کتاب داستان واقعي فرد گمنامي است که در دوران انقلاب مشروطیّت رخ ميدهد و بازتاب جنگهاي داخلي، قحطي و کشتار و وضع نابسامان اجتماعي آن زمان است. قهرمان آن فرد بيگناهي است که به خاطر اعتقادات ديني خود اسير طلاب و مجتهد وقت شده و به مرگ فجيعي جان ميسپارد. وي بهائي است و حاضر نيست از اعتقاد ديني خود باز گردد. اما داستان به مرگ وي خاتمه نمييابد بلکه عقيدهاي که به نظر طلاب تصوّر ميرفت با قتل و کشتار از بين ميرود به نحو ديگري ادامه مييابد.