‪ ،‬چرون طررؾ‬ ‫خطاب وگفتگو چیزی از آن عاید ودستگرش نشده بود !‪.‬‬ ‫در حقیقررت فقررط دسررت راسررت و پررای راسررت عمررو جرران در اختیررار‬ ‫وکنترررل خررودش بررود و نیمررره چررپ برردن او لمررس وسسرررت وشررل وبرری حرررس و‬ ‫بیحرکررت و خررارج از کنترررل و اختیررار او بررود مثررل همرره افررراد سررکته ای کرره‬ ‫احتمرراال در پیرامررون خررود مشرراهده مرری کنیررد منتهرری برره نسرربت و درجرراتی خیلرری‬ ‫شدیدتروحادتر که حداقل بیش از چهل و پرنج درصرد از انردام ایشران فلرج کامرل‬ ‫وصررد درصررد شررده بررود وآن نیمرره دیگرنسرربتا سررالم برردن هررم شصررت در صررد‬ ‫درکنترلش بود که آنهم ارتعاش ولرزش خفیفی داشت‪.‬‬ ‫سیگار کشیدن برای عمو جان سم مهل بود‪ ،‬بطور فرضی اگرر دود‬ ‫سیگار برای ی فرد جوان و ورزشکار ده درصد مضر و آسیب رسران باشرد‬ ‫برررای بیمرراری در وضررعیت عموجرران مررن برریش از صررد درصررد خطرنرراک بررود‪.‬‬ ‫پزشررکان او را از کشرریدن سرریگار منررع کرررده بودنررد و هشرردارهای الزم و اکیررد‬ ‫پزشکی و درمانی را بره ایشران داده بودنرد‪ .‬ولری برا وجرود ایرن از تررک کرردن‬ ‫دود و نکشیدن سیگار عاجز و ناتوان بود !‪.‬‬ ‫در سالهای قبل از انقالب اسالمی تنرو و فراوانری انروا سریگارهای‬ ‫خارجی و داخلی در بازارایران به این شکل نبود !‪ .‬امروزه ازهمه کشرورهای‬


‫احسان شوشتری ‪331 /‬‬

‫قرراره آمریکررا مثررل برزیررل و کوبررا و کشررورهای اروپررای شرررقی مثررل لهسررتان و‬ ‫مجارستان و کشورهای آفریقائی وحتی هندوستان ‪ ،‬کره و یاپن و ویتنام وچین‬ ‫هم سیگارهای متفاوت و مختلؾ وگوناگون برا مرارک هرا و اسرامی وبرنرد هرای‬ ‫سفارشی ومخصروص وارد برازارایران مری نماینرد ! ‪ .‬و مشرتریان اکثررا جروان‬ ‫سیگاری ومعتادین دخانی هرم هرر طعرم و اسرانس و عطرر و بروی ومرزه وسررد‬ ‫وگرررم ومیرروه ای وانررریی بخررش وتسررکین دهنررده وآرام کننررده وشررادی آور وهررر‬ ‫نررو احسرراس وترروهم ورنرری وشررکل دیگررری را کرره مایررل باشررند ( فقررط زنانرره‬ ‫ومردانه اش مثل انوا ادوکلن هنوزتفکیر نگردیرده اسرت !) ترا مرزه و دودش‬ ‫را تجربررره وآزمرررایش وامتحررران نماینرررد بررره راحتررری وکمرررال سرررهولت مررری تواننرررد‬ ‫ازفروشگاه ها و کیوس های روزنامره فروشری کره بوفوروبیشرماروجود دارد‬ ‫تهیه وخریداری نمایند !!‪.‬‬ ‫تولیدات سیگار ایران درزمان شاه فقط سه تا نام مشرخص و سره نرو‬ ‫بود یکی سیگارهای با فیلتر مثل سریگارهای امرروزی در بسرته بنردیهای بیسرت‬ ‫عددی بود بنام سریگار" زر" و یر نرو دیگرر هرم تقریبرا مشرابه همرین سریگار‬ ‫زر منتهررا برردون فیلتربنررام سرریگار "اشررنو" کرره کمرری ارزانتررر وعام ره پسررند تررر‬ ‫وعمررومی تررر بررود کرره عمررده ترررین واسررمی ترررین تولیرردات دخانیررات ایررران را‬ ‫تشکیل می دادند ‪.‬‬ ‫عالوه بر این دو نرو یر نرو سریگارهای خیلری ریرز وبراریکی هرم‬ ‫بود که فیلتر هم نداشت و تقریبا به اندازه سیگار اشنو ولی به براریکی نیمری از‬ ‫آن بود‪ .‬به اندازه همین سیگارهای استاندارد امروزی منتها بدون فیلتر درننرر‬ ‫بگیرید و ازننر باریکی هم ‪ ،‬ی دوم اینها شاید از ننر ضخامت و قطر مثل‬ ‫سیگار "مور" بود یر سریگار مرور امرروزی سره برابرر آن سریگارهای "همرا"‬ ‫بررود کرره در قرروطی هررای مقرروائی پنجرراه عررددی بسررته بنرردی وبرره بررازار عرضرره‬ ‫می گردید ‪ .‬تمامی سیگارهای موجود و عمده بازار همین سه نرو سریگار برود‬ ‫بررره اضرررافه اینکررره در ایرررن سرررالهای آخرررر حکومرررت شررراه سررریگارهای وینسرررتون‬ ‫آمریکائی آن هم فقط ی نو قرمزرنی به بازار آمده بود و قیمت یر پاکرت‬


‫‪ /345‬خانه پدری‬

‫و‬

‫وبسته بیست عددی آن هم سی و هشت لایر بود و بهترین وشی تررین‬ ‫لوکس ترین وگرانترین سیگار موجود در بازار ایران به حساب می آمد !‪.‬‬ ‫انرروا سرریگارهای موجررود در بررازار آن دوره را حترری بررا اکرقیمررت‬ ‫فروش آنهرا قیرد کررده و مرقروم داشرتم ترا خواننردگان عزیرز ایرن سرطور مطمرئن‬ ‫باشند و باورشان بیایرد کره خرود نویسرنده ایرن خطروط هرم بعنروان یکری از اوالد‬ ‫وفرزندان و نوادگان مرحوم مال عباس دستی بر آتش نه از دور بلکه از نمرای‬ ‫خیلی نزدی داشته است !! ( آلروده اش بروده !) ‪ .‬و خواهشرمندم وانتنرار دارم‬ ‫از این جمله و پاراگراؾ به بعد را مخصوصا خوانندگان سیگاری خوش عطر‬ ‫و بو! بوییه اخالؾ آن مرحروم بزرگوارخردا بیرامرز‪ ،‬بیشرترودقیقتر بره مطالرب‬ ‫و عرایضم توجه نمایند ‪.‬‬ ‫این سیگارهای ریز و باری هما که حداکثر پنج سانتی متر طول آن‬ ‫بودوفیلتر هرم نداشرت و دربسرته هرای پنجراه عرددی عرضره مری گردیرد دو نرو‬ ‫بودهمای بیضی و همای معمولی وگرد که گویادرشهرشیرازهم تولید می شد ‪.‬‬ ‫چرررون عموجررران برررزرگ و مقتررردر و قدرتمنرررد مرررن از تررررک کرررردن و‬ ‫نکشیدن سیگار عاجز وناتوان بود و آنهمه عنمرت و شروکت و هیمنره و اقتردار‬ ‫در برابر یر عردد سریگار باریر پرنج سرانتیمتری همرای بیضری و آنهرم بردون‬ ‫فیلتر! ضرعیؾ و عراجز ونراتوان وبازنرده برال شر برود و دسرتان خرویش را بره‬ ‫عالمت تسلیم بدون قید و شرط در مقابل آن اره ناچیز توتون ودخان براال بررده‬ ‫برود و سفارشرات و هشردارهای پزشرکان و نصرایح و خرواهش هرای عزیررزان و‬ ‫درخواسررت هررا و تقاضررا هررایی بیشررماراطرافیان نیزهیچگونرره تررأثیرو ثمررری در‬ ‫تصررمیم و توانررائی عموجرران فرررج هللا نمرری داشررت و او همچررون اکسرریین هرروا‬ ‫نیازمند ومحتاج ماده نیکوتین موجود در دود سیگار گردیرده برود !‪ .‬زن عمروی‬ ‫عزیز و مهربان مرا از سردلسروزی و محبرت و صرمیمیت و وفراداری وبخراطر‬ ‫حفررن سررالمتی همسررر وشرروهروآقای برراالی سرررش کرره آنرررا هررم جررزو ونررایؾ و‬ ‫مسئولیت های خانمی خودش می دانست وبه حساب می آورد ‪ ،‬با ی عدد تیػ‬ ‫ناست دوسوسمار همه این سیگارهای هما را از وسط به دو نیم تقسیم می کررد‬


‫احسان شوشتری ‪341 /‬‬

‫وی‬

‫قوطی سیگار پنجاه عددی را به صردتا سریگار نصرفه تبردیل مری نمرود و‬

‫برای شوهر بیمار وعلیلش جیره بندی می کررد و تعرداد سریگارهائی را کره در‬ ‫طرول روز مری توانسرت بکشرد مشرخص مرری نمرود وبره خیرال خرام خررودش (زن‬ ‫عمو)‪ ،‬عموجان ما هم آن مررد مقتدروکدخردای روسرتا هرم سرهمیه بنردی وجیرره‬ ‫بنرردی را مراعررات مرری کنررد و بجررای یر عرردد ویر نررخ سرریگار درسررته وکامررل‬ ‫نصؾ و ی دوم ی نخ سیگاررا می کشد ودود می کند ترا بردین وسریله شراید‬ ‫بتوانررد سرریگار کمتررری دود کرررده باشررد و آسرریب وخطررر کمتررری متوجرره حررال‬ ‫واحوالش ووجرود مبرارک ومحتررمش گرردد و برا وجرود بیمراری وزمرین گیرری‬ ‫وعلیلی باز هم ی کمی عمر طوالنی تری داشته باشد و سرایه بزرگروارش یره‬ ‫اره وانرردکی بیشررتر برسرررخانواده وفرزنرردانش مسررتدام وپررا بررر جررا باشررد !‪ .‬ولرری‬ ‫هیهات !‪.‬‬ ‫عموجان فرج هللا که همیشه اوقات برروی ی تشکچه کنار دیروار و‬ ‫رو به پنجره ودرب ورودی حیاط نشسته بود و بر پشرتی تکیره داده ولمیرده ویرا‬ ‫درازکش بود وبا حسرت به آسمان آبی و آفتابی آن طرؾ پنجره مری نگریسرت‬ ‫و افسرروس مرری خررورد کرره بخرراطر شرررایط و بیمرراری جسررمانی اش نمرری توانررد‬ ‫همچررون دیگررر مررردان روسررتا از منررزل خررارج شررده و در میرردان مرکررزی ده‬ ‫دورهررم جمررع شرروند و گررل بگوینررد و گررل بشررنوند !‪ .‬ولرری مرتررب وپرری درپرری بررا‬ ‫مشقت و دشواری فراوان وبا همان ی دست نیمه سالم خود که حالت لرزشری‬ ‫و پارکین سونی هم داشرت ‪ ،‬درب قروطی سریگارش را کره بسرته پررش محتروی‬ ‫صد تا نصفه نخ سیگارت بود براز مری کررد و یر نصرفه سریگارهمای گررد یرا‬ ‫بیضی برش خورده را از داخل آن خارج می نمود وی نی سیگار چروبی هرم‬ ‫داشت چون سیگارت نیمه شده دو و نریم سرانتی کره قابلیرت کشریدن بردون چروب‬ ‫سیگار را بخصوص برای آن ی دست لرزان پارکین سونی را نمی داشت ‪.‬‬ ‫نی سیگار چوبی کوچر ده سرانتی مترری اش را در کرؾ دسرت و برا‬ ‫سه تا انگشت نگه می داشت و با دو انگشت سبابه و شست و بادقت و حوصله‬ ‫و بررا سررعی و تررالش ومشررقت بسرریار وبررا ی ر حرکررات خیلرری آهسررته ویررواش و‬


‫‪ /342‬خانه پدری‬

‫اسلومونشررنی سرریگار نصررفه ای را کرره از داخررل قرروطی برداشررته بررود روی لبرره‬ ‫ونوک نی سیگار نگه می داشت و برا فشرار همران دو ترا انگشرت سربابه وشسرت‬ ‫که بر حسرب تکررار در ایرن کرار خبرره شرده برود تره سریگار نصرفه خرود را در‬ ‫داخل لوله نی سریگار قررار مری داد بطروری کره حردود نریم سرانتی از سریگارش‬ ‫داخل نی سیگار چوبی قرار می گرفت‪ ( .‬برای پی بردن به دشواری و سختی‬ ‫آن کافیست که این کاررا فقط با ی دست خود انجام دهیرد وامتحران نمائیرد !)‪.‬‬ ‫و با استفاده از جلد و جعبه مقوائی بسرته سریگار و یرا قروطی کبریرت کره چروب‬ ‫نی سیگار وسیگارت آماده شده را به شکل وارونه و بصورت آهسرته روی آن‬ ‫می کوبید صاؾ و مرتب می کرد و آماده ومهیای روشرن کرردن وآترش زدن و‬ ‫کشیدن می نمود !‪.‬‬ ‫بعد از آماده شدن و قرارگرفتن نصفه سیگار روی لبه و نروک چروب‬ ‫سیگار آنرا برگوشه لبانش می گااشت و حاال نوبت روشرن کرردن و آترش زدن‬ ‫چوب کبریت بود‪ .‬که در این هنگام قروطی کبریرت را برین انگشرتان همران یر‬ ‫پای نسبتا سالمش نگه می داشت و چوب کبریت را با همان دسرت لررزان نیمره‬ ‫سالمش چندین بار روی آن می کشید تا شرعله ور گرردد و پرس از آن سریگارش‬ ‫را کرره در ایررن مرردت بررا نرری سرریگار چرروبی آن روی لرربش قرررار داده بررود روشررن‬ ‫می کرد و با تمامی وجود به نی سیگار پ میزد و دود آنرا قورت مری داد ترا‬ ‫همررره اعضرررا ی وجرررودش و اجرررزاء وجررروارح درونرررش ‪ ،‬و نرررای وشرررش وکبرررد‬ ‫و ریه هایش از دود آن سیگار بهره مند شده و لرات کرافی ببرنرد !!‪( .‬اگرر همره‬ ‫حرکررات عموجرران ضررعیؾ وکنررد وآهسررته شررده بررود ولرری شررکرخدا پرر زدن‬ ‫ومکیدنش خیلی هم قوی تر شده بود !)‪.‬‬ ‫کل سیگارش دو سانت و نیم بود که نیم سرانت آنهرم داخرل نری سریگار‬ ‫قرررار مرری گرفررت و حررداکثر بررا چنررد تررا پرر شرردید وحرفرره ای ‪ ،‬تمررام نصررؾ‬ ‫سیگارش تبدیل به خاکستر می شد و چون سیگارش هم فیلتر نداشت آنرا ترا تره‬ ‫ته وآخر آن می کشید تا اینکه به چوب نری سریگار مری رسرید و فقرط زمرانی بره‬ ‫پ زدن به آن خاتمه مری داد کره بروی وطعرم چروب سروخته نری سریگارش هرم‬


‫احسان شوشتری ‪343 /‬‬

‫وارد ریه هایش می گردید و ترازه آنگراه متوجره مری شرد کره دیگره بسره !‪ ،‬نبایرد‬ ‫بیش از این به نی سیگارش پ بزند چرون ایرن نصرفه سریگارش هرم تمرام شرده‬ ‫است و با خودش هم فکر (خیال ) می کررد کره چره تصرمیم خروبی گرفتره وچره‬ ‫عقل شایسته ای بکار انداختره کره مصررؾ سریگارش را بردین ترتیرب کرم کررده‬ ‫است !‪ .‬داخل زیر سیگاری جلوی عمو جان همیشه انباشته و مملو از خاکسرتر‬ ‫سرریگار بررود ولرری اصررال از ترره سرریگاردر آن خبررری نبررود وترره سیگارسرروخته ای‬ ‫وجود نداشت چون سیگارت خود را تا آخرین میلی متر آنهم می کشید !‪.‬‬ ‫عموجرران بررزرگ مررن بررا دارا بررودن آنهمرره قرردرت وشرروکت وعررزت‬ ‫وعنمت و اقتداروهیمنه که بررای تمرامی بررادران وخرواهران و بررادرزاده هرا‬ ‫وخواهر زاده های خرویش الگرو و نمونره شایسرته رفتراری برود ‪ ،‬ولری برا وجرود‬ ‫این از ترک سیگار حتی با وجود سکته مؽزی و فلج شدن نیمی از بردنش و برا‬ ‫لکنت زبانی که عارق شده بود و با لرزش و ارتعاش همان ی دست سالمی‬ ‫که برایش باقی مانده بود باز هم از ترک سیگار عاجز و ناتوان بود و با آنهمه‬ ‫دردسر و مشقت وناراحتی فراوان و با دست لررزان سریگارهمای نیمره ونصرفه‬ ‫ولی پی در پی وپشت سر هم آتش می کرد ومی کشید !! ‪.‬‬ ‫شاید بهترر آن برود کره در آن شررایط بیمراری پریش آمرده عمرو جران برا‬ ‫خیررال راحررت وآسرروده هررر چرره دلررش مرری خواسررت مرری توانسررت سرریگارت آنهررم‬ ‫باکیفیت خوب ومطلوب می کشید چونکه در واقع کار از کار گاشته بود !‪.‬‬ ‫ولی حرؾ من و آنچه که می خواهم عررق کرنم ایرن اسرت کره بررای‬ ‫ی تصمیم عاقالنه و درست و حسابی وخوب هرم فرصرت محردود اسرت ‪ .‬هرر‬ ‫تصمیم شایسته و عاقالنه ای هم که خارج از زمان خودش گرفته می شود اوال‬ ‫فاقد ارزش وبی فایده است وثانیا قابرل اجررا وعملری نیسرت و ثالثرا اگرر چنانچره‬ ‫برفرق محال عملی هم که باشد نتیجه مطلوب را نخواهد داشت ‪.‬‬ ‫پس اگر مرا مرایلیم کره یر تصرمیم عاقالنره وشایسرته و بره درد بخرور‬ ‫بگیریم و مثال ماننرد عمرو جران فررج هللا نصرؾ سریگار خرود را کراهش دهریم !‪.‬‬ ‫تررا فرصررت داریررم بایسررتی عمررل نمررائیم کرره وقررت تنرری اسررت وگرنرره وقتیکرره در‬


‫‪ /344‬خانه پدری‬

‫شرایط عموجان فرج هللا قرار گرفتیم ‪ ،‬اوال که نمیتروانیم و بایسرتی زن عمرو و‬ ‫اطرافیان ( همسر و فرزندان ) نراراحتی و مصریبت ومشرقت آنررا تحمرل نماینرد‬ ‫و درثررانی اگررر هررم قررادر باشرریم تصررمیم خررود را عملرری کنرریم و برره طررور مثررال‬ ‫واحتماال موفق هم بشویم که آنموقع سیگار نکشریم و تررک سریگار کنریم ‪ ،‬دیگره‬ ‫کار از کار گاشته و بی فایده است !‪.‬‬ ‫اگر چه متأسفانه من تجربه ها ونمونه های دیگری هرم دارم کره ثابرت‬ ‫می نماید امکان ترک سیگار در آن وضعیت هم از محاالت است چنانکه ترک‬ ‫سیگار برای اوالد وفرزندان ونوادگان و اخالؾ مرحوم مرال عبراس هرم اکنرون‬ ‫که فرصت در اختیار دارند نیزاز محاالت وؼیرممکن است !!‪.‬‬ ‫**********‬ ‫عموجان آدینه محمرد بررادر کروچکتر پردر مرن کره بررای خرودش یر‬ ‫کارخانررره سیگارسرررازی متحررررک و پرتابرررل و قابرررل حمرررل داشرررت ! کررره هرگررراه‬ ‫می خواسرت سریگارآتش بزنرد ودود و دمری راه بیانردازد ‪ ،‬یر قروطی فلرزی و‬ ‫نقره ای رنگی را از جیبش خارج می کرد و درب آنرا بازمی نمود که داخلش‬ ‫برگه های نازک سیگارت سازی و نرمه های توتون ریرز و خررد شرده موجرود‬ ‫بود مخصوص ساختن ی نخ سیگارت فرد اعال از بهترین نو توترون درجره‬ ‫یر کرره صرراحبش از آن اسررتفاده نمایررد ولررات ببرررد !‪ .‬مثررل توتررون خرروش عطررر‬ ‫و برروی هررافن هرراؾ ویررا کاپیترران بررالک طالئرری برررای آقایررانی کرره خررود را گررول‬ ‫می زنند و بجای سیگار پیپ می کشند !!‪.‬‬ ‫عمو جان هر بار یر برگره نرازک ورق سرفید رنگری کره مخصروص‬ ‫ساختن ی نخ سیگارت برود از یر دسرته کاؼراهای دیگرری کره مثرل دفترچره‬ ‫یادداشت کوچ بود جدا می کرد و آن را در قسمت مخصروص سریگار پیچری‬ ‫قوطی قرار می داد و با انگشتانش باندازه ومقردارکافی از توترون هرای موجرود‬ ‫داخررل قرروطی را کرره برحسررب سرراختن مررداوم و مکررکارگرراه کوچ ر سرریگارت‬ ‫سازی اش ‪ ،‬اندازه به دستش آمده برود کره بررای سراختن یر نرخ سریگارت چره‬


‫احسان شوشتری ‪345 /‬‬

‫مقدار توتون نیاز است بر می داشت و الی کاؼا نیم دایره شده قرار گرفتره در‬ ‫جای مخصوص داخل قوطی می ریخت و آن را با انگشرتانش پهرن مری کررد و‬ ‫پس از آن با بستن در قوطی سیگارت سازی مثل ی شعبده بازی وچشم بندی‬ ‫از روی جلد جعبه جادوئی ی سریگارت آمراده و سراخته شرد از شرکاؾ آن کره‬ ‫به اندازه ی سیگارت بود پیچیرده شرده بیررون مری آمرد ! ودر ایرن لحنره کرار‬ ‫ساخت سیگارت به نحو احسن انجام گرفتره وبره پایران رسریده برود ! و در میران‬ ‫چشمان حیرت زده وبهت زده و متعجب حاضرین روستائی ‪ ،‬عموجان زبرانش‬ ‫را از دهانش در می آورد و لبه باالئی کاؼرا سریگارت را برا آب دهرانش خریس‬ ‫وتررؾ مررالی مرری کرررد ! و آن را هررم روی بدنرره سرریگارت پیچیررده شررده واز ریررل‬ ‫وچرخه تولید خارج شده می چسربانید ونرخ سریگاررا برداشرته وبرگوشره لبرانش‬ ‫می گااشت و پس از اندکی صبرتا رطوبت آب دهانش بر روی کاؼا سیگارت‬ ‫خش گردد سیگارش راآتش می زد ! وبعد از آنهم کارخانه وقوطی جرادوئی‬ ‫سرریگارت سررازی پرتابررل وکوچ ر خررودش را نیررز بررا آنچنرران فرریس و افرراده ای‬ ‫چرخی می داد که همگان یا حداقل سیگاری های حاضر در جمع دلشان ریسره‬ ‫وؼش می رفرت وچشمانشران از شرگفتی وشرعؾ وتعجرب گررد مری شرد و آرزو‬ ‫می کردند که ایکاش آنها هم یکی ازاین جعبه های جادوئی سیگارت سرازی را‬ ‫مرری داشررتند تررا در جمررع هررای خودشرران و در میهمررانی هررا اینچنینرری بررا ؼرررور و‬ ‫افتخار و البته با آب دهان و خیسی زبان ی سیگارت جانانره ای مری سراختند‬ ‫و آتش می کردند ! و ی پزی هم به اطرافیان می دادند !‪.‬‬ ‫عموجان آدینه محمد اوایل که این جعبه جادوئی و این قروطی معجرزه‬ ‫گر شرعبده برازی را بره چنری آورده برود ‪ ،‬نمری دانرم چره کسری بررایش از کردام‬ ‫سفر حجی سوؼاتی آورده بود !‪ ،‬درهر جمعی واتراق در بسرته ای هرم کره وارد‬ ‫می شد اگر نیازی هم به کشیدن سیگار نمی داشت ‪ ،‬برای نشان دادن سروؼاتی‬ ‫بررا ارزش و برری همتررای خررود یرر سرریگاری حتمررا بررا آن مرری سرراخت و آتررش‬ ‫می کرد تا چهره حضار بهرت زده دهراتی وروسرتائی را بنگررد و حرن وافرری‬


‫‪ /346‬خانه پدری‬

‫ببرد که انصافا از ننر روحی خیلی هرم عاشرق متعجرب کرردن وشروکه نمرودن‬ ‫سایرین بود !!‪.‬‬ ‫یکبررار هررم برره مناسرربت جشررن هررای دوهررزارو پانصررد سرراله شاهنشرراهی‬ ‫ایرررران یکسرررری قررروطی کبریرررت هرررای پالسرررتیکی برررا نقرررش و نگرررار سرررربازان‬ ‫هخامنشی و آثرار باسرتانی تخرت جمشرید تولیرد کررده و در برازار توزیرع وپخرش‬ ‫نموده بودند ومن هم درایام نوجوانی ی باکس ده تائی از آنها را که خیلی هرم‬ ‫شی بود وخوشم آمده بود را بعنوان سوؼاتی ونوبرانه وتازه های بازار شرهر‬ ‫برررای عموجررانم در روسررتا برررده بررودم و ایشرران هررم مثررل همرران جعبرره جررادوئی‬ ‫سیگارت سازیش هرکجا که الزم می دید قوطی کبریت شی وجدید پالستیکی‬ ‫بررراق وشررفاؾ را از جیررب کررتش خررارج مرری نمررود و سرریگار ایررن و آن را آتررش‬ ‫می زد !! ‪ .‬قوطی کبریت سوؼاتی مررا همرین جروری هرم بره دسرت مری گرفرت‬ ‫وبا آن بازی می کرد تا همه اطرافیان حاضر بره چشرم خرود ببیننرد و بداننرد کره‬ ‫این قوطی کبریت با کبریت های خودشران از زمرین ترا آسرمان متفراوت اسرت و‬ ‫البته خیلی هم جدید تر وشی تراز کبریت های مقوائی و قدیمی آنها بود !‪.‬‬ ‫وقتی عموجان آدینه محمد با چنان حس خوش آیندی سیگار تر تر‬ ‫دوستان وهم سن وساالن روستائی اش را با چوب کبریت هرائی کره قروطی اش‬ ‫پالستیکی بود و طرح های جدیرد جشرن هرای دوهرزار و پانصرد سراله پادشراهی‬ ‫ایران را داشت ومنقوش به تصاویر پرابهت پادشاهان هخامنشی و یا سرربازان‬ ‫دوره اشکانی ویا آرامگاه کورش کبیر و خرابه های تخت جمشرید برود‪ ،‬روشرن‬ ‫می کرد وبه من اشاره مری نمرود و مری گفرت ‪ :‬کره ایرن کبریرت هرا را او (مرن)‬ ‫بررررایش سررروؼاتی آورده ام و همررره روسرررتائیان برررا اشرررتیاق و خرررواهش و تمنرررا‬ ‫می خواستند قوطی کبریت سوؼاتی را بگیرند و دردستهای خودشان لمرس اش‬ ‫کنند و خوب دور و بر و براال وپرائینش را برا دقرت تماشرا کننرد !‪ .‬مطمرئن هسرتم‬ ‫همه آنها که چنین از سر تحسین نگاهم می کردند وبا شوق و اوق وهیجران بره‬ ‫مررن خیررره شررده بودنررد و سررر تررا پررایم را برانررداز مرری کردنررد در دل خودشرران‬ ‫می گفتند ‪ :‬خوش بحال حاجی آدینه محمد که اینچنین برادرزاده ای دارد !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪347 /‬‬

‫واطمینرران دارم کرره در دل خررود آرزو مرری کردنررد ‪ :‬کرراش مررا هررم ی ر‬ ‫برادرزاده این چنینی ماننرد او(مرن) مری داشرتیم ترا از ایرن کبریرت هرای جدیرد و‬ ‫قشنی وخوشگل برایمان سوؼاتی و کادوئی بیاورد !! ولی زهی خیال باطل !‪.‬‬ ‫ؼافل بودند و نمی دانستند که بررادرزاده ای چرون مرن فقرط یر عردد‬ ‫یافت می شود که آنهم ازآسمان هفتم الهی که بر حسب ی اتفاق که هر نهصد‬ ‫سال یکبار پیش می آید وبوقو می پیوندد کره افرالک آسرمانی اش شرکافته شرده‬ ‫بوده و فقط ی دانه ‪ ،‬عزیزدردانه مثل مررا ؼفلتری ماننرد شرهاب وسرتاره بخرت‬ ‫واقبال ازعوالم کواکب نثار واحسان نموده وبه عالم خاکی وترابی پائین پرتراب‬ ‫کرررده و آنهررم (مررن) دقیقررا ودرسررت وسررط دامرران عموجرران آدینرره محمررد افترراده و‬ ‫نصیب او گشته بود !‪ .‬در حقیقرت ایرن بررادرزاده (مرن) هدیره ای اسرت آسرمانی‬ ‫مخصوص آدینه محمد که دگرباره مادر گیتی هرگرز چرون او فرزنردی نخواهرد‬ ‫زاد !‪ ( .‬خود شیفتگی نبود بلکه فقط تخیالت ی کودک سیزده ساله بود !‪).‬‬ ‫و بطریق اولی و بدون هیچ ش وشبهه و تردیدی ‪ .‬مرن قلبرا مطمرئن‬ ‫هس رتم کرره مرحرروم مالعبرراس دراعمرراق خررواب سررنگین شرربانه اش هررم نمرری دیررد‬ ‫وتصور نمی کرد که روزی چنین نوه ای (من) نصیبش گردد !‪.‬‬ ‫عموجرران آدینرره محمررد نیررز همچررون مرحومرران پرردربزرگوار وبرررادر‬ ‫بزرگ خویش تا آخرین لحنات حیرات خرود از سریگار کشریدن دسرت برنداشرت‬ ‫و دود سیگار را ترک نکرد و آنقدر ادامه داد تا اینکه باالخره سیگار او را بره‬ ‫خاک سپرد وترکش کرد !!‪ .‬ولی او تا واپسین دقایق زندگی از پاکت سریگارش‬ ‫جدا نمی شد ودل نمی کند !‪ .‬می خواست کره از پاکرت سریگارش دل ببررد ولری‬ ‫توانائی و قدرت اینکار را در وجود خویش نمی دید ‪ .‬چون الگروی رفتراری او‬ ‫برادربرررزرگ مقتررردر و کدخررردایش برررود و پررردر بزرگررروار و عزیرررزو مالیرررش !‪.‬‬ ‫اگررررر آنهررررا میتوانسررررتند ازدود سرررریگارخود دل ببرنررررد ودسررررت بکشررررند ‪ ،‬حتمررررا‬ ‫آدینه محمد هم میتوانست‪.‬‬ ‫ولی عموجان آدینه محمد با خود فکر می کرد وقتی آن بزرگترها کره‬ ‫خیلی هم از من قوی تر و زورمندتر و مالتر بودند امرا نتوانسرتند تررک عرادت‬


‫‪ /343‬خانه پدری‬

‫کنند و از دود سیگار دسرت بردارنرد ‪ ،‬چررا مرن زحمرت بیخرودی بکشرم و زور‬ ‫زیادی بزنم !‪ ،‬وقتی از پیش مشخص است که نمی توانیم و بازنده ایم وخارج‬ ‫از قدرت و توانائی ماست ‪ ،‬پس می سوزیم و می سازیم !!‪.‬‬ ‫عموجرران آدینرره محمررد هررر وقررت سرریگار جدیرردی روشررن مرری کرررد ایررن‬ ‫حرفهررا ودالیررل را بررا خررودش برراز گررو مرری نمررود ومرری گفررت ‪ .‬چهررره پرردربزرگ‬ ‫مالعباس و عموجان فرج هللا جلوی چشمانش مجسم می شد و برای اثبات دلیل‬ ‫نرراتوانی و عجررز خررود از آنهررا مایرره مرری گااشررت و آن مرحومرران را مثررال مرری‬ ‫آورد !‪.‬‬ ‫البته در زمران پردربزرگ و عموهرای مرن اهرالی روسرتایمان فقرط بره‬ ‫دود سرریگار و کشرریدن چپررق قناعررت نمرری کردنررد بلکرره آنرران عررادت هررای بسرریار‬ ‫ماموم تر وبدتر و زشت تری هم داشتند ازآنجمله اینکه بعضی هاشان " نراس"‬ ‫می انداختند و آن هم ماده نشئه کننده ای بود که بصرورت پرودر زیرزبران خرود‬ ‫می گااردند که از تنباکو و دیگر مواد مخدری که نمی دانم چیست مری سراختند‬ ‫و بسریار عرادت کثیفری برود ولری حاالهرا برا وفرور اینهمره مرواد مخردر و تنرو و‬ ‫تکثرر عررادات و اعتیررادات گمرران نمرری کررنم کره در خررود افؽانسررتان هررم کرره مرکررز‬ ‫تولید و توزیع اینگونه مواد تخدیر کننده بروده و هسرت کسری پیردا شرود و هنروز‬ ‫هم از ناس استفاده نماید !‪.‬‬ ‫کسانیکه از ناس استفاده می کردند مثرل کسرانی کره از " انفیره " بهرره‬ ‫می بردند همیشه ی قوطی فلزی و یا پالسرتیکی داخرل جیبشران برود مثرل یر‬ ‫قوطی واکس و با ی قوطی صد گرمی کرم تا هرر کجرا کره نیکروتین خونشران‬ ‫پائین می افتاد و نیاز بره اسرتفاده از نراس پیردا مری شرد قروطی را از جیرب خرود‬ ‫خررارج مرری کردنررد و یواشررکی در زمانهررائی کرره برره شررهر مرری آمدنررد و علنرری‬ ‫هنگامی که در روسرتا بودنرد مقرداری از آن را کره بحالرت پودربرود کرؾ دسرت‬ ‫خود می ریختند و سپس با مهارت خاص خود معترادین بره آن ‪ ،‬دهانشران را ترا‬ ‫بنرررا گررروش بررراز مررری کردنرررد و سرشررران را بررراال مررری گرفتنرررد و مثرررل کسررری کررره‬ ‫می خواهد ی قطره چشمی را با نهایت دقت داخل چشم خرود بچکانرد آنهرا هرم‬


‫احسان شوشتری ‪341 /‬‬

‫کؾ دستشان را جلوی دهان گشادشان می بردند و در ی‬

‫حرکت تنرد و سرریع‬

‫محتویات کؾ دست خود را زیرزبان خود تخلیه می کردند و این پرودر دقرایقی‬ ‫زیرزبانشرران مرری مانررد شرراید برریش از یر ربررع سرراعت بررا آب و بررزاق دهانشرران‬ ‫مخلوط وممزوج می شد و نشئگی حتما خوبی به آنها دست می داد ! و در ایرن‬ ‫مدت ی ربع ساعت هم که آن ماده مخدر و یا معجون دسرت سراز نشرئه کننرده‬ ‫زیرزبانشرران بررود اصررال نمرری توانسررتند حرررؾ بزننررد وسرراکت بودنررد واگررر کسرری‬ ‫موضوعی خنده داری تعریؾ می کرد که همگی به خنده می افتادند آنکرس کره‬ ‫ناس در دهانش بود بناچرار بگونره ای مشرمئز کننرده و چنردش آوری مری خندیرد‬ ‫کرره محتویررات دهررانش وارد گلررو و نررایش نشررود تررا باعررس خفگرری اش گررردد !‪.‬‬ ‫و آخرسررر هررم کرره پررودروخمیر کرراائی مررزه و طعررم خررود را از دسررت مرری داد و‬ ‫بصررورت خمیررر برری خاصرریت مزاحم ری در مرری آمررد آنرررا هررر کجررا کرره بودنررد‬ ‫و دوست داشتند ترؾ مری کردنرد و مثرل فضروالت سربز رنری پرنردگان برر کرؾ‬ ‫پیاده رو و خیابان ها پخش می کردنرد !‪ .‬خوشربختانه در روسرتای مرا هرم چرون‬ ‫خیابانها آسفالت نبودنرد و پیراده روهرا هرم سرنی فررش وموزائیر نداشرتند آثرار‬ ‫کریه و زشت وحال بهم زن آنهم بدین بدشکلی بچشم نمی آمد !‪ .‬افرادی هم کره‬ ‫از ناس اسرتفاده مری کردنرد همیشره دنردانهای کثیرؾ وسریاهی داشرتند کره البرالی‬ ‫دندانهایشان هم مثل جلب های قهوه ای یا سبزرنی کؾ رودخانه خود روستا‬ ‫یررر الیررره سررربزینه دربرررین همررره دندانهایشررران بصرررورت مرررادام العمروهمیشرررگی‬ ‫ناهرونمایان بود ‪.‬‬ ‫مننورؼرضرررم آن اسرررت کررره در زمانیکررره اکثریرررت هرررم والیتررری هرررای‬ ‫پدربزرگم بصورت تنقالت روزمره خود از ناس استفاده می کردنرد وایرن ترازه‬ ‫جزو تفریحات نسبتا سالمشان برود ! ( در مقابرل مرواد مخردری کره در روسرتای‬ ‫ما و دیگر روستاهای اطراؾ رایج و شایع بوده و هست که طبرق آخررین آمرار‬ ‫سالیان اخیر حدود هشتاد درصد از بزرگ ساالن روستای ما به مواد مخدر و‬ ‫بخصرروص تریرراک معتادنررد ویررا حررداقل از آن بصررورت تفننرری وتفریحرری اسررتفاده‬ ‫می نمایند !‪).‬‬


‫‪ /355‬خانه پدری‬

‫ما بایستی خیلی خوشرحال ومسرورباشریم کره پردربزرگمان بره کشریدن‬ ‫همین چپق قناعت وبسنده کرده بودنرد و پایشران را از آن فراترر نمری گااشرتند !‬ ‫و یا بایستی کلی مفتخر باشیم که در این دوره وزمانره بردنیا آمردیم کره دیگرر از‬ ‫آن قرروطی هررای نرراس و چپررق پرردربزرگمان خبررری نیسررت !‪ .‬و از همرره مهمتررر‬ ‫بایستی بسریار مسروروشرادمان باشریم کره مرا چنرین عرادات زشرت و بردی را از‬ ‫نیاکانمان به ارس نبرده ایم و به آن خوی نگرفتره ایرم وگرنره حتمرا تررک کرردن‬ ‫آن به مراتب سختتر و دشوارترومشکل تراز ترک سیگار می بود !‪.‬‬ ‫بعضی از این خویشاوندان وآشنایان روستائی ما که فرزندانشران پرس‬ ‫از استقرار جمهوری اسالمی در شهرهای اطراؾ جراب ارگران هرا وسرازمانها‬ ‫وادارات دولترری وبخصرروص سررپاه پاسررداران گردیررده ومشررؽول کررار شررده انررد و‬ ‫خوشبختانه موقعیت های شؽلی خوبی هرم کسرب کررده انرد و در آمردهای مکفری‬ ‫هم دارند و به اصطالح دستشان به دهانشان می رسد و می توانند پردر و مرادر‬ ‫پیروسررالخورده خودشرران را هررم تررأمین کننررد تررا دوران بازنشسررتگی و کهنسررالی‬ ‫خررود را در شرررایط بهتررر و راحتتررری درشررهر زنرردگی وسررپری نماینررد ‪ .‬ولرری‬ ‫والدینشرران بجهررت همرران عررادات واعتیرراد هررای مررامومی کرره برردان گرفتارنررد و‬ ‫سرالیان سررال اسررت کره بررا آن دسررت بگریباننررد و در روسرتای محررل زنرردگی شرران‬ ‫شرایطش فرراهم وآمراده تراسرت و راحرت تهیره مری کننرد و اسرتعمال مری نماینرد‬ ‫ولی درشهر چنین امکاناتی برای آنان نیست ‪ ،‬بهمین جهت ترجیح می دهنرد ترا‬ ‫پایان عمر در همان روستا باشند و در همانجا زنردگی کننرد ولری بره شرهر کروچ‬ ‫ومهاجرت ننمایند !‪ ،‬ماندنشان درروستا نه بخاطر عال قه مندی ودلبستگی شان‬ ‫برره دهکررده بلکرره بجهررت اعتیرراد ووابسررتگی شرران برره دود و دم و منقررل و اؼررال و‬ ‫انبرررر و ت ریررراک و وافرررور کررره در ده شررران ماشررراء هللا بررره وفررروروفراوانی یافرررت‬ ‫می شود !‪.‬‬ ‫و من خیلری خوشروقت و خوشربخت برودم کره والردینم از چنرین عرادات‬ ‫زشت و وابستگی های دودی به دوربوده اند و آنرا کریه وکثیؾ می پنداشتند ‪.‬‬ ‫فقط آن اوایل دوران کودکی من چونکه کشیدن قلیان عادی و معمولی بود ‪ ،‬در‬


‫احسان شوشتری ‪351 /‬‬

‫جلسررات روضرره خرروانی مررادرم قلیرران چرراق مرری کرررد و از میهمانررانش بررا قلیرران‬ ‫پرررایرائی مررری نمرررود و خرررودش هرررم همرررراه برررا میهمانررران و دوسرررتان و خرررواهر‬ ‫گفترره هررایش ( خررواهر خوانررده هررا) مشررؽول کشرریدن مرری شررد و ازنرروای دلنشررین‬ ‫قررل قررل آب درون مخررزن شیشرره ای آن لررات افررزون وحررن شرردید و کیررؾ وفیررر‬ ‫مرری برررد کرره آنهررم خوشرربختانه پررس از فترروای حرررام بررودن آن توسررط آیررت هللا‬ ‫میررزای شرریرازی !‪ ،‬مررادرم آنرررا هررم ترررک کرررد وکنررار نهرراد و از ایررن پررایرائی‬ ‫ؼیرمطلوب و بسی ماموم دست برداشت که جای تقدیروسپاس است‪.‬‬ ‫(البته فتوای مرحوم میرزای شیرازی حدود یکصرد و ده سرال قبرل از‬ ‫برچیده شدن بساط قلیان از جلسات میهمانی وروضه خوانی درمنزل ما صرادر‬ ‫گردیده بود ولری متاسرفانه بعلرت محردودیت وسرایل ارتبراط جمعری مثرل رادیرو و‬ ‫تلویزیون و امثال آن که استفاده از اینهرا هرم ترا زمران پیرروزی انقرالب اسرالمی‬ ‫در منزل ما حرام بود‪ ،‬این خبر تحرریم تنبراکو برا یر قررن ترأخیر بره منرزل مرا‬ ‫رسیده بود !)‪.‬‬ ‫ما فرزندان و نوادگان مرحوم مالعبراس کره همگری بصرورت ینتیر‬ ‫و مرروروثی عررادت و عالقمنرردی خررود برره دخانیررات را از نیاکرران خررود برره ارس‬ ‫برده ایم و خطر اعتیاد و آلودگی به دود سیگار برای بازمانردگان آن مرحروم و‬ ‫آن سفرکرده مؽفور حتما و به مراترب بیشرتر از سرایر ابنراء بشرری اسرت !‪ ،‬در‬ ‫صورت وابستگی و اعتیاد به دود سیگار که شاید ممکن است برای بعضری از‬ ‫ماهرا حترری برا یکبررار سرریگار کشریدن از سرررکنجکاوی و امتحرانی وآزمایشرری هررم‬ ‫پرریش بیایررد !‪ ،‬بجهررت اسررتعداد و قابلیررت هررای فرروق العرراده ای کرره در ایررن زمینرره‬ ‫داریم چ ه بسا بعیرد نیسرت برا استنشراق دود سریگار سرایرین و اطرافیران در یر‬ ‫فضای بسته هم فعل و انفعاالت مؽزی ما تحری شده و ین مربوطه موروثی‬ ‫پدر بزرگ فعال گردیده و دلبستگی و اعتیاد در ما بوجود آید !!‪.‬‬ ‫پس از اعتیراد بره سریگار کره همگری ابتردا ودراوایرل جروانی بصرورت‬ ‫مخفیانه و یواشکی دود می کنند و می کشند ولری کرم کرم کره قربح وزشرتی عمرل‬ ‫از بررین مرری رود وزمانیکرره اطرافیرران پرری مرری برنررد ومرری فهمنررد‪ ،‬یررواش یررواش‬


‫‪ /352‬خانه پدری‬

‫وکررم کررم سرریگار کشرریدن هررم آشررکاروعلنی مرری گررردد ! و چررون مررا خررانوادگی‬ ‫و فامیلی آمادگی و استعداد وگیرائی شدیدی نسبت بره دود سریگار داریرم !‪ ،‬هرر‬ ‫ی از ماها که گرفتار سیگار شدیم ‪ ،‬دیگر بهیچ وجه دل کندن و جدا شردن از‬ ‫آن همچررون پرردربزرگ مرحرروم مالعبرراس و یررا عموجرران فرررج هللا و عمررو جرران‬ ‫آدینه محمد امکان پایر نیست و بایستی تا دم مررگ و پرای گرور و یرا حرداقل ترا‬ ‫لحنه ورود به داخل تابوت سیگار دود نمائیم وبکشیم !!‪.‬‬ ‫ولی اگر چنانچه مایل باشید ‪ ،‬چونکه من از ی تجربه بیسرت و چنرد‬ ‫ساله در این زمینه برخوردارم خدمتتان عرق می کرنم کره فقرط بره سره طریرق‬ ‫و سررره روش علمررری و عملررری تجربررره گردیرررده و آزمرررایش شرررده درمطالعرررات و‬ ‫تحقیقرات طرروالنی مرردت و فزاینررده مررن کرره نتیجره مطلرروب آنهررم برره اثبررات رسرریده‬ ‫و سرند زنرده و شراهد عینری آن هرم خوشربختانه زنرده وموجرود ودر دسرت اسرت‬ ‫می توانم کاری کنم وفرمولی ارائه نمایم تا از دام اعتیاد به سیگاربرای همیشره‬ ‫رهائی یابید !‪ .‬اگر ترک سیگار برای دیگرران خیلری سرهل و آسران باشرد ولری‬ ‫برررای خررانواده و فامیررل مررا خیلرری دشرروار وحرراد ومشررکل وسررخت و چرره بسررا‬ ‫ؼیررررررممکن واز محررررراالت اسرررررت !!‪ ،‬مگرررررر بررررره همرررررین سررررره روش و شررررریوه‬ ‫ودستورالعملی که در صفحات آتی کتاب ارائه و تقدیم خواهد گردید !‪.‬‬ ‫و چون ما فرزندان مرحوم مال عباس و تمامی خویشاوندان وبسرتگان‬ ‫فامیررل ‪ ،‬آدم هررا وانسرران هررای بسیارسررریع االنتقررالی هسررتیم و گیرائرری ویررادگیری‬ ‫فعرال و برراالئی داریرم !! معمرروال پرس از بیسررت ‪ ،‬سری سررالی کره ازعمررر سرریگار‬ ‫کشرریدن مررا گاشررت و ازدود سرریگارودخان اسررتفاده وبهررره کررافی بررردیم وقترری برره‬ ‫میانسالی رسیدیم تازه به مضرات آن کم کم پی می بریم ! ( اگه پری ببرریم !)‬ ‫و در طررری ایرررن سرررالیان طررروالنی هرررم بررره نارضرررایتی ونررراراحتی وناخشرررنودی‬ ‫نزدیکان واطرافیان و عزیزانمان هرم اصرال تروجهی نمری کنریم ! و خودمران بره‬ ‫تنهائی همیشه تصمیم گیرنده نهائی هستیم ! و حرؾ وسخن دیگرران و تراکرات‬ ‫دلسوزانه جروانتر هرا وفرزنردان هرم برایمران پشریزی ارزش نردارد ! و براالخره‬ ‫زمررانی کرره خودمرران سرررمان برره سررنی خررورد و پررا برره سررن گااشررتیم ویر کمرری‬


‫احسان شوشتری ‪353 /‬‬

‫عقلمان کامل شد ! و دوران بلوغ عقلی و مؽزی مان که برای سایرین شاید در‬ ‫پایان سن بیست و ی سرالگی کامرل مری شرود ولری بررای وجرود مرا احتمراال ترا‬ ‫سنین چهل سالگی هم به تأخیر می افتد ! و تا چلچلی مان فرا نرسد عقلمان نیز‬ ‫کامل نمی گردد ! و چون مایلیم که از ی عقل و بلوغ عقلی کامرل وجرامع هرم‬ ‫برخودار باشیم بهیچ وجه عجله وتعجیلی هم برای کامل شدن عقل خودمران در‬ ‫سنین بین بیست تا سی سرالگی انجرام نمری دهریم !‪ .‬و اصرال چره لزومری دارد و‬ ‫چه عجله ای داریم کره فرضرا مثرل بچره آدم و همچرون سرایرین ترازه بره دوران‬ ‫رسرریده کرره نمرری داننررد عجلرره کررار شرریطان اسررت و نبایررد در امررور و آنهررم چنررین‬ ‫امورمهم و عنیم ! مثل بلوغ فکری و عقلی عجله کرد ! خودمان را به زحمت‬ ‫ومشررقت و دردسررربیاندازیم کرره چرری مرری خررواهیم زودتررر و سررریع تررر لرروازم‬ ‫و اسباب عقل کامل را فراهم نمائیم که چه بشود !‪.‬‬ ‫و تررازه پررس از کسررب ویررافتن ودسترسرری برره آن عقررل کامررل و حسررابی‬ ‫بفکر ترک سیگار می افتیم ! و آن هم زمانی اسرت کره کراراز کارگاشرته وؼرده‬ ‫تررورمی ناشرری از دود سرریگارونیکوتین مؽررزی مررا کررامال آماسرریده وبرراد کرررده‬ ‫ومتورم شده است !‪ .‬و یا شراید بتروان گفرت کره ؼرده دودی مترورم شرده مؽرز مرا‬ ‫خیلی خیلی بزرگ ووخیم وبد خیم گردیده است !‪ .‬واگر چنانچه شرانس بیراوریم‬ ‫وبرره سررالمت زنرردگی بنمررائیم وبرره وضررعیت وشرررایط اسررفبارعموجان فرررج هللا‬ ‫گرفتار نگردیده باشیم ‪ ،‬باز هم مثل ایشان ناچاریم تا ی نخ سیگار را برایمان‬ ‫دو قسمت بنمایند وبرایمران جیرره بنردی کننرد وهرچنرد دقیقره یر نصرفه سریگار‬ ‫بدسررتمان بدهنررد تررا دود کنرریم ! وگمرران کنرریم وبپنررداریم کرره خوشرربختانه وبرراالخره‬ ‫مصرؾ سیگارمان را کم کرده ایم !!‪.‬‬ ‫چونکه وقت تنی اسرت وفرصرت تصرمیم گیرری انردک !‪ ،‬اگرچنانچره‬ ‫زمان از کؾ رفرت وکرار ازکرار گاشرت دیگرر هرگزواصرال وابردا وبهریچ وجره‬ ‫مهلت وفرصت وامکان ترک سیگاروجود نخواهد داشت ! و برعکس آنچه کره‬ ‫به ؼلط می گویند ماهی را هر زمانیکه از آب بگیرید تازه است ! بنرده عررق‬ ‫مرری کررنم ‪ :‬خیررر ‪ ،‬چونکرره زمرران وفرصررت تصررمیم کرره گاشررت واز دسررت رفررت‬


‫‪ /354‬خانه پدری‬

‫زد و برعجررز و نرراتوانی‬

‫متأسررفانه بایسررتی نشسررت و سرروخت و سرراخت و پ ر‬ ‫و ضعؾ و پوچی خود گریست !!‪.‬‬ ‫اگر من در میانسالی ام هیچ کار شایسته ای بجرز همرین تررک سریگار‬ ‫انجام نداده باشم ‪ ،‬از آنجا که من ااتا آدم بسیارخرسند و قانعی هستم و به نیمی‬ ‫از صدای کالغ هم قرانعم !‪ ،‬همرین تررک سریگار هرم بررای رضرایت خراطر مرن‬ ‫کفایت می نماید وخیلی خوشحال و مسروروشادم مری گردانرد و احسراس بسریار‬ ‫خو شررایندی دارم کرره موفررق برروده ام وتوانسررته ام چنررین کاردشررواری را انجررام‬ ‫بدهم !‪ ،‬کارکوچ وکم ارزشی هم نیست‪ ،‬چونکه اگرر کارآسران و بری اهمیتری‬ ‫می بود دیگران هم می توانستند سیگار کشیدنشان را ترک نمایند !‪ .‬همرین کره‬ ‫سایرین نمی توانند اعتیاد به سیگارشان را ترک کنند و تا دم مرگشان هم ادامه‬ ‫می دهند وناگزیرند واجبارا خواهند کشید و مثل پردربزرگ مرحروم مرال عبراس‬ ‫و عموهررای عزیررز و گرامرری فرررج هللا وآدینرره محمررد ترررک عررادت کریرره وکثیررؾ‬ ‫وزشت و ماموم شان با فرا رسیدن مرگشان و دیدن تابوتشان فررا مری رسرد !‪،‬‬ ‫همررین نشرران دهنررده واثبررات کننررده آن اسررت کرره ترررک سرریگار مررن نیزکررار سرراده‬ ‫و آسانی نبوده است و ی شراهکار و یر عمرل فروق العراده ارزشرمند بحسراب‬ ‫مررری آیرررد !‪ .‬هرعزیرررز سررریگاری وهرررر شخصررریت دودی و دخرررانی کررره مررردعی‬ ‫ؼیرازاین است می تواند امتحان وآزمایش بنماید !! ‪.‬‬ ‫در پایرران بررر مبنررای سررخن شرریوا ونثررر زیبررای ‪ :‬عیرربش همرره بگفترری ‪،‬‬ ‫هنرررش نیررز بگرروی !‪ .‬مررن ونیفرره خررود مرری دانررم کرره اعتررراؾ نمررایم اگررر چرره‬ ‫پردربزرگ مرحرروم مالعبرراس فقیررد ‪ ،‬اعتیراد برره کشرریدن سرریگارودود دخانیررات را‬ ‫برررای مررن وسررایر وارثررین برره ارس گااشررت ! ولرری روحررش شرراد کرره انسرران واال‬ ‫وشریفی بود وی باغ کوچ گردو هم داشت !‪ ،‬آنقدربزرگوار و با مررام وبرا‬ ‫معرفررت بررود کرره آن برراغ گررردویش را (قوزلررو برراغ ) هررم برررای مررن برره ارس‬ ‫گااشررت !‪ .‬اگررر دود وتوتررون وتنبرراکویش را برررای وارثررین خررودش برره ارمؽرران‬ ‫گااشت ‪ ،‬خوشبختانه درسرانجام وپایان کارآن باغ گردویش به من رسید و دود‬ ‫سیگارش به دیگر وارثین !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪355 /‬‬

‫ومن برای اثبات ننریه واندیشه ودکترین خودم که ترک سریگاربرای‬ ‫بازماندگان آن مرحوم ‪ ،‬عملی بسیاردشوار ومشکل و با اهمیت وشایسرته اسرت‬ ‫کرره انجررام آن برررای ایررل و تبررار وعشرریره و فامیررل وفرزنرردان واوالد آن مرحرروم‬ ‫(ؼیرازخودم !) ؼیر ممکن وازمحاالت محسروب مری گرردد !‪ ،‬آمراده وحاضررم‬ ‫وبررا طیررب خاطرعهررد وپیمرران مرری بنرردم کرره کلیررد طالئرری برراغ گردوئرری را کرره از‬ ‫مرحرروم مالعبرراس پرردربزرگ عزیررز و گرامرری برره بنررده برره ارس رسرریده و برررایم‬ ‫خیلی هم با ارزش و محترم وگرانقدراست ویادگاروهدیه وهبه وارمؽران پردری‬ ‫نیزمحسرروب مرری گررردد را برردون هرریچ قیررد و شرررط وامررا واگررری برره یکرری از‬ ‫نوادگان بازمانده ووارثرین سریگاری آن مرحروم اهرداء وتقردیم نمرایم وببخشرایم ‪،‬‬ ‫مشروط براینکه از این تاریخ به بعد بتواند حداقل فقرط بررای یکسرال شمسری و‬ ‫خورشیدی لرب بره سریگار نزنرد وسریگار نکشرد !!‪ .‬ایرن گروی وایرن میردان و‪....‬‬ ‫بیار آنچه داری زمردی وزور !!‪.‬‬

‫جانتان خوش باد‬


‫‪ /356‬خانه پدری‬

‫سوارکار طال ئی‬

‫سروالیت استان خراسان ‪ ۴۸3۳ – ۴۸۳۱‬شمسی‬

‫عموجران " آدینره محمرد " بهتررین مررد روسرتایی همره اعصراروقرون‬ ‫ومهربررانترین و صررمیمی ترررین عمرروی حقیقرری وواقعرری مررن بررود کرره چنررد سررالی‬ ‫ازپرردرم جرروانتر وکوچرر تررر بررود وبسرریارعموی بررا محبررت ومهربررانی بررود ‪.‬‬ ‫اگرکررودکی ام را در ی ر جامعرره ؼربرری سررپری کرررده بررودم مرری شررد گفررت کرره‬ ‫پدرخوانده من بود ! ولی حاال می توانم بگویم که ‪ :‬پدر روستایی من برود‪ .‬پردر‬ ‫دوم دوران کودکی من بود !‪.‬‬ ‫دردوران نو جوانی وجوانی هم هرزمان که از پدرروحانی وآقا جران‬ ‫شهری ام قهر می کردم به ده می رفتم وبه دامران او پنراه مری برردم ودر منرزل‬ ‫او مری مانرردم !‪ .‬آؼرروش گرررم پدرانرره او و درب منررزل او جهررت پررایرایی از مررن‬ ‫همیشه بازبود !‪.‬‬ ‫عموجرران آدینرره محمررد درزمرران جرروانیش خیلرری پرانررریی وبانشرراط و‬ ‫شود وباله گوبوده است‪ .‬همیشه ازخاطرات شیرین دوران جوانی وشیطنت ها‬ ‫وبازی گوشی های آن دوره اش برای من نقل می کرد وجالرب اینکره برا وجرود‬ ‫تعریؾ چندین باره آن خاطرات بازهم با یادآوری آن دوران خود نیز به همراه‬ ‫من شنونده بارها و بارها از ته دل می خندید !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪357 /‬‬

‫یکی از شوخی های دوران جوانی اش این بروده کره یر‬

‫شرب جلروی‬

‫درب مسررررجد دهکررررده کرررره مراسررررم عررررزاداری درآنجررررا برقراربرررروده وموعرررردین‬ ‫ومراجعین همگی مشؽول نوحه خوانی وسرینه زنری بودنرد ‪ ،‬آدینره محمرد باتفراق‬ ‫تنری چنررد ازدوسررتان بررازیگوش ترراز خررودش کرره ایشرران سردسرته آنرران برروده بنررد‬ ‫کفررش هررای همرره عررزاداران داخررل مسررجد را کرره جلرروی درب از پررای درآورده‬ ‫وجفت کرده بودند را به یکدیگر گره زده بودند ! ونمازگزاران وعزاداران پس‬ ‫از اتمررام مراسررم درآن ترراریکی شررب ده کرره هررر یر از مرؤمنین برررای آمرردن برره‬ ‫مسررجد یر فررانوس وچررراغ دسررتی هررم بررا خررود مرری آوردنررد تررا برره کمر نررورآن‬ ‫چراؼها کمی به روشنائی فضای مسجد بیافزایند! پس ازاتمام مراسم وقتیکره برا‬ ‫چررراغ فررانوس دردسررت برره سررراغ کفررش هررای خررود مرری رونررد تررا مرری پوشررند‬ ‫هرکدامشرران دیگرری را برره ی ر سررمتی مرری کشرریده اسررت ! وایررن چنررد نفرجرروان‬ ‫شنگول و بازیگوش هم قاه قاه به همه آنان می خندیده اند !‪.‬‬ ‫فکر می کنم زمانی که احساس می کرد من خیلی دلم گرفته ودلتنی‬ ‫شهر وخانه پدری ام هستم وناراحت وافسررده درگوشره ای کرز کررده و زانروی‬ ‫ؼم بره بؽرل گرفتره ام بیشرتر ازایرن شریرین کراری هرای دوران جروانیش تعریرؾ‬ ‫می کرد تا مرا بخنداند وکمی دلم را شاد نماید !‪.‬‬ ‫عمررو جرران آدینرره محمررد اسررتعداد شایسررته ای هررم درهنرپیشررگی داشررت‬ ‫ودرمراسررم تعزیرره وشرربیه خرروانی مرراه محرررم ونهرعاشررورا کرره درروسررتای مررا‬ ‫مراسم ونمایش فوق العاده ای ازبازسازی جنری هرای صرحرای نینروا درکرربال‬ ‫برگزار می گردید ‪ ،‬آدینه محمد سالیان متمادی نقش شمررا به عهده می گرفت‬ ‫وبازی مری کررد ! والحرق هرم خروب ایفرای نقرش مری کررد ! (چرون تماشراچیان‬ ‫مجلس شبیه خوانی وعزاداری با دیدن شمری چون او بجای گریه کردن بیشتر‬ ‫می خندیدند !!)‪ .‬از بس سالهای متمادی وپی در پی این کاراکترونقش را بازی‬ ‫کرده بود پییس ودیالوگ خود را هم کامال حفن کرده وی پا شمر واقعی شده‬ ‫بررود ! واصررال نیررازی نداشررت مثررل سررایر هنرپیشرره هررا کرره گفتارودیررالوگ نقررش‬ ‫خررودرا از روی کاؼررا مرری خواندنررد او هررم یرر کاؼررا باریرر ویررا دفتررر چرره‬


‫‪ /353‬خانه پدری‬

‫کوچکی به دستش بگیرد ووسط صحنه وروی سن که آن هم وسط حیاط مسجد‬ ‫دهکده بود نقشش را بازخوانی نمایرد ! واز روی کاؼرا بخوانرد !‪ .‬چرون از برس‬ ‫همیشه همان ی نقرش وکراراکتر را برازی کررده برود کرامال ملکره اهرنش شرده‬ ‫بررود ودرایررن نقررش جررا افترراده بررود ‪ .‬چررون خررودش نیزدسررتیار کررارگردان وبررازی‬ ‫گرررردان ومنشررری صرررحنه وهمررره کررراره نمرررایش شررربیه خررروانی هرررم برررود بررراب دل‬ ‫تماشاچیان روستایی وحضرارومدعوین مجلرس حررؾ مری زد وسرخن مری گفرت‬ ‫وآنگونره کره خرود مری پسرندید برسرر کودکران بیچراره وطفرالن بینروای مسرلم داد‬ ‫وهرروارمی کشررید !‪ .‬کرراری نداشررت کرره در صررحرای کررربال چرره اتفرراقی افترراده !‪،‬‬ ‫بیشتر مد ننرش این بود که عزاداران روستائی چه می پسرندند !‪ .‬هردفش تقلیرد‬ ‫حرکات وایفای نقش شمر فرمانده سپاه یزید نبود ‪ ،‬بلکره مننرور ننررش تقلیرب‬ ‫قلوب حاضرین درمجلس تعزیه خوانی بود و بس !‪.‬‬ ‫چرررون درمیررران هنرمنررردان روسرررتای ینگجررره هررریچکس حاضرررر نبرررود‬ ‫وراضرری نمرری شررد کرره نقررش ش رمریا یزیررد را بررازی کنررد و تررؾ ولعنررت ونفرررین‬ ‫احتمالی تماشاچیان پاکدل روستائی را به جان خود بخرد !‪ .‬به همین خاطر این‬ ‫نقررش برره طورسررنتی وروتررین وروال معمررول همیشررگی وهمرره سرراله برره گررردن‬ ‫عموجان آدینه محمد کره از همره مرردان ده مهربران تربرود افتراده برود کره سرالی‬ ‫یکبرررار مجبوربرررود لبررراس سررررد یزیررردی بپوشرررد وبرررا کالهخرررود وپررروتین وبیررررق‬ ‫لشگریان وسپاهیان بنی امیره وسروار برر اسرب آایرن بنردی شرده درنهرعاشرورا‬ ‫وارد صحنه وحیاط مسجد گردد وبا بی رحمی وشقاوت هرچه تمام ترر برر سرر‬ ‫کودکرران وطفررالن واهررل بیررت امررام حسررین بتررازد وداد وفریرراد بکشررد ! و ابیررات‬ ‫واشعاری را به زبران ترکری وبرا صردای بلنرد و درحرالی کره شمشریرش را دور‬ ‫سرش می چرخانید در وسرط صرحن مسرجد جرامع روسرتا کره کمری هرم برآمرده‬ ‫بررود و حرردود پنجرراه‪ ،‬شصررت سررانتی متررری برره صررورت کرسرری ماننررد از دیگررر‬ ‫قسررمتها ی حیرراط بلنرردتر سرراخته شررده بررود و مثررل سررن نمررایش درآورده بودنررد و‬ ‫مخصوص همین ایام عزاداری و شبیه خوانی آماده کرده بودند نوحه بخواند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪351 /‬‬

‫اگرعموجان آدینه محمد نبود کل نمایش وشبیه خوانی عاشورا ناقص‬ ‫بود و قابلیت اجرا نمی داشت !‪ .‬آدینه محمد در نهر عاشورا مورد توجره همره‬ ‫اهالی روستا به خصوص کودکران و زنران برود کره تمامرا داخرل حیراط مسرجد و‬ ‫روی لبه پشت بام های دورترا دور جمرع شرده بودنرد و ایرن مراسرم راازنزدیر‬ ‫وبصورت زنده ومستقیم تماشرا مری کردنرد !‪ .‬فقرط کسرانی درآن نهرر عاشرورا‬ ‫وهنگررام اجرررای مراسررم شرربیه خرروانی برره مسررجد روسررتا نمرری آمدنررد کرره احیانررا‬ ‫بیمارومریق بودند و یارای حرکت کردن و راه رفتن نمی داشتند ویرا احتمراال‬ ‫کافر بودند و حبِّ اهل بیت را نداشرتند !! و گرنره تمرامی اهرالی ده بردون اسرتثنا‬ ‫درآن روز خاص برای دیدن و اجرای نقش عمو جان آدینه محمد من به مسجد‬ ‫روستا می آمدند !‬ ‫عمرو جرران هررم انصررافا برررای بهتراجررا کررردن نقررش خررود ازجرران مایرره‬ ‫می گااشت وخودش در جلد وقالب ی شرمر واقعری مری رفرت و برا همره تروان‬ ‫و نیرو بازی می کرد وعزاداران را بره گریره مری انرداخت ! و تماشراچیانی کره‬ ‫بر لبه پشت بامهای مسجد نشسته بودنرد برا دیردن عمرو جران مرن زار زار گریره‬ ‫می کردند ! و اشکشان سرازیر می شد ! و اگر هم خیلی دلشان از سنی خارا‬ ‫بررود وبررا ایررن خشررونت هررا و داد و فریادهررا و چکاچ ر شمشرریرها کرره از جانررب‬ ‫شمر و فرمانده سپاه یزید که همان عمو جان آدینه محمد بود بر می خواست به‬ ‫گریره نمری افتادنررد و اشر نمرری ریختنرد ! حررداقل یر لعنررت و نفرینری نثررارش‬ ‫می کردند تا از ثواب نهر این روزعزیزعاشرورای حسرینی بری نصریب نمانرده‬ ‫باشند و دست خالی به منزل نرفتره باشرند !‪ .‬درآخرر سرر هرم تمرامی خیمره هرای‬ ‫چادری را که آن وسط برای اهل بیت فرضی امرام حسرین سراخته بودنرد توسرط‬ ‫عمررو جرران کرره حرراال شررهره جماعررت شررده بررود بررا کبریررت و نفررت برره آتررش کشرریده‬ ‫می شد تا دورش همه تماشاچیان روی پشت بام های اطراؾ مسرجد را فرراری‬ ‫دهد و پایان نمایش شبیه خوانی را اعالم نماید !‪.‬‬ ‫*********‬


‫‪ /365‬خانه پدری‬ ‫مشهد – دهه چهل‬

‫پشت آرامگاه نادرشاه افشار و باغ نادری درشهر مشرهد ‪ ،‬داخرل یر‬ ‫کوچره پررپیچ و خرم برن بسرت ‪ ،‬یر مدرسره ابتردائی پسررانه خصوصری و ملرری‬ ‫وماهبی بود به نام "مهدیه "‪ ،‬که همه سراله در ایرام نیمره شرعبان و هرم زمران برا‬ ‫سالروز میالد امام دوازدهم شریعیان ‪ ،‬حیراط و صرحن مدرسره را برا یر خیمره‬ ‫و چادرخیلی بزرگ که تمامی سقؾ آن را پوشش می داد محصرور مری کردنرد‬ ‫ومرری پوشرراندند و تمررام در و دیوارهررا را بررا قررالی و پارچرره هررای رنرری وارنرری‬ ‫و آئینرره و سرراعت دیررواری و حترری بررا قفررس پرنرردگان خرروش آواز و قلیرران هررای‬ ‫تزئینی و آئینه وشمعدان وگل و گلدان و چراغ هرای مهترابی رنگارنری والروان‬ ‫آاین بندی و چراؼانی می کردند و جلوی درآن هرم طراق نصررت مری بسرتند و‬ ‫دورتا دور حیاط و اطراؾ حروق آب وسرط حیراط مدرسره هرم میرز و صرندلی‬ ‫می چیدند وبا میروه و شریرینی و شرربت وچرائی درشربهای متروالی از میهمانران‬ ‫ومدعوین که قبال با کرارت وپاکرت ودعروت نامره هرای مخصروص دعروت شرده‬ ‫بودند پایرائی می کردند ‪.‬‬ ‫روی ایوان و تراس جلوی کالس ها نیز با تزئینات بسیار قشنی ی‬ ‫سن و محل اجرای برنامه ساخته بودند که دانش آموزان کالس های ابتدائی در‬ ‫گروه های مختلرؾ وگونراگون و برا کرت و شرلوار و یرونیفرم هرای متحرد الشرکل‬ ‫مرری آمدنررد و پشررت میکروفررون قرررار مرری گرفتنررد و سرررودهای دسررته جمعرری برره‬ ‫صورت کر وگروهی ویا ت نوازی و ت خوانی در مدح و تمجید و تبریر‬ ‫و تهنیت این روز خجسته و عید با شکوه برای حضار ومدعوین با آهنی های‬ ‫مختلؾ و با اصوات ملیح می خواندند و ترنم وشادی می نمودند ‪.‬‬ ‫همراه و همگام با صدای سرود کودکران دانرش آموزابتردائی مدرسره ‪،‬‬ ‫پرندگان و قناری ها و بلبل های داخل قفس هرای پرر تعرداد وبیشرمار کره بره در‬ ‫ودیوارهررای دورتررا دورمجلررس و محفررل آویررزان شررده بودنررد نیزبررا آواز وآوای‬ ‫خوش و صدای چهچهه زیبا ومداوم خود ‪ ،‬کودکان در حال اجررای برنامره ی‬


‫احسان شوشتری ‪361 /‬‬

‫پشت میکروفون و تریبون را همراهی می کردند و با آنها نوای خوش عاشقانه‬ ‫وشادمانه می سرودند !‪.‬‬ ‫بسیار مجلس مفرح و شراداب وبرا نشراطی برود بره خصروص کره بروی‬ ‫عطررر و گررل و گررالب هررم در فضررای محفررل و مجلررس مرری افشرراندند تررا تمررامی‬ ‫میهمانرران ومرردعوین هررم خوشررحال وشررادمان و بررا نشرراط گردنررد‪ .‬برره ویرریه نحرروه‬ ‫آاین بندی در و دیوار و ستونهای آن که تماما برا قرالی پوشرانده شرده برود بررای‬ ‫مررن کرره کررودکی دانررش آمرروز و کررالس دوم دبسررتان برریش نبررودم خیلرری جررااب و‬ ‫دیدنی بود‪ .‬برای سپری کردن یر شرب شراد و مفررح و بره یراد مانردنی و یر‬ ‫جشن و سرور تمام عیرار همره چیرز داشرت فقرط سراز و دهرل و ادوات موسریقی‬ ‫وجود نداشت چونکه از ننرپیروان مکتب شیعه درآن دوره حرام برود و گرنره‬ ‫ی مجلس کامل وبی نقص و زیبا و شاد بود !‪.‬‬ ‫برای شرکت در چنین جشرن باشرکوهی کره همره سراله و در نیمره مراه‬ ‫شررعبان برره مرردت ده شررب برگررزار مرری گردیررد‪ ،‬عمررو جرران آدینرره محمررد حتمررا از‬ ‫روستا می آمد ‪ ،‬چون برای او عالوه بر سرور و شادمانی جنبه تقردس معنروی‬ ‫هم داشت و حضور در چنین مجلسری بردون شر دارای ارزش هرای روحرانی‬ ‫ومعنرروی وبرخررورداری از ثررواب اخررروی نیزبررود‪ .‬پررس بنررابراین خررود را ملررزم‬ ‫می دید که ایام جشن های نیمه شعبان درشهر مشهد باشرد‪ .‬بررای اینکره در ایرن‬ ‫ایام خجسته هم حرم مطهر امام رضا ( ) را زیارت مری کررد و هرم یر شرب‬ ‫نیزدرمجلس جشن وشادمانی میالدامام زمان درمدرسه مهدیه شرکت می نمود‪.‬‬ ‫پررردرم چرررون روحرررانی و اسرررتاد حررروزه علمیررره مشرررهد بررروده و هسرررت‬ ‫و احتماال کارت های دعوت چنین مجلسی را که به ننر خیلری مهرم مری آمرد و‬ ‫نصرریب همرره کررس هررم نمرری شررد !‪ .‬در حرروزه علمیرره و در بررین روحررانیون تقسرریم‬ ‫می کردند و تعدادی ازآنها هرم بره پردر مرن تحویرل مری شرد ترا هرر کسری را کره‬ ‫مایررل اسررت دعرروت نمایررد ‪ .‬و پرردرم نیررز دو عرردد از کررارت هررای دعرروت را برره‬ ‫عموجان آدینه محمد می دادند بره شررط اینکره مررا هرم همرراه خرودش ببررد ! و‬ ‫ایشان هم همه ساله درایام نیمه شرعبان بره همرین مننروراز ده بره شرهر مری آمرد‬


‫‪ /362‬خانه پدری‬

‫وبه همین ترتیب مرا هم با خرودش بره مجلرس جشرن وسررور مریالد امرام زمران‬ ‫درمدرسرره مهدیرره مرری برررد ‪ .‬و چقرردر بررا شررکوه بررود و دو نفررری چقرردر خرروش‬ ‫مرری گاشررت برره خصرروص اینکرره بررا عم رو جرران مرری رفررتم خیلرری بیشررتر خرروش‬ ‫می گاشت چون در زمان کودکی هر زمان که برا پردرم بره میهمرانی مری رفتریم‬ ‫چون معموال پدرم بزرگ مجلس بود و همه نگاه ها متوجه حاج آقا برود و مرن‬ ‫هم مونؾ و موانب بودم که به عنوان پسرر حراج آقرا مراعرات لبراس روحرانی‬ ‫ایشان را بنمرایم و شرأن ومنزلرت واحتررام لبراس روحرانی ایشران را پراس بردارم‬ ‫و ی وقت خدائی نکرده دست از پا خطا نکرنم ! وهمره فکرر و اکررو هروش و‬ ‫حواسررم متوجرره رفتررار و حرکررات و سررکنات خررودم بررود برره همررین جهررت خیلرری‬ ‫راحت نبودم وبیشتر معاب برودم و همیشره خجالرت مری کشریدم و اصرال خروش‬ ‫نمی گاشرت ‪ .‬ولری وقتری برا عمرو جران آدینره محمرد برودم خیلری راحرت برودم !‪.‬‬ ‫گل می گفتیم و گل می شنفتیم ‪ .‬بلند بلند می خندیدیم ‪ ،‬دیگه الزم نبود به خرودم‬ ‫فشار بیاورم و مثل آدم بزرگ ها بخواهم حفن آبرو کنم و رعایت احترام لباس‬ ‫روحانی پدر را بنمایم برای همین هم خیلی خوش می گاشت !‪.‬‬ ‫از سرکوچه مدرسه مهدیه و دقیقا پشت آرامگاه نادری تا جلوی درب‬ ‫مدرسه که به ننر کودکانه من خیلی هم طوالنی می آمد ‪ ،‬چراغ های زنبوری‬ ‫پایه بلند پر نوری به تعداد بسیار زیاد ودر فاصله های کم در وسط کوچه چیده‬ ‫بودند وبدینوسیله تمامی مسیر تا جلوی مدرسه را نورافشانی و چراؼانی کررده‬ ‫بود ند وازهمان سر کوچه هم کارتهای دعوت مردعوین را کنتررل مری کردنرد !‬ ‫ومن هنگام ورود می دیدم که تعدادی ازبچه های محلی هرم سرن وسرال مرن کره‬ ‫فاقد کارت دعوت بودند سرر کوچره ودرب ورودی وجلروی کنتررل تجمرع کررده‬ ‫وبا خواهش وتمنا والتماس از مسئولین کنترل میهمانان می خواستند که آنهرا را‬ ‫هم راه بدهند !‪.‬‬ ‫وقتی می دیدیم که دانش آموزان هم سرن و سرال مرن سررودهای دسرته‬ ‫جمعرری در وصررؾ امررام زمرران مرری خواندنررد و مررا هررم کرره روی صررندلی وپشررت‬ ‫میزها نشسته بودیم ‪ ،‬ضمن تماشا کردن و گوش دادن به سرودها با شریرینی و‬


‫احسان شوشتری ‪363 /‬‬

‫میوه و شربت وچرائی وبسرتنی پرایرایی مری شردیم خیلری کیرؾ مری کرردم ولرات‬ ‫می بردم !‪.‬‬ ‫عمررو جرران آدینرره محمررد تقریبررا همرره سرراله ایررام نیمرره شررعبان برره مشررهد‬ ‫می آمد تا به مناسبت این ایام خجسته هم حرم را زیرارت کررده باشرد و هرم در‬ ‫مجلس جشرن و سررور و سررود خروانی کره در مدرسره مهدیره برگرزار مری شرد‬ ‫شرکت نماید‪ .‬ولی امسال عمو جان ی کار دیگر هرم داشرت و آمرده برود ترا از‬ ‫برازار مررال فروشران مشررهد یر اسرب جدیررد برررای خرودش بخرررد‪ .‬و چررون روز‬ ‫جمعره برود و مرن هرم کرالس ومدرسره ای نداشرتم تصرمیم گرفتره برود ترا مررا هرم‬ ‫بدون درخواست واصرار خودم بهمراه خودش به بازار مال فروشها ببرد !‪.‬‬ ‫جمعه بازاری بود دری میردان برزرگ و خراکی در اطرراؾ پرنج راه‬ ‫پررائین خیابرران برره سررمت نخریسرری و گررل خطمرری کرره همرره کسررانی کرره درآن روز‬ ‫حیوانی مثل اسب و گاو و االغ و یا حتی شتری جهت فروش داشرتند مری آورد‬ ‫و درآن محل برای فروش عرضه می کردند !‪.‬‬ ‫ماننررد همررین بازارهررای فررروش خررودرو بررود کرره در طهررران واحتمرراال‬ ‫شهرسرتانها هفتره ای یکبرار در روزهرای جمعرره و تعطیرل برگرزار مری گررردد !‪.‬‬ ‫فکر می کنم ابتکارراه اندازی این جمعره برازار فرروش خرودرو را هرم ازهمران‬ ‫بازار مال فروشان قدیم الگو برداری کرده باشند !‪ .‬با ایرن تفراوت کره آن موقرع‬ ‫برره جررای ماشررین و اتومبیررل ووانررت وسررواری ‪ ،‬اسررب واالغ وقرراطر وشررتروگاو‬ ‫وگوساله خود را جهت فروش ارائه وعرضه می نمودند !‪.‬‬ ‫حاال ی گروه کارشناسی و متخصص حضور دارند که بدنره ماشرین‬ ‫و موتوراتومبیررل وگیررربکس وشاسرری و السررتی آن را بررسرری مرری کننررد تررا‬ ‫تصادفی و تعمیری نباشد !‪ ،‬آن زمان هم تا جائی که من به یاد می آورم و شما‬ ‫از یر کررودک کررالس دوم دبسررتان کرره پررس از چهررل و پررنج سررال خرراطراتش را‬ ‫مرور می کند بایستی توقرع داشرته باشرید یر چنرد نفرر آدم خبرره و کارکشرته و‬ ‫کاربلد بودند که وقتی می خواستند اسبی را برای عمو جان انتخراب نماینرد اول‬ ‫دستی به سر و گوش و پاها و رانهای حیوان می کشیدند و کؾ پاهرای اسرب و‬


‫‪ /364‬خانه پدری‬

‫سم هایش را بازرسی می کردند و دست آخر هم مثل یر دکترر دنردان پزشر‬ ‫حیوان بیچاره را با زور و فشار چند نفری که سر و گردنش را گرفته بودند و‬ ‫دهان و فکش را باز کرده بودند دندانهایش را هم می شرمردند ترا سرن و سرالش‬ ‫را بدست آورند ! چون قرار بود پول بابرت خریردش پرداخرت نماینرد دنردانهایش‬ ‫را هم می شمرند !‪ ( .‬اگراسب پیش کشی بود دندانهایش را نمی شمردند !)‪.‬‬ ‫بعررد عمررو جرران کرره مشررتری وخریرردار وسررواس وسررختگیری هررم بررود‬ ‫می گفت ‪ :‬نه این خوب نیست خیلی پیر است ! (مدلش قدیمی بود !) ‪ .‬آن یکری‬ ‫رنگش مناسب نیست !عمو جران اسرب سریاه نمری پسرندید ! یرا اینکره مری گفرت ‪:‬‬ ‫حیرروان خیلرری خسررته اسررت ‪ ،‬معلرروم بررود کرره مرردتها برره درشررکه یررا گرراری بسررته‬ ‫بودنش ! خیلی کار کرده بود ! (عقربه کیلومترش زیاد چرخیده بود!)‬ ‫پررس از چنرردین سرراعت گشررتن و چرخیرردن و جسررتجو کررردن کرره فکررر‬ ‫می کنم ی صبح ترا نهرر برود وبررای مرن کرودک هرم خیلری طروالنی و خسرته‬ ‫کننده به ننر می رسید وچون همه ایرن مردت هرم سررپا ودر البرالی چهارپایران‬ ‫ووسرررط اسرررب و االغ و قررراطر و گررراو وشرررتروآدمهای دو پرررای فروشرررنده و دالل‬ ‫و خریدار با سر باال به دنبال عمو جان در حرکت بودم وهمه حواس ونگررانیم‬ ‫ایررن بررود کرره یر وقررت ایشرران را گررم نکررنم در نتیجرره خیلرری خسررته و ملررول شررده‬ ‫بودم !‪.‬‬ ‫دورازجررون درسررت مثررل " برونررو " پسررربچه ایتالیررایی فرریلم سررینمائی‬ ‫" دزد دوچرخه " به کارگردانی مرحوم " ویتوریا دسیکا " که به دنبرال پردرش‬ ‫در البرررالی انبررروه دوچرخررره هرررا و صررراحبان آنهرررا در جسرررتجو و ترررالش برررود ترررا‬ ‫دوچرخرره گمشررده را بیابررد ‪ ،‬کرره آدمرری حترری موقررع تماشررای فرریلم سررینمائی آنهررم‬ ‫ازشلوؼی جمعیت وتعداد بسریارزیاد دوچرخره هرا سررگیجه مری گرفرت ! وپسرر‬ ‫بچه طفل معصوم به دنبال دوچرخه سرقت شده پدرش می گشت !‪ .‬مرن هرم بره‬ ‫دنبررال عمررو جررانم در میرران ی ر گلرره شررلوغ از چهررار پایرران گونرراگون ومختلررؾ‬ ‫درحرکت بودم که اسبها تازه یکی از آن همه چهار پایران بودنرد !‪ ( .‬برونرو بره‬ ‫دنبرررال دوچرخررره مررری گشرررت و حواسرررش بررره ایرررن برررود کررره پررردرش را گرررم نکنرررد‬


‫احسان شوشتری ‪365 /‬‬

‫وابوالقاسم به دنبال کره اسب بود وهمه حواسرش بره عمرویش برود کره او را گرم‬ ‫نکند !!‪).‬‬ ‫تا اینکه باالخره ی کرره اسرب زیبرا و خوشرگلی کره بره رنری قرمرز‬ ‫وحنررائی بررود و لکرره هررای سررفیدی هررم روی پیشررانی و یکرری از ران هررای پررایش‬ ‫داشت ‪ ،‬مورد توجره و پسرند عمرو جران قرارگرفرت کره خیلری جروان برود هنروز‬ ‫دوساله هم نشرده برود و احتمراال از جهرت قیمرت هرم مناسرب برود چرون برا چانره‬ ‫زدن های زیاد که ابتدا عمو جان قهرر کررد و گفرت ‪ :‬نمری خرواهم و دسرت مررا‬ ‫گرفت و دنبال خودش کشید کره از آنجرا بررویم ‪ ،‬ولری هنروز چنرد قردمی دورترر‬ ‫نشده بودیم که دالل ها دو‪ ،‬سه نفری به سراؼمان آمدنرد و جلروی مرا را گرفتنرد‬ ‫وراه رفرتن مررا را سررد کردنرد ! و برره عمررو جران گفتنررد ‪ :‬حرراال اگرر پسررندیده ایررد ‪،‬‬ ‫مشکلی نیست ‪ ،‬درستش می کنیم ! انصافا مال (اسرب) خروبی اسرت ! تخفیرؾ‬ ‫هم برایت می گیریم !‪ ،‬خدا هم برکت می دهد !‪.‬‬ ‫خالصه با چرب زبانی عمو جان را راضی کردند و دوباره به سوی‬ ‫کره اسب برگشتیم و آن دو تا فرد دالل مرترب بره سرراغ فروشرنده مری رفتنرد و‬ ‫ی چیزهایی در گوش او می گفتنرد ‪ ،‬کره احتمراال حردس مری زنرم مری گفتنرد ‪:‬‬ ‫مشتری خیلی خوبی است !‪ ،‬خوب می خررد !‪ ،‬خریرداری بهترر از ایرن ترا شرب‬ ‫پیدا نخواهی کرد !‪ ،‬چند سالی است که ما در ایرن برازار مرال فرروش هرا سرابقه‬ ‫کار داریم ! و مشتری خوب را از دور می شناسیم ! حاال که این بابا آمده پرول‬ ‫نقد هم که دارد ! پس به همین بنده خدا بفروش ! خدا هم برکت مری دهرد ! اگرر‬ ‫به او نفروشی پشیمان می شوی ‪ ،‬ها!‪.‬‬ ‫فروشنده را کمی با این حرؾ ها می ترسراندند و تروی دلرش را خرالی‬ ‫می کردند !‪ .‬بعد دو نفری به سراغ ما (عموجران ومرن) مری آمدنرد و عکرس آن‬ ‫حرؾ ها را در گوش عمو جان گفتند ! تا اینکره بالخرره مشرتری را تشرویق بره‬ ‫خریدن کردند ! که اسب به این خوبی در کل بازار پیدا نمی شود ! اگر ایرن را‬ ‫از دست بدهی خیلی حیؾ می شود ! حاال که خدا پرولش را رسرانده اسرت ! ترو‬ ‫هم توکل کن ! ی کم پول بیشتر رویش بگاار! وی کمی قیمت را باالتر ببرر‬


‫‪ /366‬خانه پدری‬

‫تا ما هم معامله را جوش بدهیم ! فروشنده هم آدم بیچاره ای است و می خواهد‬ ‫بررا پررولش ی ر گرراری دسررتی بخرررد تررا سرربزی و تررره بررار و هندوانرره و خربررزه‬ ‫بفروشد و شکم زن و بچه اش را سیر کند ! واز این حرفها !‪.‬‬ ‫دالل ها هی مری رفتنرد سرراغ فروشرنده و در گروش او یر حرفهرایی‬ ‫مرری گفتنررد وبرراز مرری آمدنررد پرریش خریرردار ( عمررو جرران و مررن ) و یر چیزهررای‬ ‫دیگری عکس آن حرفها رابه ما مری گفتنرد !‪ .‬آن قردر رفتنرد وآمدنرد ترا براالخره‬ ‫دل عمو جان را به دست آوردند و عمو جان را راضی کردند تا آن کرره اسرب‬ ‫را بخرد و فروشنده را هرم راضری کردنرد ترا کمری تخفیرؾ بدهرد‪ .‬پرس از اینکره‬ ‫عمو جان راضی به خرید شد و سر قیمت به توافق رسیدند به اصرار دالل هرا‬ ‫عمرو جرران را وادار کردنرد بررا فروشرنده دسررت بدهنرد و صررلوات بفرسرتند و دعررا‬ ‫کردند دو طرؾ خیرش را ببینند !!‪.‬‬ ‫عمررو جرران دسررت در جیررب داخررل کررتش کرررد وچررون لبرره جیرربش زیررپ‬ ‫نداشت یر سرنجاق قفلری نسربتا برزرگ روی لبره جیرب داخرل کرتش زده برود ترا‬ ‫پولهایش را گم نکند یواشکی سنجاق قفلری را کره لرب جیرب بؽلرش زده برود براز‬ ‫کرد و دسته اسکناس هایش را بیرون کشید و انگشرت شسرت دسرت راسرتش را‬ ‫بررا آب دهررانش خرریس کرررد و شرررو برره شررمارش اسررکناس هررایش نمررود و پررول‬ ‫فروشنده را داد و مابقی اسرکناس هرایش را سرر جرای اولرش گااشرت و مجرددا‬ ‫درب جیب بؽلش را با سنجاق قفلی بست و محکم کرد !‪.‬‬ ‫عمررو جرران کرره پررولش را داد درلحنرره ای کرره افسررار کررره اسررب را از‬ ‫فروشنده تحویل گرفت ‪ ،‬گفت ‪ :‬خودم بزرگش می کنم و از آن استفاده می کنم‪.‬‬ ‫کره اسب را خریرد و مررا برر پشرت آن نشراند و افسرار اسرب را هرم خرودش در‬ ‫دسررت گرفررت و از محلرره وبررازار مررال فررروش هررا خررارج شرردیم ‪ .‬در محلرره هررای‬ ‫پائین خیابان شهر مشهد بره طررؾ منطقره گرل خطمری و خیابران نخریسری و بره‬ ‫سررمت گررارای کررامیون دارانرری کرره عمررو جرران مرری خواسررت کررره اسررب را جهررت‬ ‫ارسال به ده تحویل دهد به راه افتادیم و پس از تحویل دادن کره اسب زیبرا کره‬


‫احسان شوشتری ‪367 /‬‬

‫عمو جان بعدها او( کره اسب) را به نام مرن نامگرااری کررده برود بره اتفراق بره‬ ‫سمت منزل برگشتیم ‪.‬‬ ‫تابستان سال بعد ‪ ،‬من ازشوق واوق وهیجان دیدن اسب خودم ‪ ،‬خدا‪،‬‬ ‫خرردا مرری کررردم کرره سررال تحصرریلی وامتحانررات نهررائی پایرران سررال زودتربرره اتمررام‬ ‫برسد ومدارس تعطیل شود وتعطیالت تابسرتانی مرا سرریعتر فررا برسرد ترا طبرق‬ ‫روال وعادت همه ساله که درایام فصل گرمرا وتعطریالت سره ماهره تابسرتان بره‬ ‫روستا می رفرتم وپسررعموجان آدینره محمرد مری شردم !‪ .‬امسرال هرم سرریعتر بره‬ ‫خانه دوم خودم ومنزل روستائی خودم وپیش اسب خودم بروم ‪ ،‬چون واقعا دل‬ ‫کوچکم برایشان تنی شده بود !‪.‬‬ ‫تا فصل تابستان شرو می شد ومدارس تعطیل می گشت ‪ ،‬همره بچره‬ ‫های هم سن وسال من ودوستان روستائی ام سراغ مرا ازعموجان آدینره محمرد‬ ‫مری گرفتنرد !‪ ،‬روزی کره قررار برود مررن بره ده برروم تمرامی بچره هرا ودوسررتان‬ ‫دهاتی دوران کودکی ام که قبال توسط عمو جان از آمدن مرن مطلرع شرده بودنرد‬ ‫وهمدیگر را نیز خبردار کرده بودند بمحق شنیدن صدای بوق اتوبوس کره از‬ ‫فاصررله هررای دور دسررت برره روسررتا مرری رسررید وخبررر ورود مسررافرین را اعررالم‬ ‫مرری کرررد ‪ ،‬کودکرران هررم برره تعررداد زیرراد وبصررورت انبرروه ودسررته جمعرری بطرررؾ‬ ‫اتوبوس ویا مینی بوس ما می دویدند وسروصدا راه می انداختند واز آمدن مرن‬ ‫ابراز خوشحالی وشادمانی مری کردنرد وبرا هیجران وصرؾ ناشردنی بسریارزیادی‬ ‫ازورود من وسایر مسافرین اتوبوس استقبال می نمودند ومرتب ومکررر فریراد‬ ‫می زدند ‪ " :‬اتاق شهری گلد "!!‪.‬‬

‫اتوبوس‬ ‫من نمی دانم این وایه " اتاق شهری " را بچه های دهکده مرا چگونره‬ ‫ابدا کرده بودند‪ .‬به گمانم ما خودمان سالها قبرل از تشرکیل فرهنگسرتان ادب و‬ ‫زبان فارسی در روستایمان ی انجمن مشابه این را داشته ایم که برای کلمات‬ ‫و وایه هررای نامررأنوس و ؼیررر مصررطلح و ؼیررررایج وارداترری مثررل "اتوبرروس"‬


‫‪ /363‬خانه پدری‬

‫بالفاصله معادل سازی می نمودند ! وبرای آن وایه و کلمره ؼربری ‪ ،‬نرام واسرم‬ ‫جایگزین مناسبی ابدا و انتخاب نموده و به کار می بردند !‪.‬‬ ‫ولی تفاوت بین بچه های ده مرا و فضرال و ادبرای عضرو فرهنگسرتان‬ ‫ا دب و زبرران فارسرری در آن بررود کرره اعضررای فرهنگسررتان منتنررر مرری ماننررد تررا‬ ‫زمانیکرره ی ر وایه خررارجی و وارداترری کررامال جررا افترراد و رایررج گردیررد و در‬ ‫محراورات روزمررره مررردم برره کررار آمررد آنگرراه برره فکررر انتخرراب ی ر وایه جهررت‬ ‫تعررویق و جررایگزین برررای آن لؽررت خررارجی مرری افتنررد !‪ .‬مثررل "کررامپیوتر" کرره‬ ‫سالیان سال همه از آن استفاده می کنند و کامال جا افتاده ولری اعضرای انجمرن‬ ‫فرهنگستان بعد ازسالها تشکیل جلسه می دهند تا وایه جایگزین بیابند و هنوز‬ ‫به نتیجه نرسیده و لؽت " رایانه " را برای آن پیردا وانتخراب نکررده و تصرویب‬ ‫ننموده اند‪ ،‬از بس معطل می کنند و آهسته حرکت می نمایند که "لرب تراپ" بره‬ ‫بررازارمی آیررد !‪ .‬یعنرری هنرروز " رایانرره " را برره جریرران نیانداخترره انررد زحماتشرران‬ ‫هدررفته و از دور خارج شده است !‪.‬‬ ‫و لری بچرره هررای ده مررا از بررس بررا هرروش بودنررد و ایررن تجربرره نررا موفررق‬ ‫فرهنگستان ادب فارسی و کنردی عمرل و الک پشرتی حرکرت کرردن آنهرا را هرم‬ ‫داشتند !! قبل از ورود اتوبوس به ده یعنی در فاصله ای که صدای بروق آن را‬ ‫از چند کیلومتری روستا می شنیدند و گررد و خراک ناشری از حرکرت آن را در‬ ‫جاده خاکی روستا را از پشت تپه های نزدیر و مشررؾ بره دهکرده مری دیدنرد‬ ‫به سرعت به سمت ورودی روسرتا کره جلروی مدرسره و کنرار " شرور چشرمه "‬ ‫بررود مرری دویدنررد تررا بررا هیرراهو و سررر و صرردا و هیجرران مسررافران تررازه وارد را‬ ‫استقبال نمایند و هم در همین فاصله دویدن از کوچه پس کوچه هرای پرر پریچ و‬ ‫خم روستا ترا ایسرتگاه اتوبروس و قبرل از رسریدن اتوبروس بره روسرتا بره مننرور‬ ‫مقابله با هجوم فرهنی بیگانه ؼربی به روستایمان ! فی الفرور نرامی هرم بررای‬ ‫این پدیده جدید و نا آشنا می ساختند و داد می زدنند " اتاق شهری گلرده " یعنری‬ ‫" اترراق شررهری " آمررد !‪ .‬برره جررای اینکرره کلمرره و وایه ؼربرری وخررارجی وبیگانرره‬ ‫اتوبوس را استفاده نمایند مفهوم را هم می رساندند !‬


‫احسان شوشتری ‪361 /‬‬

‫فصل تابستان بعدی که به روستا رفرتم اسرب مرن حسرابی برزرگ شرده‬ ‫بود و عمو جان زین و یراقی مخصوص هرم بررایش فرراهم کررده برود و از آن‬ ‫برای سرواری و براربری ( دومننروره !) اسرتفاده مری کررد‪ .‬مرن هرم درآن سرال‬ ‫حسابی اسب سواری می کردم یکبار هم که عمو جان ترازه از صرحرا برگشرته‬ ‫بررررود و اسررررب بیچرررراره مررررن هررررم خسررررته و کوفترررره و وامانررررده بررررود ‪ ،‬خواسررررتم‬ ‫سرنهرووسررط گرمررای هرروا برره سررراؼش بررروم و از اصررطبل خررارجش کررنم ‪،‬‬ ‫چندین بار عمو جان به من تاکر داد که اسب خسته اسرت بگراارعرقش خشر‬ ‫شود ! ولی من توجه نکردم و وارد طویله شدم ! اسب بیچاره وخسته کره دیرده‬ ‫بود من به تاکرات عموجانم وقعی نمی نهم واهمیتی نمری دهرم خواسرت درسری‬ ‫حسابی به من بدهد و ناگهان از سرعصبانیت که فرصت استراحت به او نرداده‬ ‫بودم ومانع تؽایه وناهار نیمروزی اش شده بودم همچنانکه سررش داخرل آخرور‬ ‫بود و مشؽول خوردن نهارش برود ترا مررا دیرد جفتکری از پشرت سرر انرداخت و‬ ‫مرا کؾ طویله نقش بر زمین کرد !‪ .‬از آن روز بره بعرد یراد گررفتم وقتری اسربم‬ ‫خسررته اسررت و تررازه از بیابرران آمررده و احتیرراج برره اسررتراحت دارد برره او نزدی ر‬ ‫نشوم !‪ .‬چندین روز بااو قهر کردم و سوارش نشدم و بی محلی کردم تا اینکه‬ ‫دوباره با هم (من و کره اسب) آشتی کردیم و مجددا دوست صمیمی شدیم !‪.‬‬ ‫ی روز که عمو جان در صرحرا و سرر گنردمزار خرود مشرؽول درو‬ ‫کردن خوشه های رسیده گندم بود از دور ی اسب طالئی رم کررده وگریختره‬ ‫را وسط بیابان می بیند و با اسب خودش تعقیبش می نماید ترا اینکره براالخره او‬ ‫را می گیرد و به دام می اندازد ‪ ،‬اسب طالئی که عمو جران بره دام مری انردازد‬ ‫مربوط به اهالی وساکنین روستای ما نبود و معلوم ومشخص هرم نبرود از کردام‬ ‫ی از روستاهای اطراؾ فرار کرده است !‪.‬‬ ‫بعد از نهرهمان روز‪ ،‬هنگام ؼرروب ونزدیکری هرای شرب و پرس از‬ ‫اتمام کار کشاورزی عمو جان اسبی را که پیدا کرده برود برا خرودش بره روسرتا‬ ‫آورد ‪ ،‬آن روزصبح عموجان آدینه محمد با ی اسب رفته بود ولی ؼروب برا‬ ‫دو تا اسب بازآمد !‪ .‬یکی کره اسب جوان قرمز رنی خرودش کره نرام مررا برر‬


‫‪ /375‬خانه پدری‬

‫آن نهاده بود و یکی هرم اسرب طالئری بزرگری کره یالهرای بلنردی داشرت و بردون‬ ‫زین ویراق هم بود و مشخص بود که رم کرده وگریخته است و چند کیلومتری‬ ‫را فرارکرده و ی نفس و چهار نعل دویرده اسرت و از چادرهرا و خیمره هرای‬ ‫صاحبانش دور شده بود‪ .‬و عمرو جران موفرق گردیرده برود او را در بیابران هرای‬ ‫اطراؾ به طور اتفاقی ببیند و پس از تعقیب و گریز بگیرد‪.‬‬ ‫عمو جان حردس مری زد ایرن اسرب طالئری برزرگ و زیبرائی کره پیردا‬ ‫کرده است مربوط ومتعلق به ایل و طایفه چرادر نشرین و کروچ نشرینی اسرت کره‬ ‫تابسررتانها برره نزدیکرری روسررتای پرردری مررن کرروچ مرری کردنررد و در فاصررله چنررد‬ ‫کیلررومتری روسررتای ینگجرره چادرهررا و خیمرره هررای خررود را برمرری افراشررتند و‬ ‫اسکان می یافتند‪ .‬این طایفه بخشری از کروچ نشرینان کررد شرمال خراسران بودنرد‬ ‫واحتماال صاحب اسب طالئی هم رئیس همان ایل بود ‪.‬‬ ‫عمو جان روبه من کررد و گفرت ‪ :‬امشرب زود بخرواب ترا صربح آمراده‬ ‫باشی می خواهیم برا هرم دو نفرری بررویم " خضرشراه " ‪ ،‬اسرم همران منطقره ای‬ ‫بود که چادر نشین ها همه ساله در فصل تابستان می آمدند و در آنجرا اسرتقرار‬ ‫و اسکان می یافتند و چادرهای خود را برپا می کردند ‪.‬‬ ‫اسبی را که عمو جان آدینه محمد بره همرراه خرودش از صرحرا آورده‬ ‫بود طالئی رنی با یرال هرای بلنرد و خیلری قروی هیکرل و یر سرر و گرردن از‬ ‫اسب مرن بلنرد ترر برود وپوسرت رنری طالئری اش را انگراری برا روؼرن زیترون‬ ‫اسپانیائی به جرای لوسریون چررب کررده ومرالش داده بودنرد کره زیرر نرور آفتراب‬ ‫برق می زد ومی درخشید !‪ .‬اسب من که خود بره تنهرائی و درمقایسره برا سرایر‬ ‫چهارپایرران موجررود در طویلرره واصررطبل عمررو جرران و در برابررر دیگررر خرهررا و‬ ‫قرراطر هررا ی ر سررر و گررردن باالتروبلنررد تررر و دارای پوسررتی برره مراتررب خرروش‬ ‫رنررری ترررر برررود در کنرررار ایرررن چنرررین اسرررب زیبرررائی بررره یررر بچررره اسرررب یرررابو‬ ‫می مانست !‪.‬‬ ‫اگر بخرواهم آن دو ترا اسرب را برا اتومبیرل هرای موجرود روز مقایسره‬ ‫نمررایم مثررل یر اتومبیررل شاسرری بلنررد ماننررد پرررادو یررا پرراجیرو خرروش رنرری تمیررز‬


‫احسان شوشتری ‪371 /‬‬

‫متالی‬

‫ویاپنی مدل باال بود که ترازه از کرارواش خرارج شرده باشرد و واکرس و‬

‫پولیش هم خورده باشد درمقایسه با ی وانت پیکان قراضه قدیمی رنی و رو‬ ‫رفته وچپ وراست تصادؾ کرده و گلگیر وسپرش فرو رفته وخیلی خسته !‪.‬‬ ‫فردا صبح که به شوق سوارکاری ومسافرت با اسب و رفتن به سوی‬ ‫"خضرشاه" و ایل و طائفه چادر نشین ها و کردهای کوچ نشین شمال خراسان‬ ‫از خواب بیدار شدم ‪ ،‬دیدم که عمو جران اسرب هرا را آمراده کررده اسرت ‪ .‬منتهرا‬ ‫چون فقط ی عدد زین و رکاب و یراق مخصوص اسب سواری داشرتیم ‪ ،‬لراا‬ ‫زین و یراق اسب مرا بر پشت اسب طالئی بسته بود وی پراالن االغ برپشرت‬ ‫اسب من سوار کرده بود ! که اگرر چنانچره برر پشرت اسربی چنرین زیبرا و شری‬ ‫یر پرراالن االغ مرری بسررت خیلرری دور از انتنررار وبرری سررلیقه گرری محررق بررود !‬ ‫وترروهین بحسرراب مرری آمررد ! ودرضررمن دورازادب و نزاکررت ومیهمرران نرروازی‬ ‫فامیل ما بود کره ازمیهمرانی چنرین عزیزونجیرب برا پراالن خرر اسرتقبال نمرائیم !‪.‬‬ ‫درست مثل این مری مانسرت کره برر سرقؾ یر اتومبیرل شری و مردل براال مثرل‬ ‫ماکسیما و یا بی‪ .‬ام‪ .‬و در خیابان های باالی شهر به جای چوب اسرکی وتختره‬ ‫اسکیت ‪ ،‬فرؼون بنرایی وبشرکه قیروبیرل وکلنری سروار کررده باشرند ! و چنرین‬ ‫حرکات ناشایستی دور از نزاکت و سلیقه خانوادگی ما بود !‪.‬‬ ‫عمررو جرران مرررا بررر اسررب خررودم سرروار کرررد و خررودش نیررز بررر اسررب‬ ‫طالئررری کررره آن را یافتررره برررود و همچرررون یررر ؼنیمرررت جنگررری خررراص خرررودش‬ ‫می دانسرت سروار شرد و دو نفرری بره راه افترادیم ‪ .‬آدینره محمرد سروار برر اسرب‬ ‫طالئی رنی از جلو می رفت و من هم سوار بر اسرب خرودم کره ترا دیرروز بره‬ ‫شکل ی اسب بالدار قصه شاه پریان می مانست و برا پیردا شردن اتفراقی سرر و‬ ‫کله اسب طالئی به طور ناگهانی و ی باره به ی کره اسرب یرابو تبردیل شرده‬ ‫بود! ‪ ،‬به خصوص در این لحنرات کره زیرن و یرراق و افسرار چرمری و رکراب‬ ‫فلزی خود را هم از دست داده بود و ی پراالن خرری هرم برر او نهراده بودنرد !‬ ‫ومن هم برهمان پاالن خری نشسته بودم و به دنبال اسب طالئری وعموجران از‬ ‫کوچه های دهکده عبور می کردیم ‪.‬‬


‫‪ /372‬خانه پدری‬

‫آن عررده از اهررالی ده کرره در آن روز و آن سرراعت صرربح از کوچرره هررا‬ ‫مرری گاشررتند و یررا پیرمردانرری کرره در جررای جررای میرردان مرکررزی و گوشرره هررای‬ ‫خیابان اصلی روستا بر روی سکوهای جلوی درب منازل و جلوی خوارو بار‬ ‫فروشی و بقالی نشسته بودند و یا جلوی آسیاب ده بررای آرد کرردن کیسره هرای‬ ‫گندم خویش که همراه داشتند به انتنار ایستاده بودند ‪ ،‬هنگام عبور ما بره اسرب‬ ‫طالئرری عمررو جرران خیررره شررده بودنررد و فقررط او را نگرراه مرری کردنررد ! و اینهمرره‬ ‫زیبائی وخوشگلی وقشنگی را می ستودند و مبهوت تماشای عمو جان و اسبش‬ ‫شده بودند و هیچ کس به من توجهی نمی کرد !‪ .‬بر عکس روزهای قبل هرگاه‬ ‫کره مرن از ایرن میردان مری گاشرتم همره نگراه هرا متوجره مرن برود و آنهرا کره مرررا‬ ‫نمی شناختند می شنیدم که از بؽل دستی خود مری پرسرند ‪ :‬برو اوؼرالن کریم د‬ ‫ایررن پسررر کیسررت و آقررای بؽررل دسررتی هررم در جررواب مرری گفررت ‪ :‬حرراج شرریخین‬ ‫اوؼلو در ‪ .‬پسر حاج شیخ است !‪ ( .‬پسر حاج شیخ اسم ترکی من بود !!)‪.‬‬ ‫ولی امروزهمه نگراه هرا متوجره اسرب طالئری برود و صرد البتره سروار‬ ‫طالئی ترش! ومن هم به دنبال او واز پی اش می رفتم مثل دوچرخه سروارانی‬ ‫که در میدان مسابقه وپیست دوچرخه سواری به دنبال هم مری رونرد و در یر‬ ‫صرؾ از بررادگیر هررم اسررتفاده مرری نماینرد !‪ .‬دو سرروار بررا دو اسررب در بررادگیر هررم‬ ‫می رفتریم ترا از ده خرارج شردیم و از راه هرای مرالرو و پررپیچ و خرم روسرتایی‬ ‫گاشتیم و از کنار تپه ای که امام زاده روستایمان بر باالی آن قرار دارد عبور‬ ‫کردیم و پس از طی مسافتی پشرت تپره هرا و پسرتی بلنردی هرا پیچیردیم ترا کرم کرم‬ ‫خانه ها وساختمان های دهکده از نگاهمان ناپدید شد ومحو گردید‪.‬‬ ‫در روزهرررایی کررره برررا بچررره هرررای هرررم سرررن و سرررال روسرررتائی برررازی‬ ‫می کردیم حق نداشتیم از امام زاده دورتر برویم و من همیشه دوست داشرتم از‬ ‫امامزاده بگارم و تا آبشار که بزرگترها خیلی تعریؾ می کردند ومی گفتند که‬ ‫جای جالب و زیبائیست ‪ ،‬بروم ولی جرئت دورشدن از دهکده را نداشتم ! ولی‬ ‫امروز در کنار عمو جران خیلری از روسرتا دور شرده برودم و جاهرائی را کره ترا‬ ‫آنروز ندیده بودم می دیدم ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪373 /‬‬

‫در سمت راسرتمان رودخانره اصرلی ده برود کره مرزار وکشرتزارها و‬ ‫باؼات را از آب آن آبیاری می کردند و پشت رودخانه هم باؼهای میوه اکثررا‬ ‫زرد آلررو و سرریب و گوجرره سرربز و بعضرری درخترران گررردو و آلررو و سررنجد بررود و‬ ‫یونجه کاری ها ‪ ،‬و روی تپه های سمت راست هم که درختان بادام کاشته شده‬ ‫بود تماما و ی دسرت بره رنری سربز بودنرد ‪ ،‬ولری در سرمت چرپ جراده کره از‬ ‫دامنه های مارکوه که روستائیان به آن "داق" می گفتند به صورت شیب دار تا‬ ‫کنار جاده ونهر آب سرازیر مری شرد و تپره هرا و فرراز و نشریب فرراوان داشرت‬ ‫مزار و کشت زارهای گنردم و جرو برود و چرون درآن فصرل نیرز خوشره هرای‬ ‫گندم و جو نیز کامال رشد نموده و آماده درو وبرداشت بودند در نتیجه سرمت‬ ‫چپ مان نیز تا جائی که چشم کار مری کررد زرد رنری و طالئری برود‪ .‬طبیعرت‬ ‫بسرریار زیبررائی بررود یر جرراده مررالرو کرره فقررط دوتررا سرروارکار در آن در حرکررت‬ ‫بودنررد و چشررم انررداز سررمت راسررت نهررر آب و برراغ هررای همرره سرربز و صرردای‬ ‫پرندگان و آواز بلبل و قناری به همراه صدای آب رودخانره ‪ ،‬و منرانر سرمت‬ ‫چپمرران هررم قلرره اسررتوارمارکوه ومررزار گنرردم وجررو وتمامررا زرد رنرری وآسررمان‬ ‫باالی سرمان هم یکدست آبی با چند تا لکه ابرسپید کوچ ‪.‬‬ ‫گراه گرداری کره بره یر روسررتائی در حرال کرار برر سرر مزرعره خررود‬ ‫برخورد می کردیم عمو جان از راه دور و با فریاد بلند ی هللا قوتی می گفت‬ ‫و دستی تکان می داد و آن روستائیان کشاورزهم متقرابال همرین را مری گفتنرد‬ ‫و با داسی که در دستشان بود و با خوشه های گندمی کره در مشتشران برود بلنرد‬ ‫می شدند و از راه دور ادای احترام و با اشاره دست سالم و علیکی می کردند‬ ‫و بعضی ها هم که وضعیت استثنائی و شرایط اسب سواری ؼیر معمول ما را‬ ‫می دیدند از مقصردمان مری پرسریدند وعمرو جران هرم برا زبران ترکری توضریح‬ ‫می داد که کجا می رویم و به چه مننوری می رویم ‪ .‬و یکی از آنها نیرز پرس‬ ‫از آن که نگاهش به اسب طالئی افتراد شررو بره بیران خراطراتش کررد کره ایرن‬ ‫اسررب را کرری و کجررا و چرره روزی دیررده اسررت !!‪ .‬و برره ننررر مرری آمررد کرره اسررب‬ ‫بیچاره ی هفتره ای مری شرده کره در صرحرا و بیابران سررگردان بروده و بررای‬


‫‪ /374‬خانه پدری‬

‫خررودش برره تنهررائی مرری چرخیررده و مرری چریررده و برره شررکل حیوانررات وحشرری در‬ ‫طبیعت زندگی می کرده است !!‪.‬‬ ‫پس از طی مسافت چند ساعته ای با اسب به محل استقرار و بر پائی‬ ‫چادرهای کوچ نشینهای منطقه خضر شراه رسریدیم ‪ ،‬وقتری بره فاصرله چنرد صرد‬ ‫مترری چادرهررا وخیمرره هرای ایررل نزدیر شردیم ‪ ،‬برره یکبرراره چنرد تررا از سررگهای‬ ‫نگهبان از پیرامون گله گوسفندان کره در جروار خیمره هرا خوابیرده بودنرد پرارس‬ ‫کردنررد وبرره طرررؾ مررا حملرره ور شرردند وباصرردای پررارس سرری هررا همرره اهررالی و‬ ‫تمامی چادرنشینانی که در محرل ایرل خرود حضرور داشرتند و متوجره آمردن دوترا‬ ‫سرروارؼریبه شرردند ‪ ،‬یکرردیگر را خبررر کردنررد و کسرران دیگررری هررم کرره در سررایه‬ ‫چادرهای خویش استراحت می کردند بدون اسرتثناء زن و مررد و پیرر و جروان‬ ‫و بررره خصررروص کودکررران بررره اسرررتقبال مرررا آمدنرررد ‪ .‬حتمرررا اسرررب خودشررران را‬ ‫می شناختند ولی سوارها برایشان ؼریبره بودنرد بره ویریه مرن کره خیلری نرا آشرنا‬ ‫بو دم و اصال قیافه ام و سر و وضعم و لباس تنم ی پسرر کرامال شرهری برود‬ ‫و با پسران روستائی تومنی هفت صنار متفاوت بودم !‪ .‬و حرق داشرتند کره مررا‬ ‫اصال نشناسند و برایشان خیلی ؼریبه باشم !‪.‬‬ ‫عمرررو جررران آدینررره محمرررد پرررس از پیررراده شررردن از اسرررب ودسرررت دادن‬ ‫وروبوسی و حال و احوال با چند تن از بزرگان مستقبلین ‪ ،‬خرود را بره عنروان‬ ‫برادر کدخدای ده ینگجه معرفی کررد ورؤسرا و سرران و پیرمرردان ایرل کرامال‬ ‫او را شناختند چون عموی بزرگم سالیان سال کدخدای مقتدر و قدرتمند روسرتا‬ ‫بود بهمین جهت همه روستاهای اطراؾ و ایالت و طوایؾ و پیرمردان وریش‬ ‫سفیدان حتماایشان را می شناختند و به ایشان واقعا احترام می گااشتند ‪.‬‬ ‫نزدیکی های نهر رسیده بودیم و چه استقبال جانانه و با شرکوهی از‬ ‫ما به عمل آوردند‪ ،‬همه از چادرها و خیمه های خرود بیررون آمرده بودنرد مرا را‬ ‫به داخل بزرگ ترین چادر برافراشته شده که مخصوص رئیس و خان ایل بود‬ ‫راهنمایی کردند تا استراحت کنریم و از مرا پرایرائی نماینرد‪ .‬ابتردا برا چرای از مرا‬ ‫پایرائی کردند و پس از آن چون می خواستند ما را با اصررار زیراد و بره زور‬


‫احسان شوشتری ‪375 /‬‬

‫برای صرؾ نهار نگه دارند بره افتخرار حضرور مرا زنهرا شررو بره پخرتن نران‬ ‫داغ و تازه نمودند و ما را هم با زور و با اصرار فراوان نگه داشتند !‪.‬‬ ‫داخل همان بزرگ ترین چادر ایل سفره وسیع و بزرگی پهرن کردنرد‬ ‫و انوا کره و سرشیر و خامه و روؼرن زرد و ماسرت وپنیررو هرر آنچره راکره‬ ‫آماده داشتند و از محصوالت خودشان بره دسرت مری آمرد و در آن روز موجرود‬ ‫بود به همرراه نران فطیرر داؼری کره مسرتقیما از داخرل تنرور بره سرر سرفره نهرار‬ ‫می آمد از ما بره خروبی و برا ؼرااهای نوبرانره و مؽرزی و برومی و محلری خرود‬ ‫پایرایی کردند ! و همه اهالی هم از مرد و زن می آمدند و سر همان سفره کره‬ ‫برره افتخارمررا پهررن نمرروده بودنررد مرری نشسررتند و همررراه بررا میهمانرران خررود ؼرراا‬ ‫می خوردند و به محق اینکه چند لقمه ای میل می کردند و سیر می شدند بلند‬ ‫شده و احترام گااشته و پی کار خود می رفتند ! هیچ کس منتنر نمری مانرد کره‬ ‫سفره جمع شود ! و همگان با هم وهمزمان سفره را ترک نماینرد یکری مری آمرد‬ ‫و یکرری مرری رفررت و همگرری هررم بررا نهایررت خوشررروئی و احترررام بررا مررا برخررورد‬ ‫می کردند و تفاوتی هم بین زن و مردشان نبود ‪.‬‬ ‫این رفت و آمد شان سر سفره نهرار بررای عمرو جران خیلری عجیرب و‬ ‫باعس تعجب گردیرده برود ولری آنچره بررای مرن عجیرب و جالرب برود اینکره یر‬ ‫رادیو بزرگ داخل چادر بود کره از آن موسریقی و اخبرار پخرش مری شرد و ایرن‬ ‫پدیرررده در روسرررتای مرررا وجرررود نداشرررت و یرررا ال اقرررل در منرررزل عمرررو جررران و‬ ‫خویشاوندان ما نبود چون همگی معتقد بودند رادیو حرام است !!‪.‬‬ ‫دو چیرز آن میهمرانی ؼیرر مترقبره بررایم عجیرب و شرگفت انگیرز بررود‪،‬‬ ‫یکرری وجررود منحرروس همرران رادیررو و ضرربط صرروتی کرره مرردام وپیوسررته موسرریقی‬ ‫پخش می کرد که برای من بچه آخوند حکم ناخوشایندی داشت و با اکرراه لقمره‬ ‫هررای ؼرراای برره آن لایررای از گلررویم پررائین مرری رفررت ! و فکررر مرری کررردم تمررامی‬ ‫فضررای زیررر ایررن چررادر و خیمرره برره سرربب پخررش همرران موسرریقی حرررام ‪ ،‬فضررای‬ ‫شیطانی شده است و دومی که جالب تر از اولی برود اینکره همره افرراد ایرل از‬ ‫مرد و زن و دختر و پسر بدون توجه به وجرود افرراد ؼریبره و مرردان نرامحرم‬


‫‪ /376‬خانه پدری‬

‫می آمدند و سر همان سفره میهمانی که ما نشسرته برودیم مری نشسرتند و مثرل مرا‬ ‫و در کنار مرا نهارشران را مری خوردنرد و بره دنبرال کرار خودشران مری رفتنرد و‬ ‫اصال هم تفکی جنسیتی را مراعات نمی کردند !!‪.‬‬ ‫تا آن روز این نو ؼاا خوردن مختلط مرد و زن را سر یر سرفره‬ ‫نهار ندیده بودم !‪ .‬چون همیشه درمنزل ما هنگرامی کره میهمران داشرتیم مردهرا‬ ‫جداگانه و در اتاق پایرائی و زنها و دخترها هم جداگانه و در یر اتراق دیگرر‬ ‫نهار می خوردند !‪ .‬وبه این شکل نهار خوردن مخلوط و مختلط سر ی سفره‬ ‫برایم عجیب وؼریب و دور از ؼیرت و تعصب و سرنت خرانوادگی روحرانی و‬ ‫اجتهادی ما به ننر می آمد و این همه بی عفتی و بی شرمی وبی حیایی بررای‬ ‫کودکی هشت ساله ای مثل من ؼیر قابل تحمل بود !‪.‬‬ ‫خانم های ایالتی که از طوایؾ کردهای شمال خراسان بودند با دامرن‬ ‫های بلند و گشاد خویش که تعداد بسیار زیادی از سرکه هرای رایرج مملکتری را‬ ‫هم سوراد کرده بودند وبه دامران خرود از براال ترا پرائین دوختره بودنرد کره موقرع‬ ‫راه رفتن صدای جرینی جرینری ازدامنهرای آنران بلنرد برود ‪ ،‬مری آمدنرد و سرر‬ ‫سررفره مرری نشسررتند و نهارشرران را مرری خوردنررد و پررس از آن هررم بررال فاصررله برره‬ ‫دنبال کار خود می رفتند !‪ .‬تا آن روز ندیرده برودم کره در یر میهمرانی مررد و‬ ‫زن بر سرر یر سرفره بنشرینند و برا هرم ؼراا بخورنرد ‪ ،‬درخرانواده مرا بره جهرت‬ ‫اینکره پرردرم معمرم و روحررانی و مجتهرد بررود و همچنرین در کررل روسرتای ینگجرره‬ ‫همیشرره در میهمانیهررا و مجررالس زنهررا و مردهررا جرردا از همرردیگر و در اتاقهررای‬ ‫جداگانه ؼاا می خوردند و سرفره جداگانره ای داشرتند اینکره در آن روز خانمهرا‬ ‫ایل آمده بودند و با ما که نامحرم و ؼریبه بودیم سر ی سفره نشسته بودند بره‬ ‫ننرم نهایت بی ؼیرتی مردانشان‪ ،‬شروهران شران ‪ ،‬بررادران شران و پدرانشران‬ ‫به حساب می آمد !!‪.‬‬ ‫چرره بسررا بعیررد نبررود همچررون جریرران " قریرره بدشررت " و درگردهمررایی‬ ‫مؤمنی ن اولیه حضرت اعلی زمانی که حضررت طراهره قررة العرین بری حجراب‬ ‫وارد جمع مردانره گردیدنرد وحاضررین را مرورد خطراب قررار دادنرد ‪ ،‬یکری از‬


‫احسان شوشتری ‪377 /‬‬

‫مؤمنین اولیه که تحمل و نرفیت دیدن چنین رفترار و حرکتری را کره از دیرد او‬ ‫وقاحررت و برری شرررمی بررود را نمرری داشررت کرره ببینررد زنرری برردون چررادر و برقررع‬ ‫درمالء عام ناهر شود !‪ .‬بناگاه خنجر از نیام کمر خویش بر می کشد و گلوی‬ ‫خودش را می شکافد و از آن جمع و آن قریه پا به فرار می گاارد !‪.‬‬ ‫من هم اگر کاردی و یا چنگالی در دسترسم بود کره خوشربختانه کرارد‬ ‫و چنگال سر سفره چادر نشینان هنوز باب نشده بود !‪ ،‬شاید بعیرد نبرود مرن هرم‬ ‫در آن روز و در آن مجلررس و زیررر آن خیمرره صررحرائی خضررر شرراه بالئرری سررر‬ ‫خررودم مرری آوردم کرره آن مررؤمن نخسررتین حرردود یکصررد وبیسررت سررال قبررل از آن‬ ‫تررراریخ درقریررره بدشرررت برسرررر خرررود آورده برررود !‪ ،‬و از درون آن چرررادر فررررار‬ ‫مرری کررردم و تررا روسررتای خودمرران کرره مهررد عفررت و عصررمت وپاکرردامنی بررود و‬ ‫مردان و زنانش جدای از هم نهار می خوردند و هیچ زنی با هیچ مرد نرامحرم‬ ‫و ؼریبه ای رودر رو نمی شد و حال و احوال هم نمری کررد مری گرریختم و پرا‬ ‫به فرار می گااشتم تا شاهد چنین بی عفتی و بی عصمتی وبی ؼیرتی نباشرم و‬ ‫احتماال در بین راه هم فریاد وا مصیبتا و وا آخر الزمانا هم سر می دادم !!‪.‬‬ ‫از نجابت زنان روستایمان همین بس که موقع میهمانی و صرؾ ؼراا‬ ‫اول سفره برای آقایان پهن می کنند و هرچه دیس و بشرقاب و ؼراا و خورشرت‬ ‫هست برای مردها می فرستند تا آنها حسابی بخورنرد و سریر شروند و شکمشران‬ ‫باد کند و وقتی که مردها حسابی خوردند و سریر شردند و موقرع برادگلو و آروغ‬ ‫زدن و سیگار کشیدن آقایان که شد و با چوب کبریتری کره نروک آن را برا نراخن‬ ‫هایشان تیز می کردند به شکل مشمئز کننده ای مشرؽول خرالل کرردن دنردانهای‬ ‫خررود شرردند !‪ ،‬آنگرراه زنهررا حررق دارنررد برررای خودشرران سررفره ای گوشرره پسررتو یررا‬ ‫آشپزخانه یا زیر زمین پهن کنند و آنچه از ؼاا باقی مانده است صرؾ نمایند!‪.‬‬ ‫و هیچ ی از این مردهای به این بزرگی به عقلش هم نمری رسرد کره‬ ‫می تواند برای پرهیز از تبعیق بین فرزندان خودش وبین دختران و پسرانش‬ ‫الاقل یکبار دست دخترش را هم بگیرد و او را هم مانند پسرش در بؽرل دسرت‬


‫‪ /373‬خانه پدری‬

‫خودش سر سفره بنشاند و همگی محترمانه و برا هرم و بره طرور هرم زمران ؼراا‬ ‫میل نمایند ‪.‬‬ ‫بعدها که کمی بزرگ تر شدم متوجه شدم علت اینکره در روسرتای مرا‬ ‫بدین شرکل برخرورد مری شرد ایرن برود کره تعرداد زیرادی نوجروان جهرت آمروزش‬ ‫علوم طلبره گری بره حروزه هرای علمیره ارسرال کررده بودنرد ‪ ،‬اینهرا هرم در زمران‬ ‫تعطرریالت و یررا ای رام محرررم و صررفر کرره برره دهکررده برراز مرری گشررتند هرکرردام بررا‬ ‫خودشان ی دستورات و قواعدی را از حوزه علمیه به سوؼات می آوردنرد و‬ ‫همین بایدها و نبایدها که همه ساله بیشتر و بیشتر هم می شرد زنردگی روسرتائی‬ ‫را تنی تر و محدود تر می کرد و اینهمه طلبه که به اصطالح صراحب علرم و‬ ‫فضل م ی شدند به جای اینکه به درد خانواده ها و هم والیتی هرای خرود برسرند‬ ‫که برای زندگی بهتر خود و فرزندانشان مؤثر باشد و به درد بخورد ‪ ،‬روز به‬ ‫روز زندگی آنها را هم محدودتر و سخت تر مری کردنرد ‪ .‬فری المثرل اگرر قربال‬ ‫زن روسررتائی چارقرررد و لچکرری اش را سرررر مرری کررررده و چررادرش را هرررم دور‬ ‫کمرررش مرری بسررته و در کنررار همسرررش برره همرره کارهررای روزمررره زنرردگی اش‬ ‫می رسریده و برا االغ بره صرحرا مری رفتره و برار گنردم حمرل مری کررده و بره ده‬ ‫مرری آورده اسررت ‪ ،‬حرراال کرره طلبرره جرروان از حرروزه برگشررته و درس حجرراب و‬ ‫عفراؾ و گررردی صررورت و انگشررتان و کررؾ دسرت تررا مررچ و نگرراه برره نررامحرم و‬ ‫دیگررر مسررائل شرررعیه را آموخترره و برره ده آمررده و همررین هررا را هررم روی منبررر‬ ‫می تواند برای مستمعین بازگو کند !‪ ،‬باعرس شرده حراال زن روسرتائی کره الاقرل‬ ‫تا دیروز حجاب راحتی داشرته امرروز مجبرور باشرد برا یر دسرتش چرادرش را‬ ‫روی صورتش کیپ بگیرد وبا دست دیگرش تمامی آن کارهائی را انجرام دهرد‬ ‫که تا دیروز با دو دست انجام می داده است !‪.‬‬ ‫ترررا دیرررروز سررروار االغ مررری شرررده ترررا بررره صرررحرا بررررود وبررره کارهرررای‬ ‫کشاورزی اش برسد ولی حاال که طلبره هرا ازشرهر برگشرته انرد ایرن کرار راهرم‬ ‫برای او نهی کرده اند ‪ ،‬حاال مجبور است مسریر را هرم پیراده دنبرال االؼهرا راه‬ ‫برود !‪ ،‬اگر تا دیروز سر باؼچه برای اینکه بتواند بار سنگین یونجه ویا گونی‬


‫احسان شوشتری ‪371 /‬‬

‫سررررنگین دیگررررری را روی االغ سرررروار کنررررد مرررری توانسررررته از یرررر‬

‫مررررردی از‬

‫خویشرراوندان واهرررالی همرران روسرررتا کرره در آن نزدیکررری هررا سررررزمین خرررودش‬ ‫مشؽول کار وزارعت بوده کم بگیرد تا دو نفری بار االغ را سروار نماینرد ‪،‬‬ ‫حاال طلب ه های از حوزه برگشته حق چنین کاری را هرم بره او نمری دهنرد وایرن‬ ‫عمل را بی شرمی وبی حیائی می شمارند ‪ ،‬چون بهر حال مردی گفتن ‪ ،‬زنری‬ ‫گفررتن ‪ ،‬وتفکی ر جنسرریتی گفررتن ! وبهمررین دلیررل روز برره روز زنرردگی محرردود‬ ‫روستائی بخصوص برای خانمها محدود تر ومحدود تر شده است ‪.‬‬ ‫ولری ایرن کرروچ نشرین هرای ایالترری خانره بره دوش فاقررد چنرین امکانرراتی‬ ‫بوده اند که از هر خانواده یکی دو تا پسرطلبه و روحانی در حوزه های علمیه‬ ‫داشته باشند !‪ ،‬در نتیجه زندگی شان راحت تر واز بایردها و نبایردها ی کمترری‬ ‫برخرروردار بررود ‪ ،‬خودشرران را بررا ایررن همرره مسررتحبات و مکروهررات و بایرردها‬ ‫ونبایرردها درگیررر نکرررده بودنررد و یر زنرردگی روان تررر وراحتتررر و شررادتری را‬ ‫ادامه می دادند و همه سعی و تالششان مثل اکثریت جامعه انسرانی در پری یر‬ ‫زندگی بهتر و مفیدتر برای خود و خانواده و فرزندانشان بود‪.‬‬ ‫و من بره چشرم خرویش دیردم کره در کنرار همرین رودخانره روسرتا زنری‬ ‫درحال شستن رخت ولباس بود و آستین هرای لبراس ترنش کره داخرل تشرت قررار‬ ‫می گرفت تا آرنج خیس شده بود و با همین وضرعیت بره رختشرویی خرود ادامره‬ ‫می داد !! و حاضر نبود مثل سایر خانمها آستین پیراهن خود را تا کرده و چند‬ ‫سانتی متر باال ببرد و مانند بقیه لباس بشوید تا لباس تن خودش خیس نگردد !‪.‬‬ ‫از بس این زن بیچاره را از آتش دوزد ترسانده بودند که آن زن نمی توانسرت‬ ‫وجر ت نمی کرد ساعد دست تا آرنج خویش را حتی موقع شسرتن لبراس لخرت‬ ‫نموده درمعرق نمایش مردان ؼریبه ونامحرم احتمالی که ممکن بود ازکنار‬ ‫نهر آب عبور نمایند قرار دهد !!‪.‬‬ ‫و یا اینکه پس از گاشت سی سرال از انقرالب اسرالمی ‪ ،‬تنهرا خرواهر‬ ‫من که همیشه با چادر مشکی رفت و آمد می نماید روی پشت کرؾ دسرت خرود‬ ‫هم ی چیزی مثل رویه دستکش می بندد که با یر حلقره بره انگشرت دسرتانش‬


‫‪ /335‬خانه پدری‬

‫بند می شود تا اگرر احتمراال برر حسرب اتفراق و یرا اجبرار دسرتش از زیرر چرادر‬ ‫خارج شد پشرت دسرتش هرم در معررق دیرد افرراد نرامحرم قررار نگیررد ! چرون‬ ‫معتقد است زن مسلمان مجاز است انگشرتان و کرؾ دسرت خرود را در معررق‬ ‫نگاه دیگران قراردهد ولی هیچ کجا صحبتی از پشت کؾ دست نشرده اسرت !!‪.‬‬ ‫پس بنرابراین احتیراط مسرتحب آن اسرت کره پشرت دسرت خرود را هرم ترا انگشرتان‬ ‫دست بپوشاند!‪.‬‬ ‫و برررردین شررررکل هررررر روز زنرررردگی را برررررای خررررود سررررخت تررررر و‬ ‫مشکلتروپیچیده تر می کنند و در طی روز هم همه حرواس و فکرر و اکرر آنران‬ ‫همین است و جز این فرصت فکر کردن به هیچ موضو دیگر و اساسی تری‬ ‫را نمرری یابنررد کرره گررردی صررورت تررا کجررا و کررؾ دسررت تررا کجررا و نگرراه برره مرررد‬ ‫نامحرم تا کجا و صحبت کردن هم تا چند کلمه و لبخند هم مجراز اسرت یرا ابردا‬ ‫خیر ! لبخند زدن و راحت به صورت ی مرد نگاه کردن و بیش از چند کلمه‬ ‫محدود و ضروری حرؾ زدن جزو گناهان کبیره محسوب بوده وهست !‪.‬‬ ‫من خوب به خاطر دارم که پسر بچه ای چهرارده سراله برودم در روز‬ ‫مراسم جشن عروسی پسر عمو نورعلی سردار شهید که به همراه پردرم جهرت‬ ‫شرکت در جشن عروسی از مشهد به ده رفته برودیم ‪ ،‬خرانم هرای روسرتائی کره‬ ‫در داخل منزل داماد با فاصله دورتری از آقایان برای خودشان مشرؽول جشرن‬ ‫و سرور بودند و ی دایره ای هم برای مجلس زنانه خودشان می زدنرد همرین‬ ‫عمو جان فضل هللا که مؤسس و مدرس و متولی حوزه علمیره فراروج بودنرد برا‬ ‫عصبانیت و تحکم ی نفر را فرستاد که برو بگو دایره نزنند! سس کسسله*!‪.‬‬ ‫پدر من هم در آنجا بود ایشان هم از مجتهردین مشرهد بودنرد وهسرتند ‪.‬‬ ‫اگر چه مخالفتی با دایره زدن خانم ها نداشتند ولی چون اخوی بزرگترشان کره‬ ‫احتماال مجتهد اعلرم ترری هرم برود و فتروا داده بودنرد کره دایرره زدن در مجلرس‬ ‫عروسرری ممنررو ! چررون فعررل وعمررل حرررام وخررالؾ شررئونات اسررالم اسررت برره‬ ‫احترام اخوی ارشدتر و مجتهد احتماال اعلرم ترر خرود سرکوت کردنرد و چیرزی‬ ‫نگفتند تا اینکه پرس از دقرایقی صردای دایرره زدن خرانم هرا هرم بره فرمروده حراج‬


‫احسان شوشتری ‪331 /‬‬

‫عمو شیخ فضل هللا خراموش شرد !‪ .‬ایرن تراکر و تروبیخ شریخ فضرل هللا بره زنران‬ ‫روستائی که در مجلس جشن و سرور و عروسی و در جمع کامال زنانه خرود‬ ‫نیز حق دایره زدن و احتماال حرکات موزون و رقرص و پرایکوبی لهرو ولعبری‬ ‫را ندارنررد ‪ ،‬مشررخص مرری کنررد کرره خررانواده مررا خیلرری پیشررتازتر و پیشرررو تررر از‬ ‫حکومت اسالمی ودرسالها خیلری قبرل از پیرروزی انقرالب اسرالمی خرود دارای‬ ‫مررأموران گشررت ارشرراد برروده و برره صررورت خررود جرروش همرره امکانررات امررر برره‬ ‫معروفرری و ابررزار بازدارنررده نهرری از منکررری را دارا برروده اسررت ! و شرراید ایررن‬ ‫طرح و ایده و پرویه تشکیل گشت هدایت و ارشاد را رییم جمهروری اسرالمی‬ ‫از ریاست محترم حوزه علمیه شهرستان فاروج آموخته باشد !‪.‬‬ ‫احکام و قوانین و بایدها و نبایدهائی که بره اعتقراد گرروه بیشرماری از‬ ‫روان شناسان و جامعه شناسان برای زندگی در یر اجتمرا بشرری و الزمره‬ ‫ی ر زنرردگی مرردنی اسررت هررر انسررانی حداکثربایسررتی برره سرری‪ ،‬چهررل تررا از ایررن‬ ‫د سررتورات و بایرردها و نبایرردها پایبنررد باشررد و آنهررا را برره مررورد اجرررا گرراارد ولرری‬ ‫متأسفانه در جامعه شهری ایرانی این بایدها ونبایردها بره هفتصرد ‪ ،‬هشتصرد ترا‬ ‫بالػ می گردد و این چنین دست و پای انسان ها را بسته ومحدود نگه می دارد‬ ‫و همررین محرردودیت هررا برره گمررانم و شرراید در جامعرره روسررتائی مررا ایررن بایرردها و‬ ‫نبایرردها برره ده برابررر ایررن تعررداد هررم افررزایش مرری یابررد !‪ ( .‬مننررور ننرررم جامعرره‬ ‫روسرتائی ینگجره و احتمراال روسرتاهای پیرامرون و مشرابه آن اسرت وگرنره مرن‬ ‫روستاهائی را در شمال ایران دیده ام که اهالی آن خیلی متمدنانه تر از زندگی‬ ‫شهری مشهد ما روزگار می گارانند و مدنیت شرهری و تربیرت دوران کرودکی‬ ‫من به گرد پای زندگی روستائی آنان و کودکان آنان هم نمی رسد !!‪) .‬‬ ‫آن روزخرراطره انگیررز کرره اسررب طالئرری را تحویررل صرراحبان اصررلیش‬ ‫دادیم و ناهار را میهمان محترم سفره گرم آنران برودیم و چنرد سراعت زنردگی برا‬ ‫آنهررا را تجربرره کررردم ‪ ،‬دیرردن زنرردگی و معاشرررت و برخررورد پرراک و صررمیمانه‬ ‫اهالی ایل وکوچ نشینان این چنین تأثیر شگرفی در نگاه کودکانه مرن گااشرت و‬ ‫کنجکاوی مرا در خصوص نحوه تربیت خانواده و محیطی کره در آن پررورش‬


‫‪ /332‬خانه پدری‬

‫مرری یررافتم را برانگیخررت !‪ ،‬بسرریار از ایررن سررفر ی ر روزه بیرراد مانرردنی خررود‬ ‫خوشحال و شاد ومسرورم کره خراطره خروب وخروش آن سرفر یکرروزه پرس از‬ ‫گاشت بیش ازچهل وپنج سال از آن تاریخ هنروزهم در خراطره مرن براقی مانرده‬ ‫است ‪.‬‬ ‫در پایرران همرران روز هنگررام ؼررروب آفترراب برره اتفرراق عمررو جرران آدینرره‬ ‫محمد وسوار بر ی اسب دوترکه که من پشت سر سوارکار اصلی وطالئری‬ ‫آن نشسته بودم به روستای خودمان بازگشتیم ‪ .‬اگر چه اسب طالئری را تحویرل‬ ‫دا ده بودیم ولی سوار کار طالئی آنروز تا سالیان سال با من بود ‪.‬‬

‫*سس کسسله ‪ :‬صدایش رو ببرند! یا ترجمه دیگرش می شود صداشو خفه‬ ‫کنند‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪333 /‬‬

‫شیخ فضل هللا‬

‫فاروج ـ خراسان ‪ ۴۸۳۸‬ـ ‪ ۴۱۱۱‬شمسی‬

‫یکی از صادرات عمده روستای ما بنام " ینگجه " واقع در سروالیت‬ ‫نیشرررابور در اسرررتان خراسررران رضررروی عرررالوه برررر گنررردم و جرررو و دیگرررر اقرررالم‬ ‫کشاورزی ودامی ‪ ،‬اعزام کودکان و نوجوانان روسرتائی بره حروزه هرای علمیره‬ ‫فاروج ومشهد بوده و هست ‪ .‬چونکه برای پسران دبستانی روستای مرا پرس از‬ ‫اتمرررا م دوره ابتررردائی هررریچ کرررالس و مقطرررع بررراالتری مثرررل مدرسررره راهنمرررائی و‬ ‫دبیرستان برای ادامه تحصیل وجود نداشت ‪ ،‬بنابراین بررای آنرانی کره مایرل بره‬ ‫ادامه تحصیالت بودند بهترین و راحت ترین گزینه رفرتن بره حروزه علمیره برود‬ ‫کرره برره برکررت وجررودی پرردر روحررانی مررن برره عنرروان حررامی وپشررتیبان در حروزه‬ ‫علمیرره مشررهد بسرریار سررهل و آسرران مرری نمررود و سررالهای بعررد وسپسررترها هررم کرره‬ ‫توضیح خواهم داد با تأسریس حروزه علمیره شهرسرتان فراروج توسرط عمرو جرانم‬ ‫شیخ فضل هللا ورود به مدرسه علوم دینی وحوزه علمیه از این هرم سرهل ترر و‬ ‫آسانتر گشت ‪.‬‬ ‫هیچ روستائی را در سراسر ایران نمی توانید بیابید که باندازه دهکده‬ ‫کوچ ما طلبه علوم دینی و اسالمی به حروزه علمیره اعرزام کررده باشرد !‪ .‬در‬ ‫آنجا ( مدرسه علمیره) بصرورت پانسریون و شربانه روزی مری توانسرتند در یر‬


‫‪ /334‬خانه پدری‬

‫اتاق سه یا چهار نفره که بمراتب بهتر و خوب تر از اتراق خودشران در روسرتا‬ ‫بود زندگی نمایند و در طی روز هم پای درس اسراتید حروزه بره تحصریل علروم‬ ‫فقهی و احکام دینی بپردازند‪ .‬خیلی از نوجوانانی که برای تحصیل علروم دینری‬ ‫بررره حررروزه علمیررره مشرررهد مهررراجرت مررری نمودنرررد عمررردتا در دو مدرسررره علمیررره‬ ‫“ دو درب ” و یا “ نواب ” ساکن شده و استقرار مری یافتنرد ‪ ،‬چونکره پردرم کره‬ ‫قدیمی ترین طلبه و روحانی روستایمان بود در ابتدای جوانیش بخاطر فرار از‬ ‫دست مأموران و یاندارم های حکومت پادشاهی پهلوی که می خواستند ایشران‬ ‫را به خدمت ننام ونیفه اجباری وسربازی ببرند باتفاق اخوی بزرگتر خرویش‬ ‫( فضل هللا ) به این مردارس وارد شرده بودنرد وبرا متولیران ومردیران ورؤسرا در‬ ‫ایررن دو تررا مدرسرره آشررنائی و قرردمت دیرینرره ای داشررتند و در همررین مرردارس هررم‬ ‫مدتها وسالیان متمادی به تدریس مشؽول بودند‪ .‬در نتیجه نوجوانران جدیردی هرم‬ ‫که همگی با صالحدید پدرانشان که آنان را بدرقه وبه حوزه اعرزام مری کردنرد‬ ‫وبواسطه وجرود وحضرور حراج شریخ نصررت هللا بره مشرهد مری آمدنرد عمردتا برا‬ ‫تشرویق و معرفری پردرم بره مردیرو مترولی یکری از ایرن مردارس در آنجرا اسررکان‬ ‫می یافتند و صاحب اتاق وحجره وخوابگاه می گردیدند ‪.‬‬ ‫از روستای پدری من بیش از همه روستاها ودهرات اطرراؾ واکنراؾ‬ ‫محصل علوم دینی و طلبه به حوزه علمیه مشهد وارد شده است وپس از سرالها‬ ‫تعلیم وتربیت وآموزش فقهی وشرعیات از آنجرا هرم جهرت ادامره تحصریالت بره‬ ‫حوزه علمیه شهر قم و بندرت هم به حوزه علمیه نجؾ مهراجرت نمروده انرد و‬ ‫یا اصال از حوزه علمیه خارج وجاب مشاؼل دیگری گردیده اند‪.‬‬ ‫عموجرررران شرررریخ فضررررل هللا و پرررردرم شرررریخ نصرررررت هللا اولررررین نسررررل‬ ‫طلبرره هررای صررادر شررده از روسررتای ینگجرره و اولررین روحررانیون و مجتهرردین و‬ ‫امامان جماعت ازدهکده ما بوده وهستند که پس ازموفقیت ایشان (عمو وپردر )‬ ‫دیگر خانواده هرا نیرز تشرویق بره انجرام ایرن کرار گردیرده ودرنتیجره نوجوانران و‬ ‫جوانان روستائی بسوی حوزه های علمیه ایران سرازیر شده اند‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪335 /‬‬

‫تا سالیان سال حوزه علمیه مشهد تنها مأمن ومحل تحصیل برای آنران‬ ‫بود و پدرم نیز حامی ومعرؾ و پشرتیبان ایرن طرالب جروان ونوجروان بودنرد ترا‬ ‫اینکه سالهای بعد حوزه علمیه فاروج توسط عموجان شیخ فضل هللا بنیان نهاده‬ ‫وتأسیس شد وجهت پایرش وثبت نام طالب افتتاح گردید و نوجوانران وجوانران‬ ‫روسررتائی از ایررن امکانررات راحررت و خرروب فررراهم شررده اسررتفاده نمرروده و تعررداد‬ ‫مشتاقین به علوم دینی افزایش یافت و ابتدا در حروزه علمیره فراروج کره شررایط‬ ‫سهل تری از جهت اسکان و اقامرت بررای آنران فرراهم برود مراجعره و ثبرت نرام‬ ‫می کردند و پرس از گارانردن دوره هرای ابتردائی حروزه و خوانردن کتراب جرامع‬ ‫المقدمات وسیوطی ومؽنی و دیگرکتب اولیه همراه با براالتررفتن سرن طلبره هرا‬ ‫جهررت ادامرره تحصرریالت و اسررتفاده از کررالس هررای دروس اسرراتید برجسررته برره‬ ‫حوزه علمیه مشهد و یا حوزه علمیه قم اعزام می شدند‪.‬‬ ‫در سررالهای اولیرره تأسرریس حرروزه علمیرره فرراروج برره ابتکررار شخصرری‬ ‫مؤسسررین و بانیرران آن ‪ ،‬کرره ریاسررت آنرران و نیررز مرردیریت مدرسرره بررا عموجرران‬ ‫فضل هللا خودمان بود طلبره هرای جروان و نوجروان را هرر سرال یکبرار در یر‬ ‫مسررافرت علمرری وتفریحرری وزیررارتی وسرریاحتی بصررورت گروهرری و کرراروانی‬ ‫ودسرررته جمعررری بمناسررربت سرررالروزمیالد امرررام هشرررتم شررریعیان بررره مشرررهد گسررریل‬ ‫می داشتند و فاصله یکصد و پنجاه کیلومتری شهرستان فاروج در شمال استان‬ ‫خراسان تا شهر مشهد را با پای پیاده طی می کردند تا جهت زیارت حرم امرام‬ ‫رضررا ( ) در شرررب تولرررد آنحضررررت درکنررار بارگررراهش درشرررهرمقدس مشرررهد‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫و درحین عبرور از روسرتاهای برین راه فراروج ترا مشرهد شربی را نیرز‬ ‫در یکی از مساجد روستاهای برین راه و یرا منرازل روسرتائیان مری گاراندنرد ترا‬ ‫ضررمن اینکرره اهررالی دهررات و روسررتاهای مسرریرراه را متوجرره امکانررات مدرسرره‬ ‫علمیه فاروج وفعالیت های فوق برنامه آن مدرسه می نمایند بدینوسیله کودکران‬ ‫ونوجوانرران روسررتائی را نیررز جهررت ادامرره تحصرریل در مدرس ره علمیرره ترؼیررب‬ ‫وتشویق وجاب حوزه علمیه فاروج نموده باشند‪.‬‬


‫‪ /336‬خانه پدری‬

‫یکرری از برررادران کرروچکتر مررن نیزجررزو طررالب و دانررش آموختگرران‬ ‫حوزه علمیه فراروج اسرت کره چنرد سرالی در همران مدرسره علمیره اتراقی داشرت‬ ‫وبصررورت شرربانه روزی در آنجررا تحصرریل مرری نمررود وپررس ازآنهررم برررای ادامرره‬ ‫تحصرریل و تکمیررل علرروم حرروزوی خررود عررازم حرروزه علمیرره شررهرقم گردیررد ‪،‬‬ ‫وچندین نوبت در سالهای اولیره تأسریس وراه انردازی مدرسره باتفراق وهمرراه برا‬ ‫کاروانیرران طررالب و اسرراتید حرروزه علمیرره فرراروج و دیگررر معتمرردین شررهر برررای‬ ‫زیارت حرم مطهرر امرام رضرا ( ) پیراده ازشرهر فراروج بره مشرهد آمرده برود‪.‬‬ ‫کرراروان طررالب فرراروج معمرروال همرره سرراله چنررد روزی قبررل ازسررالروز مرریالد‬ ‫حضرررت امررام رضررا ( ) از شررهر فرراروج حرکررت مرری کردنررد وبررا عبرروراز‬ ‫شهرهای بین راه همچون "شهرکهنه " و "قوچان" و "دوؼائی" و "چناران" که‬ ‫پیاده مری گاشرتند کرم کرم بره شرهر مشرهد مری رسریدند ودر طرول مسریرهم بررای‬ ‫استراحت واقامت از مساجد روستاهای بین راه استفاده می نمودند ‪.‬‬ ‫یکبار که اخوی محمد برادر نوجوان چهارده ساله ام به همرراه همرین‬ ‫کاروان طلبه ها بره مشرهد آمرده برود از کترابی در رابطره برا زندگینامره " مهاتمرا‬ ‫گاندی " رهبر فقید استقالل هندوستان که درکتابخانره شخصری مرن موجرود برود‬ ‫خوشش آمده بود که فکر می کنم نام کتاب هم" گاندی فرزند اشتباه زمان " بود‬ ‫و کتاب نسبتا قطرور وبرا صرفحات بسریارزیاد وحجیمری هرم برود کره آنررا امانرت‬ ‫وقرضی گرفت ترا جهرت مطالعره برا خرود بره فراروج ببررد و چرون اخروی جرزو‬ ‫طالب شبانه روزی مدرسره علمیره فراروج برود کره مردام در آنجرا اقامرت داشرت‬ ‫ودارای اترراقی درداخررل مدرسرره علمیرره بررود کرره شرربها نیررز همانجررا مرری خوابیررد ‪،‬‬ ‫برحسب اتفاق یا در حین بازرسی شبانه چشمان ریاست حروزه علمیره کره عمرو‬ ‫جان شیخ فضل هللا خودمان باشند به این کتاب جلد آبی قطرورمی افترد وپرس از‬ ‫آنکه به عنوان وموضو ومحتویات کتراب پری مری برنرد برا تشروعصربانیت بره‬ ‫نکررروهش و تررروبیخ طلبررره نوجررروان مدرسررره خرررود کررره اخررروی محمرررد مرررا باشرررد‬ ‫می پردازنرد و در حضورسرایر طرالب سرزنشرش مری کنرد کره ‪ :‬ایرن دیگره چره‬ ‫کتابی است چرا این کتابها را مطالعه مری نمرائی !‪ .‬مگرکتراب در رابطره برا‬


‫احسان شوشتری ‪337 /‬‬

‫شرح احوال و زندگینامه ائمه اطهار و معصومین علیهم السرالم قحطری ونایراب‬ ‫اسررت ! کرره برره خوانرردن ومطالعرره زندگینامرره ی ر آدم گرراو پرسررت ! پرداخترره‬ ‫ومشؽول شده ای !‪ .‬دیگر نبینم هیچ طلبه ای این چنین کتابهرائی را برا خرودش‬ ‫به درون مدرسه وحوزه علمیه بیراورد !‪ ،‬اینجرا مدرسره امرام جعفرصرادق ( )‬ ‫است و آنچه می خوانید و مطالعه می کنید ومی آموزید بایستی در رابطه برا‬ ‫احادیس و روایات و فقه شیعه و زندگی نامه و شرح الحرال و احرواالت وگفترار‬ ‫وبیانات ائمه اطهار و اصحاب و یاران آنها باشد‪ .‬همین وبس !! ( البته آنهرم نره‬ ‫همه اصحاب وانصارو یاران !)‪.‬‬ ‫همررره طرررالب حررروزه وحاضررررین در مدرسررره در یررر مراسرررم ویررریه‬ ‫وگردهمائی با شکوه جمع شرده بودنرد و بره سرخنان ریاسرت حروزه علمیره گروش‬ ‫می‬ ‫جان سپرده بودند‪ ،‬و عمو جان شیخ فضل هللا هم ضمن اینکه داد سخن‬ ‫فرمودند آماده ومهیا شده بودند که در پایان سخنرانی ومنبرشان ‪ ،‬جهت عبرت‬ ‫وتنبیرره وپنررد وانرردرز وبیرراد سررپاری وآمرروختن درس بررزرگ آنررروز برررای تمررامی‬ ‫طلبه های نوجوان مدرسه در انتهای کاروپایران مجلرس وعرن وارشراد ‪ ،‬مراسرم‬ ‫کترراب سرروزی برره راه بیاندازنررد ! و سرگاشررت و زندگینامرره مهاتمررا گانرردی ایررن‬ ‫فرزند اشتباه زمانه را فی المجلس ودرحضور جمع طالب داخل آتش بیاندازنرد‬ ‫تا طلبه های نوجوان شیعه هرگز از یادشان نرود !‪.‬‬ ‫ولرری از آنجررا کرره برررادرم انهررار مرری دارد کرره کترراب امانررت اسررت و‬ ‫بخصوص زمانی که اسم مرا می برد که صاحب کتاب منم ( ومرن هرم احتمراال‬ ‫برای عمو جان شیخ فضل هللا برادرزاده مهمی بوده ام !) ‪.‬‬ ‫عموجان که بره حفرن ونگهرداری امانرت در نرزد شراگردانش بیشرتر از‬ ‫هر درس دیگری اهمیت می دهند از سوزاندن کتاب صرؾ ننر می کنند !‪ .‬و‬ ‫فری الفرور یر مرخصرری بیسرت و چهرار سراعته برررای اخروی طلبره مرن صررادر‬ ‫مرری نماینررد ومرری فرماینررد کرره ‪ :‬سررریعا کترراب را برره مشررهد مرری بررری و تحویررل‬ ‫صاحبش می دهی ! مایل نیستم کره پرس از ایرن چنرین کتابهرائی را داخرل حروزه‬ ‫علمیه ببینم !‪.‬‬


‫‪ /333‬خانه پدری‬

‫وقترری اخرروی محمررد پررس از چنررد روز برگشررت و کتررابی را کرره امانررت‬ ‫برررده بررود پررس داد !‪ ،‬بررا تعجررب پرسرریدم ‪ :‬چرره سررریع !‪ ،‬خوانرردن کتررابی برره ایررن‬ ‫پربرگی و قطوری چندین برابر ایرن مردت زمران مری خواهرد‪ ،‬چره زود تمرامش‬ ‫کررردی ! و او هررم در نهایررت خجالررت و شرررمندگی و بررا پرروزش و عررارخواهی‬ ‫جریان ماوقع را تعریؾ کرد !‪.‬‬ ‫چند سالی این مسرافرت پیراده بره سرمت مشرهد ادامره یافرت و بعردها بره‬ ‫مرور‪ ،‬شاید بعلت مشکالت و سرختی راه و یرا بعلرت عردم اسرتقبال طلبره هرا کره‬ ‫این مسیر را می توانستند دو ساعته با اتوبوس طی نمایند !‪ ،‬این ابتکار برا پرای‬ ‫پیاده به زیارت حرم رفتن هم منسود گردید‪ ،‬و به بوته فراموشری سرپرده شرد ‪،‬‬ ‫و عمو جان فضل هللا ما نتوانست رکورد شاه عباس صفوی را که مرتبا با پای‬ ‫پیاده از اصفهان به مشهد می آمرد را بشرکند ودرواقرع ابتکرار پیراده بره زیرارت‬ ‫حرررم امررام رضررا رفررتن هررم در اصررل ازابتکررارات آن سررلطان مرحرروم بررود ! کرره‬ ‫چندین نوبرت از اصرفهان بره مشرهد مری آمرد ولری تفراوت شریخ فضرل هللا برا شراه‬ ‫عباس در آن بود که ایشان از فاروج می آمد واواز اصفهان !!‪ .‬و با همان چند‬ ‫نوبت اولیه در سالهای نخسرتین شررو بکرار حروزه علمیره فراروج وپیراده روی‬ ‫در ایام سالروز میالد حضرت امام رضا ( ) مسئله پایان پایرفت‪.‬‬ ‫بعد از پیروزی انقرالب اسرالمی اکثریرت آن طلبره هرای جروانی کره از‬ ‫حرروزه علمیرره فرراروج برره حرروزه مشررهد و یررا قررم اعررزام شررده بودنررد جرراب ادارات‬ ‫ونهادهررای دولترری گردیدنررد ودرارگانهررا وسررازمانهائی مثررل کمیترره هررای انقررالب‬ ‫اسالمی ‪ ،‬سپاه پاسرداران ‪ ،‬قروه قضرائیه و دادگاههرای انقرالب ‪ ،‬امامرت جمعره ‪،‬‬ ‫ویا نیروهای انتنامی واطالعاتی وامنیتی مشؽول خردمت شردند و بره رده هرا و‬ ‫درجات باالی سازمانی نیز ارتقاء مقام یافتند ‪.‬‬ ‫سران حکومرت اسرالمی ورییرم ودولرت جمهروری اسرالمی بره طرالب‬ ‫حوزه علمیه فاروج و باالخص ریاسرت ومردیریت آن حروزه مرحروم حراج شریخ‬ ‫فضل هللا به جهرت تربیرت اینهمره نیرروی کرار آزمروده و وفاداروفداکاروصرادق‬ ‫ومخلص برای استقراروبقای این دولت و رییم بسیارمدیون وبدهکار هستند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪331 /‬‬

‫عموجان فضل هللا من که بنیران گراار حروزه علمیره شهرسرتان فراروج‬ ‫است و در تعلیم و تربیت اولیه دهها بلکه صردها طلبره نقرش اساسری و نخسرتین‬ ‫را دارا بوده است ‪ ،‬خود دارای چهار فرزند طلبه و روحانی است و عالوه بر‬ ‫آن دو دختر عموی من هرم همسرران روحرانی دارنرد ‪ .‬عموجران پردردو ترا پسرر‬ ‫شهید هم هستند که در مراسم تشیع جنازه یکی از آنان در میدان مرکرزی شرهر‬ ‫قوچان و در حضور انبوه جمعیت حاضرتشییع کننده ‪ ،‬زن عموی من که پشت‬ ‫تریبررون قرررار گرفترره بودنررد و برررای حضارشرررکت کننررده درمراسررم سررخنرانی‬ ‫می فرمودند به لسان خویش اعالم داشتند که ‪ :‬من افتخار می کرنم کره مرادر دو‬ ‫شهید هستم ‪ ،‬افتخرار مری کرنم کره شروهری روحرانی دارم ‪ ،‬افتخرار مری کرنم کره‬ ‫چهار تا پسر روحانی دارم وافتخار می کنم که دو تا داماد روحانی دارم ‪.‬‬ ‫با احتساب صردها طلبره ای کره عموجران درتعلریم و تربیرت آنران نقرش‬ ‫اساسی واولیه را داشته اند تعداد فرزندان معنوی و روحانی عموجان من خیلی‬ ‫بیش از این تعردادی اسرت کره در آن زمران توسرط زن عمروی مرحومره گرامری‬ ‫اعالم گردید‪.‬‬ ‫در خانواده وفامیل ما همگی بال استثناء یرا خرود روحرانی هسرتند و یرا‬ ‫روحررانی زاده هسررتند و یررا حررداقل یکرری ‪ ،‬یررا دو تررا فرزنررد روحررانی دارنررد !‪،‬‬ ‫روحانیررت بررا خررانواده مررا آمیخترره وعجررین شررده اسررت و مررن چرره بخررواهم و چرره‬ ‫نخواهم چه خوشم بیاید وچه خوشم نیاید زندگی و سرنوشتم با جامعه روحانیرت‬ ‫شیعه گره کورخورده است !‪.‬‬ ‫عموجان فضل هللا عالوه بر ریاست و اسرتادی حروزه علمیره ‪ ،‬رئریس‬ ‫دفاتر ازدواج و طالق و اسناد رسمی شهرسرتان فراروج نیرز بودنرد و از درآمرد‬ ‫حاصله محضر خویش ارتزاق می نمودند‪.‬‬ ‫وجه تمایز بین ما فرزندان پردرم و پسررعموها و یرا شراید بتروان گفرت‬ ‫وجرره تمررایز بررین روحانیررت آنرران بررا روحانیررت منررزل مررا در ایررن بررود کرره آنهررا از‬ ‫درآمرد حاصرله عموجرران از دفترر اسررناد رسرمی و دفتررر ازدواج و طرالق امرررار‬ ‫معاش و ارتزاق می نمودند ولی در منرزل مرا چرون پردرم عرالوه برر روحانیرت‬


‫‪ /315‬خانه پدری‬

‫وامامت جماعت خویش هیچگونه منبع درآمد دیگری نداشتند تماما یرا از وجروه‬ ‫دریافتی از آیات اعنام و مراجع تقلید شیعه بعنوان شهریه ماهیانه پدر ارترزاق‬ ‫می کردیم و یا از وجوهات شرعیه و سهم امامی که پدر روحانی و مجتهد مرن‬ ‫مسئول دریافت آنها بودند و بنا به سلیقه و تشخیص خرود مجراز بره مصررؾ آن‬ ‫وجوه گردیده بودند‪.‬‬ ‫بعبارت دیگر پدرم از آیات اعنام و مراجرع تقلیرد شریعه حکرم اجتهراد‬ ‫دارنررد و مجرراز هسررتند وجرروهی را کرره مررؤمنین مسررلمان و مریرردان پرردرم کرره در‬ ‫صفهای نماز جماعت ایشران شررکت مری کننرد از بابرت خمرس و زکرات و سرهم‬ ‫امام پرداخت می نمایند را دریافت دارنرد و امروال و دارائری آنران راطبرق حکرم‬ ‫شررر پرراک و تطهیررر فرماینررد و پررس از آنهررم ایررن وجرروه دریررافتی را بنررا برررر‬ ‫تشخیص خود در هر راهی که مایلند یا به هر شخصی که نیازمنرد مری پندارنرد‬ ‫پرداخت نمایند و صد البته خانواده خود روحانی و امرورات منرزل و بیرت خرود‬ ‫مجتهررد اولرری تررر و ضررروری تررر از هررر شررخص دیگررری اسررت تررا پررس از رفررع‬ ‫احتیاجات و نیازهای خود و اهل بیت خود مابقی آنرا صرؾ دیگران وسرایرین‬ ‫بنماینررد و برردین ترتیررب مرری ترروان گفررت کرره همرره مررا بچرره هررا و فرزنرردان پرردرم و‬ ‫بخصوص مرن کره جرزو اهرل بیرت محسروب بروده ام تمامرا ازسرهم مبرارک امرام‬ ‫رشد و نمو نموده ایم و تمامی پوسرت و گوشرت وخرون و اسرتخوان و سرلولهای‬ ‫تنمان از سهم مبارک امام ارترزاق کررده اسرت ومرن بره نوبره خرودم بینهایرت از‬ ‫وجود مبارک حضرتشان ممنون وسپاسگاارم که همه کودکی ونوجوانی وحتی‬ ‫قسمتی ازجوانی مرا تؽایه وترأمین فرمروده انرد وحتمرا دیرن و بردهی مرن نیرز بره‬ ‫حضرت ولیعصر و امام زمان ؼایب بسیار زیاد خواهرد برود کره چنرین منبرع برا‬ ‫برکت ارتزاقی را برای من فراهم فرموده بودند‪.‬‬ ‫در اوایل ورود پدرم به حوزه علمیه مشهد که هنروز روحرانی جروانی‬ ‫بودند از طررؾ دادگسرتری و یرا دسرتگاه عدلیره آن زمران جهرت دریافرت مجروز‬ ‫سررردفتری ازدواج و طررالق و اسررناد رسررمی برره شرررکت در آزمررون و امتحرران‬ ‫سررردفتری دعرروت مرری شرروند و پرردر نیررز برره اتفرراق اخرروی بزرگترخررویش ویکرری‬


‫احسان شوشتری ‪311 /‬‬

‫دیگرازهمرروالیتی هررا وهمدرسرری هررای خررود کرره هررر سرره نفررر روحررانیون جرروانی‬ ‫بودند که با هرم وهمزمران وارد حروزه علمیره گردیرده بودنرد و تقریبرا در دروس‬ ‫حررروزوی نیزهمسرررطح وهمرتبررره یکررردیگر بودنرررد در امتحانرررات فررروق شررررکت‬ ‫می نمایند و هر سه نفرنیزقبرول مری شروند و قابلیرت وشایسرتگی خرود را جهرت‬ ‫دریافت مدرک سرردفتری بره اثبرات مری رسرانند ‪ ،‬ولری گویرا آقاجران (پردرم) برا‬ ‫اسرررتاد و مقتررردای معنررروی خرررویش حضررررت آیرررت هللا قمررری طباطبرررائی مشرررورت‬ ‫می نمایند وننر ایشان را جویا می شوند وایشان هم مجاز نمری داننرد ودریافرت‬ ‫حقرروق ماهیانرره ازرییررم و حکومررت ودولررت جررور و نلررم و سررتم و خرردمت برره‬ ‫حکومت پادشراه دیکتراتورو مسرتبد را دون شرأن روحانیرت شریعه مری شرمارند ‪،‬‬ ‫ولی منع هم نمی نمایند وتصمیم گیرری نهرائی در ایرن خصروص را بعهرده خرود‬ ‫پدر مری گاارنرد و ایشران هرم اسرتخاره مری نماینرد و چرون اسرتخاره بررای قبرول‬ ‫دریافرررت مجررروز سرررردفتری خررروب نمررری آیرررد ایشررران هرررم انصرررراؾ داده و آنررررا‬ ‫نمی پایرد‪.‬‬ ‫ولرری عموجرران شرریخ فضررل هللا در شهرسررتان فرراروج و آن همرروالیتی‬ ‫دیگرشان در شهرستان قوچان تمام طول عمرشان با پوشش دائمی و همیشرگی‬ ‫لباس روحانی خویش صاحب دفتر و دست سردفتری خود نیز بودند‪.‬‬ ‫پدرم عالوه بر تدریس در حوزه علمیه مشهد و امامت جماعت مسجد‬ ‫محرل‪ ،‬منبررر هرم مرری رونررد و بررای امررام حسررین ویراران منلرروم آن حضرررت در‬ ‫صحرای کربال روضه هم می خوانند و یکری دیگرر از منرابع درآمردی خرانواده‬ ‫ما همین وجوهی بود که پدرم بخاطر منبررفتن خود دریافت می کردند و حتما‬ ‫آن وجروه را بری دؼدؼره و بردون نگرانری تمامرا و صرد درصرد صررؾ خرانواده‬ ‫خویش می کرده اند ‪.‬‬ ‫اگرر در هزینره کرردن وجروه شررعی مرؤمنین مسرلمان نهایرت رعایرت‬ ‫امانررت داری و احتیرراط هررای الزم وضررروری را بجررای مرری آوردنررد ومراعررات‬ ‫می فرمودند ‪ ،‬ولی خروبی و مزیرت ایرن وجوهرات وپولهرائی کره از راه منبرر و‬ ‫روضه بدست می آید آن است که دیگر جای هیچگونره نگرانری بررای مصررؾ‬


‫‪ /312‬خانه پدری‬

‫وهزینرره کررردن آن نیسررت وبررا اطمینرران خرراطر مرری تواننررد بهررر شررکلی کرره مایررل‬ ‫هستند صرؾ اوالد و اطفال خویش بنمایند‪.‬‬ ‫عموجرران شرریخ فضررل هللا‪ ،‬عمرروی دوم مررن اسررت کرره خررود روحررانی و‬ ‫بانی و مؤسس حوزه علمیه فاروج در استان خراسان شمالی می باشند و چهار‬ ‫فرزنرررد پسررررروحانی و دو دامررراد روحرررانی ایشررران همگررری در مشررراؼل سیاسررری‬ ‫واداری وقضائی وننامی در سراسر کشورمشؽول به خدمت هستند‪.‬‬ ‫شررریخ عبررردالقائم بزرگتررررین فرزنرررد ایشررران خرررود از فضرررال و علمرررا و‬ ‫عارفرررران بررررزرگ حرررروزه علمیرررره قررررم مرررری باشررررند کرررره در سررررالهای پررررس از‬ ‫استقرارجمهوری اسالمی در شرهرهای مختلرؾ و مهمری امامرت جمعره مسرلمین‬ ‫را بعهررده داشررتند و در ایررن سررالیان اخیررر نیررز در شرراهین شررهر اصررفهان امامررت‬ ‫مؤمنین و متشرعین را عهده دار بودند‪.‬‬ ‫در دوران ریاست جمهوری جنراب آقرای سرید محمرد خراتمی بره جهرت‬ ‫رفع تبعیق از جوانان ودانشجویان بهائی یر نامره تنلرم خرواهی واعتراضریه‬ ‫نسبت به نحوه گزینش دانشجویان وممانعت ازحضور جوانران بهرائی درآزمرون‬ ‫سراسری کنکور توسط سازمان سنجش وزارت علوم تننریم وبره دفترر ریاسرت‬ ‫جمهرروری تقرردیم گردیررده بررود ‪ ،‬وقترری ازنامرره تقرردیمی برره نهرراد ریاسررت جمهرروری‬ ‫نتیجه مطلوب عاید نگردیده وحتی بی جواب مانده بود ‪ ،‬مدیران جامعه تصرمیم‬ ‫گرفتنرررد ترررا نامررره فررروق توسرررط افرررراد بهرررائی در سرررطح همررره رؤسرررا ومررردیران‬ ‫ومسررئوالن و کررارگزاران رده برراالی ادارات وسررازمانها و شخصرریت هررای مهررم‬ ‫مملکتی سراسر کشورتوزیع و پخش گردد‪.‬‬ ‫من هم یکی از نامه ها را برای پسرعمو که در آن تاریخ امرام جمعره‬ ‫شاهین شهراصفهان بودند ارسال داشتم ! و هم ایشان بودنرد کره برا بازنشسرتگی‬ ‫و انصراؾ زود هنگام خود از امامت جمعه باعس شده بودنرد کره نامره ارسرالی‬ ‫من به دفتر امام جمعه شراهین شرهر وبرا اسرم و آدرس دقیرق پسرتی مرن ‪ ،‬سرراز‬ ‫وزارت اطالعات درآورد و اگر بی احتیاطی نمی کردم و کمی رعایت حکمت‬ ‫می نمودم و قبل از ارسال پاکت نامه تلفن می زدم و اجازه مری گررفتم ‪ ،‬چنرین‬


‫احسان شوشتری ‪313 /‬‬

‫اشررتباه فاحشرری صررورت نمررری گرفررت تررا امررام جمعررره جدیررد و جانشررین ‪ ،‬نامررره‬ ‫خصوصی امام جمعه قبلی وپیشین را برای وزارت اطالعات ارسال نماید ! ‪.‬‬ ‫زمانیکرره مررن درسررال ‪ 1363‬شمسرری دربازداشررتگاه سررپاه پاسررداران‬ ‫زاهدان به جرم بهائی بودن محبوس وزنردانی برودم ‪ ،‬پسرر عمرو شریخ عبردالقائم‬ ‫کرره در آن زمرران امامررت جمعرره شهرسررتان درود در اسررتان کرمرران را برره عهررده‬ ‫داشررتند برره پرردرم درمشررهد فرمرروده بودنررد اگررر پسرررعمو (مررن) هررر جرررم دیگررری‬ ‫مرتکب شده بود وحتی قاچاق مواد مخردرکرده برود و یرا قترل مرتکرب شرده برود‬ ‫باز امکان داشت تا با نفوا و پا در میرانی وپرارتی تراشری وتوصریه کرردن یر‬ ‫جوری مسئله را ختم به خیر نمرود ولری اتهرام پسررعمو (بهرائی شردن و ارترداد)‬ ‫طوری است که هیچکس هر چند با نفوا جرر ت نمری کنرد کره دخرالتی بنمایرد !‪،‬‬ ‫بخصوص برای افراد جامعه روحانیرت کره خیلری مشرکل اسرت و امکران نردارد‬ ‫که بتوانند ویا بخواهند دراین مورد دخالت بنمایند !‪.‬‬ ‫پررس از آزاد شرردنم از زنرردان زاهرردان نیررز در سررفری کرره پسرررعمو برره‬ ‫مشهد داشتند ی روز به اتاق من آمدند‪ ،‬گویا پردرم بره ایشران گفتره بودنرد ‪ :‬کره‬ ‫احسان می خواهد ازدواج کند ومشخصات دختری را هم که مری خواسرتم برا او‬ ‫ازدواج نمایم ومابقی مسائل را فرموده بودنرد و بره ایشران مأموریرت داده بودنرد‬ ‫وسررفارش فرمرروده بودنررد تررا کمرری بررا مررن صررحبت وگفتگوونصرریحت بنمایررد !‪.‬‬ ‫و دری ر جمررع دو نفررره و مباحثرره گونرره طلبگرری در اترراق مررن‪ ،‬شرریخ عبرردالقائم‬ ‫سئوال فرمود ‪ :‬کره پسررعمو (مرن) راستشرو بگرو چررا بهرائی شردی ! اینجرا کره‬ ‫کس دیگری نیست فقط من و تو هستیم !‪.‬‬ ‫چررون ایشرران ( شرریخ عبرردالقائم ) در حرروزه علمیرره قررم فلسررفه و منطررق‬ ‫خوانده بود و بررای هرر پدیرده و اتفراق وپریش آمردی بردنبال یر دلیرل منطقری و‬ ‫فلسفی می گشت و در ؼیاب من هم ( زمانی که مرن در بازداشرتگاه برودم ) برا‬ ‫تجریه و تحلیل موضو و با آنالیز رفتاروکردارمن به این نتیجه رسیده بود که‬ ‫حتما پای ی دختر بهرائی در میران اسرت !! و ایرن پسررعموی جروان و عاشرق‬ ‫پیشه ما (من) هم بخاطر رسیدن به وصال معشوق و ازدواج برا آن دخترر خرانم‬


‫‪ /314‬خانه پدری‬

‫بهائی که حتما خیلی هم زیبا و جااب هسرت !‪ ،‬احساسرات و عواطرؾ قلبری اش‬ ‫بررر افکررار و تصررمیمات عقلرری اش ؼلبرره کرررده و اختیررار از کررؾ داده و خررود را‬ ‫بهائی فرق نموده وجرا زده ترا بره خواسرته قلبری ونیرات عاشرقانه اش برسرد !!‪.‬‬ ‫واز آنجا که بره زرنگری واسرتعداد وهروش سرشرار خرانوادگی وفرامیلی خودمران‬ ‫اطمینان کامل داشت ومطمئن بود که پرس از ازدواج برا آن دخترر زیبرای بهرائی‬ ‫که هوش وعقل وفراست وخرد از سر پسرعموی مرا بررده ! کره بره جردیت نیرز‬ ‫مایل بود وسعی وتالش می کرد ی جوری و با ی ترفندی اسرمش را ( اسرم‬ ‫همرران دخترخررانم زیبررا ودلبربهررائی را !) هررم از زیررر زبرران مررن بیرررون بکشررد !‬ ‫وباصطالح خودش که می پنداشت ‪ :‬خر پسر عموکه از پل گاشت و به وصال‬ ‫محبوب نائل که آمد و به خواسرته قلبری خرویش کره دسرت یافرت وبمحرق اینکره‬ ‫خطبه عقد و ازدواج جاری شد دوباره پسرعمو به راه راست وصرراط مسرتقیم‬ ‫خودش و راه آبا واجدادی اش و راه ائمه اطهار و معصومین علیهم السالم براز‬ ‫می گردد !!‪.‬‬ ‫وقتی به خواسته قلبی خودش دست یافت وبه وصرال دلرش کره رسرید‪،‬‬ ‫دیگر چه نیازی است وچه لزومی دارد که باز هرم هرر دو پرایش را داخرل یر‬ ‫کفش بکند و خودش را به دردسرر بیانردازد و جرانش راهرم بره خطرر بیانردازد و‬ ‫بازهم بگوید که بهرائی هسرتم !‪ .‬مگرخردائی نکررده پسررعمو(مرن) دیوانره شرده‬ ‫است ویا عقل از سرش پریده !‪.‬‬ ‫وچون پسرعمو ( شیخ عبدالقائم ) اهل فقه واستنتاج مسائل شرعی هم‬ ‫بودند وبرای مشکل ازدواج من بدنبال راه حل و چاره جوئی خداپسرندانه فقهری‬ ‫وشررعی مرری گشررتند تررا مشررکل پسرعمویشرران را هررر طرروری شررده حررل و فصررل‬ ‫نمایند وچون از طررؾ پردرم مأموریرت داشرتند ایرن را نیزجرزو مسرئولیت هرای‬ ‫خود می پنداشتند ! ویا اینکه مایل بودند اطالعات فقهی خودشان را که عمرری‬ ‫در حوزه علمیه قم تحصیل کرده بودند یکجائی خرج نمایند ! می فرمودند که ‪:‬‬ ‫پسرعمو جان (من) بد جائی دست گااشتی !‪ .‬اگر طرؾ دختر مسیحی بود و یا‬


‫احسان شوشتری ‪315 /‬‬

‫دختر کلیمی بود براز هرم راه و چراره ای داشرت مرثال مری شرد یر‬

‫عقرد ازدواج‬

‫موقتی جاری کرد !‪ ،‬فی المثل عقد ازدواج موقت نود ونه ساله !!‪.‬‬ ‫( ولی اگر چه می شود ازجامعه مسیحی و یهودی دخترر گرفرت ولری‬ ‫بهیچ عنوان نمی شود بره آنهرا دخترر داد! طبرق فقره شریعی !)‪ .‬ولری چرون دخترر‬ ‫مورد ننر تو بهائی است هیچ کاری نمی توان کررد ! و اصرال امکران ازدواج‬ ‫حتی بشکل موقت هم از ننر فقه شیعی وجود ندارد وبه هیچ عنوان عقد نکراح‬ ‫و ازدواج با دختر بهائی جایز نیست !!‪.‬‬ ‫پسرررعموی حجررت االسررالم و فاضررل و عررالم مررن عررالوه برررآن فکررر‬ ‫مری کررد کرره در قروانین آئرین بهررائی هرم ازدواج دخترر و پسررر فقرط در صررورت‬ ‫بهائی بودن طرفین امکان پایر است !‪ ،‬در صورتیکه در دیانت بهرائی دخترر و‬ ‫پسر بهائی با هر فرد از هر دیانت و اعتقادی که مایل باشند براحتی و سهولت‬ ‫می توانند ازدواج نمایند و اینکه از اهل کتاب هرم دخترر بگیرریم و دخترر نردهیم‬ ‫نیز خاص عقاید شیعی خودشان است و در آئین بهائی هریچ تفراوتی میران دخترر‬ ‫و پسر وجود ندارد و دستورات در مورد هر دو یکسان است‪ .‬و بعبارت دیگرر‬ ‫نه تنها بهائی بودن دو طرؾ ازدواج شررط ضرروری و الزم نیسرت بلکره هریچ‬ ‫تفاوتی هم در قوانین فی ما بین دختر و پسر بهرائی وجرود نردارد و بهمرین دلیرل‬ ‫می فرمایند ‪ :‬عاشرومع االدیان کلها بالروح و الریحان برا همره ادیران بخروبی و‬ ‫خوشی با روی باز معاشرت نمائید‪ .‬فقط در ازدواج بهائی عالوه برر رضرایت‬ ‫قلبی دختر و پسر رضایت کتبری والردین طررفین هرم شررط اساسری و ضرروری‬ ‫است یعنی در ازدواج بهائی حداقل شش نفربایستی رضایت کامل داشته باشرند‪.‬‬ ‫(درصورتی که والدین در قیدحیات باشند)‬ ‫خالصه اینکره پسررعموی مرن مصرربود کره از مرن جرواب بگیررد کره‬ ‫چرا بهائی شدی و از طرفی شدیدا مایل بود جروابی کره مری شرنود مطرابق میرل‬ ‫خودش و تائید ننریه و تجریه و تحلیل های علمی و فلسرفی خرودش باشرد و یرا‬ ‫اینکرره بررا پرریش بینرری هررای ایشرران منطبررق باشررد !‪ .‬بعررد از اینکرره پسرررعموی امررام‬ ‫جمعه با اصرار می پرسید که چرا بهائی شدی واین نشان می دهد که من چه‬


‫‪ /316‬خانه پدری‬

‫در زندان و چه در بیرون چره در محربس و چره در منرزل چره دربازداشرتگاه و‬ ‫چه در آسایشگاه مدام وهمیشه در حال پس دادن بازجوئی بوده ام !!‪.‬‬ ‫من هم خواستم جوابی داده باشم تا شاید دست از سرم بردارد!‪ ،‬چرون‬ ‫نمی شود ایمران بره دیرانتی را در یر جملره جرواب داد وپاسرخ گفرت ‪ .‬البتره در‬ ‫خصوص افرادی که به راه پدرانشان را می روند خیلری سراده اسرت ‪ ،‬چرون ترا‬ ‫بپرسی چرامسیحی شدی جواب خواهد گفت ‪ :‬چون والردینم مسریحی بودنرد !‪.‬‬ ‫چرررا بررودائی شرردی چررون پرردرم بررودائی بررود !‪ .‬ولرری جررواب دادن مررن برره ایررن‬ ‫سادگیها نبود و از طرفی من در طول این سالیان بهائی بودنم از سوی هزاران‬ ‫نفر مورد این سؤال قرار گرفته ام که ناچار بوده ام برای هر کدامشان توضیح‬ ‫بدهم که چرا بهائی شده ام و یا اینکه شرح ایمان خودم را تعریؾ نمایم !‪.‬‬ ‫و اگر واقعا من فرصت مری داشرتم کره در جرواب همره ایرن عزیزانری‬ ‫کرره از سررر کنجکرراوی و تعجررب وشررگفتی سررؤال مرری نماینررد ‪ ،‬جررواب برردهم و‬ ‫توضیحات مشروح آنگونه که دلم می خواست بیان کنم ! همه لحنات عمرم به‬ ‫همین پاسخگوئی می گاشت وصرؾ این می شرد کره برا مسرلمانان کره برخرورد‬ ‫می کنم جواب بدهم ‪:‬‬ ‫ی ‪ -‬چرا بهائی شده ام !‬ ‫ویا با بهائیان که برخورد می کنم گزارش بدهم که ‪:‬‬ ‫دو ‪ -‬لطفا شررح ایمران آوردن خودتران را بره امرر جمرال مبرارک بیران‬ ‫بفرمائید !‪.‬‬ ‫ودرحقیقت هر دوگروه یر سرؤال را مرترب وپری در پری وبره کررات‬ ‫ودرسالهای متمرادی کره از حوصرله مرن واحتمراال هرر ترازه تصردیق دیگرری بره‬ ‫آئررین بهررائی نیزخررارج مرری گررردد مرری پرسررند وتوضرریح مرری خواهنررد !‪ ،‬منتهررا‬ ‫مسلمون ها می پرسند ‪ :‬چرا رفتی بهائی شدی (بصرورت یر جملره وسرؤال‬ ‫معترضه !) ولی احبراء مری پرسرند ‪ :‬دلیرل بهرائی شردن وتصردیق امرر خودتونرو‬ ‫شرح دهید ! یا اینکه بعضی ازاحباء می پرسند چه جروری جرر ت کردیرد در‬


‫احسان شوشتری ‪317 /‬‬

‫شرایطی که همه بهائیان را می کشند به آئین بهائی ایمان آوردیرد !‪(.‬بصرورت‬ ‫ی جمله وسؤال تعجبی !)‪.‬‬ ‫وچون اگر می خواستم به همه آن عزیرزان جرواب مطلروب ومشرروح‬ ‫وکامل وجامع بدهم ازکارو زندگی روزمره خودم نیز باز می ماندم وهمه عمر‬ ‫من به جوابگوئی به همین دو ترا سرؤال مری گشرت‪ ،‬لراا دقیقرا بره همرین دلیرل کره‬ ‫خیلی بیشتر و افزونتر از توان ونرفیت خودم مورد پرسرش قررار مری گیررم ‪،‬‬ ‫تصمیم گرفتم سؤاالت هر دو گروه مسرلمانان و بهائیران را دریر کتراب جرامع‬ ‫ومشررروح ومفصررل وکامررل جررواب برردهم ونگررارش بنمررایم تررا پررس از ایررن هرفرررد‬ ‫وشررخص عزیرررزی ازمرررن چنرررین پرسررش ودرخواسرررتی نمرررود او را بررره مطالعررره‬ ‫وخواندن همان کتاب ارجا بدهم !!‪.‬‬ ‫ولی در آن روز خراص در جرواب پسررعموی عرالم و فاضرلم عررق‬ ‫کردم ‪ ،‬از بس شما روحانیون شیعی در حرق جامعره بهرائی نلرم وسرتم کردیرد ‪،‬‬ ‫آنهررا را از ادارات و از سرمشرراؼل و کارشرران اخررراج کردیررد‪ ،‬واز همرره حقرروق‬ ‫اساسی و اولیره زنردگی شران محرومشران کردیرد و همره منرالم را در حرق آنران‬ ‫روا داشتید ‪ ،‬خواستم ی روحانی زاده هم پیردا شرده باشرد ترا برا منلومیرت ایرن‬ ‫قوم همدردی کرده باشد ! تا اینکه بعدا نگوینرد و در تراریخ ننویسرند کره تمرامی‬ ‫خررانواده جامعرره روحانیررت شرریعه بررر علیرره تمررامی خررانواده هررای جامعرره بهررائی‬ ‫شوریدند و در حکومت اسالمی آنهمه نلم وجرور و سرتم وبری عردالتی برر آنران‬ ‫روا داشتند ولی حتی ی نفر از خانواده روحانیرت شریعه هرم برا آنران همردردی‬ ‫نکرد !!‪.‬‬ ‫و بهمررین دلیررل مررن بعنرروان یکرری از اعضررای خررانواده روحانیررت شرریعه‬ ‫وی مجتهد زاده که تمامی پوست و خون و سلول های تنم و استخوانهای بدنم‬ ‫کرره شررما بهترمرری دانیررد از سررهم مبررارک امررام عصررر ( عررج ) رشررد کرررده اسررت‬ ‫خواستم با منلومیت آنان همراهی کررده باشرم ترا بداننرد و آینردگان ونوادگانشران‬ ‫درکترراب هررای ترراریخ بخواننررد کرره الاقررل وبطررور نمونرره ی ر نفررر روحررانی زاده‬ ‫ومجتهررد زاده شرریعه از حقرروق آنرران دفررا کرررده اسررت ! و برردین وسرریله حربرره‬


‫‪ /313‬خانه پدری‬

‫تبلیؽاتی ومنلــــــوم نمائی آنـــــان را (بهائیـــــان) ازدستشان گرفتــــه باشرم!!‪.‬‬ ‫پسرررعموی عررالم وفاضررل و بالرره گرروی مررن هررم برری تعررارؾ وبرری رودرواسرری‬ ‫فرمودند ‪ :‬اگرآنچنان که می گوئی ‪ ،‬مبنای تو همگرامی و همراهری و همردردی‬ ‫با منلومین جامعه بوده است !‪.‬‬ ‫ما ( روحانیون شیعه ) در این پنج ‪ ،‬شش ساله که از پیروزی انقالب‬ ‫اسالمی گاشته به خیلری از گرروه هرای اجتمراعی و اقلیرت هرای دینری و مراهبی‬ ‫وقومی واجتماعی نلرم کررده ایرم !! چررا نرفتری برا آنهرا همردردی کنری و رفتری‬ ‫بهائی شدی !‪.‬‬ ‫پسرعموی عزیزوگرامی من ‪ ،‬آنرانی کره مرد ننرر شرما هسرتند همگری‬ ‫در مقابررل نلررم وجررور اسررلحه بدسررت گرفتنررد و در مقابررل بررا گلولرره ومسلسررل و‬ ‫انفجار بمب پاسخ شما را دادند و تا جائی که توانستند و از دستشان بر می آمرد‬ ‫انتقررام جررروئی کردنررد وخرررون را بررا خرررون شسررتند وقصررراص نمودنررد ولررری تنهرررا‬ ‫جامعه ای کره همره منرالم را بره جران خریدنرد و در مقابرل نقرق وپایمرال شردن‬ ‫حقوق خویش وحتی تبعیق تحصیلی علیه فرزندان خرود فقرط بره تنلرم خرواهی‬ ‫ونامه نگاری اکتفرا نمودنرد و شرکایت شرما را بره عدلیره و قروه قضرائیه اسرالمی‬ ‫خودترران بردنررد ودادخررواهی نمودنررد و نتیجرره ای هررم نگرفتنررد !‪ .‬ولرری بررا وجررود‬ ‫اینهمرره منررالم وبرری عرردالتی در مقابررل برررای افررزایش عرردالت و انصرراؾ سررران‬ ‫روحانی ومعمم حکومت وننام جمهوری اسالمی شما دست به دعا برداشرتند و‬ ‫جلسررات دعررای دسررته جمعرری و زنجیررره ای و یومیرره برپررا نمودنررد همررین جامعرره‬ ‫بهائیرران ایررران بودنررد !‪ .‬و شررما اینهمرره ازافررراد جامعرره وخررانواده هررای بهررائی را‬ ‫ناعادالنرره کشررتید وبرره دار آویختیررد ولرری آنرران فقررط رو برره قبلرره نشسررتند وبرررای‬ ‫افزایش انصاؾ و عدالت شما جلسات دعا ومناجات خانگی وخانوادگی برگاار‬ ‫نمودند !‪.‬‬ ‫*********‬


‫احسان شوشتری ‪311 /‬‬

‫پسررر دوم عموجرران فضررل هللا ‪ ،‬حرراج شرریخ محمررد اسررماعیل کرره در دو‬ ‫دوره ریاسررت جمهرروری آقررای هاشررمی رفسررنجانی و همچنررین دو دوره ریاسررت‬ ‫جمهوری جناب خاتمی ‪ ،‬ایشران وزارت دادگسرتری را برر عهرده داشرتند‪ ،‬یعنری‬ ‫شانزده سال تمام بی وقفه ومستمرعضو کابینه دولرت و برر مسرند وزارت تکیره‬ ‫زده بودند ‪ .‬و در طول تاریخ جمهوری اسالمی و حتی از ابتردا وآؼراز تشرکیل‬ ‫دولررت وکابینرره در ایررران ‪ ،‬از دوران پادشرراهی هخامنشرری تررا برره امررروز هرریچ‬ ‫وزیررری در هرریچ دولترری درکشررورایران موفررق نبرروده اسررت کرره شررانزده سررال‬ ‫مستمروپی در پی دری وزارتخانه دادگستری وعدلیره وزارت نمروده باشرد !‪،‬‬ ‫البته رکورد طول مدت رئیس الوزرائی ونخست وزیری در اختیرار امیرعبراس‬ ‫هویدا است که آنمرحوم سیزده سال رئیس دولرت بودنرد !‪ ،‬ورکرورد زمامرداری‬ ‫وحکومت وپادشاهی هم در اختیار ناصرالدین شاه قاجار مری باشرد کره نزدیر‬ ‫به پنجاه سال ی تنه دراین مملکت یکه تازی نمود ‪.‬‬ ‫یرر خرراطره برره یررراد مانرردنی هررم اگررر بخرررواهم از حرراج شرریخ محمرررد‬ ‫اسماعیل پسرعموی وزیرم تعریؾ نمایم اینکه در زمان دولرت مرحروم رجرائی‬ ‫و همان سالهای اول انقالب ‪ ،‬که پسرعمو نماینده مردم شهر قوچران در مجلرس‬ ‫شورای اسالمی بود ی شب در طهران و در منزل ایشان میهمان بودیم ‪ ،‬مرن‬ ‫باتفاق اخوی بزرگترم وبه اصرار اوهم رفته بودم ‪ .‬هنوز بهائی هم نشرده برودم‬ ‫و خیلی هم جوان بودم ‪.‬‬ ‫در حین مااکرات بعد ازصرؾ شرام صرحبت بره جامعره بهرائی کشریده‬ ‫شررد ‪ .‬مررن سررؤال کررردم آیررا اینهمرره اخررراج کارمنرردان بهررائی از مشرراؼل دولترری و‬ ‫ادارات و آمرروزش و پرررورش و سررازمان هررای مختلررؾ دیگررر مصرروبه مجلررس‬ ‫است یا اینکه دولت خودش تصمیم می گیرد واجرا می نماید‬ ‫ایشان جواب فرمودند ‪ :‬مصوبه مجلس نیست ولی مرورد تائیرد مجلرس‬ ‫هست!‬ ‫مجررددا عرررق کررردم اینکرره حقرروق بازنشسررتگی ی ر مشررت پیررره زن‬ ‫وپی ر ره مرررد را هررم قطررع کرررده انررد‪ ،‬پررولی کرره مربرروط برره خودشرران اسررت و در‬


‫‪ /455‬خانه پدری‬

‫حقیقرت درصردی ازحقروق ماهیانرره خرود را در صرندوق اخیرره بازنشسررتگی در‬ ‫طول سی سال به امانت نهاده اند تا در زمان پیری وکهنسرالی بره کارشران آیرد‪،‬‬ ‫آیا آن هم مورد تائید مجلس است‬ ‫پسرعموی گرامی‪ ،‬روحرانی ومجتهرد کره از نرو سرؤال وپرسرش مرن‬ ‫خوشش نیامده بود و دوست داشت موضو صحبت وگفتگو را هر چره زودترر‬ ‫عوق کند ‪ ،‬جواب داد ‪ :‬بله مورد تائید نمایندگان مجلس است ‪،‬چون نمی شود‬ ‫از بیت المال به ؼیرمسلمین مستمری پرداخت کرد !!‪ .‬و شرو کرد برا اخروی‬ ‫که همراه من بود راجع به موضرو دیگرری گفتگرو وصرحبت را ادامره دادنرد ‪.‬‬ ‫مرری خواسررتم از سررؤاالتم نتیجرره مطلرروبی گرفترره باشررم ‪ ،‬کمرری هررم‬ ‫مررن کرره‬ ‫خودم را بره پررروی زده برودم ترا جرواب پسررعمو را هرر طروری شرد از زبران‬ ‫خررودش بشررنوم ! برررای سررومین بررار سررؤال کررردم در بعضرری از شهرسررتانها برره‬ ‫گورستانهای بهائیان هم حمله کرده انرد و سرنی قبرهرای مردگران بیچراره راکره‬ ‫آزارشرران برره مورچرره هررم نمرری رسررد ( بهررائی زنررده اش هررم آزارش برره مورچرره‬ ‫نمی رسد ! ) را با لودر و بولدیزل وبیل میکانیکی زیر و رو کرده اند ‪ ،‬مررده‬ ‫شور خانه را هم با دینامیت منفجر کرده اند !‪ ،‬آیا آن هرم مرورد تائیرد نماینردگان‬ ‫محترم مجلس شورای اسالمی است !‪.‬‬ ‫یرره هرروئی ‪ ،‬بطررور ناگهررانی و ؼیرمترقبرره‪ ،‬پسرررعموی روحررانی مررن‬ ‫(پسرررعموی همیشرره در آرامررش !) برآشررفت ‪ ،‬خیلرری عصرربانی شررد ‪ ،‬بررا لحررن‬ ‫پرخاشررگرانه ای انهررار داشررت ‪ ،‬ؼلررط کرررده انررد !‪ ،‬چرره کسرری ایررن کارهررا را‬ ‫می کند مجلس چه کاری به گور مردم دارد !‪.‬‬ ‫پسرررعمو کرره مجتهررد بررود ‪ ،‬روحررانی بررود ‪ ،‬نماینررده مررردم قوچرران در‬ ‫مجلس شورای اسالمی بود ‪ ،‬وقلبا هم مایل نبود در مقابل چنرین سرؤاالتی قررار‬ ‫بگیرد ‪ ،‬دلش می خواست هر طوری که شده از جواب دادن طفره برود وشانه‬ ‫خالی کند ‪ ،‬ولی لجاجت واصرار و پافشراری مرن بردجوری ایشران را عصربانی‬ ‫کرده بود !‪ .‬دیگران گورسرتان هرای بهائیران را خرراب کررده بودنرد ولری ایشران‬ ‫داد وهــوارش را سر من می کشید !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪451 /‬‬

‫وقترری برره دیرردن پسرررعمو مرری رفترریم ‪ ،‬در ی ر‬

‫شررهرک سررازمانی کرره‬

‫اکثریت نمایندگان مجلس در آنجرا سرکونت داشرتند ‪ ،‬جلروی در ورودی شرهرک‬ ‫ی ر کیوس ر نگهبررانی قرررار داشررت کرره افررراد و مررراجعین راکرره وارد شررهرک‬ ‫می شدند کنترل وبازرسی می نمود ‪ ،‬چند تا پاسدار مشرؽول نگهبرانی و کنتررل‬ ‫بودنررد ‪ ،‬چررون همرران سررالهای شرروم و بحرانرری و ترررور و کشررتار و انفجررار بررود‬ ‫خیلی هم سخت گیری می کردند ‪ .‬ولی ما چون فامیل و میهمران نماینرده مجلرس‬ ‫بودیم و از یکسان بودن و مشابهت نام فامیلی ما با پسرعمو هم کامال مشرخص‬ ‫بررود و تلفنرری هررم کسررب تکلیررؾ و هماهنرری کرررده بودنررد ‪ .‬بنررا بررر ایررن مررأموران‬ ‫پاسرردار فقررط ازمررا پرسرریدند ‪ :‬برادرهررا مسررلح هسررتند ( اون سررالها همرره بررا هررم‬ ‫برادر بودند !! )‬ ‫می خواست اگر مسرلح هسرتیم اسرلحه خرود را تحویرل بردهیم و بعرد از‬ ‫بازگشرت پررس بگیرریم ‪ .‬اخرروی کره همررراه مرن بررود و باتفراق رفترره برودیم از سررر‬ ‫مزاح و شوخی جواب داد ‪ :‬بلره مرا مسرلح بره هللا اکبرریم ! ( سررودی کره در آن‬ ‫سالهای جنی همیشه وهمره جرا ومکرروروزانره دههرا برار از رادیووتلویزیرون‬ ‫پخش می شد‪ .‬که ‪ :‬ما همه پیروخط رهبریم ومسلح به هللا اکبریم !!)‬ ‫پاسدار نگهبان کره مری خواسرت ونیفره اش را خروب انجرام داده باشرد‬ ‫و در حررین انجررام ونیفرره حوصررله مررزاح و شرروخی هررم نداشررت و یر اره حررس‬ ‫طنزهم در وجود این بشر نبود ! از داخل کیوس نگهبانی خارج شد و شرو‬ ‫کرد به بازرسی بدنی ما ! حاال نگرد کی بگرد !‪.‬‬ ‫اگرجواب گفته بودیم خیر‪ ،‬اسلحه نرداریم ‪ ،‬راحرت از جلروی نگهبرانی‬ ‫رد شده بودیم و به سمت منازل می رفتیم ‪ ،‬ولی حاال که اخوی به طنز جواب‬ ‫داده بود مسلح به هللا اکبریم !‪ ،‬پاسدارها با کمال جدیت و دقت هر دو نفرمرا را‬ ‫سر تا پا بازرسی می کردند‪ ،‬شاید می خواست هر طوری شرده ایرن "هللا اکبرر"‬ ‫را که نو سالح ما بود در وجودمان پیدا کند ! و آخر سر هم نیافتند !‬ ‫پاسرردار باهوشرری بررود ‪ ،‬مرری دانسررت کرره خرردا در وجررود ماسررت ‪ ،‬دنبررال‬ ‫همان می گشت تا پیدایش نماید ‪ ،‬ولی موفق نشد که نشد!‬


‫‪ /452‬خانه پدری‬

‫پسرررررعموی وزیررررر در طررررول دوران وزارت شررررانزده سرررراله خررررویش‬ ‫برتشرررکیالت دادگسرررتری ایرررن مملکرررت کررره همچرررون دوران وکالرررت در مجلرررس‬ ‫شررررورای اسررررالمی معمرررروال طرحهررررا و لرررروایح شایسررررته و ارزشررررمندی ارائرررره‬ ‫مری فرمودنرد ‪ ،‬یکبررار هرم برره بانر مرکرزی پیشررنهاد داده بودنرد کرره بهترر اسررت‬ ‫همزمان و همراه با ضرب سکه های طال که ربع و نیم آنهم در بازار فراوان‬ ‫وبسهولت یافت می گردد‪ ،‬سکه های نقره هرم ضررب نماینرد ترا زمانیکره محراکم‬ ‫شر و قضات دادگستری محکومی را بره پرداخرت تعردادی سرکه نقرره جریمره‬ ‫می نمایند ‪ ،‬محکوم بیچاره جهت پیدا کردن سرکه نقرره دچرار مشرکل و دردسرر‬ ‫وسردرگمی نگردد ! و در راه یرافتن جرایگزین ومعرادل آن بزحمرت و خسرارت‬ ‫مضاعؾ گرفتارنشود !!‪.‬‬ ‫خوشرربختانه برره ننررر مرری آیررد بعلررت تؽییرررات گسررترده و پرری در پرری‬ ‫مردیران بانر مرکرزی و تصرمیم گیرنردگان امرور اقتصرادی جمهروری اسرالمی‬ ‫ایررن پیشررنهاد وزیررر محترررم دادگسررتری هیچوقررت مررورد عنایررت و توجرره قرررار‬ ‫نگرفت ‪.‬‬ ‫ولررری اگرررر چنانچررره بانررر مرکرررزی موافقرررت مررری کررررد و سرررکه هرررای‬ ‫درخواستی وزارت دادگستری و عدلیه اسالمی را ضرب می کرد ‪ ،‬بعیرد نبرود‬ ‫که وزیر دادگستری به وزارت جهاد کشاورزی هم پیشنهاد فرمایند در اطراؾ‬ ‫طهران و شهرری ی مزرعه ودامداری بزرگری هرم جهرت پررورش و تکثیرر‬ ‫انرروا و اقسررام شررترهای دو کوهرران و ترر کوهرران تأسرریس نماینررد تررا چنانچرره‬ ‫محکررومی در دادگرراه اسررالمی برره پرداخررت دیرره شررتری محکرروم گردیررد دچررار‬ ‫سرردرگمی و نرردانم کرراری ودرد چکررنم گرفتررارنگردد ! و مسررتقیما برره شررترداری‬ ‫وزارت جهاد کشاورزی مراجعه نموده و هرر چنرد ر س ( نفرر ) شرتری را کره‬ ‫الزم دارد جهررت تحویررل برره دادگرراه و یررا شرراکی پرونررده تأدیرره وارائرره نمایررد !‪.‬‬ ‫وهکاا در خصوص " برد یمانی " !!‪.‬‬ ‫و چه بسا اگر کار به اینجاها می کشرید معلروم نبرود در آنگونره احکرام‬ ‫و مسائلی که خاطی ومجرم و فررد گناهکرار مکلرؾ مری گرردد طبرق دسرتورات‬


‫احسان شوشتری ‪453 /‬‬

‫و احکام اسالمی برده و بنده ای را آزاد نماید در آن صورت مجرم بیچاره چره‬ ‫خرراکی برسرررش مرری ریخررت ! ودرایررن دوره وزمانرره برررده و یررا بردگرران مررورد‬ ‫نیاز خود را از چه مکان و اسارتگاهی تأمین می نمود !!‪.‬‬ ‫**********‬ ‫عموجان حاج شیخ فضل هللا ‪ ،‬پدر دو تا شهید بنامهای مهدی و محمد‬ ‫نیز هستند‪ ،‬کره پسررعمویم محمرد در زمران شرهادت در جبهره هرای جنری میران‬ ‫ایران وعراق فقط ‪ 15‬سال سن داشت‪ ،‬و عموجان همیشه تا پایران عمرخراطره‬ ‫آخرررین روز و لحنرره خرردا حرررافنی واعررزام برره جبهررره جنرری او را بررا تأسرررؾ‬ ‫و افسرروس نقررل مرری کردنرررد و متررأثربود وحسرررت مرری خرررورد کرره چرررا موقرررع‬ ‫خداحافنی نوجروان پرانزده سراله اش درآن پرنج دقیقره پایرانی نآنچنران کره بایرد و‬ ‫شررراید گررررم و صرررمیمی برررا اوخرررداحافنی نکررررده وبدرقررره اش ننمررروده و او را‬ ‫صرررمیمانه و پدرانررره در آؼررروش نگرفتررره و برگونررره هرررای صرررورت معصررروم و‬ ‫کودکانه اش بوسه نزده است ‪.‬‬ ‫شرررریخ فضررررل هللا ‪ ،‬مجتهررررد ‪ ،‬روحررررانی ‪ ،‬مؤسررررس وبررررانی و رئرررریس‬ ‫ومدیرحوزه علمیه شهرستان فاروج و استاد علوم فقهی و مسایل شرعی طالب‬ ‫نوجوان وجوان مدرسه علمیه وعموی دوم من ‪ ،‬که سه سالی از پردرم بزرگترر‬ ‫می باشند ‪ ،‬در زمانی که من برای بار دوم در سرال هرزار و سیصرد و شصرت‬ ‫و سرره شمسرری توسررط مررأموران ونیروهررای اطالعررات سررپاه پاسررداران انقررالب‬ ‫اسررالمی دراسررتان سیسررتان وبلوچسررتان بازداشررت ومحبرروس شررده بررودم ‪ ( ،‬کرره‬ ‫درادامررره کتررراب توضررریح بیشرررتری خرررواهم داد ) و زنررردانی برررودن ومسرررجونیت‬ ‫وبازداشت دوم من در بازداشتگاه سپاه پاسرداران درشهرسرتان زاهردان برا دوره‬ ‫دوم وکالرت ونماینردگی پسررعمو حراج شرریخ محمرد اسرماعیل در مجلرس شررورای‬ ‫اسالمی در طهران همزمران شرده برود ‪ ،‬عموجران شریخ فضرل هللا در سرفری بره‬ ‫شررهر مشررهد و دیررداربا پرردرم بطررور گالیرره آمیزواعتراضرری فرمرروده بودنررد کرره ‪:‬‬


‫‪ /454‬خانه پدری‬

‫کاری را که پسر شما (احسان) در زاهدان کرده ‪ ،‬آبروی پسر مرا (اسرماعیل)‬ ‫در طهران برده است !‪.‬‬ ‫روحش شاد و درجات روحانی اش در عالم باقی متعالی باد ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪455 /‬‬

‫پنج دقیقه موهبت‬

‫مرحوم عمو جان حاج شیخ فضل هللا که ما بچه هرا از کرودکی ایشران‬ ‫را عمررو جرران فرراروجی مرری نامیرردیم ‪ ،‬نقررل مرری کرررد و بررا حسرررت و افسرروس‬ ‫می گفت ‪:‬‬ ‫روزیکه پسر نوجوان پانزده ساله اش محمد عازم جبهره جنری برود ‪،‬‬ ‫چند دقیقه ای پس از رفتن او ‪ ،‬من هم بلند شدم و لباس پوشیدم و به قصد رفتن‬ ‫به محل کارم از درب منزل خارج شدم ‪ ،‬وقتری نزدیر مدرسره علمیره و دفترر‬ ‫کارم رسیدم ‪ ،‬دیدم که محمد هنوز سر چهار راه مرکزی شهر فراروج و تقریبرا‬ ‫روبروی محضر منتها آن طرؾ خیابان به تنهایی منتنر ایستاده اسرت ‪ .‬معلروم‬ ‫نبود که منتنر دوستش برود و یرا منتنرر سرویسری کره بیایرد و او را برا خرودش‬ ‫ببرد ‪ .‬من هم بی اهمیرت و بردون توجره بره او بره آن سروی خیابران و بره طررؾ‬ ‫دفتر کارم رفتم و پشت میزم نشستم و ترا مردتی هرم کره از پشرت پنجرره محضرر‬ ‫نگاه می کردم محمد را می دیدم کره همچنران تنهرا آن طررؾ خیابران بره انتنرار‬ ‫ایستاده است ‪ .‬چند بار تصرمیم گررفتم کره بلنرد شروم و برروم و برا او خرداحافنی‬ ‫کنم و صورتش را ببوسم و ی وان یکراد ‪ ...‬هرم در گوشرش بخروانم و برر قرد‬ ‫و باالیش فوت کنم ترا گزنردی بره او نرسرد و از بالیرا دور باشرد ‪ ،‬ولری ؼررورم‬ ‫اجازه نمی داد تا از جرایم بلنرد شروم و شراید هرم نیرازی بره ایرن کرار نمری دیردم ‪.‬‬


‫‪ /456‬خانه پدری‬

‫فکر می کردم ما که توی خانه خرداحافنی کررده برودیم ‪ ،‬دیگره چررا برروم !!‪.‬‬ ‫مدت انتنار محمد درآن سمت خیابران و روبرروی محضرر تقریبرا حردود پرنج‬ ‫دقیقه ای به طول انجامید و پس از آن وقتی نگاه کردم دیگر محمد آنجرا نبرود !‬ ‫او رفته بود !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫پس از گاشت یکماه از تاریخ فوق که جنازه محمد را از جبهه جنری‬ ‫برره زادگرراهش فرسررتاده و تحویررل خررانواده اش دادنررد ‪ ،‬عمررو جرران تررا پایرران عمررر‬ ‫همیشه می گفت ‪ :‬من دلم برای هیچ چیزی نمی سوزد و ؼصره هریچ چیرزی را‬ ‫نمی خورم ‪ ،‬ولی فقرط دلرم بررای از دسرت دادن همران پرنج دقیقره مری سروزد !!‬ ‫حسرت همان پنج دقیقه در دلم مانرده اسرت کره مری توانسرتم پسرر را بؽرل کرنم و‬ ‫صورتش را ؼرق بوسه بنمایم و گرم و صمیمی از او خداحافنی کنم ولی این‬ ‫کار را نکردم !‪ .‬شاید در شأن خود نمی دیدم !!‪.‬‬ ‫عمررو جرران فضررل هللا پررس از شررهادت پسررر نوجرروان پررانزده سرراله اش‬ ‫محمد ‪ ،‬بیش از بیست و ی سال دیگر هم زندگی کرد ولی حسرت و افسروس‬ ‫از دسررت دادن آن زمرران پررنج دقیقرره ای را هرگررز از یرراد نبرررد و آن پررنج دقیقرره‬ ‫ؼفلت و کوتاهی در دلش ماند ‪ .‬عموجان حیققتا محمد را از دست نرداد ولری آن‬ ‫پنج دقیقه فرصت محبت و مهربانی را از دست داد !‪.‬‬ ‫**********‬ ‫‪ ...‬صبح بود ‪ ،‬زمستان بود ‪ ،‬هوا خیلی سرد بود ‪ ،‬جوی های خیابان‬ ‫آنجاها که از شب قبل کمی آب جمع شده بود یرخ بسرته برود ‪ ،‬کنرار دیروار هرا و‬ ‫گوشه پیاده روهرائی کره آفتراب گیرر نبودنرد هنروز مقرداری بررؾ منجمرد شرده از‬ ‫آخرررین برفرری کرره چنررد روز پرریش باریررده بررود برررروی زمررین برراقی مانررده بررود ‪.‬‬ ‫خیابان خلوت بود ‪ ،‬ت و توک عابرین پیاده ای کره چنرد قررص نران در دسرت‬ ‫داشررتند و از مؽررازه نررانوایی برراز مرری گشررتند و برررای صرررؾ صرربحانه برره سررمت‬


‫احسان شوشتری ‪457 /‬‬

‫منررازل خررویش مرری رفتنررد از خیابرران خلرروت آن روز صرربح عبررور مرری کردنررد ‪.‬‬ ‫سوز سرما به همراه باد خنکی که تقریبا همیشه صربح هرای زمسرتان از طررؾ‬ ‫قوچان می آمد در کوچه پس کوچره هرای شرهر فراروج ایرن شرهر شرمالی اسرتان‬ ‫خراسان می وزید ‪ ،‬و قسمت هایی از شهر که در سطح براال ترری قررار دارنرد‬ ‫مثل گورسرتان عمرومی شرهر ایرن سروز سررمای ناشری از براد قوچران ترا اعمراق‬ ‫وجود آدمی نفوا می کرد و به استخوان های بدن واندام آدمی سرایت می نمود‬ ‫و آن روز صبح به علت شدت سوز و سرما از رفت و آمد ماشرین و دوچرخره‬ ‫و موتررور و تراکتررور هررم در آن خیابرران اصررلی و مرکررزی شررهر فرراروج خبررری‬ ‫نبود و همه جا سوت و کور بود ‪ ،‬فقط سروز و سررما برود ‪ ،‬خورشرید هنروز از‬ ‫آسمان شهر باال نیامده بود تا به خیابان های سرد آن شهر گرمرا ببخشرد و شراید‬ ‫انبوه ابرهای تیره هم اجازه نمی دادند تا نور و مهر خورشید بر سرر ایرن شرهر‬ ‫سرد و ساکت بتابد و با گرمای وجود خویش برر سروز و سررمای فراروج ‪ ،‬ایرن‬ ‫شهر همیشه سرد فائق آید و با نور خود تن سرد و منجمد شهر را گرمرا بخشرد‬ ‫و همه آن یخ ها را آب نماید ‪.‬‬ ‫در این شهر خلوت و سرد پسر نوجوانی برر سرر چهرار راه اصرلی و‬ ‫مرکزی شهر ایستاده بود و انتنار می کشرید ‪ ،‬نرام او محمرد برود ‪ .‬محمرد کمترر‬ ‫ازپانزده سرال سرن داشرت ‪ ،‬چهرره ای کودکانره و معصرومی هرم داشرت ‪ ،‬هنروز‬ ‫موهررای صررورتش رشررد نکرررده بررود ‪ ،‬کاپشررنی خرراکی رنرری از همرران هررا کرره‬ ‫سربازان و بسیجیان به تن می کنند بر تن داشت و چون جثره او خیلری کوچر‬ ‫و قلمی بود اورکت رزمری برر پیکرر الؼرر و نریرؾ و کودکانره او چنرد سرایز‬ ‫بزرگتر به ننر می آمد ‪ ،‬او ساک کهنه مشکی رنگری نیرز برر دوش داشرت کره‬ ‫وسرررایل ضرررروری و اولیررره خرررود را در آن جرررای داده برررود و نیرررز کفرررش هرررای‬ ‫ورزشی گل آلروده خرود را بره پرا کررده برود ‪ .‬گویرا آنقردر بررای رفرتن بره جبهره‬ ‫عجله داشت کره فرصرت تمیرز کرردن و شسرت و شروی کفرش هرای خرود را هرم‬ ‫نیافته بود ‪.‬‬


‫‪ /453‬خانه پدری‬

‫محمررد برره خرراطر اینکرره بزرگتررر از سررن خررودش هررم برره ننربیایررد و‬ ‫یکوقتی خردایی نکررده او را کرودک فررق نکننرد ! ترا مرانع اعرزام او بره جبهره‬ ‫گردنررد ‪ ،‬شررال گررردن قهرروه ای رنگرری را هررم کرره چنررد سررال پرریش مررادرش برررای‬ ‫برادر بزرگترش با کاموای پشمی بافته بود و حاال به او رسیده بود را هم دور‬ ‫گردنش انداخته بود و قسمت پایین صرورتش را ‪ ،‬بینری و دهران و چانره اش را‬ ‫با آن پوشانده بود تا هم از سوز و سرما کمی در امان باشد و هرم فرمانردهان و‬ ‫مسئولین رده باال سپاه پاسرداران ونیروهرای بسریجی متوجره سریمای کودکانره او‬ ‫نشوند ‪.‬‬ ‫محمررد در حقیقررت دانررش آمرروزی بررود کرره از پشررت نیمکررت مدرسرره برره‬ ‫پشت خاکریز جبهه جنی اعزام می شد ‪ .‬چنرین اتفراقی اگرر در هرر کجرای ایرن‬ ‫دنیرررا بررره وقرررو مررری پیوسرررت و نوجررروان پرررانزده سررراله ای را بررره جبهررره جنررری‬ ‫می فرستادند به عنوان ی جرم تلقی می گشرت و مسرببین وعراملین آن جنایرت‬ ‫کار جنگی محسوب می شدند و مستوجب مجازات بودند ‪.‬‬ ‫آری او کمتررر از پررانزده سررال سررن داشررت و بررر سررر چهررار راه اصررلی‬ ‫مرکز روستای فاروج که حاال با آسرفالت کرردن تنهرا خیابران اصرلی و مرکرزی‬ ‫آن به شهر کوچکی می مانست ایستاده بود و انتنار می کشید ‪.‬‬ ‫محمد پس از دقایقی انتنار وقتی آخرین نگراه هرای خرود را بره سرمت‬ ‫منزل خودشران کره حردود صرد و پنجراه مترری برا او فاصرله داشرت و در قسرمت‬ ‫شرقی و ضلع شمالی همان خیابران اصرلی واقرع شرده برود برر مری گردانرد ترا برا‬ ‫دیوار های گلی و آجری منزلشان که تمامی عمر کوتاه زنردگی اش را در آنجرا‬ ‫سپری نموده بود ودا نماید ‪ ،‬دید که پدرش برا لبراس روحرانی خرویش ‪ ،‬قبرا برر‬ ‫تن ‪ ،‬عمامه ای بر سر و عبایی بر دوش از درب منزل خارج شده و به سمت‬ ‫او می آید‪.‬‬ ‫درست آنطررؾ خیابران و جرایی کره محمرد ایسرتاده برود مدرسره علمیره‬ ‫فاروج قرار دارد و تنها دفتر ازدواج و طالق شهر هم که متعلق به پردر محمرد‬ ‫بود جنب همین مدرسه علمیه و چسبیده به در ورودی حوزه است‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪451 /‬‬

‫محمد وقتی که دید پدرش به سمت او می آید اول خیلی خوشرحال شرد‬ ‫و فکررر کرررد کرره پرردر برررای بدرقرره او مرری آیررد ! محمررد تررا آن روز برره تنهررایی‬ ‫مسافرت نرفته بود و همیشه همراه با پدر و مادرش سفر کرده بود و این اولین‬ ‫سفرتنهایی او بحساب می آمد و شاید هم آخرین سفر تنهایی او باشد !‪ .‬به همین‬ ‫دلیل خیلی خوشحال شد که پدرش برای بدرقه او می آمد ‪.‬‬ ‫ولی خوشحالی اش لحنات کوتراهی بیشرتر دوام نیراورد چرون دیرد کره‬ ‫پدرش از عرق خیابان به صورت اریرب عبرور کررده و از قسرمت شرمالی بره‬ ‫ضرررلع جنررروبی و بررره سرررمت همررران مدرسررره و حررروزه علمیررره و دفترررر کرررار خرررود‬ ‫می رود!‪ ،‬محمد تصرور کررد کره پردرش او را ندیرده و متوجره او نشرده اسرت و‬ ‫سعی می کرد به شکلی خود را به پدر بنمایاند!‪.‬‬ ‫در صورتیکه ؼیر از آن پدر و پسرر در آن صربح سررد زمسرتانی در‬ ‫آن خیابان خلوت و ساکت هیچ کس دیگری نبود و فاصله آنها هم زیاد نبود کره‬ ‫پدرش متوجه او نشده باشد !‪ ،‬حد اکثر چند ده متر و ی عرق خیابان بیشرتر‬ ‫نبود و نمی توان گفت که پدرم مرا ندیده است ‪ ،‬ولی خب اگر دیده برود هرم کره‬ ‫حتما لبخندی و یا اشاره دستی می کرد تا من به شتاب به نزدش بروم و دستش‬ ‫را ببوسم و گرم وصمیمانه خداحافنی کنم ‪ ،‬اصال چرا پردرم مررا نمری بینرد‬ ‫مگر از من نزدیکتر و صمیمی تر هم کسی را دارد‬ ‫محرل کرار عمررو جران دفتررر کروچکی چسرربیده بره درب ورودی مدرسرره‬ ‫علمیه شهر فاروج بود و تنها دفتر ازدواج و طالق آن شهر به حساب می آمد‪،‬‬ ‫دفتر کرار عمرو جران برر خیابران اصرلی و مرکرزی شرهر برود و در و پنجرره ای‬ ‫شیشه ای به سمت خیابان داشت و ی در کرکره ای فلرزی بزرگری هرم داشرت‬ ‫که شب ها مثل سایر مؽازه ها آن را پائین می کشیدند ‪ ،‬این دفتر درب ورودی‬ ‫کوچ ر دیگررری هررم داشررت کرره از داخررل راه رروی ورودی مدرسرره علمیرره برراز‬ ‫مرری شررد و عمررو جرران بیشررتر اوقررات از آن یکرری درب رفررت و آمررد مرری کردنررد ‪.‬‬ ‫برای وضو گرفتن برای دستشویی رفتن ‪ ،‬برای نمراز خوانردن ‪ ،‬بررای تردریس‬ ‫کردن به طلبه های جوان و روستایی حوزه ( چون عمو جان رئیس و یکی از‬


‫‪ /415‬خانه پدری‬

‫مدرسررین حرروزه علمیرره نیررز بررود ) ‪ .‬در ضررلع شررمال ؼرررب حیرراط مدرسرره سررالن‬ ‫نسبتا بزرگی بود که به آن اصطالحا مدرس می گقتند و محل برگزاری کرالس‬ ‫درس بود و عمو جان ما هم در همین مدرس درس می گفتند ‪ .‬در همرین سرالن‬ ‫هم نماز جماعت می خواندند و نماز خانه مدرسه علمیه هم به حساب می آمد ‪.‬‬ ‫عمو جان به خاطر این که بیشتر رفت و آمدش بره همرین مردرس برود‬ ‫از همین درب کوچ داخل راهروی ورودی مدرسه علمیه که به دفتر کارش‬ ‫و محضر ازدواج و طالق اش باز می شد بیشتر رفت و آمد می کرد ترا آن در‬ ‫اصلی برخیابان ‪ .‬از طرفی رفرت و آمرد عمرو جران از ایرن درب داخرل مدرسره‬ ‫راحت تر بود تا آن در اصلی بر خیابان و احتیاج بره تشرریفات خاصری نداشرت‬ ‫و نیازی به پوشیدن لباس رسمی عبا و قبا و کفش وعمامه هم نبود چرون داخرل‬ ‫حیاط مدرسه همه طلبه های جوان آقا بودند و هریچ طلبره خرانمی وجرود نداشرت‬ ‫که نیاز به رسمی بودن ورسمی پوشیدن باشد ‪ ،‬عمو جران بررای وضرو سراختن‬ ‫و نماز به جای آو ردن همران داخرل دفترر کرارش عبرا و قبرا و عمامره اش را در‬ ‫می آورد و حتی جوراب هایش را هم از پرایش مری کنرد و آسرتین هرایش را هرم‬ ‫باال می زد و با دمپایی از این درب کوچر وارد راهرروی مدرسره مری شرد و‬ ‫پررس از آن از ضررلع جنرروبی مدرسرره کرره اترراق طلبرره هررا در کنررار آن ردیررؾ شررده‬ ‫بودنررد عبررور مرری کرررد‪ ،‬و تررا انتهررای حیرراط برره سررمت ؼرررب و دستشررویی هررای‬ ‫مدرسرره مرری رفررت و هررر کررس هررم کرره عمررو جرران را در طرری مسرریر مرری دیررد‬ ‫می فهمید که هنگام نماز است و با این هیبت و هیمنه حتمرا بررای تجدیرد وضرو‬ ‫تشریؾ می برند !‪ ،‬و مطمئنا برا چنرین سرر و وضرعی نمری شرد از درب اصرلی‬ ‫دفتر که به خیابان اصلی و مرکزی شهر باز مری شرد رفرت و آمرد کررد و عمرو‬ ‫جان هم که خیلی مبادی آداب بودند هرگز امکان نداشت با چنین سر و وضعی‬ ‫ؼیر رسمی پا به خیابان بگاارند این بود که رفت و آمد ایشان بیشتر اوقرات از‬ ‫همان درب داخل راهروی مدرسه علمیه انجام می پایرفت ‪ .‬بره خصروص ایرن‬ ‫که پشت درب ورودی مدرسه به فاصله دو سه متر از درب اصلی هم که نرده‬ ‫ای بود و از سطح خیابان چهار‪ ،‬پنج تا پلره براال ترر قررار داشرت ‪ .‬داخرل همران‬


‫احسان شوشتری ‪411 /‬‬

‫راهررو پررده ضررخیمی از سرقؾ آویرزان کرررده بودنرد ترا اگررر چره چنانچره احیانررا‬ ‫درب مدرسررره بررراز مررری مانرررد ‪ ،‬افرررراد و عرررابرینی کررره از داخرررل خیابررران عبرررور‬ ‫می نمایند داخل حیاط علمیره مدرسره را نبیننرد و داخرل مدرسره از دیرد اؼیرار و‬ ‫عابرین خیابان محفون باشد ‪.‬‬ ‫دفتررر کررار عمررو جرران برریش از صررد و پنجرراه متررر از منزلشرران فاصررله‬ ‫نداشت ‪ ،‬از درب چوبی و قدیمی و آبی رنی منزلشان کره خرارج مری شردند برا‬ ‫فاصله کمی آن سوتر در ضلع جنوبی خیابان حوزه علمیه و محضر عمو جران‬ ‫دیده می شرد و ایرن مسریر را پیراده از ضرلع شرمالی خیابران عبرور مری کردنرد و‬ ‫چند ثانیه بعد در محل کار خود حاضر بودند‪.‬‬ ‫منزل عمو جان هم ساختمان ی طبقه قدیمی سازی بود که با آجر و‬ ‫کرراه و گررل سرراخته بودنررد و یر در چرروبی کهنرره ‪ ،‬آبرری رنگرری هررم داشررت کرره از‬ ‫ابتدای خلقت تا امروز بدان دررنی دیگری نزده اند و دو تا اطراق جنروبی هرم‬ ‫که مخصوص میهمانان بود و پنجره هرای کروچکی بره سرمت خیابران داشرت در‬ ‫دو سوی ی راهروی باری واقع شده بود که یکسر راهرو به حیاط منزل و‬ ‫ی طرؾ آن به درب ورودی منزل منتهی می شد ‪.‬‬ ‫آن روز صرربح سرررد زمسررتانی هررم کرره محمررد عررازم جبهرره بررود و ایررن‬ ‫اولین سفر تنهرایی خرودش را تجربره مری کررد ‪ ،‬عمرو جران طبرق روال معمرول‬ ‫همیشه لباس پوشیدند‪ ،‬قبا و عبا و لباده بر تن وعمامه برسرر نهادنرد و بره قصرد‬ ‫رفتن به دفتر کار خود از درب منزل کره همران درب کوچر چروبی ‪ ،‬کهنره ‪،‬‬ ‫ق دیمی ‪ ،‬آبی رنی که به اندازه ی پله هم از کؾ پیاده رو باال ترر برود خرارج‬ ‫شدند ‪ ،‬وقتی از منزل بیرون آمدند و پای خود را از روی آن ی پله بره روی‬ ‫پیرراده رو نهادنررد و برره سررمت مدرسرره علمیرره و دفتررر کررار خررویش عررازم شرردند ‪،‬‬ ‫بمحق اینکه سر خود را براال گرفتنرد متوجره محمرد شردند کره برا فاصرله انردکی‬ ‫سر چهار راه تنها ایستاده است و انگاری منتنر کسی است ‪ ،‬محمد دقایقی قبل‬ ‫از منزل خرارج شرده برود ‪ ،‬عمرو جران تعجرب کررد کره چررا هنروز آنجرا ایسرتاده‬ ‫اسررت ! ‪ ،‬چنررد برراردرطی مسرریر تصررمیم گرفررت تررا صرردایش بزنررد و علررت تررأخیر‬


‫‪ /412‬خانه پدری‬

‫ونرررفتنش را جویررا شررود و یررا بررا اشرراره دسررتی او را فرررا بخوانررد و بررا او گرررم و‬ ‫صمیمی خداحافنی کند و یا الاقل از او بخواهد به جرای اینکره در ایرن سروز و‬ ‫سرما درکنار خیابان انتنار بکشد به داخل دفتر بیاید و کنار بخراری گررم شرود‬ ‫تا دیگر دوستان و هم رزمانش از راه برسند ‪.‬‬ ‫عمو جان در این فاصله یکصدو پنجاه متری از منزل تا محل کار که‬ ‫محمد را هم زیر ننر داشت ‪ ،‬خیلی فکرر هرای دیگرری هرم کررد ولری متاسرفانه‬ ‫هرریچ اقرردامی نکرررد ! و پررس از رسرریدن جلرروی دفتررر کررارش برری اهمیررت و برردون‬ ‫توجرره برره پسررر نوجرروان خررود کرره آنطرررؾ خیابرران ت ر و تنهررا و بررا ی ر سرراک‬ ‫مشکی فرسوده بر دوش به انتنار ایستاده بود ‪ ،‬از همران درب اصرلی محضرر‬ ‫که به طرؾ خیابران براز مری شرد وارد دفترر کرارش شرد و پشرت میرز کرار خرود‬ ‫نشست ‪ .‬کارمند پیر و سالخورده او که قبل از عمو جان آمده برود و کرکرره را‬ ‫باال زده بود و بخاری نفتی دفتر را روشن کرده بود و بساط چایی را هرم مهیرا‬ ‫کرده بود ‪ ،‬پس از اینکه عمرو جران پشرت میرز کرارش مسرتقر شرد یر اسرتکان‬ ‫چررایی داغ روی میررز ایشرران گااشررت ‪ ،‬و صرربح بخیررری کرررد و حررال و احرروالی‬ ‫پرسید ‪.‬‬ ‫عمو جان از پشت شییشه محضر نگراهش بره خیابران برود و بره محمرد‬ ‫می نگریست ‪ .‬محمد حدود پنج دقیقه ای آنجرا بره انتنرار ایسرتاده برود و پرس از‬ ‫آن وقتی که عمو جان نگاهش را از روی پرونده های میز بلند کرد و از پشت‬ ‫شیشه های بخار گرفته دفتر به خیابان نگاه کررد محمرد آنجرا نبرود و از ننرر او‬ ‫محو شده و رفته بود‪.‬‬ ‫پررس از اینکرره محمررد رفررت ‪ ،‬عمررو جرران دلررش لرزیررد و کمرری افسرروس‬ ‫خورد و با خود گفت ‪ :‬کاش می رفتم و فرزندم را بؽل مری کرردم و برا او گررم‬ ‫و صررمیمی خررداحافنی مرری کررردم ‪ ،‬کرراش مرری رفررتم و ایررن دقررایق آخررر را در‬ ‫کنارش می ایستادم تا اهالی فاروج که بی تفاوت از کنارش می گاشتند ‪ ،‬بدانند‬ ‫که پسر من است و برای دفا از آنان به جبهه می رود ‪ ،‬کاش می رفتم و فقط‬ ‫در چشمان کودکانه اش نگاه می کردم و خودم را در چشمان معصوم و منلوم‬


‫احسان شوشتری ‪413 /‬‬

‫او نناره می کردم ‪ ،‬کاش می رفتم ومثل پروانه به دورش مری چرخیردم و آیره‬ ‫مبارکرره " فرراهلل خیرحافنررا وهررو ارحررم الررراحمین " را مرری خوانرردم و بررر انرردام‬ ‫نریؾ و نحیؾ کودکانه اش فروت مری کرردم ‪ .‬کراش اگرر ؼررورم اجرازه رفرتن‬ ‫پیش پسرم را نمی داد الاقل با اشاره دستی از آن طررؾ خیابران او را احضرار‬ ‫می کردم و می آمد این آخرین دقایق دیدارمان را در کنار هم می نشسرتیم و برا‬ ‫هم ی فنجان چای داغ نوش جان می کردیم و کاش الاقل در گوشش می گفرتم‬ ‫محمد پسرم ‪ ،‬عزیز دردانه بابا ‪ ،‬تو هر کجا که باشری در قلرب مرن جرای داری‬ ‫و مطمئن باش که هیچ کس بیش از پردرت ترو را دوسرت نردارد ‪ ،‬کراش در ایرن‬ ‫لحنات آخر اینها را به آن نوجوان پانزده ساله ام می گفتم و با اطمینان خراطر‬ ‫بدرقه راهش می کردم ‪.‬‬ ‫و ای کرررررررررررررررررررررراش ‪ ...‬وای کرررررررررررررررررررررراش ‪ ...‬وای کرررررررررررررررررررررراش ‪...‬‬ ‫حدود پنج دقیقه ای می شد که محمد آن سوی خیابان به انتنار ایستاده برود ‪.‬‬ ‫ولی حاال محمد از آنجا رفته بود و فرصت ها نیز از کرؾ رفتره بودنرد ‪ ،‬دیگرر‬ ‫محمدی نبود که آرزوی در آؼوش کشیدنش را بنماییم ‪ ،‬دیگرر محمردی نبرود ترا‬ ‫در گوشش عشق و محبت پدرانه را نجوا نماییم ‪ ،‬دیگر محمدی نبود ترا بررایش‬ ‫و ان یکرراد ‪ ...‬بخرروانیم و بررر قامررت کوچ ر و معصررومانه اش فرروت کنرریم تررا از‬ ‫گزند حوادس واتفاقات در امان باشد !‪.‬‬ ‫دیگر اگر می خواستیم هم محمرد نبرود ترا برا او در کنرار بخراری نفتری‬ ‫دفترخانرره یر فنجرران چررای گرررم نرروش جرران کنرریم ‪ .‬محمررد کرره رفررت دیگررر همرره‬ ‫فرصت ها هم از دست رفت ‪ ،‬آن پنج دقیقه موهبت اضافی هم از کؾ رفت !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫دقیقا یکماه پرس از آن روز سررد زمسرتانی ‪ ،‬روزی کره جنرازه محمرد‬ ‫پسرعموی نوجوان مرا به سرد خانه بیمارسرتانی در شرهر قوچران آورده بودنرد‬ ‫من و پردرم باتفراق سرایر بسرتگان وفامیرل ازشرهر مشرهد بره جهرت تشرییع جنرازه‬ ‫عازم قوچان شدیم ‪ .‬چون کمی دیر ترر از سراعت مقررر بره بیمارسرتان رسریدیم‬


‫‪ /414‬خانه پدری‬

‫درب تابوت را با میخ بسته بودند ‪ ،‬به خاطر احترام بره پردرم کره عمروی شرهید‬ ‫بود و از مشهد آمده بود درب تابوت را با میخ کش گشرودند ‪ .‬جنرازه محمرد کره‬ ‫داخل کفن سفید پیچیده شده بود بره انردازه طرول ترابوت هرم نبرود و حردود سری ‪،‬‬ ‫چهل سانتی متر از پاهای محمرد ترا دیرواره پرایین ترابوت فاصرله داشرت و خرالی‬ ‫بود !‪ .‬پارچه سفیدی که صورت محمد را پوشانده بود کنار زدند وباز نمودند ‪،‬‬ ‫چهررره و صررورت کودکانرره و معصرروم او از میرران پارچرره هررای سررفید در میرران‬ ‫تررابوت نمایرران شررد و پرردرم کنررار تررابوت زانررو زد و روی پاهررای خررود نشسررت ‪،‬‬ ‫عصررای چرروبی مشررکی خررود را برره دسررت چررپ داد و قسررمت پررایین عصررا را در‬ ‫میان مشتش گرفت و بدان تکیه داد و دست راست خود را کره انگشرتری عقیرق‬ ‫و انگشتری فیروزه ای بر انگشتانش بود بر لبره چروبی ترابوت نهراد و آیراتی از‬ ‫کترراب مقرردس را زیررر لررب تررالوت کرررد و پررس از اتمررام آن خررم شررد و سرررش را‬ ‫داخررل تررابوت برررد و صررورت معصرروم و زیبررای برررادر زاده خررویش را داخررل‬ ‫تابوت بوسید و من که پشت سر ایشان (پردرم) ایسرتاده برودم شراهد و نرانر ایرن‬ ‫صرررحنه برررودم ‪ .‬بوسررره هرررای گررررم و صرررمیمی پررردر(عمررروی شرررهید) ‪ ،‬محمرررد را‬ ‫مسروروشاد کرد و لبخند معصومانه و زیبایی از سر رضایت و خوشنودی بر‬ ‫چهره کودکانه و منلومش هویدا شد !‪ ،‬پنداری که می گفت ‪ :‬ممنونم عمو جران‬ ‫که آمدید ‪ ،‬ولی چرا اینقدر دیر آمدید ممنونم که مرا بوسیدید ولی چررا اینقردر‬ ‫دیر بوسیدید ممنونم عمو جران کره بررای مرن زانرو زدیرد و دعرا خواندیرد ولری‬ ‫چرا اینقدر دیر همه محبت های شما نوش دارو پس از مرگ سهراب شد ‪.‬‬ ‫چرا یکماه پیش زمانی که سر چهار راه مرکرزی شرهر فراروج در آن‬ ‫هوای سرد زمستانی تنها به انتنار ایستاده بودم نیامدید ترا برر گونره هرایم بوسره‬ ‫زنید ! نیامدید تا در گوشم دعای حفن و یا وان یکادی ‪ ...‬زمزمره کنیرد چررا‬ ‫حاال آمدید تا درب تابوتم را بگشایید و بوسه برجنازه و تابوتم زنید !‪.‬‬ ‫و من بره گروش خرودم در آن فضرای محرزون وؼرم گرفتره زیرر زمرین‬ ‫بیمارسرررررتان مررررری شرررررنیدم کررررره محمرررررد برررررا زبررررران بررررری زبرررررانی مررررری گفرررررت ‪:‬‬ ‫عمو جان لطفا به اخوی فضرل هللا خرود بگوییرد در آن صربحدم سررد زمسرتانی‬


‫احسان شوشتری ‪415 /‬‬

‫که من به انتنار ایستاده بودم و سوز سرما تا اعماق وجود آدمی نفوا می کررد‬ ‫چه قدر نیازمند محبت و مهربانی پدرانه شما بودم‪.‬‬ ‫عمو جان لطفا به اخوی فضل هللا بگو در آن صبح سرد زمستانی در‬ ‫آن هرروای سرررد و خش ر فرراروج چرره قرردر برره امیررد اینکرره از پشررت شیشرره هررای‬ ‫محضرتان با اشاره دستی صدایم بزنید تا من به سرعت خدمتتان برسم و چرای‬ ‫گرمرری و آخرررین چررای گرررم زنرردگی ام را بررا پرردرم صرررؾ کررنم لحنرره شررماری‬ ‫کردم‪.‬‬ ‫عمو جان به اخوی فضل هللا بگو در آن روز سررد ودا یراران مایرل‬ ‫بودم دم آخری موقع خداحافنی پس از این که صرورتم را بوسریدید خرم شروم و‬ ‫دست گرم و پر مهر پدرانه شما را بوسه زنم ولی شما این را هم از مرن دریرػ‬ ‫کردید ! ‪.‬‬ ‫عمو جان به اخوی فضرل هللا بگرو در آن روز سررد کره مرن آن سروی‬ ‫خیابان درست روبروی محضر شرما ایسرتاده برودم چره قردر بره درب دفترر شرما‬ ‫چشم دوختم که شاید یکی ازکارمنردان دفترر خرویش را بره دنبرال مرن بفرسرتید و‬ ‫مرا فرا بخوانید تا در دفتر گرم شما پیش شما باشم ولی شما هیچ نکردید !‪.‬‬ ‫عمو جان به اخوی فضل هللا بگو در آن صبح ؼم گرفته سرد کره مرن‬ ‫برره انتنررار ایسررتاده بررودم خیلرری از اهررالی شررهر فرراروج از کنررار مررن برری تفرراوت‬ ‫گااشتند و حتی سرالم و علیکری هرم نکردنرد و برایشران هریچ اهمیتری هرم نداشرتم‬ ‫ولی وقتی شرما کره مری دانسرتید مرن عرازم سرفرم بری توجره و بری اهمیرت از آن‬ ‫طرؾ خیابان عبور کردید وبه محل کار خرود رفتیرد خیلری دلگیرر شردم وؼصره‬ ‫خوردم ‪.‬‬ ‫عمو جان به اخوی فضل هللا بگویید شما کره مری دانسرتید بررای اولرین‬ ‫بار است که من به تنهایی سفر می کنم ‪ ،‬پس چرا آینره و قرآنری ‪ ،‬و ان یکرادی‬ ‫‪...‬اسپندی برایم دود نکردید ! پس چرا از پی این مسافر عزیرز و تنهرای خرود‬ ‫آب نپاشیدید که به سالمتی زود تر از سفر باز گردد !!‪ .‬چرا ‪.‬‬


‫‪ /416‬خانه پدری‬

‫بخش پنجم‬

‫زندگی در مازندران‬


‫احسان شوشتری ‪417 /‬‬

‫امام زاده و دختربهائی‬

‫داستان عاشقی و دلبستگی " شیخ صنعان و دختر ترسا " را که حتمرا‬ ‫شنیده اید !‪ ،‬حاال من از شما می خرواهم کره هرر آنچره داسرتان عاشرقانه از ایرن‬ ‫دسررت شررنیده ایررد را برره فراموشرری بسررپارید چررون امثررال ایررن داسررتان وحکایررت‬ ‫ازافکررررار وتخرررریالت بیمررررار گونرررره همرررران شرررریخ فریدالرررردین عطررررار نیشررررابوری‬ ‫ودیگرعارفان امثال او ساخته است که مری توانرد در یر صرفحه یر شریخ را‬ ‫باچهارصررد تررا مریررد بررا پررای پیرراده ازسرررزمین حجرراز تررا دیررارروم ببرررد و برردون‬ ‫داشتن هیچ گونه آدرس ونشانی وبدون داشرتن نقشره ای از شرهر روم ویرا حتری‬ ‫بدون دانستن زبان ایتالیائی ورومری ! یر شریخ پیروزاهرد را برا چهرار صرد ترا‬ ‫شاگرد ومرید توی کوچه پس کوچه های شهر روم می گرداند تا باالخره دختر‬ ‫ترسا را پیدا می کنند !‬ ‫وآن دخترررر زیبرررا هرررم بررررای وصرررال خرررودش برررا شررریخ چهارترررا شررررط‬ ‫می گاارد ومعلوم نیست که شروط را هم با چه زبانی مطرح مری کنرد ! وشریخ‬ ‫ومقتدا هم فقط شرب خمر را می پایرد ! وآن سه شرط دیگررا نمری پرایرد کره‬ ‫سجده بر بت بوده ! سوزاندن قرآن بوده ! وبرگشتن ازمسلمانی !‪.‬‬ ‫واصررال معلرروم نیسرررت دختررر ترسرررای بیچرراره ازکجرررا قرررآن مجیرررد را‬ ‫میشناخته وزبان عربی از کجا می دانسته وچه دشمنی وکدورتی برا آیرات الهری‬


‫‪ /413‬خانه پدری‬

‫داشته است !‪ .‬وخود عطارهم اصال گیج می زده ومطمئنا حواسش سر جرایش‬ ‫نبوده وشاید شرب خمر را هم کره شریخ صرنعان وقهرمران داسرتانش پایرفتره در‬ ‫واقع شیخ فرید الدین نفس خویش را توصیؾ می نموده ووصؾ حال می کرده‬ ‫(وصؾ العیش که می گویند نصؾ العیش است !) ودمی به خمره زده بوده کره‬ ‫دست به قلم ونویسندگی وکتابت این افسانه تخیلی گردیده است و حکایت را در‬ ‫حالرت برد مسرتی نوشرته وتحریرر نمروده وگرنره وقتری مری نویسرد دخترر ترسرا !‪،‬‬ ‫حداکثرش این است که شیخ صنعان عاشق پیشه ودلباختره را بردنبال خرودش بره‬ ‫کلیسا بکشاند وببررد ! ومراسرم عشرای ربرانی بجرای بیراورد ! دیگره چره معنرائی‬ ‫دارد تررا برره شرریخ بگویررد کرره ‪ :‬بایسررتی بررر بررت سررجده نمایررد ! واصررال درروم‬ ‫کاتولی بت خانه کجا بوده که شیخ بخواهد سجده کند !‪ .‬تازه وقتی شریخ همره‬ ‫این شرروط ومصریب هرا ورسروائی هرا را هرم کره مری پرایرد وانجرام مری دهرد !‬ ‫دختر ترسا برای کابین ومهریه خود هم شرط وتکلیؾ می کند که ی سال هرم‬ ‫بایستی خوکبانی نماید وخوک پرورش بدهد !!‪.‬‬ ‫درتخرریالت شرریخ عطارنیشررابوری ایررن کررار(خوکبررانی) دیگرره نهایررت‬ ‫بی شررمی وبری حیرائی وازآن شرروط اولیره هرم برد تروزشرت ترر بروده اسرت !!‬ ‫چونکرره تررا حرراال آن چهارصررد تررا مریرردان وپیررروان وشرراگردان شرریخ صررنعان‬ ‫همچنرران برره دنبررال شرریخ ومررراد پیرخودشرران حرکررت مرری کرررده انررد ! ودسررت از‬ ‫دامان او بر نمی داشته اند ! ولی پس از آن دیگه این عمرل خوکبرانی را طاقرت‬ ‫نمی آورند وایرن خفرت ورسروائی را براسرتاد خرویش نمری پایرنرد وبره نصریحت‬ ‫وپند واندرزشیخ ومراد خود می پردازند که ال اقل از خوکبانی دست برردارد !‬ ‫ووقتی می بینند شیخ عاشق پیشه خوکبان دست برردار نیسرت ! براالخره نرا امیرد‬ ‫می شوند وناچارااز دامان شیخ دست برمری دارنرد وچهرار صرد ترا مریرد بیکرار‬ ‫وعررالؾ کرره چنررد مرراهی در شررهر روم در پرری شرریخ خرروردن وخوابیرردن وبررا هررم‬ ‫دستجمعی دم درب خونه دختر بیچاره ترسا رفتنرد وآمدنرد ! ومعلروم نیسرت پردر‬ ‫آن دختر رومی ترسا که هرر روز جلروی درب خانره اش یر شریخ پیرر عاشرق‬ ‫پیشه باچهارصد تامرید عالؾ وبیکاره را که می دیده ! آیا براز هرم بادیردن ایرن‬


‫احسان شوشتری ‪411 /‬‬

‫جماعت مسلمان نمی ترسیده ! ووحشت نمی کرده ! که خوک هرای خودشران‬ ‫را هرم برره دسررت شرریخ سررپرده انررد ! (شراید هررم پرردربیچاره دختررر ترسررا از ترررس‬ ‫همران چهرار صررد ترا مریرد وپیررروان بیکراره شرریخ ناچرارا راضری شررده اسرت کرره‬ ‫خوک هایش را بدسرت یر آدم ناشری وآماتوروترازه کراری چرون شریخ صرنعان‬ ‫بسپارد !)‪.‬‬ ‫تااینکه آخرسرمریدان شیخ عابد پیشه (دربیت هللا الحررام ) کره اکنرون‬ ‫شده است عاشق پیشه (دردیار روم) از خل برازی هرای شریخ وپیرر خرود خسرته‬ ‫وکالفه مری شروند وحوصرله شران سرر مری رود واورا بره حرال خرودش رهرایش‬ ‫مرری کننررد ودر شررهر روم تنهررایش مرری گاارنررد وبرره سرررزمین حجرراز مراجعررت‬ ‫می نمایند !‪.‬‬ ‫ولی وقتی به سرزمین حجاز وموطن اصلی خود مری رسرند وداسرتان‬ ‫دلباختگی شریخ بره دخترر ترسرا را بررای یکری دیگرر از مریردان ویراران خراص‬ ‫شیخ که درسفر روم ؼایب بوده وهمراه قافله آنان نبوده تعریؾ می نمایند !‪.‬‬ ‫ترررازه آن یکررری شررراگرد واقعررری ویاربرررا وفرررای شررریخ آنررران را سررررزنش‬ ‫ونکوهش می کند ومی گوید که کار بدی کردید که شیخ ومراد واسرتاد خرود را‬ ‫در چنین حالتی تنها گااشتید ورهایش کردیرد !‪ .‬ودو براره همگری دسرته جمعری‬ ‫وایندفعه چهار صد وی نفرری از مریردان وشراگردان وپیرروان سرابق شریخ بره‬ ‫شهر روم باز می گردند ! ومعتکؾ می شوند وچهرل شرب چهارصرد نفرری بره‬ ‫دعررا مرر ی پردازنررد وبررا تضررر وزاری ازخرردا طلررب نجررات ورهررائی شرریخ را‬ ‫می نمایند تا اینکه در شرب چهلرم همران مریرد برا وفرای شریخ ‪ .....،‬را درخرواب‬ ‫می بیند که به اوبشارت رهائی شیخ را می دهد و‪ ....‬ادامه داستان ‪.‬‬ ‫شرریخ فریررد الرردین مشررخص نمرری کنررد کرره ایررن چهارصررد نفرمریرردان‬ ‫وپیررروان شرریخ صررنعان چگونرره بررین راه بیررت هللا الحرررام درحجرراز ودیررارروم‬ ‫دررفت وآمد بوده اند ولی ‪....‬‬ ‫این شیوه ونو تفکراصالح دیگرران ودعروت وهردایت بره راه راسرت‬ ‫وصررراط مسررتقیم سررایرین ! ودرحقیقررت دیگررران را برره راه خررویش فرررا خوانرردن‬


‫‪ /425‬خانه پدری‬

‫و جرراب کررردن ! آنقرردردر تفکرررات شرریخ عطررارقوی وپیشرررفته مرری باشررد کرره‬ ‫سراسروجود وتمامی سلولهای مؽرزی اش را فررا گرفتره واشربا نمروده اسرت ‪.‬‬ ‫وبهمین خاطر که مدام به هدایت وارشاد سرایرین فکرر مری کنرد (نره بره اصرالح‬ ‫وتربیت خرود !)‪ ،‬درمقابرل نیزتصرور مری نمایرد و دراهرن وضمیرمشروش خرود‬ ‫هررم گمرران مرری برررد وهمیشرره در ترروهم خررویش مرری پنرردارد کرره هم ره عررالم وآدم‬ ‫(شیطان!) نیز بیکار نشسته اند وفقط مشؽول کشریدن نقشره هسرتند کره چطروری‬ ‫وچگونه وبا چه ترفندی اورا از راه راست ومسلمانی منحرؾ نمایند !!‪.‬‬ ‫شررریخ فریرررد الررردین عطرررار نیشرررابوری داسرررتانهای تخیلررری وحکایرررات‬ ‫افسانه ای زیادی می نوشت وعالوه بر داستان فوق که ازکتاب "منطق الطیرر"‬ ‫ایشان نقل گردیده است در کتاب " تراکرة االولیراء " اوهرم ازایرن نرو قصره هرا‬ ‫وداستانهای تخیلی صد من ی ؼاز! که آسرمان را بره ریسرمان مری بافرد بسریار‬ ‫یافت مری شرود وهرر کجرا کره مری خواهرد بررای شریخ ومرراد وپیرخرود کرامرات‬ ‫ومعجزاترری توصررریؾ نمایرررد کرروچکترین کرررارو حرررداقل توانررائی وکرامرررت شررریخ‬ ‫ومرادش آن است که قله کوه را با نگاه وچشمانش جا بجا مری نمایرد !!‪(.‬بقرول‬ ‫بچه های امروزی ( بروبچ !) زیاد خالی بندی می فرماید !)‪.‬‬ ‫ولرری مررن برررخالؾ شرریخ فریررد الرردین عطررار نیشررابوری کرره داسررتان‬ ‫وحکایررت تخیلرری وبقررول خودشرران عرفررانی ! " شرریخ صررنعان ودختررر ترسررا " را‬ ‫نوشت ‪ ،‬مایلم ترا یر داسرتان واقعری وحقیقری ویر قصره جرااب و زیبرا از دل‬ ‫برراختگی بچرره شرریخ خراسرران (خررودم) و دختررر بهررائی (کاملیررا) را برایترران نقررل‬ ‫وتعریؾ نمرایم کره مطمرئن هسرتم ترا بره امرروز نره شرنیده ایرد ونره درهریچ کترابی‬ ‫خوانده اید ‪.‬‬ ‫پدرمن بیش از پنجاه سال است که امام جماعت بوده و هسرت و شرما‬ ‫درهیچ کجای تاریخ ودرهیچ برهه زمانی ومکانی چه ترابی وچه آسرمانی هریچ‬ ‫امام زاده ای چون مرا نخواهید یافت که پدرواب بزرگوارش برالػ برر نریم قررن‬ ‫پیوسته وبی وقفه ومتصل وهمیشگی ومدام ومستمر امام جماعرت مسرلمین بروده‬ ‫وهم اکنون نیزباشد !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪421 /‬‬

‫چررون پرردرمن مجتهررد محلرره‪ ،‬اسررتاد حرروزه علمیرره و روحررانی مررورد‬ ‫احتررام و امررام جماعررت مسرجد برروده و هنرروز هرم هسررتند و از طرفرری در دوران‬ ‫جوانی من حدود چهار‪ ،‬پنج تا پسر جروان مجررد دم بخرت و در آسرتانه ازدواج‬ ‫برره صررورت ردیررؾ و پشررت سرررهم در منررزل داشررتند ‪ ،‬لرراا هررر ی ر از پیررروان‬ ‫ومریرردان واقترردا کننرردگان برره پرردرم کرره مرری خواسررت دخترجرروان دم بخررتش را‬ ‫عروس نماید وشوهر بدهد وبه خانه بخت بفرستد ویا به خواستگاری کره بررای‬ ‫صبیه مکرم و دخترآماده ازدواجش آمده بود جواب مثبتی بدهد ‪ ،‬اول کاری که‬ ‫برررای خررودش الزم وواجررب مرری شررمرد ایررن بررود کره ابترردا موضررو را بررا پرردرم‬ ‫مطرح می نمود و به جهت رعایت ادب و احترام عرق می کرد ‪:‬‬ ‫حاج آقا به خواست خردا بررای دخترر جروان و دم بخرت مرا خواسرتگار‬ ‫آمررده ‪ ،‬اولویررت اول و تمایررل مررا ایررن اسررت کرره یکرری از پسررران شررما منررت نهرراده‬ ‫و داماد ما شود !‪ ،‬اگر حضرت آیت هللا و جناب مجتهد مایل باشند وقابل بداننرد‬ ‫تا دخترما را به کنیزی بپایرنرد کره بره المرراد‪ ،‬افتخرار مری نمرائیم کره دخترمران‬ ‫عرررروس حضررررت آقرررا باشرررد وگرنررره برررا اجرررازه شرررما مررری خرررواهیم اگربررراز هرررم‬ ‫حضرررتعالی صررالح بدانیررد ورخصررت بفرمائیررد برره خواسررتگار دخترمرران جررواب‬ ‫مثبت بدهیم !‪.‬‬ ‫آقررا جرران (پرردرم) هررم اول وقبررل از همرره اسررتخاره مرری گرفررت ‪ ،‬اگررر‬ ‫استخاره خوب می آمد به ترتیب از پسر بزرگترش شرو می کرد و به نوبرت‬ ‫و ردیررؾ برره ت ر ت ر پسرررانش کرره درآسررتانه وآمرراده ازدواج بودنررد پیشررنهاد‬ ‫می نمود که ‪ :‬برای دخترآقای فالنی خواستگار آمده اسرت ولری والردینش تمایرل‬ ‫دارند که دخترشان را بره مرا بدهنرد !‪ ،‬اگرر هرر کردامتان مایرل هسرتید و آمرادگی‬ ‫ازدواج دارید ‪ ،‬بسم هللا !‪ .‬این گوی واین میدان !‪.‬‬ ‫پرردرم زمررانی کرره ازفرررد فرررد پسررران جرروان دم بخررتش برره بهانرره هررای‬ ‫مختلررؾ جررواب مثبررت ومسرراعدی نمرری شررنید ‪ ،‬وقررت نمرراز داخررل مسررجد ‪ ،‬بابررای‬ ‫دختر دم بختی را که برایش خواستگار آمده بود و از مجتهد محل کسرب اجرازه‬ ‫نمرروده بررود را از میرران صررفوؾ مررؤمنین نمازگاارکرره در صررؾ هررای مختلررؾ‬


‫‪ /422‬خانه پدری‬

‫وفشرده پشت سر پدرم به نماز جماعت ایستاده بودند و حاال نمازشران بره اتمرام‬ ‫رسیده بود را با اشاره دستی تا محراب مسجد و کنرار سرجاده نمراز خرویش فررا‬ ‫می خواند و آهسته در گوشش جواب پسران جوانش را ابالغ می کررد واجرازه‬ ‫می فرمودند تا پدر دختر به هر خواستگاری که مایرل اسرت جرواب مثبرت بدهرد‬ ‫و دعای خیر و آرزوی خوشبختی می کرد تا مبارکشان باشد !‪.‬‬ ‫مررن هررم کرره پسررر سرروم خررانواده بررودم و جزواهررل بیررت وآقررا زاده هررا‬ ‫محسوب می شدم توفیرق وسرعادت ایرن را داشرتم ترا چنردین نوبرت از پیشرنهادات‬ ‫جااب ووسوسه انگیزاین چنینری پردرم برر خروردار باشرم ! و چرون مرن از یر‬ ‫وییگرری خرراص ومشررخص دیگررری هررم دربررین پسررران جرروان حرراج آقررای پرریش‬ ‫نمازوامام جماعت مسجد برخوردار بودم و قرد بلنرد ترری نسربت بره سرایراخوان‬ ‫وبرادرانم داشرتم ‪ ،‬بعضری از پیشرنهادات اینچنینری بررای تمایرل ودرخواسرت بره‬ ‫ازدواج فقررط مخصرروص وویرریه وخرراص شررخص مررن بررود و برره دیگررر برررادرانم‬ ‫مربوط نمی شد ! تا پدرم سرر سرفره نهرار یرا شرام بره صرورت علنری و عمرومی‬ ‫اعالن نمایند !‪ .‬بلکه به طورکامال خصوصری و محرمانره پردرم مری فرمودنرد ‪:‬‬ ‫که دختر حاج آقای آهن فروش که تازه دیپلم گرفته و درسرش تمرام شرده و یر‬ ‫خونه هم پدرش واسه اش خریده ! پیؽرام فرسرتاده اگرر اون پسرر قرد بلنرد ! حراج‬ ‫آقررای مجتهررد آمررادگی داشررته باشررند ومرررا بپایرنررد ‪ ،‬مررن حاضررر ومررایلم بررا ایشرران‬ ‫ازدواج کنم !!‪.‬‬ ‫حترری بعضرری از ایررن دختررران را مررادرم پررس از انجررام مراسررم نمرراز‬ ‫جماعت در مسجد پدریم به بهانه های گوناگون درب منزل ما می کشید و یر‬ ‫جوری برنامه ریزی می کرد که من هم در منزل باشم و بتوانم ی ننرر مرثال‬ ‫به طور اتفاقی دختر خانم را ببینم ! (البته ایرن برخرورد اتفراقی هرم طروری برود‬ ‫که هم مرن و هرم دخترر خرانم میهمران و هرم حاجیره خرانم میزبران هرر سره نفرراز‬ ‫مرراجرا خبررر داشررتیم ولرری همگرری خودمرران را برره اون راه مرری زدیررم کرره مررثال‬ ‫تصادفی بوده که من در منزل مانرده ام و او (دخترخرانم) هرم همرین لحنره آمرده‬ ‫است !) ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪423 /‬‬

‫دخترانرری کرره برررای دیرردن ی ر‬

‫ننررر حررالل توسررط مررادرم برره منزلمرران‬

‫دعوت می شدند اگر چه تمامی اندام وپیکرشان توسط چادر نمازمشکی پوشیده‬ ‫شررده بررود و صررورت هایشرران را هررم کیررپ گرفترره بودنررد و از ایررن کرره قرررار بررود‬ ‫احتماال عروس حاجیه خانم و حاج آقای پیشنمازگردند خودشان را هم لوس ترر‬ ‫می کردند و بیشتر از حد معمول هم صورتشان را مری پوشراندند ! کره مرثال بره‬ ‫حاجیه خانم نشان دهند که مؤمن ترر و متشرر ترر و محجبره ترر وپایبنرد ترنرد !‬ ‫و فقط گردی چهره و دو تا چشمانشان هویدا و آشکار بود ‪ ،‬ولی همان چشرمان‬ ‫زیبا و دلربا هم که برا شریطنت دخترانره خرود بره اطرراؾ مری نگریسرتند و همره‬ ‫چیررز را زیررر ننررر داشررتند برره جررز خررود مررن کرره روبرویشرران ایسررتاده بررودم و‬ ‫نگاهشان می کردم و ازنگاه کردن مستقیم توی چشمان من مثال شرم داشرتند !‪.‬‬ ‫ولی همران دوترا چشرمان زیبرا هرم آشرکارا مشرخص مری کررد کره برر چره پیکرره‬ ‫تراشیده و خوش ترکیب و برازنده ای استوار گردیده اند! واز آنجا هم که مادر‬ ‫با تجربه من توی بالکن مسجد ودرقسرمت مخصروص خرانم هرا و یرا در مجلرس‬ ‫روضرره خرروانی زنانرره خرروب و دقیررق و کنجکاوانرره ایررن انرردام خرروش قررواره و‬ ‫خوشگل را با نگاهی خریدارانه برانداز نموده بودنرد و آن را پسرندیده و حجرب‬ ‫و حیا و عفت وعصمت را هم به معناهایی که خودش (مادرم) تفسیر و ترجمره‬ ‫مرری کرررد بررر آن چاشررنی کرررده و برره پسررر جرروان دم بخررتش ارائرره و پیشررنهاد‬ ‫می نمود ‪ ،‬مشخص بود که می ارزند و خیلی خوب هم می ارزند !‪.‬‬ ‫و چند تن از بررادرانم از ایرن پیشرنهادات پردرم اسرتفاده کررده و رانرت‬ ‫خواری نموده اند واز ایرن کره پسرر مجتهرد محلره بروده انرد و پدرشران پیشرنماز‬ ‫مسجد بوده استفاده ومنفعت برده اند و با دخترانی ازدواج کرده اند که در واقع‬ ‫به خاطر موقعیت اجتماعی پدر و امامت مسجد نصیبشان گردیده است !‪.‬‬ ‫و اگر پدر من از علما و فضالی حوزه علمیه نبودنرد و دارای مسرجد‬ ‫و محررراب و منبررری نبودنررد بعضرری از برررادران مررن داشررتن همسرررانی برره ایررن‬ ‫خوبی را در خواب شبشران هرم نمری دیدنرد ! چرون ایرن زن داداش هرای مرن بره‬ ‫خررراطر موقعیرررت اجتمررر اعی پررردرم حاضرررر شرررده انرررد کررره عرررروس ایرررن خرررانواده‬


‫‪ /424‬خانه پدری‬

‫گردیده اند وحقیقتا اینها همگی عروس حاج آقای مجتهد و حاجیره خرانم مجتهرده‬ ‫هستند !!‪.‬‬ ‫و تنهررا مررورد ازدواجرری کرره در منررزل مررا بررر خررالؾ عرررؾ و سررنت‬ ‫پیشینیان صورت گرفته و یکی از پسران حاج آقا ‪ ،‬خودش به تنهایی وسررخود‬ ‫و خررارج از قاعررده وضررابطه و قررانون خررانوادگی وفررامیلی رفترره وخواسررتگاری‬ ‫کرده و مجلس عروسی گرفته کره هریچ یر از والردین و بررادران و خرواهران‬ ‫هررم مایررل برره شرررکت در مراسررم جشررن عروسرریش نبرروده انررد ! وحترری حضررورهم‬ ‫نیافته اند !‪ .‬و در واقع تنها دامرادی کره از موقعیرت اجتمراعی ممتازحراج آقرایش‬ ‫استفا ده نکرد وتنهاعروسی که موقعیرت اجتمراعی پردر شروهرش نره تنهرا دارای‬ ‫امتیررازی برررای او نبرروده بلکرره برره عکررس عامررل و باعررس نگرانرری و اضررطراب‬ ‫خانواده اوهم محسوب می گردیده همین ی مورد ازدواج و عروسی " احسان‬ ‫وکاملیا " بوده و هست !‪.‬‬ ‫اگر چه اکثریت پیشرنهادات مرادرم ودخترانری را کره بره منرزل دعروت‬ ‫می کرد ترا مرن یر ننرآنهرا رااز نزدیر ببیرنم وشراید بپسرندم ‪ ،‬چنگری بره دل‬ ‫نمی زدند و به اصطالح مرالی نبودنرد ! ولری الحرق و االنصراؾ بعضری هاشران‬ ‫هم پیشرنهادات بکرونرازنینی از آب در مری آمدنرد کره واقعرا " تبرارک هللا احسرن‬ ‫الخررالقین " داشررتند ! و مررن گاهگررداری کرره چشررمم برره یکرری از آن دختررران زیبررا‬ ‫می افتاد ‪ ،‬مات ومبهوت ومتعجب می ماندم که عجب ! مسجد پردری چره جرای‬ ‫پرخیروبرکترری برروده کرره مررا تررا حرراال قرردرش را نمرری دانسررته واز آن ؼافررل مانررده‬ ‫بودیم !‪.‬‬ ‫همه این آمد ورفت ها وهمه این دیرد و بازدیرد هرا و اجررای نمرایش و‬ ‫دعرروت کررردن هررا کرره برررای مررادرم و مررن برره شررکل ی ر کاروعررادت روتررین و‬ ‫روزمره و ی تفریح سالم و جااب ومهیج و پرنشاط خانوادگی در آمده بود ترا‬ ‫زمانی ادامه داشت که من " کاملیا " را به چشم خودم ندیده بودم !‪.‬‬ ‫اگر چه شیخ صنعان اولین بار دختر ترسا را در خواب دیرد وپرس از‬ ‫آن در بیداری به دنبال او روان گردید ولری شریخ زاده ای چرون مرن اولرین برار‬


‫احسان شوشتری ‪425 /‬‬

‫دختر بهائی را در بیداری ودر خیابان دیدم ولی فکر می کردم کره دارم خرواب‬ ‫می بینم !!‪ ( .‬وبه همین دلیل مرابقی مراجرا را در خرواب ویرا خرواب آلرود ادامره‬ ‫دادم !‪ .‬چرررون دسرررت وپرررایم را گرررم کررررده برررودم وهررروش ازسررررم پریرررده برررود !)‪.‬‬ ‫ودیگر فرق بین من وشیخ صنعان نیز دراین برود کره او دخترر ترسرا را دردیرار‬ ‫روم دیده بود ومن دختر بهائی را درشهرمشهد !‬ ‫ولی وقتیکه من چشمم به طور کامال اتفاقی و تصرادفی (اتفراق واقعری‬ ‫و راستکی نه مثل اون اتفاقاتی که مادرم ترتیرب مری داد !) افتراد‪ ،‬دیگره نمرایش‬ ‫هررای مررادرم نیررز برره پایرران رسررید و دیگرره دختررری را برره منزلمرران برردین مننررور‬ ‫دعوت نکرد و پدرم نیز که از موضو وماجرای دلبراختگی همران پسررقد بلنرد‬ ‫عاشق پیشه اش مطلع گردیرد و برا خبرر شرد دیگره هرگرز پیؽرام هرا و سفارشرات‬ ‫وپیشررنهادات دختررران ودوشرریزه گرران فامیررل و آشررنایان ومریرردان خررود را برره مررن‬ ‫ارائه نمی نمود و پیشنهاد نمی فرمود !‪.‬‬ ‫اینها را نه از جهت وصؾ العیش نقل کردم تا حال و هوای جوانی و‬ ‫سی سال پیش به سرم زده باشد و نصؾ العیشی برده باشم ! و یا ایرن کره پرزی‬ ‫داده باشم تا بدانید که من هم در زمان جوانی و مجرردی بررای خرودم بررو وبیرا‬ ‫وکیابیررررائی داشررررته ام ! وپیشررررنهادات عاشررررقانه ودرخواسررررت هررررای عاجزانرررره‬ ‫وسیگنالهای عارفانره توسرط دوشریزگان کروی وبررزن وازاطرراؾ واکنراؾ وبره‬ ‫واسطه مجتهد وامام محله برایم ارسال مری شرده اسرت !!‪ .‬خیرر !‪ ،‬بلکره بره ایرن‬ ‫خاطر عرق کردم تا بدانید که مرنهم در زمران جروانی ام آدم بری دسرت و پرایی‬ ‫نبوده ام وبرای خودم کلی خواستگارداشته ام که دست رد به‪....‬هاشان زده ام !‬ ‫(چون ؼیرشرعی وبرخالؾ عفت عمومی بود نقطه چین کردم !) و احتماال از‬ ‫هربند انگشتم ی هنری می باریده که ایرن همره خراطرخواه پیردا کررده برودم !!‬ ‫وامیررردوارم یررر وقرررت فکرررر نکررررده باشرررید کررره از سرررر ناچررراری و درمانررردگی‬ ‫وترشرررید گی آمرررده ام و بررره عقرررد و ازدواج یررر دخترخرررانم بهرررائی ترررن داده ام !‬ ‫خیربابا ! من خودم کلی خواستگاررا رد کردم تا به کوی جانان رسیدم !‪.‬‬ ‫اکنون با این وجود ی پسر جوان بارون دیده و سرد و گرم چشیده‬


‫‪ /426‬خانه پدری‬

‫و سربازی خدمت کرده اینهمه دختران و دوشیزگان مؤمنه و محترمه ومحجبره‬ ‫و عفیفه و چادر مشرکی پروش مشرهدی و همشرهری خرودش را ول کررده و ایرن‬ ‫راه طویررل وطرروالنی و پررر پرریچ و خررم زنرردگی را پیمرروده و از سرررباالیی هررا و‬ ‫سراشیبی ها گاشته و به شرهری در شرمال کشرور آمرده و عاشرق ودلباختره یر‬ ‫دختر بهائی ومحصل دبیرستانی شرده اسرت !‪ .‬اصرال معلروم نیسرت ایرن دخترران‬ ‫بهائی چه جورمهره ماری دارنرد کره ایرن جروری پسرران جروان مسرلمون را بره‬ ‫دنبال خودشران و بره هرر سرمت و سرویی کره دلشران مری خواهرد مری کشرند و برا‬ ‫زلفرران خررود پریشانشرران مرری کننررد و دیررن و ایمرران و عقررل و هرروش از سررر آنرران‬ ‫می ربایند !‪.‬‬ ‫وخوشبختانه این دختر بهائی برا دیردن ایرن پسرردلباخته وعاشرق وشریدا‬ ‫در قائم شهر مثل آن دختر ترسای شهر روم در داستان شیخ صنعان خودش را‬ ‫گم نکرد وطاقچه باال نگااشت وبرای وصال یارشرط وشروط احمقانه ای مثل‬ ‫شرب خمر وسجده بر بت وآتش زدن قرآن وبرگشتن از مسرلمانی بررایم ردیرؾ‬ ‫نکرد ! وگر نه شاید مجبور می شدم مانند شیخ صنعان فقرط همران شررب خمرر‬ ‫را بپزیم ! آن موقع هم نرفیت خودم را می سنجیدم وی چیرزی مری خروردم‬ ‫وبه اندازه ای می خوردم که دست به کارهای احمقانه دیگری نزنم !!‪.‬‬ ‫وخرردای را شرراکرم کرره همچررون دختررر ترسررا کرره در شررهر روم شرریخ‬ ‫صنعان را به خوکبانی گماشرت !‪ ،‬ایرن دخترخرانم بهرائی مررا بره چنرین کارهرای‬ ‫جنرررون آمیرررزی وادار ومجبرررورم نکررررد واصرررال آن زمرررانی کررره مرررن بررره شرررمال‬ ‫وقائمشهررسرریدم پرردرش خوکرردانی هررم نداشررت وخرروک پرررورش نمرری داد وحترری‬ ‫گرراوداری هررم نداشررتند ودر کررل اسررتان مازنرردران نیررزهیچ خرروک داری دیگررری‬ ‫وجود نداشت کره بخواهنرد از مرن هرم بیگراری وکرار اضرافی وخرارج از عررؾ‬ ‫آنچنررانی بکشررند ! و بالئرری را کرره در شررهر روم برسررر شرریخ صررنعان آوردنررد‬ ‫بخواهنررد در قررائم شررهر بررر سررر بچرره شرریخ مشررهدی بیاورنررد !‪ .‬حررداکثرش اینکرره‬ ‫داخل حیاط بزرگ منزلشان در شمال چند تا اردک ومرؼابی وؼراز داشرتند کره‬


‫احسان شوشتری ‪427 /‬‬

‫اگرشرط می کرد ومی خواست ومی پایرفت بجای مهریه وکابین همان ؼازهرا‬ ‫را می چراندم !!‪.‬‬ ‫در ضرمن اگررر مرن بررا کاملیررا ازدواج نمری کررردم ‪ ،‬ایرن پرروئن و امتیرراز‬ ‫شایسته را هم داشتم که چون پسر امام جماعرت و بره اصرطالح امرام زاده برودم‬ ‫بتوانم با چهارتا دختر مسلمان محجبه و مؤمنه همزمان و یکجا ازدواج نمرایم !‬ ‫ولی من از این امتیازدلنشین ووسوسه انگیز خود که فکرش نیز دهان آدمی را‬ ‫به آب می اندازد گاشتم و خودم را به ت همسری محدود کرردم و یر دخترر‬ ‫بهائی را بر حداقل چهار تا زن ؼیر بهرائی تررجیح دادم ! چررا چرون مرن اهرل‬ ‫خوش بودن و خوش گشتن و خوش خوابیدن نبوده ام و اگر اهل اینهرا برودم کره‬ ‫موقعیت و شرایط چهار ترایی اولیره وابتردائی و نخسرتین مرن خیلری خروش ترر و‬ ‫جااب تر و وسوسه انگیز ترودلنشین تر به ننر می رسید !!‪.‬‬ ‫من از موقعیت چهار تایی خودم گاشتم و به ت همسری آئرین بهرائی‬ ‫ایمررران آوردم و از همررره حقررروق برترررر خرررودم در اسرررالم گاشرررتم ترررا بررره برابرررری‬ ‫و تساوی با همسرم پایبند باشم و به هنگام اجرای مراسرم عقرد برا خرودم عهرد و‬ ‫پیمان بستم که ترا آخررین لحنره زنردگی وآخررین دقرایق حیرات خرویش بره یگانره‬ ‫همسرررم وفررا دار بمررانم و در ؼررم و شررادی و درثررروت و فقررر ودر سررالمتی و‬ ‫بیماری و درخوشی و نا خوشی و حتی درچاقی والؼری او را تنها نگاارم !!‪.‬‬ ‫این که من از حق داشتن چهار تا همسر گاشته ام و به تر همسرری‬ ‫آئررین بهررائی ایمرران آورده ام و آن را برره عنرروان روش زنرردگی انسررانی و اخالقرری‬ ‫خویش پایرفته ام نشان می دهد که از همان آؼراز دوران صرباوت هرم طرفردار‬ ‫حقرروق خررانم هررا برروده ام و در راه احقرراق حقرروق آنرران تررالش مرری کرررده ام و برره‬ ‫همررین دلیررل نیررز بعررد هررا برره طرفررداران حقرروق بشررر پیوسررتم چررون ایررن حررس‬ ‫طرفداری از حقوق انسان ها ریشه در فطرت من داشرته و بره طرور ینتیر و‬ ‫موروثی طرفدار حقوق بشرر بروده و هسرتم !‪ .‬و بره تسراوی زن و مررد ورجرال‬ ‫ونساء هم از همان اول‪ ،‬اول یعنی از ازل ایمان داشته ام !‪.‬‬ ‫و از طرفی برای من خیلی باعس تعجب وشگفتی واعجاب بود که‬


‫‪ /423‬خانه پدری‬

‫قوانین اسالمی با وجود آنکه در اکثریت مروارد حقروق زنران را نیمری از مررد‬ ‫به حساب می آورد و حقوق آقایان را دو برابر خانم ها قرار می دهد ومحاسبه‬ ‫می کند ! به تعدد زوجات که می رسد به مردان مسلمان حق می دهد تا بتوانند‬ ‫چهار تا زن اختیار نمایند ولی برای خانم ها همان نصؾ حقوقی را هرم کره در‬ ‫سایر موارد ودیگر قوانین قائل بوده آنرا هم نادیده می گیررد !‪ .‬بهتررآن برود کره‬ ‫الاقررل زنرران مسررلمان حررق داشررته باشررند در مسررئله ازدواج هررم از همرران نصررؾ‬ ‫حقوق خود استفاده نمایند !!‪.‬‬ ‫وقتی مردی می تواند چهار تا همسرر اختیرار نمایرد و هرر شربی را در‬ ‫جایی به عیش و عشرت و خوش گارانی بپردازد و بزمی برای خودش ترتیب‬ ‫دهد دیگر چه نیازی به رفتن به بهشت و دیردن حوریران بهشرتی دارد ! بهشرت‬ ‫واقعررری را همینجرررا بررررای خرررودش تررردارک مررری بینرررد !‪ .‬و از طرفررری قررروانین‬ ‫و دستورات شریعت اسالم آنچنان مردانه تننیم گردیده که برای پاداش اخروی‬ ‫و دنیای بعدی آن فررد هرم صرحبت و وعرده از حوریران بهشرتی زیبرای آنچنرانی‬ ‫می نماید و جواب نمی دهد اگر ی زن مؤمنه مسلمان فوت شد و خواسرت بره‬ ‫بهشت برود چه چیزی در آنجا در انتنار اوست دیگه حوری وفرشته کره بره‬ ‫درد این خانمها نمی خورند هر چند که خیلری هرم زیبرا باشرند برازهم پاسرخگوی‬ ‫نیاز و یا پاداش آنهمه کارهای نی وعبادات او نیست و چه بسا که این خانمها‬ ‫اصال چشم دیدن حوری خوشگل تر از خودشان را هم ندارند !!‪.‬‬ ‫من تصور می کنم که قانونی به این جاابی که می تواند جرااب قلروب‬ ‫مرردان بوالهروس ؼیرر مسرلم گردیرده و آنران را بره شرریعت هللا دعروت نمایرد برره‬ ‫اهمیت آن آنچنان که باید و شراید پری بررده نشرده اسرت و مکشروؾ نگردیرده و‬ ‫نرزد اؼیرار مهجرور و مسررکوت مانرده اسرت ‪ .‬وگررر نره چره بسررا اگرر آقایران ؼیررر‬ ‫مسلمان از چنین قانون جااب و شگفت انگیز تعدد زوجات (چهار همسرری) برا‬ ‫خبر و آگاه بودنرد بررای اسرتفاده بهینره و شایسرته از چنرین امتیرازات مردانره ای‬ ‫رو به این سوی می آوردند و به دامن اسالم می گرویدند و آیه شرریفه یردخلون‬


‫احسان شوشتری ‪421 /‬‬

‫فی دین هللا افواجا ( البته فقط رجال ) و دخول افواج مقبلین به شکل وارونره و‬ ‫برعکس از آن طرؾ به این سمت به وقو می پیوست !‪.‬‬ ‫در پایرران نیزعارضررم کرره برره اعتقرراد مررن ‪ ،‬در برری دینرری و کفروشرررک‬ ‫مطلق زندگی کردن ولی فقرط بره یر همسرر وفرا دار مانردن ‪ ،‬بره مراترب بهترر‬ ‫وشایسته تر و ارزشمند تروشرافتمندانه تر از آن است که ادعرای ایمران بنمرائیم‬ ‫و ادای مرررررؤمنین و پرهیزکررررراران را در آوریرررررم و از قرررررانون تعررررردد زوجرررررات‬ ‫(چهارهمسری ) دفا نمائیم !‪.‬‬


‫‪ /435‬خانه پدری‬

‫مراسم جشن نامزدی‬

‫در مهررر مرراه سررال هررزار وسیصررد وشصررت و سرره خورشرریدی پررس از‬ ‫آنکه از بازداشتگاه سپاه پاسداران زاهدان در استان سیستان وبلوچسرتان نجرات‬ ‫یافتم بره فاصرله دو سره روز بعرد بره مشرهد مرکرز اسرتان خراسران پررواز کرردم‬ ‫ویکرری‪ ،‬دوهفترره ای در شررهر ودیررارخودم اقامررت داشررتم وبرره دیررداربا خررانواده و‬ ‫دوسرررتان وآشرررنایان و فامیرررل مشرررؽول برررودم وپرررس ازگاشرررت دو هفتررره ای بررره‬ ‫مننورتررازه کررردن دیرردارومالقات بررا خررانواده دختررری کرره قبررل از بازداشررتگاه‬ ‫ازاوخواسرررتگاری کررررده برررودم برررا اتومبیرررل شخصررری خرررودم بررره سرررمت شرررمال‬ ‫کشورواستان مازندران وشهر قرائم شرهر محرل سرکونت و زنردگی کاملیرا نرامزد‬ ‫وسپس همسر آینده ام راهی شدم ‪.‬‬ ‫بیش از ی سال قبل از ایرن تراریخ درمررداد مراه سرال شصرت ودو ‪،‬‬ ‫من از کاملیرا دخترر مرورد عالقره ام درجوارآرامگراه حکریم ابواالقاسرم فرودسری‬ ‫استاد سخن وپدرشعرپارسی واقع درشهرطوس مشرهد خواسرتگاری کررده برودم‬ ‫و ایشان هم پس از یکماه از تاریخ روز خواستگاری من جواب مثبت وموافقت‬ ‫خود را اعالم نمروده برود و فقرط منتنرر برودیم ترا تحصریالت دبیرسرتانی اش بره‬ ‫اتمررام برسررد و دیررپلم متوسررطه اش را دریافررت دارد تررا پررس از آن ازدواج نمرراییم‬ ‫ومراسررم جشررن عروسرری را برره پررا نمررائیم ‪ .‬ولرری تقرردیر ومشرریت الهرری برره شررکل‬


‫احسان شوشتری ‪431 /‬‬

‫دیگری که قابل پیش بینی نمی برود ورق مری خرورد و پریش مری رفرت و بررای‬ ‫من بدینگونه رقم خورد که دستگیر وبازداشت شدم و به زندان رفتم ‪.‬‬ ‫واکنون زمان و شرایط برای برگااری جشن نرامزدی وازدواج بررای‬ ‫طرفین ( من و کاملیا ) آماده گردیده بود هم اینکره کاملیرا مردرک دیرپلم خرود را‬ ‫از " دبیرستان شهید اسالم " در قائم شهر دریافت نموده بود وهم من از زنردان‬ ‫سررپاه پاسررداران انقررالب اسررالمی زاهرردان نجررات یافترره بررودم وهررردو فررارغ البررال‬ ‫وآزاد بودیم تا تدارکات مجلس میهمانی ولوازم مراسم جشرن نرامزدی را آمراده‬ ‫ومهیا نمائیم ‪.‬‬ ‫چون مرن ترازه از بازداشرتگاه آزاد شرده برودم شررایط آمرادگی صرد در‬ ‫صدی هم نداشتم و کسی هم تاریخ دقیق ومشخصی را جهت بر گزاری مراسرم‬ ‫جشن نامزدی از من نپرسریده برود !‪ ،‬چررا کره در حقیقرت آن سرفر اولیره بعرد از‬ ‫بازگشت اززاهدان را فقط بررای دیردار کاملیرا رفتره برودم وفکرر نمری کرردم کره‬ ‫همه لروازم وتردارکات جشرن نرامزدی درهمران اولرین مسرافرت بره شرمال فرراهم‬ ‫گررردد ! ‪ ،‬ولرری خوشرربختانه همرره شرررایط برره نحررو احسررن پرریش رفررت ‪ ،‬و یرر‬ ‫روزصبح نیزهمگی دسته جمعی با خرانوداه عرروس (کاملیرا) راهری شرهر بابرل‬ ‫شدیم جهت خرید حلقه ازدواج وعروسی ‪ ،‬مؽازه های جواهری و طال فروشی‬ ‫های بازارشهر بابل را یکی یکی بازدید کردیم تا باالخره دو تا حلقه مناسرب و‬ ‫ی شکل وی مدل جهت عروس و داماد پیدا کردیم که با سرلیقه و بودجره مرا‬ ‫نیزهمخررروانی داشرررته باشرررد‪ ،‬کاملیرررا هرررم کررره هنررروز دخترررری نررروزده سررراله برررود‬ ‫وبیشترسازگار با جمع و ننروالدین و به خصروص تصرمیم مرادرش را محتررم‬ ‫می شمرد از حلقه ها خیلی خوشش آمد ‪ .‬جهرت خریرد حلقره ازدواج پرول کرافی‬ ‫به همراه نداشتم !‪ ،‬اون وقت ها هم از این صندوق هرای خرود پررداز بانر هرا‬ ‫خبررری نبررود و امکرران خریررد بررا کررارت بان ر هررم طبیعتررا وجررود نداشررت ‪ .‬ی ر‬ ‫انگشتری طالی نسبتا بزرگ همیشره تروی انگشرت دسرتم داشرتم کره قربال خریرده‬ ‫بودم تا بعدا سر فرصت اسم اعنم را روی آن حکاکی نمایم ولی هیچگاه چنین‬ ‫فرصتی پیش نیامده بود !‪ .‬همان انگشرترم را بره آن طرال فروشری فرروختم و برا‬


‫‪ /432‬خانه پدری‬

‫پولش حلقره عروسری خریردیم و مقرداری هرم پرول بره مرن برگردانرده شرد کره در‬ ‫روزهای آتی بکارم آمد !‪.‬‬ ‫پررس از آن هررم برررای خریررد سررایر وسررایل و لرروازم مررورد نیرراز برررای‬ ‫برگررزاری مراسررم جشررن نررامزدی برره بررازارمرکزی شررهر بابررل رفترریم ‪ ،‬کمرری در‬ ‫بررازار چرخیرردیم و لرروازم مررورد نیرراز را خریررد کررردیم ‪ .‬چررون بررازار شررهر بابررل‬ ‫بزرگتر و بهترو گسترده ترومتنو تر ازشهر قائم شهر بود و در فاصله بیست‬ ‫کیلومتری قائم شهر واقع شده است به این شرهر آمرده برودیم ‪ .‬شراید هرم بره دلیرل‬ ‫اینکه خانواده نامزدم (کاملیا) در شهر قائم شهر سرشناس بودند پدر خرانمم (بره‬ ‫قول خود شمالی ها زن پی یرم) مایل نبود کره در برازار قائمشرهر مرا را در آن‬ ‫حالت گروهی وبه آن شکل در حالت خرید و تدارکات عروسی ببینند و قبل از‬ ‫آنکه خبرقطعی وصد در صدی شده باشد ‪ ،‬عروسی دخترشان در بروق و کرنرا‬ ‫و درهمه شهر پیچیده و همگان مطلع وباخبرگردیده باشرند !‪ .‬بره خصروص ایرن‬ ‫که دخترشان تازه چند ماهی بیشتر نبود که از دبیرستان فارغ التحصیل شرده و‬ ‫دیررپلم گرفترره بررود ‪ .‬برره همررین دلیررل شررهر بابررل را جهررت خریررد ترردارکات جشررن‬ ‫نامزدی انتخاب کرده بودند ‪.‬‬ ‫بعد از اینکره خریرد هرای مرا دربازارشرهربابل تمرام شرد ‪ ،‬نهرار را هرم‬ ‫همررران جرررا در یکررری از رسرررتوران هرررای شررری و مجلرررل مرکرررزی شرررهر بابرررل‬ ‫چلوکباب نروش جران کرردیم کره جرای شرما واقعرا خرالی برود ! و پرس از صررؾ‬ ‫نهارودسر بعد ازؼاا که درآنروزخاص سنی تمام گااشته بودیم ! وخودمان را‬ ‫حسابی تحویل گرفته بودیم واز خجالت اسارت چندین ماهه بازداشتگاه بدرآمده‬ ‫بودم مجددا به قائم شهربازگشتیم ‪.‬‬ ‫نرؾ کمترازیکی ‪ ،‬دو هفته وسایل و لوازم مراسم جشن نرامزدی مرا‬ ‫مهیا وآماده شد و در روز پنجم آبان مراه سرال شصرت و سره برا حضرور نماینرده‬ ‫محفل محلی قائم شهرمجلس میهمانی ومراسم جشن نامزدی ما برگزار گردید ‪.‬‬ ‫هیچ ی از اعضرای خرانواده و فامیرل مرن از مشرهد نیامرده بودنرد ودرجشرن مرا‬ ‫شرکت نکردند !‪ ،‬داماد ت و تنها بود ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪433 /‬‬

‫زمانیکرره مجلررس جشررن نررامزدی بررر پررا مرری شررد ‪ ،‬احبرراء قررائم شررهر و‬ ‫دوستان و آشنایان و فامیل عروس خانم شرکت داشتند ولری مرن (دامراد) یکره و‬ ‫تنها بودم و فقط یکی از دوستان خوب و صمیمی من از شرهر زاهردان ‪ ،‬همران‬ ‫فررردی کرره برررای دیرردار و مالقرراتش در زنرردان برره زاهرردان رفترره بررودم ومتعاقبررا‬ ‫خودم نیز بازداشت و زندانی شده بودم محبت کررده برود و ازشرهرزاهدان آمرده‬ ‫بررود ‪ ،‬اگررر او هررم در میهمررانی جشررن نررامزدی شرررکت نکرررده بررود ‪ ،‬دامرراد هرریچ‬ ‫کسی را نمی داشت !‬ ‫ؼیر از همین ی نفر مابقی میهمانان تماما از احباء قائم شهر ویرا از‬ ‫فامیل وخویشاوندان ودوستان وآشنایان عروس خانم بودند ‪.‬‬ ‫وجرررود همررران دوسرررت صرررمیمی و بهرررائی مرررؤمن و قررردیمی و تعهرررد و‬ ‫اطمینان او به پدر عروس و دیگر میهمانان حاضرر باعرس دل گرمری و اعتمراد‬ ‫خانواده عروس گردیده بود که دخترشان را بره پسرری مری دادنرد کره از گاشرته‬ ‫او و خانوده اش هیچ نمی دانستند و فقط می دانستند کره پردر دامادشران آیرت هللا‬ ‫است و امام جماعت مسجدی در شهر مشهد و عمو و عمرو زاده هرایش همگری‬ ‫یرا امررام جمعرره هسرتند ‪ ،‬یررا قاضرری هسرتند یررا پاسرردار هسرتند و یررا نماینررده مجلررس‬ ‫شورای اسالمی !!‪.‬‬ ‫عجب اعتمادی کردند که دخترشان را به من دادند به خصوص اینکه‬ ‫به ؼیر از مادر عروس که به من اعتماد کامرل و صرد در صردی داشرت تقریبرا‬ ‫اکثریت احباء قائم شهرنسبت به این وصلت دل خوشی نشان نمی دادند ونسربت‬ ‫به آینده و پایداری چنین ازدواجی ابراز نگرانی وش وتردید می نمودند ‪.‬‬ ‫خوشرربختانه میهمررانی ومراسررم جشررن اعررالن نررامزدی مررا برره خرروبی و‬ ‫خوشی برگزار گردید و ما برای تهیه و تدارک و خرید لوازم و وسایل زندگی‬ ‫مشررترکمان اقرردام مرری کررردیم کرره تررا نررود و پررنج روز دیگررر کرره زمرران وفرصررت‬ ‫ومهلت برای انجام عقد ازدواج داریم تمامی وسایلمان را آماده کرده باشیم ‪.‬‬ ‫چررون دراجرررا وتررالوت خطبرره عقررد بهررائی رضررایت شررش نفررر شرررط‬ ‫اصلی و اولیه جاری شدن خطبه عقد ازدواج است ‪ ،‬یعنری عرالوه برر رضرایت‬


‫‪ /434‬خانه پدری‬

‫کامل وقلبی دختروپسر (عروس و داماد ) رضایت کتبی پدر و مادر عروس و‬ ‫والرردین دامرراد نیررز شرررط الزم و ضررروری اسررت (هررر کرردام کرره در قیررد حیررات‬ ‫باشررند)‪ .‬مررن هررم پررس از سررپری شرردن چنررد روزی از برگررزاری جشررن نررامزدی‬ ‫خودمان برای دریافت رضایت نامه کتبی والدینم به شهرمشهد بازگشتم ‪ .‬پردرو‬ ‫مادرم قبال به طور شرفاهی انهرار رضرایت نمروده بودنرد و مرن هرم اصرال فکرر‬ ‫نمری کررردم کرره مشررکلی پرریش بیایرد ‪ .‬برره خصرروص آن روزی کرره از بازداشررتگاه‬ ‫زاهدان آزاد شده بودم و مرادرم در فرودگراه مشرهد بره اسرتقبالم آمرده برود و مررا‬ ‫شدیدا شرمنده رفتارومحبت های خویش نموده بود که ابدا انتنارش رانداشرتم ‪،‬‬ ‫گمان نمی کردم که دوباره برای رضایت نامه کتبی چنین رفتاروعکس العملری‬ ‫از خودش بروز بدهد و با سرنوشت وبرنامه ریزی آتی زنردگی مرا بردین شرکل‬ ‫که توضیح خواهم داد برخورد نماید‪.‬‬ ‫ولی متاسفانه وقتی مادرم پی برد که برای ازدواج مرن رضرایت نامره‬ ‫کتبرری وامضررای او الزم و ضررروری اسررت پاهررایش را داخرل یر کفررش کرررد و‬ ‫گفت رضایت نمی دهم که نمی دهم مگراینکه هر دو بیائید و مسلمان بشروید !!‬ ‫هر چه به گوشش می خواندم مادر من ‪ ،‬مادر عزیز من اگر مسلمان باشیم که‬ ‫رضایت تو را می خواهیم چره کرار کنریم !‪ ،‬در آنصرورت رضرایت ترو بره چره‬ ‫دردمان می خورد !‪ ،‬آنوقت رضایت نامه ات بدرد در کروزه هرم نمری خرورد!‬ ‫اگر بخواهیم ازدواج اسالمی نمائیم کره رضرایت آقرا جران (پردرم) را هرم نیرازی‬ ‫ندارم !‪ ،‬حاال که می خواهیم خطبه عقد بهائی بخوانیم ننرورضرایت قلبری شرما‬ ‫مهم شده است !!‪ .‬بیا و بزرگرواری کرن ومرادری بنمرا و مجلرس عروسری مرا را‬ ‫خراب نکن !‪ ،‬ما فرصت زیادی نداریم ‪ ،‬ممکن است بعدا پشیمان گردید !‪ ،‬هر‬ ‫چه ما گفتیم وخواهش کردیم والتماس نمودیم به گوش مادرم نرفت که نرفت !‪.‬‬ ‫خوشرربختانه پرردرم بررا وجررود آنکرره روحررانی محررل بررود و امررام جماعررت‬ ‫مسجد بود و بحمد هللا ی پا مجتهرد برود وهرم اکنرون نیرز هسرت ‪ ،‬یر روزکره‬ ‫ازمسجد به خانه آمد رضایت نامه کتبی خودش را به دسرتم داد و در آن ضرمن‬ ‫آرزوی خوشرربختی برررای مررا قیررد کرررده بررود کرره ‪ :‬ولرری چنانچرره عررروس و دامرراد‬


‫احسان شوشتری ‪435 /‬‬

‫اسالم نیاورند ما با آنها هیچگونه رفت وآمد ومراوده ای نخواهیم داشت و یر‬ ‫لایر هررم برررای عروسرری آنرران کم ر مررالی نمرری کنرریم !‪ ( .‬ایررن رضررایت نامرره‬ ‫ترراریخی پرردرم هررم اکنررون نیزنررزد کاملیررا موجررود اسررت و آن را همچررون سررند‬ ‫ازدواج خویش حفن کرده است و در بین اسناد مهم خرود از ایرن رضرایت نامره‬ ‫پرردر شرروهر خررود هررم حفانررت و نگهررداری مرری نمایررد !‪ ).‬ولرری مررادرم بررا وجررود‬ ‫رضایت دادن پردرم و از آنجرا کره بایسرتی طبرق اعتقراد خرود هرم ترابع شروهرش‬ ‫می بود زیر بار نمی رفت و رضایت کتبی نمی داد !‪.‬‬ ‫به گمانم مادرم در تمام دوران زندگی اش برای اولین بار برود کره بره‬ ‫اهمیت رضایت و امضای خودش پی برده بود !‪ ،‬قبل از آن تاریخ که هیچ کس‬ ‫به سراغ او نیامده بود تا ازاو امضائی درخواست نماید !‪ .‬دیگر برادرانم که به‬ ‫راحتی ازدواج کررده بودنرد اصرال رضرایت مرادر هرم آن هرم بررای دامراد شررط‬ ‫اصررلی نبرروده وتررازه رضررایت مررادر برررای عررروس هررم شرررط الزم و ضررروری‬ ‫نیسررت !‪ .‬ولرری حرراال موقعیررت شایسررته ای نصرریب مررادرم گردیررده بررود و امضرراء‬ ‫اواهمیت یافته و شرط اصلی وضروری گشته بود !‪.‬‬ ‫محفل بهائیان شهرستان قائم شهر کره قررار برود در آنجرا ازدواج کنریم‬ ‫منتنرهمین رضایت نامره بودنرد ‪ ،‬بره قرول خودشران اگرر همره آدمیران عرالم هرم‬ ‫رضایت داشته باشند ولی مادرداماد رضایت ندهد ازدواج ما سر نمی گیرد !‪.‬‬ ‫و اوهررم ازایررن وجرروب واهمیترری کرره یافترره بررود وقلبررا خوشررحال بررود !‬ ‫وته دلش قند آب می کرد که چرا اکنون که جامعه ومحفل بهائی چنرین فرصرت‬ ‫شایسته ومؽتنمی در اخیارش قررار داده اسرت بره نحرو احسرن ودلبخرواه خرودش‬ ‫اسرررتفاده ننمایرررد ! وسرسرررری از آن بگرررارد ! و حررراال چررررا ازایرررن فرصرررت و‬ ‫موهبررت خرردادادی کرره برره دسررت جامعرره بهررائی وبرره امررر محفررل روحررانی بهررائی‬ ‫دراختیرراراین حاجیرره خررانم مسررلمان قرارگرفترره اسررت نهایررت اسررتفاده را نبرررد و‬ ‫خواسته خودش را تحمیل نکنرد واهمیرت امضراء ورضرایتش را بررد نکشرد‬ ‫وچرا راحت و ساده وبی درد سرمثل پدرم بیاید به خیر و خوشی ی امضایی‬ ‫بدهد که ما هم راهی شمال شویم و به خانه بخت برویم !‪.‬‬


‫‪ /436‬خانه پدری‬

‫پدرم نیز همچون من چندین بار در گوش مادرم می خواند که بیا واز‬ ‫خر شیطان پیاده شو و رضایت بده اینهرا برونرد سررخانه و زنردگی شران ‪ ،‬ولری‬ ‫مادرم گوش نمی کرد ! ‪ ،‬حتی یکبرار پردرم گفرت ‪ :‬مرن کره مجتهرد هسرتم بره ترو‬ ‫مری گرویم بیرا رضررایت برده اگرر گنرراهی داشرت بره گررردن مرن !‪ ،‬مرن خررودم روز‬ ‫قیامت جروابش را مری دهرم !‪ ،‬ترو از خرودت سرلب مسرئولیت کرن و روز قیامرت‬ ‫اگررر مررورد بازخواسررت قرررار گرفترری بگررو ‪ ،‬فرمرران شرروهرم را اجابررت کررردم !‪.‬‬ ‫مگر نه ایرن اسرت کره بردون اجرازه شروهر حتری نمری توانسرتم پرایم را از چهرار‬ ‫چوبه درب منزل بیرون بگاارم !‪.‬‬ ‫ولرری متاسررفانه مررادرم هرگزگرروش شررنوایی نداشررت !‪ ،‬آنقرردر برره ایررن‬ ‫لجاجررت و یکدنرردگی خررود ادامرره داد تررا اینکرره برراالخره دوره نررود و پررنج روزه‬ ‫نامزدی مرا هرم بره اتمرام رسرید و مراسرم ازدواج مرا بره هرم خرورد !‪ ،‬و خرانواده‬ ‫عروس هم عار مرا خواسرتند و از منزلشران راهری ام کردنرد و مرن هرم مجرددا‬ ‫عازم مشهد شدم و به منزل پدری کوچ کردم ومراجعت نمودم !‪ .‬تاریخ مجلرس‬ ‫عروسرری و مهمانرران دعرروت شررده و خانرره ای کرره برررای سررکونت پررس ازازدواج‬ ‫اجاره کرده بودیم ‪ ،‬همه و همه به هم خورد و دوباره به سر منرزل اول ونقطره‬ ‫شرو برگشتیم !‪.‬‬ ‫بعضی از میهمانان برای حضور و شررکت در جشرن عروسری مرا از‬ ‫شهرسررتان هررای دور و نزدی ر آمررده بودنررد از جملرره خالرره و دختررر خالرره هررای‬ ‫کاملیررا از شهرسررتان ارومیرره آمررده بودنررد ‪ .‬خالرره کاملیررا در شرررایطی برره جشررن‬ ‫عروسرری مررا وشررهر قررائم شررهر آمررده بررود و شررهر خررود را ترررک کرررده بررود کرره‬ ‫همزمان سه عضو خانواده اش یعنی شروهر و پسرر ارشرد و یکری از دختررانش‬ ‫در زندان ارومیه بودند و دوران محکومیت هفت سراله خرود را بره جررم بهرائی‬ ‫بررودن مرری گاراندنررد و خالرره هررم برره خرراطر مالقررات هفتگرری بررا آنرران هرریچ وقررت‬ ‫شهرخودرا ترک نمی کرد وازارومیه خارج نمی شد !‪.‬‬ ‫پس از اینکه مراسم جشن عروسی ما در آخرین روزهرای برگرزاری‬ ‫بهم خورد وکنسل شد تمامی میهمانان ومدعوینی که از شهرهای دورو نزدیر‬


‫احسان شوشتری ‪437 /‬‬

‫دعرروت شررده بودنررد وبرررای شرررکت درمجلررس جشررن وسرررور و شررادمانی مررا برره‬ ‫قررائم شررهر آمررده بودنررد ‪ ،‬بررا دسررتانی خررالی ونررا امیررد ومررأیوس برره شررهرها ودیررار‬ ‫خویش باز گشتند ‪.‬‬


‫‪ /433‬خانه پدری‬

‫رضایت نامه‬

‫‪ ...‬پس از اینکه مادرم از امضای رضرایت نامره کتبری بررای ازدواج‬ ‫و عقد بهائی ما خودداری کرد و مراسم جشن عروسیمان بهرم خرورد ‪ ،‬مرن هرم‬ ‫ناچررارا وباالجباردوباربرره شررهرخودم مشررهد مراجعررت کررردم وهمچررون قبررل در‬ ‫منزل پدری ساکن شدم ‪ .‬چون خانواده عروس عارمرا خواسته بودند و رابطره‬ ‫فی ما بین من و دخترشان هم دیگر محلی از اعراب نداشت ومرن هرم درشرمال‬ ‫جای دیگری نداشتم !‪.‬‬ ‫چون درطی روزهای متمادی هم شؽل وکاری نداشرتم مردام در منرزل‬ ‫می ماندم و پیش چشم والدینم بودم !‪ ،‬شاید هم عمدااز خانه بیرون نمی رفرتم ترا‬ ‫همیشرره و همرره جررا وهرزمرران کرره مررادر و پرردرم ازنمرراز جماعررت ومسررجد برراز‬ ‫می گشتند من اولین کسی باشم که درب را برایشان می گشایم وبعبارت دیگرر‬ ‫سعی می کردم همیشه جلوی چشمشان باشم ! تا مرا هرروزوهرساعت ببینند !‬ ‫ودر حقیقت معتکؾ وار درخانه پدری ودرآستانه چشرم مرادری ودرمنرزل آنران‬ ‫بسررت نشسررته بررودم ! وبرره چلرره نشررینی پرداخترره بررودم وامیرردواربودم کرره تررا شرراید‬ ‫اعتکاؾ به شب چهلم نرسیده جواب دهد !‪.‬‬ ‫پدرم به چشم خود می دید که پسرر جروان نرازنینش از شردت نراراحتی‬ ‫عشرررق وؼرررم فرررراق وانررردوه تنهرررایی روز بررره روز و اره ‪ ،‬اره مثرررل شرررمع آب‬


‫احسان شوشتری ‪431 /‬‬

‫مررری شرررود !‪ .‬پرررنج مررراه زنررردان و بازداشرررت ایرررن همررره تررراثیرمخرب و نررراگوار و‬ ‫نررا مطلرروب بررر روی او (مررن) نگااشررته بررود !‪ .‬تررازه وقترری پرردرم در بازداشررتگاه‬ ‫سررپاه پاسررداران زاهرردان برره مالقرراتم آمررده بررود مررن چرراق وچلرره تررر و فربرره تررر و‬ ‫گنده ترهم شده برودم ! ولری حراال در منرزل پردری ودرپریش چشرم ودیرده مرادری‬ ‫اندک ‪ ،‬اندک و اره ‪ ،‬اره از دوری وفراق یار در حال آب شدن وتحلیل رفرتن‬ ‫بودم ! و ایرن ایرام بالتکلیفری و دوری از وصرال یرار مررا هرر روز منرزوی ترر‬ ‫وؼمگین ترم مری کررد ! بعیرد نبرود کره اگرر وضرعیت وشررایط بره همرین منروال‬ ‫پیش می رفت برزودی ودرآتیره ای نزدیر بره بیمراری افسرردگی وشراید هرم بره‬ ‫دیپرس شدید ومزمن گرفتارمی شدم !‪.‬‬ ‫شاید ازمننرودیدگاه پدرم ‪ ،‬درراه رسیدن به عشق‪ ،‬فرهراد و مجنرون‬ ‫هم در مقایسه با پسرر جروان نرور چشرمی اش (مرن) کره درمسیرعشرق ورزیردن‬ ‫همچون پیلی بود استوارو پرا برجرا‪ ،‬پشره هرم بره حسراب نمری آمدنرد ! شراید اگرر‬ ‫خسرو و رامین و مجنون و فرهاد ورمئو هم داستان عاشقی مرا مری شرنیدند و‬ ‫برری تفرراوتی رفتررار مررادرم برره گوششرران مرری رسررید اجسادشرران داخررل گررور هررم از‬ ‫اینهمه بی رحمی وبی توجهی مری لرزیرد ! وهمگری و دسرته جمعری مررا تمجیرد‬ ‫وتحسررین مرری کردنررد و بررر مررن درود مرری فرسررتادند ! واگررر وصررؾ عاشررقی و‬ ‫دلدادگی من بی پرده به سمع آن عاشقان افسانه ای کتاب های تاریخ می رسید‪،‬‬ ‫به اصطالح ورزشکاران زورخانه ای خودمان تمامی عشاق تاریخ بال اسرتثناء‬ ‫دربرابرمن لنری مری انداختنرد !‪ .‬چونکره همره ایرن عشراق اگرر چنانچره هرمرانع‬ ‫وبازدارنرررده ای برسرررر راه وصرررال بررره معشررروق خرررود داشرررتند الاقرررل همررردردی‬ ‫وؼمخررواری وؼمگسرراری ودلجرروئی ودلررداری وپشررتیبانی مررادر خررویش را کرره‬ ‫داشتند ! اما مرن تنهرا عاشرقی برودم کره بره تراریخ مری پیوسرتم وبعرد هرا آینردگان‬ ‫برای فرزندان خویش می گفتنرد کره فقرط مادرفردا کارووفرادارش مرانع وصرالش‬ ‫گردیررد ! وباعررس شررد تررا پیررر پسرررش ناکررام ونررامراد جرران در ره عاشررقی خررویش‬ ‫ببازد !‪.‬‬ ‫راه چاره ای هم نبود باید می سوختم ومی ساختم وشکیبائی بخرج‬


‫‪ /445‬خانه پدری‬

‫می دادم وصبروتحمل می کردم ‪ ،‬هر چه بود مادرم بود و احترامش برای مرن‬ ‫واجب بود ‪ ،‬در بیانات هم فرموده اند ‪ :‬والدین خرود را در حرد پرسرتش دوسرت‬ ‫بدارید وبرای حفن وسالمتیشان هرروز دعا کنید که این دعای در حق والدین‬ ‫جزو فرائق یومیه وهمه روزه ما قرار گرفتره ورضرایت واحتررام آنران ازاهرم‬ ‫واجبات است ‪.‬‬ ‫مررن هرررم در بسرررت و گررروش بررره فرمرران و دسرررت بررره سرررینه در خررردمت‬ ‫سفارشررات ودسررتورات مررادرعزیزوگرامی قرررار گرفترره بررودم !‪ ،‬و او هررم چررون‬ ‫می دانست که ریشم در گرو ی امضای نا قابل او بند اسرت مثرل یر شراگرد‬ ‫پادووی ؼالم حلقره بره گروش ترا مری توانسرت ازوجرود مرن در آن ایرام اسرتفاده‬ ‫مرری کرررد وکررار مرری کشررید ! و ماشرراءهللا بررا داشررتن شررش تررا پسرشرراد شمشرراد‬ ‫دیگرؼیراز مرن کره همگری هرم فکرر و هرم عقیرده و هرم مسرل خرودش بودنرد !‬ ‫وخوشبختانه تماما اهل منبر و مسجد وشرکت در صفوؾ نماز جماعت بودند !‬ ‫بررا وجرررود ایررن همررره کارهررای حمرررالی اش را برردون اسرررتثنا برره ایرررن یکرری پسرررر‬ ‫بهائی اش (من) محرول مری کررد !‪ .‬و جالرب تروبرا مرزه ترر اینجرا برود کره مرثال‬ ‫برای سه تا از برادران و خواهران پس از من که هنروز سرالها بره ازدواجشران‬ ‫باقی مانده بود سفارش دوختن رختخواب گرم و نرم پشمی دو نفره می داد ! تا‬ ‫در جهازشان کم وکسری نداشته باشند وبعد هم بنده را مسئول می کرد همچون‬ ‫ی راننده شخصی دست به سرینه در خردمت و رکابشران باشرم و وقتیکره آمراده‬ ‫هررم مرری شررد مرری گفررت ‪ :‬لطفررا برررو اون هررا (رختخررواب هررا) را بگیررر و بیررار و‬ ‫بگاار فالن جا ! و من هم با روی خوش و لب خنردان و طیرب خاطرورضرایت‬ ‫قلب انجام می دادم و اجابت دستور می کردم !‪.‬‬ ‫ی روز ازسر حسرادت جروانی عررق کرردم ‪ ،‬مرادرم ‪ ،‬مرن هرم کره‬ ‫ناسالمتی پسر توام ‪ ،‬وبرای ازدواج هم نسبت به بقیه آقرا زاده هرا هرم کره حرق‬ ‫تقدم دارم ! شرما کره اینهمره رختخرواب دونفرره ! سرفارش فرمودیرد بدوزنرد ‪ ،‬بره‬ ‫بعضی ها هم دو دست ‪ ،‬دو دست تقدیم واهدا می فرمائید ! و من هم قراراسرت‬ ‫رختخواب های آنان را جا به جا کنم وتحویل بدهم ‪ ،‬بهتر بود الاقل یر دسرت‬


‫احسان شوشتری ‪441 /‬‬

‫رختخررواب دو نفررره ! هررم برررای مررن سررفارش مرری فرمودیررد و بررین بچرره هاترران‬ ‫تبعیق نمی گااشتید ! ما که قررار نیسرت بعرد از ازدواجمران کرؾ اتراق و روی‬ ‫موکت بخوابیم !‪.‬‬ ‫مادرم می گفت ‪ :‬تو که ماشاهللا وضرعت خروب اسرت !‪ ،‬رختخوابهرای‬ ‫ما قابل شما را ندارد ‪ ،‬تو به این چیز ها احتیاج نداری !!‪.‬‬ ‫انگررراری موسسررره خیریررره بررراز کررررده برررود و فقرررط بررررای نیازمنررردان‬ ‫رختخواب می دوخت !‪ .‬تو گویی ما بین آن همه خواهر و برادر فقط مرن یکری‬ ‫ناتنی بودم !‪ .‬همه کارها وخرده سفارشرات وخرحمرالی هرایش را هرم مرن انجرام‬ ‫می دادم !‪ .‬موقع صحبت وگفتگو با همشیره ها (خالره هرا) ودیگردوسرتانش هرم‬ ‫می گفت ‪ :‬این یکی که از همه درازتره (من) از همره شرون هرم بهترره وحررؾ‬ ‫گوش کن تره ! واز همه بچه هام مهربون تره ‪ ،‬فقط حیؾ که بهائیه !!‪.‬‬ ‫خالصه اینکه ما مدتی در تنهایی و خلوت خودمان که بسی سخت تر‬ ‫و دشوارتراز ایام ماضی بازداشتگاه سپاه پاسداران برود در پریش چشرمان مرادر‬ ‫و پررررردروبرادران وخواهرمررررران آب مررررری شررررردیم و همچرررررون شرررررمع اره‪ ،‬اره‬ ‫می سوختیم و هر روز و هرلحنه و به هر بهانه ای که فرصتی پیش مری آمرد‬ ‫دست به دامان مادرعزیز ودلسوزو نازنین می شدم و خواهش و التمراس وتمنرا‬ ‫که بیا وبزرگواری کن ومادری وحاج خانمی بنمرای ویر رضرایتی برده ویر‬ ‫امضائی بیاندازتا که ازدستم راحت شروید ومرنهم برروم بردنبال کرار و زنردگی ام‬ ‫برسم !‪ ،‬اما مگر ایشان تن به این کارمی داد ! وخواهش والتمراس مررا وقعری‬ ‫می نهاد ! مگر به درخواست من اهمیتی می داد ! خیراصال وابدا ‪.‬‬ ‫ی راننده دست به سینه وحاضر به یراق و آماده به خردمت مفرت و‬ ‫مجررانی گیرررش آمررده بررود کرره از صرربح تررا شررام هررر لحنرره و هررر کجررا کرره اراده‬ ‫می فرمود بره دیرده منرت مری رسراندمش !‪ ،‬بررای زیرارت حررم امرام رضرا ( )‬ ‫می بردمش و دو ساعت توی ماشین و جلوی درب حرم به انتنار مری ایسرتادم‬ ‫تررا حاجیرره خررانم حسررابی زیررارت کننررد و زیررارت نامرره بخواننررد وهرچرره دلشرران‬ ‫مررری خواهرررد دعرررا کننرررد وضرررریح ببوسرررند وحرررن ببرنرررد وکیرررؾ روحرررانی ببرنرررد‬


‫‪ /442‬خانه پدری‬

‫وبازمجررددا مثررل ی ر راننررده شخصرری ویررا تاکسرری دربسررتی البترره خیلرری خرروش‬ ‫اخالقتر ومهربانتر دوباره وبه اتفاق به منزل برشان می گرداندم !‪ ،‬حیرؾ نبرود‬ ‫که چنین راننده بی جیره ومواجب وخوش اخالق ومحرمی را ازدست بدهند !‪.‬‬ ‫فقط کافی بود زیررضایت نامه ای را که پردرم برا خرط خرویش نوشرته‬ ‫بود و امضاء نیزکرده بود‪ ،‬ایشان هم (مادرم) ی امضائی هر چند خرچنی ‪،‬‬ ‫قورباؼه بیانردازد !‪ ،‬ولری اوازهمرین کاروعمرل سرهل وسراده امتنرا مری کررد !‪.‬‬ ‫احساس می کنم وقتی نازش را هم می کشیدم ومدام چه من و چه پدرم قربون‪،‬‬ ‫صرردقه اش مرری رفترریم ! ‪ ،‬خیلرری هررم بیشترخوشررش مرری آمررد !‪ ،‬و بیشررتر ترررس‬ ‫وعقوبت و آتش جهنم وآخرت را پیش می کشید !‪ .‬بخصوص روی آتش دوزد‬ ‫خیلی مانور می داد و آنرا بیش از حد برد می کشید !‪.‬‬ ‫پدر عزیز وگرامی ومهربان هم که هر روزبیشتروبیشترشاهد تنهرایی‬ ‫و افسردگی روز افزون پسر جوانش (مرن) مری برود ‪ ،‬مرترب و مردام بره مرادرم‬ ‫اصرار می کرد ومی گفت که ‪ :‬زن ‪ ،‬بیرا از خرر شریطان پیراده شرو و رضرایت‬ ‫بده این پسرره بررود بره کرار و زنردگی اش برسرد !‪ .‬اینکره (مرن ) اینجرا (مشرهد)‬ ‫باشد که به خواست ترو(مرادر) برا دخترر دیگرری عروسری نمری کنرد ‪ ،‬پرس بهترر‬ ‫است برود همان شمال و با دختر مورد عالقه خودش (کاملیرا) ازدواج نمایرد !‪.‬‬ ‫پدرم می گفت‪ :‬بابا ‪ ،‬من مجتهد و پیش نماز محله ام ‪ ،‬همه اهرالی پشرت سرر‬ ‫من نماز می خوانند و حرام و حالل زندگیشان را از من می پرسرند ‪ ،‬مرن اگرر‬ ‫بگویم کاری را انجام بدهید حتما انجرام مری دهنرد ‪ ،‬اگرر بگرویم عملری را انجرام‬ ‫ندهیررد ‪ ،‬حتمررا وصررد در صررد انجررام نمرری دهنررد همرره اهررالی محلرره و مررؤمنین و‬ ‫مؤمنات کوی و برزن به گفته و فتوای من عمل می کنند بگویم کاری را بکنید‬ ‫می کنند ووقتی که بگویم نکنید ‪ ،‬نمی کنند ! ولی شما (مادرم) که ونیفه داری‬ ‫حرررؾ شرروهرت را برره جرران و دل بپررایری !‪ ،‬برررای حرررؾ مررن (پرردرم) تررره هررم‬ ‫خرد نمی کنی !‪.‬‬ ‫چطوری است که همه شهر ودیار وتمامی حوزه علمیه مشهد مررا بره‬ ‫اجتهاد وامامت قبول دارند ومی پایرند ولی شما که همسر من هستی ‪ ،‬حرفم‬


‫احسان شوشتری ‪443 /‬‬

‫را زمین می زنی و گوش نمی دهی !‪.‬‬ ‫مررادرم در جرررواب مرری گفرررت ‪ :‬معصرریت دارد ‪ ،‬روز آخررررت بایسرررتی‬ ‫جواب پس بدهم !‪.‬‬ ‫پرردرم بررا کمررال بزرگررواری مرری گفررت ‪ :‬گنرراهش گررردن مررن !‪ ،‬نگررران‬ ‫آخرتت هم نباش ‪ ،‬اگر آنجا (آخررت) از ترو ایرراد گرفتنرد وسرر پرل صرراط هرم‬ ‫جلوی تورا گرفتند جواب اونهم با من !‪ ،‬توفقط بگو حرؾ شوهرت را پایرفتره‬ ‫و اجابت کرده ای ! بقیه اش با من (پدر)!‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره پرردرم بررا نهایررت صررمیمیت و احترررام مرردام سررر سررفره‬ ‫صبحانه ونهرار وشرام روزانره سره وعرده در حضرور مرن ومعلروم نبرود کره چنرد‬ ‫نوبت بطورخصوصی در گوش مادرم مری خوانرد ترا شراید براالخره دلرش را بره‬ ‫رحم بیاورد وراضی اش نماید !‪.‬‬ ‫تا اینکه بالخره وآخرسر مادرم آمراده مرااکره وگفتگرو شرد ! ولری در‬ ‫نهایررت شرررط و شررروط گااشررت ! کرره عررالوه بررر بگررردن گرررفتن معصرریت وگنرراه‬ ‫فرضی وقبول کفاره وجواب گرویی اخرروی توسرط پردر جران وحضررت مجتهرد‬ ‫وآیت هللا ‪ ،‬اگر یر فریش ثبرت نرام حرج عمرره هرم حراج آقرا بره عهرده بگیرنرد ترا‬ ‫مرادرگرامی برررای چهراردهمین بررار برره نرام مبررارک چهررارده معصروم بتواننررد برره‬ ‫سفر حج و زیرارت کعبره مکرمره و مدینره منروره مشررؾ گردنرد !‪ ،‬ترازه در آن‬ ‫صررورت مررادرم حاضررر مرری شررود تررا برررای امضررای رضررایت نامرره ازدواج مررن‬ ‫استخاره بگیرند ! واگر چنانچه جواب استخاره برا قررآن مجیرد خروب از آب در‬ ‫آمد آنوقت رضایت نامه عقد مرا امضاء نمایند !‪.‬‬ ‫خوشرربختانه پرردرم چشرررم بسررته و بالفاصررله شرررروط دنیرروی واخرررروی‬ ‫ومررادی ومعنرروی وخریررد فرریش ثبررت نررام حررج عمررره را هررم فرری المجلررس پررایرفت‬ ‫وتعهررد نمررود ! و مررادرم ی ر روز صرربح سررحر و پررس از اقامرره نمرراز جماعررت‬ ‫صبحگاهی استخاره می فرمایند و از قضا با کمال شگفتی کره خرود خرانم والرده‬ ‫و مادرعزیز براورش نمری شرده وازآنجرا کره خداونرد مهربران مررا خیلری دوسرت‬ ‫می داشت و مری دارد و از عالئرم و نشرانه هرای آنهرم نصریب چنرین مرادر نرازو‬


‫‪ /444‬خانه پدری‬

‫عزیررز و منطقرری وعرراقلی اسررت کرره نصرریب مررن فرمرروده !‪ ،‬جررواب اسررتخاره هررم‬ ‫خیلی ‪ ،‬خیلی خوب از آب درمی آید !‪.‬‬ ‫وبدین سان دوران فراق من بره سرر آمرد !‪ ،‬مرادرم بره وعرده اش عمرل‬ ‫کرد وهمران روزموافقرت کررد ورضرایت نامره ای را کره مردت هرا قبرل پردرم برا‬ ‫دسررت خررط خررود تننرریم فرمرروده بودنررد را امضرراء نمررود و دو تررن از برررادران و‬ ‫خواهرم نیزبه عنوان شاهد امضاء بی شبه ومثال پدرو مادرم را گواهی وتأییرد‬ ‫نمودند و من هم فردا صبح همان روز رضایت نامه را برداشتم و همچون ی‬ ‫لرروح عزیررز و گررران قیمررت و ی ر دیررپلم افتخررار کرره برررای کسررب ودریافررت آن‬ ‫ساعتها وروزها و هفته ها انتنار کشیده برودم را برر سرینه و روی قلربم گااشرتم‬ ‫و دست پدر و مادرم را بوسیدم ‪ ( .‬دست بوسی در آئین بهرائی نهری شرده اسرت‬ ‫ول ی بنده چرون تربیرت دو گانره دارم و برر مبنرای تربیرت دوران کرودکی ام اگرر‬ ‫دست والدینم را نبوسم حمرل برر بری ادبری و بری احترامری مری گرردد !‪ ،‬تصرمیم‬ ‫گرفته ام و تعهد کرده ام دست پدر و مادرم را استثنائا تا زنده هستند ببوسم !‪).‬‬ ‫و راهی شمال کشوروشهر قائم شهر شدم ‪ ،‬تا این پیروزی بزرگ را همرراه برا‬ ‫مجلس عروسیمان یکجا جشن بگیریم ‪.‬‬ ‫فرررردای روز اسرررتخاره وامضرررای رضرررایت نامررره ‪ ،‬صررربح خیلررری زود‬ ‫حرکت کردم و رکورد سریع ترین رانندگی با اتومبیل را برای خودم از مشرهد‬ ‫تا شهر دلبرم قائم شهر را شکستم و با سرعت هر چه تمام تر کره موترور جرت‬ ‫بوئینی ‪757‬هم در آن روزبه گرد پیکان سواری من نمی رسرید فاصرله هشرت‬ ‫‪ ،‬نه ساعته معمول ونرمال همیشگی را سریع تراز سررعت صروت طری کرردم‬ ‫وپشت سرگااشتم ! در طول مسریر جراده نیرز بررگ جریمره سررعت ؼیرر مجراز‬ ‫توسط پلیس راه را هرم بره جران خریرده برودم ! ویکبرار هرم درمیانره هرای جنگرل‬ ‫گلستان که جاده خلوت وتاری بود بعلت لؽزندگی جراده وسررعت بریش از حرد‬ ‫درسرپیچهای تند جاده نزدی برود کره جرانم را نیرز برسرر ایرن راه بگراارم کره‬ ‫خدا رحم کرد وبخیر گاشت !‪ .‬طوری برنامه ریزی کرده بودم کره موقرع نهرر‬ ‫وبرای صرؾ نهار برسم ولی از بس تند وسریع وتخته گازآمده بودم که هنروز‬


‫احسان شوشتری ‪445 /‬‬

‫میررز صرربحانه را جمررع نکرررده بودنررد صرردای زنرری بلبلرری آیفررون درب منررزل‬ ‫محبوبم را به صدا در آوردم !‪،‬‬ ‫آنقرردر زودتررر از موعررد مقرررسرریده بررودم کرره صرراحب خانرره ومیزبررانم‬ ‫فکررر کرررده بودنررد رفتگرمحلرره وسپورشررهرداری برررای بررردن سررطل زبالرره آمررده‬ ‫است !‪ .‬ووقتی درب حیاط را گشودند ‪ ،‬دست مرن کره پشرت درب ایسرتاده برودم‬ ‫ی سبد گل بود وی جعبه شریرینی ویر قلرب پرر ازعشرق ویر جفرت چشرم‬ ‫مشتاق ودست صراحبخانه کره درب منرزل را گشروده برود یر سرطل زبالره برود‬ ‫وی جاروی محلی وی خاک انداز وچشمانی پربهت وحیران !‪.‬‬ ‫به محق رسریدن بره منرزل کاملیرا دسرت در جیرب بؽلرم برردم و پاکرت‬ ‫محتوی رضایت نامه را با نهایت سرور و شادمانی همچرون یر قهرمرانی کره‬ ‫در میادین جهانی کاپ وجام ومدالی گرفته باشرد از جیربم درآوردم و تقردیم پردر‬ ‫نامزد عزیزم کردم ‪.‬‬ ‫من در زمان خدمت سربازی هرر زمران کره بره مرخصری مری آمردم ‪،‬‬ ‫چون همیشه پدرم نگران بود که نکند بدون اجازه ومرخصری از پادگران ارترش‬ ‫فرار کرده باشم به محق اینکه وارد منزل می شدم و پدرم را می دیردم اولرین‬ ‫کارم این بود که دست در جیب یونیفورویا اورکت سربازی مری کرردم و برگره‬ ‫مرخصی ام را درمی آوردم وبه پدرم ارائه می دادم تا خیالش راحت باشرد کره‬ ‫بدون کسب اجازه وبرگه مرخصی نیامده ام و ایشان هم مثل ی دیبان ونیفره‬ ‫شناس تاریخ شرو و روزخاتمه مرخصی مرا در خراطرش مری سرپرد و روز‬ ‫اتمام مرخصی راهم مرتب یاد آوری می کرد تا به موقع به پادگان بازگردم !‪.‬‬ ‫درآن روزهم به محق اینکه وارد منزل پدر خانم آینده ام شدم اولرین‬ ‫کاری کره کرردم دسرت در جیربم برردم و برگره رضرایت نامره را در آوردم و بره‬ ‫همراه ی قواره پارچه کت و شلواری فاسرتونی کره پردرم از آخررین سرفر حرج‬ ‫خود از عربستان سعودی به عنوان سوؼاتی آورده برود و آنررا هرم کرادو پیچری‬ ‫کرده برودم هرردورا برا هرم تقردیم کرردم ترا خیالشران راحرت راحرت باشرد کره مرن‬ ‫بدون رضایت نامه نیامده ام !‪.‬‬


‫‪ /446‬خانه پدری‬

‫ایشرران هرم (پرردرخانم آترری) مررتن رضررایت نامرره را برررای همرره اعضررای‬ ‫خانواده که جهت استقبال ازداماد مفقود شده ودوباره پیدا شده گرد آمده بودند با‬ ‫صدای بلند خواندند !‪.‬‬ ‫اگر چه ازآنچره در مرتن رضرایتنامه قیرد گردیرده برود چنردان خوشرحال‬ ‫نشدند ولی از اینکه امضراء والردینم و مخصوصرا امضراء و اثرر انگشرت مرادرم‬ ‫را کسب کررده برودم لبخنردی از سررضرایت وخشرنودی بره لرب آوردنرد وموانرع‬ ‫ومشکالت برر سررراه ازدواج دامادشران را حرل شرده یافتنرد و بالفاصرله وبردون‬ ‫درنی با محفل محلی قائم شهر تماس گرفتند و اطرال دادنرد کره دامراد گرم شرده‬ ‫دوباره پیدا شده ورضایت نامه شش نفری هم که برای تالوت خطبه عقد بهائی‬ ‫الزم وضررروری اسررت آمرراده ومهیررا مرری باشررد ولرراا ازمنشرری محفررل درخواسررت‬ ‫نمودند تا اولین وقت وزمانی را کره ممکرن اسرت بررای اجررای مراسرم عقرد مرا‬ ‫تعیین فرمایند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪447 /‬‬

‫مراسم ازدواج و سکونت در ساری‬

‫‪ ...‬در روز موعررود ‪ ،‬روز برگررزاری و اجرررای مراسررم عقررد ازدواج‬ ‫و اقتررران ‪ ،‬مقررارن ومصررادؾ بررا صرربح روز اول اسررفند مرراه هررزارو سیصررد و‬ ‫شصررت وسرره خورشرریدی ‪ ،‬دو تررا خررانم برره نماینرردگی از طرررؾ محفررل روحررانی‬ ‫محلی قرائم شرهر برا لبراس معمرولی و برا پوشرش لبراس زنران روسرتایی شرمال از‬ ‫میان کوچه ‪ ،‬پس کوچه هرا وازمیران براغ هرا و از برین پررچین هرای خانره هرای‬ ‫شرمالی کرره بجررای دیروارحریم منازلشرران را مشررخص مرری نمایرد ‪ ،‬خانرره برره خانرره‬ ‫ومنزل به منزل آمده بودند و بدون این که زنگی بزنند وازدرب برزرگ ماشرین‬ ‫روی ورودی منزل وارد شوند از چند تا منزل آن طرؾ تر و از کوچره پشرتی‬ ‫سرراختمان چررون فرری مررابین منررازل دیررواری وجررود نداشررت از داخررل حیرراط هررا و‬ ‫منازل مجاوروهمسایه یکی یکی گاشته و به منزل عرروس خرانم وارد شردند ترا‬ ‫این عروس و داماد جوان را به عقد و اقتران یکدیگر واصل نمایند !‪.‬‬ ‫در آن سال های رعب و وحشت برای جامعه بهائی ‪ ،‬این دو تا خرانم‬ ‫محترمه قائم شهری معلوم است که چه از جان گاشتگی به خرج داده بودند که‬ ‫حاضر شردند خطبره عقردی را جراری نماینرد کره یر طررؾ آن آیرت هللا زاده و‬ ‫پسرمجتهدی بود که ازحوزه علمیه مشهد آمده بود !‪ .‬وفقط خدا می داند اگر بره‬


‫‪ /443‬خانه پدری‬

‫دست نیرو های امنیتی و انتنامی شهر گرفتار می آمدند چه بالیی برر سرشران‬ ‫می آوردند !‪.‬‬ ‫ولی این دو خانم محترم عاقد ‪ ،‬جان خویش بر کؾ دست نهاده بودنرد‬ ‫تا این حکم الهی ازدواج را برای این زوج جوان جاری نمایند و این دو کبوتر‬ ‫جوان عاشق را به آشیانه زندگی رویائی شران داللرت نماینرد ترا تشرکیل خرانواده‬ ‫خررود را ایررن اولررین نهرراد کوچ ر و زیبررای اجتمرراعی را بنیرران نهنررد و زنرردگی‬ ‫مشترک خویش را آؼاز نمایند ‪.‬‬ ‫مراسم عقدمان مخفیانه و کامال سری برگاار گردید و عاقدین پرس از‬ ‫تالوت آیات و مناجرات و الرواح برا جراری نمرودن خطبره عقرد ازدواج ‪ ،‬امضراء‬ ‫شهود حاضر در جلسه را اخا نموده و مهریه عروس خانم را هم که ی واحد‬ ‫بیانی نقره بود (در آن روز حدود هشتصد تومان می شد ! تقریبرا معرادل چهرار‬ ‫دالر آمریکا بود !) قبل از تالوت خطبه عقد ازآقای داماد نقدا دریافت کردند و‬ ‫فی المجلس به عروس خانم پرداخت نمودند و عروس خانم هم همان جا تمامی‬ ‫مهریرره خررود را برره صررندوق ضرریافت بخشررید ! وعاقرردین ی ر شررمایل حضرررت‬ ‫عبدالبهاء و یر کتابچره مناجرات و ادعیره محبروب را کره بره عنروان اهردائی از‬ ‫طرررؾ محفررل قررائم شررهر برره همررراه آورده بودنررد جهررت خرروش یمنرری و شررگون و‬ ‫مبارکی مراسم عروسی به عروس و داماد تقدیم نمودند و با آرزوی خوشبختی‬ ‫و دعای خیر برای پایداری و اسرتمرار ایرن اقترران فرخنرده وخجسرته و ترالوت‬ ‫قسرررمت هرررای کوتررراهی از بیانرررات و آیرررات الهررری در خصررروص اهمیرررت تشرررکیل‬ ‫خانواده در آئین بهائی و با پایان جلسه و پایرایی مختصر از همان مسیری کره‬ ‫آمده بودنرد و از راه پشرت سراختمان و از میران درختران و پررچین هرای مرا برین‬ ‫منازل که به عنوان دیوار خانه های شمالی را از هم جدا می سازد و برا همران‬ ‫سرربد پالسررتیکی خریرردی کرره دستشرران بررود و انگرراری کرره برررای خریررد میرروه و‬ ‫سبزیجات به چهارشنبه بازار شهر می روند ‪ ،‬مراجعت نموده و باز گشتند !‪.‬‬ ‫همان شب هم مجلس جشن عروسریمان برر پرا گردیرد‪ ،‬تعرداد محردودی‬ ‫از خانواده ها و احباء قائم شهر و فامیل و آشنایان حضور داشرتند و برا شررکت‬


‫احسان شوشتری ‪441 /‬‬

‫مدعوین ومیهمانان جشن کروچکی برگراار گردیرد از طررؾ خرانواده دامراد فقرط‬ ‫اخوی کوچکترم محمد از مشهد به نمایندگی از طرؾ پدرم شرکت کرده بود و‬ ‫ی دوربین فیلم برداری سوپرهشت هم که در آن دوره براب برود وجدیردا وارد‬ ‫بازار شده برود را برا خرودش آورده برود کره آن شرب از همره مراسرم جشرن فریلم‬ ‫ب رداری نموده و فیلم عرروس و دامراد و رقرص وپرایکوبی حضرارومیهمانان بره‬ ‫خصوص اجرای رقص های شمالی را که از طرؾ عمه ها و دختر عمه های‬ ‫عروس به اجرا در آمده بود و به مجلس جشن ما رونق فوق العراده ای بخشریده‬ ‫بود را برای نمایش در شهرمشهد به عنوان سوؼاتی با خرود بررد ترا بررای پردر‬ ‫و مادر و خانواده ام به تماشا بگاارد ‪.‬‬ ‫اگررر نیروهررای امنینرری و انتنررامی شررهر قررائم شررهر در آن روز مطلررع‬ ‫می شدند که در کوچه پرس کوچره هرای ایرن شرهر در یکری از منرازل برزرگ و‬ ‫ویالیررری منطقررره کفشرررگر کررراله برررزرگ مراسرررم عقرررد و ازدواج بهرررائی صرررورت‬ ‫می پایرد و دو تا خانم به عنوان عاقد از کوچه باغ های پشت خانه های محلره‬ ‫وبا پرای پیراده و از کنرار شرالیزارها و از میران پررچین هرا و دیروار هرای کوتراه‬ ‫منررازل خانرره برره خانرره و برراغ برره برراغ گاشررته انررد و خررود را برره محررل برگررزاری‬ ‫مراسم رسانده انرد و خطبره عقرد بهرائی را بررای عرروس و دامراد جروان جراری‬ ‫کرده اند و آنان را به عقد اقتران هم در آورده انرد کره یر طررؾ قضریه یعنری‬ ‫داماد فرزند مجتهدی است که از حوزه علمیه مشهد و از جوار بارگاه ملکروتی‬ ‫امام هشتم به این شهر آمده و پسر جوان مسلمان زاده و بچه پیشرنمازی را ایرن‬ ‫جماعت بهائی قائم شهر از راه بدر کرده اند و پسرر خررس گنرده بیسرت و شرش‬ ‫ساله آیت هللا زاده را ی دختر نوزده ساله دبیرستانی (یر الرؾ بچره بهرائی!)‬ ‫با طنازی و عشوه گری گول زده و به قائم شهر کشانده است و به عقد ازدواج‬ ‫و آن هم دائمی و مادام العمر خود در آورده است (حاال اگرصیؽه وعقد موقرت‬ ‫بود یه چیزی !) و همه این ماجراها نیزدرست بیخ گوش نیروهای امنیتی شهر‬ ‫واداره حفانررت اطالعررات سررپاه پاسررداران انقررالب اسررالمی قررائم شررهر برره وقررو‬ ‫پیوسته است ! وا مصیبتا !‪.‬‬


‫‪ /455‬خانه پدری‬

‫عجررب مهررره مرراری وسررحروجادوئی دارنررد ایررن دختررران ودوشرریزگان‬ ‫بهررائی کرره عقررل و هرروش ازسررر جوانرران مسررلمان برره ی ر نگرراه ویر نرریم لبخنررد‬ ‫می برند ! اگر می شد کاری می کردیم کره دخترران مسرلمان و مؤمنره خودمران‬ ‫هم مجبور نبودند با چرادر مشرکی و برقره هرای آنچنرانی وهمرراه برا یر محررم‬ ‫مرررد در معررابر نرراهر شرروند شرراید چشررم جوانرران پیرررو سررایر ادیرران هررم برره آنهررا‬ ‫می افتاد و ای کاش ما هم می توانستیم این جروری چنرد ترا جروان ؼیرر مسرلمان‬ ‫را جاب می کردیم وبه راه راست هردایت مری نمرودیم و برر ایمران واعتقادشران‬ ‫می افزودیم ‪ ،‬شاید می شد بدین وسیله چند تا جروان گمرراه ؼیرر مسرلمان را بره‬ ‫صراط مستقیم داللت وراهنمائی کنریم و رسرم دیرن داری وخردا شناسری بره آنران‬ ‫بیاموزیم ! ولی چره حیرؾ شرد کره مرا دسرت خودمران را برا ایرن چرادر مشرکی و‬ ‫برقررره و پوشررریه ! تررروی پوسرررت گرررردو نهررراده ایرررم و ایرررن راه هررردایت و راسرررتی‬ ‫ورستگاری را واین وسیله نروین تبلیؽراتی بررای جراب ؼیرر مسرلمین را برخرود‬ ‫بسته ایم !‬ ‫ا ‪ ،‬ا ‪ ،‬تو را به خدا می بینید که چه طوری ی پسر روحانی و امرام‬ ‫جماعت شیعه را از راه به درش کرده اند ! و ی دختر محصل ودانرش آمروز‬ ‫بهائی گولش زده !‪ ،‬شیره بر سررش مالیرده و بره دنبرال خرودش کشریده و دیرن و‬ ‫ایمانش را بریده تا بحدی که به همه خانواده معزز روحانی خود پشرت کررده و‬ ‫به جامعه روحانیت شیعه و حوزه علمیه که پدرش اسرتاد آن حروزه اسرت پشرت‬ ‫پا زده ونم خورد ه و نمکدان را شکسته !‬ ‫وحرمت آن همه وجوهرات شررعی و پرول هرایی را کره از بابرت سرهم‬ ‫مبارک امام ‪ ،‬پدرش از مؤمنین دریافت کرده و توی شرکم ایرن پسرره ریختره و‬ ‫بزرگش کرده را نگه نداشرته و آن همره دوشریزگان مؤمنره ‪ ،‬محجبره محترمره ‪،‬‬ ‫چررادر مشررکی پرروش و مقنعرره برره سررر مشررهدی را کرره آفترراب و مهترراب رنرری‬ ‫رخسارشان را ندیده اسرت را ول کررده و ایرن همره راه را ‪ ،‬چنرد صرد کیلرومتر‬ ‫راه پر پیچ و خم کوهستانی و جنگلی را با همه فراز و نشیب هرایش و برا همره‬ ‫پستی و بلندی هایش ی تنه کوبیرده و یر کلره آمرده و یر دخترر دبیرسرتانی‬


‫احسان شوشتری ‪451 /‬‬

‫بهائی را پسندیده و جفت پاهایش را هم توی ی‬

‫کفش کررده کره اال و براهلل مرن‬

‫همین رو می خواهم والؼیر !‪.‬‬ ‫به والدین خودش گفته یرا رضرایت نامره کتبری مری دهیرد ترا مرن بتروانم‬ ‫بروم شمال ازدواج کنم و یا اینکه تا آخرر عمرر مجررد مری مرانم بریخ ریشرتان و‬ ‫ازدواج نمرری کررنم ! ‪ ،‬پرردر و مررادرش هررم از سررر ناچرراری ‪ ،‬یرر اسررتخاره ای‬ ‫کرده انرد و از آنجرا کره پسرره خررس گنرده خیلری هرم خروش شرانس بروده جرواب‬ ‫اسررتخاره هررم بطوراتفرراقی واسررتثنائی خیلرری خیلرری خرروب از آب درآمررده اسررت و‬ ‫والدینش هرم بره اجباروبرا اکرراه رضرایت نامره را امضراء کررده انرد وبره دسرتش‬ ‫داده اند تا از شرش راحت شوند !‪.‬‬ ‫این دو‪ ،‬سه تا پاراگراؾ آخری را برادران اطالعاتی سرپاه پاسرداران‬ ‫بررا خودشرران فکررر مرری کردنررد و ربطرری برره داسررتان مررا نرردارد ! ولرری پیرررو همررین‬ ‫اهنیات و تفکرات و صحبت ها اگر آن روز دستشان به عاقدین مجلس عقد مرا‬ ‫می رسرید معلروم نبرود چره برالی برر سرر آن بیچراره گران مری آوردنرد ! آنهرم در‬ ‫سال هایی که برای جرایمی خیلی کوچ تر و ساده تر از این از طررؾ قروه‬ ‫قضائیه وقت حکم اعدام صرادر مری شرد !‪ .‬حرداقل محکرومیتی را کره مری تروان‬ ‫برررای ایررن عاقرردین از جرران گاشررته بهررائی متصررور گردیررد ‪ ،‬سررال هررا زنرردان‬ ‫ومسجونیت بدون محاکمه و دادرسی بود‪ .‬مشابه همین اتفراق چنرد سرال بعرد و‬ ‫دراوایل دولت آقای خاتمی در مشهد پریش آمرد کره در مراسرم عقرد ازدواج یر‬ ‫دامرراد بهررائی و ی ر دختررر خررانم مسررلمان زاده و بررا وجررود رضررایت نامرره کتبرری‬ ‫خانواده های طرفین عروس و داماد مع االسؾ برای عاقرد آنهرا کره خطبره عقرد‬ ‫بهائی را قبرل از خطبره عقرد اسرالمی جراری نمروده برود بره حکرم دادگراه انقرالب‬ ‫اسالمی خراسان حکم اعدام صادر نمودند و آقای "روح هللا روحانی" که عاقرد‬ ‫آن مراسم بود فقط به جرم تالوت خطبه عقد بهائی در سال ‪ 1377‬درمشهد بره‬ ‫دار آویخته شد و شهید گردید ‪.‬‬ ‫*************‬


‫‪ /452‬خانه پدری‬

‫گمرران مرری کررنم کرره یکرری ازعلتهررای موفقیررت و پایررداری و خوشرربختی‬ ‫زندگی مشترک و زنا شویی ما آن بود که شانس و موهبرت وبخرت آنررا داشرتیم‬ ‫که خطبه عقد ازدواج ما توسط دو تا خانم اجرا گردید !‪ ،‬و از آنجا که خانم هرا‬ ‫قلوب پاک و رئوؾ و مهربان تری دارند با آرزوی قلبی خود جهت خوشبختی‬ ‫عروس و داماد این توفیق حاصل گشت تا زندگیمان سرشارازخوشی و خرمری‬ ‫و شادکامی گردید‪.‬‬ ‫و اصوال کار لطیؾ و نریفی مثل تالوت وقرائت خطبه عقد ازدواج‬ ‫بیشتر به ی کار زنانه می ماند که خانم ها درانجام واجرای آن بسیار شایسرته‬ ‫تر واصلح تر وموفق تر از آقایان بره ننرر مری آینرد و مرن در شرگفتی و تعجربم‬ ‫که چرا آقایان با آن همه یرال و کوپرال و ریرش وعبرا و عمامره دراجررای چنرین‬ ‫عمل نریؾ ولطیفی دخالت می کنند !‬ ‫و با صدای نکرره وکلفرت وبرا خشرونت و زمختری خرویش وازسررؼین‬ ‫وعصبانیت وبا گردن کلفتی آیات وبیانات وخطبه هائی به این زیبایی وشریوائی‬ ‫ولطافت را قرائت می نمایند که انکحت و زوجتی‪....‬‬ ‫وقتی آیات الهی این قدر لطیؾ و نریؾ و رمانتی وشاعرانه جهت‬ ‫وصل واقتران جوانان نازل شده است آیا بهتر نیست که قاری آن هرم یر فررد‬ ‫لطیؾ و نریؾ مثل خانم ها باشند ودرانتهرای مراسرم نیرزاز صرمیم قلرب بررای‬ ‫خوشبختی عروس و دامراد و پایرداری اسراس خرانواده دعرا بنماینرد وحتمرا وصرد‬ ‫البته ازآن قلب های پراحساس ولطیؾ وبا محبت ومهربانی مادرانه ای که همه‬ ‫عمردارنرد اجابررت دعایشرران هررم تضررمینی خواهررد بررود ودر درگرراه الهرری وبارگرراه‬ ‫کبریائی سریعتروقطعی تر مورد قبرول واقرع خواهرد گردیرد !‪ .‬و آمرار طرالق و‬ ‫جردایی هرم کرره طبرق آخرررین گرزارش مرکرز آمررارایران کره سرری وهفرت در صررد‬ ‫نسبت به سالهای قبل افزایش یافته است را شاهد نمری برودیم وچنرین آمارتاسرؾ‬ ‫باری را نمی شنیدیم ‪.‬‬ ‫دیگه عروس خانم هم سر سفره عقرد هروس گرل چیردن وگرالب آوردن‬ ‫نمی کند و وقتی سر سفره عقد از اومی پرسند آیا موافقید شما را به عقرد دامراد‬


‫احسان شوشتری ‪453 /‬‬

‫حاضر در آوریم چون می بیند عاقد ی‬

‫خانم است و حنایش پریش او کره هرم‬

‫جرررنس خرررودش اسرررت رنگررری نررردارد ! ونرررازش را نخواهرررد کشرررید ‪ ،‬در جرررواب‬ ‫نمرری گوینررد ‪ :‬عررروس رفترره گررالب بیرراره ‪ ،‬چررون مرری داننررد در آن صررورت‬ ‫بالفاصله عاقد خانم که دیگه با اون ها شوخی ندارد ‪ ،‬می گوید این چه عروس‬ ‫بی سلیقه ای است که اینهمه فرصرت داشرته واز صربح کلره سرحر ترا حراال تروی‬ ‫آرایشگاه دنبال بزک ودوزک وگرریم ومیر آپ وآرایرش وبنرد ابررو بروده ولری‬ ‫فرصت چند تا شاخه گل را نداشته ! وحراال درسرت موقرع خطبره عقرد ترازه بره‬ ‫فکر گل چیدن وگالب آوردن افتاده است !‪.‬‬ ‫**********‬ ‫ولرری برررای عررروس ودامررادی چررون مررا کرره هررر لحنرره منتنررر هجرروم‬ ‫ویورش عوامل ونیروهای امنیتی و انتنامی بمننور برهم ریخرتن مراسرم عقرد‬ ‫بودیم و در دل خود خدا خردا مری کرردیم کره مراسرم اجررای ترالوت خطبره عقرد‬ ‫زود تربه اتمام برسد وکار تمام شود ‪ ،‬دیگه فرصتی هم برای نازوعشروه هرای‬ ‫این چنینی نبود که بگویند عروس رفته گل بچینه ویا رفته گالب بیاره !‪ .‬کاملیا‬ ‫صبر نکرد و اصال فرصت نداد تا جمله عاقد تمام شود !‪ .‬تا عاقرد شررو کررد‬ ‫که بگوید ‪ :‬عروس خانم آیا حاضرید ‪ ...‬جمله کامال منعقد نشده بود که عروس‬ ‫خانم گفته ‪ :‬بـــــــــعـــــــــــله ! (خیلی کشدار ترروؼلین ترر از آنچره کره بتروان‬ ‫بررر روی کاؼررا ترسرریم کرررد !) اگررر حاضررر نبررودم کرره بیکررار نبررودم وقررت شررما‬ ‫حضارومیهمانان عزیز رو بگیرم !!‪.‬‬ ‫رمز خوشبختی وموفقیت وپایداری نهاد خرانوادگی مران درآن برود کره‬ ‫عاقررد عقررد مررا خررانم بررود و ایشرران هررم بررا قلررب پرراک و لطیررؾ وبرری آالیررش خررود ‪،‬‬ ‫صمیمانه و خالصانه برای پایداری زندگی مشترک ما دعرا کردنرد ‪ ،‬اگرر دیگرر‬ ‫مجالس عقد هم توسط خانم ها اداره گردد و خانم ها خطبه عقد را جاری نمایند‬ ‫مطمئنا آمار بهترری از دوام و اسرتمرار خرانواده هرای جروان جدیرد التأسریس بره‬ ‫دست خواهد آمرد و دیگرر شراهد جردایی و طرالق و از هرم پاشریده شردن خرانواده‬


‫‪ /454‬خانه پدری‬

‫های تازه تاسیس نخواهیم بود !‪.‬و اصال معلوم نیست چررا وبره چره علرت وقتری‬ ‫همه کار های مجلس عروسی را خرانم هرا تردارک مری بیننرد ‪ ،‬عاقرد بایسرتی آقرا‬ ‫باشررد ! ‪ ،‬چرره اشررکالی دارد کرره خطبرره عقررد را هررم خررانمی بخوانررد تررا لطافررت و‬ ‫نرافررت و مهربررانی و صررفا وصررمیمیت از همرران آؼرراز در زنرردگی زوج جرروان‬ ‫نفوا کرده باشد !‪.‬‬ ‫************‬ ‫پرس از ازدواجمران در شرهر قرائم شررهر ‪ ،‬بره خراطر اینکره بره خررانواده‬ ‫همسرم نزدیکتر باشیم و یا به عبارت دیگر کاملیا را زیاد از خانه پدریش دور‬ ‫نکرده باشم واز طرفی به علت اینکه شهر مشهد هم جای مناسبی برای زندگی‬ ‫مشترک ما نبود وبیشتر بفکر موقعیت اجتماعی پردرم برودم کره چرون روحرانی‬ ‫وامررام جماعررت هسررتند ‪ ،‬خرردایی نررا کرررده ممکررن اسررت حضررور مررن درمشررهد و‬ ‫درمجاورت با ایشان درد سر و مشرکالتی را برایشران فرراهم آورد ‪ .‬چرون مرن‬ ‫خودم را برای هر گونه پیشامد و اتفاقی آماده کرده بودم ولی این کره اعتقرادات‬ ‫و ایمان من برای پدر و خانواده وفامیل پدریم ایجاد دردسرر و مزاحمتری بنمایرد‬ ‫برایم نا خوشایند و نا گوار بود ‪ .‬ضمن اینکه منصفانه هم نبود من با شررایط و‬ ‫وضعیت جدید پیش آمده در شهری زندگی کنم که پردرم بریش از پنجراه سرال در‬ ‫آن شهر پیشنماز بوده و هست و منبر می رود و روضه می خواند و مریردانش‬ ‫را نصررریحت و سرررفارش مررری نمایرررد و دیگرررران را بررره راه شرررریعت و دیانرررت و‬ ‫مسلمانی هدایت می نماید ‪.‬‬ ‫شاید حضور من ‪ ،‬شاید که چه عرق کنم حتما حضور مرن موقعیرت‬ ‫ایشان را به خطر می انداخت و برایشان ایجاد مزاحمت می نمود اولین سؤالی‬ ‫که برای مؤمنین و کسانی که به ایشان اقتدا می کردند و می کنند پیش مری آمرد‬ ‫این بود که حاج آقرا و حضررت آقرا شرما بهترر نبرود اول پسرر خرودت را هردایت‬ ‫می کردی !‪.‬‬ ‫اگرچه پدرمن ‪ ،‬روحانی و معمم ومجتهد ولری بسریار خروش انصراؾ‬ ‫و مهربان است و اوحتما می داند که هرکسی مسئول اعمرال و رفترار و کرردار‬


‫احسان شوشتری ‪455 /‬‬

‫خررویش اسررت ‪ ،‬پرردری را برره خرراطر اعمررال ورفتارپسررر و فرزنرردی را برره سرربب‬ ‫اعمال و کردار پدر مؤاخاه نخواهنرد کررد‪ .‬ولری ونیفره و مسرئولیت فرزنردی و‬ ‫اوالدی من اقتضاء می کرد تا حرمرت و احتررام پردر روحرانی ام را حفرن کرنم‬ ‫و اجازه ندهم تا اعتقرادات ودیانرت وآئرین مرن برر مریردان و پیرروان پردرم تراثیر‬ ‫نا مطلوب و نا خوشایندی بگاارد ‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره پررس از برگررزاری جشررن عروسرری و ازدواج در شررهر‬ ‫قرائم شرهرهمان شرب بره منرزل جدیرد خودمران کره از قبرل اجراره و آمراده و مهیررا‬ ‫کرده بودیم و یر آپارتمران کوچر ولری شری در شهرسرتان سراری و مرکرز‬ ‫استان مازندران بود نقل مکان کرده و مسقتر شدیم ‪.‬‬ ‫آؼاز زندگی مشترک زنا شویی و آشریانه عشرق خرانواده نروین وجدیرد‬ ‫دو نفره خود را در ی آپارتمان اجاره ای بنرا نهرادیم وجرزو شرهروندان جروان‬ ‫ساروی شدیم ‪.‬‬ ‫اولررین منررزل مسررکونی زنرردگی جدیرردمان ی ر آپارتمرران کوچ ر ولرری‬ ‫شی در طبقه چهارم ی بلوک آپارتمانی در ی شهرک زیبا به نرام ششصرد‬ ‫دستگاه واقع در بلوار فرح آباد در شهر ساری بود یعنی همان جراده ای کره بره‬ ‫سررمت سرراحل دریررای خررزرپیش مرری رود وبررا سرراحل دریررا هررم فاصررله زیررادی‬ ‫نداشتیم ‪ ،‬اگر پنجره آشپز خانه آپارتمانمان را که روبه دریا بود باز می کرردیم‬ ‫و ی نفس عمیق می کشیدیم حتما بوی دریای شمال را احساس می کردیم کره‬ ‫از فاصله ای نه چندان دور به مشام می رسید ‪.‬‬ ‫اگر با ی دوربین شکاری از روی تراس آپارتمانمان به سرمت دریرا‬ ‫تماشرا مرری کرردیم حتمررا مرؼران زیبررای دریرایی را کرره در سراحل بحررر خررزر در‬ ‫حال پرواز بودند را می دیدیم ‪.‬‬ ‫هریچ گرراه زیبرایی و قشررنگی آن اولررین آشریان زنرردگی مشررترکمان را در‬ ‫شهرستان ساری از یراد نخرواهیم بررد بره ویریه ایرن کره اولرین فرزنردمان و تنهرا‬ ‫پسرمان نیز درهمین شهرو درهمین منزل پرای بره عرصره وجرود گااشرت و برا‬


‫‪ /456‬خانه پدری‬

‫تولد خویش خاطرات زیبا و دل چسب آن النه عشقمان را زیبا تر و جرااب ترر‬ ‫نمود و به زندگی ما تنو دوباره بخشید‪.‬‬ ‫با استقرار در شرهر سراری در روز اول اسرفند مراه ‪ ،‬مراه اسرفند ‪ ،‬مراه‬ ‫خوشبختی و موفقیت من ‪ ،‬ماه خوش زندگی من نیز آؼاز شد ‪ ،‬هر چند که مراه‬ ‫اردیبهشت برای زندگی من تو م با نگرانی و اسرترس و دسرتگیری و بازداشرت‬ ‫و زندان و سلول و قاضری و دادگراه و دسرتبند و در بنرد ودرخواسرت مالقرات و‬ ‫امثررال آن برروده اسررت ‪ ،‬برررعکس مرراه اسررفند برررای مررن مرراه عشررق ‪ ،‬مرراه جشررن‬ ‫عروسی ‪ ،‬ماه ازدواج ‪ ،‬ماه تولد آرشام ‪ ،‬مراه آؼراز زنردگی مشرترک عاشرقانه ‪،‬‬ ‫ماه خرید اولین منزلمان در طهران ‪ ،‬ماه حساب رسی سالیانه ‪ ،‬مراه سرود هرای‬ ‫تاجرانرره ‪ ،‬مرراه صرریام ‪ ،‬مرراه " حاسررب نفسر قبررل ان تحاسررب "‪ ،‬مرراه سررفر هررای‬ ‫تفریحی اروپایی ‪ ،‬مراه نشراط ‪ ،‬مراه شرادابی و مراهی کره همیشره بروی شرب عیرد‬ ‫می دهد ‪ ،‬ماه سال نو ‪ ،‬مراه بررؾ ‪ ،‬مراه سرپیدی ‪ ،‬مراه پراکی و مراه جهرش ‪ .‬مراه‬ ‫عشق وماه دوست داشتنی من همیشه ماه اسفند بوده و هسرت !‪ .‬در طرالع مرن‬ ‫این دو ماه سال یعنی اسفند برایم خوش یمن و مبارک ومیمون وماه اردیبهشرت‬ ‫همیشه برایم باعس دردسر ونگرانی واضطراب و استرس بوده است ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫برای شرو به کار در شهر ساری ‪ ،‬در ابتدا به علت ؼریب بودن و‬ ‫عدم آشنایی با اتومبیل شخصی خودم دریکی ازآیانس های تاکسری تلفنری شرهر‬ ‫مشؽول به کار شدم ولی پس از مدت بسیار کوتاهی که بیش از یکی ودومراهی‬ ‫نبود با آشرنا شردن برا احبراء سراری و شرهرها و روسرتا هرای اطرراؾ ــرـ روسرتا‬ ‫هایی در شمال و درپیرامون واطراؾ شهر سراری وجرود دارد کره تمرامی و یرا‬ ‫اکثریت ساکنین آنها را بهائیان تشکیل می دهند و ایرن بررای مرن کره ترازه وارد‬ ‫این منطقه شده بودم هم خیلی جالرب و دیردنی برود و هرم از جهرت یرافتن آشرنا و‬ ‫دوست ان جدید خیلی مفید و سود مند واقع گردید ـــ پس از انردکی کره برا بهائیران‬ ‫آنجا آشنا شدم ‪ ،‬یکی از آنران کره از معلمرین و فرهنگیران قردیمی و معتبرر شرهر‬


‫احسان شوشتری ‪457 /‬‬

‫بررود و برره قررول خررودش خیلرری از ایررن جوانرران مازنرردران کرره امررروز در ادارات‬ ‫وارگانها وسازمان ها مصدر امور هستند در زمان تحصیل و دانش آمروزی از‬ ‫شاگردان او محسوب شده و دست پرورده او به حساب می آمدند ‪ .‬چون ایشران‬ ‫را پس از وقو انقالب اسالمی مثل همه معلمرین بهرائی دیگرر بعرد از بیسرت و‬ ‫چنررد سررال خرردمت و سررابقه ترردریس در آمرروزش و پرررورش اخررراج کرررده بودنررد‬ ‫وحقوق بازنشستگی هم به ایشان پرداخت نمی کردنرد ‪ ،‬مجرددا مشرؽول بره کرار‬ ‫جدیردی شررده بودنرد ودر بررین دارو خانره هررا و فروشرگاه هررای لروزام بهداشررتی و‬ ‫آرایشی وتجهیزات پزشکی کل استان مازندران مری چرخیدنرد وآنهرا را ویزیرت‬ ‫مرری کردنررد و لرروازم و وسررایل واقررالم مررورد نیرراز و اجنرراس کسررری فروشررگاه و‬ ‫داروخانرررره آنرررران را از طهررررران تهیرررره وخریررررد نمرررروده و درب دارو خانرررره هررررا‬ ‫وفروشرگاهها در شرهرهای مختلرؾ اسرتان مازنردران وقسرمتی از گریالن تحویرل‬ ‫می دادند ‪ ،‬هم ایشان از سر لطؾ و محبت پدرانه و خصلت معلمی خرویش کره‬ ‫همیشه راهنما و راه گشای شاگردان خود بوده بره مرن هرم پیشرنهاد فرمودنرد کره‬ ‫شؽل خوب و نسبتا پر در آمدی است !‪ ،‬اگر مایلی بهتر اسرت یر سرفر برا مرن‬ ‫به طهران بیایی تا تو را با تجار وکسربه وعمرده فروشران ایرن صرنؾ درخیابران‬ ‫ناصر خسرو طهران آشنا نمرایم ترا ترو هرم همرین کاروپیشره مررا بطورآزمایشری‬ ‫شرو نمائی ‪.‬‬ ‫همررین عمررل خیرررو نیکررو کرراری آن معلررم خرروش سررابقه باعررس خیررر و‬ ‫برکت در زندگی من گردید و من هم وارد همین رشته وشؽل شدم و تقریبا هر‬ ‫هفته ی بار به طهران می رفتم و لروازم و وسرایلی را کره مرورد نیراز برود از‬ ‫خیابرران ناصررر خسرررو کرره عمررده فروشرران ایررن صررنؾ در آنجررا مسررتقر هسررتند‬ ‫خریداری می نمودم و در سطح شهرساری و دیگر شهر های استان مازنردران‬ ‫در میرران داروخانرره داران و سررایر فروشررگاه هررای مرررتبط بررا لرروازم پزشررکی ‪،‬‬ ‫بهداشتی و آرایشی توزیع می کردم ‪.‬‬ ‫**********‬


‫‪ /453‬خانه پدری‬

‫زمررانی کرره در شررهر سرراری سررکونت داشررتیم ‪ ،‬مررادر و پرردرم یر بررار‬ ‫برای دیردن مرا بره عنروان خانره نروئی عرروس و دامراد و دیرد و بازدیرد از خانره‬ ‫جدید و زندگی جدید و مالقرات برا عرروس خرود از مشرهد بره منرزل مرا تشرریؾ‬ ‫آوردند و چنرد روزی را میهمران مرا بودنرد عرالوه برر گرردش در سرطح شرهر و‬ ‫نشان دادن همه امامزاده های شهر ساری یکبار هم پردر و مرادرم را بره سراحل‬ ‫دریای مازندران در منطقه فرح آبراد برردم ‪ ،‬سرفر خروبی برود ‪ ،‬در ایرن سرفر و‬ ‫درمرردت اقامررت والرردینم در منررزل مررا مررادرم برره ؼرراا هررایی کرره همسرررم کاملیررا‬ ‫می پخت لب نمی زد ! و خودش بصورت جداگانه برای خودش ؼاای دیگرری‬ ‫می پخت وهمه احتیاط های الزمه را هم مراعات می کرد که یر وقرت دسرت‬ ‫خیسررش برره مررا نخررورد ویررا بررالعکس تررا خرردائی نکرررده نجررس گررردد ! ولرری پرردرم‬ ‫خوشربختانه کرره خرود مجتهررد واجرد الشرررایطی اسرت بررا مرا و در منررزل مرا خیلرری‬ ‫راحت بود و از ؼااهایی هم که همسرم می پخت می خورد و تشرکر مری کررد‬ ‫و خدای را هم شکر می گفت !‪.‬‬ ‫دو‪ ،‬سرره سررال اول زنرردگی مشررترکمان در شهرسررتان سرراری در شررمال‬ ‫ایران گااشت ‪ ،‬پسرمان آرشام درهمین شهرودربیمارستان امام خمینری بره دنیرا‬ ‫آمد و پس از آن نیزبرای اقامت و سکونت به طهران پایتخت مهاجرت کردیم‪.‬‬ ‫وضع زنردگیمان روز بره روز بره لحران مرادی خروب و خروب ترر شرد‬ ‫چند سال بعد صاحب فرزند دختری هم شدیم ‪ ،‬همراه با بزرگ شدن بچره هرا ‪،‬‬ ‫من و همسرم نیز پا به پای آنها در تزئید معلومات خود کوشرا برودیم ‪ ،‬اگرر چره‬ ‫من بیشتر در راه کسب در آمد و پیشبرد امور اقتصادی منزل درگیر شرکت و‬ ‫تجرارت برودم و فقرط دوره هرای کوتراهی را در دانشرگاه آزاد در رشرته تجررارت‬ ‫بین المللی گاراندم ولی انصافا کاملیا فرصت آموختن و کسب دانش خرویش را‬ ‫هرگررز از دسررت نمرری داد ‪ .‬از پزشررکی و فلسررفه وهومیررو پرراتی وروانشناسرری و‬ ‫آمررروزش زبررران و تعلررریم و تربیرررت و پررررداختن بررره ورزش و یوگرررا و کرررامپیوتر‬ ‫وآشپزی وشیرینی پزی وآرایشگری و دیگرر امروری کره فرصرت آمروزش آنهرا‬ ‫برایش فراهم بود و برای ثبت نام در آن رشته ها مشکلی نمری داشرت و سرتون‬


‫احسان شوشتری ‪451 /‬‬

‫ماهب در فرم های ثبت نام وجود نداشرت و دروجرود خرود کمری عالقره منردی‬ ‫مرری دیررد حتمررا ثبررت نررام ودرآن کالسررها شرررکت مرری کرررد و کوترراهی نمرری نمررود‬ ‫وفرصت راازدست نمی داد ‪.‬‬ ‫همسرم سالیان طروالنی شراید بریش از پرانزده سرال مربری کرالس هرای‬ ‫درس اخالق اطفال وکودکان ونوجوانان برود و همرین در افرزایش مهرارت هرای‬ ‫فرردی خرود او هرم مؤثرومفیرد فایرده برود ‪ ،‬بره خراطر حضروردرکالس هررا درس‬ ‫اخالق وتعلیم شاگردان ومتربیان خود ‪ ،‬هم ونیفه افزایش معلومات امری خود‬ ‫را داشت وهم خیلی وقت هرا از مسرافرت هرایی بره خرارج از شرهر طهرران کره‬ ‫خیلی عاشق آن بود صرؾ ننر می کرد ترا بره کودکران و شراگردان و متربیران‬ ‫خود بپردازد ‪.‬‬ ‫تربیت فرزندان خودمان نیز تماما با همسرم برود و مرن بیشرتر در راه‬ ‫کسب رزق یومیره ومعراش روزانره وانباشرت سررمایه در ترالش برودم ‪ ،‬و شرکر‬ ‫خدا زندگی خوب ومرفهی درشهرطهران داشتیم ‪.‬‬ ‫خانواده چهار نفری ما هر کداممان متولرد یر شرهر هسرتیم ‪ ،‬مرن کره‬ ‫در مشهد به دنیا آمده ام ‪ .‬همسرم کاملیا در ارومیه تولد یافته ‪ ،‬پسررمان آرشرام‬ ‫در شهر ساری به دنیا آمد و دخترمان نیوشا هم تنها عضو خرانواده مااسرت کره‬ ‫در طهران به دنیا آمده است و در همین شهر رشرد یافتره وبرزرگ شرده اسرت و‬ ‫به خاطر این که در پایتخت بره دنیرا آمرده کلری هرم در سرنین نوجروانی بررای مرا‬ ‫کالس می گااشت و به هر بهانه ای می گفت ‪ :‬من که مثل شما هرا شهرسرتونی‬ ‫نیستم !! و یا این که مثال ‪ :‬برید خردارو شرکر کنیرد کره یره طهرونری تروی جمرع‬ ‫خودتون دارید !! (معلوم نبود اگه بچه طهرونی نمی داشتیم چره مری کرردیم !)‬ ‫ما هم ناچارا بره طهرونری برودن او پرز مری دهریم چره کنریم دیگره یکری یره دونره‬ ‫اسرت !‪ ،‬چیرزی نمری گرروییم کره خردایی نکررده یر وقرت دلرش بشرکند ! چونکرره‬ ‫پدرش درشهر مشهد به دنیا آمده بود همیشه به او(من) می گفت ‪ :‬مشدی !!‪.‬‬


‫‪ /465‬خانه پدری‬

‫مهریه عروس خانم‬

‫‪...‬‬

‫درروزهای آؼازین زندگی مشترک مرن وکاملیرا هریچ دفترر ثبرت‬

‫اسناد وهیچ محضر ازدواج وطالقی درهیچ کجای کشورعزیزمان پیدا نمی شد‬ ‫کرره حاضررر باشررد تررا ازدواج مررا دو نفررر زن وشرروهررا بعنرروان دو فرررد بهررائی‬ ‫دردفتر اسناد رسمی ویا درمحضرازدواج خویش ثبت نماید !‬ ‫درنتیجررره فقرررط یررر عقرررد نامررره بهرررائی داشرررتیم کررره آنهرررم بررره برکرررت‬ ‫سررخت گیررری هررای شرردید نیروهررای امنیترری وانتنررامی اسررتان مازنرردران خیلرری‬ ‫مختصررر وجمررع وجررور وخالصرره شررده بررود در یر عقررد نامرره دسررت نررویس کرره‬ ‫توسط خود خانم عاقد ونماینده محفل محترم محلی قائم شهر که با دست خط نره‬ ‫چندان دلچسب وجااب خویش وبا خودکار بی مشکی رنی وبا خطی درشرت‬ ‫وناموزون برروی ی برگره کاؼرا ضرخیم مقروا ماننردی باعجلره وشرتاب دسرت‬ ‫نویس نموده بودند وسپس آنرااز وسط تا داده وبره شرکل یر دفترچره مشرق دو‬ ‫برگی وچهارصفحه ای درش آورده بودند !‬


‫احسان شوشتری ‪461 /‬‬

‫که درصرفحات اول ودوم آن برگره آیرات الهری وبیانراتی در خصروص‬ ‫اهمیرررت ازدواج درامرررر مبرررارک مرقررروم فرمررروده بودنرررد ودرصرررفحه سررروم آنهرررم‬ ‫مشخصات عروس وداماد وامضای آنان ودر صفحه پایانی نیزاز شهود حاضر‬ ‫درمجلس عقد اقتران امضاء دریافت گردیده اسرت ‪ ،‬خالصره اینکره عقدنامره مرا‬ ‫وسند ازدواج ما که قرار بود درصورت لزوم درمجامع رسرمی وقرانونی ارائره‬ ‫نمررائیم ‪ ،‬ی ر کاؼررا دسررت نررویس خطرری بررود بررا امضرراء عررروس ودامرراد وبجررای‬ ‫نرره (‪ )1‬نفرشرراهدان مراسررم ازدواج هررم فقررط پرردر ومررادر عررروس وهمرران دوتررا‬ ‫خرانمی کرره از طررؾ محفررل آمرده بودنررد بعنروان شررهود عقرد اقتررران وازدواج مررا‬ ‫دونفررر آنرررا مخفیانرره وسررری امضرراء کرررده وگررواهی نمرروده بودنررد وحترری مهررر‬ ‫وامضرراء محفررل قررائم شررهر کرره در آن شررهرخطبه عقررد مررا جرراری شررده وتررالوت‬ ‫گردیده است نیزپای برگه عقد نامه ما وجود ندارد !‪.‬‬ ‫باتوجه به اینکه ی پسر آخوند زاده مسلمانی ازشهرزیارتی وماهبی‬ ‫مشهد یکه سواروتنها وبدون هریچ کرس وکاروخویشراوند وفرامیلی آمرده اسرت بره‬ ‫شررهر قررائم شررهردر شررمال کشررورودختری راازیر خررانواده بهررائی خواسررتگاری‬ ‫می نماید ! برای پدر ومادروخرانواده ای کره خرود بانردازه کرافی وچره بسرا بریش‬ ‫ازانرردازه کررافی از ایررن رییررم مرراهبی آخونرردی وحکومررت روحانیررت شرریعه لطمرره‬ ‫وصرردمه فررراوان دیررده بودنررد وازمحررل کررار اداری وسررازمانی چنرردین سرراله خررود‬ ‫اخررراج شررده بودنررد وحترری حقرروق بازنشسررتگی آنرران را هررم بریررده و قطررع نمرروده‬ ‫بودنرد واره ای هررم اعتمرراد واطمینرران برره ایرن خررانواده روحانیررت شرریعه برایشرران‬ ‫باقی نگااشته بودند ! ‪ ،‬به حد کافی از خانواده ما (روحانیت شیعه) دل پرخرون‬ ‫وپردردی داشتند که فقط به زبان نمی آوردند !‪.‬‬ ‫واکنون هم بازدوباره یر جروان یر ال ؼبرای آسرمان جرل از همرین‬ ‫خررانواده روحانیررت و از همررین مجتهررد زاده هررا آمررده بررود ومرری خواسررت یک ری ‪،‬‬ ‫یکدانررره دختردسرررته گلشررران راهرررم کررره بررررایش کلررری امیرررد وآرزو داشرررتند وبررره‬ ‫تحصیالت عالیره وآمروزش دانشرگاهی اش دل بسرته بودنرد اورا هرم مری خواهرد‬ ‫ازچنگشان بدر آورد ! ‪.‬‬


‫‪ /462‬خانه پدری‬

‫بدون هیچ امیدی به آینده ‪ ،‬چونکه این پسره قبال که به ارتداد محکروم‬ ‫شده بوده ودیر یا زود احضارش می کنند وحکم ارتداد یر مررد ازدیرن اسرالم‬ ‫بریرررده وخرررارج شرررده را کررره همررره مررری داننرررد‪ ....‬اسرررت واحتمررراال برررراو جررراری‬ ‫می نمایند ! چون دستورات وقوانین اسالمی که شوخی بر دار نیست وحاال هرم‬ ‫کرره طبررق نوشررته ودسررت خررط پرردر روحررانی اش چنانچرره اگربررا دختررر بهررائی هررم‬ ‫ازدواج نماید بازازخانواده خودش هم طرد می شود ووالردینش هریچ حمرایتی از‬ ‫اونخواهند کرد ! ‪.‬‬ ‫دربرگه رضایت نامه ای که بدست خط پدرمعمم و روحرانی ام بررای‬ ‫ازدواج من وکاملیا صادر گردیده واین شرط اولیه وابتدائی یر ازدواج بهرائی‬ ‫است که والدین عروس وداماد حتما بایستی رضایت کتبی بدهنرد ترا خطبره عقرد‬ ‫توسط نماینده محفل جاری گردد ‪ ،‬در رضایت نامه صرادره ازطررؾ پردرم قیرد‬ ‫گردیده که ما باازدواج پسرمان با خانم کاملیا مخالفتی نداریم ورضایت خود را‬ ‫بدینوسیله اعالم می داریم ولی چنانچه پسرمان بره ایرن وصرلت اصررار برورزد‬ ‫واسررالم هررم نیاورنررد ! مررا هیچگونرره ارتبرراطی بررا آنرران نخررواهیم داشررت وحترری‬ ‫هیچگونه حمایرت وکمر مرالی هرم بره آنران نخرواهیم کررد ! ودر واقرع پسررمان‬ ‫احسرران بررا ایررن ازدواج خررود قبررول مرری نمایررد کرره هیچگونرره توقررع مررالی از پرردر‬ ‫ومادر خود نداشته باشد !‪.‬‬ ‫پردرم در واقررع بررا تننرریم چنررین رضررایت نامرره ای هررم دسررت پسرررش را‬ ‫برررای ازدواج پرریش رو برراز گااشررت وهررم خررود را ازتعهرردات پدرانرره برگررااری‬ ‫مراسم جشن عروسی وهزینه ومخارج میهمانی معاؾ وخالص نمود ‪ .‬از ننر‬ ‫من که اصال اشکالی نداشت ‪ ،‬تازه خیلی هرم خوشرحال ومسررور برودم کره فقرط‬ ‫رضررایت نامرره را امضرراء فرمرروده انررد ومررانع بزرگرری راازسررر راه ازدواج مررن‬ ‫برداشته اند ! ( ایرن رضرایت نامره تننیمری پردرم هنروز توسرط کاملیرا نگهرداری‬ ‫مررری شرررود وپرررس از نزدیررر بررره سررری سرررال از آن تررراریخ ماننرررد سرررند ازدواج‬ ‫وسایراسنادومدارک باارزش وتاریخی خویش حفنش کرده است !) ولری بررای‬ ‫پردر ومررادر عررروس کرره مرری خواسررتند تنهررا دختریکرری یکدونرره محصررول زنرردگی‬


‫احسان شوشتری ‪463 /‬‬

‫خود شان را به دست من بسپارند به چه اطمینانی می توانستند وچره دلخوشری‬ ‫وپشرتوانه ای داشررتند وچره دلگرمرری وقروت قلبرری وجرود داشررت کره یر پسررر‬ ‫جوان کم تجربه ‪ ،‬طرد شده از طرؾ خانواده اعتماد نمایند واو را به عنروان‬ ‫دامرراد درجمررع خررانواده خررویش بپایرنررد آنهررم دامررادی کرره قرربال نیررزاز طرررؾ‬ ‫حکومت اسالمی مرتد شناخته شده است ! وحاال هم که از طرؾ والدینش طرد‬ ‫می شود !‪.‬‬ ‫مررن تاسرررالیان سررال ارزش واهمیرررت ایرررن گاشررت وفرررداکاری واعتمررراد‬ ‫خانواده همسرم را بخصوص پدر ومادر ایشان رادرک نمری کرردم ترا اینکره از‬ ‫برکررات و نعمررات الهرری برخرروردار شرردیم وخودمرران نیررز صرراحب دختررری شرردیم‬ ‫ودخترمان بزرگ شد وبه سن ازدواج رسید وخواستگارانی به سراؼش آمدند !‬ ‫تازه پسرانی را که سالیان سال می شرناختیم وباخرانواده هایشران آشرنائی دیرینره‬ ‫داشتیم ووضعیت خانوادگی وتوانائی آنان را می دانستیم وباز هم دست ودلمران‬ ‫می لرزید که باچه اطمینانی می شود دختر چون دسته گلمران را بره دسرت یر‬ ‫پسر جوان بی تجربه وخام بسپاریم‬ ‫حررال چگونرره پرردر وبخصرروص مررادر خررانم مررن درآن سررالهای بحرانرری‬ ‫وبرری اعتمررادی وکشررت وکشررتارازطرؾ حکومررت ودولررت انقررالب اسررالمی باچرره‬ ‫امیررد واطمینررانی اینهمرره نگرانرری هررا را برره جرران خریدنررد ودختررر نرروزده سرراله‬ ‫خودشان را با اعتمراد واطمینران کامرل صرد درصردی بره یر جروان طررد شرده‬ ‫ومطررررود وبررره پسرررری مجتهرررد و پیشرررنماز وروحرررانی وحررراج آقرررای مسرررجدی‬ ‫ومشررهدی سررپردند ! کرره هررر چرره بررال ومصرریبت هررم پررس از انقررالب اسررالمی‬ ‫بسرشرران آمررده بررود از طرررؾ همررین خررانواده روحانیررت شرریعه وهمررین مجتهرردین‬ ‫ومعممین ودر حقیقت از طرؾ خانواده داماد وخواستگار دخترخودشان بود !‪.‬‬ ‫**********‬ ‫در عقد نامه بهرائی مرا مبلرػ مهریره عرروس خرانم ماننرد اکثرر دخترران‬ ‫بهائی ی واحد بیانی نقره * قید گردیده است که مبلػ بسیار ناچیزی بود که‬


‫‪ /464‬خانه پدری‬

‫طبق ننم بدیع وآئرین بهرائی فری المجلرس یعنری درهمران مجلرس ومحرل وزمران‬ ‫برگااری و اجرای مراسرم عقرد وترالوت خطبره نقردا از دامراد اخرا وبره عرروس‬ ‫خانم پرداخت می گردد ‪.‬‬ ‫من برحسب انجام ونیفه فرزندی که مایرل برودم خبرر ازدواج رسرمی‬ ‫وقررانونی خررودم را برره اطررال خررانواده ومخصوصررا پرردرم رسررانده باشررم ‪ ،‬ی ر‬ ‫فتوکپی ازصفحات عقد نامه ام را ازمحل سکونتمان در شمال وشرهر سراری برا‬ ‫پست خد مت پدرم در مشهد ارسال داشتم ‪ ،‬پردرم وقتری ازمیرزان مهریره نراچیز‬ ‫عروسش مطلع گردیده بود از آنجا که پنج‪ ،‬شش تا عروس دیگرر هرم داشرتند و‬ ‫بیشررترهم مایررل بودنررد کرره میررزان مهریرره عررروس جدیررد بهررائی شرران هررم در حررد‬ ‫واندازه سایر عروسانشان وهمگی یکسان ودر یر سرطح وچره بسرا قلبرا تمایرل‬ ‫داشتند که مهریه عروس جدید را که ازاقلیرت هرای مراهبی برود حتری بیشرتر از‬ ‫سایر عروسها مراعات نماید ترا بدینوسریله عردالت وانصراؾ خرود را کره الزمره‬ ‫وشرط اولیه ی امام جماعت است را برای خانواده بهائی عروسش نیز اثبات‬ ‫نمرروده باشررد وبرره والرردین عررروس بهررائی خررویش بدینوسرریله پیؽررام داده باشررد کرره‬ ‫درخانواده شیعه ما حقوق دختر شما پایمال نخواهد شد خیالتان راحت باشد !‬ ‫وقتی که میزان کم وناچیز مهریه این یکی عروس بهائی شان را در‬ ‫عقدنامه می بینند خیلی تعجب می کنند وبعدها در ی فرصت مناسرب و رودر‬ ‫روبه حالت معترضانه سؤال می فرماینرد کره چررا مهریره را اینقدرسرطح پرائین‬ ‫گرفته اید وروبه عروسش کاملیا سفارش وپیشنهاد می نمایرد ومری گویرد ‪ :‬ترو‬ ‫هرمیزان ومبلؽی را که بابت مهریه مایل هستی مری تروانی درخواسرت کنری ترا‬ ‫پسرم را مکلؾ ومونؾ به پرداخت آن نمایم ! وهمسرتازه عروسرم درجرواب‬ ‫گفترره بررود کرره مررا ازدواج بهررائی نمرروده ایررم ومررن حررق نداشررتم خررارج از ضرروابط‬ ‫وقوانین آئین بهائی چیزی اضافی درخواست نمایم !‪.‬‬ ‫مبلررػ ومیررزان مهریرره هررم تضررمین خوشرربختی مررا نخواهررد بررود ‪ ،‬مررا بررا‬ ‫توکل به درگاه الهی ازدواج کرده ایم وانشاء هللا خوشربختی زنردگی مران را هرم‬ ‫خودمان با دستان خویش می سازیم ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪465 /‬‬

‫ازاین تاریخ به بعد ننر پدرم نسربت بره ازدواج مرن تؽییرر کررد وپرس‬ ‫ازآن بررا دیررد مثبترری برره زنرردگی مررا مرری نگریسررت وهمیشرره مرررا بمناسرربت چنررین‬ ‫ازدواجی تحسین می کرد! وفقط درخفی ومخفیانه به خودم مری گفرت کره کاملیرا‬ ‫از همه عروس هایش بهتر واصال قابل مقایسه با سایرین نیست وسرفارش اکیرد‬ ‫می کرد که قدر همسرت را بدان ! وهمیشه با او مهربان باش ‪.‬‬ ‫حال با چنین شرایطی که ما ازدواج کرده بودیم که هیچکردام ازفامیرل‬ ‫وخویشاوندان من به مجلس جشن عروسی ما هم نیامده بودنرد برا وجرود ایرن در‬ ‫ماههررای اول ازدواجمرران ایررن آشررنایان محترررم مررا بجررای دعررای خیررر وآرزوی‬ ‫خوشرربختی وپایررداری زنرردگی مشررترک تررازه تاسرریس مرران وبجررای اینکرره مررا را‬ ‫دلداری بدهند وپشت گرمی ببخشرند وبره آینرده زنردگیمان امیرد وار نماینرد وسرفید‬ ‫بختی عروس خانم را آرزو نمایند ‪ ،‬هر کسی وبهر طریقی که می توانست آیره‬ ‫یررأس مرری خوانررد وبهررر صررورتی کرره مرری خواسررت ی ر گوشرره ای مرری آمررد و‬ ‫کنایرره ای مرری زد وهرری اخررتالؾ فرهنگرری وتضرراد تربترری وخررانوادگی عررروس‬ ‫ودامراد را مطرررح مرری کردنررد وهمگری هررم ماشرراءهلل واسرره مرا یر پررا کارشررناس‬ ‫وتحلیگر مسائل تربیتی وامرور مربروط بره تشرکیل خرانواده ومتخصرص ازدواج‬ ‫خوب وبی نقص شده بودند وچپ وراست هم مثال می آوردند که فالنی با فالن‬ ‫دخترازدواج کرد ولی زندگی شان به سا ل هم نکشیده از هم جدا شدند !‪.‬‬ ‫خالصه اینکه همیشه برای خودشران یر نمونره دسرت بره نقردی تروی‬ ‫آستین داشتند تا هرزمان الزم شد با آب وتاب وطول وتفسیر وبا جزئیات کامرل‬ ‫تعریؾ نمایند ومتاسفانه از ازدواجهای عاشقانه ناموفق وبی سرانجام اینجروری‬ ‫هم که کم نداریم ! تا دلتران بخواهرد درجامعره ودر اطرراؾ وپیرامرون دسرت بره‬ ‫نقد وآماده سرراغ داشرتند !‪ ،‬شراهد آمراده ومثرال ازایرن دسرت کرم نبرود کره هنگرام‬ ‫ارائه نمونه مشرکلی پریش آیرد وکفگیرشران بره تره دیری بخرورد ! هرر چره دلتران‬ ‫بخواهد نمونه های ازدواج وعروسی ناموفق وازهم پاشیده موجود بود کره پرس‬ ‫از مر دتی عررروس ودامرراد برره بررن بسررت رسرریده بودنررد وسرراز ناسررازگاری سرررداده‬


‫‪ /466‬خانه پدری‬

‫بودند! به همین دلیل هیچ انسان منفری براؾ و بردبینی بررای ارائره نمونره وشراهد‬ ‫مثال جدائی وطالق باکمبود مواجره نمری شرود ! وبرا ارائره هرر نمونره ای ازایرن‬ ‫نو زندگی هائی کره هنروز آؼراز نگردیرده بره پایران رسریده بودنرد فقرط دل ترازه‬ ‫عروس وداماد را می لرزاندند !‪.‬‬ ‫مررادرم مرری گفررت ‪ :‬اسررم عررروس خررانم را عرروق کنرریم ! بجررای کاملیررا‬ ‫بگررااریم کاملرره ! تررا زمررانی کرره برره مشررهد مرری آئیررد اهررالی محلرره ومریرردان پرردرم‬ ‫ودروهمسایه نفهمند موضو چیست ! کامله هم که خیلی قشنی است !‪.‬‬ ‫آن یکی آشنا وفامیلمان می گفت ‪ :‬بهتر است عرروس خرانم وقتری کره‬ ‫برره مشررهد تشررریؾ مرری آورنررد چررادر مشررکی سرشرران کننررد ! مررن واسرره خودتررون‬ ‫مرری گررم ! اینجرروری برررای حرراج آقررا امررام جماعررت مسررجد خوبیررت نرردارد کررره‬ ‫عروسشان بدون چادر در این شهر مقدس گردش کنند واینور واونور بروند !‪.‬‬ ‫درهمان اولین سفری که همسرم کاملیا را بره شرهر خرودم مشرهد بررده‬ ‫بودم تا با خانواده وفامیل شوهرش آشنایش نمایم ( چون هیچکدامشان که بررای‬ ‫جشن عروسی ما به شمال نیا مده بودند !‪).‬‬ ‫مادرم به عروس جدیرد وبهرائی اش گفتره برود چرون لباسرهائی کره شرما‬ ‫می شوئید مشکل شرعی دارد بهتر است روی آن یکی بند پهن کنیرد ترا خشر‬ ‫شود ! وی بند لباس اختصاصری بررای کاملیرا گوشره حیراط نصرب کررده برود‬ ‫مخصوص همسر من که لباسهای شسرته خرودرا آنجرا آویرزان نمایرد ! بنرد لبراس‬ ‫خش کردنش راهم جدا کرده بودند تا از بندی که برای خش کردن لباسهای‬ ‫خودشان وحاج آقا استفاده می کردند ‪ ،‬عروسشران اسرتفاده ننمایرد ! تایر وقتری‬ ‫خدائی ناکرده لباسهایشان نجس گردد !‬ ‫خالصررره هرررر خویشررراوند وهرعزیرررزی هرررر چررره دلرررش مررری خواسرررت‬ ‫می گفت وبه هر طریقی که مایل بود با ما وبخصوص همسررؼریب مرن کره برا‬ ‫کلرری امیررد وآرزو برره خررانواده مررا وارد شررده بررود وفقررط برررای چنررد روزی ایررام‬ ‫تعطیالت نوروز به شهر مرا آمرده برود ‪ ،‬برخرورد مری کردنرد ومرا هرم بره جهرت‬


‫احسان شوشتری ‪467 /‬‬

‫حفرن احتررام وکاملیررا هرم از سررر نجابرت وخرانمی تحمررل مری کرررد وهریچ سررخنی‬ ‫نمی گفت واعتراضی نمی کرد !‪.‬‬ ‫همان سال اول ازدواجمان شرب عیرد نروروز کره ازشرهر سراری محرل‬ ‫سکونتمان جهت دیردار فامیرل وخویشراوندان عرازم مشرهد برودیم دربرین راه ودر‬ ‫شهرسرتان بجنررورد یر ضرریافت شررامی هررم منررزل یکرری از اقرروام خیلرری نزدیر‬ ‫وصمیمی خودم که ازفرماندهان وشخصریت هرای مهرم وسرشرناس شرهربجنورد‬ ‫بودند میهمان شدیم ‪ ،‬منزل دخترعمرو وپسرر عمره خرودم برودم کره براهم ازدواج‬ ‫کرده ودر این شهر ساکن گردیده بودند ‪ .‬موقع صرؾ شام پسرعمه من داستان‬ ‫و خاطره بننر خودش شیرینی ازاتفاقات روستایمان تعریؾ می کررد کره ‪ :‬بلره‬ ‫جونم واسه تون بگه ‪ ،‬درده ما ی پسرجوان مجردی بود بنام محمرد رحریم کره‬ ‫خیلری اهررل مسرجد ومنبررر ونمازجماعررت وازاینجرور حرفهررا برود ! همیشرره وهمرره‬ ‫وقت توی مسجد جامع روستای ما پالس بود !‪.‬‬ ‫موقع نماز جماعت در صؾ اول نمازگااران مری ایسرتاد ! در مراسرم‬ ‫عزاداری وتاسوعا وعاشورا واربعین وامثال اینها صحنه گرردان مجلرس برود ‪،‬‬ ‫موقررع اتمررام مجلررس ورفررتن مررؤمنین کفشررهای آنرران را جلرروی درب مسررجد جفررت‬ ‫می کرد ! درمجالس خاص سینی استکان های چائی راپخرش ویرا کاسره برزرگ‬ ‫قند را می چرخاند و توزیع می کرد ! وخالصره هرنرو خردمتی کره از دسرتش‬ ‫برمی آمد کوتاهی نمی کرد وبرای مسجد واهالی مسجد ومومنین ونمازگرااران‬ ‫وعزاداران ارائه می داد !اهل خدمت بود وبرای مؤمنین مایه کم نمی گااشت !‬ ‫به تمام معنی ی خادم تمام عیار بود وی مؤمن بی نقص وخالص ومخلص‪،‬‬ ‫وریا واز‬

‫هر کاری که می کرد فی سبیل هللا بود ! اهل خودنمائی ودوز وکل‬ ‫اینجور مسائل هم نبود ! خلص بود و بی شیله وپیله !‪.‬‬ ‫چون همیشه مثل ی خادم تمام وقرت داخرل مسرجد برود هرر کسری هرم‬ ‫که ازهر کجا با او کاری داشت وسراؼش را مری گرفرت‪ ،‬مری دانسرت کره کجرا‬ ‫بایستی به دنبالش بگردد ! بالفاصله هر ساعتی از روز که بود چره وقرت نمراز‬ ‫وچه بی وقت ! حتما به مسجد می آمد تا محمد رحیم را پیدا نماید !‪.‬‬


‫‪ /463‬خانه پدری‬

‫تا اینکره ماههرا بره همرین منروال گاشرت ومحمرد رحریم براالخره قسرمت‬ ‫نصیبش شد وبخت اش باز شد و زن گرفت وازدواج کرد ومتأهل شرد ! ودیگره‬ ‫پس از آن شب برگااری تاریخی وخاطره انگیز جشرن عروسری کسری اورا در‬ ‫مسجد ندید ! شده بود مثل جن وبسم هللا ! اگر شما پس از آن شب بخرت گشرائی‬ ‫محمد رحیم را در مسجد جامع روستا دیده اید ما هم اورا دیده ایم !‪.‬‬ ‫اوایل که مؤمنین فکرر مری کردنرد چرون ترازه دامراد اسرت حرق داد کره‬ ‫چله نشین باشد ! و مردتی را بره اهرل وعیرال بپرردازد و ازاینهمره سرالهای فرراغ‬ ‫ودوری دلرری از عررزا برردر آورد ! وحررالی ببرررد ! طبیعرری هررم بررود ! بررا خودشرران‬ ‫(اهالی مسجد) می گفتنرد بگراار مردتی بگرارد فعرال آتشرش تنرد اسرت ! بگراار ترا‬ ‫فرروران زبانرره هررای آتشررش فررروکش کنررد ! حتمررا دوبرراره از انرردرون خانرره برره در‬ ‫خواهررد آمررد وروی برره سرروی خانرره خرردای خواهررد آورد ومجررددا برره مسررجد برراز‬ ‫خواهررد گشررت ! وبرره مررؤمنین خواهررد پیوسررت ! وجبررران مافررات خواهررد نمررود !‬ ‫وچشم ما دوباره به جمالش منور خواهد شد ! ولی زهی خیال باطل ‪ ،‬هیچوقرت‬ ‫وهرگز از آقای تازه داماد ومحمد رحیم خان ما درمسجد جامع خبرری نشرد کره‬ ‫نشد !‬ ‫خالصه مدتها کسی از ایشان خبری نداشت ترا اینکره براالخره مرؤمنین‬ ‫واشخاص وافرادی که به مسجد دهکرده وروسرتای مرا مری رفتنرد وبره دیردن گرل‬ ‫روی محمد رحیم عادت کرده بودنرد نگرران حرال او شردند ! وبره تکراپو ودسرت‬ ‫وپرا افتادنررد و جویرای حررال واحرروالش شردند ویکرری از اهررالی کره اورا مرری جویررد‬ ‫ومی یابد وآخر سراو را می بیند ازحال واحوالش مری پرسرد کره ‪ :‬آهرای محمرد‬ ‫رحیم تو که همیشره وهمره شرب وقرت وبری وقرت در مسرجد جرامع روسرتا برودی‬ ‫پس چه شد که مدتهاست خبری از تو نیست ! ازدواج کردی ودیگر به مسرجد‬ ‫نمررری آئررری ! بررره خانررره بخرررت رفتررره ای وخانررره خررردا رافرامررروش کررررده ای !‪.‬‬ ‫تررو درزمررر ان مجرررردی اهررل مسرررجد ومنبرررر ومحررراب ومجلرررس روضررره خررروانی‬ ‫وعبررادت بررودی ولرری حرراال کرره ازدواج کرررده ای دیگررر خبررری از تررو نیسررت !‪.‬‬ ‫تورا چه می شود !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪461 /‬‬

‫محمد رحیم هم بانهایرت سراده دلری وباکمرال خلروص قلرب ونیرت پراک‬ ‫کرره خصررلت خرروب اهررالی پرراک دل روسررتائی وبخصرروص روسررتای ماسررت در‬ ‫جواب می گوید ‪:‬‬ ‫آهای ‪ ،‬کربالئی آن زمان که به مسجد مری آمردم عرزب برودم ‪ ،‬مجررد‬ ‫بررودم و زن نداشررتم ومرری خواسررتم ازدواج کررنم وتشررکیل خررانواده برردهم ‪ ،‬بهمررین‬ ‫خاطر به مسجد می آمدم تا یکی از مؤمنین ومؤمنات مرا ببینرد وبپسرندد ودلرش‬ ‫به حالم بسوزد ودخترش را به من بدهد ! وبه عقد مرن درآورد ! ولری حراال کره‬ ‫خوشبختانه زن گرفته ام وازدواج کرده ام وخرم از پل گاشته است دیگرر چره‬ ‫ضرورتی دارد وچه لزومی هست که به مسجد بیایم ! ‪.‬‬ ‫درپایان نقل داستان پسرعمه عزیرز مرن سرر سرفره شرام رو بره همسرر‬ ‫جوان وبیست ساله من کرد وبه شوخی ادامه داد وگفرت ‪ :‬عرروس خرانم ‪ ،‬حراال‬ ‫هم اگر چه این پسر دائی مرا واقعرا پسررخوب وجروان برازنرده ومهربرانی اسرت‬ ‫ولی بهتر است روی بهائی بودن وایمان آوردن اوزیاد حساب باز نکنیرد بهرائی‬ ‫شردن پسررر دائری مررا هرم مثررل مسرجد رفررتن همران جرروان روسرتائی ماسررت !‪ .‬ایررن‬ ‫احسرران خرران هررم مثررل همرران محمررد رحرریم خرران اسررت ! اکنررون کرره خرررش ازپررل‬ ‫گاشته وبه مراد دلش نائل آمده وبه مقصودش رسیده وازدواج کرده دیگره نبایرد‬ ‫خیلی زیاد وبیش از این روی ایمان او حساب باز کنید !‪.‬‬ ‫طفلرری همسرررجوان مررن بررا آنهمرره حمایتهررائی کرره فامیررل وخویشرراوندان‬ ‫دامراد از ترازه عرروس فامیررل خودشران انجرام مری دادنررد ودلگرمری هرائی کره برره‬ ‫اومرری دادنررد واعتمرراد واطمینررانی کرره برره او مرری بخشرریدند وپشررتیبانی هررائی کرره‬ ‫می کردند معلوم نبرود دردلرش چره مری گاشرت وچره آشروب واضرطرابی در دل‬ ‫داشررت ! وحتمررا بررا خررودش مرری گفررت عجررب ریسر بزرگرری کررردم وچرره خطررر‬ ‫عنیمی را به جان خریدم که آمدم وهمسر این دیالق شدم !‪.‬‬ ‫**********‬


‫‪ /475‬خانه پدری‬

‫یر نمونرره هررم از حمایررت هررا ودلگرمرری بخشرریدنهای خررانواده عررروس‬ ‫خانم عنوان کنم ‪ .‬اگر چه در ساری وقرائم شرهر هرم کمترر آشرنائی آتیره مطلروب‬ ‫وخرروش آینرردی برررای نررو ازدواج مررا پرریش بینرری مرری کرررد واکثرررا هررم اخررتالؾ‬ ‫فرهنگرری وتفرراوت خررانوادگی وتربیترری مررا را مطرررح مرری نمودنررد ‪ ،‬ولرری تفرراوت‬ ‫عمررده احبرراء آشررنای شررمال وفامیررل وخویشرراوندان وخررانواده بهررائی عررروس بررا‬ ‫بستگان وفامیل وخانواده مسلمان داماد در آن بود که خانواده های بهرائی بررای‬ ‫حفن وپایداری وثبات وخوشبختی این کانون خانوادگی تازه تاسیس وجوان دعا‬ ‫مرری کردنررد وتررداوم وجرراودانگی آنرررا خواسررتار بودنررد وانتنررار مرری کشرریدند ولرری‬ ‫فامیل وخانواده مسلمان من بیشتر آمادگی داشتند تا پریش بینری خودشران درسرت‬ ‫از آب در آیررد و حرررؾ خودشرران برره کرسرری بنشرریند وبرره قررول خودشرران بررزودی‬ ‫سرررمان برره سررنی بخررورد وپشرریمان وخجالررت زده وسرررافکنده باشرریم تررا آنرران‬ ‫بگویند ‪ ،‬دیدی ماکه گفتیم ولی ترو گروش نکرردی ‪ ،‬حقرت برود ! حراال بکرش ! ترا‬ ‫درس عبرت بگیری ودیگه برخالؾ حررؾ بزرگترر خرودت عمرل نکنری ! ای‬ ‫کاش از همان اول بره همرین دخترر خالره هرا ودخترر عموهرا ودخترر همسرایه هرا‬ ‫قناعت می کردی ! که از خدا هم می خواستند وبه به وچه چره هرم مری گفتنرد ‪،‬‬ ‫ولی پاتو از گلیم خودت درازتر نمی کردی ! تا این بال بسرت بیاید !‪.‬‬ ‫**********‬ ‫چنررد مرراهی از ازدواج وسررکونتمان در شررهر سرراری گاشررته بررود کرره‬ ‫برادر خانمم آقای پرفسور کامبیز نوروزی که امروزه صراحب کرسری تردریس‬ ‫قلب وعروق واستاد دانشگاه است ودرکشور کانادا زندگی می نمایرد ‪ ،‬ولری در‬ ‫آن زمرران دانشررجوی جرروان رشررته پزشررکی بررود ودر آلمرران تحصرریل مرری کرررد ‪،‬‬ ‫تمرراس تلفنرری گرفترره و گررزارش مرری داد کرره کنفرانسرری در مشرررق االاکررار شررهر‬ ‫فرانکفورت برگاار گردیده بود ونماینده ای از طرؾ بیت العدل اعنم تشرریؾ‬ ‫آورده بودنررد تررا برررای مرردعوین وحاضرررین مجلررس سررخنرانی نماینررد وگروهرری‬


‫احسان شوشتری ‪471 /‬‬

‫ازبهائیان هم ازسراسر کشور آلمان به این شهر آمده بودند ‪ ،‬ومن هم (کرامبیز)‬ ‫از گوتینگن دعوت شده ودر کنفرانس ماکور شرکت کرده بودم ‪.‬‬ ‫آقررای سررخنران ونماینررده بیررت العرردل اعنررم کرره ازمرکررز اداری جهررانی‬ ‫بهائی در اسرائیل آمده بودنرد تعریرؾ مری کررد واز پایرداری واسرتقامت تحسرین‬ ‫برانگیررز ی ر جرروان تررازه تصرردیق ونوایمرران ایرانرری وروحررانی زاده ای سررخن‬ ‫می گفت که با وجود اینکه چندین وچند بار اورا به اعدام تهدیرد کررده بودنرد ترا‬ ‫ازایمرران واعتقرراد نررو وجدیررد خررود برره امررر مبررارک دسررت بررردارد وحترری حررداقل‬ ‫راضرری شررود کرره در ناهرقضرریه بگویررد کرره مسررلمانم ! تررا قاضرری دادگرراه بجهررت‬ ‫وابستگی اش به خانواده وجامعه روحانیرت شریعه ازبازداشرتگاه سرپاه پاسرداران‬ ‫انقررالب اسررالمی آزادش کنررد ولرری او بهرریچ وجرره حاضررر برره کتمرران عقیررده نشررده‬ ‫وباکمررال شررجاعت وشررهامت انهررار داشررته کرره مررن بهررائی هسررتم وبررا کمررال میررل‬ ‫ورؼبت ورضایت کامل قلبی آماده گی دارم تا شما بعنروان یر فررد مرترد واز‬ ‫دین خارج شده اعدامم کنید ‪ ،‬ولی بهائی بودنم را کتمان نمی کنم !‪.‬‬ ‫همرران سررخنران ونماینررده بیررت العرردل درپایرران بیانررات خررویش انهررار‬ ‫می دارند کره ایرن جروان ایرانری تنهرا فرردی اسرت کره در سرال گاشرته درایرران‬ ‫بعنوان ی فرد تازه تصدیق بصرورت فروق العراده اسرتثنائی وویریه مسرتقیما بره‬ ‫دستور بیت العدل اعنم تسجیل گردیده است !‪.‬‬ ‫چون در سال گاشرته طبرق تصرمیم محفرل ملری بهائیران ایرران در یر‬ ‫اقدام هماهنی و سراسری هریچ درخواسرت وتقاضرای تسرجیلی را از هریچ فررد‬ ‫ؼیر بهائی زاده ای نپایرفته اند وبه عبارت اخری هیچ فرد ؼیربهرائی زاده ای‬ ‫درسال قبل موفق به تسجیل وثبت نام خود به عنوان ی فرد بهائی ترازه ایمران‬ ‫آورده در دفاتر جامعه بهائی نگردیده است بجز همین پسر جوان روحانی زاده‬ ‫مشهدی که بطور ویریه واختصاصری تسرجیل گردیرده اسرت ‪ ،‬وایرن افتخرار تنهرا‬ ‫وفقط شامل حال همین مجتهرد زاده وپسررامام جماعرت مسرجدی در شرهر مشرهد‬ ‫وتربیت شرده وپررورش یافتره خرانواده شریعه شرده اسرت کره مسرتقیما توسرط بیرت‬ ‫العدل اعنم تسجیل گردیده است‪.‬‬


‫‪ /472‬خانه پدری‬

‫کامبیز می گفت ‪ :‬من وتعدادی از جوانان ودانشرجویان بهرائی حاضرر‬ ‫در کنفرانس فرانکفورت کره خیلری مشرتاق شرده برودیم ترا اطالعرات بیشرتری از‬ ‫این جوان ایرانی کسب نمائیم والاقل اسم وفامیل ومشخصات این جوان شایسته‬ ‫وباشررهامت همرروطن خررودرا برردانیم ‪ ،‬کیسررت شخصرری کرره حاضررر شررده در ایررن‬ ‫شرررایط واوضررا واحرروال وانفسررا ی دوران انقررالب اسررالمی ودر ایررن سررالهای‬ ‫بحرانی ووحشتناک جامعه ایرانری چنرین شرجاعت وشرهامت واز جران گاشرتگی‬ ‫ازخود بروز داده است !‪.‬‬ ‫بعررد از اتمررام نطررق نرراطق وپایرران بخررش سررخنرانی ودر هنگررام تررنفس‬ ‫وپایرائی به سرراغ همران شرخص محتررم ونماینرده بیرت العردل رفتریم وبره پررس‬ ‫وجررو وتحقیررق بیشررتر پرررداختیم تررا مشخصررات دقیقترررازاین تررازه تصرردیق وتررازه‬ ‫تسجیل به دست آوریم که خوشربختانه پرس از پررس وجرو وکسرب اطالعرات برا‬ ‫کمال تعجب وشگفتی متوجه شدم این فردی که اکر خیرش در جلسره کنفررانس‬ ‫هست واین جوان مؤمن وشایسته وازخرود گاشرته ودسرت از جران شسرته وایرن‬ ‫پسرررر باشرررهامت وباشرررجاعت وایرررن ترررازه تصررردیق کررره تنهرررا فررررد تسرررجیل شرررده‬ ‫درکشورایران است وآن فردی که سعادت داشته تا مستقیما توسط مرکز جهانی‬ ‫وبیررت العرردل اعنررم الهرری نررامش دردفرراتر بهررائی ثبررت گردیررده باشررد ودر ایررن‬ ‫کنفرانس هم از او تمجید گردیده ‪ ،‬این فرد داماد خود ماست !!‪.‬‬ ‫که از این بابت خیلری خوشرحال شردم ووقتری بررای سرایر دانشرجویان‬ ‫تعریؾ می کردم که آنچه در کنفرانس نقل کردند وباعس تحسین وتأئیدوتشرویق‬ ‫حضاروشرکت کنندگان آلمانی وؼیر آلمانی قرار گرفت ‪ ،‬خالصره ای ازشررح‬ ‫حال وتوصیؾ شوهرخواهر من بوده است ! اصال باورشان نمی شد !‪.‬‬ ‫کررامبیز از آلمرران تلفررن کرررده وتمرراس گرفترره بررود تررا فقررط همررین ی ر‬ ‫خبرخوش را به تنها خواهرش کاملیا بدهد وبگوید که نگران نبراش ‪ ،‬اکرر خیرر‬ ‫سجایا وفضائل اخالقی همسرتو اینجا توی اروپا هم هست ( آوازه اش پیچیده!)‬ ‫ترررا کررره خیرررالش را از بابرررت داشرررتن چنرررین شوهرشایسرررته ای راحرررت وآسررروده‬


‫احسان شوشتری ‪473 /‬‬

‫ودلگرمی ودلبسرتگی زنردگی اش را افرزایش وپشرتش را قررص ومحکرم وپیونرد‬ ‫خانوادگی اش استوارتر کرده باشد !!‪.‬‬ ‫ولرری متاسررفانه از آنطرررؾ یعنرری از طرررؾ فامیررل وخویشرراوندان مررن‬ ‫درماههرررای اول ازدواجمررران ترررا دلرررت بخواهرررد آیررره یرررأس برررود وناامیررردی کررره‬ ‫مرری خواندنررد‪ ،‬شررراید ؼیررر ازپررردر روحررانی ام هررریچکس نبررود کررره برررای ترررداوم‬ ‫وپایرررداری زنررردگی مشرررترک زناشررروئی وترررازه تأسررریس مرررا دعرررا کررررده وآرزوی‬ ‫خوشبختی و سرعادتی بنمایرد !‪ .‬آنچنران از اخرتالؾ فرهنگری وتفراوت خرانوادگی‬ ‫وتضاد تربیتی دم می زدند وسخن می گفتند ونمونه ها وشواهد زنده ودست به‬ ‫نقررد و آمرراده از ازدواجهررای نرراموفق وبرری سررر انجررام از آسررتین قبررا ویررا اززیررر‬ ‫چادرنماز خود بیرون می کشیدند و زندگی هرای ترازه تأسیسری راکره زیراد دوام‬ ‫نیرراورده ومتالشرری شررده واز هررم پاشرریده وازیکدیگرجرردا شررده بودنررد را برره رد‬ ‫می کشیدند که دل وقلب واهن جوان ما را هم پاک مشوش می نمودنرد ومرترب‬ ‫می لرزاندند وروح مرا هم آزرده می کردند و نگرانی واضطراب داماد جوان‬ ‫را کرره بخررودی خررود وبشررکل طبیعرری ونرمررال هررم بعلررت کررم تجربگرری وتؽییررر‬ ‫وضررعیت وافررزایش مسررئولیت وعرردم حمایررت ازطرررؾ خررانواده پرردری در آؼرراز‬ ‫زندگی مشترکمان همراه من ایجاد شده بود آنرا هم افزایش می دادند وندانسرته‬ ‫وناخواسته ویرا شراید دانسرته ولری از سرر جهرل و تعصرب ونرادانی بره ایرن زوج‬ ‫جرروان القرراء مرری کردنررد کرره چنررین ازدواجهررائی عاقبررت نرردارد وپایدارنخواهنررد‬ ‫ماند !‪ .‬بهمین خاطرتا ماهها پس ازازدواجمان من همیشه مضطرب و نگران‬ ‫این موضو بودم که نکنرد خردائی نراکرده ایرن پریش بینری هرای نسرنجیده ای کره‬ ‫می نمایند جامه واقعیت به خود بگیرد !‪.‬‬ ‫بعضی از آشنایان هرم کره متأسرفانه وقاحرت را ازحرد وانردازه گارانرده‬ ‫وبرای ما خط ونشان هرم مری کشریدند وچروب خرط هرم نشرانم مری دادنرد وتراریخ‬ ‫وضرب االجل هم تعیین می کردند که فقط شش مراه دوام مری آورنرد ویرا اینکره‬ ‫حداکثر بعداز یکسرال سرشران بره سرنی مری خرورد وهرر کدامشران دسرت از پرا‬ ‫درازتر به سمت خانواده خود ونزد والدین خویش باز می گردند ‪ ،‬ازسر شروق‬


‫‪ /474‬خانه پدری‬

‫وشعؾ شرعر وآوازشرادمانه هرم مری خواندنرد کره نخرود نخرود هرر کره رود خانره‬ ‫خود !‪.‬‬ ‫ولی خوشبختانه پیش بینی هرای اطرافیران وآشرنایان درسرت از آب در‬ ‫نیامرد وآنران کرره نفروس بررد مری زدنرد وبرررای ازدواج وزنردگی مشررترک مرا عمررر‬ ‫شرش ماهره پرریش بینری مری کردنررد ‪ ،‬سالهاسرت کره عمرشرران را بره شرما داده انررد‬ ‫وخود رد وچهره برنقاب خاک کشیدند امرا تأییردات الهری شرامل حرال ایرن زوج‬ ‫جرروان گردیررد وچررون بررا توکررل برره درگرراه کبریررائیش ازدواج کرررده بودنررد زنرردگی‬ ‫مشترکشان برا خروبی وخوشری وباسرعادت وخوشربختی دوام یافرت و پایردار مانرد‬ ‫وماند وماند !!‪.‬‬ ‫وقتررری پسررررعمه خررروب مرررن آن داسرررتان جررروان روسرررتائی را تعریرررؾ‬ ‫می کرد من باخودم می اندیشیدم که فرموده اند ‪ :‬حسن خاتمه مجهول است ‪.‬‬ ‫ولی امروز خدای رابسیارشاکروسپاسگاارم که ایرن سری سراله گاشرته‬ ‫وماضررری زنررردگی مشرررترکمان را ترررا بررردینجا وایرررن تررراریخ وایرررن زمررران روسرررفید‬ ‫وخوشبخت زندگی کرده ایم ازاین به بعد هم هرچه پریش آیرد براز هرم قردردان و‬ ‫سپاسررگاار درگرراه الهرری اش خررواهیم بررود چراکرره فضررل ومرروهبتی را کرره تررا برره‬ ‫امروز به ما ارزانی داشته ومرحمت فرموده فوق انتناروتوقع ما وخیلری بریش‬ ‫ازقابلیت واستحقاق من بوده است ‪.‬‬

‫* ی‬

‫واحد بیانی نقره برابر با نوزده مثقال نقره نوزده نخودی است که در‬

‫زمان ازدواج ما حدود هشتصد تومان می شد‬


‫احسان شوشتری ‪475 /‬‬

‫کاملیا و کامله‬

‫مشهد ـ نوروز ‪1364‬‬

‫درسالهای آؼازین زنردگی مشرترک مرن و کاملیرا ودر اوایرل ازدواج ‪،‬‬ ‫همه ساله همزمان با شرو فصل بهار وآؼازسال جدید ودرایرام تعطریالت عیرد‬ ‫نرروروز‪ ،‬جهررت دیررد و بازدیررد و عیررد دیرردنی از والرردین و برررادران و خررواهرم و‬ ‫دیگر اقوام و خویشاوندان وبزرگان فامیل که تمامرا در شرهر مشرهد ودر اسرتان‬ ‫خراسان ساکن بودند به ایرن شرهر ودیارمسرافرت مری کرردیم ‪ .‬و مرن یر عهرد‬ ‫وپیمرران قلبرری داشرررتم کرره ترررا پایرران حیرررات همرره سررراله در ایررام عیرررد نرروروز بررره‬ ‫دیدارودست بوسی پدر و مادرم بروم !‪.‬‬ ‫همسررروفرزندانم نیزمخررالفتی نداشررتند و همرره سرراله بررا هررم و خررانوادگی‬ ‫باروبندیل می بستیم وبه سمت مشهد براه مری افترادیم ‪ .‬ولری متاسرفانه بعردها بره‬ ‫دالیلی که در ادامه کتاب توضیح خواهم داد این عمل حسنه مسکوت ماند ‪.‬‬ ‫همرران سررال اول ازدواجمرران کرره از شررهر سرراری محررل سررکونتمان برره‬ ‫مشررهد رفترره بررودیم تررا تعطرریالت نرروروزی را درخرردمت والرردینم باشررم ی ر روز‬ ‫سرسفره نهار بدون هیچگونه مقدمه چینی قبلی مرادرم انهرار داشرت بیائیرد اسرم‬ ‫"کاملیا" را عوق کنیم و بگااریم "کامله" !!‪.‬‬


‫‪ /476‬خانه پدری‬

‫من که بر سرسفره مشؽول ؼااخوردن بودم وقتری پیشرنهاد مرادرم را‬ ‫شنیدم از بهت و تعجب و حیرت قاشق در دهانم مانده بود و بیرون نمی آمرد !‪.‬‬ ‫همسرم کاملیا نوعروس خانواده ما ومیهمان چند روزه نروروزی کره از سراری‬ ‫آمده بؽل دست من سر سفره نشسته بود ‪ .‬روم نمی شد و خجالت می کشیدم بره‬ ‫سمت کاملیا برگرردم و نگراهی بره چهرره او بیانردازم !‪ ،‬مرات و مبهروت وسراکن‬ ‫وبی حرکت مانده برودم و مری اندیشریدم ‪ ،‬حراال چره جروابی بایسرتی بردهم کره بره‬ ‫مادرم نیز بر نخورد ومصداق اؾ به صرورت والردین هرم نباشرد ! و رضرایت‬ ‫خاطرمادرم را نیزکه اوجب واجبات است در پی داشته باشد ! و از طرفی از‬ ‫حقوق خانمم هم دفا کرده باشم که نماینرده همره خرانم هاسرت و یرا الاقرل در آن‬ ‫زمرران نماینررده همرره عررروس هررا بررود ! ( اگررر هررر مررردی فقررط از حقرروق همسررر‬ ‫خودش دفا نماید در حقیقت از حقوق تمامی خانم ها دفا کرده است !) ‪.‬‬ ‫مررادرم مرری گفررت ‪ :‬آخرره اسررم کاملیررا سررخته ‪ ،‬درسررت ترروی زبررون آدم‬ ‫نمی چرخه !‪ ،‬تلفنش مشکله !‪ .‬کامله چه اشکالی داره اسم بره ایرن قشرنگی ‪،‬‬ ‫خیلی هم بهش میاد !‪ ،‬ماشاءهللا هزار ماشاءهللا ی پا خانم کامله !!‪.‬‬ ‫مشخص بود کره مرادرم خیلری قبرل از ایرام عیرد نروروز و آمردن مرا بره‬ ‫مشرهد برره ایررن موضررو فکرر کرررده بررود و اسررم “ کاملره “ را هررم قرربال انتخرراب و‬ ‫تعیین نموده بود تا با نام “ کاملیا “ تقریبا هماهنی و هم شرکل وهرارمونی الزم‬ ‫را داشرته باشرد !‪( .‬زیراد بره تررکیبش دسرت درازی نکررده برود ! فقرط "یرا" آخررر‬ ‫کلمه را به "ه" گرد تبدیل کرده بود !)‪.‬‬ ‫مادرم دیده بود که دولت جمهوری اسالمی اسامی خیابانهرا را عروق‬ ‫می کند و اسامی و نامهای هم شکل وهمسان می گاارد ومثال میدان ولیعهرد را‬ ‫می گاارد ولی عصر و یا خیابان شاهرضا را می گاارد امام رضا ‪ ،‬ایشان هم‬ ‫یاد گرفته بود ! و می خواست کاری مشابه و ی کار انقالبی کرده باشد برای‬ ‫همین نام “ کامله “ را یافتره برود ترا بره جرای کاملیرا بگراارد !‪ ،‬برا برنامره ریرزی‬ ‫قبلی هم این کار را کرده بود ‪ ،‬نمی توانم بگویم که احتمراال مشرورت هرم کررده‬ ‫بود ‪ ،‬چون اصال اهرل شرور ومشرورت نبرود !‪ ،‬همره تصرمیماتش را یر تنره و‬


‫احسان شوشتری ‪477 /‬‬

‫خودسرررانه مرری گرفررت !‪ ،‬متأسررفانه یررا خوشرربختانه هرریچ کسرری را درایررن عررالم‬ ‫شایسته تروصاحب ننرتراز خودش نمی یابد تا برای انجام کارها وامورات برا‬ ‫اومشرررورت نمایرررد !‪ ،‬یررر مادرشررروهر خرررود محرررور برررود و اصررروال بصرررورت‬ ‫موروثی وینتی هم اهل شور و مشورت هم نبرود !‪ ،‬همیشره مری گفرت ‪ :‬آنچره‬ ‫خدا و پیامبرخدا گفته است ‪ ،‬مننورش هم این بود کره آنچره را کره مرن از قرول‬ ‫خدا و پیامبرش می گویم !! همین انجام می شود و الؼیر !‪ ،‬ی دنرده و لجروج‬ ‫بررود و فقررط حرررؾ ‪ ،‬حرررؾ خررودش بررود !‪ ،‬حررداکثرش ایررن بررود کرره برررای تأییررد‬ ‫تصرمیماتش یر اسررتخاره ای هررم مرری گرفررت !‪ ،‬اسررتخاره را هررم برره ایررن خرراطر‬ ‫می گرفرت ترا تصرمیمی را کره گرفتره تأییرد نمایرد و خیرالش راحرت باشرد !‪ .‬اگرر‬ ‫استخاره "بد" مری آمرد و او مصرمم برود کره تصرمیم اش را عملری کنرد ‪ ،‬دوبراره‬ ‫فردا صبح بابت همان موضو استخاره می گرفرت !‪ .‬اگرر براز هرم برد مری آمرد‬ ‫روز بعدی استخاره مری گرفرت !‪ .‬آنقردر اسرتخاره مری گرفرت ترا اینکره براالخره‬ ‫استخاره مطابق میرل خرودش"خروب" از آب دربیایرد !‪ .‬خوشربختانه وقرت نمراز‬ ‫فراوان بود و تسبیح و قرآن هم همیشه در دسترس اش برود ‪ .‬مری توانسرت هرر‬ ‫روز صبح سحر پس از اجرای مراسرم واقامره نمراز صربح و یرا شرب جمعره هرا‬ ‫آنقررردر اسرررتخاره بگیررررد ترررا بررراالخره جرررواب اسرررتخاره اش خررروب وبررراب مررریلش‬ ‫دربیاید!!‪.‬‬ ‫استخاره گرفتن برای مادرم هم که هزینه ای نداشت ! اگرر قررار برود‬ ‫بابت هر ی استخاره پولی پرداخت نماید ‪ ،‬این همه اسرتخاره نمری گرفرت وبرا‬ ‫خدا مشورت (بازی) نمی کرد و مزاحم اوقات خدائی اش نمی گردید !‪.‬‬ ‫مادرم می گفت ‪ :‬کاملیا سخته ‪ ،‬به زبونم نمی چرخه !‬ ‫گفررتم ‪ :‬مررادر مررن سررخته کدومرره ‪ ،‬شررما اسررامی دشررواری مثررل ‪ :‬سرریده‬ ‫خیرالنساء و فخرالسادات و تاج الملوک و بی بی خال قزی ! رو به این خروبی‬ ‫و قشنگی تلفن می کنید که همشون هم عربی و یرا ترکری انرد ! حراال مری گوئیرد‬ ‫کاملیررا سررخت ودشررواره !! شررما درد زایمرران مرررا بررا آنهمرره رنررج ودرد ومشررقت‬ ‫ودشررررواری ومصرررریبت تحمررررل کردیررررد وهرگزنفرمودیررررد کرررره ‪ :‬سررررخته ! حرررراال‬


‫‪ /473‬خانه پدری‬

‫می خواهید سالی چند روز ایام عیدی که ما به مشهد می آئیم اسم عروستان را‬ ‫صدا بزنید می گوئید ‪ :‬سخته !‪.‬‬ ‫مررن خررودم کرره بچرره شررما ودسررت پرررورده شماهسررتم ‪ ،‬روزی صررد بررار‬ ‫صدایش می کنم ‪ ،‬تازه صد ترا “ جرونم “ نیزپشرت بنردش مری زارم ! دیگره یر‬ ‫“ کاملیا “ خش و خالی گفتن که اصال هم سخت نیست !!‪.‬‬ ‫اگرررر بخواهیرررد ومایرررل باشرررید ‪ ،‬مرررن خرررودم آمررراده ام ‪ ،‬چنرررد روزی از‬ ‫تعطرریالت نرروروزی ام چشررم بپوشررم و بنشررینم ترروی خونرره وی ر کررالس فشرررده‬ ‫گرامر باارم و خودم یادتون بدم !‪ ،‬قول مری دم ‪ ،‬تضرمینی !‪ ،‬ترا پرس از اتمرام‬ ‫کررالس کرره مررن مطمررئن هسررتم بررا اون هرروش و اکرراوت و اسررتعدادی کرره در شررما‬ ‫سررراغ دارم برره طلررو فجررر سرریزده برردر نرسرریده شررما یرراد مرری گیریررد مثررل بلبررل‬ ‫“ کاملیا “ را تلفن کنید ‪ .‬سلیس و راحت آخرش هم ی چهچه ای هرم بزنیرد ترا‬ ‫همه ایرن یر دو جرین عروسری کره پیرامونتران جمرع کررده ایرد از تعجرب شراد‬ ‫درآورند و هاج و واج دهانشان باز بماند ! و چشمانشان از بهت و حیرت گررد‬ ‫شود !‪ ،‬ی “ کاملیا “ بگوئید و صدتا “ کاملیا “ از لب و لوچره ! ـرـ نره ببخشرید‬ ‫بی ادبی شرد ـرـ از فرم مبارکتران بیررون بریرزد و همره انگشرت حیررت بره دنردان‬ ‫بگزند !! و آخر سرهم پس از اتمرام کرالس فشررده از فرهنگسرتان ادب و زبران‬ ‫فارسری برایتران مردرک رسرمی گارانردن دوره را مری گیررم !‪ ،‬آنچنران برا لهجره‬ ‫سررلیس وؼلررین مشررهدی وخراسررانی ( شررما بخوانیررد آمررریکن اینترنشررنال !) روی‬ ‫زبانتان کار می کنم که همه مات و مبهوت بمانند!! خوبه !‪.‬‬ ‫باز با همه این توضیحات و تفسیرات مادرم بهانره مری آورد کره مگرر‬ ‫“ کاملرره “ چرره اشررکالی دارد ! اسررم برره ایررن قشررنگی ‪ ،‬چقرردر هررم بهررش مرری آد !‬ ‫ماشاءهللا خودش واقعا ی پا عروس خانم کامله !!‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬مادر من قربون اون شکل ماهت برم ! چررا روی دخترر مرردم‬ ‫اسم می ااری ! دیده برودیم مرردم عرروس فرانسروی مری آورنرد و اسرم ایرانری‬ ‫روش می اارند ! ولی ندیده بودیم عروس ایرونی بیاورنرد و اسرم عربری روش‬ ‫باارند !! مادرمن کاری نکنید که همین عربها هم به ریش ما بخندند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪471 /‬‬

‫مررادر مررن اصررال شررما خوشررت مرری یرراد یر‬

‫نفررر روی دختررر شررما اسررم‬

‫بررااره مررثال اجررازه مرری دهیررد مادرشرروهرهمین دخترتررون " زهرررا " اسررمش را‬ ‫عوق کند وبگاارد شهال ! خوشتون می آید‬ ‫مادرم می گفت ‪ :‬معلومه که اجازه نمری دهرم ! بری سرلیقه هرا !‪ ،‬خیلری‬ ‫هم دلشون بخواد ‪ ،‬حیؾ “ زهرا “ اسم به این قشنگی نیست اسم دختر پیامبر‬ ‫خدا ‪ ،‬همون سه تا حرؾ اولش بهتر ازشهد و عسل می ارزه بره صرد ترا شرهال‬ ‫و مهال ( مادرم بعضی مواقع بیانات زیبا و شیوائی می فرماینرد ‪ ،‬اینبرار هرم برا‬ ‫اکر سه تا حرؾ اول نام خواهرم “ زهرا “ پراک مررا ؼرافلگیر فرمودنرد ! شرما‬ ‫تصور بفرمائید و مقایسه کنید این سه تا حرؾ اول اسم “ زهررا “ را برا سره ترا‬ ‫حرؾ اول ی اسم دخترانه دیگر مثل “ ماریا “ ‪.‬‬ ‫اگر چه ت تکشان خیلی زیباست ولی ترکیب این دو تاخیلی جاابتر‬ ‫و زیباتر می شود این دو تا اسم “ زهرا “ و “ ماریا “ جرون مری دهرد بررای دو‬ ‫تا خواهر دوقلو که مادر خوش سلیقه ای هم داشته باشند و بخواهد اسرامی آنهرا‬ ‫را مخفرررؾ ومختصرررر و کوترررراه شرررده و پشررررت سررررهم صررردا بزنررررد مررری شررررود‬ ‫زهر‪....‬مار‪) ! ....‬‬ ‫مادرم بر تصمیم خود پا فشاری می کرد و اصرار داشت هر طروری‬ ‫شده اسم کاملیا را به کامله تؽییر بدهرد و مرن هرم برا نهایرت مهربرانی و برا لسران‬ ‫مالطفت وزبان لین جواب منطقی وعامه پسند می دادم ومی گفتم ‪ :‬مرادر مرن ‪،‬‬ ‫ما چند روزی برای دید و بازدید عید نوروز به مشرهد آمرده ایرم ‪ .‬بررای مراسرم‬ ‫تعویق وتؽییراسم که نیامده ایم !‪.‬‬ ‫اصرال ایررن دخترر نرره از شرما مهریرره آنچنرانی خواسررته ‪ ،‬نره سررکه بهررار‬ ‫آزادی نثارش کرده اید ‪ ،‬نه شیربهائی پرداخت کرده اید ‪ ،‬نه سرسفره عقد طال‬ ‫و جواهرات ودسبند وگردنبنردی هدیره اش داده ایرد ‪ ،‬نره براغ براال و پرائین پشرت‬ ‫قباله اش انداخته اید ‪ ،‬نه هیچگونره شررط و شرروطی آنچنرانی کره بقیره عرروس‬ ‫هایترران از شررما تعهررد گرفترره انررد ‪ ،‬از شررما خواسررته ‪ ،‬حرراال دیگررر چرره کرراری برره‬ ‫اسمش دارید اسم گل به این قشنگی !‪.‬‬


‫‪ /435‬خانه پدری‬

‫در جشن عروسی ما که شرکت نکرده اید ‪ ،‬ی سبد گل هم که ؼیابرا‬ ‫نفرستاده اید تا فامیل عروس بگوینرد عرارتان موجره بروده اسرت وایرن دامراد هرم‬ ‫ی کس وکاری ومرادر وپردری دارد وهمرین جروری از زیرر بتره (بوتره) بعمرل‬ ‫نیامده است ! حراال هرم بفکرر تعرویق اسرم عرروس خرانم افتراده ایرد از کری ترا‬ ‫حرراال نامگررااری برررروی عررروس از اختیررارات مادرشرروهر شررده کرره مررا خبررر‬ ‫نرررداریم !‪ ،‬خو دتررران تصرررمیم مررری گیریرررد وقرررانون مررری گااریرررد و خودتررران هرررم‬ ‫می خواهید اجرا کنید ‪ ،‬نه مجلسی ‪ ،‬نه پارلمرانی ‪ ،‬نره مجمعری ‪ ،‬نره شرورائی ‪،‬‬ ‫نکنه اصال شما هم حکم حکومتی داشتید و ما خبر نداشتیم !‪.‬‬ ‫اون سرالهای اول انقررالب هررر چره نررام و نشررانه ای از دوران پادشرراهی‬ ‫بود طاؼوتی محسوب می گشت و آن را تؽییرر مری دادنرد و نرامی مشرابه آن را‬ ‫می گااشتند و این ی حرکت انقالبی به حساب می آمرد و یر ارزش انقالبری‬ ‫بررود ‪ ،‬مررادر مررن هررم مرری خواسررت ی ر حرکررت انقالبرری انجررام داده باشررد ونررام‬ ‫عروس خود “ کاملیا ” را که در ننر او یر اسرم طراؼوتی برود تؽییرر بدهرد و‬ ‫به زعم خودش ی اسم اسالمی و مشابه برر ایرن ترازه عرروس خرود بگراارد و‬ ‫اینکه می گفت ‪ :‬سخته ‪ ،‬توی زبونم نمی چرخه ! وازاین چیزها واز ایرن جرور‬ ‫حرفها ‪ ،‬همش بهانه بود و می خواست یر کرار انقالبری و اسرالمی انجرام داده‬ ‫باشد و من هم دستش را خوانده بودم ‪ ،‬کرامال برا شریوه هرای ایشران آشرنا برودم ‪،‬‬ ‫بریش از بیسرت و پرنج سرال برا او زنرردگی کررده برودم و حنرایش پریش مرن رنگرری‬ ‫نداشت !‪.‬‬ ‫برررای مررادر مررن نررام بعضرری از گلهررا مثررل نسررترن ‪ ،‬آزالیررا و کاملیررا‬ ‫طاؼوتی بودنرد ولری بعضری دیگرر از گلهرا مثرل نررگس ومرریم و بنفشره یراقوتی‬ ‫بودند و ایراد واشکالی نداشتند و به همین دلیل مصرمم برود ترا نرام کاملیرا را کره‬ ‫درننراو ی اسم طاؼوتی می آمد تؽییر دهرد و یر نرامی کره خرودش دوسرت‬ ‫می داشت روی او بگاارد ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪431 /‬‬

‫من هم با نهایت صمیمیت توضیح می دادم که ما فقط سالی چنرد روز‬ ‫ایام عید نوروز بدیدن شما می آئیم ‪ ،‬حاال چند روز بازدید عید که دیگره نیرازی‬ ‫به تعویق اسم ندارد مادر جان من !‪.‬‬ ‫مادر من حتی هیچ حقی هم برای خود عروس قائل نبود !‪ ،‬نیازی هم‬ ‫نمی دید ننر خود کاملیا را هم بپرسد ! فکر می کرد او کره سرر سرفره سراکت‬ ‫و منلروم نشسرته و حرفری نمرری زنرد از یر کشرور دیگررری آمرده و فارسری بلررد‬ ‫نیسرت ! و بره یر زبران دیگرری صررحبت مری کنرد و حرفهررای مرا را هرم اصررال‬ ‫متوجه نمی شود ! ومن بودم که بدفا از کاملیا توضیح می دادم که مادر من ‪،‬‬ ‫یر عررروس منلرروم و مهربررون و برری سرررزبون ! گیرتررون اومررده ‪ ،‬دیگرره چرررا‬ ‫اایتش می کنید ! بقول خودتون نه چ زدید نه چونه عرروس برا پرای خرودش‬ ‫اومررده ترروی خونرره ! دیگرره چرررا برره اسررمش گیررر مرری دهی رد ! دیگرره چنررد روز‬ ‫مسررافرت مررا کرره ارزش ایررن حرفهررا را نررداره ! بااریررد زنرردگیمون رو بکنرریم !!‪.‬‬ ‫من هری ترالش مری کرردم و توضریح مری دادم مرادر مرن ‪ ،‬شرماخودتان ماشراءهللا‬ ‫اینهمه عروس دیگه ؼیر از کاملیا دارید ‪ ،‬اگر خیلی مایلیرد اسرم گرااری کنیرد و‬ ‫از نام " کامله " خوشتان آمده بهتر است نام یکی دیگره از عرروس هایتران مثرل‬ ‫صرردیقه ‪ ،‬منصرروره ‪ ،‬فاطمرره ‪ ،‬ربابرره و ‪ ...‬را عرروق کنیررد کلرری هررم خوشررحال‬ ‫مرری شرروند !‪ .‬تررازه ترراء تانیررس آخررر آنهررا هررم بررا نررام پیشررنهادی شررما همرراهنگی و‬ ‫هارمونی الزم را دارند و از ننرر سریالب تلفنری هرم راحتترر اسرت ‪ ،‬شرما چره‬ ‫اصراری دارید که حروؾ اول کاملیا و کامله مشابه هم باشند بگاارید یکبرار‬ ‫هم “ هاء “ گرد آخر اسامی عروسانتان هماهنری باشرند اصرال همرین “ عفرت “‬ ‫عروس ارشد ونخستین را عروق کنیرد ترا همگری برا هرم در دارا برودن عالمرت‬ ‫تانیس و “ ه ” گرد آخر هماهنی باشند !‬ ‫مادرم باز اصرار می کرد آخه “ کامله “ فقرط برازنرده اینره و بره اون‬ ‫یکی ها نمی یاد ! واه واه واه ‪ ،‬اونها رو چی به این حرفها ‪ ،‬اونا ( عروسرهای‬ ‫دیگه ) اسم خودشونم از سرشون زیاده !!‪.‬‬


‫‪ /432‬خانه پدری‬

‫و من هم پایداری ومقاومت مری کرردم کره مرادر مرن ترورو خردا دسرت‬ ‫بردار ‪ ،‬حیفت نمی آید “ کاملیا “ اسم به این قشنگی ‪ ،‬به این طرراوت ‪ ،‬بره ایرن‬ ‫تررازگی را مرری خررواهی عرروق کنرری از طرفرری ایررن دختررر امانررت اسررت دسررت‬ ‫مرن !‪ .‬فکررر نمری کنیررد فرردا کرره بره سرراری برگرردیم مررادرش چره خواهررد گفررت ‪:‬‬ ‫زیارت رفتید قبول باشه ‪ ،‬عید دیدنی کردیرد ‪ ،‬چشرمتان روشرن ‪ ،‬عیردی گرفتیرد‬ ‫نوش جانتان ‪.‬کادوئی دادن مبارکتان باشد ‪ .‬اما چرا دختر منو عوق کردید !‬ ‫من به شما کاملیا تحویل دادم ‪ ،‬ی دسته گل ‪ ،‬حاال یره چیرز ( نفرر) دیگره بررام‬ ‫برگردوندیررد ( پررس آوردیررد ) اونوقررت مررن جررواب مررادر زنررم ( خررانمم ) را چرری‬ ‫بدهم !‬ ‫نخواهد گفت ‪ :‬داماد عزیزم ‪ ،‬ی دسته گل به تو تحویل داده برودم ‪،‬‬ ‫این چیه واسه من پس آوردی !‪.‬‬ ‫مادرم در همان اولین سفر ما بره مشرهد بخراطر اینکره رعایرت احتیراط‬ ‫های الزمه را انجام داده باشرد ‪ ،‬ویر وقتری لباسرهای خرودش وحراج آقرا نجرس‬ ‫نشده باشد ‪ ،‬بند لباس های شسته ما را عروق کررده برود و یر طنراب اضرافی‬ ‫ویدکی جهت خش کردن لباسهائی که کاملیرا مری شسرت بطرور اختصاصری و‬ ‫ویرریه د ر گوشرره حیرراط بسررته وآویررزان کرررده بررود و برره عررروس تررازه وارد خررود‬ ‫فرموده بودند که لطفا لباس های خیس خودتان را روی آن بند پهن کنید ‪ ،‬منرت‬ ‫هم نهاده بود که این بند وطناب مخصوص لباس های شماست !‪.‬‬ ‫و مادرم نمی دانست که من از این موضرو خبروآگراهی دارم‪ ،‬وقتری‬ ‫که می دیدم مادرم خیلی اصرار می کند تا نام “ کاملیرا “ را عروق کنرد گفرتم ‪:‬‬ ‫مادر من دست برردار ‪ ،‬براار زنردگیمون را بکنریم ‪ ،‬چکرار بره اسرم دخترر مرردم‬ ‫داری اصال مگه اسم آدمری ‪ ،‬اونهرم اسرم دخترر مرردم بنرد لبراس اسرت کره هرر‬ ‫مادرشوهری از راه نرسیده و هر موقرع دلرش خواسرت بره همرین راحتری بتوانرد‬ ‫عوضش کند !‪.‬‬ ‫( کاملیا جریان وموضو بند لباس شسته ها را حدودا ده سال بعرد از‬ ‫آنکه مادرشوهرش به او گوشزد کرده باشد را برایم تعریرؾ کررده برود !‪ ،‬ولری‬


‫احسان شوشتری ‪433 /‬‬

‫من خواسرتم ‪ ،‬فری المجلرس ودرهمران زمران وقرو مراجرا یر‬

‫کنایره ای هرم بره‬

‫خررانم والررده زده باشررم تررا بدانررد کرره یکرری از کرامررات پسررر او همررین اسررت کرره‬ ‫می تواند اخباری را که قرار است ده سال بعد به سرمعش برسرد را همرین حراال‬ ‫بعینه می بیند ! یا به عبارت اخری یکی دیگر از کرامات ما این اسرت کره بره‬ ‫ضرس قاطع می توانیم اتفاقات ده سال آتی را هم اکنون پیش بینی نمائیم !!)‪.‬‬ ‫وقترری برره کنایرره جریرران بنررد وطنرراب رخررت ولبرراس شسررته هررا را پرریش‬ ‫کشیدم ‪ ،‬حاجیه خانم ‪ ،‬مادرگرامی که کمی خجالرت کشریده برود خرود را بره اون‬ ‫راه زد که مثال چیزی نشنیده است !‪.‬‬ ‫حاال هم اگر مادرخرانمم پرس از مسرافرت و برگشرت بره شرمال از مرن‬ ‫بپرسد وبگوید که من یه دسته گلی مثه کاملیا به تو تحویرل داده برودم‪ ،‬ایرن چیره‬ ‫واسه من پس آوردی چه جوابی بدهم ‪.‬‬ ‫بگویم ‪ :‬حاجیه خانم در مشرهد عوضرش کررده ! اونرم مری گره ‪ :‬دفعره‬ ‫بعد که خواستید بروید مشهد دیدار خانم والده و عید دیدنی خانواده ‪ .‬بهتر است‬ ‫تنهائی بروید ‪ ،‬کاملیا رو باارید پیش خرودم بمونره ‪ ،‬برا همران کاملره خرانم مرادر‬ ‫جون شهر مشهد رو بگردین و برید گردش و تفریح !‪.‬‬ ‫در پایان کارکه هر چه حاجیه خانم ‪ ،‬مادر گرامی اصرار و پافشاری‬ ‫می کرد تا نام عروسرش را تعرویق نمایرد و تمرامی ایرن مردت هرم برر سرسرفره‬ ‫نهار کاملیا حتی ی کلمه حرؾ نمی زد و جلوی مادرشروهر حجرب و حیرا بره‬ ‫خرج می داد و فقط من بودم کره بردفا از حقروق خرانمم برا دالیرل و اسرتدالالت‬ ‫قوی و منطقی ! سرعی مری کرردم کره مرادرم را قرانع کرنم ترا براخواهش والتمراس‬ ‫وخوشروئی از تصمیم خود صرؾ ننر نماید و منصرؾ گردد وکاری به کار‬ ‫ما و زندگی ما نداشته باشد !‪.‬‬ ‫وقترری مررادرم دیررد کرره مررن برره هرریچ وجرره زیررر بررار تؽییررر نررام خررانمم‬ ‫نمی روم و قبول نمی کنم ‪ .‬آخر سر خانم والده فرمود ‪:‬‬ ‫پس الاقل بگو بیاد مسلمون بشه !!‪.‬‬


‫‪ /434‬خانه پدری‬

‫بخش ششم‬

‫زندگی در طهران‬


‫احسان شوشتری ‪435 /‬‬

‫تواضع وفروتنی‬

‫‪ ...‬اوایرررل کررره از زنررردان سرررپاه پاسرررداران زاهررردان آزاد شرررده برررودم ‪،‬‬ ‫بخصوص سالهای اول زندگی مشترکمان که در شهرستان ساری مرکز اسرتان‬ ‫مازندران ساکن شده بودیم ‪ ،‬بعلت جوانی وخامی تصور می کردم که وفراداریم‬ ‫را به جمال مبارک به نحرو احسرن ودرنهایرت شرجاعت ودرحرد کمرال بره اثبرات‬ ‫رسانده ام !‪ .‬به خراطر امرر بردیع حضررتش وبخراطر ایمران بری نقصرم بره آئرین‬ ‫نررازنینش حرربس کشرریده ام ! سررجن رفترره ام وچرره رنجهررا برررده ام وچرره زنرردانها‬ ‫دیده ام !‪.‬‬ ‫درطرررول عمرررر وزنررردگی راحرررت وبررری دردسرررر ونررراز پررررورده خرررودم‬ ‫درمنزل پدری وخانواده روحانیت شیعه قبل از بهائی شردنم ‪ ،‬مرن اصرال زنردان‬ ‫ندیده بودم ‪ ،‬بازداشتگاه وسلول انفرادی نمی دانستم چیسرت ! پرایم بره دادسررا‬ ‫ودادگراه برراز نشررده بررود ‪ ،‬ازداخررل پیراده رو وخیابرران روبررروی زنرردان هررم عبررور‬ ‫نکرده بودم تا چه برسد به دادستانی انقالب وبازداشتگاه سپاه پاسداران ودسربند‬ ‫وچشم بند وبازجوئی ومالقات حضوری وسلول انفرادی ودادگاه عالی وآخرین‬ ‫دفا واتهام ارتداد وحکم اعدام وطناب دار وجوخه آتش وازاین جورحرفها !‪.‬‬ ‫چون سالهای جوانی وناپخته گی ام نیز بود فکر مری کرردم کرار شراق‬ ‫ودشواری بانجام رسانده ام ‪ ،‬سنی تمام گااشته ام ‪،‬کوچکترین نقصری درکرارم‬


‫‪ /436‬خانه پدری‬

‫نیست ‪ ،‬کمترین ایرادی درایمانم وجود ندارد ! هر چره هسرت وفراداری اسرت ‪،‬‬ ‫فداکاری است ‪ ،‬پایبندی به عهد ومیثاق اوست ‪ .‬خیلی وبسیارزیاد به این زندان‬ ‫رفتنم افتخار می کردم ‪ ،‬به اسرتقامت وپایرداری خرودم فخرر مری فرروختم ‪ ،‬مثرل‬ ‫ی قهرمان به خودم می بالیدم !‪.‬‬ ‫خداونررد انشرراءهللا ایررن برررادران سررپاه پاسرردارن را حفررن کنررد وبررررای‬ ‫والدینشان نگهشان دارد که چنین احساس خوش آیندی را به من بخشیده بودند !‬ ‫چرررون اگرررراین پاسرررداران انقرررالب اسرررالمی مررررا در عنفررروان جررروانی بازداشرررت‬ ‫وزنررردانیم نمررری کردنرررد ‪ ،‬عمراوابررردا امکررران نداشرررت وبعیرررد مررری دانرررم ترررا پایررران‬ ‫عمروحیررات وزنرردگی خررویش موفررق مرری شرردم چنررین احسرراس خرروش آینرردی را‬ ‫تجربه نمایم واصال ممکن نبود که چنین حالت فاخری بمن دست بدهد ! تاچنین‬ ‫لات وافروکیؾ موفوری ببرم !‪.‬‬ ‫برای همین پایمردی واستفامتی که بخرج داده بودم ‪ ،‬خوشحال برودم‪،‬‬ ‫وجدان راحت وآسوده ای داشتم وسراز پا نمی شناختم ! هیجان زده بودم !‬ ‫به همین دلیل هرجا مجلسی بود ‪ ،‬محفلی بود ‪ ،‬ضیافتی برود ویااینکره‬ ‫میهمانی وییه ای به افتخار حضورمان برگاار می گردید ویرا درهرکجرائی کره‬ ‫چنررد تررا بهررائی مخلررص وخلررص وباایمررانی پیرردا مرری شررد وفرصررت بیرران تجربرره‬ ‫وخاطره ای پیش می آمد ازشدت استقامت وپایداری وپایمردی آنچنان برادی بره‬ ‫ؼبؽررب ام مرری انررداختم وآنچنرران سررری برمرری افراشررتم وآنچنرران سررینه ای سررتبر‬ ‫وسپر می کردم که هر بهائی مؤمن وخدوم وبا ایمانی مرا می دید ‪ ،‬به تصور‬ ‫و گمررررانم ! حتمررررا دردل خررررودش مرررری گفررررت ‪ :‬خرررروش بحررررالش! عجررررب جرررروان‬ ‫برازنده ای !عجب شهامت و شجاعتی به خرج داده ! عجب سر نترسی دارد ‪،‬‬ ‫عجب ایمانی !! عجب مؤمن بی نقصی ! عجب بهائی شایسته ای !‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره کلرری در دل خررویش برره زنرردان رفررتن وحرربس کشرریدن‬ ‫ومسجون شدن پنج ماهره خرود در راه ایمران واعتقراد وباورهرای دینری خودمران‬ ‫دلخرروش بررودیم وپررز مرری دادیررم وافتخررار مرری نمررودیم ودر خلرروت خودمرران حررالی‬ ‫می بردیم وصفائی مری کرردیم ! وبره آن مری بالیردیم وهرکجرا کره فرصرتی پریش‬


‫احسان شوشتری ‪437 /‬‬

‫می آمد وگوش شنوائی پیدا مری شرد ‪ ،‬کره خوشربختانه ایرن گروش شرنوا همره جرا‬ ‫برررای افرررادی چررون مررن یافررت مرری شررد ! وبهررائی بررااوق واهررل دل وخلررص وبررا‬ ‫صفائی به چنگمان می افتاد ! ودرخواست می کردند ترا خراطرات زنردان رفرتن‬ ‫خررودم را تعریررؾ کررنم ! برراوجود اینکرره از فرصررت پرریش آمررده کلرری خوشررحال‬ ‫مرری شرردم وقنررد ترروی دلررم آب مرری شررد ولرری بجهررت حفررن ناهرومراعررات ادب !‬ ‫نخست وابتدا کمی نازوعشوه می آمدم ومرثال خجالرت مری کشریدم ونقرش و ادای‬ ‫تواضررع وفروتنرری ازخررودم درمرری آوردم ویررا شکسررته نفسرری مرری فرمررودم ! و‬ ‫همچون دوشیزه گان ودختران دم بخرت (همردوره خودمرون نره حراال !) برا نراز‬ ‫و کمی هم ؼمزه می گفتم ‪ :‬خیر ‪ ،‬خواهش می کرنم چیرزی نبرود‪ ،‬قرابلی نداشرت‬ ‫کرره !‪ .‬وبعررد ازآنکرره دردلررم خرردا خرردا مرری کررردم تررا کمرری اصرررار نماینررد ‪ ،‬پررس‬ ‫ازکمی درخواست واصرار‪ ،‬من هم دیگه وقرت را مؽترنم مری شرمردم وفرصرت‬ ‫پررریش آمرررده را ازدسرررت نمررری دادم ومایررره کرررم نمررری گااشرررتم وبالفاصرررله شررررو‬ ‫مرری کررردم بررا آب وترراب تمررام ومفص رل ومشررروح ولحنرره برره لحنرره دسررتگیری‬ ‫وزنررردان ازدقیقررره اول بازداشرررت ترررا آخررررین ثانیررره اخرررراج از بازداشرررتگاه کررره‬ ‫اصطالحا می گویند آزادی ! را با نهایت صبر وشکیبائی وترأنی وحوصرله نقرل‬ ‫مرری کررردم وتعریررؾ جررامع و مبسرروطی ارائرره مرری دادم ! وچرره بسررا بعضرری از‬ ‫اوقرات بررای برراال برردن اشررتیاق شرنوندگان ومسررتمعین وحضرار جلسرره کمری هررم‬ ‫چاشنی اش را اضافه می کردم وپیرازداؼش را بیشرتر ترؾ مری دادم ! تاحسرابی‬ ‫برره دل مرردعوین وحاضرررین ومیهمانرران آن جمررع بنشرریند وبردلشرران اثرکنررد و‬ ‫بچسبد !!‪ .‬اگر بر حسرب اتفراق نرادر گراه گرداری قسرمتی از بیران خراطره را هرم‬ ‫فراموش می کردم وبه هنگام تعریؾ از قلم می افتاد آن دسرته از حضراری کره‬ ‫بارهاوبارها خاطرات مرا شنیده بودند وبه حافنه بلند مردت خرود سرپرده بودنرد‬ ‫بالفاصه یادآوری می فرمودند ! کره اونجاشرو تعریرؾ نکردیرد ویرا اینکره اون‬ ‫قسمت را بگو که بازجو پرسیده بود ‪ :‬بابات چکاره است !!‪ .‬وامثال اینها !‪.‬‬ ‫خالصه اینکه یکی از تفریحرات سرالم ومفررح وپرر رونرق زنردگی مرن‬ ‫در اوایرل کره ترازه بره آئررین بردیع وجدیرد مرؤمن شرده بررودم ونرو ایمران بره حسرراب‬


‫‪ /433‬خانه پدری‬

‫می آمدم وهنوزازننر بهائیان اصیل وقدیمی هم جزو محبین محسوب می شردم‬ ‫برروییه زمانیکرره درشررمال کشررورزندگی مرری کررردیم ودرشهرسرراری سرراکن بررودیم‬ ‫همین شده برود وجزوالینفر زنردگی و حیرات روزمرره مرا درآمرده برود کره هرر‬ ‫روز وهرساعت وهر دقیقه وهرزمان که اوضا مساعد بود ومجلسی برپا بود‬ ‫ومحفلی مهیا بودویا فقرط دوترا گروش مسرتعدی یافرت مری شرد ‪ ،‬پرز زنردان رفرتن‬ ‫ومسجون شدن چند ماهه خود را به ایرن و آن بردهیم وتفریحری بکنریم و تفرجری‬ ‫بنمائیم وحالی ببریم !!‪.‬‬ ‫دسرررت برررر قضرررا پرررس از دو ‪ ،‬سررره سرررالی زنررردگی خررروش وخررررم در‬ ‫شهرسررتان سرراری گرراارمان برره شررهرطهران افترراد ‪ ،‬بررار وبنرردیل بسررتیم واسررباب‬ ‫واثاثیه منزل را بار کامیون نمرودیم وبره پایتخرت کروچ کررده ومهراجرت نمرودیم‬ ‫ودراین شهررحل اقامرت افکنردیم ودرآن سرامان سرکونت جسرتیم ‪ .‬ولری روحیره‬ ‫وضمیرمان همان روحیه قبلی ورفتار ماضی وجوانی وناپختره گری سراری برود‬ ‫که پنداری دروجودمان نهادینره گشرته برود وبرا ااتمران هماهنری واجرین گردیرده‬ ‫بود وبهیچ وجه تمایل به جدا شدن ازموجود ما را نمی داشت ! مرن هرم بره ایرن‬ ‫صفت نیکو وحسنه اخالقی خو گرفته وانیس گشته بودم وتمایلی هم بره اصرالح‬ ‫ویا حتی تعدیل آن از خود بروز نمی دادم !‪.‬‬ ‫تااینکه بزودی بعد از اسرتقرار واقامتمران در شرهر طهرران بره اولرین‬ ‫جلسررره ضررریافت منطقررره خودمررران دعررروت شررردیم وبمررررور ویرررواش یرررواش برررا‬ ‫دیگراعضررای ضرریافت آشررنا شرردیم اگررر چرره دراولررین جلسرره ودرهنگررام معارفرره‬ ‫هرکسی آنچنان خالصه وسریع السیر خودرا معرفی کرد واسم وفامیل خرود را‬ ‫اعالم نمود که ما هیچ نفهمیردیم ولری درضریافت هرای بعردی دوسرتان وعزیرزان‬ ‫هررم ضرریافتی خررود را شررناختیم وبررا آنرران آشررنائی پیرردا کررردیم و صررمیمی شرردیم ‪.‬‬ ‫وزمانی که فرصتی برای بیران خراطرات ویرا صرحبتی از گاشرته پریش مری آمرد‬ ‫متوجه شدم که ای داد از این بیداد !‬ ‫اکثر هم ضریافتی هرای مرا سرابقه زنردانی شردن چنردین سراله دارنرد !‬ ‫پس از مدتی ازعضویت ما درآن ضیافت ی خانم مسن حدودا هشتاد ساله ای‬


‫احسان شوشتری ‪431 /‬‬

‫به جمع ما اضافه گردید که من می پنداشتم عضو جدید است کره ترازه بره محلره‬ ‫ما نقل مکان نموده اند ولی بال فاصله متوجه شدم کره خیرر ‪ ،‬ایشران ازاعضرای‬ ‫قدیمی همین ضیافت واز هم محلی های با سابقه این منطقه هستند منتها شرش ‪،‬‬ ‫هفررت سررال گاشررته را درزنرردان اویررن برروده وجدیرردا آزاد شررده انررد ! یابرره عبررارت‬ ‫دیگر وقتی هفتاد وچند ساله بوده به زندان رفته وحاال نزدی هشتاد سالگی برا‬ ‫برخورداری ازعدل وانصاؾ ور فت وعطوفرت اسرالمی ازاجررای حکرم اعردام‬ ‫رهائی یافته واز زندان اوین آزاد گشته است ! وهمین خانم محترم ومسن هفتاد‬ ‫چند ساله بیش از سه سرال ونریم ازایرن مردت حربس ومسرجونیت خرود را هرم در‬ ‫سررلول انفرررادی گارانررده اسررت ! ( فقررط ی ر شررخص زنرردان رفترره وطعررم سررلول‬ ‫انفرررادی را چشرریده مثررل مررن !! مرری فهمررد ودرک مرری کنررد کرره چهررل وچنررد مرراه‬ ‫درسلول انفرادی به سر بردن یعنی چه ! )‪.‬‬ ‫یکی ازاعضای ضیافت محله ما ایشان بود که بعرد از ؼیبرت طروالنی‬ ‫هفت ساله دوباره به جمع ضیافت باز گشته بودند ‪ .‬بعضی از اعضای ضریافت‬ ‫ما کره زنردانی کشریده بودنرد سروابق شرالق خروردن وتعزیرر شردن هرای آنچنرانی‬ ‫دارند ! از آنهائی که باچشم بسرته سراعت هرا تروی راهررو ورو بردیوار وسررپا‬ ‫در صؾ می ایستادند تا نوبت شالق خروردن سرهمیه روزانره شران فررا برسرد !‬ ‫وهفتاد ضربه شالق تعزیری سهمیه بندی شده یومیه خودرا میرل کننرد ! وبررای‬ ‫همین سهمیه هم ساعتها داخل صؾ می ایستادند تا نوبت به آنران برسرد ! چرون‬ ‫شکرخدا آنقدر جالد وپرسنل شالق بره کرؾ کرم برود وزنردانی شرالق خرور زیراد‬ ‫بود که حیوونی ها خسته می شدند تا اینهمه را تنبیه وتعزیر نمایند نفسشران بنرد‬ ‫می آمد !‪.‬‬ ‫آقای از بهائیان محله خودمان را می شناختم که می گفت ‪ :‬وقتری مرن‬ ‫به زندان رفتم دخترم نوزاد بود ووقتی از زندان به خانه برگشتم دخترم بزرگ‬ ‫شده بود وبه مدرسه راهنمائی می رفت ! ‪ .‬آقای دیگری بودند کره چنردین برار‬ ‫حکم اعدام ایشان صادر گردیده برود ولری در نهایرت برا تحمرل شرش سرال حربس‬ ‫اززندان آزاد و به خانه خود باز گشته بودند ‪ .‬خانم هائی بودند که شوهرانشان‬


‫‪ /415‬خانه پدری‬

‫را فقط بخاطر بهائی برودن اعردام کررده بودنرد وایشران بیروه شرده بودنرد ‪.‬خرانمی‬ ‫بودنررد کرره شرروهر ایشرران اسررتاد دانشررگاه طهررران بودنررد هررم شوهرشرران را اعرردام‬ ‫کرده بودند وهم کلیه اموالشران را مصرادره نمروده بودنرد وحتری خرانم ایشران را‬ ‫هم که به ضیافت ما می آمرد ازمنرزل خرودش بیررون کررده بودنرد ‪ ،‬ولری بعردها‬ ‫بادوندگی های بسیار وگرفتن وکیل موفق شده بود ی آپارتمران کوچر جهرت‬ ‫سکونت خودش از اموال شوهرش را باز پس بگیرد ‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره در برردو ورودمرران برره طهررران بررا هرفرررد بهررائی کرره‬ ‫برخورد کردیم ومختصر آشنائی پیدا شرد متوجره شردم یرا خرودش سرالها زنردانی‬ ‫کشیده است ویا خانواده زندانی است ‪ ،‬یا پردرش را اعردام کررده انرد یاشروهرش‬ ‫را اعدام کرده اند ویا پسر ودخترش را اعدام کررده انرد ‪ ،‬ویرا اینکره هرم شروهر‬ ‫وهم فرزندش را اعدام کرده بودند ‪.‬‬ ‫اینکه یکی از اعضای خرانواده بهرائی درزنردان باشرد حرداقل مصریبتی‬ ‫بود که ی خانواده بهائی با آن درگیر بود وگر نه من خانمی رامی شناختم که‬ ‫شوهر ودختر وپسرر جروانش هرر سره همزمران زنردان بودنرد واو بررای مالقرات‬ ‫هفتگرری بررا آنرران مشررکل داشررت چررون اینهررا همگرری در یر روز امکرران مالقررات‬ ‫داشرتند واو نمری توانسررت در یر هفتره هرسرره نفرعزیرزانش را ببینرد در نتیجرره‬ ‫تقسیم بندی کرده بود و یر هفتره بره مالقرات دختررش وهفتره بعردی بره مالقرات‬ ‫پسر وهمسرش میرفت !‪.‬‬ ‫ویا اینکه تعدادی ازاحباء بودند که به خراطر مشرکالت ومزاحمرت هرا‬ ‫ودردسرهائی که درشهرستان هرای کوچر ترر برایشران ایجراد نمروده بودنرد از‬ ‫شهرهای خودشران آواره وبره طهرران آمرده بودنرد ویرا مشراؼل ویرا اموالشران را‬ ‫درشهرهای کوچ و زمینهای کشاورزی وچاه آبشان را درروستا ها ازدسرت‬ ‫داده بودند وبه ناچار راهی تهران شده بودند ودر این شهر سکنا گزیده بودند ‪.‬‬ ‫خالصه در چنین وضعیت درد آور واسؾ باری که هرر وجردان پراک‬ ‫وآزاده ای را رنجیرررده ومتاثروناراحرررت مررری سرررازد‪،‬جالب وعجیرررب برررود کررره برررا‬ ‫هری ازاین بهائیان برخورد می کردیم ‪ ،‬خوش وخرم وشادمان بودند واصرال‬


‫احسان شوشتری ‪411 /‬‬

‫خیالشان نبود ‪ ،‬انگرار نره انگرار کره چنرین منرالمی برسرشران آورده انرد ‪ ،‬همره‬ ‫بگو وبخند وهمیشه سرحال وبشاش وخوشرحال بننرر مری آمدنرد ‪ ،‬اموالشران را‬ ‫هم مصادره کرده بودند اصرال ککشران هرم نمری گزیرد ‪ ،‬ازتحصریل محرومشران‬ ‫کرررده بودنررد ‪ ،‬ازکررار بیکارشرران کرررده بودنررد ‪ ،‬ولرری اصررال ؼمشرران نبررود چررون‬ ‫ازدرون خوش بودند ‪ ،‬پنداری که می گفتند فردای سررت ! آنچره برسررما آمرده‬ ‫در مقایسه با شهدای اولیه درصدر امر اره ای بیش نیست !‪.‬‬ ‫اگررر پررای صررحبت ونقررل خرراطرات یکرری ازایشرران ویررا هررم بنرردیها وهررم‬ ‫سلولی های آنان نمی نشستید ‪ ،‬نمی دانستی وباورت نمی شد کره چره هرا برسرر‬ ‫این جماعت آورده اند !‪.‬‬ ‫از دانشجوی پزشکی وآقای دکتری که تررم آخرر تحصریلی ازدانشرگاه‬ ‫اخراج شده بود وبرای امرار معاش با اتومبیل شخصی خود درب داروخانه ها‬ ‫وفروشگاه ها کاال واجناس بهداشتی و آرایشی توزیع مری کررد تاآقرای مهندسری‬ ‫کرره درسررال ورودی خررود برره دانشررگاه در امتحانررات کنکررور سراسررری نفررر اول‬ ‫رشته ریاضی بود ولری پرس از اخرراج از دانشرگاه ومحرومیرت از تحصریل بره‬ ‫همین کارهای خرید وفروش خواروبار وامثالهم روی آورده بود !‪.‬‬ ‫مررن پیررره زنرران و پیررره مررردان سررالخورده ای را دیرردم کرره خررود احبرراء‬ ‫بعنررروان متقررردمین از آنررران یررراد مررری کردنرررد کررره دولرررت عررردل اسرررالمی حقررروق‬ ‫بازنشستگی اینان را قطع کررده برود ! یعنری پرولی را کره سرالیان سرال درزمران‬ ‫جوانی وخدمتشان از حقروق ماهیانره آنران کسرر گردیرده برود ترا درزمرا ن پیرری‬ ‫واز کرررار افترررادگی ونیازمنررردی بررره آنهرررا پرداخرررت گرررردد ودر صرررندوق اخیرررره‬ ‫بازنشستگان به عنوان امانت بود همان را هم قطع کرده ونم پس نمی دادند !‪.‬‬ ‫مرررن کارمنررردان و پرسرررتاران وارتشررریان وآموزگرررارانی را دیررردم کررره‬ ‫بازداشت وزندانیشان کرده بودند ومی گفتند که بیاورید وحقوق هائی را کره در‬ ‫طررول خرردمت بیسررت ‪ ،‬سرری سرراله از دولررت هررای قبلرری دریافررت نمرروده ایررد را برره‬ ‫دولت جدید بازپس بدهید !‪ .‬من سرهنگی را می شناختم کره در برازار طهرران‬ ‫همکار ما بود و هم ایشان نقل می کرد که من درجه سرهنگی خودم را در این‬


‫‪ /412‬خانه پدری‬

‫رییررم اسررالمی گرفترره ام و کلرری هررم تشررویق نامرره و تقرردیر نامرره دارم‪ .‬روزی از‬ ‫طرؾ ستاد مرکرزی و فرمانردهی کرل ارترش نامره ای آمرد کره افسرران و درجره‬ ‫داران بهائی پادگان خود را معرفی نمائید و مرن هرم چرون کرار دفترری داشرتم و‬ ‫مسررئول مراسررالت بررودم و همرره ی بهائیرران پادگرران را مرری شررناختم نررام آنرران را‬ ‫فهرست ولیست کردم و نام خودم را نیز در ر س همه ی آنان قرار دادم ‪.‬‬ ‫همکرررراران و هررررم قطرررراران و فرمانررررده مررررافوقم سررررفارش و اصرررررار‬ ‫می نمودند کره ال اقرل اسرم خرودت را ننرویس و مرن هرم گفترنم ‪ :‬ایرن طروری کره‬ ‫نمی شود! صداقت و راستی شرط اول انسانیت ماسرت ‪ .‬دروغ و مخفری کراری‬ ‫واین حرفها درکرار مرا نیسرت وتقیره هرم نرداریم !‪ .‬پرس از چنرد مراهی از طررؾ‬ ‫سررتاد کررل فرمانرردهی ارتررش حکررم اخررراج همگرری مررا ابررالغ گردیررد و مررن هررم از‬ ‫پادگرران خررارج شررده و برره بررازار کررار آمرردم‪ .‬ولرری اکنررون پررس از مرردت هررا مجررددا‬ ‫برای من اخطاریه آمده است واحضارم کرده اند کره بایسرتی حقروقی را هرم کره‬ ‫در طی سالیان خدمت خویش دریافرت نمروده ای را براز پرس بردهی ! ومرن هرم‬ ‫چون پس اندازی نداشتم وهمه حقوقم را درطی سالیان خدمتم صرؾ زندگی ام‬ ‫کرده ام ‪ ،‬دادستانی آمده وآپارتمان مسکونی مرا توقیرؾ نمروده ترا حقروق بیسرت‬ ‫وپنج ساله گاشته را از من باز پس بگیرند !‪.‬‬ ‫مررن خررانم پرسررتاری را مرری شناسررم کرره سرپرسررت خررانوار هررم هسررتند‬ ‫وبقول خودش سابقه خدمت درجبهره جنری را هرم دارد وچرون کارمنرد بهرداری‬ ‫شرکت نفت بوده ودر سالهای اول جنی در شهرستان آبادان خردمت مری کررده‬ ‫پس ازشرو جنی هم منطقه جنگی را ترک نمری کنرد وبره خردمت وپرسرتاری‬ ‫مجروحان جنگی وبسیجیان وسربازان می پردازد ! وبه همین جهت تقدیر نامه‬ ‫هم دریافت می دارد ولی متاسفانه بعدا ایشان را بعلت باورهای دینی واعتقادی‬ ‫وبهائی بودن ازکار بیکرار واخرراج مری نماینرد وایشران هرم بره طهرران مری آینرد‬ ‫وحرراال پررس از سررالها دوبرراره دادسررتانی انقررالب اسررالمی برره سررراغ او آمررده بررود‬ ‫وادعررای طلررب وبرراز پررس گیررری حقرروق هررای سررالهای گاشررته ایشرران را داشررت !‬ ‫وچررون پررولی برررای پرداخررت نداشررتند ‪ ،‬منررزل مسررکونی وتنهررا آپارتمرران محررل‬


‫احسان شوشتری ‪413 /‬‬

‫زندگی این خانم سرپرست خانواده را نیرز همچرون مروارد قبلری ضربط وتوفیرؾ‬ ‫نموده بودند تا حقوق های ماهیانه سالهای گاشته را باز پس گرفته وبه صندوق‬ ‫بیت المال باز گردانند !!‪.‬‬ ‫الؽرق اینکه ما در طهران با هر خانواده بهائی که بر خورد نمرودیم‬ ‫وکمی آشنائی حاصل شد متوجه بالیائی گشرتیم کره از طررؾ حکومرت اسرالمی‬ ‫وروحانیت شیعه حاکم بر آنان وارد گردیده برود وخرانواده ای نبرود کره ازدسرت‬ ‫منالم دولت وحکومت اسالمی رنج وعراابی نکشریده باشرد ومصریبتی برر اوویرا‬ ‫خانواده او وارد نیاورده باشند ! همه جامعه بهائی ایران بال استثناء وکرم وبریش‬ ‫ازایرررن دسرررت نررروازش مرررأموران ومسرررئوالن حکومرررت اسرررالمی بهرررره ونصررریبی‬ ‫بی چون وچرا برده بود وهرم اکنرون هرم مری بررد واحتمراال در آتیره هرم خواهنرد‬ ‫برررد !! ولرری همرران گونرره کرره عرررق کررردم هیچکرردام از بهائیرران خررم برره ابرررو‬ ‫نمررری آورنرررد وهیچکدامشررران هرررم ناراحرررت نیسرررتند وبرررروی خرررود نمررری آورنرررد !‬ ‫تو پنداری که می گویند ‪ :‬فدای سرت !‪ .‬بگاار هر چره کره داریرم بگیرنرد‪ ،‬مهرم‬ ‫نیست ! ‪.‬‬ ‫مهم این است که ایمان واعتقاد ما را که عامل و باعس شرادی ونشراط‬ ‫وسرورروحانی ودرونی ماست آنرا که نمی توانند بگیرند !!‪.‬‬ ‫وقترری مررن مبترردی کررم سررابقه وبهررائی آمرراتور وتررازه برره میرردان رسرریده‬ ‫وجرروان کررم تجربرره وخررام وناپخترره آن روزگرراران برراچنین بهائیررانی درطهررران‬ ‫برخورد کردم ومواجه شردم کره ازشردت تواضرع وفروتنری حتری حاضرر نبودنرد‬ ‫مصائب ومشکالت وبیردادگری هرائی راکره برآنران روا داشرته ووارد نمروده انرد‬ ‫را برررازگو نماینرررد ومررری گوینرررد چیرررز مهمررری نیسرررت ! فررردای سررررت ! چررررا کررره‬ ‫فرموده اند ‪" :‬بایستی برای عدل وانصاؾ علما وامررا دعرای خیرر نمرود "! مرن‬ ‫نیز کم کم ویواش یواش از آنهمه ؼرور وتکبروخود خواهی تهی وخالی شدم ‪،‬‬ ‫بادم کم کم خوابید !‪.‬‬ ‫دیگه تعریرؾ کرردن ونقرل خراطرات تو مران برا تفراخر وتمجیرد ازخرود‬ ‫بخاطر چند ماه اسارت دربازداشتگاه سپاه پاسرداران زاهردان در حضرور چنرین‬


‫‪ /414‬خانه پدری‬

‫جمررع زجررر کشرریده ومصرریبت چشرریده ولرری استواروراسررت قامررت همچررون کرروه‬ ‫دماوند ‪ ،‬کمی خنده دار وبچه گانه به ننر می آمد !‪.‬‬ ‫دیگه خودم را جمع وجور کردم ‪ ،‬دست وپایم را وبراالخص زبرانم را‬ ‫بر چیدم ! ودر هر مجلسی که وارد می شدیم گوشه ای کز کررده ومری نشسرتم‬ ‫وپززندان رفتن ورنج ومشقت کشریدن بخراطر جمرال مبرارک وآئرین نرازنین اش‬ ‫ودرحمایت ازاحباء وپیروان ایرانی اش را هرم بره ایرن وآن نمری دادم ! واصرال‬ ‫در حضور چنین بهائیان هموطن وسرفرازی خجالت می کشیدم کره بگرویم مرن‬ ‫هم چند ماهی بخراطر ایمران واعتقرادم زنردانی بروده وحربس کشریده ام ! وسروابق‬ ‫بررازجوئی هررای مررن در آرشرریو وبایگررانی بازداشررتگاه سررپاه پاسررداران زاهرردان پررا‬ ‫برجا ومحفون است !‪.‬‬ ‫ولرری الحررق واالنصرراؾ جامعرره بهررائی طهررران وبرروییه بهائیرران منطقرره‬ ‫شش که هم محلری هرای مرا بره حسراب مری آمدنرد ومرا را مری شرناختند ‪ ،‬همیشره‬ ‫وهمه جا با نهایت احترام وتمجید ومهربانی ومحبت برا بنرده برخرورد نمروده انرد‬ ‫وایررن بیسررت چهررار ‪ ،‬پررنج سرراله ای کرره در طهررران زنرردگی کررردیم وبررا احبرراء آن‬ ‫سررامان مرررراوده وحشررر ونشرررر ونشسرررت وبرخواسررت داشرررتیم از دوران خررروش‬ ‫زندگی ما محسوب شده ومی شود ‪.‬‬ ‫چون در طهران وبا دیدن چنین بهائیان باگاشت وفداکاری عهد کررده‬ ‫بودم که هیچگاه وهرگز ودرهیچ جمعی از خودم وخاطرات زندان رفتن خرودم‬ ‫تعریؾ نکنم ‪ ،‬وبه احترام آنهمه عزیزانی که درراه ایمران واعتقراد خرود اینهمره‬ ‫مصررائب ومشررکالت ونامالیمررات رابررا طیررب خرراطر وبانهایررت سرررور ورضررا‬ ‫وشادمانی پایرفتند وبه جان خریدند ‪ ،‬دیگر کالمی برزبان نیاورم ‪،‬همرین گونره‬ ‫هم شد که عهد بسته بودم‪ ،‬هیچگاه به یاد ندارم کره در شرهر طهرران ودر جرای‬ ‫ومکانی ویا درمجلس ومحفلی از خاطرات زندان وبازجوئی ها سخن و کالمی‬ ‫به زبان آورده باشم ‪ .‬آنهائی هم که احیانا بنده رامیشناسند وازگاشرته مرن مطلرع‬ ‫هستند احتماال از دیگر دوستان وآشنایانی که اززبان احباء زاهردان ویرا بهائیران‬ ‫ساری شنیده باشند ‪ ،‬آگاه شده اند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪415 /‬‬

‫گروهرری ازدانشررگاهیان ‪ ،‬نویسررندگان ‪ ،‬هنرمنرردان ‪ ،‬روزنامرره نگرراران‬ ‫وفعاالن ایرانی درسراسر جهان نامه ای با عنوان " ما شرمگینیم " خطراب بره‬ ‫جامعه بهائی نگاشته اند ‪ ،‬این بیانیه با امضاء قریب ‪ 255‬تن منتشر شرده اسرت‬ ‫‪.‬‬

‫ما شرمگینیم !‬ ‫یک و نیم قرن سرکوب وسکوت کافیست !‬ ‫به نام نیکی وزیبائی ‪ ،‬به نام انسان وبه نام آزادی‬ ‫بعنوان انسان ایرانی ‪،‬از آنچره طری یر ونریم قررن گاشرته درایرران ‪،‬‬ ‫درحق شما بهائیان روا شده است ‪ ،‬ما شرمگینییم ‪،‬‬ ‫ما بر این باوریم که هر ایرانری بایرد بتوانرد " بری هیچگونره تمرایزی ‪،‬‬ ‫برروییه ازحیررس نرریاد ‪ ،‬رنرری ‪ ،‬جنسرریت ‪ ،‬زبرران ‪ ،‬دیررن ‪ ،‬عقیررده سیاسرری ویررا هررر‬ ‫عقیررررده دیگررررر " وهمچنررررین منشرررراء قررررومی یررررا " اجتمرررراعی ‪ ،‬ثررررروت ‪ ،‬والدت‬ ‫یاهروضررعیت دیگررر ازاتمررام حقرروق وهمرره آزادی هررای اکررر شررده " در منشررور‬ ‫جهانی حقوق بشربهره منرد شرود ‪ ،‬امرا بهائیران ایرران ازاولرین روزهرای نهرور‬ ‫آئررین بهائیررت ‪ ،‬ترراامروز برره خرراطر باورهررای دینرری خررود ازبسرریاری از حقرروق‬ ‫انسانی محروم بوده اند ‪.‬‬


‫‪ /416‬خانه پدری‬

‫بنررا برره شررواهد ومسررتندات ترراریخی ازابترردای شررکل گیررری آئررین بررابی‬ ‫وسپس بهائی در ایران ‪ ،‬هزاران تن‪ ،‬تنها به دلیل این باورهای دینی خود ‪ ،‬بره‬ ‫تیػ تعصب وخرافه بره قترل رسریده انرد ‪ .‬تنهرا درنخسرتین دهره مریالد ایرن آئرین ‪،‬‬ ‫نزدی به بیسرت هرزار ترن ازوابسرتگان آن درشرهرهای مختلرؾ ایرران بره قترل‬ ‫رسیدند ‪.‬‬ ‫ماشرررمگینیم ازاینکرره در آن دوران صرردائی درمخالفررت بررااین کشررتار‬ ‫بربرمنشررانه ثبررت نشررده اسررت ‪ ،‬مررا شرررمگینیم ازاینکرره تابرره امروزنیررز صررداها‬ ‫درمحکومیت این جنایت هولناک جسته وگریخته نادر بوده است ‪ .‬ما شرمگینیم‬ ‫ازاینکه عالوه برسرکوب شدید نخستین دهه های حضور بهائیران ‪ ،‬درصدسرال‬ ‫گاشررته نیررزاین گررروه از هموطنرران مررا مررورد حملرره هررای ادواری قرررار گرفترره ‪،‬‬ ‫منازل ومحل کار آنها به آتش کشیده وتخریب شده وبه جان ومال وناموس آنهرا‬ ‫تجراوز شرده امررا جامعره روشرنفکری ایررران در مقابرل ایرن فاجعرره خراموش مانررده‬ ‫اسررت ‪ .‬مررا شرررمگینیم ازاینکرره طرری سرری سررال گاشررته قتررل بهائیان‪،‬تنهررا برره جرررم‬ ‫باورهای دینی شان شکل قانونی به خود گرفته وبریش ازدویسرت بهرائی بره قترل‬ ‫رسرریده انررد ومررا شرررمگینیم ازاینکرره گروهرری از روشررنفکران فشررارعلیه بهائیرران‬ ‫راتئوریزه کرده اند ‪.‬‬ ‫مررا شرررمگینیم ازسررکوت خررود در مقابررل اینکرره بسرریاری ازسررالمندان‬ ‫بهررائی پررس از ده هررا سررال خرردمت برره ایررران ‪ ،‬ازدریافررت حقرروق بازنشسررتگی‬ ‫محروم هستند ‪.‬‬ ‫ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل اینکه هزاران جوان بهرائی ‪،‬‬ ‫به دلیل باورهای دینی خود وصداقت در بیان این اعتقادات ‪ ،‬ازامکان تحصریل‬ ‫در دانشررگاه هررا ومرردارس آمرروزش عررالی ایررران محررروم هسررتند ‪ ،‬ماشرررمگینیم‬ ‫ازسکوت خود درمقابل اینکه کودکان بهائی به دلیل باورهای دینی والدین خرود‬ ‫‪ ،‬درمدارس ومعابرمورد تحقیرقرار میگیرند ‪ .‬ما شررمگینیم از خاموشری خرود‬ ‫در مقابررل ایررن واقعیررت دردنرراک کرره درمرریهن مررا فشررار وتحقیررر علیرره بهائیرران برره‬ ‫طورسیسررتماتی اعمررال مرری شررود ‪ .‬تعرردادی فقررط برره خرراطر ایررن برراور دینرری در‬


‫احسان شوشتری ‪417 /‬‬

‫زندان به سرر مری برنرد وخانره هرا ومحرل کرار آنهرا مرورد حملره وتخریرب قررار‬ ‫می گیرد وگاه حتی آرامگاه های مردگان این گروه از هموطنان مرا از تعررق‬ ‫برره دور نمرری مانررد ‪ .‬مررا شرررمگینیم از سررکوت خررود در برابررر سرریاهه طرروالنی ‪،‬‬ ‫انرردوه بررار و دهشررتناک حررق کشرری هررای نهادینرره شررده در قرروانین کشررورما علیرره‬ ‫بهائیان وبی عدالتی ها وفشارهای دستگاه های رسرمی وؼیرر رسرمی در مرورد‬ ‫این گروه از هموطنان ‪ ،‬ما شرمگینیم به دلیل اعمال جنایت ها وبی عردالتی هرا‬ ‫وما شرمگینیم به دلیل سکوت خود دربرابر این اعمال‪.‬‬ ‫مررا امضرراء کننرردگان ایررن نوشررته ‪،‬ازشررما بهائیرران ‪ ،‬برروییه ازقربانیرران‬ ‫جنایت ها علیه بهائیان ایرران ‪ ،‬پروزش مری خرواهیم ‪ ،‬مرا بریش ازایرن در برابرر‬ ‫بی عدالتی درمورد شما سکوت نمی کنیم ‪ .‬ما درراه رسریدن بره حقروق انسرانی‬ ‫تصریح شده درمنشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم ‪.‬‬ ‫باشد تا عشق وآگاهی را جایگزین نفرت وجهل کنیم ‪.‬‬

‫به نقل از مجله پیام بهائی شماره ‪ 352‬صفحه ‪ 42‬درج گردیده است‪.‬‬ ‫هنرروزهم فرصررت تائیررد برررای آن گررروه ودسررته از روشررنفکرانی کرره‬ ‫موفق به امضاء ایرن بیانیره نشرده انرد ویرا اینکره ترا امرروز آنررا ندیرده ومالحنره‬ ‫نکرده ودر باره اش فکر نکرده بودند باقیست ‪.‬‬


‫‪ /413‬خانه پدری‬

‫عمه جان ُرقیه و نورعلی‬

‫پدرم چهار تا خواهر و چهار ترا بررادر دارنرد کره کروچکترین خرواهر‬ ‫ایش ان و آخررین فرزنرد مرحروم مرال عبراس پردربزرگ پردری مرن ‪" ،‬عمره جران‬ ‫رقیه " است ‪.‬‬ ‫عمررره جررران رقیررره کررروچکترین و جررروانترین عمررره مرررن ومهربرررانترین‬ ‫ودلسوزترین همشیره برای پدر من به حسراب مری آیرد ‪ .‬عمره رقیره ماننرد سرایر‬ ‫عمه های من تمام عمر خویش را ازبدو تولرد الری یومناهراا (ترا بره امرروز) در‬ ‫روستای ینگجه واقع در سروالیت نیشابور در استان خراسران رضروی زنردگی‬ ‫نمرروده و مرری نمایررد وعررالوه بررر امررور خانرره داری و بچرره داری ونرروه داری در‬ ‫امور کشاورزی و دامرداری نیرز برا همسررمحترم خرویش همکراری و مسراعدت‬ ‫می نماید ‪.‬‬ ‫عمررره جررران رقیررره ترررا امرررروز بررریش از چهرررل ودونفرررر خرررواهرزاده و‬ ‫بررررادرزاده دارد کررره برررر اسررراس شرررجره نامررره تننیمررری توسرررط یکررری از همرررین‬ ‫بررادرزاده هرایش بریش از دویسرت وهشرتاد تررا نروه و نتیجره دارنرد ‪ .‬شراید بترروان‬ ‫گفت که عمه جان رقیره ماشراء هللا بتنهرائی عمره و یرا خالره بریش از سیصرد نفرر‬ ‫انسان سرزنده وسرحال وبانشاط است ‪ ،‬که بحمد هللا اکثریرت شران هرم در یر‬ ‫مسند و شؽل شایسرته وبرازنرده ای مشرؽول بکارهسرتند و بعضری از بررادرزاده‬


‫احسان شوشتری ‪411 /‬‬

‫هرررای عمررره جررران رقیررره دارای پسرررت ومقرررام ومناسرررب عرررالی و جزومقامرررات‬ ‫وشخصیت های باالی حکومتی دررییم جمهوری اسرالمی هسرتند کره در میران‬ ‫آنها هفت ‪ ،‬هشت نفر قاضی دادگاه های عمومی و انقالب ‪ ،‬چند ترا امرام جمعره‬ ‫چند تا وزیر و وکیل وسردارسپاه و سرهنی و تا دلت بخواهد پاسدار ونیرروی‬ ‫انتنامی وامنیتی و الی ماشاء هللا طلبه و روحانی وجود دارد ‪.‬‬ ‫اگر چه عمه جان رقیه همه برادر زاده هایش را دوست می دارد امرا‬ ‫یکی از این برادرزاده هایش را خیلی بیشتر از سایرین دوست می داشت !‪ ،‬او‬ ‫معتقد است همه ما برادرزاده ها و خواهرزاده ها ی طرؾ و " نرورعلی" بره‬ ‫تنهائی ی طرؾ !‪ .‬خیلی به شهید نورعلی عالقه مند بود و او را بیش از حرد‬ ‫واندازه دوست می داشت ‪.‬‬ ‫عمه رقیه همچون "مادر تررزا" خرانم بسریار محتررم و مهربرانی اسرت‬ ‫وهمه برا درزاده ها و خواهرزاده هایش را همچون فرزنردان خرویش از صرمیم‬ ‫قلررب دوسررت مرری دارد ولرری عالقرره منرردی و دلبسررتگی او برره نررورعلی از نررو‬ ‫دیگری بود ‪ .‬نورعلی برای او ( عمه رقیه ) نه تنهرا یر بررادرزاده شررافتمند‬ ‫ودوسرت داشررتنی و قابررل احترررام بلکرره یر حررامی ‪ ،‬یر پشررتوانه ‪ ،‬یر قرردرت‬ ‫برتر و بازدارنده و ی قهرمان بی رقیب و ی پهلوان به تمام معنی بود ‪.‬‬ ‫نورعلی بررای عمره جران رقیره نره تنهرا یر قهرمران ‪ ،‬یر پهلروان ‪،‬‬ ‫ی حامی ‪ ،‬ی پشتیبان ‪ ،‬ی جوانمرد ‪ ،‬بلکه ی خیرخواه تمام عیار ‪ ،‬ی‬ ‫مشاور دلسروز ‪ ،‬یر تکیره گراه ‪ ،‬یر خیرال راحرت ‪ ،‬یر خاطرآسروده و یر‬ ‫لبخند انریی بخش و ی چهره همیشه خندان و ی وجود مبارک بود ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫ی ر روز در ایررام فصررل تابسررتان دوران کررودکی مررن کرره ماننررد همرره‬ ‫تابستانهای سنین طفولیت و کرودکی ام در روسرتا زنردگی مری کرردم‪ ،‬همره چیرز‬ ‫در آن روز در دهکررده مررا ملتهررب و منقلررب و هررراس انگیررز و ترسررناک بررود ‪،‬‬ ‫آرامش موقتی بود ولی بره ننرمری آمرد آرامرش قبرل از طوفران برود ‪ .‬مثرل همره‬


‫‪ /555‬خانه پدری‬

‫روستاهای دوران جاهلیت و قرون وسطائی که مشکالت و سوء تفاهمات خرود‬ ‫را برررای کسررب چنررد دقیقرره سررهمیه آب بیشررتر جهررت آبیرراری یونجرره زار خررود بررا‬ ‫چماق و بیل و شمشیر و تبر و ساطور حل وفصل می کردند ! و ایل و تبرار و‬ ‫قبیله و فامیل های مختلؾ همچرون جرانوران وحشری بجران یکردیگر مری افتادنرد‬ ‫ویا از درگیری و کش مکش بین دو تا کودک و نوجوان وابسته به دوتا فامیرل‬ ‫متفاوت آؼاز می شد ! و یا از شاد زدن اشتباهی ی گاوی بره یر االؼری از‬ ‫آن یکی فامیل ! و یا چریدن بی مورد گوسرفندانی از ایرن طایفره در مزرعره آن‬ ‫یکی ! و یا به بهانه قوقولی قوقولی بری موقرع وبری محرل یر خروسری شررو‬ ‫مری شررد وبرره یر دعرروا و جنرری تمرام عیررار و لشررگر کشرری قبیلرره ای فرری مررابین‬ ‫تمامی اهالی روستا منتهی می گردید ! و نیمی از ساکنین روستا بعنوان مهراجم‬ ‫و نیمررری از آنررران بعنررروان مررردافع بررره ایرررن جنررری ؼیرتمندانررره وشررررافت مندانررره‬ ‫و مقدس ! آنقدر ادامه می دادند تا اینکه باالخره طرفین نزا و خصم از شردت‬ ‫خستگی ازنفس می افتادند و به آتش بس اجباری تن می دادند ! و در این میران‬ ‫چه سرها که می شکست و چه دستها که با چمراق جهرل نراقص مری شرد و چره‬ ‫کینه هائی که در سینه ها باقی می ماند و حبس می گردید تا سالیان بعرد هنگرام‬ ‫خواسررتگاری ی ر گررروه از طرررفین دعرروا از دختررر و دوشرریزه کررم سررن و سررال‬ ‫دم بختی از آن فامیل که در جنری و درگیرری قبلری مؽلروب شرده بودنرد دوبراره‬ ‫همچون زخم کهنه سر باز می نمود و بزرگترشان برا قهرر و عصربانیت و کینره‬ ‫سرررالیان فررر رو خفتررره پیؽرررام مررری فرسرررتاد کررره مرررا بررره ایرررن طایفررره و فامیرررل دخترررر‬ ‫نمی دهیم ! چرا ‪.‬‬ ‫چونکه در آن سال و در آن دعوای قبلی ‪ ،‬آنها به مرا چره فحرش هرا و‬ ‫ناسزاهائی که نگفتند ! و نامردانه سرنگی راکره پرتراب کررده بودنرد برر سرر چره‬ ‫کسی از ما اصابت کرد و بیلی را که کوبیدند کمر چه کسی از ما را شکست !‬ ‫و چه تهمت ها و افتراهائی که به ما بستند و گفتند !‪ ،‬حاال چگونره ممکرن اسرت‬ ‫تا که فراموش کنیم و دختر هم به آنها بدهیم و عروسری هرم برا ایرن طایفره قلردر‬ ‫وؼاصب براه بیاندازیم وجشن هم بگیرریم !‪ ،‬هرگرز‪ ،‬مرا برا هرم پردر کشرته گری‬


‫احسان شوشتری ‪551 /‬‬

‫داریم وآبمان با هم توی یر‬

‫جروب نمری رود !‪ .‬ترا اینکره برا وسراطت وقهرر و‬

‫آشررتی و نرراز کشرریدن و پادرمیررانی بزرگترهررا وریررش سررفیدان و آق سررقال هررای‬ ‫بی طرؾ ومورد احترام نسبی ! طرفین و انهار و عنوان اینکره ازدواج سرنت‬ ‫پیامبر است وبه دعوای فامیلی وطایفه ای شماها ارتبراطی نردارد ! بهترر اسرت‬ ‫از خر شیطان پیاده شوید وموافقت نمائید ! تازه آنچه که شما می گوئید مربروط‬ ‫به سالها قبل است و این دو جوانی که می خواهنرد برا هرم ازدواج نماینرد و عقرد‬ ‫اقتران ببندنرد و تشرکیل خرانواده بدهنرد در آن زمران ودرسرال وقرو آن دعروا و‬ ‫جنرری فرری مررابین شررما یررا اصررال برره دنیررا نیامررده بودنررد ویررا اینکرره هنرروز نرروزاد و‬ ‫کررودک بودنررد ودر آن دعرروا هررم هرریچ گونرره تقصرریری و نقررش منفرری و مخربرری‬ ‫نداشررته انررد حترری برررای سررنی جمررع کررردن وترردارک مهمررات جنرری هررم از اینهررا‬ ‫کرراری سرراخته نبرروده واسررتفاده ابررزاری نمرری شررده اسررت ! و تررازه دعرروا وکینرره و‬ ‫نفرت وقهرپدران ما چره ارتبراطی بره مرا دو نفرری دارد کره مری خرواهیم برا هرم‬ ‫ازدواج و عروسی نمائیم !‪.‬‬ ‫تررا اینکرره برراالخره بررا پررا در میررانی بسرریار ‪ ،‬خررانواده عررروس رضررایت‬ ‫می دادند وبرا اکرراه از سرر نرازوؼمزه موافقرت مری کردنرد و جرواب " بلره " را‬ ‫می گفتند و برا گررفتن تحفره و هدیره وقبرول مجمعره وطبرق وسرینی هرای برزرگ‬ ‫مسررین پرریش کشرری کرره روی سررر افررراد حمررل مرری شررد و برره منررزل عررروس خررانم‬ ‫ارسال می گشت وبا قبول و پایرش عرارخواهی و معرارت ‪ ،‬گاشرته هرای دور‬ ‫و اختالفررات فرری مررا بررین را فرامرروش مرری کردنررد ! و کینرره هررای شررتری را دور‬ ‫می ریختند ! و مجلس جشن عروسی برپا می کردند ‪.‬‬ ‫و مراسرم جشررن عروسرری آؼرراز وشررو پیمرران و قرررارداد صررلح شرران‬ ‫مرری شررد وقبررول دوسررتی و آشررتی ورفاقررت مجرردد و کوترراه مدتشرران ! وعهدنامرره‬ ‫وقولنامه عقد و اخوت جدیدی فی ما بین فامیرل عرروس و دامراد جدیرد برر علیره‬ ‫سررایر فامیررل هررا کرره اگررر اینبررار دوبرراره و طبررق عررادت مرراموم و مرررق معمررول‬ ‫جنگرری ویررا حرررداقل دعرروا ونرررزا دسررته جمعرری وگروهررری وقبیلرره ای صرررورت‬ ‫می گرفت بین این دو تا فامیل عروس و داماد بود از یر طررؾ و در طررؾ‬


‫‪ /552‬خانه پدری‬

‫مقابررل هررم آن دیگررر فامیررل هررائی کرره در جنرری و درگیررری قبلرری احتمرراال هررم‬ ‫پیمانشرران بودنررد ودرآخرررین نررزا ودرگیررری پیمرران هررا و قراردادهررای شررفاهی‬ ‫ونانوشته بشکل دیگری می بود !‪.‬‬ ‫بطور مثال باز هم در روستای ما جنی و دعوا و درگیرری و برزن ‪،‬‬ ‫بزن و با چوب و بیل و چماق به جان همردیگر افترادن برود و همره فامیرل هرای‬ ‫موجود و ساکن در ده هم درگیر آن بودند منتهی با این تفاوت کره اگرر مرثال در‬ ‫درگیری سالهای قبل فامیل های ( شین ) و ( سین ) متحد هم بودنرد و برا فامیرل‬ ‫( ی ) و (غ ) می جنگیدند ‪ ،‬امسال دوباره ومجددا هم همین چهرار ترا فامیرل برا‬ ‫هم درگیر و در ستیزبودند ولی با این تفاوت که اینبار فامیلهای (شرین ) و (ی)‬ ‫متحررد شررده انررد و بررا فامیلهررای ( سررین ) و (غ ) وارد کارزارومبررارزه شررده و بررا‬ ‫یکدیگر می جنگیدند !‪.‬‬ ‫در واقررررع بررررر علیرررره متحرررردین سررررال قبررررل یررررا سررررالهای قبررررل خررررویش‬ ‫می جنگیدنرد!‪ .‬چرون در حقیقرت دعروا کرردن و جنری و سرتیزونزا ودرگیرری‬ ‫برای اهالی دهات وروسرتائیان آن دوره یر عرادت و شراید یر تفرریح و یر‬ ‫نیاز سالیانه بود و در دهکده ای که نه نیروی انتنامی و نه پاسگاه یاندارمری‬ ‫و نرره هرریچ نیررروی بازدارنررده و مقترردر دیگررری بررود تررا جلرروی روسررتا نشررینان را‬ ‫بگیریررد ‪ ،‬آنهررا هررم هررر زمرران کرره بیکررار مرری شرردند و ازکارزراعررت و برداشررت‬ ‫محصوالت کشاورزی فارغ می گردیدند و گندمهای خود را خرمن مری کردنرد‬ ‫و داخررل انبارهررا وسرریلوهای خررانگی خررود جررای مرری دادنررد و کررار دیگررری در‬ ‫زراعررت نداشررتند برررای رفررع بیکرراری پررائیز و زمسررتان خررود بفکررر ترردارک یر‬ ‫دعوا و راه انداختن ی جنی جدیدی می افتادند !!‪.‬‬ ‫با وجودچنین اوضا و احوال آشفته ای وجود ی پسررعموی جروان‬ ‫وقهرمان و پهلوان دردهکده و روستای ما آنچنان برجسته و شراخص و نمایران‬ ‫بود که اگر جزو هر طرؾ دعوا قرار می گرفت و عضو هر طایفه و گروهی‬ ‫مرری بررود ‪ ،‬خودبرره خررود کفرره ترررازو بنفررع و پیررروزی آن گررروه و بررا شکسررت‬ ‫و ضررررربی چرررون و چررررای گرررروه مقابرررل و احتمررراال متخاصرررم مررری انجامیرررد !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪553 /‬‬

‫عمرره جرران رقیرره مطمررئن بررود کرره هررر ی ر‬

‫از دیگررر فامیررل هررای گردآمررده در‬

‫روستای ما بره وجرود برازنرده وچشرمگیر " نرورعلی" حسررت مری خورنرد واز‬ ‫صمیم قلب آرزو می کنند که ای کاش ما هم ی " نورعلی " در طایفه وفامیل‬ ‫خررود مرری داشررتیم ! تررا هرریچ احرردی جررر ت نمرری کرررد تررا برره فرزنرردان فامیررل و‬ ‫خویشاوندان ما نگاه چپ بنماید !‪.‬‬ ‫در آن روز خاص تابستانی دوران کودکی من ‪ ،‬وقتی عمه جان رقیره‬ ‫التهررا ب و نگرانرری بچرره هررا را شررنید و اسررم کودکررانی را کرره بررا آنهررا دعرروا کرررده‬ ‫بودنرررد را فهمیرررد ! ‪ ،‬از آنجرررا کررره زن فهمیرررده و برررا تجربررره ای برررود و جنررری هرررا‬ ‫و دعواهای دسته جمعی و فرامیلی سرالیان قبرل را بخراطر مری آورد کره از کجرا‬ ‫شرو شده بودند !‪ ،‬بالفاصله مضطرب و نگرران گردیرد و کمری مکرس کررد و‬ ‫به فکر فررو رفرت و بعرد برال درنری تعردادی از بچره هرا را بره منرزل بررادرش‬ ‫فرستاد که بروید و ببینید " نورعلی " توی روستا هست یا خیر‬ ‫تز گدین براخین اکمرین اؼلرو یخارکره قلعره* د وار زود برویرد ببینیرد‬ ‫پسربرادرم توی قلعه باال هست‬ ‫و زمانیکه بچه ها که منهم جزوشان بودم خبر آوردیم کره نیسرت ولری‬ ‫تا ؼروب آفتاب به دهکده باز می گردد ‪ ،‬عمره جران رقیره خیرالش راحرت شرد ‪.‬‬ ‫نفس راحتی کشید ‪ ،‬دیگه از هیچ چیزی نمری ترسرید ونمری هراسرید !‪ .‬وجرود و‬ ‫حضور نورعلی برادرزاده اش به تنهائی کافی برود ترا طررؾ مقابرل اگرر خیرال‬ ‫تهرراجمی داشررته باشررد از آن منصرررؾ گررردد وبررال ش ر صرررؾ ننررر نمایررد !‪.‬‬ ‫و عمه جان رقیه چقدر دقیق و صحیح و از سرهوش و اکاوت این را تشخیص‬ ‫داده بود !‪.‬‬ ‫وجود نورعلی جوان به تنهائی ی امنیت بود ‪ .‬ی عامرل بازدارنرده‬ ‫بود ‪ .‬ی صلح و ی آرامش و ی آتش بس مطلق ودائمی بود اگر نورعلی‬ ‫* یخارکه قلعه ‪ :‬اسم ی‬ ‫کدخدای ده بود‪.‬‬

‫محله باالنشین در روستای ینگجه ومحل زندگی‬


‫‪ /554‬خانه پدری‬

‫دردهکده بود هیچکس جر ت براه انداختن دعوا ونزا واؼتشاش را نداشرت !‪،‬‬ ‫هیچ طایفه و فامیلی به خود اجازه نمی داد وجر ت نمری کررد ترا یر موضرو‬ ‫کوچ ر و پرریش پررا افترراده را و ی ر درگیررری بچرره گانرره وکودکانرره را دسررتاویز‬ ‫وبهانه شرو دعوا و زدو خورد قرار دهد !‪ .‬اگر می دانسرتند کره نرورعلی در‬ ‫دهکده هست همه چیز در آرامش بود !‪.‬‬ ‫وجود مبارک نورعلی جوان و حضور فیزیکی او به تنهرائی و بردون‬ ‫نیاز به هیچ گونره تروبیخ و تشرر وعصربانیت و اخرم و تخمری بلروا واؼتشراش را‬ ‫بررر رای روسرررتائیانی کررره دعررروا ومرافعررره وضررررب وشرررتم خررروراک ماهیانررره و‬ ‫سالیانه شان بود و در آن دوران قرون وسرطائی بردون جنری و درگیرری و زد‬ ‫وخورد وخون ریزی سالشان به اتمام نمی رسید وزمستانشان عید نمی گشرت ‪،‬‬ ‫آؼازنشده به پایان می یافت وهنوزشرو نگردیده خاتمه می پایرفت !‪.‬‬ ‫در زمان ومکان وشرایطی که تکلیؾ همه چیز را زوربرازو و دسرته‬ ‫بیل و سنی و چوب و چماق و فحاشی و ناسزا و خونریزی مشخص می کررد‬ ‫و گرروش بریرردن جهررت تنبیرره برایشرران آب خرروردن بررود ! برررای عمرره جرران رقیرره‬ ‫وجود ی شیرمردی همچون نورعلی الزم و ضروری بود تا هیچکس جرر ت‬ ‫نکند به آنان بگوید باالی چشمتان ابروست !‪.‬‬ ‫عمرره جرران رقیرره برره تنهررائی برریش از چهررل و چنررد تررا خررواهرزاده و‬ ‫برادرزاده دارد که همگی آنها را هم کم و بیش دوسرت مری دارد ولری در چشرم‬ ‫ونگاه او نورعلی ی چیز دیگرری برود ‪ .‬اگرر همره آن چهرل و چنرد نفرر را در‬ ‫ی کفه ترازو می گااشتند و نورعلی را هم در کفه دیگر قرار می دادند حتما‬ ‫کفه نورعلی به تنهائی سنگین ترازآن همگان بود !‪.‬‬ ‫از دید چشم تیزبین عمره جران رقیره ‪ ،‬نرورعلی یر شریرمرد قهرمران‬ ‫برود ‪ ،‬یر جهران پهلرروان تختری بررود ‪ ،‬یر ببررر سرروالیت خراسرران برود ‪ ،‬یر‬ ‫برادرزاده مهربران ‪ ،‬یر خویشراوند برا محبرت ‪ ،‬یر هرم والیتری برا سرخاوت ‪،‬‬ ‫ی جوانمرد ‪ ،‬ی رستم دستان ‪ ،‬ی سهراب قهرمان ‪ ،‬ی سیاوش پهلروان‪،‬‬ ‫ی ر آرش کمررانگیر ‪ ،‬ی ر کرراوه آهنگررر ‪ ،‬ی ر ابومسررلم خراسررانی ‪ ،‬مثررل ی ر‬


‫احسان شوشتری ‪555 /‬‬

‫علی اکبر برای عمه اش زینب کبری ‪ ،‬مثل ی‬

‫قمر بنی هاشم برای همره ایرل‬

‫و تبار و فامیل وطایفه ما و مثل ی "پوریای ولی" و همه اینها یکجا وانباشرته‬ ‫دروجود ی "نورعلی" برای "عمه جان رقیه " خالصه شده بود‪.‬‬ ‫**********‬ ‫تا اینکه در سال ‪ 1357‬انقرالب اسرالمی بره پیرروزی رسرید ‪ ،‬جوانران‬ ‫ایل و تبار و فامیل روستائی ما هم از روستا جدا وخارج شردند ‪ ،‬پسررعموهای‬ ‫من هم بمننوردفا ازانقرالب اسرالمی هرر کردام جراب ارگران ونهراد و سرازمان‬ ‫تازه تأسیسی گردیدند وپسرعمو نورعلی هم کره سرالیان سرال اسرتعداد و قابلیرت‬ ‫و توانائی های بری حرد وحسرابش در محردوده کوچر روسرتا محصرور گردیرده‬ ‫برود‪ ،‬از شخصریت محلری و برومی خرود خرارج شرد ‪ ،‬بره سرپاه پاسرداران انقرالب‬ ‫اسالمی پیوست و جزو اولین نیروهای سپاه گردید و همه سالهای جنری ایرران‬ ‫و عررراق‪ ،‬از روز اول آؼررازین تررا آخرررین روز پایرران جنرری درمیرردان مبررارزه‬ ‫وکررارزارو جبهرره هررای نبرررد و در خررط مقرردم پیکررارودرگیری حضررور فعررال و‬ ‫موثروچشم گیر داشت ‪ .‬همه مدت وسالهای جنری را درجبهره هرای جنری برود‬ ‫دیگر خانواده اش و عمه جان رقیه نیز به ندرت او را در روستا می دیدند ‪.‬‬ ‫در آن سالهای جنی و گلوله و خمپاره و بمباران و مسلسرل و کشرتار‬ ‫و شهادت بیش از هفت بار گلوله وترکش خمپاره به او اصابت کرد و مجروح‬ ‫و مصدوم گشت ‪ .‬زمانیکه مجروح می شد جهت مداوا و معالجه به پشت جبهه‬ ‫منتقررل مرری گردیررد و خررانواده اش فرصررتی پیرردا مرری کردنررد تررا او را ببیننررد !‪.‬‬ ‫یکبار هم در همان سالهای ابتدائی جنی من ( نویسنده ) باتفراق پردرم از مشرهد‬ ‫به نیشابور رفتیم تا پسرعمو را که مجرروح شرده برود و کرتفش تیرر خرورده برود‬ ‫و دسررتش را گررچ گیررری کرررده بودنررد و چنررد روزی برره خانرره بازگشررته بررود را‬ ‫ازنزدی مالقات کردیم ‪.‬‬ ‫شاید پسرعمو نورعلی تنها پدری برود کره بچره هرا و فرزنردانش او را‬ ‫مجروح و مصدوم و بستری بیشتر دوستش می داشتند ! چون الاقرل در زمران‬


‫‪ /556‬خانه پدری‬

‫مصدومیت و بستری برودن در شرهرو دیرار خرودش برود و همسرر و فرزنردانش‬ ‫فرصتی می یافتند و پدرشان را می دیدند ‪ ،‬ولری بمحرق بهبرودی نسربی مجرددا‬ ‫ودوباره عازم جبهه های جنی در جنوب ؼربی کشور می گردید و فرزندانش‬ ‫دیگررر او را نمرری دیدنررد تررا جراحررت بعرردی و بیمارسررتان بعرردی و بسررتری شرردن‬ ‫بعدی و مالقات بعدی !‪.‬‬ ‫در پایان جنی جزو فرمانردهان ارشرد سرپاه برود ‪ ،‬از یر شخصریت‬ ‫بومی و محلی به یر شخصریت ملری و میهنری تبردیل شرده برود‪ ،‬یر سرتارخان‬ ‫و ی ر باقرخرران ‪ ،‬ی ر سررردار ملرری و ی ر سرراالر ملرری گردیررده بررود ‪ ،‬برره ی ر‬ ‫سپهساالر ملی ومیهنی تبدیل شده بود‪ .‬دیگر عمه جان رقیه هم او را نمی دید ‪،‬‬ ‫همچنانکرره تررا دیررروز و قبررل از پیررروزی انقررالب وجررودش عامررل امنیررت و ثبررات‬ ‫وآرامش در روستای محل سکونتش بود ‪ ،‬حاال باعس ایجاد امنیت و آسایش در‬ ‫کشرروری و یررا حررداقل در اسررتانی گردیررده بررود ‪ ،‬مرردام در فرودگرراه هررای مختلررؾ‬ ‫شرق و ؼرب کشور در حال پرواز بود ‪ ،‬سالهای متمادی فرمانرده سرپاه ؼررب‬ ‫کشور بود و مرتب بین فرودگاه ارومیه ومهرآبراد و مشرهد در حرال رفرت وآمرد‬ ‫و پرررواز بررود ‪ ،‬مررردم ارومیرره از او خیلرری راضرری بودنررد ‪ .‬ایررن اواخررر جانشررین‬ ‫فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران گردیده بود و دفترکرار و محرل خردمتش‬ ‫در طهران بود ‪.‬‬ ‫پدرم به من سفارش کرده بود ‪ :‬پسررم ‪ ،‬حراال کره بحمردهللا پسررعموها‬ ‫صرراحب پسررت و مقررامی شررده انررد ‪ ،‬بهتررر اسررت تررو برره سراؼشرران نررروی ‪ ،‬چررون‬ ‫ممکررن اسررت برایشرران ایجرراد دردسررر نمررائی و خرردائی نرراکرده مشررکل حیثیترری‬ ‫برایشرران پدیررد آوری !‪ .‬و یررا شرراید موقعیررت شررؽلی واجتمرراعی شرران را متزلررزل‬ ‫نمائی !‪ .‬منهم این نصیحت پدرم را آویزه گوشم قرار داده بودم و حداالمکان با‬ ‫هیچکدامشان مراوده و رفت و آمردی نداشرتم و فقرط گراه گرداری یکردیگر را در‬ ‫مجلس ترحیمی و یا مراسم جشن عروسی خویشاوند و فامیلی می دیدیم ‪.‬‬ ‫ولی نورعلی از معدود پسرعموهای با وفائی بود کره همیشره بانهایرت‬ ‫محبررت و مهربررانی حررال و احرروال پسرررعموها و خویشرراوندان خررودش را جویررا‬


‫احسان شوشتری ‪557 /‬‬

‫می شد و بره آنران سرری مری زد و بقرول خرودش صرله ارحرامی را کره از حراج‬ ‫عمویش ( پدرمن ) آموخته بود ‪ ،‬بجای می آورد ‪ .‬و آن را ( صله رحم ) جزو‬ ‫دسررتورات اکیررد و اساسرری دیانررت اسررالم بحسرراب مرری آورد وگرامرری مرری شررمرد‬ ‫‪ .‬آنقرردر صررمیمی و برری ریررا وبررا محبررت رفتررار مرری نمررود کرره مررن بیشررتر نگررران‬ ‫موقعیت شؽلی او بودم ولی خودش پنداری بدان اهمیتی نمری داد !‪ ،‬در طهرران‬ ‫که به منزل ما می آمد راننده و محافنش را در میدان توانیر مرخص می کررد‬ ‫و من به استقبالش می رفتم و او را به منزل خودمان می آوردم ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫در سال ‪ 1363‬که من در بازداشتگاه سپاه پاسرداران زاهردان زنردانی‬ ‫بودم ‪ ،‬پدر روحانی و معمم ومجتهد مرن یکبرار بره مالقراتم آمرده بودنرد ‪ ،‬قاضری‬ ‫پرونده به پدرم گفته بود ‪ :‬حضرت آیت هللا ‪ ،‬شما که خود بهتر از من (قاضی)‬ ‫می دانید که پسرتان مرتد است و طبق احکام اسالمی هم بایستی اعدام گرردد ‪.‬‬ ‫پس چرا این همه راه از مشهد به مالقات آمده اید پدرم نیز در جواب فرموده‬ ‫بودند ‪ :‬چه کنم پسرم است ‪ ،‬دلم می سوزد ‪.‬‬ ‫پرردرم بعرردها کرره آزاد شررده بررودم تعریررؾ مرری کرررد کرره زمانیکرره تررو‬ ‫درسیسررتان وبلوچسرررتان اسررریر وزنررردانی برررودی ‪ ،‬یکبرررار نرررورعلی از جبهررره بررره‬ ‫مرخصی آمده بود و برای دیردار برا حراج عمروی خرود در مشرهد میهمران منرزل‬ ‫پدری من بوده ‪ ،‬پدرم که نگران و استرس و اضطراب اعردام شردن پسررش را‬ ‫( من ) توسط سپاه پاسداران داشرته اسرت ‪ ،‬جریران را بررای پسررعمو نرورعلی‬ ‫نقل می کند و پسرعمو هم پس از شرنیدن خبردسرتگیری ووضرعیت مرن شررو‬ ‫می کند جاهای مختلفی با تلفن تماس گرفتن تا ارتباط و رابطه وآشرنائی بیابرد و‬ ‫از حرررال و احررروال پسررررعموی زنررردانی خرررویش (مرررن ) در بازداشرررتگاه سرررپاه‬ ‫پاسررداران زاهرردان اطالعرراتی کسررب نمایررد تررا پرردر مرررا و عمرروی خررودش را از‬ ‫نگرانی خارج نماید ‪.‬‬


‫‪ /553‬خانه پدری‬

‫پدرم وقتی اینهمه سعی و تالش و پشت کار او را می بیننرد‪ ،‬رو بره‬ ‫سردار سپاه نورعلی ‪ ،‬برادرزاده خرویش مری فرمایرد ‪ :‬عموجران یکوقرت بررای‬ ‫شرررما دردسرررر ایجررراد نشرررود !‪ .‬پسررررعمو نرررورعلی هرررم جرررواب مررری دهرررد ‪ :‬چررره‬ ‫دردسری می خواهد پیش بیاید عمو جان نگرانید که نکند مرا از سپاه اخراج‬ ‫نمایند خوب چه بهتر ! ما که جران خودمران را کرؾ دسرتمان گرفتره ایرم ترا از‬ ‫این انقالب دفا کنیم ‪ ،‬حداکثرش این است که مری گوینرد ترو یکری نمری خواهرد‬ ‫بجنگی ! و ازجبهه اخراجم مری کننرد کره بررو خانره ! اینکره بره نفرع مرن اسرت !‬ ‫می روم خانه پیش زن و بچه هایم !!‪.‬‬ ‫مررن در آن سررال بررا وجررود اینکررره بارهررا و بارهررا از زبرران بازجوهرررا‬ ‫و نگهبانرران زنرردان برره تهدیررد و تحقیررر مرری شررنیدم کرره حکررم اعرردام تررو تائیررد شررده‬ ‫و همررین روزهررا اعرردامت مرری کنرریم ‪ .‬ولرری گویررا ( البترره خوشرربختانه ) تقرردیر و‬ ‫مشیت الهی بر آن تعلق نگرفته بود تا من با وجود آنکه خرود را آمراده هرگونره‬ ‫پیش آمدی کرده بودم و یا اینکه الاقل نهایرت سرعی و تالشرم را بکرار مری برردم‬ ‫تا خود را برای هرگونه پیش آمدی آماده نگه دارم !‪ ،‬با این اوصاؾ جان سالم‬ ‫بدر بردم و نه تنهرا تیربراران و اعردام آنگونره کره مری گفتنرد نشردم بلکره پرس از‬ ‫گشت مدت چند ماهی از زندان هم آزاد شدم و به مشهد شهر خرودم بازگشرتم و‬ ‫خاک پاک وخشر وکرویری اسرتان سیسرتان و بلوچسرتان کره قررار برود در راه‬ ‫برقراری صلح و آزادی به خون من آؼشته گردد ‪ ،‬چنین نشد و مشیت و تقدیر‬ ‫الهی بگونه دیگری ورق خورد و سردار سرلشگر سپاه پاسداران " نرورعلی "‬ ‫پسرعموی عزیز و مهربان و گرامی من بعنوان فرمانده سپاه پاسرداران جنروب‬ ‫شررق کشررور عررازم اسررتان سیسررتان و بلوچسرتان گردیررد ‪ ،‬تررا بررا اختیررارات کامررل‬ ‫امنیت را در این استان برقرار نماید ‪.‬‬ ‫" نورعلی " وقتی عازم زاهدان می شد می گفرت کره فکرر مری کنرد و‬ ‫حدس می زند خونش درسیستان وبلوچستان ریخته خواهد شرد و در ایرن اسرتان‬ ‫به شهادت خواهد رسید ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪551 /‬‬

‫باری پاسداری که سالیان سال و همه سالهای جنی را در جبهه هرای‬ ‫نبرد ودرمیدان کارزار میان ایران و عراق در ؼررب کشرور سرپری کررده برود‬ ‫و بارها و بارها از گلوله توپ و خمپاره و مسلسل و نارنج و آر‪ .‬پی ‪ .‬جری‬ ‫و امثال آن مجروح و مصدوم گردیده بود ولی جان سالم بدر برده برود تقردیر و‬ ‫مشیت الهی او را به استان سیستان و بلوچستان در جنروب شررق کشرور کشراند‬ ‫یعنی همان جائی که قرار بود خون پسرعمویش ( من ) ناعادالنه ریخته شود ‪.‬‬ ‫همچنرران کرره خررود سررردارهم پرریش بینرری مرری کرررد کرره خررونش در ایررن‬ ‫استان بر خراک خواهرد ریخرت و آنچنران کره آرزوی قلبری خرود او هرم نیرز برود‬ ‫دری انفجار انتحاری و تروریسرتی درمهرمراه سرال هرزارو سیصردو هشرتاد و‬ ‫هشت در شهرستان پیشین استان سیستان و بلوچستان بره شرهادت رسرید و جران‬ ‫به جان آفرین تسلیم نمود و خون پاکش با خون برادران بلوچ در هم آمیخرت ترا‬ ‫مردان و زنان بلوچستان برای همیشه و ابدیت بخاطر شریؾ خود بسرپارند کره‬ ‫فرزندان خاک پاک خراسان برای برقراری صلح و آزادی ( مرن ) و یرا بررای‬ ‫اسرتقرار امنیرت و آرامرش ( پسررعمونورعلی ) در اسرتان سیسرتان و بلوچسرتان‬ ‫با فدا کردن ودست شستن ازجان شیرین خویش مایره مری گرااریم وازهرر تعرداد‬ ‫جرران کرره الزم باشرررد دریررػ نمررری ورزیررم و خررون خرررود را برری تعرررارؾ در راه‬ ‫برقراری امنیت (سردار نورعلی ) و در راه صلح (من ) اهدا می نمائیم ‪.‬‬ ‫پیکر پاک و ؼرقه در خون ‪ ،‬رشریدترین و مهربران تررین پسررعموی‬ ‫همه تراریخ وادوار وزمانره مرا پرس از انجرام مراسرم تشرییع جنرازه در شرهرهای‬ ‫زاهدان ‪ ،‬طهرران و نیشرابور براالخره بره شرهر خودمران مشرهد رسرید و در ایرن‬ ‫شهر به خاک سپرده شد و آرام گرفت ‪.‬‬ ‫و بدین طریق عمه جران رقیره عزیزتررین وشرریفترین بررادرزاده اش‬ ‫را از دسررت داد ‪ .‬مشرریت و تقرردیر و حکمررت الهیرره چنررین تعلررق گرفترره بررود تررا‬ ‫پسرعمو نورعلی سرداررشید سپاه پاسداران همچون عیسی مسریح برار گناهران‬ ‫همه فامیل و خویشاوندان و آشنایان و بوییه و علی الخصوص همه پسرعموها‬


‫‪ /515‬خانه پدری‬

‫را برره یکبرراره و یکجررا برردوش بکشررد و زنرردگی و خوشرربختی و امنیررت و آسررایش‬ ‫دیگر وابستگان خویش را برای همیشه تضمین نماید ‪.‬‬ ‫با اطمینان و یقین می توان گفت که به برکرت خرون پراک وروح بلنرد‬ ‫آن جوانمرد مهربان و صمیمی پس از این تراریخ هریچ پسررعموی بازمانرده ای‬ ‫از آن متصاعد الی هللا و شهید فی سبیل هللا با هیچ حادثه ؼیر مترقبره و واقعره‬ ‫ؼم انگیز و تاسؾ بارو اسفناک دیگری روبرو نخواهد گردید انشاء هللا ‪.‬‬ ‫حکررم ازلرری و مشرریت و تقرردیر الهرری ازابترردای خلقررت انسرران وازهمرران‬ ‫لحنره ای کرره قرررار برود فرشررتگان درگرراه کبریرائی بررر ایررن خلقرت جدیررد و نرروین‬ ‫سجده نمایند و در نخستین دقایق آفرینش که پرودگار عالمیان خرود را بره سربب‬ ‫آفریررردن مخلوقررراتی چرررون مرررا تحسرررین مررری نمرررود و تبرررارک هللا احسرررن الخرررالقین‬ ‫می فرمود ‪ ،‬اراده خداوندی اش برآن تعلق گرفته بود تا یکی از ما پسررعموها‬ ‫را در راه صررلح و یررا برره جهررت برقررراری امنیررت در سرررزمین آفترراب سرروخته‬ ‫و کویری سیستان و بلوچستان و درکنار کروه وقلره آتشفشرانی " تفتران " قربرانی‬ ‫نماید ‪ .‬وچه بسا آنروزی که حضرت ابرراهیم ( ) فرزنردش را بررای قربرانی‬ ‫کررردن در پیشررگاه الهرری برره سرررزمین خش ر و بیابررانی وصررحراهای "حجرراز"‬ ‫می برد و درانتخاب بین دو تا پسر خویش "اسماعیل" ویا "اسحاق" در ش و‬ ‫تردید ودودلی قرار گرفته بود تا کدام ی را قربانی و فدائی نمایرد !‪ .‬مقرربین‬ ‫بارگاه الهی و فرشتگان مسئول تحریر وقایع و کاتبین وحی فری مرابین ثبرت نرام‬ ‫“ نورعلی ” و آن دیگر عموزاده اش نیرز در شر و تردیرد مانرده بودنرد ترا نرام‬ ‫کدامی را جهت فدا شدن در سیستان وبلوچستان مرقوم نمایند ‪.‬‬ ‫سرهمیه خررانوادگی مرا مشررخص گردیرده بررود ‪ ،‬و حتری نرام خررانوادگی و‬ ‫فامیلی ما هم قید شده بود ولی معطل مانده بودند تا نام کوچ او را چه اسرمی‬ ‫قید نمایند ! ‪ .‬برای قربانی شدن نمی دانستند نرام اسرماعیل مسرلمان را بنویسرند‬ ‫و یا نام اسرحاق یهرودی را ثبرت نماینرد ! اسرماعیل مسرلمان شایسرته ترر و الیرق‬ ‫تروبرازنده تراست و یا اسحاق یهودی !*‬


‫احسان شوشتری ‪511 /‬‬

‫*( اعتقاد عمومی بر این اسرت کره یهودیران و بنری اسررائیل از سرالله‬ ‫اسحاق ابن ابراهیم ( ) ومسرلمانان و اعرراب از فرزنردان و نوادگران اسرماعیل‬ ‫ابررن ابررراهیم ( ) مرری باشررند و بنررابر همررین اسرراس جنرری فرری مررابین اعرررراب‬ ‫واسرررائیل را نیرررز یررر دعرروای خرررانوادگی و برررین پسرررعمو هرررا مررری داننرررد ! ‪.‬‬ ‫ودر ضررمن مسررلمانان واعررراب معتقدنررد کرره حضرررت ابررراهیم ( ) فرزنررد خررود‬ ‫"اسماعیل پسرهاجر" را برای قربانی به همراه خویش به سرزمین حجاز بررده‬ ‫ولی یهودیان وبنی اسررائیل معتقدنرد کره پسرر دیگررش " اسرحاق فرزنرد سراره "‬ ‫را به قربانگاه برده است ‪) .‬‬ ‫و درهمرین لحنرره نردای آسررمانی از عررش الهرری و بارگراه کبریررائی برره‬ ‫سمعشان رسید که ‪ :‬نام آن کس را جهت قربرانی شردن در“ لروح محفرون ” ثبرت‬ ‫نمائید که انسانیت اش کامل تر ‪ ،‬احسران اش بیشرتر ‪ ،‬و رفترارش مهربانانره ترر‬ ‫اسررت و برردین ترتیررب قرعرره بنررام کسرری افترراد و افتخررار نصرریب فررردی گردیررد کرره‬ ‫مهربانی اش افزونترر ‪ ،‬احسران اش فروق العراده بیشرتر و شخصریت انسرانی اش‬ ‫کامل تر بود ‪.‬‬ ‫و بدینوسیله کارگزاران و فرشتگان درگراه کبریرائی وکراتبین وحری بره‬ ‫دیگر پسرعموهائی که از قلم افتاده بودند گوشزد نمودند کره شرماها بررای لقرای‬ ‫الهی و واصل شدن به ملکروت پررفیق اهرورائی راهری برس طروالنی در پریش‬ ‫دارید و این فرصت و زمران بره برکرت خرون پراک او (نرورعلی) در اختیارتران‬ ‫قرررار گرفترره تررا همچررون “ نررورعلی ” برره مقررام “ انسرران کامررل ” ارتقرراء یابیررد ‪.‬‬ ‫ولی عمره جران رقیره کره زنری روسرتائی و صراؾ و سراده ای بریش نیسرت و از‬ ‫مشرریت و اراده وتقرردیر و قضررا وقرردر وتررردبیر وحکمررت بالؽرره الهیرره وخواسرررته‬ ‫برتررش چیرزی سرر در نمری آورد وگمران مری کررد و مری پنداشرت کره برا پایران‬ ‫واتمام دوران جنی وخونریزی دوران شهادت نیز به سر آمده اسرت و مطمئنرا‬ ‫این بیان مبارک را هم که می فرمایند ‪ (( :‬هرچه کند او کند ما چه توانیم کرد‬ ‫یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید است پس سر تسلیم نه و توکل بررب رحیم به ))‬ ‫را هم تا به امروز نشنیده وبه گوشش نخورده است ‪.‬‬


‫‪ /512‬خانه پدری‬

‫بمحررررق شررررنیدن خبرناگهررررانی انفجارانتحرررراری و تروریسررررتی اسررررتان‬ ‫سیسررتان و بلوچسررتان و حادثرره دردنرراک کشررته شرردن وشررهادت برررادرزاده عزیررز‬ ‫ومهربان ونازنینش سردارسپاه سرلشگرپاسدار شهید نرورعلی شوشرتری را کره‬ ‫شنید با آه و ناله و فؽان و افسوس مدام بر سر و سینه خویش می کوفت وگریه‬ ‫وشیون و زاری می کرد و می گفرت ‪ :‬کراش مرن اکمرین یرینرده اوالردم ‪ .‬کراش‬ ‫مررررن بجررررای برررررادرزاده ام نررررورعلی مرررری مررررردم ‪ .‬و ایکرررراش مررررن برررره جررررای‬ ‫او ( پسرعمو) مرده بودم ‪.‬‬ ‫و لرری بررا کمررال تاسررؾ وتررألم عمرره جرران رقیرره پررس از ایررن ترراریخ دیگررر‬ ‫برادرزاده مهربان وشایسته وشجاعی چون نورعلی نخواهد داشت ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪513 /‬‬

‫آخرین دره ‪ ،‬آخرین زندان‬

‫مشهد ـ سال ‪ ۴۸۳3‬شمسی‬

‫در زمان کودکی و نوجوانی مرن ‪ ،‬تماشرا کرردن فریلم سرینمائی ورفرتن‬ ‫به سالن نمایش سینما ‪ ،‬برای من و برادرانم که عضو خانواده روحانی و معمم‬ ‫و امام جماعت شیعه برودیم از جملره اعمرال و رفترار قبیحره و زشرت بره حسراب‬ ‫مرری آمررد !‪ ،‬ونرره تنهررا جزومکروهررات کرره ازاعمررال وکردارمحرمررات محسرروب‬ ‫می گردیرد ! بهمرین علرت وبخراطر تررس از سررزنش هرای والردین وبخصروص‬ ‫مررررادرم ‪ ،‬اولررررین فرررریلم سررررینمائی زنرررردگی ام را در دوران نوجرررروانی واز سررررر‬ ‫کنجکرراوی !‪ ،‬مخفیانرره ومحرمانرره و کررامال سررری وبرردون اطررال وآگرراهی پرردر و‬ ‫مادرم تماشا کرده ام !‪.‬‬ ‫در واقرررع ماههرررا قبرررل از ایرررن تررراریخ از طررررؾ مدرسررره و بصرررورت‬ ‫گروهی و دسته جمعی تعدادی از دانش آموزان همکالسری و هرم پایره را بررای‬ ‫تماشرای فریلم بره یکری از سرینماهای قردیمی شررهر بررده بودنرد کره مرن هرم همررراه‬ ‫وجزو گرروه دانرش آمروزان مدرسره برودم و هرر آنچره در آن روز نمرایش دادنرد‬ ‫تماما مربوط می شد به مراسم تاجگااری شاه و فرح وولیعهرد و یرا جشرن هرای‬ ‫دو هزار و پانصد ساله پادشاهی ایران و مراسم ریه سربازان و افسرران دوره‬ ‫اشررکانی و هخامنشرری و یررا افتترراح پرررویه هررای صررنعتی و عمرانرری کرره بدسررت‬


‫‪ /514‬خانه پدری‬

‫اعلیحضرت همایونی افتتاح می گردید که فکر می کنم راه اندازی ی سد آبی‬ ‫شاید سد "دز" در استان خوزستان بود ویا تأسیس ی کارخانه صرنعتی کره بره‬ ‫گمررانم کارخانرره اوب آهررن اصررفهان بررود و در کررل ی ر سررری فرریلم هررای کوترراه‬ ‫تبلیؽرراتی بررود کرره سررر هررم مونتررای کرررده بودنررد وبصررورت ی ر فرریلم بلنررد مرردت‬ ‫سررگرم کننررده وتبلیؽرراتی در آورده و برررای شهرسررتانهای مختلررؾ ارسررال نمرروده‬ ‫بودند تا دانش آموزان مدارس را گروه گروه به سرالن هرای سرینما ببرنرد و ایرن‬ ‫فررریلم هرررا را بررررای آنررران و دیگرررر گرررروه هرررای اجتمررراعی بنمرررایش بگاارنرررد !‪.‬‬ ‫چرررون در آن زمررران تلویزیرررون هرررم هنررروزفراگیر نشرررده و گسرررترش نیافتررره برررود‬ ‫وعمومیت نداشت ! و شاید در هر محلره ای مثرل محلره مرا فقرط یر خرانواده و‬ ‫آنهررم ی ر تلویزیررون بررزرگ مبلرره سرریاه وسررفید در منزلشرران موجررود بررود !‪ ،‬در‬ ‫نتیجرره فرریلم هررای تبلیؽرراتی ایررن چنینرری را در سررینماها نمررایش مرری دادنررد و دانررش‬ ‫آموزان را هم بصرورت رایگران و مجرانی بره تماشرای آن دعروت مری کردنرد !‪.‬‬ ‫دانش آموزان و مسئولین ومعلمین مدرسره هرم از خردا خواسرته یر روز کامرل‬ ‫را از درس ومشق ومدرسه فارغ وراحت می شدند وهمگی مدرسره را تعطیرل‬ ‫می کردند وگروهی و دسته جمعی به ی گردش تفریحی وسرگرمی وتماشای‬ ‫فیلم به سینما می رفتند !‪.‬‬ ‫ولی از آنجرا کره رفرتن بره سرالن نمرایش سرینما وتماشرای فریلم سرینمائی‬ ‫حتی دررابطه با آداب ومراسرم ومناسر زیرارت خانره خردا و حرج در بیرت هللا‬ ‫الحرام ویا تماشای مسجدالنبی برروی پرده سینما هم (چون بیاد دارم در همران‬ ‫زمانها ی فریلم سرینمائی بلنرد بنرام "خانره خردا " درشرهر مرا وسرایر شهرسرتانها‬ ‫نمایش می دادند که خیلی هم مورد استقبال تماشراچیان قررار گرفتره برود وجرزو‬ ‫فیلم های پر فرروش آنزمران شهرسرتانها برود ولری مرا در مشرهد از تماشرای فریلم‬ ‫هائی همچون "خانه خدا" نیز فقط به خاطراینکه داخل سرالن سرینما نمرایش داده‬ ‫مرری شررد هررم محررروم بررودیم !) جررزو رفتررار و کردارقبیحرره و بررد و زشررت و از‬ ‫اعمال ناپسند وباعس ایجاب گناه در خانواده روحانی مرا محسروب مری گردیرد !‬ ‫وبال ش وحتما مترادؾ با فسق و فجور بود و یرا اینکره اگرر خیلری الابرالی و‬


‫احسان شوشتری ‪515 /‬‬

‫بی قیرد وبنرد برودیم حرداقل جرزو وقرت گرارانی هرای عاطرل وباطرل وبری ثمرر و‬ ‫تفریحررات ناسررالم ووسوسرره هررای شرریطانی قرررار مرری گرفررت !‪ ،‬بهمررین خرراطر از‬ ‫رفتن به سالن سینما بی نصیب وبی بهره ومحرروم برودیم !‪ .‬ودقیقرا بهمرین دلیرل‬ ‫نه تنها خانواده روحانی ما هیچگاه امکان نداشت واز محاالت بود که بصورت‬ ‫خررانوادگی و دسررته جمعرری برره سررالن نمررایش سررینما برررویم !‪ ( ،‬کرره بمانررد بجررای‬ ‫خود !)‪ .‬اگر در دوران نوجوانی هم یکی از پسرها جر ت می کرد و جسارتی‬ ‫به خرج می داد تا بصورت تکی و انفررادی و یرا بره همرراه دوسرتان و هرم سرن‬ ‫وساالن خود به سینما برود ‪ ،‬موقع مراجعرت وبازگشرت بره منرزل حتمرا نگرران‬ ‫ومضطرب این عمل خبط وخطای خویش وعواقرب وپیامرد هرای آن مری برود ترا‬ ‫نکنرررد خررردائی نررراکرده برررا فهمیررردن وبرررو برررردن والررردین محتررررم باعرررس نررراراحتی‬ ‫وعصررربانیت و سررررکوفت وسررررزنش آنررران گرررردد و از تررررس و نگرانررری همرررین‬ ‫موضو هیچگاه جر ت این را نمی یافتیم تا در محیط منرزل و فضرای خرانواده‬ ‫ودر حضررور پرردر وبخصرروص مررادرم بررروز برردهیم کرره کجررا رفترره بررودیم !‪ .‬و‬ ‫متاسررررفانه در صررررورت لررررو رفررررتن چنررررین عمررررل زشررررت و قبرررریح و ناشایسررررتی‬ ‫(سرررینما رفرررتن) مسرررتوجب دریافرررت ده هرررا آه و نفررررین و خیرنبینررری و خجالرررت‬ ‫نمرری کشرری و حیررا نمرری کنرری و از خرردا نمرری ترسرری ! و دیگررر جمررالت نیکررو‬ ‫ونوازشگری امثال اینها از طرؾ خانم والده می گردیدیم !‪.‬‬ ‫ولرری مررن نخسررتین واولررین سررینمائی را کرره بصررورت تنهررائی و کررامال‬ ‫مخفیانه وسری در دوران نوجوانی و سنین حردود سریزده ‪ ،‬چهرارده سرالگی در‬ ‫شهر خودمان رفتم ‪ ،‬سالن سرینما شرهر فرنری (آفریقرا) واقرع در فلکره تقری آبراد‬ ‫(میدان شریعتی ) مشهد بود که سالن و سینمائی کامال نو ساز و جدیرد التأسریس‬ ‫و جزو سینماهای لوکس و شی ومردرن آن روزگراران شهرمشرهد بره حسراب‬ ‫می آمد ‪ .‬که با پرده نمایش بسیار بزرگ هفتراد میلری مترری وسرینما اسرکوپ و‬ ‫بررا صرردای پخررش بصررورت اسررتریوفونی شررش بانرردی کرره از هررر گوشرره سررالن‬ ‫نمرررایش یررر بانررردی صررردای فررریلم را پخرررش مررری کررررد (در حرررد وانررردازه هرررائی‬


‫‪ /516‬خانه پدری‬

‫کمتروپررائینتراز صرردای "دالبرری" امررروزی !) کرره تررا آن زمرران در شررهر مررا راه‬ ‫اندازی نشده بود وبسیارجدید ونوومدرن بود وخیلی هم تازگی داشت !‪.‬‬ ‫صرررندلی هرررای داخرررل سرررالن نمرررایش سرررینما هرررم تمامرررا بصرررورت مبلررره‬ ‫وپارچه ای که با مخمل قرمزرنی بسریارنرم و شریکی پوشریده شرده برود ‪ .‬یر‬ ‫پرررده ای بررزرگ وعنرریم برره رنرری قرمررز مخملرری جلرروی دیررواره و پرررده سررفید‬ ‫نمایش فریلم بصرورت اتوماتیر قبرل از آؼازنمرایش فریلم بازوگشروده مری شرد و‬ ‫قسررمت وسررط آن بصررورت چررین دارونرریم دایررره برره سررمت برراال و دو قسررمت دو‬ ‫طررؾ آن بره گوشرره هرای چرپ و راسررت براز مرری شرد وبکنرارمی رفررت ترا پرررده‬ ‫نمررایش سررفیدرنی را برره ابعرراد وانرردازه دلخررواه ومررورد نیررازفیلم در حررال نمررایش‬ ‫واکررران و پخررش آمرراده ومهیررا مرری کرررد و در پایرران نمررایش فرریلم و یررا آنتراکررت‬ ‫وتررنفس ووقفرره پررانزده دقیقرره ای وسررط فرریلم نیزپرررده هررای مزبررور مجررددا پررائین‬ ‫مرری آمررد و دوبرراره بسررته مرری شررد تمامررا پارچرره مخمررل قرمزخوشررگل وقشررنی‬ ‫وزیبائی برود کره لبره پرائین پررده هرا برا شررابه ومنگولره هرای همرنری آویزانری‬ ‫دوخته شده بودکه به شکل حیرت آوروچشم نوازی بارنی مخمل صندلی هرای‬ ‫سرررالن نمرررایش کرررامال همخررروانی وهمررراهنگی وهرررارمونی الزمررره را دارا برررود !‬ ‫و دیواره های سه طرؾ داخل سالن نمایش نیز ازکؾ سالن تا ارتفا حدود ‪3‬‬ ‫مترراز همرین مخمررل قرمرز خوشرررنی و براالتر از آنهررم ترا سررقؾ بسریار بلنررد آن‬ ‫تررا ردیفهررای آخرقسررمت بررالکن تمامررا بررا روکررش چرروبی و قهرروه ای رنرری تررزئین‬ ‫وپوشیده شده بود !‪.‬‬ ‫خالصرره اینکرره ی ر سررالن نمررایش خیلرری ش ری ولرروکس در شررهر مررا‬ ‫افتترراح گردیررده وگشررایش یافترره بررود کرره از سرررکنجکاوی نوجرروانی وبررا تفسرریرات‬ ‫وتوضیحات وتعریفاتی که رفقا ودوستانی کره باتفراق خرانواده هایشران بره سرینما‬ ‫رفته بودند وسالن سینما را دیده بودند وحال آمده بودند کره هرم فریلم سرینمائی را‬ ‫از اول ترا آخرر داسرتان آن دقیرق ومفصرل وبررا آب وتراب بررای مرن نقرل وبررازگو‬ ‫مرررری کردنررررد وهررررم سررررالن شرررری وجدیررررد سررررینما را تشررررریح مرررری نمودنررررد !‪،‬‬ ‫حس کنجکاوی نوجوانی مرا هم مصمم نموده وعزم جزم کرده بودم ترا گنراهش‬


‫احسان شوشتری ‪517 /‬‬

‫را به گردن بگیرم وهرطوری که شده وبهرقیمت وهزینره ای کره الزم وممکرن‬ ‫باشررد تررا پرداخررت نمررایم ! بررروم و ایررن سررالن سررینمای زیبررا و قشررنی وشرری‬ ‫وگرانقیمررت آن روز شهرمشررهد را از نزدی ر برره چشررم خررودم ببیررنم ! هررم خررود‬ ‫سالن سینما را تماشا کنم و هم فیلمی را که نمایش می دهد ! ولری مطمئنرا دیردن‬ ‫وتماشررای سررالن نمررایش سررینما برررایم خیلرری مهمتررر وجرراابتروحیاتی ترازخررود‬ ‫ف ریلم سررینمائی ای بررود کرره در آنروزبرررروی پرررده اکررران سررالن سررینما درحررال‬ ‫نمایش بود !‪.‬‬ ‫آنروزی که مرن تصرمیم گرفتره برودم ترا بره تنهرائی ومخفیانره بره سرینما‬ ‫بروم‪ ،‬سرررررالن سرررررینما شرررررهرفرنی مشرررررهد فیلمررررری را نمرررررایش مررررری داد بنرررررام‬ ‫“ آخرررین دره “ فیلمرری مرراجرائی ‪ ،‬ترراریخی وبطریقرره رنگرری وسررینما اسررکوپ‬ ‫وهفتررراد میلررری مترررری وسررراخته شرررده بسرررال ‪ 1171‬ومحصرررول کشورانگلسرررتان‬ ‫وشخصرریت اصررلی ونقررش اول آنهررم بررا "مایکررل کررین" و "عمررر شررریؾ " بررود !‪.‬‬ ‫پس بنابراین درزندگی من"اولین فیلم" سرینمائی بلنردی کره دیرده وتماشرا کررده ام‬ ‫“ آخرین دره “ نام داشته است !‪.‬‬ ‫صرررربح آنرررررو زی کرررره مررررن برررره تنهررررائی وارد سررررالن نمررررایش سررررینما‬ ‫شهر فرنی شدم ‪ .‬دقایقی از شرو نمایش فیلم درسریانس اول گاشرته برو د و‬ ‫مررن در ترراریکی مطلررق وارد سررالن نمررایش شرردم ومسررئول وراهنمررای چررراغ قرروه‬ ‫بدستی هم در آن لحنه در سالن نبرود ترا راهنمرائی ام نمایرد !‪ ،‬ایرن پررده نررم و‬ ‫لطیؾ مخملی قرمز رنگی را که پشت درب ورودی سالن نمرایش نصرب کررده‬ ‫بودند تا نور داخل سالن انتنار و البی سینما به داخل سرالن نمرایش وارد نشرود‬ ‫را بررا دسررت خررودم کنررار زدم و گوشرره سررالن نمررایش و بررین ردیررؾ صررندلی هررا‬ ‫ودرکناردیواره سالن قرار گرفتم تا چند ثانیه ای چشمانم با تاریکی داخل سرالن‬ ‫عادت نماید ‪ ،‬همچنانکه به دیوارمخملی ونرم ولطیرؾ سرالن نمرایش کره چنرد ترا‬ ‫نورکوچ و ریز از دکور چوبی باالی سرم کنار دیوار را کمی روشرن کررده‬ ‫بود وقرمزی رنری مخمرل دیرواره سرینما را مشرخص مری کررد تکیره داده برودم‬ ‫تاچشمانم کم کم وبه مروربا نلمات وتراریکی داخرل سرالن نمرایش سرینما عرادت‬


‫‪ /513‬خانه پدری‬

‫نماید که در همین هنگام برای اولین بار چشمم به پرده نمرایش عنریم و برزرگ‬ ‫سینما افتاد ! وچون از درب جلوئی سالن هم که تنها درب باز درهنگرام نمرایش‬ ‫واکران فیلم بود وارد سالن شده بودم ودرردیفهای جلوئی ونزدی پرده بزرگ‬ ‫نمایش بودم این پرده سینما که باالی سرم قرار گرفته برود چنردین برابرر انردازه‬ ‫معمول ونرمال خودش نیز به ننر می آمد !‪.‬‬ ‫در همان اولین لحنات ودقایق ابتدائی ورودم به سرالن سرینما بررروی‬ ‫پرده عنیم وبزرگ نمایش ی پدرروحانی ‪ ،‬ی مرد فرهیختره ‪ ،‬یر کشریش‬ ‫ت و تنها ودرراه مانده ای را دیدم که با لباس ولباده بلند وسریاه رنری خرویش‬ ‫کرره خسررته وتشررنه واز پررای افترراده صررحرا وبیابررانی خش ر و برری آب و علررؾ و‬ ‫برری پایررانی را طرری نمرروده و پشررت سرررنهاده بررود کرره براثررر گشررنگی و تشررنگی و‬ ‫خستگی و ازپای افتادگی ‪ ،‬جان ورمقی دراندام وپیکره او باقی نمانده برود !‪،‬‬ ‫صورت و چهره پدر روحانی از شدت تابش نورآفتراب کرامال سروخته شرده برود‬ ‫و لرررب هرررایش از شررردت خشرررکی و بررری آبررری تررررک و شرررکاؾ برداشرررته برررود و‬ ‫براثرتالقررری واخرررتالط عررررق صرررورتش وخشرررکی دهرررانش ‪ ،‬کرررؾ خشرررکی کررره‬ ‫براثربرری آبرری برردن حاصررل شررده بررود برگوشرره هررای لبررانش سررفیدک بسررته بررود و‬ ‫آخرین توان و انریی ضعیفی را که در بردن داشرت برا نهایرت سرختی و مشرقت‬ ‫برای زنده ماندن خویش بکار می گرفت ‪ ،‬تا جان خود را نجات دهد و به یر‬ ‫آبررادی و یررا برره یر چرراه آبرری برسررد و سررایه ای جهررت اسررتراحت بیابررد و ؼرراائی‬ ‫برای خوردن و تناول دست و پا نمایرد !‪ .‬ودرنهایرت سرختی ومشرقت و ناامیردی‬ ‫بر روی ماسه ها وشن های بیابانی خش و کویری حرکت می کرد وگامهرای‬ ‫خویش را بدنبال بدن خرود مری کشرید و آهسرته ‪ ،‬آهسرته و الک پشرت وار بجلرو‬ ‫می رفت ‪.‬‬ ‫لحنرره ای کررره مررن وارد سرررالن نمررایش سرررینما شرردم ‪ ،‬کشررریش مرررؤمن‬ ‫مسیحی و پدرمقدس روحانی ت وتنها وبی کس مانرده و از پرای افتراده نفرس ‪،‬‬ ‫نفس زنان تالش می کرد که از آخرین تپه شنی و ماسه ای خشر ‪ ،‬برا نهایرت‬ ‫خستگی و کوفتگی و با آخرین نفس های حیات خویش و در ی نیمرروز گررم‬


‫احسان شوشتری ‪511 /‬‬

‫و سوزان تابستانی و زیر شدت تابش آفتاب سوزنده و برا لبران و دهرانی خشر‬ ‫و تکیده از شدت بی آبی و آفتاب سوختگی باال برود وخود را بره پشرت آخررین‬ ‫کرروه وتپرره برسرراند و برررای نجررات جرران خ رویش ازاینهمرره مصرریبت و گرفترراری‬ ‫وچپاول وطاعون و خشرونت و بدشانسری برا همره وجرود وبرا نهایرت عجرزهم بره‬ ‫درگاه عیسی مسیح وپردرو اب آسرمانی خرویش نیرزدردل و قلرب وزیرر لرب دعرا‬ ‫و مناجررات زمزمرره مرری کرررد واسررتمداد مرری طلبیررد ‪ .‬ودرآخرررین لحنررات یررأس‬ ‫وناامیردی ودرشررایطی کره هریچ امیردی بررای رهرائی و نجرات وجران سرالم بردر‬ ‫بررردن پرردر روحررانی و کشرریش مسرریحی وهنرپیشرره وآرتیسررت اصررلی فرریلم برررای‬ ‫تماشاچی سینما باقی نمانده بود که ‪:‬‬ ‫بناگاه و به محق رسیدن به باالی بلندی تپه پیش رو ‪ ،‬لحنره ای کره‬ ‫کشرریش مسرریحی از شرردت ضررعؾ روی تلرری از شررن وماسرره و خرراک افترراده بررود‬ ‫وسینه خیز بسمت جلووباالی تپه حرکرت مری کررد ترا سررش را کمری بلنرد کررد‬ ‫وباال گرفت که پشت تپه وبلندی را ببینرد ‪ ،‬بطرور ناگهرانی دوربرین فیلمبررداری‬ ‫هفتاد میلی متری ازروی چهره زوم کرده پدر روحانی ودر حالرت کلروزآپ بره‬ ‫عقرب رفررت وبصررورت النری شررات از نمررای دور و فضرای برراز مننررره زیبررا و‬ ‫سرسبز وانبوهی ازدرختران بلنرد و یر مررداب پرر از آب زالل آبری رنری در‬ ‫کنار ی دهکده وروستائی آبراد پشرت تپره را کره از دیرد پردرروحانی مسرتور و‬ ‫مخفی مانده بود را به تصویر کشید و به روی پرده بزرگ و هفتاد میلی متری‬ ‫سررینما ‪ ،‬پررس از آن همرره خشررکی و صررحرا و بیابرران و کررویر و برری آبرری وگرمررا‬ ‫وسوزش آفتاب به نمرایش گراارد وروی پررده سرینما پخرش کررد و بره همرراه آن‬ ‫نیزصدای موسیقی وموزی متن فیلم بسیارزیبا وشیوا و دل نشرین مریکس شرده‬ ‫بود که شوق امید و پیروزی ونجات را به اعمراق وجرود تماشراچی داخرل سرالن‬ ‫سینما و به اندرون تمامی رگهای اندام اوهم نفوا می داد (که نمی توان تصویر‬ ‫وزیبائی آنرا درایرن مرتن ودرهریچ نوشرتاردیگری توصریؾ نمرود !‪ )،‬برا صردای‬ ‫بلنررد دالبرری و خیلرری دلپررایر و خرراطر انگیررز و بیرراد مانرردنی ازهمرره بلنرردگوها و‬ ‫باندهای استریوفونی اطراؾ و جای جای سالن نمایش سینما پخش گردید ‪.‬‬


‫‪ /525‬خانه پدری‬

‫و همزمررران برررا نجرررات یرررافتن پررردرروحانی و کشررریش مسررریحی از آن‬ ‫صرحرای خشر و برهروت برری آب و علررؾ و برا دیرردن منرانری برره آن زیبررائی‬ ‫ودرنهایت سبزی و خرمی وپرآبی پشت تپره و ترل خراک کره حکایرت از امیرد و‬ ‫زنرردگی و نشرراط و رهررائی ونجررات وآزادی داشررت و برره محررق دیرردن آن آبررادی‬ ‫سرسبز و پردرخت لبخندی زیبا وبا مسمی از سر شکرگزاری بره درگراه الهری‬ ‫برلبان وچهره آفتاب سوخته پدر روحانی نقش بست ‪.‬‬ ‫ودقیقا ودرسرت درهمران لحنره نجرات یرافتن آن پردرروحانی ( کشریش‬ ‫مسرریحی ) از مرررگ حتمرری ومسررلم ‪ ،‬ایررن پسرررروحانی ( مررن ) هررم وارد سررالن‬ ‫نمایش سینما شهرفرنی گردید !‪.‬‬ ‫و برای "اولین بار" درفیلم سینمائی " آخرین دره " شاهد نجرات پردر‬ ‫روحانی و برتری و پیرروزی ایمران و ایقران وامیرد برنلمرت و تراریکی و یرأس‬ ‫بودم و دعاهای خالصانه و صمیمانه و صادقانه آن کشیش مؤمن و با ایمران را‬ ‫بسی مفید و موثرثمروپرفایده یافتم ‪.‬‬ ‫در سیانس بعردی نمرایش فریلم کره مجرددا ازقسرمتهای ابتردائی وآؼراز و‬ ‫شرو داستا ن فیلم را پیگیرری و تماشرا مری کرردم متوجره شردم کره پردرروحانی‬ ‫درحررال فرررار از بیمرراری طرراعون در بیابرران وصررحرای برری آب وعلررؾ کررویری‬ ‫مررورد دسررتبرد و چپرراول ؼررارتگران و راهزنرران ومتجرراوزین قرررار گرفترره بررود‬ ‫وهمه دار و ندارش را سرارقین ودزدان سرواره ننرام یراؼی وچپراولگر بره یؽمرا‬ ‫بررررده بودنرررد !‪ ،‬قررراطر و االغ و مررررکبش را هرررم ازدسرررتش بررردرآورده وگرفتررره‬ ‫وتوقیؾ کرده بودند !‪ ،‬حتی قمقمه و اخیره آبش را هم برزمین ریختره بودنرد و‬ ‫او را یکه و تنها و بی آب و آاوقه در بیابان برهوت رهایش کرده بودند بامیرد‬ ‫اینکه خود به عراابی الریم ودردنراک وشرکنجه ای طروالنی جران بسرپارد و جسرد‬ ‫نیمرره مرررده اش قبررل از اینکرره نفررس هررایش برره پایرران برسررد خرروراک الشررخورها‬ ‫ودرندگان بیابان گردد ! و از سرر تمسرخر وریشرخند و اسرتهزاء یکری از همران‬ ‫راهزنان می گفت ‪ :‬پدر روحانی حاال دعا کن ترا عیسری مسریح یراری دهنرده و‬ ‫پسر خدا به فریادت برسد ! دعا کن تا ببینم چگونه خدایت نجاتت می دهد !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪521 /‬‬

‫عینررا ودرسررت مثررل یکرری ازایررن بازجویرران خرروش لهجرره زنرردان اویررن‬ ‫که به من می گفت ‪ :‬برو وصیت نامه ات را بنویس چرون برا ایرن حرفهرائی کره‬ ‫تو در جلسه بازجوئی زدی ‪ ،‬دیگه خدا هم نمری توانرد از چنری مرن ( برازجو )‬ ‫نجاترررت بدهرررد !!‪ ،‬بهررراءهللا کررره جرررای خرررود را دارد !! و مرترررب ومکررتهدیررردم‬ ‫مرری کرررد کرره بروداخررل سررلول وهررر چرره دعررا بلرردی بخرروان تررا ببیررنم چطرروری‬ ‫حضرررت بهرراءهللا مرری خواهررد تررو راازایررن زنرردان وسررلول انفرررادی رهررا وآزاد‬ ‫وخالصت کند !‪.‬‬ ‫ونخستین صحنه ازفیلم سینمائی “ آخررین دره “ را بعنروان اولرین فریلم‬ ‫سرررینمائی زنررردگی خرررودم کررره آنررررا هرررم مخفیانررره و بررردون اطرررال پررردر و مرررادرم‬ ‫دردوران نوجررروانی ام تماشرررا کررررده برررودم ‪ ،‬برررا رنگهرررا و منرررانر بسررریار زیبرررا‬ ‫ورویائی در لحنره باشرکوه نجرات یرافتن درآخررین دقرایق و ثانیره هرای ناامیردی‬ ‫و یأس را برای همیشه وابدیت به خاطر وحافنه اهنم سپردم که همیشره وهمره‬ ‫جا بیاد داشته باشم که تا آخرین لحنرات زنردگی ودقیقره نرود هرم امیرد بره آزادی‬ ‫ونجات ورهائی هست وهرگز وهیچگاه این اولین صحنه از تماشای اولین فریلم‬ ‫سینمائی زندگی ام را تا ابدیت از یاد نخواهم برد ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫طهران ـ زندان اوین ‪۴۸۳۱‬‬

‫در روزهای اول حضرور در سرلول انفررادی بنرد ‪ 251‬زنردان اویرن ‪،‬‬ ‫هیچگونرره وسرریله سرررگرمی و هرریچ نررو کترراب و روزنامرره ای جهررت مطالعرره‬ ‫وخواندن نداشتم ‪.‬‬ ‫سرلول مررن عبرارت بررود از یر چهررار دیرواری انبرراری ماننرد برره ابعرراد‬ ‫حداکثر دومتر در دو مترر و نریم کره گوشره ای از آن یر توالرت فرنگری خیلری‬ ‫قراضرره وکثیررؾ قرردیمی و ی ر دوش شکسررته کرره فقررط آب سرررد در آن جریرران‬ ‫داشرت ‪ ،‬برردون هیچگونره پنجررره و روزنرری بره بیرررون بررا یر المررپ مهتررابی در‬ ‫سقؾ کره آنهرم درتمرامی بیسرت و چهرار سراعت شربانه روز روشرن برود برا یر‬


‫‪ /522‬خانه پدری‬

‫درب فلرزی کرره در وسررط و قسررمت براالی آن یر دریچرره کوچر ده سررانت در‬ ‫بیست سانتی متری وجود داشت که آنهم از بیرون و همچرون خرود درب فلرزی‬ ‫وآهنی ورودی سلول توسط زندانبان هراز گاهی باز و بسته می شد و زندانبان‬ ‫اگر کمری قرد کوتراه مری برود ‪ ،‬قرد بلنردی مری کررد و چشرمانش را بره آن دریچره‬ ‫می رساند و داخل سلول را تماشا می کرد و رفتارزندانی انفرادی را بازرسری‬ ‫وتفتیش می نمود تا ببیند در چه وضعیتی است !‪ ،‬بدون همین روزنره وسروراد‬ ‫ده ‪ ،‬بیست سانتی متری که آن هم همیشه بسته بود هیچگونره محفنره دیگرری‬ ‫برره بیرررون از سررلول وجررود نداشررت و هرریچ وسرریله ای هررم جهررت سرررگرمی و یررا‬ ‫کتاب و روزنامه ای برای مطالعه در اختیار زندانی قرار نمی گرفت ‪.‬‬ ‫یکبار که ی زندانبان پیر با ریرش ومحاسرنی سرفید دریچره کوچر‬ ‫روی درب سلول را براز کررد ترا داخرل سرلول را بررسری نمایرد ‪ ،‬بالفاصرله و‬ ‫قبررل از اینکرره دریچرره را مجررددا ببنرردد بررا نهایررت ادب واحترررام از او خواسررتم‬ ‫پدرجان اگر ممکن است ی جلد قرآن بمن بدهید !‪.‬‬ ‫نگهبانرران وزنرردانبانان حررق گفتگررو و صررحبت کررردن بررا زنرردانیان را‬ ‫نداشررتند و او هررم هیچگرراه بررا مررن صررحبتی نکرررده بررود و اگرچنانچرره تقاضررا ویررا‬ ‫هرکتاب دیگری از او می خواستم قبول نمی کرد ونمری پرایرفت وهرگزامکران‬ ‫نداشت تا برایم بیاورد ‪ ،‬ولی چون قرآن مجید را تقاضا کرده بودم و او هم که‬ ‫آدم مسرلمان ومرراهبی و معتقرردی برود و احتمرراال ازبهررائی برودن مررن هررم اطالعرری‬ ‫نداشررت ! و از طرفرری فکررر مرری کرررد کرره بررا آوردن ی ر جلررد قرررآن ثرروابی هررم‬ ‫نصیبش خواهد گردید ‪ ،‬نمی توانست در مقابل خواسته من مخالفت وسرسرختی‬ ‫نمایررد ودرجررواب مررن زنرردانی کمرری مکررس کرررد وسررپس بررا تردیررد گفررت ‪ :‬باشرره‬ ‫برایت می آورم ولی به کسی چیزی نگو !‪.‬‬ ‫زنرردانبان بیچرراره فکرمرری کرررد کرره ممکررن اسررت بررا آوردن ی ر جلررد‬ ‫قرررآن برررای زنرردانی سررلول انفرررادی شرراید مررورد ترروبیخ وتنبیرره قرررار بگیرررد !‪.‬‬ ‫پیره مرد زندانبان پس از ساعتی ‪ ،‬به وعده خویش عمرل کررد و قررآن را آورد‬ ‫و سفارش کرد که کسی نبیند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪523 /‬‬

‫مرن هرم موقررع ترالوت قررآن آنرررا زیرر پترروی خرودم قرایم مرری کرردم تررا‬ ‫زنررردانبانانی کررره هرررراز گررراهی از روزنررره و سررروراد سرررلول بررره داخرررل سررررک‬ ‫می کشیدند متوجه مطالعه وترالوت قررآن توسرط مرن نشروند ! یرا بعبرارتی دیگرر‬ ‫قرآن مجید را هم در ننام دینی وحکومت اسالمی مخفیانه می خواندم !‪.‬‬ ‫خوشرربختانه بررا لطررؾ و محبررت یواشررکی زنرردانبان ‪ ،‬هررم کترراب خرروبی‬ ‫جهت مطالعه و هم وسریله مفیردی بررای سرپری کرردن اوقرات طروالنی وتنهرائی‬ ‫وبیکاری خودم در سلول بدست آورده بودم ‪ .‬قبل از اینکه قرآن بدسرتم برسرد ‪،‬‬ ‫ؼیر از اینکه ساعتی نرمش و حرکات ورزشری مری کرردم و یرا اینکره در یر‬ ‫فضررای دو متررری قرردم مرری زدم و بررا برداشررتن سرره قرردم برره دیرروار مرری خرروردم و‬ ‫دوباره بر می گشتم ! هیچ وسیله سرگرمی ووقت کشری دیگرری نداشرتم و حراال‬ ‫خوشبختانه قرآن بدستم رسیده بود کره مخفیانره آن را مطالعره مری کرردم و کلری‬ ‫از اوقات تنهائی مرا در سلول انفرادی پر می کرد ‪.‬‬ ‫ازابتدا واولین صفحه قرآن وسوره الحمد شررو بره خوانردن کرردم ‪،‬‬ ‫هیچگاه در تمامی زندگی ام چنین فرصت فراد ومؽتنمی برایم پیش نیامرده برود‬ ‫که در یر روز بتروانم بریش از ده سراعت یرا بیشرترمطالعه نمرایم !‪ .‬و حراال در‬ ‫چنررین شرررایطی از چنرران فرصررت و مرروهبتی برخوردارشررده بررودم و تنهررا کترراب‬ ‫دردسررترس هررم جهررت مطالعرره فقررط قرررآن کررریم البترره همررراه بررا ترجمرره فارسرری‬ ‫شیوای آن بود ‪.‬‬ ‫در سکوت داخرل فضرای سرلول انفررادی و درتمرامی راهروهرای بنرد‬ ‫عررالوه برصرردای پررای گامهررای زنرردانبان ونگهبرران کرره هررر از گرراهی برره گرروش‬ ‫مررری رسرررید فقرررط صررردای مرررؤانی کررره از بلنررردگوی مسرررجدی دردوردسرررت ااان‬ ‫می گفت ‪ ،‬تنها صردای مطلروب ودل انگیرزی گشرته برود کره هرم خبرر از اوقرات‬ ‫سپری شرده روز را مری داد و هرم خبرر از وجرود حیرات و زنردگی در پیرامرون‬ ‫زندان را به زندانی واسیر سلول انفرادی منتقل می کرد !‪ .‬و بننر می آمرد کره‬ ‫درایام حضورواسارت من در بند ‪ 251‬زندان اوین ی تعمیرات بنائی نیز در‬ ‫آن بند صورت می گرفت ‪ ،‬چونکه ساعاتی از روز صدای ضربه کلنی هائی‬


‫‪ /524‬خانه پدری‬

‫کره بره زمرین مرری خرورد بره گروش مرری رسرید و همرین چنرد تررا صردای بره گرروش‬ ‫رسیده مثل صدای پای راه رفتن زندانبان وآوردن چرد ؼاا ‪ ،‬ویرا صردای ااان‬ ‫از بلنرردگو مسررجدی در دور دسررت وی را صرردای کلنگرری کرره برره دیوارهررای زنرردان‬ ‫اصابت می کرد ‪ ،‬تنها صداهای دلنشین و گوش نوازی برود کره در ایرام تنهرائی‬ ‫در سررلول زنرردان اویررن برره گرروش مررن خرروش مرری آمررد و بهرریچ وجرره هررم نرراراحتم‬ ‫نمی کردند و عجیرب و جالرب ترر از همره صردای مرؤان مسرجد برود کره همیشره‬ ‫اوقات خارج از زندان گوش خراش و اعصاب خرد کرن بننرر مری رسرید ولری‬ ‫در آن ایام که زندگی وحیات در سکوت وسکون وخاموشری برود همرین صردای‬ ‫نکره ونخراشیده همه ایام آزادی ! این چنین زیبرا و دل انگیرز بره ننرر مری آمرد‬ ‫وبه سمع مری رسرید کره روزانره سره نوبرت وهرر نوبرت دوبرارتکرار مری کررد ‪:‬‬ ‫اشهد ان الهللا اال هللا ‪. ...‬‬ ‫از صرررفحه اول برررا حوصرررله وتعمرررل وترررأنی وآیررره بررره آیررره برررا صررربر و‬ ‫شکیبائی و سوره به سروره برا تعقرل و تفکرر شررو کرردم بره مطالعره و ترالوت‬ ‫قرآن مجید با دقت و تعمق کافی ووافری‪ ،‬هریچ عجلره وشرتابی هرم نداشرتم ‪ ،‬یر‬ ‫توفیق اجباری نصیبم شده بود برای قرآن خواندن ‪ ،‬اگر قرآن نمی خواندم هریچ‬ ‫کتاب دیگری جهت مطالعه و خواندن نداشتم !‪ ،‬اگر قرآن نمری خوانردم سراعات‬ ‫و دقایق طوالنی و بیکاری سلول انفررادی سرپری نمری شرد ویرا سرخت ودشروار‬ ‫سررپری مرری گشررت ‪ ،‬پررس بهترررین فرصررت گیرررم آمررده بررود تررا بررا فراؼررت بررال و‬ ‫بی هیچ تعجیلی کتاب آسمانی و آیرات الهری قررآن کرریم را مطالعره نمرایم ‪ ،‬اگرر‬ ‫خارج از زندان بودم هیچگاه چنرین فرصرت ومروهبتی بدسرتم نمری آمرد و چنرین‬ ‫ترروفیقی نصرریبم نمرری گشررت کرره روزهررای مترروالی و پرری در پرری فقررط روی قرررآن‬ ‫مجید مطالعه نمایم ‪.‬‬ ‫از سی جزو قررآن ‪ ،‬بیسرت و هفرت جرزو آن راکره فرصرت و تروفیقی‬ ‫حاصررل گردیررده بررود خوانرردم ‪ ،‬وبررا دقررت و بررا حوصررله هررم مطالعرره مرری کررردم ‪،‬‬ ‫چونکره نره عجلره ای بررای اتمرام آن داشرتم و نره خرتم قررآن برگراار کررده بررودم‬ ‫تا بخواهم زودترر دوره اش نمرایم و نره قررآن را بررای ثرواب و اجرر اخرروی و‬


‫احسان شوشتری ‪525 /‬‬

‫پاداش معنوی و اخیره دنیای بعدی می خواندم !‪ ،‬فقط از سر بیکاری ‪ ،‬ویرا از‬ ‫سر اجبار‪ ،‬یا از سر گاراندن اوقات ویا از سر تفر ُّنن !‪ .‬در ابتردا بخراطر تفرریح‬ ‫و سرگرمی وسرپری کرردن دقرایق و سراعات طروالنی سرلول انفررادی وحربس و‬ ‫زندان و در ادامه بخاطر ی کار تحقیقی وعلمری و دسرت یرابی بره یر سرری‬ ‫اطالعات سرودمند قرآنری و الهری ‪ ،‬و مرن موفرق شردم فقرط بیسرت و هفرت جرزو‬ ‫قرآن را بخوانم ولی بیش از آن توفیق اجباری ! یار نبود که بتوانم تا پایان سی‬ ‫جزو آن ادامه بدهم که درپایان کتاب علت آنرا توضیح خواهم داد ‪.‬‬ ‫و اما برا توجره بره اینکره در ایرام طفولیرت و کرودکی هرم در همسرایگی‬ ‫منزلمان خانم سیده محترمه ومهربانی بود بنام "بی بی" که مکترب خانره ای در‬ ‫منزل خویش داشت و در ایام فصل تابسرتان بره کودکران قررآن آمروزش مری داد‬ ‫وبرخالؾ خودش که همیشه مهربان بود شوهرش همیشه اوقرات خیلری برد اخرم‬ ‫وناراحررت وعصرربانی بررود ! کررالس هررای درسررش هررم مخررتلط بررود !‪ ،‬و مررن عمرره‬ ‫جررزء قرررآن را هررم دراوان کررودکی وسررنین چهررار ‪ ،‬پررنج سررالگی نررزد ایشرران فرررا‬ ‫گرفترره ام و جررزو شرراگردان بررا هرروش و زرنرری مکتررب خانرره مرحومرره برری برری‬ ‫بحساب می آمدم !‪.‬‬ ‫در نهایت می توان نتیجه گرفت که من حداقل وتقریبا بررای یر برار‬ ‫در طول زندگی ام موفق بره دوره کرردن قررآن مجیرد وکتراب آسرمانی مسرلمانان‬ ‫شده ام !‪ .‬منتها سه جزو پایانی وانتهائی قرآن را وسوره هرای کوتراه و کوچر‬ ‫آنررا در طفولیرت و کرودکی ودرسرنین چهرار ‪ ،‬پرنج سرالگی و در شرهر خودمرران‬ ‫مشررهد و در منررزل پرردری و همررراه بررا تحسررین و تشررویق وتمجیررد والرردینم و در‬ ‫مکتب خانه مرحوم بی بی آموخته ام و باقیمانده آنرا یعنی بیسرت و هفرت جرزو‬ ‫ابترردائی قرررآن و سرروره هررای بلنررد و طرروالنی ایررن صررحؾ مجیررد را نیررزدر سررنین‬ ‫حدود پنجاه سالگی و در میانسالی و در زندان اوین طهرران و در داخرل سرلول‬ ‫انفرادی موفق شده ومخفیانه دوره کرده ام !‪.‬‬ ‫و شگفت انگیز وتعجب آور وجالب و قابل توجره آن برود کره آنچره از‬ ‫آیررات قرآنرری از ایررام طفولیررت وکررودکی در خرراطرم مانررده و در اهررن و ضررمیرم‬


‫‪ /526‬خانه پدری‬

‫همچون نقشی درحجروصخره وسنی ح گردیده که هیچگراه وهرگزترا پایران‬ ‫عمروحیات مادی وجسمانی از خراطرم محرو نخواهرد گردیرد آنکره ‪ :‬فمرن یعمرل‬ ‫مثقال ارَّ ة خیرا یره ‪ ...‬یعنری اینکره هرر کرس همروزن اره ای نیکری کنرد نتیجره‬ ‫آنرا خواهد دید ! و آنگونه که بی بی مرحومه توضریح مری داد ومری گفرت ‪ :‬بره‬ ‫انردازه یر ارزن و یرا برره انردازه یر سرسروزن از خرروبی هرای مررا بری پرراداش‬ ‫نمی ماند ! و همین جمله بی بی در تفسیر آیات قرآنی از طفولیت در حافنه ام‬ ‫باقی مانده بود که تا می توانم کار خوب وعمل نی بنمایم به این دلیل که حتی‬ ‫به اندازه سرسوزنی و یا به اندازه ارزن و نخودی از آنهم از بین نخواهد رفت‬ ‫و نتیجه و پاداش آن محفون خواهد ماند !‪.‬‬ ‫و آنچه امروز از قرآن مجید در زندان و سلول انفرادی می خوانم و‬ ‫مدام جلوی چشم من است و ریه می رود ‪ ،‬تو گوئی که در هر سروره ای و یرا‬ ‫در هر صفحه ای ازکالم الهی تکرار می گردد که به بنردگانش تراکر و هشردار‬ ‫می دهد که مگر زمین خداوند کوچ بود اگر از نلم و ستم و جور حاکمان‬ ‫در عررااب بودیررد ‪ ،‬چرررا مهرراجرت نکردیررد خداونررد در جررواب کسررانی کرره از‬ ‫بیررردادگری و نلرررم وسرررتم بررره سرررتوه آمرررده بودنرررد و گالیررره و شرررکایت و آه ونالررره‬ ‫می نمودند می پرسرد کره چررا مهراجرت نکردیرد مگرر در کرره زمرین بره ایرن‬ ‫وسعت و بزرگی جای مناسبتری برای زندگی بهترشما وجود نداشت‬ ‫اینهمرره تاکیررد بررر مهرراجرت و اقامررت و سررکونت در سرررزمین ومکررانی‬ ‫مناسرربتر برررای زنرردگی بهترررآنهم در ی ر کترراب آسررمانی ودرآیررات الهرری خیلرری‬ ‫عجیب و قابل تأمل بود ‪ ،‬شاید بارها وبارهرا برا چنرین مفهرومی مواجره شردم کره‬ ‫چرا مهاجرت نمی کنید ‪ ،‬چررا در جرای مناسرب ترری زنردگی نمری کنیرد شرما‬ ‫سرزمین الهی را کوچ فرق کرده اید !‪ ،‬از ایرن وسرعت کرره زمرین اسرتفاده‬ ‫کنید و در جای مناسب تری زندگی بنمائید ‪.‬‬ ‫خیلرری برررایم عجیررب وشررگفت انگیررز بررود کرره مرری دیرردم مهرراجرت و‬ ‫مجاهدت در راه خدا هر دو درکنرار هرم در قررآن کرریم تکررار گردیرده اسرت و‬ ‫هجرت و جهاد در ی ردیؾ قرار گرفته اند کره “ والراین جاهرد و هراجروا “‬


‫احسان شوشتری ‪527 /‬‬

‫خطرراب گردیررده اسررت و اینهمرره تاکیررد و تکرررار در قرررآن الهرری و کترراب آسررمانی‬ ‫مسلمانان برای مهاجرت در آن فضای تنی و محقر سلول انفرادی که فرصت‬ ‫خیلرری خرروبی هررم برررای تفکررر و تعقررل وتعمررق پدیررد آورده بررود باعررس تصررمیمات‬ ‫جدی و مهمی درآتیه زندگی ام گردید !‪.‬‬ ‫چررون سرررلول انفررررادی جررای تأمرررل و تعمرررق و تفکررر و تعقرررل اسرررت و‬ ‫فرصت و وقت انسان هم برای فکر کردن و تصمیم گرفتن فراوان می باشرد و‬ ‫شرراید در هرریچ زمررانی بؽیررر اززمرران حرربس و زنرردان و مخصوصررا داخررل سررلول‬ ‫انفرادی چنین فرصت فراد وگسترده ای در زندگی من برای اندیشریدن و فکرر‬ ‫کردن و تأمل نمودن پیش نیامده بود و گرفتراری هرای روزمرره زنردگی وکسرب‬ ‫وکارودرآمد تجاری ‪ ،‬تعمق و تعقل طوالنی مدت را برای آدمی چون من باقی‬ ‫نگااشته بود !‪.‬‬ ‫همانجا بود که به این تاکید و تشویق فرقان مجید و قررآن کرریم بررای‬ ‫مهررراجرت و تررروبیخ ونکررروهش وسررررزنش کسرررانی کررره از جرررور و نلرررم و سرررتم‬ ‫می نالند ولی مهاجرت نمی کنند ! و به جای بهترر و مکران مناسرب ترری بررای‬ ‫زندگانی کوچ نمی کنند و نمی روند ‪ ،‬یکی از تصمیمات بزرگ زندگی خویش‬ ‫را گرفتم و این توصیه و سفارش کالم الهی را به جان خرویش پرایرفتم وآویرزه‬ ‫گوشرررم قررررار دادم و بررره مهررراجرت خرررانوادگی خودمررران تفکرررر کرررردم ویکررری از‬ ‫نقشه هرا و برنامره هرای آینرده زنردگانی مرن همرین تاکیردات و تشرویقات کرالم هللا‬ ‫مجید گردید که ‪ :‬چرا برای رسیدن به ی زندگی بهتر و متعرالی ترر مهراجرت‬ ‫نمی کنید و به جائی آرامتر و بهترو راحت تری نمی روید !‪.‬‬ ‫پرردر پیرررو سررالخورده مررن ‪ ،‬کرره اکنررون برریش از نررود سررال سررن دارد‬ ‫همچنرران کرره از آن اولررین سررینما رفررتن مخفیانرره مررن درایررام نوجرروانی برری اطررال‬ ‫ماند ‪ ،‬از این حبس وزندان اوین رفتن من هم درایام میانسرالی بری خبرر خواهرد‬ ‫مانررد !‪ .‬مررن بخرراطروجود مبررارک پرردر وبخرراطر اینکرره کمتررر از دسررت رفتررار‬ ‫وکردار مرن نراراحتی و عرااب کشریده باشرد هرم در ایرام نوجروانی وموقرع سرینما‬ ‫رفرتن مخفرری کرراری مرری کررردم و هررم در دوران میانسررالی درموقررع زنرردان رفررتن‬


‫‪ /523‬خانه پدری‬

‫واسارت ‪ ،‬مخفیانه رفتار می نمایم ! تا به سمع وگوش پردر روحرانی و آیرت هللا‬ ‫وامررام جماعررت و مجتهررد سررالمند وکهنسررالم نرسررد !‪ .‬چررون مطمررئن هسررتم کرره‬ ‫او (پدرم) دراین سرن وسرال دیگرتحمرل شرنیدن خبرزنردانی شردن پسررش (مرن)‬ ‫را فقط وصرفا به خاطرنو تفکرات و باورهرای دینری و اعتقرادی اش نخواهرد‬ ‫داشت !‪.‬‬ ‫اگرررر چررره پررردربزرگوارم دربیسرررت و پرررنج سرررال پررریش و در زمررران‬ ‫دسررتگیری و زنرردانی شرردنم در بازداشررتگاه سررپاه پاسررداران سیسررتان وبلوچسررتان‬ ‫نیرو و توانائی وانریی آنرا داشتند تا برای مالقات با پسرخود ازشهرمشرهد ترا‬ ‫زاهرردان سررفر کننررد و آنقرردر تحمررل وصرربر و شررکیبائی داشررتند تررا حکررم اعرردام و‬ ‫ارتررداد پسرررجوانش (مررن) را از زبرران قاضرری دادگرراه انقررالب اسررالمی بشررنود‬ ‫وتحمرررل وصررربر نمایرررد !‪ ،‬چونکررره همیشررره ورد زبرررانش اسرررت کررره ‪ :‬انَّ هللا مرررع‬ ‫الصابرین ‪ .‬ولی حاال مطمئن هستم که در ایرن وضرعیت وبرا ایرن شررایط پیرری‬ ‫وکهولت سنی دیگر تحمل شنیدن خبر دستگیری وزندانی شدن مجدد وچند باره‬ ‫م ر را نخواهررد داشررت وحترری برررای مالقررات بررا مررن هررم نخواهنررد توانسررت کرره از‬ ‫شهرمشررهد تررا زنرردان اویررن طهررران بیاینررد !‪ .‬پررس همرران بهترکرره مخفیانرره حرربس‬ ‫وزنرردانی ام را بکشررم تررا پرردر مجتهررد و امررام جماعررت ام از ایررن موضررو مطلررع‬ ‫و آگاه نگردند !‪.‬‬ ‫اگردرنوجوانی ام مخفیانه به سالن سینما می رفتم در میانسرالی ام هرم‬ ‫مخفیانه بره سرلول انفررادی زنردان اویرن مری روم ترا پردرم بروئی نبررد و برا خبرر‬ ‫نشود !!‪.‬‬ ‫دست به دعا ومناجات والتمراس بره درگراه الهری برداشرتم ‪ .‬چرون هریچ‬ ‫راه خالص ونجاتی برایم باقی نمانده نبود ‪ ،‬خودم نیز نیرو و انریی جوانی را‬ ‫ندارم !‪ ،‬تحمل وضعیت سرلول انفررادی در بنرد ‪ 251‬زنردان اویرن و بری خبرری‬ ‫وبی اطالعی از همسر و فرزندانم برای خود مرن نیرز سرخت ومشرکل ودشروار‬ ‫است ولی مطمئن هسرتم وشر نردارم کره خبرر دسرتگیری وبازداشرت و زنردانی‬ ‫شردنم برررای پدرمجتهررد پیرررم بمراتررب سررخت تررر و دشرروارترونگران کننررده تررراز‬


‫احسان شوشتری ‪521 /‬‬

‫خررود مررن خواهررد بررود !‪ .‬برره دعررا و مناجررات متوصررل شرردم ‪ ،‬امیرردوار بررودم کرره‬ ‫خانواده و دیگر احبائی که در آن روزتعطیلی دوازدهم عید اعنرم رضروان در‬ ‫پارک جنگلی چیتگر طهران حضور داشتند و شراهد بازداشرت ودسرتگیری مرن‬ ‫بودند و یا خبر دستگیری و زنردانی شردن مررا ازحاضررین درپرارک شرنیده انرد‬ ‫نیزحتما برای پایداری و استقامت وتحمل وصبروشکیبائی من ادعیه و مناجات‬ ‫تررالوت خواهنررد نمررود ‪ ،‬چررون تقریبررا همگرران وضررعیت ارتررداد مرررا و حکررم و‬ ‫مجازات شخص مرتد در فقه اسالمی را هرم مری داننرد پرس بردون شر نگرران‬ ‫سرنوشررت مررن خواهنررد گردیررد ‪ .‬بخصرروص دختررر نوجرروان شررانزده سرراله ام کرره‬ ‫بعررردها شرررنیدم از شررردت نررراراحتی و فشرررارهای عصررربی ناشررری از دسرررتگیری و‬ ‫زندانی شدن پدرش (من) به بیماری شبه زونا مبتال گردیده است ‪ ،‬او هرم حتمرا‬ ‫برای آزادی و نجات من مناجات خواهرد خوانرد وهمره دوسرتان خرانواده واحبراء‬ ‫آشنا حتمرا ویقینرا بررایم دعرا و مناجرات خواهنرد خوانرد و خرانواده هرای مختلرؾ‬ ‫بهائی آشنا جلسات دعا برپا خواهند داشت ترا مررا برا سرالمتی وتندرسرتی ازایرن‬ ‫زندان اوین وبند ‪ 251‬خالصم بنمایند !‪.‬‬ ‫و خررودم نیررز از درون سررلول انفرررادی رو برره درگرراه الهرری و بررا ایمرران‬ ‫وایقرران کامرررل برره فضرررل جمررال مبرررین برره اسرررتؽاثع و نیررایش مسرررتمر و روزانررره‬ ‫وطوالنی مشؽول شردم همچرون راهبری درتنهرائی دیرر‪ ،‬همچرون زاهردی درکرنج‬ ‫خانقاه ‪ ،‬همچون کاهنی در معبرد ‪ ،‬همچرون مرؤمنی درگوشره محرراب وهمچرون‬ ‫بهائی مخلص ت وتنها مانده ای درچهاردیواری سلول ! که ‪ :‬خدایا اینبرار هرم‬ ‫خودت به فریرادم بررس ‪ ،‬فضرلت را شرامل حرالم گرردان ومررا از ایرن مخمصره‬ ‫وگرفترراری رهررائی ام بخررش و همسررر و فرزنرردانم را برریش از ایررن مضررطرب‬ ‫ومشرروش و نگررران مپسررند و جررواب وپاسررخ پرحرفرری و جسررارت ایررن بررازجوی‬ ‫خوش لهجه اوین را هم خودت کرؾ دسرتش بگراار کره مرترب ومکررر ومسرتمر‬ ‫تهدیدم می کند و می گوید ‪ :‬خدا هم نمی تواند ترو را از ایرن زنردان و از چنری‬ ‫من ( بازجو ) نجاتت بدهد !! و خدایا اگر براستی به گفتره ایرن برازجوی خروش‬ ‫لهجه خودم ‪ ،‬تو هم نتوانی که مرا از این سلول تنی رهائی ام ببخشی و نجاتم‬


‫‪ /535‬خانه پدری‬

‫بدهی ‪ ،‬پس به چه کسی باید متوصل گردم و از چه کسی بایرد یراری وکمر‬ ‫بطلبم‬ ‫بارالها اگر مرا نجراتم دادی وآزادم کرردی واززنردان رهرایم نمرودی ‪،‬‬ ‫مررن هررم در مقابررل عهررد مرری بنرردم وقررول شرررافتمندانه مرری دهررم کرره اگرچنانچرره‬ ‫اینبارهم از این زندان جان سالم بدر بردم و از سلول انفررادی خالصری یرافتم ‪،‬‬ ‫همین ی آیه کتاب آسرمانی ات را راه گشرای زنردگی آینرده خرودم قررار خرواهم‬ ‫داد !‪ .‬و همررین حکررم الهرری را در زنرردگی آترری خررود و خررانواده ام عملرری خررواهم‬ ‫سرراخت و در سرررزمین وسرریع و زیبررای الهرری تررو اقرردام برره مهرراجرت ومسررافرت‬ ‫می نمائیم و از حکومت نلم وجورو ستم وبیدادگری خود را رهائی می بخشیم‬ ‫و در گوشه دنج وخلوت ودرجامعه ومحیط با امنیت دیگری از این عالم خراکی‬ ‫وترابی ودراین جهان پهناور تو و دری فضای سالمتر ودر ی کشورآزادتر‬ ‫وراحررت تررر ودر آرامررش کرراملتر زنرردگی خررود را کرره تررو برره مررا بخشرریدی ادامرره‬ ‫خرررواهیم داد‪ .‬ترررا انشررراءهللا شررراید بتررروانیم کمررری هرررم برتعرررالی و تکامرررل معنررروی‬ ‫وروحررانی خررویش نیررز بیفررزائیم !‪ .‬و از ایررن نرراامنی و نگرانرری روزمررره وهمرره‬ ‫روزه نیزبکررراهیم و خررررود را برهررررانیم ‪ ،‬تررررا هررررر روز مضررررطرب و نگررررران و‬ ‫درهراس از دسرتگیری و بازداشرت خرودم بخراطر نرو عقیرده واعتقراد و ایمرانم‬ ‫نباشم ‪.‬‬ ‫بارالها ‪ ،‬اگرمن تا به امروز سرزمین وسیع وپهناور و برزرگ ترو را‬ ‫جهررت زنرردگی خررودم کوچ ر مرری پنداشررتم !‪ ،‬از ایررن پررس قررول مرری دهررم وعهررد‬ ‫می بندم که اجرای همین ی فرمان الهی ترو بررای رهرائی و سرعادت و ایمنری‬ ‫آینده زندگی من و خانواده ام کفایت خواهد نمود ‪.‬‬ ‫بارالها ‪ ،‬اگر اینبار هم تائیدات خود را شامل حالم بگردانی و مررا از‬ ‫این سلول انفرادی زندان اویرن برهرانی و خالصرم نمرائی مطمرئن براش کره قرول‬ ‫شرافتمندانه خواهم داد تا همین فرمران ترو را اجابرت نمرایم و بره سررزمین هرای‬ ‫گسررترده و پهنرراور تررو درگوشرره دیگررری ازجهرران وگیترری مهرراجرت نمررایم و از‬ ‫دریاهررا و اقیانوسررها هررم بگررارم و بررا یرراد تررو براراضرری پهنرراورتو و در پشررت‬


‫احسان شوشتری ‪531 /‬‬

‫نیمکررره خرراکی فرررود آیررم و آنسرروی دریاهررا وآبهررا برتربررت پرراک آفریررده تررو گررام‬ ‫برزمین بنهم واطراق وسکونت واقامت بنمایم ‪.‬‬ ‫بارالها اگراینبار هم تأییدات خود را شامل حالم کردی ومررا اززنردان‬ ‫اویرن خالصررم نمرودی واز اتهررام ارترداد نجرراتم دادی ‪ ،‬مرن هررم قرول مرری دهرم برره‬ ‫سرررزمینی از اراضرری تررو خررواهم رفررت کرره در آنجررا هرریچ اثرونشررانی از گنبررد‬ ‫وگلدسررته ومنرراره وشبسررتان وامررام وامررام زاده وااان ومررؤان ومسررجد ومحررراب‬ ‫ومنبر وامر به معرروؾ ونهری از منکرروهیچ نشرانی ازمسرلمانی وعبرا وعمامره‬ ‫ونعلین روحانیت شیعه نباشد !‪.‬‬ ‫بارالهررا اگررر اینبررار هررم از زنرردان نجرراتم داری قررول مرری دهررم وعهررد‬ ‫مرری بنرردم کرره بیشررتر از گاشررته مراعررات حررال والرردین پیرررم وبخصرروص پرردر‬ ‫روحانی ام را خواهم نمود که مطمئن هستم با این شرایط سنی و پیرری پرس از‬ ‫این تاریخ تحمل شنیدن زندانی شدن مرا نخواهند داشرت ‪ .‬بخصروص اینکره در‬ ‫گاشررته وقترری مررن دسررتگیر و بازداشررت و زنرردانی مرری شرردم ‪ ،‬پدرمجتهرردم ی ر‬ ‫برررادرزاده جرروانمرد مهربرران و مقترردر وشررجا وسرررداری همچررون سرلشررگر‬ ‫پاسرردارنورعلی را داشررت تررا عمرروی خررویش را (پرردرم) دلررداری دهررد و برره او‬ ‫آرامش و اطمینان ببخشد و بگوید ‪ :‬حاج عموجران خیالتران راحرت باشرد مرن بره‬ ‫شما قول می دهرم کره پسررعمو (مرن) را بخراطر بهرائی برودن و یرا بهرائی شردن‬ ‫اعدام نخواهند کرد !‪.‬‬ ‫ولرری متأسررفانه پررس از ایررن ترراریخ چررون سردارشررجا سررپاه پاسررداران‬ ‫برررادرزاده عزیررز و مهرب رانش و بقررول خررودش (پرردرم) نررور چشررمش را هررم در‬ ‫استان سیستان و بلوچسرتان و در یر حملره انتحراری وترویسرتی ناجوانمردانره‬ ‫به شهادت رسانده اند و با کشرته شردن او ( سرردار سرلشرگر پاسدارشرهید حراج‬ ‫نورعلی شوشتری ) پشت همه خویشاوندان و فامیرل وایرل وتبارمرا وبخصروص‬ ‫پشت تنها عموی بازمانده ودر قید حیات اش ( پدرمن ) هم شکسته شده اسرت ‪،‬‬ ‫پررس بنررا بررراین از ایررن ترراریخ برره بعررد پرردرمن هررم برررادرزاده پاسرردار و فرمانررده‬ ‫ارشدی همچون نورعلی نیز نخواهند داشت تابه حاج عموی خرودش ( پردرمن)‬


‫‪ /532‬خانه پدری‬

‫دلررداری و پشررت گرمرری ببخشررد و قررول بدهررد کرره برررای آزادی مررن از زنرردان‬ ‫واسارت هر کاری که از دستش برآید انجام خواهد داد !‪.‬‬ ‫پس بهتر و اولی تر وشایسته تر آن است که مرنهم در صرورت آزادی‬ ‫و نجات از بند زندان اوین دیگر پس از این زمان در قلمرو این حکومت و در‬ ‫دسترس و پیرامون جامعه روحانیت شیعه که همه دوران حیات وزنردگی ام بره‬ ‫سرنوشرت یکرری ازاعضرای محترررم ومهربرران ایرن جامعرره ( پردرم ) گررره خررورده‬ ‫است نباشم !‪ ،‬ترا الاقرل پردر روحرانی و مجتهرد و آیرت هللا و اسرتاد حروزه علمیره‬ ‫و امام جماعت ام این سالیان پایان عمروحیات خویش را با آرامشی بیشرتر وبرا‬ ‫خیالی راحتتر و خاطری آسوده تر سپری نمایند و نگرران دسرتگیری و زنردانی‬ ‫شدن فرزند خویش (من) بدلیل نو اعتقاد و ایمان و باورش نباشد ‪.‬‬ ‫مرحروم معلررم شررهید دکترعلرری شررریعتی بیررانی را نقررل مرری فرمودنررد از‬ ‫شرراعر پاکسررتانی عالمرره محمررد اقبررال الهرروری کرره ایشرران سررخنی برردین مضررمون‬ ‫فرمروده اسررت ‪ :‬کره اگررر قرررآن مجیرد هرریچ نمری داشررت و فقررط همرین یر سرروره‬ ‫“ والعصر“ را می داشت که ‪ ( :‬والعصر‪ ،‬انَّ االنسان لفی خسر‪ ،‬اال الاین آمنو‬ ‫ِّ‬ ‫بالحق و تواصو بالصبر ) همانا همه انسانها در‬ ‫و عملوا الصَّالحات و تواصوا‬ ‫زیانکراری هسررتند مگررر آنرران کرره ایمرران آوردنررد و کارهررای خرروب انجررام دادنررد و‬ ‫صبر پیشه کردند ‪.‬‬ ‫همین ی سوره کوتاه قرآن مجید بررای هردایت و راهنمرائی و ارشراد‬ ‫مرن ( اقبرال الهرروری ) کرافی برود و نیررازی بره دیگرر آیررات وروایرات و احادیررس‬ ‫نداشتم و به همین ی سوره ایمان می آورم ‪.‬‬ ‫اگر من هم بخواهم به شیوه وروش مرحوم عالمه اقبال الهوری ننر‬ ‫خودم را راجع به قرآن کریم و کتاب آسمانی مسلمانان ابراز نمایم که امیدوارم‬ ‫مورد رنجش و ناراحتی کسی هرم قررار نگرفتره باشرم ‪ ،‬عررق مری کرنم کره از‬ ‫مجمو شش هزار و دویست و سی و شرش آیره قررآن مجیرد بررای راهنمرائی و‬ ‫هدایت زندگی آینده من همین ی آیه سوره النحل مرا کافیست ‪:‬‬


‫احسان شوشتری ‪533 /‬‬

‫والرراین هرراجروا فرری هللا مررن بعررد مررا نلمرروا لنبر ِّرو ئر َّنهم فرری الرردنیا حسررنع‬ ‫و ألجر اآلخرة کبر لو کانوا یعلمون (‪)41‬‬ ‫ترجمرره ‪ (:‬و کسررانی کرره مررورد سررتم واقررع شرردند و سررپس در راه خرردا‬ ‫هجرت کردنرد ‪ ،‬در ایرن دنیرا جرای نیکروئی بره آنران مری دهریم و اگرر بداننرد بری‬ ‫گمان پاداش اخروی بزرگتر خواهد بود ‪) .‬‬ ‫اگر قرآن مجید برای من هیچ نمی داشت و از سری جرزو قررآن کرریم‬ ‫و از یکصرررررررررد و چهرررررررررارده سررررررررروره آن هررررررررریچ چیرررررررررزی دسرررررررررتگیروعایدم‬ ‫نمرری شرردوبکارروزمره ام نمرری آمررد ‪ ،‬همررین ی ر آیرره اش بتنهررائی برررای حیررات‬ ‫وزندگی آینده من مفید واقع می گشت و کفایت می کرد !‪.‬‬ ‫مجمررو آن شررش هررزار و دویسررت و سرری وشررش آیرره قرآن ری و بینررات‬ ‫رحمانی از آن خواهران وبرادران مسلمانم و فقط همرین یر آیره قررآن مجیرد‬ ‫ما را بس است وکفایت می کند‪.‬‬ ‫همه آن لئالی و مائدات آسمانی و دروجواهرات واخایر وگنجینره هرا‬ ‫مال شما و فقط همین ی‬

‫آیه اش مال من (احسان شوشتری)‪.‬‬

‫جانتان خوش و خداوند عالمیان نگهدارتان باد‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.